خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت 4 دی 93 خوشی کردن های چرک من!

خوب که بهش فکر میکنم، میبینم من چه قدر ازش کار میکشم. درسته مث صابونه و از اونم بدتره و زود زود تموم میشه ولی تا هست، خیلی خوب کارشو انجام میده. اگه دانشمند ها میتونستند ی جوری ارتقاش بدند که هنگ نکنه و از عهده ی ایجاد سلامتی، امنیت، آرامش و محبت هم بر بیاد دیگه کولاک میشد. به هر حال، هرچی باشه و هرکی باشه، خیلی خوبه. لذتبخشه. با ی تلفن، غذات مییاد سر میزی که نشستی داری کار میکنی. با ی تلفن، یکی برات ی کارت هدیه میخره میاره که بتونی امشب کادوش بدی و خودت نخواهی توی خیابون ها و بانک ها با چشای کورت سه ساعت تاب بخوری و منت هزار کس و ناکس رو بکشی. خعلی خوبه که یکی دیگه ازت میگیردش، به تموم شدن صابونیش شتاب میده ولی تمام زحمات رو به جات تحمل میکنه. خیلی خوبه که بتونی با تموم کردنش، لذت شیرجه رفتن توی محتوایی مخلوط از چیپس و پنیر و فلفل دلمه ای با سس قرمز و سفید به همراه دستمال و نوشابه که توشابه رو توی سیتی سنتر با اون همه بو های خوب و قهوه و بچه و خانم و آقا و خرس و دوست‌دختر و دوست‌پسر و زنو شوهر و یک عالمه صدای بی‌صدا و با‌صدا تجربه کنی.

اصن وقتی باهاشی یا وقتی باهاته، غم نداری. کم نداری. همش به چیزهای خوب فکر میکنی. مرتب امیدواری و از امید حرف میزنی ولی دلم میخواد کم و کم بشه و تنهات بذاره و راه برگردوندنش به زندگیت رو بلد نباشی، اون وقت دوباره پر میشی از ناامیدی. پر میشی از دولت واسه ما کاری نمیکنه. پر میشی از پس قانون سه درصد استخدام معلولین چی شد. پر میشی از حسادت به امثال من. آره. فقط کافیه باشه. اون وقته که تو هم مث من از عشق و امید و غلت خوردن توی چمن های آغشته به گل و بوی گل حرف میزنی و به خوردن ذرت مکزیکی با یک کودک خیابانی و تدریس زبان بهش مث ی خاطره ی ماندگار که تکرارش چقدر آسونه فکر میکنی. توی فکری واسه تهیه ی هدیه واسه گوشکنی ها طی یک ماه آینده به مناسبت تولدت! توی سایتت دست‌نوشته میذاری و خوشی‌ها‌تو تعریف میکنی تا دوست ها و دشمن های احتمالیت، اگه ندارندش، به فکر پیدا کردنش بیفتند، البته اگه بیفتند. به هر حال، درسته که معلوم نیست اگه ی روزی ترکت کنه این حرفهات چه معنی ای خواهند داشت ولی فعلا که ترکت نکرده، باهات هست و تو از امید میگی و مود خوبی داری. فعلا که میتونی تا دوست داری باهاش کف دست خودت و دیگران رو چرک بکنی و همه باهم از این کار کثیف لذتبخش، لذت ببرید. فعلا که تو یک مجتبی خادمی خوش هستی با یک عالمه آرزوی خوب که هرگز برنامه‌ریزی نکردی بهشون برسی، فقط از فانتزی هاش لذت میبری. کاملا در حال زندگی میکنی و از گذشته بیزاری و به آینده امیدوار! وقتی اون پیشته، اصن چه معنی داره به چیز های درازمدت فکر کنی؟ لذت ببر و کیف کن از روزگار. از خوردن. از گشتن. از سه نقطه و چهار نقطه و شایدم بیشتر. بعد های جدید برای خوشی هات بتراش. فقط که طول و عرض و ارتفاع نیستند که! مکان و زمان و لذت هم سه بعد دیگه ی روزگارند. بعد هایی مث غم رو که فعلا راهشون به روت بسته شده چون ی چیزی پیشته که ارزش داره، قیمتیه و قیمت همه چی رو واست صفر میکنه. هرچی بیشتر بتونی جذبش کنی، بیشتر چیز هایی که میخواهی رو جذب تو میکنه. ی رابطه ی دو طرفه و منصفانه. تو ی قدم برو سمتش، اون چند قدم مییاد سمت تو. فقط باید مواظب باشی همیشه راه خر کردنش رو واسه داشتنش بلد باشی و راه های جدید رسیدن بهش رو امتحان کنی. فقط باید یادت باشه گاهیها اغوا‌گری هایی بهتر از تو بلدند و کاری میکنند که بیشتر بدو بدو کنه بپره بغل اونها نه تو. باید هوا‌شو که چه عرض کنم، زمین و زیرزمینش رو هم داشته باشی!

همیشه تمام هدفت از سایت زدن این بوده که بتونی خودت با همفکری دوست هات ی کاری کنید که اون با بچه های نابینای دیگه هم رفیق بشه. البته که اون با کسی رفیق نمیشه. باید خودت باهاش رفیق بشی. وقتی دوست خوبش باشی، مطمئن باش به غیر از اون چهارتا باگی که اون بالا ازش گرفتم و دانشمند ها در تلاش برای برطرف کردنش هستند، همه کاری از این وروجک چرک و کثیف بر مییاد. راه رسیدن بهش رو پیدا کن، بخواهش که مال تو باشه، خودتو وقفش کن، بهش ایمان داشته باش و شک توی دلت راه نده. تو بیارش توی زندگیت، دیگه همه چی رو بسپار به دست های چرک و کثیف خودش. میبینی که اینقدر دست های تمیزت رو توی دست هاش میگیره تا دست های تو هم کثیف بشه! اون وقته که همه از دست دادن باهات خیلی خوشحال میشند چون میدونند با کسی دست میدند که باعث میشه دست های اون ها هم چرک بشه.

چرک باش، همیشه چرک باش. چرک، بهترین خوشی‌بیار دنیاست!

۲۲ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت 4 دی 93 خوشی کردن های چرک من!»

سلام.
من از این چرک ها می خوام! راستی چجوری میشه باهاش رفیق شد؟ بیخیال! خوشحالم اوضاع شما الان این مدلیه. کاش همیشه اینطوری بمونه! دیگه چی خواستم بگم یادم رفت. نمی دونم. یادم نیست. غرض از حضور همون زدن حضور بود و ابراز شادی از شادی شما و راستی یادم اومد۱سوال: شما چجوری اینهمه ساده با بچه ها اون هم این مدل بچه ها قاطی میشید؟ به خدا بچه ها رو خیلی دوست دارم ولی به شدت ترجیح میدم ازم دور باشن. به نظرم۱دفعه دیگه هم توضیحش دادم یادم نیست کجا. بچه ها زیاد شفاف، زیاد آگاه، و زیاد خواهان هستن. من بلد نیستم. کاش بودم. این اواخر دلم می خواست اندازه شما بلد بودم.
ایام به کام شما.

به امید تر و تمیزی همیشگی برای شما ….
خب من که تقریباً هیچی نفهمیدم بجز این که تازگیها ذرت مکزیکی خوردید و چیپس و فلفل دلمه ای محله رو هم دوستش دارید و تولدتون هم نزدیکه و قراره بمناسبت تولدتون برامون کادو بخرید و خب بقیه اش رو هنگیدم دیگه این که باگ یعنی چه آیا؟ بعدشم همیشه تمیز باشید تا پیش همه عزیز باشید “چرا مردم رو اغفال می‌کنید آیا؟”

می‌گم زهرا جون نوشتی عجب یعنی فهمیدی چی به چیه؟

سلام مجتبی جان.
ایشالاه همیشه چرکی باشی. ببخشید دستات خالی نمونه. من که آچار بازی دستامو همیشه روغنی نگه میداره نمی دونم قبوله یا نه؟
بولدت هم پیش پیش مبارکا اگه زنده باشیم کادوت محفوظ.یه سوال فرهنگی. از کجا باید وارد بشم با بروز رسانی و تغییر رمز و تایپ جدیده.بازم راهم نمی ده. همش دارم بررسی میشم. در مورد پول هم شعار نمی دم ولی باور کن همه همه چی رو حل نمی کنه الان تمام زندگی مو برای فقط یه چشم حاضرم بدم ولی افسوس کار پول نیست. تمام بزرگان دین اگه توجه کنی از وضع مالی خوب و خدم وحشم و نوکر وکنیز برخوردار بودند و پول رو نا خود آگاه ماست که چرک و کثیف میدونه و ما رو از اون دور نگه می داره.پول رو باید بدید اجازه استفاده از بسیاری از نعمت های خدا ببینیم و تنها یک وسیله برای اینکه بیشتر شاد باشیم و لذت ببریم و به اهداف بلند تری دست پیدا کنیم.

یعنی چییی؟, این چه وضعشه؟ چرا هی افکار ما رو قاطی میکنیییی؟ هی من یه برداشت دیگه میکنم هی یه چیز دیگه میگه من برداشتم عوض میشه اییشش
والا من که یه بار فکر کردم یه دوست رو میگی, یه بار گفتم غذا رو میگی یه بار فکر کردم, کودک خیابانی رو میگی, در آخر هم برداشتم دشمن, هک, و هکر شد, حالا بگو اصلا جذو این گزینه ها بود یا نههه؟

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا،ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا،ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا،اااااااااااااااااااااااااا،اااااااااااااااااااااااااااااام

امیدوارم همتون شادو خرم باشید

دوستان عزیز میدونید آرزوی من چیه؟

اینکه این آقا مجتبی بیاد و جواب کامنتها رو بده چون این جور بیشتر با همه ارتباط داره

بعدم یه خواستم ببینم شما هم مثل من نگرفتید اینجا چه خبره یا فقط من اینطورم

خیییییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییییل ممنونم

سلام. منم فکر میکنم منظور مجتبی پول باشه که معروف به چرک کف دسته غافل از اینکه امروزه بر روح و جان همه ما حکومت میکنه.
امروزه واقعا این ضرب المثل کاملا مصداق پیدا کرده که عاشق بند کیفتم تا پول داری رفیقتم. پول پیوند دهنده قلبهاست. آره پول همونی که برای امثال ماها زیر پای فیله و بدست آوردنش برایمان غیر ممکنه و همش باید در حسرتش باشیم ولی برای عده ای مثل ریگ بیابونه هرقدر که بخواهند در اختیارشون است.
کاش یه روزی این بیعدالتی و تبعیض برداشته بشه که البته هرگز چنین نخواهد شد و تبعیض همزاد انسانه و گویی جهان بدون تبعیض معنی نداره باید فرد مثل من بی پولی باشه که فرد پولدار از داشتن پول لذت ببره باید فردی مثل من معلول و نابینا باشه تا فرد سالم با دیدنم خدا را شکر کنه خلاصه تبعیض همواره بوده و خواهد بود ولی چرا قسمت منفیش قسمت ما شده نمیدونم.
هرچند که معتقد نیستم که کسی این تبعیضها را مدیریت میکنه و اراده ای میخواد که من بی پول باشم و دیگری پولدار. ولی خب واقعیت همینه که هست.

سلامی مجدد

عمو حسین خیلی حلال زاده ای چند دقیقه پیش داشتم به این فکر میکردم که نیستی و نظر نمیدی

خب خدا رو شکر که ما نظر شما رو مشاهده کردیم

اما در مورد اینکه فکر میکنید جریان پوله باید بگم مجتبی گفت هنگ کردن مگه پولم هنگ میکنه؟

این مجتبی هم فقط ما رو در گیر میکنه ها

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

ehhh, عمو حسین رو, سلاااام, آره ها من اصلا به پول اشاره ای نکردم, البته خب میخواستم راهنمایی کرده باشم گفتم بگم ریا میشه که من آکیو ام خعلی بالاست, اون وقت بقیه نا امید میشن, دوست نداشتم بچه ها در برابر من این احساس بهشون دست بده, هاهاهاهاآآآهااهاآآآ
خب دیگه چه خبرا؟ کجا بودین نبودین؟

زهره بانو دو هفته ای در سفر بودم. بیشتر در تهران و چند روزیهم مشهد بودم با انجمن معلولین محمودنژاد رفته بودم. سفرهایی هم به کرج و دامغان داشتم. با دوستانی ملاقات کردم و به اماکنی مثل حسینیه ارشاد و بنیاد شریعتی سر زدم.
همچنین به آسایشگاه کهریزک هم رفتم و با چند تن از دوستان ساکن آنجا که یکی از آنها فریبای گرامیس ملاقات کردم.
به حرم شاه عبد العظیم هم رفتم و در دفتر معماری آنجا با معماران و تعمیرکاران آنجا هم ملاقات داشتم.
خلاصه سفر پر باری بود جای شما خالی.

سلامی دوباره از ابراز لطف و محبت زهره بانو و زینب گرامی شدیدا ممنونم.
کمی بخودم امیدوار شدم که اینطورم نیست که کسی بیادم نباشه.
برای شما دو بزرگوار و دیگر عزیزانم آرزوی سلامتی و بهروزی دارم.

درود! چرک باش همیشه باش،قدیما میگفتند پول مانند چرک کف دست است: منظورشون این بود که چون کف دست کمتر کثیف میمونه و بیشتر اوقات تمیز است، پس پول هم ماندنی نیست و زود خرج میشه، امروزه دیگه این ضرب المثل کارایی زیادی نداره، چون مردم خسیستر و مال جمع کنتر و سرمایه گذار و دزد شده اند،پسران دنبال دختران سرمایه دار و دختران بدنبال پسران احمق هستند تا بتوانند به خواسته ی دلشان برسند…،روزگاری که میگفتند: پول مثل چرک کف دست است: این همه ریاکاری و خودنمایی و ظاهرسازی و سوسول بازی و… نبود…، راستی این حرفهایی که زدم مربوط به قشر خاص نیست بلکه شامل حال درصد زیادی از جامعه ی کنونی میشود، بین بینا یا نابینا یا معلولین دیگر هم وجود دارد، آهان مجتبی گفتی: این گند کف دست-منظورت کف دست راست بود یا دست چپ؟!

سلام مجی.
منم ازون چرکهای کف دست میخوااااااام.
ازون علفهای خرس میخواااااااام.
بابا من پول میخواااااااام.
یکی به دادم برسه.
کمک، کمک، من میخوام بشم دلاک حمومایی که چرکای کف دست ملت رو کیسه میکشن.
بااااااای.

دیدگاهتان را بنویسید