خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تولد، جشن روز مادر، جشنواره ی پژواک، همه و همه در قهوه خانه ی دوازدهم

درود به همه ی شما هم محله ای های باحال و توپ و بینظیر.
حال و احوالتون چطوره؟
امیدوارم هرجا هستید توپ، سرحال، شاد، با انرژی و کلی چیزای خوب دیگه باشید.
بالاخره طلسم باطل شد و من تونستم قهوه خونه ی دوازدهم رو بزنم.
یه قهوه خونه ی خیلی متفاوت در یک فضای متفاوت.
تا حالا ساحل جنگلی دیدید؟
یعنی یه جا که دریا باشه، به جای ساحل شنی، یه جنگل انبوه پر از درخت و پرنده باشه.
چی؟
همچین جایی رو نداریم؟
کی گفته همچین چیزی رو؟
داریم خوبشم داریم.
حالا سوار اتوبوس بشید تا با هم بریم بهتون نشون بدم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب رسیدیم.
پیاده شید.
اونایی که خوابشون برده هووووووووووو.وووووو.وووووووو.
بچه ها ما الآن وسط جنگل سی سنگان، چسبیده به دریای کاسپین یا خزر هستیم.
تا لب آب هم درخت هست و از ساحل شنی خبری نیست.
یه جای عالی با هوای عالی.
یه فضای باز وسط درختا پیدا کردم، توش کلی تخت گذاشتم، روی تختا فرش دستباف ایرانی انداختم، پشتی ایرانی هم گذاشتم روش، بالاش هم یه سایه بون از حصیر، که صنایع دستی شمال هست زدم که آفتاب و بارون احتمالی اذیت تون نکنه.
سقف حصیری تختا به شکل شیروونی درست شده که شکل سقف خونه های شمالیه.
یه منقل بزرگ هم گذاشتم وسط تختا که توش آتیش بازی و کباب بازی و خلاصه هرچی که به حرارت مربوط میشه انجام بدیم.
کلی هم زغال کبابی و زغال قلیون هست که میتونید ازشون استفاده کنید.
چندتا کُنده ی درخت خشک هم اون گوشه گذاشتم برای اونایی که مثل خودم عشق آتیشن.روی هر تخت هم کلی کیسه زباله گذاشتم که فردا شب پر شدش رو ازتون تحویل میگیرم.
به طبیعت احترام بذاریم و اذیتش نکنیم.
اینجا هوا عالیه و همزمان با صدای پرنده ها، صدای دریا هم داریم.
فقط اینجا دریاش یه کم تخته سنگ داره که میرید تو آب باید مواظب باشید.
برای شب، چراغ در کار نیست.
میخوایم از تکنولوژی دور بشیم.
به درختا فانوس آویزون کردم، توشونم پر از نفته.
روشنشون میکنیم که شب تاریک نباشه.
آتیش هم که داریم.
شمع هم دارم که هرکی خواست میدم بذاره روی تختش.
قراره شب تا صبح، سیبزمینی بذاریم زیر آتیش بپزیم بخوریم، چای، نسکافه، قهوه، میوه، شیرینی، خلاصه همه چیز هست.
من خوابم میاد و خسته ام و حوصله ندارم هم نداریم.
هرکی از این حرفا بزنه، دست و پاشو میگیریم، شاتالاپ میندازیمش تو دریا خخخ.
راستی روز مادر کِی بود؟
آفرییییین.
امروزه.
روز مادر به همه ی مامانای امروز و مامانای آینده مبارک باشه.
اگه دخترا منتظرن بهشون تبریک بگم الکی منتظر نمونید.
چه طور روز پدر که میشه فقط مال پدراست، ولی روز زن میشه مال دخترا هم هست؟
نخیرم نداریم.
امروز فقط مال خانمایی هست که مامان شدن، یا ازدواج کردن و مامان نشدن هنوز.
دخترا خودشون تو شهریور روز دختر دارن که به وقتش تبریک میگیم خخخ.
یکی به من پناه بده.
کمک.
کمک.
آآآآآخخخخ.
این کفشه زیرش دیگه پاشنه نصب نیست.
پاشنه جوابگو نبوده به جاش لوله گذاشتن خخخ.
انصافاً چه طوری با اینا راه میرید آخه.
حالا بذارید تا دور هم دور آتیش هستیم یه ترانه درباره ی مادر از مهیار فاضلی براتون بذارم.
گوش کنید حالشو ببرید.
خب الآن صبح شده و باید صبحونه بخورید.
دادم براتون از کندو عسل درجه یک آوردن که با کَره و خامه و هرچی که میخواید بزنید به بدن حالشو ببرید.
یه صبحونه ی مقوی.
به جان خودم، به خدا، این عسل تنها عسل خوراکی بوده، و با پراکنندگان شایعه در اعماق دریای خزر برخورد جدی خواهد شد خخخ.
میدم کوسه ها بخورنتونهاااا!
اینجا کوسه هاش آشنا هستن.
خب. تا به ناهار برسیم، میخوام فایل جشنواره ی پژواک رو که قول داده بودم توی قهوه خونم براتون بذارم رو بدم گوش کنید.
اینم فایل جشنواره ی پژواک.
ناهار هم سبزی پلو با ماهی هست که متأسفانه ماهیش از نوع ماهی سفید هست و گذاشتمش لای فویل آلمینیومی و گذاشتمش زیر خاک پخته.
شکمشم پر کردماااااا!.
فقط خیلی تیغ داره که دیگه مجبوریم چهار چنگولی بیفتیم به جونش پاکش کنیم خخخ.
فقط استخونهاش رو دور نریزید که یه هاپو اونجا دم در قهوه خونه برای امنیت بیشتر بستم که بدم بهش بخوره.
خب حالا بعد از ظهر شده و نوبت چیه؟
بله بله بله.
نوبت یه کم تولد بازیه.
خب دیگهههه!
یه کم پررو تشریف دارم برای خودم تولد گرفتم.
الآن یه میز گنده گذاشتم وسط قهوه خونه و روش یه کیک گنده هست که شکل یه لپتاپ گنده هست و روی مونیتورش نوشته: محله ی نابینایان.
شمعها رو هم که یه شمع عدد دو و یه شمع عدد شش هست رو با هم میذارم روش که میشه بیست و شش.
آره دیگهههههه بابام جان.
بیست و شش سالمون شد پیر شدیم رفت.
به خدا ناراحت میشم.
تو رو خدا نه.
این کارا چیه؟
آخه من که برای کادو تولد نگرفتم خخخ.
تنقلات از نوع چیپس و پفک و میوه و آجیل و و و همه چی هست.
خلاصه از خودتون پذیرایی کنید.
خب حالا بریم سراغ فوت کردن شمعا.
وایستید وایستید.
هولم نکنید.
خب میریم که داشته باشیم.
یک، دووووووو، سهههههه. فووووووووووت.
خواهش میکنم، خواهش میکنم اینقدر خودتون رو اذیت نکنید،خخخ.
خب دیگه.
حالا یه آدم زرنگ از بین خانمها بلند بشه بیاد این کیک رو بِبُره بین همه تقسیم کنه.
چای هم رو آتیشه.
یه زرنگ دیگه هم بره چای بریزه.
البته تا کیک بریده نشده یه چندتا عکس هم بیایید با هم باهاش بگیریم.
چیلیک، چیلیک، قژژژ، قوژژژژ.
دیگه هر دوربین یه صدا میده خب چه میدونم خخخ.
خب دیگه کم کم بریم سراغ شام.
یه میرزا قاسمی توپ، که بادمجونش رو روی آتیش کباب کردیم، با سیر فراوون بهتون میدم که تا صبح توی اتوبوس توی سر خودتون بزنید خخخ.
نترسید بابا.
کلی آدامس اکالیپتوس گرفتم بعدش بهتون میدم که دهنتون بوی سیر نده.
خلاصه توی این بیست و چهار ساعت بهتون بد نگذره.
هرکی هم تنبلی کنه جاش کف دریاست خخخ.
دیگه بریم توی کامنتا دور هم باشیم.
ببخشید طولانی شد.
همگی خوش اومدید.

۱,۳۱۱ دیدگاه دربارهٔ «تولد، جشن روز مادر، جشنواره ی پژواک، همه و همه در قهوه خانه ی دوازدهم»

میگم ملیسا شما نمیخوای حساب تو صاف کنی امروز بیکار بودم گفتم اون هزار و پون صد و پنجاه و پنج صفحه کتابو ازت بگیرم بخونم

سلاااااااام آخجوووووووون تولد منم هستم دیر اومدم رفتم کادو بخرم اما بازار تعطیل بود اشکال نداره بدون کادو اومدم قول میدم سال دیگه جبران کنم

درود
و اما بعد
جانم به عرض شریف دوست عزیز و ملوس و یکی یکدونه ام که خیلی دوستش می دارم برسانم که اینحقیر نیز با توجه به توجهات الهی و لزوم شاد شدن از زمینی شدن عزیزانی همچون شما مایلم به اطلاع شما برسانم که از افتخارات عدیده و مدیده ام هست که عزیزی همچون شما قدم به بیست و شش سالگی گذشاته اند و این حقیر نیز سالروز زمینی شدنت را پاس داشته و خدمت باسعادت دوست گرانقدرم تبریکات فاضله خود را به عرض می رسانم .
شهروز عزیز
ای نویسنده ماهر و بی همتای نابینا
ای فرزند داستان و قصه
ای خالق اثرهای ماندگار و بی همتا
تولدت مبارک باد .
سالروز زمینی شدنت را پاس نهاده و به آن ارج می نهیم .
از کیک مجازی هم دستت طلا
کادوی مجازی ما را که چیزی جز عرض ارادت و پاک کردن تمامی ناملایمات مدیریتی شما از ذهنمان است را به شما هدیه می دهیم .باشد که از نام بردن نامت توسط این حقیر حهرگزناراحت نشوید و ما را بسان دوست خود پنداشته و از تجربیات شانزده سال بیشت ما بهره مند شوید دیگه ؟

نخیر شهروز این توضیح به درد من نمیخوره،نکنه کشور امارات اومده برات کامنت داده آیااا،نه نه نه نه دلیلت کاملا غیر منطقی هست که

عمو علی،اشتباه تایپی بوده که عمویی خخخخ،حالا جدا از شوخی مگه ناقص بوده آیااا،آخه من همشو گذاشتم،یعنی که چیزی از قلم نیوفتاده به نظر من،بازم بگو اگه ناقص هست برم درستش کنم که عمویی

سلام مهدیه.
خوش اومدی.
کادو نمیخواد دو دقیقه اومدیم خودتونو ببینیم همش تو بازار بودید خخخ.
عمو قنبر اینایی که گفتید منم لطف شماست.
من اهل کِش دادن به جر و بحثها نیستم.
این چیزها توی هر خانواده ای پیش میاد.
به هر حال ما ارادت داریم.

لاااایک نازنین لاااایک،واقعا همینطوره،کسی که ناز منو میکشید مادر بود مادر،من خعععلی به این جمله اعتقاد دارم… مامانم از همینجا دستتو میبوسم،بماند که همیشه بوس بوسکی میکنمت، مامانی،اینجا هم بینهایت ازت میتشکرم،میدونم هیچ وقت اینجا رو نمیایی بخونی اما نمیدونم چرا نوشتم که خخخ،

شهروز عزیز دقیقا تمام سخنان شما را می پسندم و خوب می دانم اهل ادامه نیستید اما واقعا به شما بگویم جدا ترسیدم از تهدیدتان و اعتراف میکنم خیلی تند رفتید و بخاطر اینکه بیشتر عصبانی نشوید من سعی در ادای اسم نشما نداشتم.اما جوانی نیکو سیرت و پاک سرشت هستید شما اما تاکید دارم که حوصله بیشتر داشته باشید تا پله ها یترقی را سریعتر طی کنید .من شما را واقعا دوت دارم و در کمترین وقت بیشتر محبوبیت را کسب نمودید و این برتری شما در محله و شما لیاقت بیشتر از این را دارید .

نه ملیسا کامل بود خودت بگو اشتباه تایپی رو میشه برگردوند عمارات رو نمیشه به سر جاش برگردوند همونجا که شهروز آدرس شوداد خلاصه من نمیدونم من هزار و پون صد و پنجاه و پنج دفعه ی دیگه میگم هزار و پون صد و پنجاه و پنج صفحه کتاب میخوام تا از کفش در بیام آخه به چه زبونی بگم من تو کف این همه صفحه کتاب موندم

درود بر عباس
از همه شما دوستان عذر میخواهم هر وقت وارد پنل کاربری ام شدم اذیت شدم و نمی دانم چه کنم و الان هم در سکوت دارم می تنویسم .مجبور به ترک قهوه خانه هستم .
اگر نتوانستم باشم از همه شما معذرت خواسته و خداحافظی میکنم.
ایامی شاد برایتان آرزومندم و برای شهروز عزیزم همسلامتی و بهروزی و شادی وافر آرزومندم .

سلام به قنبر و مهدیه و سلام مجدد به عباس و کلاً سلام به همگی. مهدیه جون خیلی خیلی خوش اومدی، بفرمایید تو دم در خوب نیست.

چشم عمو علی من برات کتاب میزارم غصه نداره که،ولی جاااان ما بیا و بیخیال این هزار و خورده ای صفحه شو،الاااهی گناهی هستم که عمو خخخخ،خخخخ،خخخخ،خخخ،امارات رو هم شهروز باید بیاد بگه که اون کی بوده که اومده خودش. قراین و امارات معرفی کرده که خخخخ،عمو تو ازش بپرس شاید بیاد بهت بگه عمویی،ما که هرچی ازش میپرسیم یه جور دست به سرمون میکنه که،خخخخ

سلام به مهدیه خانم این روز رو به شما هم تبریک عرض میکنم و بهتون خوش آمد میگم ناراحت نباشید به من هم کیک نرسید یعنی رسید ولی برای نجات جونم دادم به آقا خرسه

سلاااااام ملیسا جونم واااای بیا ببوسمت دلم برات تنگ شده بود آقا شهروز تولدتون مبارک میگم میشه آرزوتون رو بگید

عمو قنبر این زبون کجایی بود خخخ.
ملیسا، اصلً حالا که اینطور شد میبرم میندازمت توی کلبه ی اونطرف. دست و پاتم میبندم، دهنتم چسب میزنم، در کلبه هم میبندم، میام اینجا.
دویست متر هم باهامون فاصله داری.
حالا هی جیغان جیغان کن.

میگم صدا شو در نیاری مهدیه خانم من یواشکی یه تیکه کیک کف رفتم ولی انگار کسی رازی نبود زحمت شو من کشیدم خوردنش قسمت آقا خرسه شد

درود بر نازنین گرامی
درود بر برادر علی
ملیسا نترس چسبش چینی هستش بهت گفتم که نگفته باشی که نگفتیم .این شهروز خرج کن نیست ها و خارجکی بودن نشان خوب بودنش نیست / توضیح بخواه و خسته نشو نتیجه به زودی حاصل یم شود و شهروز تسلیم خواهد شد !

سلام نازنین خانم من به همه ی خانمها این روز رو تبریک گفتم شما رو از قلم انداختم شرمنده این روز رو به شما هم تبریک میگم

شهروز زبان نوشتاری ما بی سخن است ؟
آریا خوش آمدی چقدر دلمان برایت تنگیده بود ؟ خوبی آیا ؟ سلامتید آیا ؟
شهروز الان هم بی سخن می نویسم خدایا از این پنل گوش کن ! آخرش مجبورم بلائی سر گوش کن یا خودم بیاورم ؟ این هم شد زندگی آخه !

شهروز اونوقت میمیرم،بعد خونم میوفته گردنت هااااآااا،تازه الاااهی گناهی هستم که،خخخخ،خب اگه میخوایی خونم گردنت نیوفته بیا و اعتراف کن که خخخخی،

آخ وای واخ واه به جان خودم! ولش کن بیخیال سلام سلام به همه اون هایی که در غیبتم اومدن و رفتن و نرفتن و هستن و نیستن و… آی آی دریا کوشش بپرم تووووش!

سلام آریا جان سال نو بر تو و خانواده ات مبارک من از دوستان شنیدم به سلامتی حال خواهرت خوب شده من تو زیاراتم اولین آرزو و حاجتم شفای ایشان و شادی شما و خانواده تان بود حالا خودت بگو که دوستان درست گفتن و منو خوش حال کن زنده باشی عزیزم

سلام بر آریا و مهدی و همه ی دوستان میگم مگه خرسام کیک میخورن خرسم خرسای قدیم گوشت میخوردن فکر کنم چینی شدن خخخ

پریسا سلام
غایب کبری بودی ولی صغری شدید ؟
الان بانو ، حاجی ، هادی عباسی ف ترخوانه ف غایب هستند .
پریسا بگو اگه گوش کنی هستی کجا بودی تا حالا ؟
مجتبی و سعید و چشمه و اصغر و … خدای من تعداد غایبین زیادند چه کنم.

سلام عمو قنبر. من غایب نبودم عمو جان. صبح تا نمی دونم چند اینجا شلوغ کردم که۱دفعه این مودم لاکردارم نمی دونم…ولش کن اعصابم درد میاد از دستش. خلاصه اینترنت قورتم داد بعدش هم دید خوشمزه نیستم پسم زد و بعدش با هم درگیر شدیم من دوباره ضربش کردم الان دوباره اینجام.

مهدی به شیوه قلیون فوتش کن. وااای چرا گوش کردی به حرفم من۱چیزی گفتم حالا. بچه ها این جوون مردم رو ببریدش۱لیتر آب دریا قورت بده گناهی شدش که!

سلااام به مهدی,آریا,مهدیه,نازنین
دیگه همینا بود فکر کنم
مهدی بیا اینورتر ,زود در گوشم بگو کیکو کجا قاعم کردی؟
شکلک فچفچ کردن مهدی و عباس
خخخخخخخخخخخههههخخخخ

سلاح! صبر کن ببینم اینجا ها چی پیدا میشه. آخجون الان سوت می زنم تمام پرنده های جنگل بیان اگر شهروز خواست بهمون گیر بده بریزن سرش از چشم و چار بندازنش

سلام علی، پریسا خدا بگم چی کارت بکنه یا نکنه، آخه من چرا به حرفت گوش کردم، یکی به من بگه تو قلیون فوت کردم چرا؛ شکلک معطاد شدن، پریسا بازم بده، قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقللقلقلقلقل، معطاد شدم رفت، بهبه چه لذتی!

مهدی قراره که یک دختر خانم کیک رو ببره ؟ شهروز تو متن گفت دیگه تو چرا داوطلب شدی مگه نامت مجازی هستش .
ضمنا این ان وی دی ای نان نشده است والا گرسته هستم میخوردمش تنبل شده و اگه نان شد چطور درست می شود ؟

صدا ،

شباهت مرا به تو کم می کند

بی هیچ حرفی ،

کلامی

مثلِ بغضی که به تسبیح نشسته باشد

درگلو چرخ می خوری.

ومن فکر می کنم باید پرواز کنی

و مثل ابری سفید دنیا را بپوشانی

کوچه را بیدار کنی

ماه را خبردار بر لب ایوان بنشانی!

هنوز هم صداهایی هست

که با ناگهان عبوری بر جا می ماند

رودی که می گذرد

ببری که ماغ می کشد

فرشته ای که رد می شود

هربار که حرفی زدیم و

هربار که خندیدیم

رفتیم و آمدیم

چیزی از دنیا کم شد

اما ،

تو سکوت بودی

این را از جای خالی ات فهمیدم!

ببینید چی میگم.
پریسا، مهدی و عباس.
من از رو ساعت پنج دقیقه دیگه، فقط پنج دقیقه دیگه میرم کیک رو بررسی میکنم.
یه نخود ازش کم شده باشه، همه با هم دسته جمعی تو دریایید.
افتاااااد؟

درود! بچه ها من حدود یک ساعت است دارم یه کار عجیب میکنم، یه سنگ گرد مانند سینی به کلفتی حدود ده سانتیمتر است که وسطش سوراخ داره و یه میله فلزی داخل سوراخ قرار داره، یه سنگ دیگه روی سنگ اولی قرار دادم که وسطش سوراخ داره و میله ی سنگ زیری داخل سوراخ سنگ بالایی قرار گرفته، یه سوراخ روی لبه ی کنار سنگ بالایی وجود داره که یه چوب پانزده سانتی داخلش فرو کردیم، حالا من یه مشت گندم داخل سوراخ وسطی دور میله ی فلزی میریزم سپس دسته ی چوبی را میچرخانم و گندمها بین دو سنگ خورد شده روی سفره ای که زیر سنگ پهن شده میریزند، این گندم برای پختن آش بکار میرود، اسم کار من چیه این سنگها چیند؟!

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامــــه پاکـــی دگــر وپاکی دامان دگر است

کــــس ندیدیم کـــــه انکــــار کـــند وجدان را
حــــرف وجــــــدان دگـــر و گوهر وجدان دگـر است

کــــس دهـــان را به ثناگـــــویی شیــــطان نگــشود
نفــــی شیطان دگــر و طاعت شیـطان دگــــر است

کـــس نگـفته است ونگــوید کــــه دد ودیــــو شویــــد
نقــــش انســان دگـــر ومعنـــی انســــان دگـر است

کــــس نیامـــــد کــــه ستایــــد ستـم وتفرقــه را
سخـــن از عـدل دگـــر ، قصه احسان دگـر است

هــرکـــــــه دیدم بخدمت کــــمری بست بعهــــد
مــــرد پیمان دگــــــر وبستـــــن پیمان دگر است

هــــرکــــه دیدیــــم بحفظ گـــــله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است…

پریییساااا،کلیدا همه دست منه،غصه نخورید،آآآآزااااد باشید،هوراااآاااآاااآااآاااآاااآااا
شکلک شهروزی که داره دنبال کلید ملیدا میگرده و منم بهش کلیییید نمیدم که خخخخی

توپی سفید و صورتــی اینجــا در این غزل

هی غلت می خورد ـ‌ همه ی مردم محل

فریاد مـــی زنند :کجــا توپ می رود؟

و بین بچه ها سر آن می شود جدل

آنوقت می رسد سر بیتی که کودکی

با چوبدست مــی کند آن توپ را بغل:

«من پا ندارم و تو بدردم نمی خوری

امـــــا بیــــا دوست من باش لا اقل

بابای من اگر چه فقیر است ، بد که نیست

چـــون قــــول داده پای مــرا می کند عمل»

می گرید و می افتدش از دست توپ و بعد

جا مــی خورد بــــه قهقـــــه ی مردم محل

این تــــوپ پله پله می افتد ز بیتهام

و مثل بغض می ترکد گوشه ی غزل

سلامی برتو ای زیبای خوبم

تو ای عشق بزرگ بی غروبم

تو قلب واقعیت را شکستی

تواز افسانه و اسطوره هستی

اگرچه گوییا قلبت ز سنگ است

دل من از برایت تنگ تنگ است

دراین آیینه ی دودی کجایی؟

بگو صبح به این زودی کجایی؟!

اگر از دوری تو در عذابم

کمی بگذار با یادت بخوابم

مرا با اشکها جا می گذاری

مرا تنهای تنها می گذاری!

اگر سر می کنم با گریه و تب

تورا کم دارم اینجا مثل هرشب…!

انگار قشنگ احساسش می کنم این پرواز کردن رو. مثل وسایل شهر بازی می مونه. الان چرا می خندید خوب!؟ من رو باش که تصورات فوق عالیم رو مجانی میگم اینجا این ها می خندن بهم! شکلک نمی دونم چه شکلی

سلاااام به
شهروز عزیزم
ای بابا. بنده خدا این ملیسا داره خودشو میکشه هی از این شهروز میپرسه قرائن و اماراتش کیه. شهروزم که اصلا انگار نه انگار.
به عنوان یه هم محله ای وظیفه خودم دیدم که پاسخ ملیسا رو بدم. خخخخخ
دیگه چی کار کنم. تا این حد من وظیفه شناسم و احساس مسئولیت میکنم. هههه
من که ادای دین کردم.
حالا دیگه هر کس نفهمید، به من ربطی نداره. خخخخخخ
به قول
قرائن و امارات

ال فراااار

صبح هر روز مادرم غُر زد

خواهرم هِی به من تلنگر زد

که بیا زن بگیر آدم شو

فارغ از غصّه‌های عالم شو

که بیا زن بگیر پیر شدی

بی‌نهایت بهانه‌گیر شدی

زن نداری، عبوس و غمگینی

زندگی را سیاه می‌بینی

زن بگیری همیشه کیفوری

از غم و غصّه تا ابد دوری

آسمان رنگ تازه می‌گیرد

از تو دنیا اجازه می‌گیرد

شاه داماد می‌شوی پسرم

پادشاهی کن، ای تو تاج سرم

هر چه تلخیست می‌شود شیرین

یک نباتیست که… بیا و ببین…

زندگانیت می‌شود روشن

ناگهان از شرار ِ تابش ِزن

می‌کند روشن از خودش، شب تار

جان تو مثل نور لامپِ هزار!

کاملاً روبراه خواهی شد

مثل خورشید و ماه خواهی شد

سر و وضعت ردیف… جنتلمن

صاف و صوف و اتو کشیده… خَفَن

جمع خواهی شد از خیابان‌ها

از سر کوچه‌ها و میدان‌ها

خانه‌ات توی «کوچه‌ی خوشبخت»

مثل خانی نشسته‌ای بر تخت!

***

الغرض گفت و گفت… خامم کرد

عاقبت خر شدم… حرامم کرد

خانواده نشست و شورا کرد

هر که از ره رسید غوغا کرد

عمه می‌گفت دختر فامیل

خاله می‌گفت با کدام دلیل؟!

مادرم فکر دختری زیبا

خواهرم کرده بود فتنه به پا

بر سر ما بگو مگو شده بود

الغرض، خانه بَل‌بَشو شده بود

تا سر انجام شد قرار چنان

که دهند این جدال را پایان

جمع دنبال دختری باشد

که سری بر تر از پری باشد

دختری باحیا و شوهر دوست

که جهان مات حُسن خلقت اوست

از هر انگشت او هنر ریزان

پیش قدّش چنار آویزان!!!

خاندانش اصیل و صاحب حال

«حال» یعنی که پول و مال و منال

– خاندانی که نیست صاحب حال

وصلتش نیست جز عذاب و وبال

– هرچه باشد برادرش کمتر

مشکلاتش کم و شَرش کمتر

– دختران یکیّ و یکدانه

بهترین همسرند و همخانه

* * *

بحثشان سوژه خنده بود فقط

باب اشعار بنده بود فقط

چه بگویم چگونه و چون بود

مثل فیلم «کتاب قانون» بود

میگم من۱خورده نبودم این پرواز رو کشتید؟ جوون مردم رو چیکارش کردید؟ نیستش که! شاید هم رفت خوتکشی کرد شما ها بیخیالی طی کردید! به قول پرواز خدا بیامرز ننگ بر شما!

عجباااا
پریسا تو چقدر سادهیی هااا
الآن تو و مهدی توسط منو شهروز به دریا خواهید افتااد
شهروز بیا بریم اون گوشه برای اینا نقشه بکشیم که چطوری غیر مستقیم بندازیمشون توی دریا
شکلک عباس و شهروز در حال هم فکری میباشند

آقاااااا!
من شدیدً تکذییییب میکنم.
به جان خودم دروغهههه.
نکنید این کارارو.
امیر تَرکه ی آببالوی من کوووووو.
حرف درست نکنید برای مردم مگه مریضی بچه؟

از خاطرات گمشده می‌آیم

تابوتی از نگاه تو بر دوشم

بعد از تو من به رسمِ عزاداران

غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم

در سردسیری از منِ بیهوده

وقتی که پوچ و خسته و دلسردم

شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار

تب می‌کند تن تو در آغوشم

تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند

سلول‌های خاطره‌ات در من

انگار مانده چشم تو در چشمم

لحن صدای گرمِ تو در گوشم

هرچند زیر این‌همه خاکستر،

آتش بگیر و شعله بکش در من

حتی پس از گذشت هزاران سال

روشن شو ای ستاره خاموشم

بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز

مانند خواجه حافظِ شیراز است

من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم

مردُم نمی‌کنند فراموشم

سلام بر عباس میشه به منم کیک بدین از قسمت کاکاوو آخه من از خامه خوشم نمیاد راستی از این کلاها برامون نخریدی میزبان من بچه نیستم اما جالب دیگه میخام برم به دوران بچگی

طاها این ها واقعا قشنگن. تلخ و خیلی قشنگ. برای من قشنگیشون به تلخیشونه. مثل شکلات های تلخ. کاش می شد من اینهمه با شعر هات حس هم دلی نداشتم. مطمئنم می فهمی چی می خوام بگم. کاش می شد! کاش!

سلااااامآقا. واسه بچه مردم حرف درست نکنید.
اون اولیه که صدای خاله شادونه بود.
اون دومی هم کلی کامنت تو اون پست هست دلیل نمیشه قرائن و امارات صاحب پست باشه که.
هر چند تمامی لینک های منو پااک کردن.
ای بابا.
کلی زحمت کشیده بودماااا
این شهروز از اختیار مدیریتیش سو استفاده کرد.
شکلک جیقان جیقان

ساقی سرمست ما دیوانه نیست
سرگذشت انبیا افسانه نیست

انچه در دستور کار انبیاست
جنگ با مکر و فریب اغنیاست

چیست در انجیل و تورات و زبور
آیه های نور و تسلیم و حضور

جمله ادیان ز یک دین بیش نیست
جز الوهیت رهی در پیش نیست

خانقاه و مسجد و دیر و کنشت
هرکه را دیدم به دل بت می سرشت

لیک در بتخانه دیدم بی عدد
هر صنم سرگرم ذکر یا صمد

یا صمد یعنی که ما را بشکنید
پیکر ما را در آتش افکنید

گر سبک گردیم در اتش چو دود
می توان تا مبدا خود پرگشود

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم حاصل افسانه یکیست

اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

ره‌ی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه‌ی نیمه شب و خنده‌ی مستانه یکیست

گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

عشق آتش بود و خانه ‌خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بی‌وفـایی و وفاداری جانانه یکیست

اینروز های بی تو سراسر جهنمی
تا پای مرگ می کشدم حس مبهمی !

حسی که حال وروز مرا پر کشیده است
تا بی قراری گل مصلوب مریمی

ای آرزوی دار زده بر عمود سرخ!
خونین دلیم از تو نباشیم بی غمی

مارا اگر چه غم به مصیبت کشانده است
آنرا نمی دهیم به شادی عالمی

طغیان چشم های شیاطین شدی فقط
درمنتهی الیه رسوبات آدمی

از گل سرشته است تو را نارضایتی!
هر گوشه ای که رگ به رگ ماست بی غمی

خونین دلان زخمه ی یک تار موی تو
هرگز نمی دهند غمت را به مرهمی

تنبور توست شور خراسانی عماد
گیسوی توست پیچش هر نامنظمی .

ای آرزوی گم شده برگرد آرزوست
دستی بکشد بر سر این شعر محرمی

جهت اطلاع شما دوتا یعنی مهدی و پریسا.
کیکی که خوردید، از اونجا که میدونستم ممکنه بهش دستبرد بزنید از خامه های فاسد درست شده.
کیک اصلی یه جا هست که عمرً نتونید پیداش کنید چون قراره تازه دو ساعت دیگه ماشین برام بیاره.
قرص مرص خواستید بگید بگم بچه ها براتون از داروخونه شبانه روزی بگیرن.
سزای توطئه گران همینهههه.

با درود به همگان
شهروز جان, میلادت فرخنده باد
برایت آرزوی پیروزی و بهروزی دارم.
همیشه شاد و خوش باشی .

مهرتان مانا.

آخ آخ. اینا جدی یه چیزیشون شده.
بابا شهر بازی چیه؟
مهدی این همه آدم دورتن چی میگی هیچ کس نیست.
خامه ها فاسد بودن ولی فکر نمیکردم انقدر حالشون بد بشه.

آی جماعت! چطوره حالات‌تون؟

قربون اون فهم و کمالات‌تون

گردنتون پیش کسی خم‌نشه

از سربنده، سایه‌تون کم‌نشه

راز و نیاز و بندگی‌تون درست

حساب کتاب زندگی‌تون درست

بنده می‌شم غلام دربست‌تون

پیش کسی دراز نشه دست‌تون

از لب‌تون خنده فراری نشه

خدا نکرده، اشکی جاری نشه

باز، یه هوا دلم گرفته امروز

جون شما، دلم گرفته امروز

راست و حسینی‌ش، نمی‌دونم چرا

بینی و بینی‌ش، نمی‌دونم چرا

فرقی نداره دیگه شهر و روستا

حال نمی‌دن مثل قدیما، دوستا

شاپرک‌ها به نیش مجهز شدن

غریب گزا هم آشناگز شدن

تنگ غروب، که شهر پرشد از «رپ»

ما موندیم و یه کوچه علی چپ

خورشیده می‌نشست که ما پاشدیم

رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم

رفتیم و چرخی دور میدون زدیم

ماه که در اومد، به بیابون زدیم

آخ که بیابون چه شبایی داره

شب تو بیابون چه صفایی داره

شب تو بیابون خدا بساط کن

اون جا بشین با خودت اختلاط کن

دل که نلرزه، جز یه مشت گل نیست

دلی که توش غصه نباشه، دل نیست

این در و اون در زدناش قشنگه

به سیم آخر زدناش قشنگه

چقدر اینجا ترسناکه، ووووووویییی،ووووویییی، کجااااییید، وای انگاری خوب شدم، این شهروزه، این پریسا، این طاها، این عمیر سرمدی، همه رو دارم میبینم، اثر قرصم بوده، خدا رو شکر!

شعر طنز ایمیل مجنون به لیلی

داد مجنون بهر لیلی یک ایمیل

گفت ای از هجر تو اشکم چو سیل

ای به قربان قد و بالای تو

من فدای قامت رعنای تو

ناز کم کن ای نگار ناز دار

قهر با من نیست انصاف ای نگار

خواسته ای میرزا قلمدونت شوم

واله و شیدا و حیرونت شوم

شعر طنز ایمیل مجنون به لیلی

گفته ای نامه ز ایمیل بهتر است

دستخط یار دیدن خوشتر است

لیک دور نامه لیلی جان گذشت

دوره ی ایمیل یا ایکارد گشت

نامه جانم مال عهد بوق بود

راز دار عاشق و معشوق بود

ایمیل مجنون به لیلی

ناخن تو چون که گشته مانیکور

خط چشمت چشم ها را کرده کور

نامه بهر تست دیگر املی

ای نگار دلربای سوگلی

گشته چت دیگر به جایش جانشین

دوره ی ایمیل گشت ای نازنین

فیبر نوری گشته دیگر این زمان

جانشین کفتر نامه رسان

شعر طنز ایمیل مجنون به لیلی

بهر تو ایمیل خیلی بهتر است

لایق عاشق کشان دلبر است

اسب همت را تو اینک هی بکن

بهر مجنون یک ایمیل ریپلی بکن

جوف آن بفرست اتچ های قشنگ

فایل های جور واجور و رنگ وارنگ

عشق من آنلاین تست ای مهربان

صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان

شعر طنز ایمیل مجنون به لیلی

آف مسیجت می فرستم دمبدم

تا که مهر افزون کنی و ناز کم

این ایمیل را کپی پیست در هارد کن

از برای عاشقان فوروارد کن

با خیال راحت ای یار ملوس

چون که دارد این ایمیل آنتی ویروس

بهبهبه، قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلققلقلقلقلقلقلقلقلقلقللققلل، یکی دیگه بدید، ققللقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل، من نو جوون قلیون برام بده ولی در کنار دوستانه دیگه اکشال نداره!

درود! خوب من کامنتهای عقب افتاده را تا کامنت قبلیم که مسابقه ی ۲۰ سؤالی در آن بود خواندم حالا برم ببینم چه خبر جدیدی شده است، ببینم پریسا با کلید شهروز چیکار کرده است!

به آب روشن می عارفی طهارت کرد
– و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

– برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!

– آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا خیس آمد!

– سالها دل طلب جام جم از ما میکرد!
بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم

– مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
گفت:دنیاشده از مشکل پر،این هم روش!

– ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
اما نه فرت و فرت! که یکبار دیده ایم!

– تو را ز کنگره ی عرش میزنند سفیر!
چرا به کنگره شعر میروی شاعر؟!

– گر شدم رفتگر بهانه مگیر
خاک راه تو رفتنم هوس است!

– در آستین مرقع پیاله کن پنهان
که چوب و غیره در آن ناگهان فرو نکنند

– اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد!

– پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
آنقدر عربده زد آبروی ما را برد!

– وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چراغ موشی دشمن کنار لیزر دوست

– چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
ولی از روی پایم خواهشاً بردار دستت را!

– من،شعر فقط گفته ام از باده و افسوس!
گل در بر و می در کف دیوید بکام است

پریسا ……………
پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود

کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود

دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود

جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود

سلام مهدی سلام طاها. مهدی چه خبره قلقلقل راه انداختی. تو قلیونو ترکوندی طاها نشعه شد شعر خوندنش گرفت. من هلو میخام. این که میکشیم دوسیبه شهروز بگو واسمون هلو بیارن. قوری چایمون هم خالی شد. بگو یکی دیگه بیارن. عدسی کامنت پامنت رو ولش. بیا با ما حال کن.

آخه سالمم نیسی ک دلمون خوش باشه کسی محض رضای خدا تو رو از پرورشگاه آورده …میدونی ک معلولیت شدید بیناییت منظورمه //…….هعععععععععی شمشیر بش بگو چرا دکی هستم خو

مل مل پر پر چیه ///…ببین اگه اسم سَروَرِت رو درست نگی !!!!!به شمشیر دستور میدم مارمولک بندازه تو خونتونااااااااااااااااااااااااااااااا …هخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

شمشیر …مار ملیسا رو نیش بزنه …همین الان این یه دستوره وگرنه سرتو میذارم جلوو کوسه هات !!!!افتااااااااااااد

ممجگان !!!!کشته شد
صب رف زیر تریلی ینی این استخوناش له له له شد…
ینی صورتش با آسفالت خیابون یکی رف …جنازش خمیر شد …آه ملیساااااااااااااااااااا

پرپر میدونی چیه،سرورم خودم هستم،پس همیشه اسمم رو درست میگم که خخخخ،ملیساااا،ملیساییی،ملیسا جوووون،ملیس نانازی،خخخخخخخخ

کور عاجز ساکت شو …
خو من ک اگه قبول نمیرفتم کسی بود ک تو عاجز به دوستی باهاش افتخار کنی ؟؟؟؟
ای فلک زده یه دوست دکی داری همونم از دس ندی

خب اگه از بابات ..رعد بزرگ دستور میگرفتی ک الان مث من دکتر بودی فلک زده …
نع معتاد انگل اشتماعععع
شرم
شرمنده باش از یدک کشیدن نام پدری چون رعد

واااایییی دکی،یعنی الآن عذا داااری آیاااا،یعنی دیگه میژگان نیست و نابووود شد آیاااا،خب برو اون ثمیرای بدبخت رو بگیر که حد اقل یکی باشه برات غذا درست کنه تا از گشنگی هلاکت نشه کههه،یا اینکه برو غذای ته ته ته ردی رستورانا رو بخور که خخخخیعببین آخر عاقبتت به کجا رسید آیااااآااا،ببین قدر مژگان جووونی رو ندونستی چی شد آیاااا،

سلاآآآآآآآآآآآآآآم ملیسا. باز این پرواز شلوغ پلوغ انداخته که. آخه دریای کاسپین که کوسه نداره. باید سفارش بدیم چند تا از اون مردهایی که ریش و سیبیل ندارن بیارن همیشه تو دریا باشن که دریای کاسپین هم بدون کوسه نباشه. خخخ شمشیر هم تو این منطقه مرطوب فورا زنگ میزنه و کاراییش رو از دست میده. ملیسا اگه خطری تو رو تهدید کرد من با این تیشه حی و حاضر آماده ام.

بده ساطورمو !!!!!!الان همتونو داااااااااااااار میزنم …فرهاد تو همونی ک اینا اومدن خونتون اون همه به خودتو خانمت زحمت دادن تو شماااااااااال …
آه شهروز تو همش سربار مردمی ؟؟؟

هعی هعی، هعی، شکلک احساساتی شدم، خاطرات شمال محاله یادم بره، این همه شور و حال محاله یادم بره، خاطرات شمال محاله یادم بره، این همه شیطونی محاااااااله یادم بره!

مهدی جان .امروزم موقت هستم …یه جنایت کار گف اگه نیام میاد خونه ای ک توش ساکنم رو آتیش میزنه
خودم هیچی اون بدبختا چرا باس قربانی این مار جیگر بشن ؟؟؟این شد ک اومدم تو قهوه خونش ..هعی

دکی تو انقدر محبت تو وجودت نیست؟
چه شبهایی که سمیرا به خاطر تو تا صبح نخوابید.
چرا پس اون همه اس ام اس عاشقانه بهش میدادی که امیدوارش کنی.
اون عکس دونفره که تو اون شرایط خیلی بد گرفتید چیه پس؟

آخه شهروز !!!تو ک جلو پاتو نیمیبینی !!!!بعد چطو اون عکسو دیدی
هاااا نع ج بده دوس دارم بدونمخوووووووووووووو
هعععععععععی

نشونش دادم به یه آدم بینا.
گفت که به چه شکل رمانتیکی همدیگه رو در آغوش گرفته بودید هعییییی.
آدم دلش میخواد، چیز یعنی دلش براتون میسوزه.
انگااار که سااالها همدیگه رو میخواید و نمیتونید به هم برسییید.

آره پرواز خودمم. چه زحمتی خونه خودشونه. ولی بیام اصفهان کارشون دارم طوری بتیغمشون که هرچی اینجا خوردن از دماغشون در بیاد. خخخ

آره حتما بری اصفهان فرهادی
اول از همه هم همین شهروزه رو بتیغ …
البت فک نکنم چیزی نصیبت بشههههههههههههههههههههه
………هععععععععععی مل مل .تو دقیقا به کدوم کامنتم میخندیییییییییی
…حعف ک حس ندارم الان وگرنه بهتر از این میشد کامنتام ….
شمشیر ….مار به جونت بیفته

شهروز !!!انقد حسن معاشرت نداری که از آقا فرهاد به خاطرِ لطفی که در حقت کردن تشکر کنی ……وواااااااااااای .من نمیدونم تو ب کی رفتی

ههه، حقیقت تلخه!، حقیقت گوینده رو میخوای بندازی پیش کوروکدیلها؟ بعدش مرتکب جرم میشی، ثمیرا تو رو نمیگیره، یه لحظه قفلت، ۶ عمر پشیمانی، دیگه فکراتو بکن اسیسم! خخخخخخخ

شجاعت مادر هندی در مبارزه با تمساح گرسنه

گروه شوک: مادر شجاع هندی در حرکتی باور نکردنی دختر خود را از دست تمساح نجات داد.
«دیوالین وانکر» همراه دختر خود به نزدیکی رودخانه‌ای در منطقه ویشوامتیری در غرب هند رفته تا لباس‌های خانواده را بشویند. در این هنگام تمساح گرسنه‌ای به آنها نزدیک شده و به دختر ۱۹ ساله‌ او به نام کانتا حمله کرد و پای وی را به دندان گرفت.
در این لحظه سخت مادر ۵۸ ساله کانتا با شجاعت زیادی با چوب دستی شست‌وشوی لباس به سر و صورت تمساح کوبید تا پای دخترش را از میان آرواره‌های قوی‌اش بیرون بکشد اما تمساح گرسنه و سمج دست‌بردار نبود و پای کانتا را رها نکرد.
دیوالین می‌گوید این مبارزه حدود ۱۰ دقیقه طول کشید، من با همه قدرت با چوب‌دستی به سر و بدن تمساح می‌کوبیدم و دخترم کانتا جیغ می‌کشید. تصمیم داشتم هر طوری شده دخترم را نجات دهم. تمساح حدود ۱۳ فوت -۹/۳ متر- طول داشت و بسیار غول‌پیکر و قوی بود.
پس از ۱۰ دقیقه ضربه زدن به تمساح سرانجام پای کانتا رها شد و من توانستم دخترم را نجات دهم. از خدا متشکرم که به من کمک کرد تا جان دخترم را نجات دهم.
آشوک پاندیا از افسران حیات‌وحش می‌گوید: به روستاییان هشدارهای لازم داده شد تا به خاطر خطر تمساح و دیگر حیوانات به رودخانه نزدیک نشوند اما آنها این هشدارها را نادیده می‌گیرند. بیش از ۲۰۰ تمساح در طول این رودخانه زندگی می‌کنند و این دختر بسیار خوش‌شانس بوده که تنها پایش کمی زخمی شده و جانش نجات یافته است.

درود! بشاش یعنی بیش از حد شاد و شاداب و خوش و خوش گذران، من هنوز دارم با سنگ آسیاب دستی گندم بلقور میکنم!

شارژ باتری در یک دقیقه
دانشمندان دانشگاه استندفورد موفق به اختراع یک باتری موبایل آلومینیومی شده‌اند که علاوه بر آنکه تنها طی یک دقیقه به طور کامل شارژ می‌شود نسبت به باتری‌های لیتیومی معمول در موبایل‌ها عمر بیشتری نیز دارد.
به گزارش ایسنا، امکان شارژ سریع یکی از ویژگی‌های این باتری آلومینیومی است. درواقع برخلاف باتری‌های آلومینیومی مرسوم این باتری آلومینیومی در صورت خم یا شکسته شدن آتش نمی‌گیرد و باتری امن‌تری به حساب می‌آید. به نوشته سایت خبری Sky، مخترعان این باتری ادعا می‌کنند عمر آن از باتری‌های دیگر بیشتر خواهد بود و بنابراین تعداد دفعات بیشتری آن هم در عرض تنها یک دقیقه شارژ می‌شود.

واااای بد سابقه شدم شهروز خخخ
نه هههه نه باور کن ر رفتم ناهار خوردم ظرفها رو شسته نشسته مهمون اومد الآن هم رفتن بیرون که من اومدم اینجا خخخ
واااای خدای من

عزیزانم !!!!!!!!!گلپونه هایِ وحشیِ دشت امیدم خخخخخخخخخ /…پسوندِ عکس jpeg هس نه mpg !!!!@#;خب تبریز تا کجا آخهههههههههه …حالا مهدی و مل مل هیچی ..این تازه ب مدیریت ریسیده نباس این چیزِ ساده رو هم بدونه …مرتضی خادمی …میای عزلش میکنی این نابلد رو یا خودم عزلش کنم

بابا نمیشه این از اون بچه هاییه که خونه رو رو سر صاحب خونه خراب میکنه پدرمونو درآورد خوب شد رفتن بیرون آیسبک بگیرن الآنه که بیان خوب شد فردا میرم اداره وگرنه دیوونه میشدم خخخ

اومدن من فنا شدم وااای
شهروز ببخش امروز قصد داشتم کلی پیشتون باشم نشد که بشه شرمنده شدم
میرم شبتون به خیر

داستان مهمون بود که۱دفعه برام رسید و باید سریع می رفتم. الان هم اینجام و آماده هر گونه اقتشاش و اختشاش و اغتشاش و…ای بابا این چرا همه رو مثل هم می خونه؟!

ببین پریسا، اون سگه بود که گفتم بستمش دم در قهوه خونه.
گذاشتمش بالا سر کیک.
جرأت داری برو بالا سرش.
توضیح این که این سگ از نظر هیکل قد یه گوساله هست و تا حالا سه نفر شکارچی رو خورده.

ای وااای ازم می می خواد! بچه ها۱فکری! بده بیاد قرص هاش رو! آهای پرواز! بیا آب زرشک یعنی چیز بفرما می و باده و جام و ساغر و از این چیز ها! آفرین برو تا تهش بالا به سلامتی مژی و سمی.

قرص ها رو با آب زرشک های من انداخت بالا. حالا این درست میشه خسارت من بیچاره رو کی میده؟ ۱بتری کامل آب زرشک های چندین ساله من بدبخت رو خورد! ای اماااان حالا نوبت منه که بزنم به آواااهاااهاااز!

عه! تکمار خودت رو بلمبونه! عجب گیری کردیم! آب زرشک هام رو خورده خودم رو هم تکمارخور می کنه! من بیچاره هر جا چپ و راست میرم هوالهم میدن به این داستانه. به جان خودم بذار این ماجرا تموم بشه به حساب تک تک قهرمان هاش می رسم حالا ببینید کی گفتم. چه بلا هایی که در جریان نوشتن این عراجیف سرم نیومد. راستی اراجیف یا عراجیف؟

خب. ملیسااااااا!
ملیسااااااا!
این دختره کجا رفته جواب نمیده.
نری تو جنگل گم بشی تاریکه.
ملیساااااااا!
بیا این کیک رو بِبُر بِبُر کن بدیم به بچه ها بخورن.

مهدی این داشت رسما از دست می رفت می خواستی چیکار کنم؟ باید نجاااتش می دادم دیگه. به قول خودش هعی! چه کنم دیگه! منم و این دل نازک و مهربون. آخر احساسم. دست خودم نیست! به قول این پرواز که چشم ندارم ببینمش، هعی هعی هعی و باز هم هعییی!

بچه ها این پرواز دروغ میگه می خواد همه رو خودش بخوره. مار کجا بود؟ شیطونه میگه این پرواز رو خامه مالی کنیم بذاریم جلوی مورچه ها به حسابش برسن ما بخندیم!

خب،خب،خب،بریییییم،برییییم،پریسااااآاااا،اون چاقو نه نه نه راستی چیزه اون ساتور پروااااآااااز رو بده تا من این کیک رو ببر ببرش کنم که،آآآآهااااآااان،شکلک برش دادن کیک تولد شهروزی،
خب شهروز بیا این تیکه اولیش ماااال خودت،بقیه هم بیایید کیکاتونو ببرید و بخور بخور کنید دیگههه،
تولد تولد تولدت مبااارک،بیا شمعا رو فوتان فوتان کن که هزاااار سال زنده باشی ……

خدانکنه ذائقه مون به گناه عادت کرده باشه
خداکنه یادبگیریم توبه کنیم
خدانکنه دلمون واسه گناهامون تنگ بشه
خداکنه باطنمون همونی باشه که مردم ازمون تعریف میکنن
خدانکنه بابیخیالی طی کردن باعث بدنامی عزیزامونو نسلهای بعدیمون شیم
خداکنه باظهورش همه آرامش واقعی پیداکنن
بگو آمین‏!‏

ادم باس یاد بگیره…
ک نمیتونه دیگرانو مجبور ب دوست داشتن بکنه
اما میتونه محبوب دیگران بشه
ک خوب نیست خودشو با دیگران مقایسه کنه
ک تروتمند کسی نیست ک دارایی بیشتری داره
کسیه ک نیاز کمتری داره
ک میتونه عرض چند تانیه زخم های عمیق تو دل کسایی ک دوسشون داره بزاره
اما سالها وقت برا التیامش لازمه
ک با بخشیدن.بخشش یاد بگیره
ک کسایی هستن ک اونارو عمیقا دوست دارن اما بلد نیستن نشون بدن
ک میشه دو نفر ب ی موضوع نگاه کنن اما اونو متفاوت ببینن
ک همیشه لازم نیست دیگران شما رو ببخشن گاهی خودت باید خودتو ببخشی
و
یاد بگیره ک خدا اینجاست:)

وقتی با یکی که دوسش داری اس ام اس بازی میکنی…
بعد که خداحافظی میکنی ازش…
باز تا چند بار پیامایی که واست داده رو میخونی.خیلی هم حال میکنی…

اگه همینطوریه لایک کن…

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ …..
ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ……
ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ……
ﻣﻬﻢ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ
ﺩﻫﻨﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ
ﻫﯿﭻ
ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺧﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﺮﺍﺷﻨﺪ …..
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﯼ
ﻫﺪﯾﻪ
ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ .
ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ ؛ ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ؛ ﺣﺲ ﺧﻮﺏ
ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ
ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ .
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍرم

من چند دقیقه ای است که اومدم از آخرین کامنت خودمو خوندم تا هفت صد دیدم بدجوری عقب موندم باقی شو فعلا بیخیال شدم تا بعد بخونم ولی یه چیزایی از همونا دستگیرم شد بچه مردمو پاک معتاد کردین رفت پیکارش خودمونو کشتیم تا ترکش دادیم مفتی مفتی زحمتها مون به باد رفت اون حالی که شما دوتا پیدا کردین مال قرص اکس بوده نه فاسد بودن کیک حالا ب بینیم آقا خرسه تو چه حالیه

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت
از مضحکه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت
“فاضل نظری”

سلااام تفلدت مباارکک, دستو جیگو هورراااااا, سلام به همگی, خوبین خوشین؟ من که خییلی خوبم, یه روز عالی داشتم, میگم اون فایل مربوط به پژواک رو متوجه نشدم چی هست, یه کم بیشتر بتوضیح لفطا, آهان من کیکو میبرم, با حاله, البته کامنتها رو نخوندم شاید یکی زودتر بریده باشه, خخخ
بازم تولدت مبارک, آرزوی شادترینها و بهترینها رو برات دارم,

ﺣﯿﻒ ﻛﻪ ﺛﺮﻭﺗﻰ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺸﺘﻤﻮ ﻣﯿﻜﻮﺑﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ و ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :
ﺣﺎﺿﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﻯ ﺛﺮﻭﺗﻢ ﺭﻭ ﺑﺪﻡ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺍٓﺭﺍﻣﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﮐﻼﺳﻪ لامصب !

بچه ها کی می دونه چجوری میشه توی وایبر شکلک بفرستیم؟ همه می فرستن من دلم خواست. نمی بینم که نمی بینم. خوب که چی؟ دلم شکلک می خواد. از کجاش باید بریم که بشه؟

مهربان دوست ! درشاهراه وصل به معبود اگر کوله بار دعایت جا داشت مراهم یاد کن که به یادت هستم هرچند تهی دستم.

بزن لایک را

در تاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید.

خودم را در پس در تنها نهادم
و به درون رفتم:
اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر کرد.
سایه ای در من فرود آمد
و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد.
پس من کجا بودم؟
شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بیخودانه همه خلوت ها را بهم می زد
در پایان همه رویاها در سایه بهتی فرو می رفت.
من در پس در تنها مانده بودم.
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام.
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود،
در گنگی آن ریشه داشت.
آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود؟
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من در تاریکی خوابم برده بود.
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این هشیاری خلوت خوابم را آلود.
آیا این هشیاری خطای تازه من بود؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بودم.
پس من کجا بودم؟
حس کردم جایی به بیداری می رسم.
همه وجودم را در روشنی این بیداری تماشا کردم:
آیا من سایه گمشده خطایی نبودم؟
در اتاق بی روزن
انعکاسی نوسان داشت.
پس من کجا بودم؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بودم.

یه سری هم هستن فقط شریک شادی هامون هستن
همین امروز تا فهمیدند غمگینم ترکم کردند
به همین راحتی…
کسی حاضر نیست شریک غم باشه
آره…

پریسا و مهدی یعنی من موندم شما دوتا سهم کیک چهل نفر آدمو بلعیدین چیز ب بخشین خوردین بازم کیک میخواین ماشالله به این اژدها

میدونی!!!
به سلامتی رفیقی که بهت پشت نکرد
این یه فانتزیه.
میدونم اصلا شبیه فانتزی نیست ولی….
فانتزیه من همیشه این بوده که دوستم بهم خیانت نکنه
اگر شما هم آرزوتون اینه که چند تا دوست خوب داشته باشید بلایکید
اگر نه برید خدا رو شکر کنید همیشه یکی پشتتون هست…!

همیشه می خوام شام مثل خارجی ها چندتا دونه لوبیا سبز و هویج پخته بخورم، ولی معمولا یه نون بربری با یه دیس کتلت و یه دیس سالاد با سس فراوون و یه پارچ دوغ می خورم. بعدش هم یه بشقاب میوه با یه لیوان چایی و شیرینی و یه بشقاب تخمه می خورم. در ضمن یادتون نره قبل از خواب حتما یه لیوان شیر هم بخورین که واسه پوکی استخوان خوبه.

خیلی از این متن خوشم اومد…

(( چه وقت باید احساس بزرگی کرد ))
۱-هر گاه از خوشبختی کسانی که دوستمان ندارند. خوشحال شدیم.
۲-هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم.
۳ – هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
۴- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود.
۵- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
۶- هرگاه به بهانه ی عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.
۷- هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود.
۸- هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد. مگر زمانی که وجودمان. آرام بخش دیگران باشد.
۹- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.
۱۰- هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم، هیچ نیستیم….

طاها اون۱۰تا که شمردی بعضی هاش واقعا سخته. دارم سعی می کنم یاد بگیرم یکی۲تا از اون سخت سخت سخت تر هاش رو انجام بدم ولی از خدا که پنهون نیست از شما هم محلی ها چه پنهون عجیب داره بهم فشار میاد سر انجامش. خداوند کمک کنه پیروز بشم! اول به خودم، بعدش به تاریکی های درون و بیرونم.

خب الان اومدم …چیکارم دارین
ها
بگین دیگهههههههههههههههههههه
…بگیییییییییییییییییییییییییین
…من اومدم….
آرهههههههههههههههههههههههههه
پروااااااااز
بععععععععععععله خ.دمممممممم …

امروز…
سپاس می گویم خدای خوبم را…
که زندگیم خوب است..
سازم کوک….
صبحم قشنگ است و
شبم آرام….
قلبی شکر گزار دارم
و پر از عشق….!!!!!
و یک عالمه دوست با دنیایی مهر…
که قد آسمان برایم عزیزند…..
میخواهم دنیا را زیر پای دوستانم قربانی کنم
همین دوستان مجازی را می گویم….!!!!!!!
که دلشان دریا و مهرشان پاینده ست….
خدایا شکر که دارمشان….
خوشبختی یعنی همین…
به همین سادگی!!!!!!!!

بزن لایک را

میگویــند فـردا بهتـر خواهــد شد …
مگــر امروز فردای دیــروز نیست؟
_________
یادتــان باشد اعتــماد المثــنی ندارد ….
🙂

پریسا بیا این آب زرشک رو از دیشب گذاشتم لای یخ.
سفارشی برای خودت.
فقط یه ضرب برو بالا.
یک،
دووووو،
سههههههه.
خخخ،خخخ،خخخ،.
یه بطری آب شور دریا دادم به خوردش که دیگه منو اذیت نکنه.
اول که قلیونمو انداختی تو آب، بعدشم کیک رو کش رفتی.
حقته خخخ.

یه سری افراد و یه سری چیزها هستند که توی زندگی ما میان و میرن و فقط و فقطم واسه امتحان ما هستند،خدا کنه همه بتونیم تو همه ی امتحانای زندگیمون موفق بشیم که جلوی خدای خودمون سرافکنده نشیم.

سلاااااام به همه ی دوستان عزیز و تبرییییک فراوون به مناسبت تولد آقا شهروز تولدتون مبارک ببخشید دیر اومدم بزرگمهر تازه خوابیده ۲۰۰ کامنت اول رو خوندم بقیه مونده دوستان چ خبر؟

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..
ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ
ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ ..
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ..
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻮﺩﻩ ﺍﯼ
ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻧﺸﻮﯼ ..
ﻣﻼﮎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻗﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻌﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺩﻟﺶ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﻭ ﻛﻼﻡ ﺁﺧﺮ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻤﻠﮏ ﺗﻮ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﺎﺯﯼ ﺑﺰﻧﯽ…

سلااام
من مهمون داشتم نرسیدم به موقع بیام, اینجا چه خبره؟ تولد, من نمیدونستم پس کادو هم بیخیااال ولی ببخشید من این غذا را دوست نداشتم پس رفتم برای خودم یه شام توپ تهیه کردم, راستی یه سوال, عسل خانم هم هست؟ چی کادو دادند, نمیخواد مخفی کنید, همه میدونند, به اون هم میرزا قاسمی دادید؟ من که دوست ندااااارم

من رفتم باز اومدم کیک برام نگهداشتین من کیک میخام کی سهم من رو خورده حلالش باشه میزبان فردا یکی از اون خشکلاش نیخره میفرسته خونه

ببینین بچه ها !!!!!من با ۵ ماه پیش ..با قبل از بهمن ماه ..خیلی متفاوت شدم الان …
اون زمان فکر میکردم که این مرحله از تحصیلمم یه مرحله است مثل بقیشون …
ولی الان میبینم .نه اینجوری نییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییست.
راهی که من پا توش گذاشتم اصلا هموااااااااااار نیسسسسسسسسسسسسسست.
تمام انرژیمو گرفته انگار تو همین ۲ ماهی که کلاس رفتم….
شاید من ضعییییییییییییییییییف باشم …شاید اصلا استحقاقشو نداشته باشم .ولی حالا راهیه که اومدم و دیگه برگشتی هم ندارهههههههههههه.
دیشب شهروز بهم زنگ زد گفت حتما باید بیااااااااااااااااااای
قهوه خونم …گفتم باشه
چون صدامو هم نفرستادم برا پژواک حتما میاااااااااااااااااااام.
اومدم .با وجود این که حالم اصلا خوب نبود …میدونم حال همه رو گرفتم
تو زندگی حقیقیمم حالم چندان بهتر از این نیسسسسسسسسسسست.
شهروز بهم گفت باید باهاشون بیام اصفهاااااااااااااااان /…
گفت که همش دو روزهههههههههههههه.
ولی نمیدونه که من در هفته ۱ روز کلااااااااااااس دارم و ۶ روزِ دیگه رو باید درگیر اون یه روز باشم……
من نمیبینم …استادا ازم توقع دارننننننننننن
برام سختههههههههههههههههههههه.
خودم میخوام کم نیارم از اونااااااااااااااااااا./.
جسمم خستست
روحم خستست ……شماها هم که خب به خاطر لطفی که به من داریییییییین دوست دارین من هی کامنت بدم….
ولی واقعا وقتی کسی تواناییی یه کاری رو نداره .انصافه که مجبورش کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه نمیخوام, از کجا بدونم که دست مونده نیست؟
من سیبزمینی آتیشی خیلی دوست دارم, به پریسا میگم که برام بیاره, چون حالم زیاد خوب نیست, میدونید که من منظورم اون عسل خانم هست میخوام بدونم کادوش چی بوده؟

سلام بر مادر بزرگمهر روزتون و سال نوتون مبارک میگم درس جدید زیست چی شد راستی هزار بار لاااااایکککک آقا تاها اون کامنت یکی مونده به آخرتون چرا پارسآوا بد میخوند