خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یازدهمین قهوه خونه گوشکن،به قهوه خونه ی عمو حسین خوش آمدید

سلااام بر خانوما بر آقایون بر دخترا بر پسرا بر نوجوونا بر جوونا بر مسنها. بر همه ی اهالی با صفااای محله ی خودمون.
هم به اصفهانیهای عزیز و هم غیر اصفهانیها که امروز مهمون اصفهانیها هستند.
خوشامدید به اصفهان خوب و با صفا.
بچه ها امروز میخوایم بریم به یکی از رستورانهای خوب و با صفای اصفهان که بین دوتا از آثار باستانی اصفهان یعنی منار جنبان و کوه آتشگاه قرار داره. اسم این رستوران سیب هست بله رستوران سیب.
خب پس همگی آماده بشید تا حرکت کنیم.
توضیحات بیشتر را اونجا میدم یعنی بیشتر باهم حرف میزنیم گپ میزنیم درد دل میکنیم.
خلاصه در مهمونی عمو و در قهوه خونه یا رستوران سیب آزاد آزادید که هرچه میخواهد دل تنگتان بگویید.
پس دیگه بیشتر وقتتان را نمیگیرم و اونجا همو میبینیم.
دوستتون دااارم تا همیشه.

۷۹۸ دیدگاه دربارهٔ «یازدهمین قهوه خونه گوشکن،به قهوه خونه ی عمو حسین خوش آمدید»

دوستان به جان خودم الان نمیتونم برم و کامنتای قبلی رو بخونم مگر عددشو بهم بگید و من برم بخونمشون
میشه بگید خواهر آریا چی شده؟

بّچه ها من رفتم با قناری یه خورده بازی کردم اون اومد رو دستم نشس و یه خورده چیز میز بهش دادم خورد بعد بزور فرستادمش رفت و اومدم

صحیح مهدی پس درست فکر کردن
اما چون نمیتونستم جواب بدم یعنی نمیتونستم کامنت بدم این شد که نگفتم

عمو حسین بهتره دستتون تسبیح بگیرید.
دختراهم بهتره به جای خراب کردن لبای قشنگتون ، توی ذهنتون یه جمله ی زیبا رو تکرار کنید. مثلاََ بگید من خیییلی جذابم و اگر مذهبی هستید صلوات بفرستید

آقای سعد الله خوانی بازی با قناری واقعا لذت بخشه حد اقل برای من خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

چرا همه فکر میکنن صلوات دادن به مذهبی بودن ربط داره؟ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

هاهاها. نه زینب چیکاار با علی کریمی محله داارم اون که خودش ماشالا زبون داره هزار گز. منظور من از آقای کریمی مهدی یا کیومرث کریمی است که در شهر شما معلم هستند و در مدارس عادی هم تدریس میکنند ظاهرا در مدرسه شاهد هم که ظاهرا تو اونجا درس میخونی تدریس داشته اند وقتی بهش گفتم که یه دختر گل گلاب از ملایر تو محله هست دوست داشت که شما را بیشتر بشناسه برای همین از یکی از کامنتهایت ایمیلت را برداشتم و بهش دادم ولی میگه هرچی منتظر ماندم ایشون جواب ندادند که البته من هم گفتم که ظاهرا مشکل اینترنتی داشته اید. خلاصه دوست ندارم ایشون در مورد ملایریها فکر اشتباهی بکنند که مثلا خودخواه هستند و… هرچند که همسر خودشون ملایری هستند و بسیار خانم مهربان دلسوز و محترمی هستند.

خب زینبی ببخشید . ولی بهتره به جای خوردن پوستای لب صلواتی یا یه جمله ی تاکییدی و مثبتیو تو ذهنت تکرار کنی .خخخ

۴۵۰۰۰ تومان ؟! خیلی خوبه
گفتم من نهار دعوت خواهر کوچولوم بودم هر غذا ۴۸۰۰۰ تومن بود هزینه ی ماست و سالاد وزیتون نفری ۱۵۰۰۰ تومان . دلم برای خواهرم سوخت که ! همسرم میگن ی سر نهار میرفتیم اصفهان!
البته چون ییلاقات مشهد بود ی کم گرونتر بود
و جای آقای سرمدی خالی بود برف قشنگی در طرقبه میبارید ولی وقتی برگشتیم مشهد فقط بارون میومد
۴۵۰۰۰ تومن هر چی بخوام هم میخورم همه ی رژیم هام رو هم میشکنم خخخخخ

عمو جان من تیک دارم. وقت هایی که استرس دارم یا خسته میشم از رسمی نشستن یا جایی باشم که دلم نخواد و اذیت بشم. خلاصه اینکه جفت دست هام گاهی بیش فعالی می گیرن. فکر بد نکنید ها! یعنی مثلا به هم فشارشون میدم. با انگشت هام ور میرم و چون حس می کنم زشته دست هام رو قایم می کنم بغلم و این کار رو می کنم. یا این که حس می کنم لب هام خشک شده باید با نوک زبون خیسش کنم. یا اینکه گاهی احساس می کنم نکنه۱جایی۱ایرادی هست مثلا دستم میره به روسری یا آستینم یا دکمه هام که مطمئن بشم این بینا ها…خلاصه اینکه من گاهی از دست تیک های خودم کلافه میشم. این بود اعترافات صادقانه من.

خب این شعرو خودم گفتم
نظرتون چیه؟
نمیدانم چرا حال که برایت دلتنگ شده ام
پای ثانیه ها لنگ شده
نمیدانم چرا حال که تنها شده ام
چشمانت برایم خوش رنگ شده
نمیدانم چرا حال که غمگین شده ام
دلم برای آغوش گرم تو تنگ شده
نمیدانم چرا حال که قدردان عشقت شده ام
دل تو برایم بدجور سنگ شده
نمیدانم چرا حال که اشکهایت به یادم آمده
فقط صدای خنده هایت برایم خوش آهنگ شده
نمیدانم چرا حال که هر لحظه بی عشقت پر غم شده
چشمم با ابر در گریه برایت هماهنگ شده

من خودم نیمه بیناا هستم من و افراد بینا بیشتر به بوی دهان و لباس یک
نابینا توجه میکنیم غزا خوردن هم مهم هست کمی دقت کنید مشکلی نیست

سلام داداش علی. این داستان وصله ناجور رو کلا فراموش کنید. شما یکی از ما هستید و خیلی هم عزیزید. قناری. چقدر دلم یکی می خواد. ولی راستش می ترسم. خنده داره ولی می ترسم در قفسش رو باز کنم بیاد بیرون نتونم پیداش کنم بزنم لهش کنم. آخه۱بار من۲تا جوجه یاکریم به پستم خورده بود این۲تا خیلی کوچیک بودن با دست دونه دونه برنج می ذاشتم لای نوکشون که از گرسنگی نمیرن. بعدش بزرگ شدن و قفس رو دوست نداشتن۱بار خواستم بهشون یکی یکی غذا بدم پریدن بیرون در رفتن من خواستم پیداشون کنم نزدیک بود یکی شون رو له کنم ولی پرید در رفت و فقط۲تا از پر هاش گیر کرد به میله های قفس کنده شد. از ترس اینکه چیزیشون بشه جرات نداشتم راه برم. خزیدم طرف در رفتم بیرون همسایه رو صدا زدم گفتم تو رو خدا بیا این۲تا رو برام پیدا کن بنده خدا اومد پیداشون کرد تحویلم داد کردمشون توی قفس چند روز بعد هم که خاطرم از رشدشون جمع شد ولشون کردم که بپرن. کاش عمرشون رو با لذت از پرواز سپری کنن و خطری واسهشون پیش نیاد!

درود
سبیل هامو می کشم عمو حسین
نبینم این رستوران را که اصلا هم سنتی نیست حرف کافه مش قنبر بیاد دیگه !

درود
من در این مواقع استرس ندارم و نمی توانم بفهمم منظور شما چیست ؟
دقیقا بیست سال قبل مشکل بینائی نداشتم و در رستورانی در تهران با دوستم که الان هم داروخانه دارد در نزدیکی بیمارستان شریعتی بودم .در آنجا برای هر مورد از غذا یک ظرف آوردند بطوریکه میز جای خالی نداشت لیمو یک بشقاب و … من که ناراحت شدم همه اینها را اقدام به یکی نمودن کردم و متعاقبا دوست من هم که اصلا درک نکرد رفتار مرا اقدام به جمع کردن نمود و همه آنها را در یک ظرف جمع کردیم و مابقی ظرف ها را روی هم چیدیم .من نگران غذا خوردن نیستم و استرس ندارم و با بینا ها هم شاید بخاطر اینکه قبلا می دیدیم .ولی غروب کاسه چای که وسط هال بود را چپ کردم و خیلی نگران شدم .

ممنون زینب فرشته پریسا که صادقانه از خودتون و تیکهاتون گفتید هدف منم همینه که حرفهایی رو که تا حالا شاید به کسی نگفته باشیم و شاید خجالت میکشیدیم که بگیم حالا اینجا باهم صادقانه حرف میزنیم و بیان شون میکنیم. من فکر میکنم این هم یکی از عوارض نابینایی باشه چون با چشم نمیتونیم حواس مون رو بجای دیگری متمرکز کنیم لذا بخودمون مراجعه میکنیم. کاش یه روانشناس اینجا بود کاش چشمک افتخار میداد و میآمد و از نظر روانشناسی تحلیل میکرد.

راستی زینب جان هم شعر شهراد میدری و هم شعر خودت حرف نداااشت واقعا چه شعرهای نابی امروز تو این قهوهخونه خونده شد. از فرشته نازنین هم تشکر میکنم هم بخاطر حضورش ه و هم بخاطر شعرهای زیبایش.

اّول آقا طاحا حالا درست شد هاآآآآآآآآ این درسته دّوم خانم عبدلی زیبا بود شعر تون رو میگم ادامه بدید و ما رو از شنیدن شون مُستفیز کنید سّوم پریسا خانم نه بذار اونو تو یه کامنت دیگه بگم چون هم طولانیه و هم می خوام کامنتها زیاد بشه

چقدر دوست داشتم امروز اعضای خانواده هامون مثل خواهر برادر همسر در اینجا حضور میداشتند و در مورد ما و رفتار هامون نظر میدادند چقدر دوست داشتم مسؤولین و معلمین مدارس استثنایی اینجا حضور میداشتند و درمورد رفتار های بچه ها و برنامه های خودشون برای اصلاح آنها توضیح میدادند.

بچه ها اگر کسی از آریا و اوضاع خواهرش خبر داره به ما هم بگه. واقعا می خوام بدونم الان در چه وضعیه. کاش بیشتر از دعا کاری بود که از دستم بر بیاد!

پریسا امیدوارم که حال ایشون بزودی خوب خوب بشه.
راستی اگه بنویسیم چه وضعی یه بهتره تا اینکه بنویسیم وضعیه.

درسته حق با شماست. یعنی پریسا از ای اسپیک استفاده میکنی. من که هنوز هیچ چیز رو با میناجون عوض نمیکنم مشکلم با ان وی دی آ اینه که راحت نمیتونم باهاش بنویسم و ویرایش کنم چکار کنم دیگه همیشه یه صد سالی از ملت عقبم.

من چون والدین سخت گیری دارم و دائم اشکالات رفتاری ما گوشزد میشد تیک ندارم و هر وقت هم مثلً در یک سخنرانی نشستم و نمیخوام ب حرفهای تکراری سخنران گوش بدم و چشام هم باید ب سخنران باشه، من هم در ذهنم ی قصه و داستان رو شروع میکنم برای خودم تعریف کردن و اونقدر جدی نگاه سخنران میکنم که فکر میکنه من چقدر گوش میدم! در حالی که دارم ی کتاب رو در ذهنم با علاقه مطالعه میکنم! اینها از شگفتی های مغز انسانه!
ولی ی دوست دارم که تیک بدی داره و دائم چشمش میپره یکی از هم بازیهای برادر بزرگمهر هم چشمش میپره گفتم چرا ؟ گفت تابستون که تو آفتاب بازی میکنم تیکم شدید میشه

بچه ها یکی از دوستامون میگفت که باباش مجبورش کرده که یاد بگیره سر گوسفند را ببره. یعنی گفته یا سر خودتو میبرم یا باید یاد بگیری سر ببری. واقعا عجب پدر مادرهای شجاعی پیدا میشند که هرچند سواد درستی ندارند ولی اونقدر آگاهند و اونقدر رو توان بچه نابیناشون حساب میکنند که میگند تو باید بتونی این کار رو انجام بدی.
یکی از دخترها هم میگفت که پدرش تعیین میکرده که مثلا امروز باید فلان دخترم غذا بپزه و فردا فلانی یعنی بین دختر نابینا و بینایش فرق نمیذاشته واقعا باید اینگونه پدر مادرها شناسایی بشند و مورد تشویق قرار بگیرند تا الگو بشند برای خانواده های دیگه.

بچه هااا کجااا رفتید زینبم فرشتهم رعدم پریسایم طاهایم مهدی علی دیگران و دیگران کجااا رفتید زهره کجااایی

سلام.
خب من وقتی یه جا نشستم، یا ساعت بریلمو درشو باز و بسته میکنم، یا هی لباسمو جا به جا میکنم، یه کم هم اگر خسته بشم دستمو میزنم زیر چونم.
ولی باور کنید اینها به نابینایی خیلی ربط نداره.
یه بینا هم میتونه از یه مدت طولانی یه جا نشستن خسته بشه و از این کارها بکنه.

پدر من خیییلی سختگیر بوده و هست.
اولاََ که اجازه پوشیدنن لباس مشکی به ما نمیداد . به ما می گفت که دختر نباید بلند بخندد و اتفاقاََ روی خوردن هم خیلی حساس است و بخاطر همین منم نسبت به صدای خوردن خیلی حساس شدم. وااای خیییلی حیییلی سختگیر و با نظمه . برعکس من
اما تا اونجایی که یادمه همیشه باهاش بحث می کردم خخخخ
و مامانم به هم میگه اخلاقت کپی رفتار پدرته که حرف حرف خودشه خخخ

دوست عجب امنیت خوبی ست
می توانی با او خود خودت باشی
می توانی درد هایت را- هر چقدر ناچیز هر چقدر گران – بی خجالت با او در میان بگذاری
از عاشقی هایت بگویی
از حماقت هایت
دوست انتخاب آزاد توست، اختیار توست
نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند
نامت را در شناسنامه اش نمی نویسند
دوست عرف نیست ، عادت نیست ، معذوریت نیست دوست از هر نسبتی مبراست
دوست سایگاه آرامی ست تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری! هر وقت دوست داری در آغوشش بگیری ، بی هر مناسبتی بوسه بارانش کنی ،شانه هایش را با بی سر و سامانی ات سهیم کنی، اشک هایت را با نوک انگشتانش محو!
دوست چیز دیگری ست

خب من برگشتم, یعنی رفتم شام و برگشتم
و اما شهروز و دوستان عزیز نمیدونید ساعت بریل باید از کجا تهیه بشه
آخه من ساعت گویا دارم که مدام به هم میریزه و به یه فرد بینا نیاز دارم تا برام تنظیمش کنه اصلا هم در جاهایی مثل کلاس وقتایی که همه در سکوت هستن کاربرد نداره

گاهی دلت بهانه هایی میگیرد ؛
که خودت انگشت به دهان می مانی !!
گاهی دلتنگی هایی داری ؛که فقط باید فریاد بزنی ؛اما سکوت میکنی ؛؛؛؛؛
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات ؛؛؛؛؛؛
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری وحال هم که گاهی فقط دلت میخواهد زانوهایت را تنگ ؛
در اغوش بگیری ؛ و گوشه ای بنشینی و فقط نگاه کنی ؛؛
گاهی چقد دلت برای یک خیال راحت تنگ میشود ؛؛؛؛پس با ارامش بشین ومروری بر گذشته کن و نگاهی پر از امید به اینده ولی حال را یادت نبر

بهونه ی چشمای بارونیم سلام
علت تموم گریه هام سلام
من که پریشونم بگو تو چه طوری
بگو تو هم به خاطر نبودنم از غم پری
بگو ببینم تو هم قدم میزنی با تنهاییات
دلم پر میکشه واسه تموم اون مهربونیات
واسه نوازشات واسه اون نگات
واسه همون معصومیت تو چشات
واسه تموم لحظه های عاشقی
واسه بو کردن عطر گلای رازقی

به ببینید کی اومده غلط یاب . رعد بزرگ دستی به ریشای بلند و سفیدش میکشه و میگه خدا چه دخترای خوبیو آخر عمری نصیبم کرده .هههه

وقتی شما دخترای خوبم به من میگید رعد جونم ، یاد کارتونه سندباد و گوریل انگوری میفتم.خخخخ
تو کارتنه سندباد یه پرنده همش میگفت سندباد جونم و کارتونه گوریل انگوری هم به گوریله دوستش میگفت انگوری جونم هههههه
رعد بزرگ داره توی دلش به داشتن این دخترا افتخار می کنه .

قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم

من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !

چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم…

عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد…
بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم !

بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم

بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم…
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم !

خوب حالا بیام سراغ شما پریسا خانم من روابط عمومی خوبی دارم و زود با همه انس می گیرم و اکثرا دوستان هم به من لطف دارند و این حقیر رو برای دوستی انتخاب می کنند حّتا جک و جونور ها قبلا یه خروس داشتم که از جوجه گی بزرگش کرده بودم و هر دو به هم خیلی عادت کرده بودیم دخترم هم خیلی دوستش داشت همیشه سر سفره هم غذای ما بود فلفلهای بزرگ و شدیدا تند را درسته میبلعید ماست می خورد و هر چه ما می خوردیم او هم می خورد شاید وزنش ده کیلو شده بود توپ بازی هم می کرد هر وقت هر جا بود صدایش می زدم جوابم را می داد و می دوید پیشم می آمد بیسکویت هم خیلی دوست داشت و بادام زمینی هم هر وقت چند روز نبودم همه اش می آمد در محّله کارم را که از ساختمان جدا است را با نوکش می زد توی محل همه راجعبه خروسی که دست آموز است صحبت می کردند تا دو سال داشتمش ولی یک روز جمعه که از خانه به کوچه رفته بود دو نفر موتوری آمدند و او را دزدیدند امیدوارم هر جا هست از خانه ما بیشتر به او برسند و جایش از این جا بهتر باشد بعد از آن دخترم خیلی گریه و زاری می کرد من هم خیلی ناراحت بودم ولی برای این که زینب ناراحت نشود به روی خودم نمی آوردم تا سه سال پیش که دامادم یه جوجه قناری را آورد هر چه گفتم این زبان بسته را ببر چرا اینها را میارید تا به شون عادت کنیم بعد جدایی از آنها سخت شود بهر حال حالا خیلی بهش انس گرفتیم و این بار ترس جدایی از این زبان بسته را داریم ببخشید که سر تان را درد آوردم

شهروز جون فکر نمیکنی اینکه نابینایی رو فاقد هرگونه تاثیر منفی روی اعمال و رفتار فرد بدونیم کمی غلو کرده ایم. بالاخره یکی از مهمترین حواس یک فرد تعطیله و فرد نمیتونه با نگاهش به جهان خارج از خودش راه پیدا کنه خب این طبیعیه که تبعات و عوارضی هم داشته باشه.
وقتی ما میگیم تاثیر میذاره به این معنی نیست که این رفتارها باید عادی تلقی بشند بلکه میگیم باید شناسایی شده و در جهت از بین بردن یا اصلاح شون تلاش کرد.
ولی وقتی میگیم این رفتارها کاری به نابینایی نداره و بیناها هم همین کارها رو میکنند در واقع صورت مسئله رو پاک کرده ایم چون اون بینا هم ممکنه مشکلاتی داشته باشه و برای همینم دست به رفتارهای غیر نرمال میزنه. ببین این مثل اینه که وقتی میگیم یکی از علل معلولیت ازدواج فامیلیه فورا برامون مثال میزنند که آقا فلانی و فلانی باهم فامیلند و ازدواج کردند ولی بچه شون مشکلی نداره یا برعکس فلانی و فلانی باهم غریبه اند ولی بچه شون معلول شده. خب ازدواج فامیلی یکی از عوامل معلولیت هست و نه همه ی اون. و دلیلی نیست که همه ی ازدواج های فامیلی الزاما به معلولیت منجر بشه یا عدم فامیل بودن الزاما منجر به سالم بودن. پس هر چیزی را باید در جای خودش بحث کرد.
کاش این سعیید هم می اومد تو بحث شرکت میکرد من دنبال آدمهای چالشی هستم.

طه میبینم که خیلی خوش سلیقه ای پسرم .
چرا با ماها حرف نمیزنی ؟؟ فقط شعر میگی .
شما چچند سالته پسر شاعر مسلکم. ؟؟؟
آره بابا جون ، قربونت برم بیا با ما کمی از خودت بگو .
ما همه مجازی هستیم ، آدم خور که نیستیم. حیف نیست شما که این همه شعرو مطلب داری ولی خودت ساکتی

زینب اینجام. ببخشید بچه ها رفتم. من۱برادر زاده دارم که حاضرم واسه خودش و دلش بمیرم. این الان زنگ زده بود گریهم رو پشت تلفن درآورد. جمعه آینده تولدشه من خیال رفتن ندارم این فهمید زنگ زده بود گیر داده بود چرا تو نمیایی براش توضیحح دادم چون دلم نمی خواد فردای جشن تولدت تو مجبور باشی هیچ توضیحی واسه بچه های اطرافت بدی گفت دوست هام رو براشون توضیح میدم هیچی نیست تو بیا بهش گفتم من خیلی دوستت دارم و دلم می خواد تمام واقعیت های سیاه رو از دل و دوشت بردارم ولی زورم نمی رسه عزیز دلم ببخشم. گفت تو مگه واسه من هیچ کاری نمی خوایی کنی؟ پس باید۱کاریش کنی. ببخشید این لحظه هیچ خوب نیستم. چقدر دلم می خواست دستم همین الان به خدا می رسید! سر جنگ ندارم فقط دلم می خواست روی شونه هاش بترکم از ته ته ته دلم بگم خدا آخه واسه چی آخه واسه چی؟
بچه ها معذرت من زیادی اینجا خودی هستم الان هم۱کمی افتضاحم میرم۱خورده…

رعععد بزرگ درباره طه هیچی نمیدونه .
فقط میدونه که میاد توی قهوه خونه و مطالب قشنگ میذاره .
طه پسرم بیا حرف بزن .
دوروز دیگه که ایشالله داماد بشی باید بلد باشی با دخترا حرف بزنی یا نه ؟؟؟
هیچ خانومی از مرد کم حرف خوشش نمیاد خخخخ پس بیا اینجا تمرین کن که بعداََ دچار مشکل نشی

نه فرشته این بستگی بنظر شماها داره خب تاحالا که خوب شعر و اونم چه شعرهای خوبی گفتید و خوندیم آفرین بر شماها. حالا هرچی نظر شماها باشه. فقط چون غلطگیر اومده و میگه که تعدادی دوست نابینا داره میخوام اگه با اونا بیرون هم رفته و غذا هم خورده از خاطرات احتمالیش بگه و بعنوان یک بینا ببینیم نظرش چیه؟ فاطیما تو بعنوان یک بینا اگه چلو مرغ بخوای بخوری چطوری شروع میکنی و ادامه میدی اگه کباب باشه چی اگه خورش باشه چی .

بچه ها هیچ وقت از نابینایی خودتون خجالت نکشید .
درسته که بیناها گاهی با حرفاشون شمارو آزار میدن ولی قصد بدی ندارن.
پس خودتونو و تواناییتونو به اونا نشون بدید

درود
رعد عزیز شرم باد بر مسئولان
درود
سبیل هامو می کشم عمو حسین
نبینم این رستوران را که اصلا هم سنتی نیست حرف کافه مش قنبر بیاد دیگه !

رعد من مطمئنم در مورد فرشته چیزایی میدونی من وقت خوندن کامنتای قبلی رو ندارم میشه دربارش برام بگی؟

پریسا تو نباید از نابینا بودنت خجالت بکشی اجتماعی باش اینکه تو کنار برادر زادت باشی خوش حالش میکنی و شاید براش مهم نباشه که دیگران دربارت چی بگن چون تو براش مهم تری

آره زینبی ، فرشته متولد سال ۶۸ . کارمند اداره و ساکن قوچان مشهده . خیلی با معرفت و مهربونه مثل همه ی خانوما ههههه

بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست

گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

بگذار دست های تـــو با گیسوان من

سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق

چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

آزار می رسانــم اگـــر خشمگیــن نشو

از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد

ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!

بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

خب پریسا بنظر منم برو بذار وجود یه نابینا برای بچه ها عادی بشه. خب تو که کلی چیز بلدی یه شعری چیزی براشون بخون یه مسابقه براشون اجرا کن خلاصه فکر میکنم اگه ما ها کمی با قضیه عادی برخورد کنیم یواش یواش مردم هم یاد میگیرند. کمی بی خیال شو.
اما ازت میخوام که کمی دیدگاهتو عوض کنی آخه دختر خوب این مسائل چه ربطی به خدا داره که فوری سر هر موضوعی پاشو وسط میکشید و میگید اگه دستمون بهش رسید فلان میکنیم یا بهمان میگیم.
بابا معلولیت فقط یک واقعیت است که فقط و فقط دلیل علمی داره باید آرزو کنیم که علم اون قدر پیشرفت کنه که بتونه همه معلولیتها رو از بین ببره و مطمئن باشید که خدا جلوشون رو نمیگیره که مثلا ای آقای دانشمند یا متخصص من دوست دارم این پریسا نابینا باشه تو چرا داری تلاش میکنی که راه حلیی برای خوب شدنش پیدا کنی.
لطفا با مسائل واقع بینانه برخورد کنیم و اونقدر احساسی نشیم.
شرمنده اگه پامو از حریمم درازتر کردم.

طاهایی ، برررررو ، این حناها برای رعععد بزرگ که هزار سالشه رنگی نداره خخخخ
بیا خودتو معرفی کن . سنتو ، تحصیلات ، علایق .
من رعد بزرگم ، کسی نباید به بزرگ و ریش سفید محله بی اعتنایی کنه خخخ شیر فهمت شد خخخ
خودتو بیش ازین نلوس هههه

رعععد بزرگ سکوت طه رو دوست نداره .
بچه ها دروغ میگم . عمو حسین به طا هایی بگو بحرفه .
رعد خوش نداره که طه خودشو قایم کنه از ما

نیمی از جــان مرا بردی ، محبت داشتی

نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمیــن افتــادم و دیدم بــه سویم می دوی

دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه ای از جنس دلتنگــی بنا کردم ولی

چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش

اندکــی در مهربانــی نیــز همّت داشتی

من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع

کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی

زینبی لایک نده به طاهایی .خخخخخ
یعنی چی حرفای مارو میگوشه و فقط شعر میگه ؟؟؟ هی هی هی
تحریمش کنیم. هههههه

رعد
بعضی از آدما با سکوت صحبت میکنن
اگه قرار باشه با زور حرف بزنن نمیشه
امتحان کردم نتیجشو دیدم خخخخخخخخخخخخ
و با خودم عهد کردم دیگه کسی رو مجبور به صحبت نکنم حححححححححححح

من از اقلیم بالایم سر عالم نمی‌دارم

نه از آبم نه از خاکم سر عالم نمی‌دارم

اگر بالاست پراختر وگر دریاست پرگوهر

وگر صحراست پرعبهر سر آن هم نمی‌دارم

مرا گویی ظریفی کن دمی با ما حریفی کن

مرا گفته‌ست لاتسکن تو را همدم نمی‌دارم

مرا چون دایه فضلش به شیر لطف پرورده‌ست

چو من مخمور آن شیرم سر زمزم نمی‌دارم

در آن شربت که جان سازد دل مشتاق جان بازد

خرد خواهد که دریازد منش محرم نمی‌دارم

ز شادی‌ها چو بیزارم سر غم از کجا دارم

به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمی‌دارم

پی آن خمر چون عندم شکم بر روزه می بندم

که من آن سرو آزادم که برگ غم نمی‌دارم

درافتادم در آب جو شدم شسته ز رنگ و بو

ز عشق ذوق زخم او سر مرهم نمی‌دارم

تو روز و شب دو مرکب دان یکی اشهب یکی ادهم

بر اشهب بر نمی‌شینم سر ادهم نمی‌دارم

جز این منهاج روز و شب بود عشاق را مذهب

که بر مسلک به زیر این کهن طارم نمی‌دارم

به باغ عشق مرغانند سوی بی‌سویی پران

من ایشان را سلیمانم ولی خاتم نمی‌دارم

منم عیسی خوش خنده که شد عالم به من زنده

ولی نسبت ز حق دارم من از مریم نمی‌دارم

ز عشق این حرف بشنیدم خموشی راه خود دیدم

بگو عشقا که من با دوست لا و لم نمی‌دارم

والامنم دوست دارم طاها حرف بزنه و خودشو معرفی کنه ولی خب شاید اینطوری راحتتره. ماهم باید به خواستهش احترام بذاریم و راحتش بذاریم تا هر وقت خودش صلاح دونست.

رعععد بزرگ به حرف دختر عاقلش گوش میکنه و میگه طاهایی یه موقع نحرفیاااا. گناه کبیره داره خخخ
اینجا پر از نا مرحمه خخخ میری تو آتیش اگه با ما حرفکی هم بزنی خخخخ

هر دم شکست می رسد از بخت بد مرا

مینای می کجاست که از خــود برد مرا

در بنــــــد خاکدانم و از شعله ی فراق

دود جگـــــر به اوج فلک می رسد مرا

روح مجرّدم کـــه بــــه ظلمات زندگی

محکوم کرده اند بــــــه حبس ابد مرا

در کـــــوره راه حادثه های هزار رنگ

از پــــــا در آمدم ؛ نکند کس مدد مرا

بی صحبت فرشته بسی پرغبار شد

آیینه ی دل از نفــس دیـــو و دد مرا

درگلشن وجود چنان خوار گشته ام

کاقبال هم به سینه زنددست ردمرا

راهی بسوی یارگشـودم ولی دریغ

ابلیس کرد وسوسه گردید سد مرا

آنک در انتظار تــــــوام ای بهار عشق

دست خزان به ریشه اگرتیشه زدمرا.

خب طاهایی . خموش باش .
آفنر . رعععد بزرگ همیشه عادت کرده آدمارو که از خودشون بگن و هیچ موقع هم پشیمون نشده .
خب به نظرم حیفه که با این مریخی میخ آهنی آشنا نشیم. خخخ
ایشالله اگه حرف نزنی با یه لاال دوست بشی ههههه

عشق پرواز بلندی ست، مرا پر بدهید

به من اندیشۀ از مرز فراتر بدهید

من به دنبال دل گمشده ای می گردم

یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید

تا درختان جوان راه من را سد نکنند

برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید

یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید

باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید

آتش از سینۀآن سرو جوان بردارید

شعله اش را به درختان تناور بدهید

تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند

به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید

عشق اگر خواست نصیحت به شما، گوش کنید

تن برازنده او نیست به او سر بدهید

دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید

یا به یک شاعر دیوانه ی دیگر بدهید

مهدی عزیزم این حرفارو برای طاهای خموش که رفته رو ویبره گفتم.
تو که گل پسر خودمی . یه پااارچه آقا .

ه دردی که انسان را به سکوت وا میدارد
بسیار سنگین تر از دردیست که
انسان را به فریاد وا میدارد…!
و انسان ها فقط
به فریاد هم میرسند ، نه به سکوت هم !

من تو کلاسم هر کی زیاد حرف میزنه میگم باید لباتو به هم بدوزم خخخخ
ولی اینجا باید بگم بیا کوک لباتو باز کنم
کوک میدونی چیه ؟؟ خب مردا که خیاطی بلد نیستن.خخخ

ولی واقعا شعرهای قشنگی طه میذاره. مرسی طه که عموی عاشق پیشه خود را دریافتی حالا برای یک هفته خوراک عشقولانه دااارم.

می گویند ضعیف شده ام..!
می گـــویــم سنگینـــی درس هایــم است….
اما نــمی دانند
سنگینی درسهایست که از دنیا و ادمهایش گرفتم..!!@

بچه ها رعععد بزرگ خیلی دوست داره با همه ی نبین های سایت بره اردو .
البت گفته باشم همتون سهم غذاتونو باید به من بدید خخخخ
من به اندازه ی صد مرد خروس جنگی میخورم خخخ

بااااااااااااااابااااااااااااا این جناب طه عجب شعر هایی انتخاب میکنن هاااااااااااا! خیلی خوش سلیقه هستند بخداااااااا!

پریسا جون
نمی‌دونم ولی هم حس می کنم درکت می کنم هم نه ….
یعنی خب نمی خوام درکت کنم….
یه لحظه خودم رو گذاشتم جای تو و ترنم رو جای برادرزاده ات….
یعنی نمی دونم اون زمان من چه خواهم کرد…. گاهی دوست داشتن سبب میشه گذشت کنی …. از خودت بگذری حتی اگه اونی که دوستش داری دلگیر بشه … چون تو دوستش داری …..
“یعنی اینها رو الآنی حس کردم …..

بهبه گلابتون اومد گل بانوی محله اومد. حالا یعنی محله روح پیدااا کرد. خوشامدی گل بانووو. رعد مگه عمو دل ندااره. عمو سر پیری و معرکه گیری شده خخخ
هرکی عاشق شده پنهون میکنه مثل اونه که سوار شتره پشتشو دولا میگیره خخخخ

سلام من باز برای مدت کوتاهی اومدم کامنت ها را بعد میخونم, راستی میدونید من همیشه همه ی کامنت ها را بعد میخونم؟ راستی رعد منم با نظر زینب موافقم شعر های طاها را میپسندم

گاهی اوقات…
گاهی اوقات هست که دلت میخواد نباشی…
آروم زیرلب میگی :”خدایا میشه بریم؟…
خیلی خستم…
میشه برام لالایی بخونی وبخوابم؟
گاهی اوقاته که ازهمه چی زده میشی…
تومیمونی وخدات…
واینجاست که میفهمی اولین وآخرین پناهگاهت خداست…

آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هرچه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس
میوه نمیدهد به کس
جز بنظر نمیرسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش.

می‌گم بچه ها بیایید یه کار جالب انگیز ناک بکنیم، هرکی حاضره اول اوکی بده بعدی بگم تا کسی جر نزنه شکلک کار خطرناک و سختی نیست با خیال راحت اوکی بدید ….
شکلک من چراااا امروز اینترنتم این طوری شده آخههه……
خب برای اینکه کامنت هام هی ارور میده طرحم رو هم همینجا میگم:
بریم صفحه اول بلاگفا و توی عنوانهای تازه ای که به روز شده عنوان هایی که به نظرمون جالب و قشنگ هستند رو در بیاریم و در مورد هر کدوم که خواستیم حسمون رو هم بگیم، شکلک فقط باید یه صفحه بلاگفا کنار قهوه خونه باز کنید و همین …. کاری نداره …. یه آلت تب و یه کم خوندن و نوشتن …..

خانم کاظمیان اینجا همه عاشق و عارف هستند همه سرشار از عشق خدایی هستند. به دلت بد راه نده خخخ.
فرشته خانم هم که خب از دختران و پری رویان خطه خوب قوچان از استان خراسان رضوی هستند که ظاهرا زبان انگلیسی خوانده اند و در حال حاضر شاغل در شرکت برق آن شهرستان.

خانوم کاظمیان عزیزم خوش اومدی .
منم نوشته ها و اشعار طه رو میپسندم.
دوست داشتم خودش بیاد برامون حرف بزنه که فعلاََ روزه سکوت گرفته خخخخ
عاشقی هم کار حسین عمویی خخخ
والله . چه چیزا خخخ
مردا که همیشه عاشق میشن و بعد فارغ . یعنی باید همشونو …..

حسین عمویی حاشا نکن پسرم.
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش .
اگه عشقتو انکار کردی بدون هوسه نه عشق .
عاشق همیشه سرشو بالا میگیره و به عشقش افتخار میکنه و از ملامت نمی ترسه خخخ
مثل رررعد که با این سن و سال عاشق نبین ها شده و از طرف خیلیا ملامت میشه

گل بانو من موافقم ولی راستش متوجه نشدم که باید چیکار کنیم. چون دارم با عجله کامنتها را میخونم تا کامنتی از دستم در نره. بابا مردیم از بس مدیریت کردیم خخخخ هاهاها یکی بیاد کمک گل بانو حاضری بشینی پشت فرمون مدیریت تا من برم استراحت. راستی مدیر هم تو اسکایپ بهم کال کرد که نشد جواب بدم خدا بخیر بگذرونه که چطور از پس این نافرمانی بربیاام

کلاً که شب شعر راه انداختید اینجا ….
آقا طاها راستش رو بگید “اصلاً کامنت ها رو می خونید یا فقط کپی پیست می کنید اشعار رو خخخ …. در کل که خعلی زیباند خعلی ….. شکلک پریساااا مرسی پیشاپیش شکلک دیگه تنبل شدیم حسابی “اون قبلیهاش چسبید باید تقسیم کار کنیم …. البته انگار گویا”……

لبخند بزن…
عکاس مدام این جمله را تکرار می کند
اصلا برایش مهم نیست که در وجودت
حتی یک بهانه برای لبخند نیست…

رعععد چقدر از فرشته خوشش میاد . به به . چه با نزاکت ، چه مؤدب . چه فرهیخته چه با کمالات. ماشالله .هزار الله اکبر . چه تو دل برو
خیییلی عززززیزززی . دختر من میشی . ؟؟؟؟

عمو حسین اینترنتم از افتضاح هم افتضاح تره ولی تا شما برید بلاگفا برگردید من هستم خیااالتون راحت البته خخخخ راستی قبلش فور اگزمپل کامنت بعدم رو بخونید متوجه ماجرا می شید….

احساس میکنم خانم کاظمیان و فرشته جوون یک روح در دو بدن هستن . چون اخلاقای دوتاشون مثل هم می مونه

چگونه میشود از خدا گرفت چیزی را که نمیدهد؟
میگویند قسمت نیست حکمت است…
“من قسمت و حکمت رو نمیفهمم”
خدایا تو طاقت را میفهمی؟؟؟

خانم کاظمیان جونم سلاام بعدش که انشا لازم نداره شما می تونید فقط برید بلاگفا و عنوانهایی که براتون جالب هستش رو در بیارید و پشت سر هم البته هر عنوان رو تو یه خط بنویسید “اینتر فراموش نشه” بنویسید همین هم قبوله ….

حالا کامنت من در این ارتباط:

طرف ما شب نیست:
این یاد پریسا میندازه منو.

بوی بهار می دهی دختر:
یه حس خیلی خوبی بهش دارم دوست دارم یکی بهم بگدش…. البته نه هرکسی…

روایت اول شخص حاضر: کلاً عنوان جالبی هستش حس فیلسوف بودن نویسنده به آدم دست میده.

زنی پشت پرده روزهایش را می نویسد:
این یاد کتاب خانم و دوران قاجار میندازه منو.

رؤیا زیر دریا:
یاد آقای مؤذنی می افتم و یاد نهنگ و دلفین و کلاً یه حس رؤیایی داره زیر دریا رو دیدن..

دوستی شاخه گلیست، مثل نیلوفر و یاس
مثل حس قاصدک، مثل حرف من و ماست
دوستی خاطره ایست، زیر باران زمان
مثل شوق پر زدن، مثل ماه مهربان
دوستی لحظه ای از حس زیبای دل است
مثل دیدن شبی، بی ستاره مشکل است
دوستی بخشش یک اشتباه بی غرض
که دادن دلیست، بی بهانه، بی عوض

فرشته منظورت از بارون منم. خخخخ
من رعععد بزرگم . اگه به من بگید بارون با عصام میزنم تو سایتتون خخخ
شایدم عصای تورو کش رفتم.

گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است.
حالا که گذشته و آینده نیست،
پس چه غصه ای؟
تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه…
“””” پیشاپیش از لایک کنندگان ممنونین خخخ ….. البته از تأمل کنندگان و عمل کنندگان بیشتر ممنونیم….

می‌گم حوصله ام سر رفت خب ….
پریسا برنگشتی آیا؟؟؟؟
می‌گم جدی تو طرفدار تکماری ای خائن ای دشمن ای بی وفا ….. ولی خب نویسنده ها نباید طرفدار هیچ طرفی باشند ها …. شکلک اگه به کرکس نگفتم اگه یه آشی برات نپختم …..

می‌گم نکنه اینجا خلوت شد همه تون با هم رفتید بلاگفا …. شکلک کاش بلاگنویسها تند تند آپ کنند …. عناوین تکراری در نیاد….. شکلک تا پنج دقیقه دیگه یکی یکی همه رو به زور مجبور به شرکت خواهم کرد فعلاً شرکت آزاده خخخ…..
راستی الآن هم گویا انگار سکان مدیریت هم در دستان سبز خودمان است که البت مدیریت برازنده ماست یکی بیاد منو باد بزنه …. آرام و مهربان خخخ …..

تکمار مگه چشه؟ من طرفدارشم دیگه. بیچاره ترکید از بس ضربه خورد! ای بابا دلم سوخت هر بار خواست۱کاری دست این پردار ها بده خودش گیر کرد۱بار هم افتاد توی آتیش کباب شد. طرفداری لازمش شده.

کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد

آفتاب دیدگانم سرد میشد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

راستی پریسا خب شاید تکمار هم کودکی بدی داشته این طوری شده بعد خب حتمی یه قلب مهربونی هم یه روزی داشته اصلاً چرا هیچ وقت قضایای اون طرف رو نمی نویسی شکلک والا منم با این نظراتم ….. شانس اوردی فایرفاکسم فرته خخخخ

راستی بانو به جان خودم جدی میگم تکبال خودش داخل کامنت دونی آنسوی شب بود هنوز هم شاید باشه. راست میگم برو هرچی دلت می خواد بپرس ازش. به خدا شوخی نمی کنم۱بنده خدایی با نام تکبال اومده توی کامنت دونی کامنت میده مدل نظراتش هم عین تکبال خودمونه. اگر نویسندهش خودم نبودم به سرم می اومد نکنه خود نویسنده این کار رو می کنه ولی ایرادش اینجاست که نویسنده تکبال خودمم و این کامنت ها داره به نام تکبال میاد. به نظرم خیلی با مزه اومد. اولیش رو که دیدم حسابی جا خوردم دومی رو که دیدم خندهم گرفت هنوز سومی نیومده. ببین این دفعه گیرش بیار ازش چیز بپرس بلکه آخرش رو بگه من دیگه از نوشتن باقیش خلاص بشم.

یه چیز دیگه هم یادم اومد بگم
خب خیلی عجیبه هیچ وقت هیچ کدوم از بقیه پرنده ها متوجه کرکس ودار ودسته اش و جنگهاش نمیشند….
شکلک یه صحنه ای که فاخته با کرکس و تکبال و واقعیتش مواجه میشه …. وااای که خعلی جالبه این صحنه … البته بعدش هم بده فاخته رو شاهین بخوره تا عبرت بقیه بشه ….

من نمی فهمم این فاخته مگه چقدر جا توی این جهان گرفته که اینهمه دشمن داره! تکبال اگر بشنوه در مورد فاختهش چی گفتی میاد به چشم هات نوک می زنه.

مرا شکستی و من باز با تو بد نشدم

نشد شبیه تو باشم, نشد, بلد نشدم

اگرچه شد بدی ات زخم بر دلم بزند

ولی نشد که خیال تو را به هم بزند

بدی نمی کنم و از دلم نمی آید

منی که از بدی ات هم بدم نمی آید

نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم

گذشته کار من از اینکه , از تو دل بکنم

مزن به این در و آن در که دست بردارم

تو هر چه هم بکنی باز دوستت دارم

خوشم به حال دلم که به درد تن داده است

خوشم, همینکه خیال تو را به من داده است..

وااای چه با حال ….
حیف قبلتر که فایرفاکسم درست بود به مخ خودم نخورد این کار رو انجام بدم شکلک با همون کامنت اول لو میرفتم خخخخ….. نخوندم کامنت هاش رو باید برم بخونم حتمی ولی خب چه شکلی ازش بپرسم آخههههه من فایرفاکسم و وبویسمومم و شکلک زااار زاااار گریه بسی بسیااار…… جدی افسردگی هاد گرفتم به خاطر همین خرابی …..

طاعا خیلی از شعر هات رو باید لایک بزنم ولی چون بقیه زدن من به سکوت بسنده می کنم و بدون که من در سکوت کامنت هات رو به شدت دنبال می کنم.

معرفی
بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است . بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر
کنید.
سایت بلاگفا برای کاربران خود امکانات و شرایط زیر را بصورت رایگان و در محیطی فارسی فراهم می‌سازد.
» اختصاص یک آدرس اینترنتی (http://yourname.blogfa.com )
» ارسال و انتشار آسان مطالب در وبلاگ
» درج آسان تصاویر، پیوندها و تغییر در رنگ یا اندازه نوشته ها
» معرفی سایتهای مورد علاقه و مدیریت آسان پیوندها
» امکان انتخاب و استفاده از طرحها و قالبهای متنوع برای وبلاگ
» امکان طراحی اختصاصی قالب و یا تغییر در قالب ، رنگها و طرح وبلاگ
» امکان درج تصویر نویسنده یا لوگو وبلاگ
» امکان درج توضیحاتی درباره وبلاگ و ساخت پروفایل برای مدیر بلاگ
» امکان استفاده چندین نویسنده از یک وبلاگ (وبلاگ گروهی)
» امکان موضوع بندی مطالب بلاگ و تعریف برچسب
» مدیریت آسان نظرات خوانندگان توسط مدیر وبلاگ
» اطلاع و مشاهده آسان وبلاگهای بروز شده دوستان
» تهیه نسخه پشتیبان، اتصال دامنه به وبلاگ و…
ایجاد وبلاگ فارسی
تا حالا نمیدونستم که بلاگفا یک سایته و میشه داخل این سایت رفت. این بهترین حسی است که دارم یعنی ممنون و مدیون گل بانو هستم که امروز دری جدید به روی من گشود. امید که او هم از این حس خوب من لذت ببره.و خوشحال باشه.

سلام بر آقا مهدی قادری و روجیار گرامی…..
می‌گم نوش جونتون آقای قادری فقط تند تند نخورید که خب زود غذاتون تموم نشه بعد دنبال بقیه اش بگردید خخخ…..
آقای روجیار ممنون …..
پریسا برو بابا این تکبال از پس من بر نمیاد “من برا خودم خورشیدی هستم تاااباااان …… بعدشم بچه مار ها هم قشنگند … باور نمی کنی برو از مامانشون بپرس تا برات توصیفشون کنه ….

بانو با عرض معذرت با خوندن همون خط اول می شناختمت ولی این بنده خدا رو جدی هنوز نفهمیدم کیه. اگر آریا اوضاعش درست بود خیال می کردم آریاست ولی…بچه ها محمدرضا کوش؟ محمدرضا اگر هستی و اگر از وضعیت آریا مطلعی لطفا بیا ما رو هم مطلع کن.

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی دلیل
بحث
یادگاری
بوسه
نفرین
گریه

خداحافظی واژه نمی خواهد!

خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟

خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
“خداحافظ” نمی خواهد!

شب بخیر عمو و شب بخیر دوستان

بانو از باباشون بپرسم چطوره؟ مثلا از همین تکمار که طرفدارشم. میگم این باید به جای تکبال بیاد منو بدزده تا تمام جنگل رو کادو کنم بدم به نیشش. وایی خدا نصیب نکنه!

بّچه ها بد جوری عقب افتادم همه اش تقصیر طاحاست طاحا جان مثل همیشه زیبا بودند خیلی دوستت دارم خودت و شعرهایی رو که می نویسی دوستان طاحا داره حرف میزنه اگر گوشها مون شنوا باشه

اولش می‌خواستم بگم پریسا شعر بود ها بعدش ضایع شدم ….
آقای طاها خدا حافظ و به سلامت….. شبتون خوش…..

بعدشم تو چه طرفدار تکماری آخه که این همه ازش بد می گی اون وقت …. خب اصلاً تکمار به خاطر این مدل طرفدار هاش هست که هی شکست می خوره دیگه ….

آره خودم هم می‌دونم لو میرفتم “بذار الآن میرم اون سوی شب برمیگردم نظر کارشناسیم رو همینجا میذارم….

اصلاً با جاز و پارسآوا نمی تونم تو صفحه فایرفاکس چیزی رو بخونم…. مثل یه صفحه پدف می مونه انگار…. فقط وقتی تب بزنم می تونم رو لینکها حرکت کنم که با اینتر یا اسپیس هم اون لینکها باز نمی شند …. کلاً همون پکیده …

داداش علی رو در مورد طاها به شدت تعیید می کنم. حرف که چی بگم. این بنده خدا داره هوار می زنه. فقط لازمه ما سکوت کنیم و گوش بدیم به جای اینکه اینقدر…

جدی چرا این جوریه پریسا، هر مشکلی داری منم دارم، این از رفرش نشدن درست سایت، اینم از فایرفاکس، منم مشکل همینه، فایر فاکس آدمو مییییکشه تا یه صفحه لود کنه!

بانو مگه شما بتونی بگیریش این تکبال جعلی رو! شاید هم جعلی نباشه کی می دونه! توی دنیای به این بزرگی هر چیزی میشه راست در بیاد. نخندید بابا دیوونه نشدم. ولی بانو ویندوزت اگر۷باشه اینترنت اکسپلورر بهتره. با اکس پی هم من از در اینترنت اکسپلورر وارد می شدم خیلی هم از فایر فاکس راحت تر بود.

گل بانو بگو تو بلاگفا چطوری باید حرکت کنیم با u یا چیز دیگری. من که خیلی متوجه نشدم یعنی اگه روی لینکها حرکت میکردم به اون عناوینی که گفتی میرسیدم. فرشته جان شبت بخیر و پر ستاره. باز هم بیا و باز هم در محله باش ممنون که امروز افتخار دادی.
متوجه نشدم طه کی خداحافظی کرد که شما هم باهاش خداحافظی کردید ولی طه عزیزم خداحافظ. ایام و روزگار خوبی داشته باشی.
n

منم اینترنت اکس پلورر را بهتر میدونم، هعی اون روز که با این سوکسا تو کمد بودیم چه ترسنااااااک بود، شهروز چاه نکن بحر کسی اول کسی دوم خودت، /.نه اول خودت دوم خودت!

یعنی دلم می خواد بگیرم این فاخته رو ریز ریز کنم بعد تو هی بگو فاخته خوبه تکبال دوستش داره آخه والا اون قابل دوست داشته شدن هستش آیااا؟؟؟؟؟
بعدشم خب میذاشتی فاخته کرکس رو ببینه یه کم هیجان کار بیشتر میشد دیگه…..
دیگه فکر کنم اون عنکبوتها با تارهاشون یه بلایی سر ریشه های درخت ها در اوردند که در قسمت بعدی البته اگه فاخته بذاره و یهویی نپره وسط داستان معلوم میشه چی به چی شده قضیه ….
حالا برم سر کامنت های تکبال دوباره بر میگردم…..

خوب پریسا خانم این جوری شو نداشتیمها چرا ما نابیناها خودمون رو قبول ندارین شاید چون خودمونو از جامعه دور نگه میداریم من از وقتی که یادم میاد بیشتر با بیناها بودم تا نابیناها چون در زمان ما نابیناها خیلی نچسب بودند همیشه دنبال این بودند که هم دیگر را بکوبند اگر یکی از بّچه ها مورد توّجه گروهی قرار میگرفت چشم دیدنش را نداشتند و من این را از خود کم بینی می دانستم و حالا خیلی خوشهالم و به خود میبالم که از جامعه ای هستم که در جا نزده اند و در حال پیشرفت هستند من فکر می کنم اگر ما بیشتر با بیناها دم خور باشیم دیگر به این که اگر در جمع بیناها مثل جشن توّلد باشیم یا عروسی یا این که دیگر نگرانی بابت چه گونگی غذا خوردن مان در جمع بیناها باشیم رنگ می بازد بخدا ما کارهایی می کنیم که بیناها انگشت بدهان می مانندو پریسا خانم دیگه نبینم یعنی نشنوم که از این حرفها بزنیهاآآآآآآآآآآ آقا طاحا هم تو یکی از شعرهاش جواب ظریفی بهت داد من خیلی عقب افتادم هم برای خوندن کامنتها و هم برای خوندن شعرهای طاحا ببخش منو اگه فوزولی کردم پریسا خانم چون دوست ندارم فرشته خانم مهربونی مثل تو رو بخاطر واقعّیتهای زندگی غمگین ببینمباز هم شرمنده

سلااام.
من رفتم یه کاری داشتم اومدم دویستتا عقب افتادم خخخ.
بعد از بستن در میرم میخونم.
بچه ها یه نکته.
۲۹ اسفند یه قهوه خونه داریم که یه مقدمه داره.
این مقدمه از پسفردا شروع میشه.
پسفردا یه پست میزنم همه چیز رو توضیح میدم.
یه چالش هست که شما تا قبل از شروع قهوه خونه باید توش شرکت کنید.
اسمش جشنواره ی پژواکه.

بانو آخه عجب داستانیه اینهمه شخصیت اونجا واسه زدن هست فقط زورت می رسه به این فاخته! خوب راستش رو بخوایی تمام گرفتاری همینجاست که فاخته کرکس رو ندید. اگر می دید که می دیدش و…نمی دونم چی بگم. اگر می دیدش، بله موافقم عالی می شد اگر می دیدش! بیخیال. نشد دیگه!.

خب نمی دونم ولی به خب به کی مشکوک باشم خوبه …. به آقای شهروز حسینی مشکوکم …. متهم هم که الآنی قهوه خونه نیستند بعد سابقه ای هم در تکبالیسم ندارند پس انگار اتهام الکیی ی زدم خب نمی دونم ….. ولی با حال بود خخخ …. از این به بعد کامنت دونی های اونجا رو هم می خونم…..

می‌گم پریسا جر نزنی ها شکلک اگگه خودتی بیا با زبون خوش اقرار کن …. فقط اعدامت می کنیم قول میدم مجازاتت سنگینتر از این نشه خخخخ

خب دوستان عزیز دخترا و پسرای گل گلابم دیگه هم خودم هنگ کردم و هم سیستمم کلا همه چیز ضعیف شده. و خوب کار نمیده.
پس دیگه اجبارا با شما عزیزان خداحافظی میکنم و برای همه ی شما نازنینان آرزوی بهروزی و سعادت و سربلندی دارم.
ممنون و هزاران تشکر و سپاس که همراهی کردی شب و روز خوبی داشتیم من که واقعا از هم صحبتی با شما لذت بردم کلی بهرهمند شدم و امیدوارم که باز هم مباحث جدی و چالشی و البته ضروری بین ما مطرح بشه و در گفتگو و تعاملات سازنده بتونیم راه درست و صحیحی را برای خودمان و دوستانمان و کودکان و نوجوانانمان باز کنیم.
اگر میزبان خوب و با حالی نبودم به بزرگواری خودتون عفو فرمایید.
از اونایی هم که آمدند ولی سکوت کردند هم سپاسمندم امید که در جاهای دیگر از نظرات مفیدشون بهرهمند بشیم.
خب دیگه انگار تازه نطقم باز شد.
تا طولانی تر نشده همه ی شما نازنینان را به دست دادار بزرگ و یزدان پاک میسپارم.

داداش علی درسته ولی، ندیدن۱واقعیت سیاهه. من نماد این واقعیتم. برادرزاده من فقط۷سالشه داداش علی. توی اون جشن۱عالمه بچه هستن که همهشون عمه و خاله و کس و کار هایی دارن که هیچ کدوم این مدلی نیستن. ۱عالمه بچه که مثل فرشته ها هیچی از واقعیت های سیاه نمی دونن و با چشم های کنجکاو و فکر های کنجکاو تر پرسش هاشون رو ذخیره می کنن تا فردای جشن تولد برادرزاده عزیز من، توی مدرسه، توی کلاس، زنگ تفریح، توی سالن ورزش، همه جا و همه جا، ازش بپرسن و سیاهی واقعیت سیاهی که درست بیخ گوششه رو هرچی بیشتر روی شونه هاش و روی دل کوچولو و مهربونش فشار بدن. از۱سال پیش تصویر ها رو که می خواد نشونم بده واسهم توضیح میده و گاهی عجیب وسط خنده هاش پکر میشه ازش که می پرسم دستم رو می گیره میگه کاش می شد تو ببینی تا با هم تماشا کنیم و بازی کنیم و همه چی. هرچی هم می خوام از سرش پاک کنم و میگم خوب تو می بینی واسهم میگی این هم خیلی خوبه میگه آخه خیلی قشنگه من دلم می خواست می شد تو هم ببینی۲تایی با هم بگیم. وای معذرت می خوام داداش علی حالم عجیب…من هر کاری از دستم بر می اومد تا حالا واسه شاد کردن این فرشته کردم تا اونجایی که ازم ساخته بود ولی در این۱مورد هیچ کاری ازم بر نمیاد. این تلخی رو هیچ طوری نمیشه از ذهنش پاک کنم. از این اوضاع متنفرم.

نه نرید عمو یک رب دیگه مونده صبر کنید همه باهم میریم, نمیخواستم بگم ولی یه علتی که من تو این قهوه خونه اومدم اینه که مال اصفهانه من هیچ وقت بدون دوستم مسافرت نمیرم هیچوقت

من سعیم بر اینه که امشبم آخرین کامنت از من باشه مثل دوم شدنم که بازم دوم شدن توی قهوه خونه آسون نیس، شکلک اگر آخر شدم دیگه پر رو میشم اون هفته هم آخری شدم

پریسا من با اینترنت اکسپلورر سیرو سفر مجازی دارم فایرفاکس رو فقط برای کامنتیدن و وبویسومش میخواااااام……
آقای قادری یعنی جدی با دو بار آلت زدن حل میشه شکلک بعدی امتحان می کنم اگه نشد که خوب حیف که گیرم نمیایید خفه تون کنم وگرنه که اگه شد که خعللی ممنون ان شا الله هرچی از خدا بخواید البته اون خیر هاش رو حاضر آماده راحت بهتون بده…..
می‌گم خب غیر فاخته تکبال رو هم خواستی بلا سرش بیار اشکال نداره ولی نه بخاطر فاخته بعدش خورشید رو هم یه فکری براش بکن……
واااای می‌گم چیزه آقای حسینی من که اصلاً اینجا نیستم هیچ اتهامی و غیبتی هم نبود خخخ
راستی عمو حسین با حرف n حرکت کنید ….
دیگه شبت خوش فرشته خانمی…..

بلنو! خدا شاهده من نیستم. قسم خوردن در همچین موردی کار درستی نیست ولی نمی دونستم چجوری بگم که باورت بشه. من نیستم به خدا راست میگم نمی دونم کیه.

می‌گم هیچکی هم آزمون بلاگفا رو انجام نداد …. عجب ها ….
فقط از بعدش همه غیبشون خورد….
راستی زینب جون چرا وبلاگت رو حذف کردی یا اصلاً چطور شده نیستش انگار گویا؟

بانوووووو،وووووو بابا ول کن این فاخته رو دیگه، همه بلیت پرواز گرفتیم بریم تو جا میمونی، شکلک خلوانش شهروزه، اگه خود خلوان از ساعت پرواز جا نمونه خخخخخ

سلام دوستان
اومدم
خبری بدم و برم
چون خودم تازه از طهران رسیدم خسته هستم
خواهر آریا که داستانش را به گوشتون رسیده
او بعد از سوختگی و ناتوانی بیمارستانهای بوشهر به یزد انتقالش دادن
آخرین خبری که من از خواهر آریا به دست آوردم این هست که از حالت کما ای و بی حوش ای در آمده
خوشبختانهسوختگی داخلی نداشته ،و این کمکش کرده
برایش دعا کنید که زود تر خوب بشه
تا ۱۰روز دیگه از بیمارستان سید شهدا یزد مرخص میشه
این خبر ها را به بقیه بگین

وااای قسم نخور خانمی من که نگفتم شمایی یعنی خب نمیشه که خودت باشی آخه نمیشه یعنی یه طوریه هم آدم بپرسه هم جواب بده یه جاش آخرش میلنگه یکی هست که حیف که من نیستم که بگم خیلی بانمک و البته باهوش هستش ….. “””” شکلک اتهامات به سوی من سرازیر نشه ها خخخ

سلام آقای خوشی
باورتون نمیشه با چه استرسی کامنتتون رو خوندم
خب کامنت خوب رو که از همون اول میرند سر اصل مطلب ….
خداا رو شکر هزااار هزااار مرتبه …..
خیلی خوشحالم خیلی…..
سلام ما رو هم به آریا خان برسونید و بگید که بازم توکلشون به خدا باشه و بس…. “و خدا کافیست”

یا اب الفضل! وای خدا جان اب الفضل به خدا خیلی عزیزی! ممنونیم محمدرضا! بچه ها به خدا هرچی می خواییم از در باب الحوائج بگیریم حرفش نشد نداره!

باشه بانو، حالا برو امتحان کن تا اگر نشد بتونی خفم کنی یا قورباغه هه رو بزاری پیشم خخخ، اگرم گیرم نیوردی هفته ی بعدی قهوه خونه ی بعدی تصویه حساب میکنیم!

بّچه ها من مورورگر محبوبم فایر فاکس اونم نسخه سی و چاهار صفر پنج فارسی و صفحه خوان هم جاز و پارس آوا فقت وقتی که جاز هنگ می کنه اونم برای زمان کوتاهی میرم سراغ ان وی دی ای و آقا مه دی اگر ویندوزت هفت است می تونی اینترنت اکسپلورر یازده رو روی اون نصب کنی

عمو حسین ممنون قهوه خونه خوبی بود….
بچه ها شب همگیتون هم خوش و خوابهای صورتی ببینید….
راستی یه کم هم جا بدید منم تو عکس پایانی جا بشم …..
شکلک بای باییی کردن و خمیازه کشیدن البته تو عکس خیلی هم خوش تیپ افتادم “”””

سلام بچه ها
خودم هم ناراحت شدم
زیر فشار بودم
از دعوای صبح طهران بگیر
تا طعخیر پروازم
تا شنیدن این خبر
بله من دلیلش را خوب میدونم
اگر آریا اجازه به من بده یک پست دلیل سوختگی و مساعل امنیتی را بهتون میگم
غلط املا ای داشتم شرمنده دستام نا نداره

می‌گم یه چیز دیگه هم بگم و برم انگار عذاب وجدان گرفتم:
آقای حسینی من الکیی گفتم قضیه تکبال و شما رو ها شکلک اصلاً تقصیر این پریسا هستش منم یاد کامنت قرائن و امارات تولدم افتادم خب همین طوری یهویی به ذهنم رسید نوشتم کامنتیدم….
واای کاش وقت تموم نشده باشه…

بّچه ها ببخشید اگر زیاد چرت و پرت گفتم با این نوشتن لاک پشتی فکر نکنم بتونم دیگه کامنت بدم من هم خدا حافظ نمی رم بخابم می خوام کامن تا رو بخونم شرمنده همه و دعا گوی همه

دوباره سلام. من دوباره اومدم. اما این بار اومدم که برم. فقط یه سؤال از رعد و برق محله
اون شعر که در باره دوست بود، از خودت بود؟ از کی بود؟
خداحااااااافظظظ