خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اراده چیست؟ تصمیم گیر کیست؟!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! اراده چیست با اراده کیست؟! دوستان عزیز-آیا تاکنون شده به موضوعی فکر کنید یا موضوعی فکرتان را مشغول کند؟! آیا تاحالا شده جرقه ای به ذهنتان بخورد و ذهنتان را مشغول کند؟! شما دوست عزیز-آره درست فهمیدی با تو هستم: در چنین مواقعی چه تصمیمی میگیری؟! خوب بریم سر اصل مطلب… فکر کنم چهارم یا پنجم فروردین بود که فکری ذهنم را مشغول کرد و برای نتیجه گیری بهتر پستی در محله زدم و در آخر پست فکرم را با دوستان به مشورت گذاشتم، بعضی از دوستان تشویقم کردند تا فکرم را عملی کنم و نتیجه را برای دوستان بنویسم، در آن هنگام با چند تا از دوستان دیگر که در محله نیستند تلفنی مشورت کردم و یکی از آنها گفت: با مسئولین شهرداری فکرت را درمیان بگذار تا آنان با تو همکاری کنند و قرار شد که یکی از آشنایان با آن مسئول صحبت کند که متأسفانه فرصت کافی نبود و نشد، عصر یکشنبه نهم ساعت 18 لباس پوشیدم و دوچرخه ی دو نفره را از منزل بیرون بردم، فرمون دوچرخه به دست چپ و عصا به دست راست قدم زنان به سمت ارگ شیخ بهایی به راه افتادم، خودم سمت خیابان و دوچرخه سمت پیاده رو قدم زنان جلو میرفتم و با عصا مواظب بودم که دوچرخه به ماشین و موتور های پارک شده ی کنار خیابان برخورد نکند، رو به روی درب ارگ رسیده بودم که یکی از مسئولین شهر مرا با نام فامیلی خطاب کرد و پس از سلام و احوال پرسی گفت: میخواهی به ارگ بروی؟ جواب دادم نه و به راهم ادامه دادم تا به خیابان بعدی رسیدم و پیچیدم و کنار خیابان به راهم ادامه دادم،چند روز پیش من فکر کرده بودم اگر با دوچرخه کنار ارگ بروم میتوانم با بعضی از جوانان شهر یا میهمان های نوروزی به دوچرخه سواری دو نفره بپردازم و آن روز با اراده ای قوی تصمیم خود را عملی کردم و حرکت کردم اما چون از قبل برنامه ریزی قانونی نشده بود یک نوع خجالت به وجودم رخنه کرد و نتوانستم فکرم را با آن مسئول در میان بگذارم و از محل دور شدم، پس از نیم ساعت پیاده روی به کوچه ای وارد شدم که پس از پنج دقیقه راه رفتن متوجه شدم این همان کوچه ای است که مرا به مقصد اصلی میرساند، راستی این را هم بگویم که بیشتر از دوازده سال بود که در این مسیر پیاده روی نکرده بودم و گاهی با اطرافیان با ماشین یا موتور این مسیر را رفته بودم، بالاخره با دو بار پیچیدن به مغازه ی ابراهیم ملکی رسیدم که قبلا برایش زغال میبردم، یکی از پسران ابراهیم کنار درب مغازه ایستاده بود: وقتی چشمش به من افتاد به سلام و احوال پرسی پرداختیم و پیشنهاد کردم تا با هم دوچرخه سواری کنیم که پذیرفت و حدود بیست دقیقه اطراف ارگ و همان مسیرهایی که پیاده روی کرده بودم به دوچرخه سواری پرداختیم، سپس به مغازه ی پدرش رفت و من دوباره با دوچرخه و عصا به راهم ادامه دادم و به نانوایی رفتم و پس از خرید نان و کنار نانوایی میوه و شیر پاکتی خریدم و داخل کارتن گذاشتم و روی ترک دوچرخه بستم و به خانه آمدم، وقتی به خانه آمدم ساعت 21 بود، من از این اتفاق نتیجه میگیرم که همیشه آنطور که ما فکر میکنیم و تصمیم میگیریم به خواسته ی خود نمیرسیم و بعضی اوقات برای رسیدن به هدف باید برنامه ریزی بهتری برای انجام آن کار داشته باشیم! نظر شما چیست؟

۲۰ دیدگاه دربارهٔ «اراده چیست؟ تصمیم گیر کیست؟!»

درود! بله درسته، شنیدی که میگن پیرها خیلی تجربه دارند: چون آنان شکستها خورده اند تا تجربه ها گرفته اند، پس از هر شکست پیروزی هست که با تفکر بیشتر میتوان به آن دست یافت، راستی رعد اولی بود و من جوابش را دادم و برگشتم دیدم که تو اول شدی، نکنه تو در صف انتظار مانده بودی که تأیید شدی و مدال طلا را از آن خودت کردی، خوشا به حالت مبارکت باشه، راستی اهل کجایی که اینقدر شجاعی؟!

سلام .من نمیدونم چی باید بگم . عدسی شما هر کاری دلت بخواد انجام میدی خخخخ
مگه تو خجالت هم میدونی که چی چیه ؟؟؟خخخ
اگه به این کار خیلی علاقه داری ، دوباره تلاش کن ، سخترین قسمتش اولین قدمه . بیا و به حرف رعد گوش کن . و اولین قدمو بردار
باور کن که بیناها ارتباط با نابینایانو دوست دارن . ولی اونا هم خجالت می کشن که بیان جلو و با نابیناها باب سخن گفتنو باز کنن.
+++
بگذریم اومدم بهت بگم اگه این متنو خودت نوشتی احسنت داره چون واقعا غلط املاییش خیلی کمه . تبریک میگم تو خیلی باهوش و خیلی حافظه ی خوبی داری .

درود! بیا اول این مدال طلا را بگیر برای اول شدنت،بازدید از این پست را ۲۴ نشان میدهد ولی در عجبم که فقط پدربزرگ همت کرده و نظر داده، پس بقیه کجا نظر میدهند که مرا قابل نمیدونند که با من هم صحبت و دوست شوند، بله من در حالی که روی تختم دراز کشیده بودم با گوشی نوکیا n82‎ ‎این مطالب را نوشتم، اکنون هم روی تختم دراز کشیده ام و مشغول پاسخ گویی به رعد گرامی هستم، خوب دیگه چی گفته بودی که باید جواب بدهم که یادم نیست؟ خوب با جهتنما برم بالا بخونم و بیام ادامشو بنویسم: شاید اگه چند دقیقه جلو ارگ توقف میکردم بهتر نتیجه میگرفتم، ببین مطمئن باش اگر روزی با تو و همسر گرامیت هم رو به رو بشوم خجالت میکشم و ممکن است سکوت کنم و حرف نزنم، حالا هم خودمو لو میدهم چون جوگیر شدم: مدتی پیش یکی از ونوسی های محله از رفتارم ناراحت شده بود که تصمیم گرفتم بهش بزنگم و از دلش دربیارم، وقتی شماره ی محل کارش را از اطلاعات گرفتم و بهش زنگیدم هول کردم و برای اینکه حرفی زده باشم گفتم: آقای فلانی را میخواستم و فامیل مدیر مدرسه راهنمایی چند سال پیشم را گفتم: که پاسخ منفی گرفتم و بازی تمام شد و دیگه تماس نگرفتم!

عدسی چه جالب . اول اینکه من اول نیستم و دوم اینکه من چند وقت پیش خواب دیدم که شما چلوکباب گرفتی و رفتی اون غذا رو به یکی از ونوسیای محله دادی . البته بردی به محل کارش خخخخ
البته به اون ونوسی هم گفتم که این خوابو دیدم خخخخ
تو آدم خیلی خوبی هستی . اگه همین طور عاقل بمونی خیلی هم دوست داشتنی هستی .
نوه ی خوبم ، اون ونوسی هم بعد از یه مدت می فهمه که هیچی تو دلت نبوده .
از وقتی که تو مراعات حال ونوسیارو می کنی ، اون بنده خدا هم کمی حرصش نسبت به تو کمتر شده .خخخ
ببین تا می تونی با مریخیای بی خیر شوخی کن. البته باید حواست باشه که ونوسیا هم کامنتاتو می خونن.
ببین در عالم حقیقی هم ،خانوما هیچ موقع از مردایی که پارو فراتر از مرزهای تعیین شده بردارند خوششون نمیاد.
تو خیلی زود متوجه شدی که چطور باید با یه خانوم رفتار کنی ، واین نشون میده که عدسی ما یک انسان بافرهنگ و داناست.
میگم ازون تماس تلفنی که به مریخیا داشتی و سر کارشون گذاشتی خیلی خندیدم. آفرین خخخ

درود! من بارها با خودم عهد و پیمان بسته ام که با ونوسی های محله کاری نداشته باشم اما چه کنم که اخلاقم این اجازه را بهم نمیدهد که بگذارم کسی بخواهد در غم خودش فرو برود، من دوست دارم همه را شاد و خندان ببینم و دوست ندارم در این محله کسی غمگین و اخمو و ناراحت باشد، راستی به پست مردم آزاری سر زدی ببینی که چگونه با خودکار شوک آقای مریخی مهندس کامپیوتر اداره را چیکارش کردم؟!

سلام داداش عدسی سالِ نو و عیدت مبارک با برنامه ریزی کاملا موافقم و این که نتونستی با شهرداری هماهنگی کنی هم به خاطر تعطیلات و شلوغی مسافرانِ نوروزیِ شهرِ اصفهان است که کارکنانِ شهرداری را درگیر کرده است و بعد از تعطیلات بهتر میتونی نتیجه بگیری و به نظرِ من بهتر است با چندتا از دوستانِ نابینا و بینا هم برای کارِ نو و جالب و ارزشمندت هماهنگیِ قبلی داشته باشی فکر میکنم موفق بشی و این آرزوی من است در ضمن این کار کارِ بزرگ و جسورانه ای است امیدوارم در این راه پیروز و موفق باشی و این را هم بگویم که شما خیلی هم قابل و آقایی فدایت علی

درود! فکر کنم دی ماه بود که خریدمش: راستی مگه پست نابینای دوچرخه سوار را نخوندی که اینقدر متعجب صحبت میکنی! اگه فرصت داشتی به پستهای عدسی سری بزن! برای من که کارمندم یک میلیون و دویست هزار تومن پولی نیست! من حدود سه ماه است که با دوچرخه ی دو نفره به اداره میروم، منتظر پست خاطره دیروز و امروز هم باشید!

درود! بهت نمیاد اینقدر تنبل باشی که منو تنبل تر از خودت بدونی! اراده و علاقه باعث انجام کار و پیشرفت انسان میشود! تو و بقیه پشت سیستم مینشینید و من روی تخت دراز میکشم و همه مینویسیم ولی این کجا و آن کجا!

درود! من در عجبم که بازدید از این پست را ۱۴۱ میزنه اگه ۲۰ بازدید از خودم و ۲۰ بازدید از کامنت دهندگان باشد حالا آن صد بازدید چه کسانی هستند که ۵ درصدشان هم نظر یا سؤال ندارند!چند روز پیش به دیدن یه کربلایی رفتیم که بحث گرانی شد و یکی گفت: چند سال پیش با ۳۵ تومن به مشهد رفتیم ده روز خوش گذراندیم و بازگشتیم، من گفتم: دست مزد یک عمله روزانه چقدر بود؟! جواب دادند شاید ۵ ریال یا یک تومن بود، پاسخ دادم: خوب حالا هفتاد هزار تومن است و فرض میکنیم آن موقع هم یک تومن بوده است، پس ۳۵ را در هفتاد هزار تومن ضرب میکنیم که میشود: دو میلیون و چهارصد و پنجاه هزار تومن، خوب با این پول به مشهد برید و ده روز مانند گذشته زندگی کنید و خوش باشید، که کربلایی ناراحت شد و گفت: اشتباه حساب کردی و گفت: میشه یک میلیون، سپس بحث را عوض کردند و من گفتم: ناراحت نباشید ما بانکی ها حسابگرانه زندگی میکنیم و همگی خندیدیم! حالا شما قضاوت کنید که من درست گفتم یا پیران مجلس!

عدسی جان خب من به شخصاََ بیشتر از ده بار به این پست سر میزدم که ببینم کامنتای دیگه چی بوده . پس سر انگشتی حساب کن ببین اگه هر کی اینجا کامنت گذاشته به طور متوسط ده بار به این جا سر زده ، خب همه چی منطقی به نظر میرسه.

شلام،که،خوبی عدسی،عیدت مبارکا باشه که،میگم منم دوچرخه میخوااااآاااام،من عاااشق دوچرخه سواری هستم،تا اول دبیرستان دوچرخه سواری میکردم،بعد دیگه بزرگ شدم،خخخخ،باباییم همین چند سال پیش دوچرخه منو داد به یکی که نیازش بود،ماااامااان،من،دو،چرخمو،می،خوااااام،که،خخخخ،میسی میسی از این اراده که تو داری،هوهو،هوهو،هورااااا،خدافسی

سلام بر جناب عدسی گرامی و سال نوتون مباارک …..
می‌گم من که هنوز اون پست قبلی شما رو نخوندم که تصمیم گرفته بودید ولی به نظرم که کار جالبی میومد البته خب خجالت که از شما بعید هست ولی بازم با برنامه ریزی بیشتر تصمیم بگیرید و تصمیمتون رو عملی کنید …. و من باااز دلم دوچرخه دونفره خواست هعی روزگار ولی شما دوچرخه سواری کنید ما هم نگاه می‌کنیم یعنی می‌شنویم و لذت می‌بریم…..
همیشه شاد همیشه سربلند و همیشه پیروز باشید…..

درود! هر چه دیر آید خوش آید: سال نو هم بر شما و خانواده ی محترمتان مبارک باد، به امید روزی که تو هم دوچرخه سواری دو نفره را تجربه کنی، من هنوز خاطره ی ۱۴ فروردین ۹۴ دوچرخه سواری همراه اتوبوسهای طور تفریحی گردش گری نوروزی آثار باستانی نجف آباد را نگذاشته ام!

دیدگاهتان را بنویسید