خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطره ی من از یک سفر دو روزه

سلام دوستان.
خب تعطیلات عید هم به سرعت سپری شد و همه چیز داره به روال عادی بر می گرده. تنها چیزی که می مونه خاطره ها هستن که به این راحتی از ذهن پاک نمی شن. هدف من از ثبت این خاطره شریک کردن شما در روز های خوبی هست که گذروندم و تجربیاتی که شاید خوندنش خالی از لطف نباشه.
اگه بخوام به طور کلی راجع به تعطیلات بگم امسال تا روز نهم به دلیل پروژه ای که باید اردیبهشت ماه تحویل بدم بیشتر توی خونه گذشت و بیرون رفتنم به دید و بازدید های هر ساله محدود شد که البته لطف خودش رو داشت. اما از روز دهم تصمیم گرفتم کمی استراحت به خودم بدم و خوش بگذرونم. بعد از مشورت با همسرم تصمیم گرفتیم یه سفر به شهرستان گناوه داشته باشیم که یکی از شهر های ساحلی استان بوشهره. بقیه ی روز به آماده کردن ماشین و وسایل گذشت. صبح روز یازدهم فروردین راه افتادیم. خوشبختانه مسیر خیلی شلوغ نبود و از اهواز تا اونجا رو چهار ساعته رفتیم. ما همیشه برای ماشین یه گلچین شاد درست می کنیم که آهنگ هاش رو با وسواس زیاد انتخاب می کنیم. واسه همین توی مسیر خیلی خوش گذشت. وقتی رسیدیم متوجه شدیم که شهر خیلی شلوغه و جمعیت زیادی مثل ما اومدن تا یکی دو روز اونجا باشن. اولین کاری که کردیم دنبال یه هتل خوب گشتیم که بر خلاف انتظارمون خیلی زود پیدا شد. وسایل رو جا به جا کردیم و دو سه ساعتی استراحت کردیم تا سر حال بیایم.
عصر رفتیم بازار. باید بگم بازار گناوه یکی از معروف ترین بازار های جنوبه و قیمت اجناسش نسبت به جا های دیگه ارزون تره. من بار قبل که به این شهر اومده بودم از خریدم راضی بودم ولی امسال توی بازار جای سوزن انداختن نبود. طوری که حتی برای راه رفتن هم خیلی باید احتیاط می کردیم . دم هر مغازه ای یه صف طویل تشکیل شده بود . من در این موارد انگیزه ام رو برای خرید کاملا از دست می دم چون دوست دارم از خریدم لذت ببرم. ولی خوشبختانه هوا خیلی خوب بود و بادی که می وزید مانع گرم شدن هوا می شد. نتیجه ی خرید ما یه آچار همه کاره برای همسرم و یه آب مرکبات گیر برای من بود که متاسفانه هنوز فرصت نشده باهاش کار کنم. بعد از بازار رفتیم ساحل. دیدن اون همه آدم که شاد بودن و از هوای خنک و دیدن دریا لذت می بردن آدم رو به وجد می آورد یه عده کنار دریا ترقه می زدن، یه عده آهنگ گذاشته بودن و دست می زدن. کلا فضای خیلی خوبی بود. ما همون جا شام خوردیم و دو سه تا عکس گرفتیم و برگشتیم هتل. اما فرداش خیلی مهیج تر بود. بلافاصله بعد از صبحانه به یکی از تفریحگاه های ساحلی رفتیم. سوار یه قایق تفریحی شدیم که حدودا 10 نفر ظرفیت داشت. برای حفظ امنیت هم پوشیدن جلیقه ی نجات اجباری بود. من توی رودخونه سوار قایق شده بودم اما قایق سواری توی دریا خیلی متفاوت بود. بعضی وقت ها امواج قایق رو کمی به چپ و راست متمایل می کرد که هیجان خاصی داشت و باعث می شد بیشتر کسایی که توی قایق بودن جیغ بکشن. چون سرعت زیاد بود باد خیلی تند می وزید که من رو حسابی سر کیف اورد. تجربه ی جالب دیگه ای که برای اولین بار در زندگی باهاش مواجه شدم، اسب سواری بود. دو تا اسب کاملا تربیت شده رو آورده بودن اونجا و از هر کس که می خواست سوار بشه مبلغی می گرفتن.
بدن اسب از موی خیلی خیلی نرمی پوشیده شده و به جرات می تونم بگم یکی از قشنگ ترین حیواناتی بود که من تا حالا دیدم. برای کسایی که دوست دارن سوار اسب بشن تجربه ی خودم رو می نویسم تا قبل از این کار ازش ذهنیت داشته باشن. ارتفاع زین اسب از سطح زمین حدود یک متر و نیم بود. برای سوار شدن باید یکی از پاهاتون رو روی رکاب بذارید و وزنتون رو روی اون بندازید و دو طرف زین اسب رو محکم بگیرید و خودتون رو بالا بکشید. وقتی اسب راه افتاد هم باید قسمت جلوی زین رو محکم بگیرید که تعادلتون به هم نخوره. اسب هایی که برای این کار اختصاص می دن معمولا خیلی رام هستن و آروم حرکت می کنن. افسارشون هم دست کسیه که تجربه ی زیادی تو این کار داره. برای پیاده شدن هم باز باید یه پا تون رو روی رکاب بذارید و پای دیگه رو از قسمت عقب پایین بیارید. اگه پاتون به زمین نمی رسه از روی رکاب پایین بپرید.
بعد از خوردن ناهار یک ساعتی رو رفتیم توی دریا و حسابی آبتنی کردیم. من عاشق آبم و از سن 7 سالگی بهترین تفریحم رفتن به رودخونه بود. بعد از یه استراحت کوتاه به سمت اهواز حرکت کردیم و به این ترتیب سفر دو روزه ی ما هم به پایان رسید. توی راه برگشت یه سری آلو جنگلی و آلبالو خشکه خریدیم و من حسابی عیشم کامل شد. خب امیدوارم از خوندن سفر نامه ی من لذت برده باشید .

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «خاطره ی من از یک سفر دو روزه»

سلام.
وای چه عالی بود.
قایق سواری، اسب سواری، آبتنی.
همشو تجربه کردم خیلی خوبه.
ولی من این قایق پدالیها رو بیشتر دوست دارم.
توی دریا هم حتی یه بار سوار شدم.
البته توی کیش.
بعدشم الآن ساعت سه و خورده ای نصفه شب من آلبالو خشکه از کجا بیارم خدااااااا!
در حال ضعف و لرز میباشیم خخخ.
این دستگاه آب مرکبات گیریها خیلی باحالن.
من کلی باهاشون آب پرتقال گرفتم.
پرتقالو با چاقو از وسط نصف میکنی، بعد نصفه ها رو یکیشو میذاری روی کله ی گنبدی شکل دستگاه که دورش خطهای خیلی برجسته داره یه کم فشار میدی یه دفه شروع میکنه به چرخیدن و اون خطهای برجسته آب پرتقال رو میگیرن.
انقدر نگه میداری تا فقط پوستش بمونه.
من دستیش هم دیدم که باید خودت انقدر اون پرتقال رو روی اون کله بچرخونی که آبش گرفته بشه.
تازه کله هاشون دوتا هست.
یکیش مال پرتقاله، یکی دیگه هم داره که خطهای تیزتری داره برای لیمو ترش هستش.
حالا نمیدونم اینی که شما خریدید با اینایی که من گفتم چه قدر فرق میکنه.
مرسی و شرمنده که طولانی شد.
من آلبالو خشکه میخواااااام!

سلام. راستش من قایق موتوری رو ترجیح می دم چون سرعتش بیشتره. ولی پدالی ها هم لطف خودشون رو دارن. آلبالو خشکه هم که برای من حکم قرص دوپینگ رو داره. حالا اگه اردو درست شد و رفتیم اصفهان, همه آلبالو خشکه مهمون من. آب مرکبات گیری هم که خریدم تقریبا همین جوره که توضیح دادید ولی هنوز تجربه ی کار باهاش رو نداشتم. ممنونم از نظرتون.

سلام لیلا جان
خیلی خوب توضیح دادی واقعی و ملموس
قایق سواری کردم خعلی لذت بخشه یه حس شادی و طرب خاصی به آدم دست میده
وااای اسب نههههه من میترسم نمیتونم تصور بکنم که سوار اسب شدم وااای
مرسی لیلا جان أن شا الله همیشه خوش باشی.

سلام لیلا.
ارزش این خاطره نویسی کوتاه بودن و ملموس بودنش بود.
من هیچ ذهنیتی از سفر به بنادر جنوب نداشتم و این پست منو ترغیب کرد که حتما یه سفر به جنوب داشته باشم.
اسب سواری هم که جای خودشو داره.
منم آلبالو خشکه میخواااااااام یالاااااا.

سلام
خیلی عالی بود من محیط را مجسم کردم آخه من همیشه هر چیزی که برام تعریف میشه را مجسم میکنم،
منم خیلی به جنوب سفر میکنم،
آخه ما یه دوست تو بندر دیلم داریم که هرسال میریم بهش سر میزنیم،
اونا هم تابستون میاند پیش ما،
جنوبی ها خیلی خون گرم و مهمون نواز هستند

سلااام لیلا جونم….
سال نوت مبارک خانمی “صد سال به این سال ها” و همیشه هم شاااد باشی و به سفر عزیزم…..
وااای که منم دلم هوای دریا کرد و قایق سواری خیلی میچسبه “می گم کاش بجای اصفهان اردو رو میذاشتند شمال شکلک این طوری دریا هم میشد بریم خوش بیشتر میگذشت …. اسب سواری رو هم که بسیار که نه ولی بیشتر از چندین بار سوار شدم ولی خب این آخرین بار که رفته بودیم شمال پیش اومد سوار بشیم حس کردم آقا اسبه خیلی بو میده سوار نشدم شکلک بوی اسب میداد خخخ …. آب تنی و دریا و خرید و آلبالو خشکه و ساحل… کلاً منم می خوااام گناوه ….
بازم سربلند باشی و شاد ….

شلا،لا،لا،لا،لااااا،م،ی،که،خوبی لیلایی نانازم،وایییی عجب خاطره بااااحاااالی بود که،میسی از این خاطره ای که اینجا واسمون گذاشتی گیگیلی من،میگم لیلایی تو همسرت بیناست آیاااااآاااا،بعد اینکه برات ایمیل زدم فکر کنم ایمیلتو اشتباه بود که انگاری بهت نرسیده که، آره اسب سواری یه حاالی میده که نگو،من عاااشق اسبم و سواریش،سالی چند بار میرم اسب سواری خعععلی نانازه،بوس بوس بوس بووووس،خدافسی هورااااااآااایییی

سلام عرض تبریکِ سالِ نو و عید رو خدمتِ همشهری ی عزیزم و همسرِ عزیز و گرامیشون رو تقدیم میدارم امید وارم سالی پر از موفقیت و شادی و بهروزی را پیشِ رو داشته باشید شما منو بردید به حال و هوای جنوب من چند سال است که شهرِ مونو ندیدم و خیلی دلم برای شهرم تنگ شده انشا اله امسال دیگه از گرد و غبار خبری نبوده کارون چه تورِ یعنی خشک نیست خوش به حالتون که تو اون هوا نفص میکشید خوش به حالتون که گناوه رو دیدید کاش برای منم جور بشه برم خوش باشید و سلام منو به شهرم و به کارون ب رسونید قربونِ هر چی اهوازی و هر چی خوزستانی و هر چی ایرانی ی علی

دیدگاهتان را بنویسید