خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دانش‌آموز هاش بیایید تو! از امتحان ها چه خبر؟ دوباره ضد حال!

سلااام بچه ها! چه خبرا؟ خوبید؟ خوشید؟ خوش میگذره؟ میگم چندتا چیز. اوهوم. الان دونه دونه میگم‌شون.

اولا اینکه شما دانش‌آموز ها دوست دارید این سایت، چه شلکی بشه؟ یعنی دقیقا چطوری باشه بهتره؟ راستی یادم هست که شکل رو اشتباهی شلک نوشتم. خخخ. دیدی حواسم هست؟ هه. خوب. من منتظرم بگید قضیه چیه که کمید؟ حالا جدی واقعا کمید یا کم اینجا میآیید!؟ کلا هرچی دارم توی این سایتم میچرم هیشکی رو نمیبینم! هه.

بعدشم نمیدونم شما وقت امتحان‌ها که میشه چه حس و حالی دارید. من که یادمه دبستان رو اصن درس نمیخوندم. وقت امتحان ها که میشد، ول بودم توی تاب و سرسره تا شب. فردا‌شم میرفتم امتحانم رو میدادم و هیچی به هوچ.

راهنمایی که رفتم، مث خود آقا خره درس میخوندم. یعنی به خر‌خون مشهور بودم! همه مطمئن بودند بیشتر نمره های من بیست میشه. راستیاتش رو بخواهید، واسه خود درس نبود که درس میخوندم. حتی واسه نمره هم درس نمیخوندم. ما دو تا کلاس بودیم. کلاس الف و کلاس ب. من شاگرد زرنگ کلاس الف بودم و یکی هم بود که شاگرد زرنگ کلاس ب بود. من از روی لج و واسه رو‌کم‌کنی، هی درس میخوندم و میخوندم تا روی اون رو کم کنم. خخخ. خیلی حال میده که به خاطر نمره درس نخونی عوضش واسه رو‌کم‌کردن درس بخونی هاااا!

یادمه همون دوران راهنمایی، بیشتر کتاب هام روی نوار های داغون پاغون ضبط شده بودند. ی کتاب رو میدیدی دوازده تا نوار بود! یا حضرت شلغم! حالا این دوازده تا نوار رو چطوری باید میخوندم، خدا میدونست! اصن وقت نمیشد درس بخونیم که! یادمه از ساعت دوازده ظهر تا یک و دوی نصف شب مینشستم پای نوار هام و هی مث خود آقا خره گوش میدادم و گوش میدادم! بعضی از بچه ها که اصن نمی‌خوندند. بعضی هم پای نوار ها خواب‌شون میبرد. ی کاری که من یادمه میکردم این بود که از چیز هایی که گوش میدادم، خلاصه مینوشتم. بعدش صبح که میشد، قبل از امتحان، از روی خلاصه های مهمی که نوشته بودم، دو سه دور می‌خوندم. این بود که نکته مهم ها رو همیشه داشتم و غصه نداشتم چیزی یادم بره.

یادمه تقلب هم به دوست هام میرسوندم که باشه ی دفعه دیگه ماجرا هاش رو واستون مینویسم.

حالا شما دانش‌آموز ها واسه من بگید. الان حس امتحان ها چه حسی داره برای شما؟ شما شیطونی میکنید آیا؟ تقلب چی؟ تقلب میکنید؟ اگه نه چرا؟ اگه آره چطوری؟ اصن بگید چطوری درس میخونید؟ کلا هرچی راجع به امتحان هست بگید. از چه درسی بیشتر خوش‌تون مییاد؟ از چه درسی کمتر.

من منتظرم حتی ی کامنتم شده بخونما!

منو تهنا نذار، رو دستم پا نذار!

۱۰۰ دیدگاه دربارهٔ «دانش‌آموز هاش بیایید تو! از امتحان ها چه خبر؟ دوباره ضد حال!»

سلام من دوران امتحان خوشحال میشم چون داره تابستون میاد
من بلدم تقلب برسونم دو سه بار رسوندم معلمم نفهمیده
ولی خودم وقتی میبینم تقلب میرسونن اعصابم داقون میشه
ی معلم رابتی داریم میاد برامون سوال ها رو میخونه
من زود مینویسم تموم میکنم بعدش آقا چه شود
به اونیکی دوستم که اگه بگم خندهتون میگیره
باشه بگم بخندید
۱۶ سال داره هنوز ششم ابتدایی هست!!!
ی آلمه تقلب میرسونه
من که امتحانمو نوشتم تموم کردم اون شروع میکنه به تقلب رسوندن
اون هم بگم من در مدرسه ی آدی درس میخونم
اون دوستم هم نمره ی خوبی نداره
به روش بیست ندیده
در امتحانهای آخر سال به زور با تقلب و اینجور چیزا و پارتی نمره میاره
خعلی ازش بدم میاد هم معلم رابتم و هم اون
هردو … هستن
حالا از تقلبهام در پیشرفت تحصیلی که همه چهار گزینه ای هستن بگم
من در نیمکتی مینشینم که همون دوستم که میگم ۱۶ سال داره ششم میخونه و خیلی سسول و قد کوتوله هست میشینه
پشت سر من هم دوتا بینا هستن که با هم چه قدر تقلبها که نمیکنیم؟
در امتحان با صدای کم به اندازه ی گزینه ها به میز هم میکوبیم به طوری که معلم نفهمه
بعدش هم که
خودتون میدونید جواب میده معلم شک میکنه ولی نمیدونه
شک نمیکنه ها این روش حتما جواب میده خعلی روش قشنگی هست
ببخشید خودم خیلی ها رو خعلی مینویسم

واااای علیرضا، یعنی منفجر کردی در حد لالیگااا! این روش جالبی هست که گفتی به تعداد گزینه ها میزنید به میز. من یادمه ناشیانه ی جور دیگه تقلب میرسوندم که آخرش هم لو رفتم. من با بچه ها قرار گذاشتم هر گزینه ای درست بود ی سرفه بکنم. ی امتحانی بود که معلم از روی سوال ها میخوند و ما باید گزینه ی مورد نظر رو توی برگه مینوشتیم. هر وقت به گزینه ی درست میرسید، من صدامو صاف میکردم یا سرفه میکردم. چندتاییش بخیر گذشت تا آخرش معلم به من شک کرد و جا دشمنت خالی چنان سیلی ای به من زد که هنوز سوزشش رو بعد از چندین سال دارم روی لپم حس میکنم.
راستی، منم از تابستون خعلی کیف میکنم. اصن لذتی که توی بیکار بودن و خوابیدن های تابستون هست حتی توی پیتزای پر‌سس هم نیست. خخخ

خودت خواستییا
سال سوم دبیرستان که بودم برا امتحانات ترم۱‏ یکی از رفیقام اومد و گفت که بیا واسه من بنویس,‏ گفتم خب حالا گیرم که نوشتم چهجوری بهت برسونم?
گفت مهم نیس,‏ من بهت میگم:‏ گفت تو برا من مینویسی من با کسی همآهنگ میکنم که بیاد بگیره.
حالا نگاه کن سبک اطلاع رسانیا,‏ قرار بر این شد که من در حد ۱۱‏ ۱۲‏ نمره در تمام امتحانات برا اون بنویسم بعد از نوشتن دوتا بشکن بزنم که یعنی کارت آمادس اونم با نفر سومی همآهنگ کرده بود که منم میدونستم کیه,‏ میومد برگه را میگرفت و میبرد برا اون و ۳تا بشکن میزد یعنی اینکه برگه ها رسید خیالت راحت.
ببخش

بذار بینم امین، یعنی هیشکی مراقب اون وسط نبود؟ همه بوق بودند؟ فکر کنم اینطوری که تو میگی مراقب ها ی مشت مترسک بودند. به هر حال که رفیقت چه شانسی داشته خداییش! کلی حالش رو برده!
کلا تقلب کار خوبی نیست ولی خوب چه کنیم امتحان هم چیز خوبی نیست! هههه

با درود! مجتبا اول اینکه بگم چرا دانشآموزا کم اینجا هستند! اینکه جو سایت برای اونا ی جوری هست! یعنی حس میکنند هم سن و سالهای خودشون کمتر اینجا هستند! و برا همین ارتباط با بزرگترهارو سخت میدونند! در حالی که من میدونم دانشآموزهای بازدید کننده از سایتم کم نیستند! فقط باید دور هم ی جوری جمعشون کرد! و اینکه بگم من کلا تو امتحانات حسم بستگی به جو اونموقع داره! مثلا پارسال دعوت شدم تیم ملی تو امتحاناتم بود.‏ وقتی برگشتم کلا قید درسو زدم حتی ی کلمه هم نخوندم.‏ ولی امسال برام مهم هستش و بیشتر از سالهای قبل میخونم.‏ من کلا بیشتر سالها با تقلب قبول شدم! ولی خب در حد توانم تقلبم رسوندم مخصوصا امسال.‏ من من کلاس سوم رانمایی از ۵۰‏ پرسش زبانو ‏۳۰‏ پرسشو با استفاده از نوتس گوشی تقلب کردم شماره سوالو میفرستادم از تریق بولوتوس و جواب دریافت میکردم.‏ یا به بهونه مثل آبخوردن میرفتم بیرون از تو فایلهای صوتی جوابو سریع پیدا میکردم.‏ یا ما ی معلم داشتیم که بازنشست شد.‏ همیشه نزدیک امتحانا میومد سوالهای امتحانات سالهای قبلو کار میکرد.‏ منم ذپت میکردم.‏ فردا سر امتحان گوشیمو در میآوردم و مینوشتم.‏ یادمه ی امتحانو کلا از گوشی دادم.‏ یا امسال که خودم تقلب میدادم.‏ نوشتم و بلند شدم برگمو دادم.‏ بعد به بهونه بردن ماشین برگشتم.‏ و در ی فرصت مناسب خودم برگه هاییرو که نوشته بودم بردم گذاشتم رو میز دوستم.‏ من نابینا مطلق هستم.‏ ولی اونجا گفتم یا میگیرنمون یا نمیگیرن دیگه.‏ که نگرفتن.‏ خیلی روشهای دیگه هم داشتم که کامنتم خیلی طولانی شده و بقیهشو نمینویسم.‏ ببخشید طولانی شد.

میدونم دروغ هست اونا هنسوری رو گوشتون نمیدیدن؟ یا اجازه ی گوشی آوردن میدادن؟ معلم نمیگفت چرا بردی گذاشتی در میز دوستت؟
دوستاتون لو نمیدادن؟
دیگه کم دروغ؟
راستی من میدونم اینجا دو سه نفر هستیم که بچه هستیم
آخه من بزرگتری نمیبینم
مهدی قادری که راهنمایی هست
من که ششم هستم
و امیر هم که ۱۳ سال داره
کیانوش هم هر چند روز ی بار سر میزنه
واقعا جمع کنیم دهتا دانشآموز پیدا میکنیم بقیه کنکوری هستن یا بزرگ شدن

علیرضا، میشه هندز فیری بیسیم رو بذاری توی گوش و بعدشم کلاه بذاری روی سرت و بعدشم گوشی رو بذاری توی میزت و باهاش کار کنی! خخخ! راستی، علیرضا، اگه تونستی بچه ها رو بیار اینجا! برنامه های خوبی قراره داشته باشیم! منم قراره کوچکولو بشم در حد ده دوازده ساله!

ههه. سامان، اینجوری واضح مینویسی نگیرندت ی وقت پسر!
حالا دانشگاه ها با مدرسه ها ی فرقی کرده. توی بعضی از دانشگاه ها، یکی هست، سر جلسه ی امتحان، ی دستگاه دستشه و گوشی های بولوتوس روشن رو تشخیص میده و به بچه ها دستور میده که خاموشش کنند.
بازم خوب تو شانست خوب بوده در حد عقاب طلایی!
منم یادمه ی باری امتحان زبان انگلیسیم رو معلم پرورشیم همشو واسم نوشت! خیلی ماه بود. دستش درست! از همینجا معلمم رو میبوسمش! ماچ. ماااچ!

با سلام خدمت شما دوستان عزیز
حالتون چطوره؟
من از درس خوشم نمی آمد و فقط و فقط به عشق گرفتن حد اقل نمره ی قبولی یعنی همان ده درس می خواندم
اما یه خاطره از تقلب واستون می گم
یادمه دوران ابتدایی که بودم معلم داشت املا می گفت یا شایدم امتحان املا داشتیم
خلاصه من هیچی بلد نبودم و نمی دونستم باید چی کار کنم
کتاب فارسی رو از کیفم در آوردم و رفتم به متنی که معلم داشت از روش املا می گفت
آقا کتاب رو زیر میز گذاشتم و هنگام با معلم خط می بردم و می نوشتم
معلم که این صحنه را میدید تعجب کرد و یه چند بار با بلند تر کردن صداش خواست من رو متوجه امتحان بکنه اما دویی من که کج کج بود اصلا نمی افتاد
چند ثانیه سکوت کرد
ما هم توی اون فاصله یه خستگی گرفتیم و با اجازه یه خمیازه ی درشت کشیدیم به طوری که تا ته حلق معلوم بود
خب در همون لحظه که دهن هنوز باز بود یه دفعه یه چیزی شبیه شکولات رفت توی دهن بیچاره ی ما
صدای خنده ی بلند بلند بچه ها من رو شوکه کرده بود
دهنم رو بستم و یه گاز به اون شکولات زدم اما یه دفعه دیدم که اون شکولات چیزی جز گچ تخته نبود
تا اینکه به خودم آمدم و کتاب رو بستم
این ناشیانه ترین و اولین و آخرین تقلب من در مدرسه بود
من معتقد بودم ده بدون تقلب بهتر از بیست بدون یا با تقلبه خخخخ
خب دیگه خود مجتبی خواست که طولانی بشه دیگه
با تشکر خدا نگهدار

من معتقدم لذتی که توی نمره ی تقلبی هست توی همبرگر تنوری نیست ولی اگه بگیرندت خوب حسابت با ی سر و دو گوشه! همیشه خودم تقلب بده بودم و یادم مییاد خیلی کم شده بود تقلب بگیرم ولی گرفتنش هم گاهی ی حالی میده که نگو و نپرس!
ی باری یادمه به یکی از دوستام جواب تمام سوال ها رو گفتم چون هیچی بلد نبود. بعدش جالبه اون ۱۹ گرفت من ۱۷. آخه چرااااا!؟

من هیچوخ تقلب نمیکردم… اما شیطونی زیاد میکردم…همیشه ی سال بیرون از کلاس بودم… یعنی بیرونم میکردن معلمام…از در و دیوار مدرسه بالا می رفتم و هر روز مامانمو تو مدرسه می خاستن….چند بارم حسابی تنبیه شدم…یعنی کتک خوردم از ناظم و معلمهای دلسوز…یاد ندارم یکبار نمره انضباطم بیست شده باشه…بیشتر رو ۱۴، ۱۵ دور میزد…درس تاریخ رو خیلی دوس داشتم…تو دبیرستانم عاشق فلسفه بودم… همه چی می خوندم الا درس، کتابخونه مدرسه سر قفلیش مال من بود…اما درس؟ هرگز…از جغرافی و ریاضی و عربی خیلی بدم میومد….اه اه اه…حتی فکرشم حالما بد می کنه…
دوس ندارم به اون دوران برگردم… همین جایی که الان هستم خوبه…

احتمالا شما از جمله موجودات نایاب از گونه ی بیش‌فعالان درس نخوان بودی و خودت خبر نداشتی. ببین چه کفش مهمی! حال کن! در کل اینکه الان از الانت راضی هستی خیلی جالبه! من دوس داشتم کوچکولو میموندم همچنان…

بزارید ی خاطره ی دیگه از خودم براتون طعریف کنم که دو هفته ی پیش برام پیش اومد
آقا سه تا از دوستام شلوغ کردن معلم فرستادشون بیرون
از شانس بد من هم معلم مطالعات اجتماعی میپرسید که از اجتماعی بدم میومد
آقا من دیدم از پشت در ی صداهای خنده میاد دیدم آقا دوستام دارن جوک میگن و میخندن
معلم از همه میپرسید سوالا چهار گزینه ای بود بعدش رسید به من و گفت نصرتی
تصمیمگیری چیست؟
من گفتم پس چهار گزینه ای هاش کجان؟
معلم گفت
این چهار گزینه ای نداره
من گفتم پیش همه بهار بود به ما که رسید زمستون شد
گفت خب ندارن دیگه
من گفتم دارن خودتون نمیخونید
آقا بهم گفت نصرتی برو بیرون
من هم از خدا بی خبر که دوستام میخندن و میترسن که معلم نفهمه
رفتم بیرون
بعدش دوستام بهم گفتن نصرتی به جمع دانشآموزان شلوغ خوش آمدی
بعدش ما جوک بگو و بخند بعدش
معلم صدامونو شنید اومد بیرون گفت نخواستیم تنبیه بشید بیایید بشینید سر جاتون

با درود.‏ منم تو مدرسه شهید محبی درس خواندم.‏ من هیچ هندسفری هم نمیگذاشتم.‏ علیرضا جان لوزومی نداره من دروغ بگم.‏ چون بابت راست یا دروغ گفتن اینجا چیزی گیرم نمیاد یا ازم گرفته نمیشه.‏ بعدشم واس این کارا دل جرعت لازمه من خیلی وقتا بخاطر رفیقام از جونم بقرآن گذشتم نمره که چیزی نی داداشی.‏ من تو زندگیم ارزشهای خاص خودمو قبول دارم.‏ بعدشم منظورم از بودن دانشآموز کلا از دبستانی هست تا دبیرستانی.‏ که دبیرستانیها خودت میدونی زیادن.

سلام سلام
سلام بر مجتبی و سلام بر دوستان
آقا من شهادت میدم که همه ی حرف های امینو سامان راسته
منم تو شهید محبی درس خوندم
این چیزا ای که امین تعریف کرد رو خودم شاهدش بودم
اصلا امین هم کلاس خودم بود
من خیییلی خییلی تقلب رو دوست دارم
خیلی زیاد
بیشتر از هر چیزی که فکرشو بکنین
از خود اول راهنمایی تا خود پیشدانشگاهی تقلب کردم
ببینین دوستان ما تقلب هایی کردیم که به علت زیاد بودن و خطرناک بودن اصلا نمیتونیم اینجا بنویسیم
مثلا من خوب خوباشو براتون تعریف میکنم
ببینین منو عرفان علیزاده اول دوم راهنمایی با هم هم کلاس بودیم
از همون موقع ما دست به تقلبمون عالی بود
من یادمه یک بار سر امتحان حرفه و فن ۲۱ تا سؤال بود
منو عرفان جلوی هم نشستیم و با صدای آروم کل امتحانو تقلب کردیم
یا مثلا یه چیز دیگه
ما میشستیم تو خوابگاه سؤال های مهم رو مینوشتیم
بعد فردا همون برگه ی سؤال هارو میزاشتیم تو پرکینز و میرفتیم سر امتحان
پرکینز رو میزاشتیم روی پامون و برگه هارو از توش درمیاوردیمو میزاشتیم زیر میز
بعد وسط امتحان از روی همون برگه ها میخوندیم
آخر هم برگه هارو پاره میکردیم تا کسی نتونه از روشون بخونه
من جوری برگه هارو پاره میکردم که یک برگه به هزار قسمت مساوی تقسیم میشد
خوب اینا ای که گفتم یکم از تقلبامون تو دوره ی اول و دوم راهنمایی بود
توی سوم راهنمایی دیگه خیلی تقلب نمیکردم,زیاد کلاس هارو میپیچوندم
انقدر پیچوندیم که بردنمون پیش مدیر آخر
فکرشو کنین
کلاس هارو میپیچوندیم با دوستم میرفتیم آب پرتقالو چیپس میخریدیم
میشستیم مثل گاو میخوردیم
تازه گوشی ی دوستم تلوزیون هم داشت
یادم هست که فیلم ناتاشا هم دنبال میکردیم!
خخخ
حالا میریم سراغ اول دبیرستان
اول دبیرستان من یکم بچه مثبت شدم
یعنی کمتر میپیچوندم و تقلب میکردم
ولی وقت ها ای هم که میکردم خیلی زایه بود
مثلا کلاس رو میپیچوندیم با دوستم
بعد میرفتیم جلو ی پنجره ی کلاس قدم میزدیمو آبمیوه میخوردیم
آخ چه حالی میداد,جوونی کجایی که یادت به خیر
الآن تو دانشگاه هم خیلی دنبال راه و روش تقلب هستم
ولی تا حالا به نتیجه ای نرسیدم
حالا انشالا که پیدا میکنم
خوب,بریم سراغ دوم دبیرستان به بعد
تو این دوره یه معلم داشتیم آخر خنده
که اول دبیرستان هم باهامون داشت
ولی توی دوم دبیرستان تازه راه ازیت کردنشو یاد گرفتیم
اسمش علی علیپور بود!!!
یعنی دعا میکنم یک بار هم که شده
این بزرگوارو ببینین
خیلی توپ بود
بعضی اوقات تو یک روز سه زنگ رو باهاش داشتیم
آخه این آدم خیلی علاقه به گرفتن کلاس های دیگه داشت
میرفت با معلم های اون روز صحبت میکرد
کل کلاس هارو میگرفت
بعد این یه اخلاقی داشت که هرچی میشد مینداخت از کلاس بیرون!!
من هم روز هایی که سه زنگ باهاش داشتیم
زنگ اول ازیتش میکردم تا منو بندازه بیرون
بعد که مینداخت
میرفتم خوابگاه میگرفتم تخت تا ظهر میخوابیدم!!!
تازه کلی هم دعاش میکردم
یادم یک بار تو دوره ی پیشدانشگاهی کیلید سایت دست من بود
بچه ها نیومدن
من هم با امین هماهنگ کردم که بریم تو سایت غایم شیم
همین که پامونو گذاشتیم تو سایتو درو بستیم
شروع کردیم شادی کردن
آقا چشمتون روز بد نبینه!!!
یوهو دیدیم در باز شد
منو امینو بگی
داشتیم سکته میکردیم
هیچی دیگه یه یکی دو جلسه ای از کلاس محروم شدیمو لذت بردیم
وای مجتبی هرچی میخوام تمومش کنم نمیشه
خیلی دلم تنگ شده واسه اون روزا
حالا دوباره بریم سراغ تقلب
یادم میاد که معلم عربیمون
درس هارو ضبط میکرد تا بچه ها بخوننو یاد بگیرن بیان سر کلاس جواب بدن
حالا منو امین چیکار میکردیم
میریختیم تو گوشیمون میومدیم سر کلاسو یه هدفون هم میزدیم به گوشیو آی جواب بده!!!
آی جواب بده
چه حالی میداد خداییش
یا مثلا منو یکی دیگه از بچه ها یه کاری میکردیم که اگه بگم عمرا باور کنین
میشستیم کل درس و تمرین هاشو کامل کامل مینوشتیم!!!
نا,خداییش فکرشو کنین!
کامل کامل
فکر کنم یه نوه ده ورق میشد!!!
بعد فرداش به جای کتاب از روی همون برگه ها میخوندیم!!!
خخخ,حالشو ببرین
ما حتا یک بار از توی پلاستیک معلم ادبیات
سؤال های امتحانو دزدیدیم!!
آخ چه حالی داد
فرداش هممون عالی شدیم
البته بگم
این معلم هایی که دارم میگم همه کور بودناا!
این امین یه بار یه کاری کرد که همه تو کفش موندن
میخاست به یکی تقلب برسونه
از روی میز رفت تقلب رسوندو برگشت!!
یا مثلا خودم
یه بار معلم یکی از بچه هارو برده بود جلو تا ازش درس بپرسه
این همرو جواب داد غیر از یکی
یعنی اگه اونم جواب میداد بیست میشد
حالا من چیکار کردم؟!
کفش هامو دراوردم رفتم پیش امین ازش پرسیدم دوباره بدونه کفش رفتم اون جلو پیش دوستم جوابو بهش گفتمو برگشتم کفشامو پوشیدم!
آخ دستم
دیگه خسته شدم
حالا باز بگین پریسا زیاد مینویسه!!!
من که دیگه روی همه رو سفید کردم!
آخیش,یکم خالی شدم
دلم خیلی تنگ شده بود

نه بابا. منم گاهی تند و با شوق مینویسم همینجوری اشتب میشه! خخخ. غصه نخور رفیق. امروزم که زنگ زدی واسم از دانشگاهت گفتی دیگه کلا کاملش کردی! در کل بهت تسلیت میگم رفیق واسه اون اطرافیانی که توی دانشگاه‌تون داری! دانش‌آموز، دیگه نبوووود؟

سلام,‏ محمد راست میگه علیپور بیرون انداختنا دوست داشت,‏ یکیشا منم بگم که چجوری رفتم بیرون.
داشت از ما منطق میپرسید سال سوم دبیرستان نوبت من شد گفت مخترع علم منطق کیست منم گفتم لیونل مسی,‏ منا بیرون کرد.
یا اومد سر کلاس من نماینده کلاس بودم گفت امین امروز چه درسی داریم گفتم فکر میکنم ریاضی گفت برو بیرون منم دفتر کلاسا دادم بهش با بچهها بای بای کردمو رفتم.
و اونیم که گفت از میز رفت یه کوچولو اشتباه شد,‏ من از بین میزا پا برهنه رفتم جوابا گفتم اومدم

سلام واااای چقدر به خاطره علیرضا خندیدم خخخ خخخخ خخخ آقای خادمی خداییش من زیاد تبلیغ سایت رو به دانش آموزا میکنم حتا قرار شد خودم تابستون برم بهشون یاد بدهم حالا یک راه تقلبی جدید بگم یادش به خیر وقتی کلاس پنجم بودم برای امتحان نهایی که چهار گزینه ای بود یک نقشه توپ ریختیم قرار شد همون گزینه ای که درست هست از معلم بخواهیم دوباره تکرار کن کاش همون کودکی بود دوست دارم برگردم به همون بچگی چقدر عالی بود ما تا کلاس سوم فقط چهار نفر بودیم اگر حتا یک نون و پنیر آورده بودیم به چهار قسمت تقسیمش میکردیم مرسی که خاطرات رو برام زنده کردید موفق باشید

آره مهدیه. تبلیغ اینجا رو پیش کوچکولو ها بکن. حتما حتما.
در مورد دوران کوچکی و کودکی منم واقعا دلم واسه همون روزا خیلی تنگ شده.
اینقدر که حاضرم پیش بچه های هفت هشت ساله با همین سن برم بشینم از اول کلاس اول رو بخونم بیام بالا!

سلام بهبه چه موضوع خاطره بر انگیزی. سال دوم راهنمایی بودیم ترم دوم بود بچههایی که توی املا خیلی مشکل داشتند هماهنگ کرده بودند که ماهایی که معدلمون از بقیه بیشتر بود هر کلمه که با حی جیمی بود رو یه صدا براش در بیاری و اونهایی که ص دارند رو یه صدا و اونهایی که عین داشت رو بزنیم به میز و اونهایی که غین دارند قلمهامون رو بزنیم روی لوح و بعد از گذاشتن یه جلسه رفع اِِشکال برای این قوانین رفتیم سر کلاس و امتحانرو با خوبی به پایان رسوندیم بدونه اینکه هیچ کس بفهمه برگه هامون رو دادیم و رفتیم بیرون بعدش همگی تا نیم ساعت به نقشه ابلیسانمون خندیدیم و اونهایی که بهشون کمک کرده بودیم بهمون بستنی دادند چه مزه ای داشت اون بستنی خیلی حال داد. آخه ذور بوداز اون به بعد هر وقت بچهها مشکل دارند اگه موجه باشند بهشون کمک میکنم و کلً از این موضوع تقلب خیلی خاطره دارم. خدا رو شکر که تا به حال گیرم ننداختند وگر نه پدرم در میآمد آخه نمیدونید چطوری بهشون میرسوندم

باریکلا. خوشم مییاد که فاطمه شما هم بر این مسئله ی بستنی به خاطر تقلب اشراف داری!
اتفاقا منم از اون بستنی ها خوردم. خعلی حال میده لامسب! خعلی!
کاری نداریما، روش های جالبی برای تخس‌بازی و تقلب توی این کامنت ها دارم یاد میگیرم که اعتراف میکنم بعضی هاش رو تو بچگیم بلد نبودم.

سلام
من دانشآموز نیستم ولی دیدم بحث تقلب داغه گفتم یکی از خاطرات دوران تقلبم رو بنویسم:
فکر کنم دوم راهنمایی بودم یادمه امتحان اجتماعی داشتیم! منم که مدرسه عادی درس میخوندم معلم سؤالات رو به بچه ها گفت و اونام نوشتن منم چون دستم برا نوشتن (مثل خوندنم) تند هست با بچه ها سریع سؤالات رو نوشتم و مشغول جواب شدم
از اونجایی که صدای تق تق قلم، بچه ها رو اذیت میکرد معلم بچه ها رو از کلاس بیرون برد و تو سالن نشوند منم تنها توی کلاس موندم و شروع کردم به نوشتن جواب.
حالا منِ ساده فکر میکردم چون معلم توی کلاس نیست لابد حواسش به من نیست قشنگ کتاب اجتماعی رو بیرون آوردم و زیر نیمکت به زور بازش کردم و جوابها رو نوشتم
امتحان تموم شد و معلم برا گرفتن برگه من اومد! وقتی برگه رو گرفت آروم بهم گفت: کارتم درست نبودا!
یعنی دوست داشتم همون لحظه زمین دهن باز کنه از خجالت برم اونجاااا.
آخه یکی نبود به من بگه همچین ریسک بزرگی کی انجام میده

سلام
با دین این پست که برای دانش آموزا هست خیییییییییلی خوش حال شدم
اول بگم که دوست دارم این سایت چه شکلی باشه
محله ما واقعا صمیمیه
ولی یه مشکلی ک هست اینه که به دانش آموزا اهمیت داده نمیشه
یعنی چون بیشتریا دانش آموز نیستن و جو طوری هست که همه فکر میکنن ما از اونا کوجیک تریم
ولی ای کاش اینطور نباشه
مثل همون پست من که درخواست راهنمایی برای انتخاب رشتم بود
از خیلیها انتظار راهنمایی داشتم که متأسفانه به پستم توجه زیادی نشد
و اینکه من نمیتونم تقلب کنم مدرسه ما به دوربین مجهز هست
من رو میبرن جدا از همه توی اتاق آیپی امتحان میدم
اونجا پشت سرم یه دوربین و رو به روم یه دوربین خخخخخ
هزار نفرم میانو میرن
ححححححححح

سلاااام درست کردن سایت، با من!
زینب، شما اگه این چیز هایی که توی ذهنت راجع به سایت هست رو زودتر بگی خوب منم زودتر میفهمم و زودتر دست به کار میشم.
اصن کلا میخوام اتمسفر سایت رو شخصا اون قسمت هاییش که با من هست رو عوض کنم به طرف دانش‌آموز ها سوق پیدا کنیم.
یعنی بزرگتر‌ها پست های خاص خودشون رو بدهند و من و شما دانش‌آموز ها هم پست های خودمون رو میدیم.
نظرت چیه آیا؟
راستی، بابت دوربین های مدرسه بهت تسلیت میگم. هه

راست میگین خانم زینب
این محله و پلی روم و اسکایپ همش به ما بچه ها توهین میشه
میرم ی جایی بعدش شوت میشم بیرون در اسکایپ فقط در گروههای خودم هستم و حالا دوستام هم ادم میکنن
فقط چند نفر هستن که باهام درست رفتار میکنن
که یکی خود آقای خادمی
و مدیریت شب روشن و ی چندتایی هم سن خودم مانند ابوالفضل سعیدیفر
و دیگران

یعنی این روزا من هر وقت این نابیناها رو میبینم تنها در مورد گوش کن میحرفم اما اگر بهم پول ندهند حسش نیست براشون کلاس بذارم به خدا عاشق پیش رفت هم نوعام هستم اما بیشتر ملت دنبال مفت هستند آموزش به نابیناها یک سر لازم داره از جنس فولاد منظورم آموزش رایانه هست راستی اینم بگم من آرزوم هست برگردم به دوران دبستان اما این دبیرستان زیر میزی رد بشه بر خخخ آخه خیلی اضیت شدم یک خاطره ی بد از اون زمان تعریف کنم سال چهارم دبیرستان بودم امتحان ادبیات دو داشتیم منم خودم رو کشتم که نمره خوب بگیرم واااای نشستم سر امتحان جواب ها رو تند تند میگفتم وقتی تموم شد رفتم دادم به خانم گفتم وای چقدر کم بودن سوالات خانم تعجب کرد وای چشم تون روز بد نبینه تازه فهمیدم که فقط یک طرف برگه برام کپی شده بود به خدا این یکی از بدترین خاطرات زندگیم بود اصلا یادش به خیر نباشه

خانم مهدیه شما بینا هستید؟
راستی من که حاضر بودم در مدرسهمون یاد بدم میخواستن ی بینا رو بیارن من گفتم حتی بلدم جاز نصب کنم ولی اونا فکر میکردن جاز نصب کردن هفت خان رستم هست
من هم گفتم کامپیوتر یادتون بدم؟ اونا گفتن اینا ی بینا میاد یادشون میده اگه بلدی نیا یادت بدن
من هم خودم اعصابم قاتی شد و گفتم من ی کاری میکنم که نگو رفتم اونجا در کلاس به دوستم گفتم اون چیزا بود میگفتی cd کامپیوتر رو در میاره کپسلاک رو روشن میکنه و ی چیزهای دیگه برو باز کن اون رفت بازشون کرد
و کدشو تقییر داد به pleas format hard
و اونا هم ی ذره ترسیدن من گفتم خانم من میتونم درست کنم رفتم ی ریستارت کردم درست شد و گفتم اینو که هر بچه ای میدونه پس اون بیناهه نمیدونه؟

سلاااام عمو مجتبی، ههه موش نخوردت!، من از بیستم اردیبهشت امتحانام شروع میشه، خیلی ممنون از پست راستی، من، این محله رو همین جوری که هست بی هیچ عیب و ایرادی دوست دارم، نمیدونم چرا کمیم ولی من که هستم، نه جدی کم بودن رو احساس میکنم، دانش آموزان واقعا کمند، کم!، وای از دست خودم، هر کلمه مینویسم یه ویرگول میزارم، به قوله خودمون کاما!، آخه میخوام پارس آوا خشکل بخونه خخخ، خلاصه من بودم و هستم و خواهم بود، خوش باشی تا همیشه، خفادظ!

ایول مهدی که هستی! من تازه میخواستم زیاد بشیم کنفرانس‌ها‌مون رو از سر بگیریم!
طوری‌شم نیست. صبر میکنم یواش یواش زیاد میشیم!
گر صبر کنی ز گوشکن مهد کودک سازیم. خخخ
امیدوارم امتحانات زودی تموم بشند. دقیقا مث ی صابون کوچیک که تا میخواهی ازش استفاده کنی زیر شیر آب، تموم میشه.
راستی فکر کنم قول با قاف باشه.
کیف کن و لذت ببر از زندگی!

راستی دوباره hello، من تو کار تقلب مقلب نیسم، بچه ها خیلی وقتا اندازه تریلی دورم جمع شدند برای تقلب، من تقلب نمیرسوندم، تقلب هم نمیکردم، اگه همه تقلب نکنند و نرسونند شاید معلم دلش سوخید کمکی کرد!، فعلا از اول ابتدایی معدلم ۲۰ بوده از العان ببینیم چی میشه، بازم خدافظ!، نه دیگه جدی رفتم! از محله نها، از کامنت دونی پست خخخ

سلام مجتبی! راستش کامنتا زیاد بود من نخوندم. من که تو دوره دانشآموزیم تقلب نکردم. مگر یک بار: یه کلمه انگلیسی رو نمیدونستم چطوری بنویسم. یه کاغذ از کتاب زبان تو میزم بود.که میدونستم اون کلمه توش هست. پیداش کردم و نوشتم.remember بود. نمیدونم به خاطر این که تقلب کردم یادم مونده یا دلیل دیگه ای داره.
اما در مورد این که چرا دانشآموزا زیاد شرکت نمیکنن: به نظر من به خاطر یانه که مطلبی که به کارشون بیاد، کمه. مثلا من حاضرم یکی دوتا از درسا رو به طور هفتگی تو سایت بدم. اگه همچین پستایی زیاد بشه، فکر کنم استقبال بیشتر بشه. در ضمن اگه تقلب همراه با خلاقیت و تحقیق باشه اشکال نداره. خخخخ.

یکی از شما لایک درسته، ولی تو کل جامعه مونم کمه، یعنی غیر از محله خودمون جاهای دیگه رو هم بگردیم پیدا نمیشه، در این زمینه کنفرانسی هم داشتیم، عمو مجتبی در این باره به نظر من یه دعوت نامه بفرستفیق بشند، مثلا تو اون روز فلانی بیاد هم سنشو ببینه از هم شماره بگیرند بلاخره همو راه بندازند، والدینشممدارس نابینایی، مثلا توی تهران این کارو بکنند توی اصفهان یا هر جایی بکنند تا همه ی دانش آموزان جمع بشند با اونایی که کله کامپیوتری هستند رفیق بشند همو راه بندازند، ولی خوب بعضی مدارس هم کاری نمیکنند دیگه چه میشه کرد خخخ

اون کلمه ای که میگی الان هم یادت مونده فقط و فقط به خاطر تقلب بوده که یادت مونده. من بهت قول میدم. قول!
راستی، اگه طرحی، درسی، چیزی به ذهنت میرسه که دانش‌آموز ها رو بکشونه به این محله، اجراییش بکن. من حمایت میکنم. ایول!

سلام علی رضا! من عباس یگانم. جدیدا معلمم شدم. ولی این که دوست دارم به دانشآموزا کمک کنم، به خاطر معلمیم نیست. این کارو خیلی دوست دارم. الان تو اداره کن، که من چی تو سایت بذارم که دوست داشته باشی، همین الان میرفستم. مجتبی رو هم گول میزنم تا سنجاق کنه تا دانشآموزا بیان و کامنت بذارن. راستی تو کلاس چندمی؟

سلام خاطره که از دوران دانش آموزی زیاد دارم ولی نمی دونم کودومشونو بنویسم! سوم ابتدایی که بودم هر سه ثلث شاگرد اول شدم، ولی چهارم ابتدایی که بودم درس نمی خوندم این شد که یه بار از کلاس رفتم بیرون. خخخ. از درس جغرافی و تاریخ خوشم نمیومد، تازه بدتر اینکه کتابا قدیمی بودند و واقعا نمی دونستم کجاها حذفی هستش. درس جغرافی چند بار جریمه شدم، ولی فایده نداشت چون نوشتیدنو دوست داشتم، بعدشم در طول هفته تقسیم بندی می کردم، برای همینم خسته نمی شدم. تقلب نمی کردم و نمی دادم. فقط یه بار تو یکی از پرسشای کلاسی تقلب دادم که اونم تابلو شد. خخخ. ریاضی زبان و عربی را خیلی دوست داشتم. دوم راهنمایی که بودم یه بار زبان جریمه شدم، املام زیر پونزده شد برای همین معلممون بهم گفت پنج بار از رو درس بنویس، یعنی اگه زیر ده شده بودم بازم یه چیزی، تازه معمولا املام بین نوزده و بیست بود. منم اون شب برگه ها را رو هم تو تافل گذاشتم و نوشتمیعنی یه بار سه تا برگه و یه بارشم دو تا برگه برای اینم که معلوم نشه، وسطای نوشتن برگه ها را جدا کردم و مثلا رو یکیش چندتا شش نقطه زدم، یکی را یه جور دیگه و دیگه همین. اینم یه جور تقلب بود دیگه. خخخ. راستی بگم اول این که خدا منو ببخشه بعدشم بگم معلم زبانمون خانم (ب) را خیلی دوست داشتم و دارم و برام قابل احترامند ولی اون موقع بچه بودیم و خب گاهیم بچگی می کردیم. آهان راستی ماجرای اون پرسش کلاسیم این بود که بغل دستیم بلند شده بود و داشت درس جواب می داد، معلم ادبیاتمون که ایشونم از هم نوعان بودند معنی یه کلمه رو پرسیدند من هم چند بار به دوستم یواشکی گفتم، ولی دوستم برا این که متوجه بشه من دارم چی میگم یه دفعه نشست. وقتی هم که بعد از مکث یهویی جواب داد، دیگه معلممون متوجه شد که من بهش رسوندم. خخخ.

درود! آفرین به مجتبی جونم که این پست باحال را اینجا گذاشت تا دوستان عزیزم خود را تخلیه کنند، من کلاس سوم راهنمایی بودم و حوضه امتحانی ابابصیر یا عمامه بگرسنه یا غبا بپیاز بود که ما از هفت تیر به اونجا میقلطیدیم و با ماشین آلمانی که داخل چمدون های بزرگ بود مینوشتیم، من امتحان زبان را ۴ نمره رو نویسی کردم و بالای صفحه های مخصوص نوشته بودم سؤالات دینی اول راهنمایی،سه نمره هم از دینی رو نویسی کردم، ای تقلب تویی رهنمای ما… ای معلم بیا بیست بده به ما… مرگ بر امتحان… دشمن کودکان… ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند… بچه ها درس نخوانید که لیسانسه هاش بیکارند…!من که درس نخواندم و در اول دبیرستان نشسته ام و به ۱۳ سالگی برگشته ام و زندگی خوبی دارم!

من دانش آموز میارم قول میدهم اما جایزه هم میخواهم راستی از اون خاطره ی بد بگم خانم گفت میخواهی دوباره ازت امتحان بگیرم از اونجایی که حالم از اون نوارها بد میشد گفتم نه همون نمره ای که از اون طرف برگه گرفتم پشت برگه هم همون رو داد ناگفته نماند که جلسه بعد فهمیدم ضمنا مگر شما نمیدونید که ما امامزاده هستیم خخخ اینقدر که به ما التماس دعا میگن به امامزاده گفته نمیشه خخخ

سلااام مجتبی جون
اولا دمت گرم بابت پستی که برای ما دانشآموزا گذاشتی
دوما منم خیلی خاطره از تقلب دارم که چند تاشو میگم
من هم میرسونم هم میگیرم
یه بار توی امتحان عربی که ۳ هفته پیشا بود بقل دستیم داشت به سؤالا جواب میداد که جات خالی قبل امتحان باهم هماهنگ شدیم گفت سؤالایی که نمیدونم رو بهش برسونم
بعدش عرضم خدمتت که توی امتحان راحت ۳ ۴ نمره بهش رسوندم ,بعد زنگ تفریح بهم دو تا بستنی داد,آی چسبید,آی چسبید,نگوهو نپرس
یکی دیگشم این بود که امتحان ریاضی داشتم دیماه که واقعا سخت بود,خلاصه جونم برات بگه که اونجا راحت ۷ ۸ نمرهیی تقلب کردم که انصافا نمره خوبی رو گرفتم
بازم هست,ولی میام

سلام بر همگی
وااااای چه پستی شده!!!!
پست اعترافات
خب این شتریست که در خانه همه میخابه بنابر این کسی نمیتونه بگه من از این کار خوشم نمیاد یا انجام نمیدم.
من هم بدم نمیاد استفاده میکنم
یکیش را براتون بگم: ما در محبی بودیم دوران پیشدانشگاهی یه معلم زبان داشتیم همیشه میگفت من امتحان پایان ترم را خیلی سخت میدم گمان نمیکنم جز دو سه نفرتون نمره قبولی را بگیرید.
دو کلاس بودیم کلاسهای سه نفره کلا اونسال پیشدانشگاهی شش نفر بودیم.
خلاصه جونم براتون بگه: از قضا با یکی از کارمندهای اونجا که کلید دفتر را هم داشت,
بچهها دوست بودند, ازش خواستیم هر وقت فلانی سوالها را به دفتر تحویل داد یه نسخهش را هم در اختیار ما بذاره
ما یه روز قبل از امتحان سوالها را گرفتیم فرداش رفتیم همه را نوشتیم حالش را هم بردیم
خخخ
لذت ببرید از تقلب

رعععععد بزرگ با لبخندی بر لب ولی با غرشی بسان فیییل وارد میشه و میگه : بهبه !!!
تا میتونید خودتونو لو بدید خخخخ
منم اطلاعاتم از تقلب به قول امروزی ها آبپز نه آپدیگ میشه خخخخ
ولی عاشق دخترای مارمولکی هستم که بی سرو صدا تقلب می کنن . هاهاها
بعضیا اونقدر پپه و بی خیالن که زحمت تقلبم به خودشون نمیدن . خخخخ
یه خاطره بگم : امتحان ریاضی داشتن بچه ها ، ی تنبل حیف نون میز اول نشسته بود و رسمو که نمونشو داده بودن خیلی مسخره کشیده بود خخخخ برگشو گرفتم و سریع براش رسم کردم و تو دلم گفتم بذار یک و نیم نمره ی ازین قسمت بگیره . بعد بهش دادم . خلاصه در حال قدم زدن بودم و بعد از یه ربع برگشو داد . واااای می دونید چه کار کرده بود ؟؟؟
رسم خوشگلی که براش کشیده بودم ، خط زده بود و با دست خط زشت و غلط املایی نوشته بود این غلط است ، و دوباره یه چیز عجیبی که خودش کشیده بود ؛ بالاش نوشته بود ؛ این درست است .
شکلک : حرص خوردن در حد مرگ
شکلک : سالها همکارام بهم میگفتن : این غلط است . خخخ و کلی منو مسخره می کردن
شکلک معلم ریاضیش بهم گفت : تو به این بی لیاقت چرا کمک کردی ؟؟؟ مگه کم داری هههه
++++
البته اون دختر کج سلیقه از خنگی ترک تحصیل کرد و بعدها فهمیدیم که ازدواج کرده و شوووره کج سلیقه گاگولش هم کلی ثروتمنده . خخخخ
این غلط است ؛ این درسته ههههههه

راستی ، یکی به من بگه :
صاحاب این پست مجتبی بی خیاله ، یا پسر خوبو آشنا به زبون اجنبی و انگلیسی ؛ علیرررررضااااا نصرتی ؟؟؟
جریان چیه ؟؟؟ علیرضا جواب میده ؟؟؟
وا لاه چند ماه پیش من ی پست منتشر کردم به نام رععععد احتیاج به شریک داره و خواسته بودم بنا به دلایلی ؛ نمی تونم جواب کامنت بدم و احتیاج دارم یکی کمکم کنه و جواب کامنتارو بده ؛ اما این مجتبی بی خیال ؛ منو مسخره کرد و گفت که این چه پست آبدوغ خیاریه ههههه
حالا خودش ور دست داره و یکی جواب کامنتای پستش میده .
البته بهتره فعلاً قضاوت نکنم ؛ چون تازگیا از این محله و خبراش بی خبرم . وقتی زیاد نیستم پس شاید بی اطلاعم .

سلام به همه. روشهای دیگه هم برای تقلب کردن موفق دارم که بزارید بعدها براتون بگم ولی من محلمون رو برای صمیمیتی که بین بچههاشه دوست دارم اصلً برای همین خواستم عضو بشم ولی حس میکنم خیلیها دیگه نمیاند شاید یکی از دلایل کم رنگ شدن خودم همینه دیگه زیاد جزاب نیست. البته قصد جسارت به آقا مجتبا و بقیه مدیرها رو ندارم ولی خیلی حضور بچهها کم شده. سایت رو دوست دارم. اصلً خودم میخوام چند تا از درسها رو که فکر میکنم به درد بچههای کنکوری و اونهایی که برای امتحان نهایی میخونند و یا دوم دبیرستان یا اولند میخوره. بزارید فقط کارام درست بشه. قول میدم براتون بزارم در کنارشون تست هم میزارم فقط شما بگین میخواین؟ ok هستید؟ تستهای قلمچی برای تثبیت ب بیشتر درسها. yes is it good?

سلام به به چه خبره! ببخشید سرزده اومدم تو مثل اینکه فقط دانش آموزان دعوتن! من هم بعنوان ی دانش آموز قدیمی وارد میشم . جالبه صبح که این پست رو خوندم رفتم مدرسه بچه هاامتحان داشتن خیلی سخته بچه ها فکر کنن عجب مراقب حواس پرتی ، برای همین خیلیییی مراقب بودم خخخخخ ولی من اغلب به بچه ها میگم اگه وسوسه شدین برای تقلب، برام بنویسین که من موقعیت تقلب رو دارم ولی تقلب نمیکنم و هر نمره ای که دوست دارین بنویسین براتون میذارم! البته کلی در مورد ی سری مسائل که هیچ ربطی به ورقه و نمره نداره قبلش توضیح میدم و توی ورقه هم برای کسی که تقاضا کرده توضیحاتی رومینویسم و نمره ای رو که خواسته براش ثبت میکنم . اصلا بحث بچه مثبت و این حرفها نیست ، شاید روش کار ما معلم ها اشکال داره ( که حتما اشکالات زیادی هم داره) من امتحانات گروهی هم برگزار میکنم مثلا دونفره یا سه نفره یا امتحاناتی که در پایان اجازه میدم ۳ دقیقه کتاب رو باز کنن! چون استاد روش تدریسم در دانشگاه تهران امتحان پایانی رو اپن بوک برگزار کرد . طبق تجربه ی من کسانی موفق میشن که مطالعه داشته باشن و میدونن کدوم مطلب کجای کتاب هست. اگه هدف آموزش رو بذاریم یادگیری، روشهای مختلفی برای یادگیری هست ، مثل همین امتحان گروهی یا امتحان اُپن بوک. ولی توی سوالات شفاهی بیشتر متوجه میشیم که چه کسانی تسلط بیشتری ب درس دارن. نمره ی کل دانش آموز باید جمع نمرات شفاهی و کتبی و آزمونهای گروهی و اُپن بوک باشه.
خیلیییییی نوشتم؟ به قول بزرگمهر ببخشید خوب حواسم نبود خخخخخخ خیلی خوشحالم که با دانش آموزان خوب قدیمی و جدید اینجا آشنا شدم .اگه دانش آموزان خوبمون بیشتر پست بذارن ما هم بیشتر اونها رو میشناسیم مثلا زینب جون که برای تعیین رشته نظر خواسته بودن خیلیها اون پست رو خوندیم ولی وقتی دیدم بقیه ی دوستان راهنماییهای خوبی نوشتن دیگه نظر ندادم چون خیلی درمورد رشته ی انسانی اطلاعات نداشتم .
سربلند تر از همیشه باشید

سلام
یه روز ما امتحان گروهی داشتیم
همه سؤالا رو نوشتیم
جز یه سؤال سه نمره ای
منم حیفم اومد
دست کردم تو کیفهم و خواستم از توی کتاب مطلب رو پیدا کردم
اولش حواسم به این که معلم متوجه نشه بود ولی بعدش اینقدر غرق تقلب و اون مطلب شدم که فراموش کردم معلم رو
یه دفعه معلممون اومدو گفت خانم عبدلی داشتیم؟ خخخخ
اگه یه بار دیگه ازت ببینم به جرم تقلب دست گیرت میکنم حححح

دوباره سلام. چنتا مطلب یادم اومد که جالبه بدونید.
یکی از دوستام میگه من وقتی دانشآموز بودم فقط سر کلاس معلمهای بینا تقلب میکردم. تو یه امتحان نیمترم یکی از معلمهای نیمه بیناشبهش گفته بود تو تقلب کردی. هرچی ایشون میگفت نه. اوشون قبول نمیکرد. خلاصه این دوستم به معلم میگه که صبر کن منسر امتحان پایانترمت تقلب نکردم.
….
اون معلم یه مراقب فقط برای دوستم گذاشتم با این حال این نابغه بزرگ تقلب کرد و بعد به معلم گفته بود که من به قولم عمل کردم و تقلبیدم.
حرف مادر بزرگمهر منو یاد کاری که سر کلاسم کردم انداخت. تو کلاس من به خاطر اتفاقات ناگواری، املای یکی دو تا از بچهها ضعیف بودن. من هر دانشآموز ضعیفو کنار یه دانشآموز قوی گذاشتم و بهش گفتم که به دوستت کمک کن. اونا هم کلی کیف کردن. ضعیفا رو کنار قویها بزارم. که بهش کمک کنه.
راستی یه چیزی، اینجوری که شما از تقلباتون گفتید، محاله دانشآموزی این پستو بخونه و بدون تقلب امتحان بده. پناه بر خدا از هممحلی ناباب! خخخخخخخخ

ببخشید! یه چیز دیگه رو یادم رفت بگم. یه بنده خدا یه انجمن تشکیل داده و تو بهزیستی کلاسهایی برای دانشآموزا تشککامپیوتر یاد بدم. گفتش که کامپیوتر نداریم. اگر داشتیم حتما. ولی من میخوام برم بهزیستی ببینم راهی برای این کار وجود داره یا نه. اگر یه کامپیوترم بدن، میتونم این کارو بکنم. اگرم نه، لبتاب خودمو میبرم و…یل داده. بهش گفتم اگه خواستی، من حاضرم، به بچهها ک

درود! بابا رعدی خیلی دلم میخواهد بجای اون دختر خانم چند تا جواب دندون شکن اینجا بهت بدهم اما به احترام پست مدیر سکوت میکنم تا در خماری بمونی، راستی بچه ها یه روز که در نابینایان بودیم یه نابینا اومد معلم ما شد و از ما املا گرفت، دوستمان سواری آنقدر عمدا کلمات را اشتباه نوشت که این آقا معلم فقط فرصت کرد املای سواری را تسحیح کند و غلطهایش را بنویسد و نمره اش منفی ۳۵ شد و بازار خنده در کلاس برپا شد، یاد وژدانی بخیر و یاد سواری که تلفنچی بیمارستان فیض است بخیر!

دیدگاهتان را بنویسید