زیر باران بس غزلها چیده ام
دردها دیدم ولی خندیده ام
رشته های جان من از من گسست
بس که رنگارنگ انسان دیده ام
می شود تاریک روزم همچو شب
زان که دور ناکسان چرخیده ام
درد دارد زیر باران چتر برد
زیر باران اشکها پاشیده ام
دل به دریا می زنم اما دریغ
من ز دریا هم دگر ببریده ام
دام دنیا دست و پایم بسته است
من ز خوبیهای خود بد دیده ام
داستان ماریا پایان گرفت
هر چه بشنیدی بگو نشنیده ام
۲۷ دیدگاه دربارهٔ «باران غزل»
سلام
اولا ورود تون به این محله ی گرم و صمیمی مبارک
امیدوارم بتونیم دوست های خوبی برای هم باشیم
بد هم شعر تون خیلی قشنگ بود دس شما درد نکنه
زندگی نامه شما را خوندم آفرین به این همه استعداد امیدوارم که شاهد موفقیت های بیشتری از شما باشیم
با سپاس از شما بزرگوار………
بهبه بهبه خوش آمدی دوست عزیز به محله خودت. چرا زودتر نیامدی و چرا زودتر نفهمیدیم متولد همین ماهی تا برایت جشن تولد بگیریم. به هر حال هنوز دیر نشده و هم ورودت به محله و هم تولدت را صمیمانه شاد باش می گویم. امیدوارم همواره سربلند و سعادتمند باشید. واقعا چه سرمایه هایی میان خودمون داریم ولی از وجودشون بیخبریم.
میشه لطف کنید در مورد گروه کُرال باران توضیحات بیشتری بدهید؟ که چه کسانی هستند آیا بینا هستند یا نابینا و…
راستی شنیده ام که یک گروه هنری در استان هرمزگان هم بنام صبا فعال هستند آیا کسی از این گروه اطلاعاتی دارد؟
باز هم ممنون و سپاس ماریای عزیز و باز هم خوش آمدی و باز هم منتظر کارهای بعدی شما هستیم.
با سپاس و درود فراوان از شما عمویی مهلبون…….با پست گذاشتن و کامنت دادن مشکل داشتم و ثبت نمی شد.تا اینکه یهو دیدم ثبت شده اونهم بی مقدمه و بدون سلام.به هر حال ببخشید.شرمنده ی همتون شدم.تو یه پست دیگه حتمن از کرال باران میگم عمویی مهلبون..باز هم میسی.میسی.میسی.از لطفتت عمووووووووویی………
با درود ورودتونو به محله تبریک میگم! غزل بسیار زیبایی بود تشکر میکنم!
سپاسگزارم آقایی………
سلااااآاام ماریا جونم،اول اینکه ورودتو به اینجا تبرییییک تبریییک و مبارکا میگم و بعد اینکه اولین پستت هم بسیار زیبا بود جیگیلی جونم،بوووس خدافسی
میسی.میسی.میسی.نفسی دخملی خوشمل و مهلبون………
سلام ماریا.
منم ورود و نویسندگیت رو در سایت گوشکن تبریک میگم و برات آرزوی موفقیت روز افزون رو دارم.
واقعا با این همه هنر که افتخار بزرگی برای جامعه نابینایان محسوب میشه حیف بوده که تا حالا افتخار آشنایی با دوست خوبی مثل تو رو نداشتیم.
غزلت هم بسیار زیبا بود و منتظر کارهای بعدیت هستیم.
پیروز باشی.
سپاسگزارم آقایی..درود بر شما………
سلام ماریا جان
ساده و قشنگ مینویسی خیلی خوبه
فقط آخر شعرت یه کم کامل نبود
خوشحالم که اینجا پیش مایی
دوست هنرمند من ورودتو به عنوان نویسنده و همسایه ی گوشکنی و همچنین اولین پستت رو تبریک میگم
موفق باشی
سپاسگزارم خانمی..من ناوارد بودم و در حال تایپ کردن اصلن متوجه نشدم چطوری ثبتش کردم..ببخشید………
سلام خانم ماریا. شعر قشنگی بود ممنون. من هم ورودتون رو به محله تبریک میگم. موفق باشید.
سپاسگزارم آقایی..درود بر شما………
سلام بر ماریای گرامی.
ورودت به محله رو تبریک میگم.
همواره موفق و شاد باشی.
سپاسگزارم آقایی..درود بر شما
سلاااام. ممنون ماریا که ما رو با دلنوشته هات آشنا میکنی، ممنون که اومدی توی محله ی ما، مرسی که هستی، منتظر شعر های بعدیت، منتظر خاطره هات، منتظر تجربیاتت هستیم.
منم کلا شرعا قانونا حتما ورودت رو تبرییییک میگم!
میگم از گروهی که توشی اثری هست که صوتی واسه ما بذاری دانلود کنیم فیض ببریم آیا؟
راستی تولدت مبااااارکا باشه! صد سال به این سالها!
سپاس.سپاس.سپاسگزارم از شما بزرگوار………من خواننده ی مهمان هستم اگه از دست سازمان چیزی بیرون اومد حتمن براتون میذارم..باز هم از شما سپاسگزارم آقایی………
درود بر بانوی هنرمند من هم ورودت را شادباش میگم البته شعری که سرودید از نظر معنی قشنگ بود ولی قوانین عروضی در اون رعایت نشده بود یعنی اگر این شعر غزل بود از نظر وزنی مشکل داشت هر چند که سبکش غزل بود. بازم سپاس عزیزم
سپاسگزارم از نظر و لطف شما بزرگوار………
سلام خوش اومدی دوست خوبم, میگم آخرش چی شد یههوویی تموم شد, نکنه گذاشتی ما بقیشو بسراییم خخخ, آخه یه کم غیر مترقبه تموم شد, راستی ساکن شیرازی در حال حاضر, ولی محل کارت بوشهره, یعنی میری بوشهر و میای؟, اگه مایل بودی بیشتر توضیح بده,
آهان راستی معنی اسمت یعنی چی؟
آیا ایرانیه؟
ببخشید سؤال پیچت کردم, مطمئن باش من دوست خوبی هستم, خخخخ
سپاسگزارم دوسی خوش قلب………آره چند ماه بوشهرم و در رفت و آمدم..شعرم کامل بود ولی نمی دونم وسط راه یهو چرا قهرید..خخخخخخخخخ..اسمم برگرفته از آریا و زیر مجموعه ی همان مریم هستش ولی خالصاً ایرانی ایرانی نیست..
سلام دوست عزیز خوش آمدید.
شعر زیبایی بود البته در یکی دو مورد از وزن خارج شده بود که اون هم خیلی مهم نیست با کمی تمرین و مطالعه برطرف خواهد شد.
راستی این شعر شما قصیده ای از پروین رو برای من یاداور شد.
گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهای عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیدهاند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیدهاند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین ای عجب! آن سنگها را هم ز من دزدیدهاند
سنگ میدزدند از دیوانه با این عقل و رای مبحث فهمیدنیها را چنین فهمیدهاند
عاقلان با این کیاست، عقل دوراندیش را در ترازوی چو من دیوانهای سنجیدهاند
سپاسگزارم خانمی بزرگوار………
باز هم سلامی به نگارینه ی این ظهر قشنگ………
دلم نیومد از آخر غزل بی نصیب باشین..
داستان ماریا پایان گرفت
هر چه بشنیدی بگو نشنیده ام
درود و سپاس از لطف همه ی بزرگواران محله ی من.تو.ما………
حاضر : اجازه خانم ما خواب موندیم
سلام خانم ماریا : حرفاتون یا شعراتون بوی مردم زمونه رو میده البته بلا نسبت دوستان ولی خوب دنیای حقیقی زیاد به چشم میاد .
شرمنده ما دیروز اومدیم نظر بدیم که یهو اسمتون خارجکی بود هنگیدیم که امروز خدمت رسیدیم :
یا حق
سلام مارال جان
خیلی خیلی زیبا بود …..
“درد دارد زیر باران چتر برد …. ان شا الله همیشه شاد باشی خانمی شاد شاد ….
راستی ورودت به محله و اولین پستت رو هم تبریک میگم و ان شا الله که بتونیم برای هم دوستای خوبی باشیم “عالی تر از عالی” راستی شناسنامه ات هم باریکلا داره خانمی “به دوستی با شما مفتخرم شدیییید …..