خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

صندلی داغ زهره مظاهری

به نام الله

اما میهمان گرامی این هفته :

سلام به زهره عزیزم

هر صندلی داغ با این سوال شروع میشه که لطفاً یه بیوگرافی ساده از خودتون بگین تا دوستان به سراغ سوالات برن.
امیدوارم در صندلی داغ ما بسوزی ولی دلتون در زندگی هرگز نسوزه

۱۰۴ دیدگاه دربارهٔ «صندلی داغ زهره مظاهری»

درود بر شما, راستش من اصلا درکی از این رنگها ندارم که بخوام حسم رو بیان کنم, ولی خب قرمز کلمه ی قشنگیه, و یه کم یاد سیب قرمز و ماهی قرمز و عید می افتم, آبی رو حس میکنم خیلی دوست دارم چون میگن آسمون و دریا آبی هستن و منم که کلا عاشق طبیعتم, کلا حس با کلاسی دارم نسبت بهش, سفید رو زیاد دوست ندارم, یاد آدمهای تنها بی اراده و گوشه گیر می افتم, هرچند خب میگن سفید روشنه ولی من دوستش ندارم, مثلا من دوست داشتم برف یه رنگ دیگه بود مثلا صورتی, یا سبز هرچند ازینام درکی ندارم ولی فکر کنم با حالن

واییی خداااا من که ثبت نام نکرده بودم کههه, خدا بگم چیکارت نکنه ترااانههه!!! با این وضعیت نت من, و صفحه کلیدم که اذیتم میکنه …. ولی بااااشهههه, اول سلام به همه به خصوص به زینب و پریسیما و دایی چشمه, زینب اینم مدالت,!!!
***
زهره مظاهری کوهانستانی, متولد اصفهان و ساکن اصفهان, فقط نور رو میبینم, بچه ی سومی هستم, ۱۴ آبان ۶۸ به دنیا اومدم,یک, دووو … سههه,!! شروع!! فقط بیستا بیستا سؤال نپرسینا, خسته کننده میشه, مثلا ۵ تایی خوبه,

سلااام به زهره خانم گرامی
آآخخخخجونم,بالاخره نوبت تو هم شد توی صندلی داغ,یووهوویوووهوو,
راستش من شما رو تا حدودی میشناسم,
اما سؤالات من
همینطور که خودت گفتی ۵ تایی بپرسید که منم همین کارو میکنم
۱- شما به چه رنگایی علاقه داری؟
۲- کودوم شهر و کشور رو دوست داری؟
۳- از ویژگیهای اخلاقی خودت بگو
۴- به غیر از گلبال به چه ورزشی علاقه داری؟
۵- کودوم یک از گزینههای زیر رو برای تفریح یا سفر انتخاب میکنی؟
الف-دریا
ب- کوه
ج- بیابون
د- جنگل
فعلا همینا رو داشته باش که اگه سؤالی بود میام

سلام به آقای شاه عباس,!, من نسبت به رنگها درکی ندارم ولی رنگ آبی, سبز, صورتی, رو دوست دارم,
شهر اصفهان, کشور, آلمان, ایتالیا, نروژ, هلند,ویژگیهای خوب یا بد؟ دقیقتر بپرس,
دو میدانی, شنا .. کلا همه ی ورزشهارو دوست دارم زیاد,
اول جنگل چون بیشتر وقتا تو جنگل آب هم هست, دریا, کوه, بیابون, سلام به مامانتون هم برسونین

می دونی زینب فکر میکنم, آدمی نیستم که مثلا یه چیزیرو مطلق دوست داشته باشم, یعنی یه جورایی حس خاکستری به همه چی دارم, نه سفید مطلق نه سیاه مطلق, مثلا عاشق بارونم ولی خب چون زیاد میرم بیرون و ممکنه بارون مانع جهتیابیه دقیقم بشه ممکنه آفتاب رو ترجیح بدم, ولی خب هرچیزی به موقعش عالیه دیگه, در مورد فصول هم همینطور, مثلا پاییز رو به خاطر ماه تولدم و اینکه فصل شروع خیلی از فعالیتهاست دوست دارم, زمستون رو به خاطر بارون و برفش و میوه هاش دوست دارم, بهار که دیگه فوق العادست, هواش, حس خوبش, تجدید حیات گل و گیاه هاش, طولانی شدن روزهاش, تابستون رو به خاطر طولانی بودن روزهاش مهمونی و تفریح و اردوهاش, دوست دارم,
*** سوپرایز؟!!! خخخ والا فقط بلدم وایسم پشت در پخ کنم, تا حالا بهش فکر نکرده بودم ولی خب خیلی دوست دارم این کارو, البته پیش ومده که برای تولد اعضای خانواده بدون اطلاع قبلیشون تولد گرفته باشیم,

خب زندگی رو عالی میبینم, اگه هم جایی مشکلی پیش میاد مقصر خودم رو میدونم, این ماییم که تعیین میکنیم زندگیمون چطوری باشه, راستش من یه آرزوی بزرگ ندارم یه سلسله آرزوی بزرگ دارم, خخخ, مثلا رفتن به تیم ملی, خوشبخت شدن خواهرام, و کلی آرزوی بزرگ دیگه که امیدوارم در حد آرزو نمونن,

سلام, نه میدونین آخه از بس همه نشستن داغیش رفت, همه داغیهاش جذب بقیه شد برای من سردیش موند, شانس که نداریم, خخخ,!!!
*خب یه جورایی میشه گفت دلیل خاصی نداشت ولی خب اینجوری انگار سنگینتره, اصلا کاری به این سایت ندارم اتفاقی هم پیش نیومده, کلی میگم, در مورد همه هم فکر میکنم صدق میکنه, وقتی زهره باشی یه جورایی ممکنه همه کلمه ای دنبال اسمت بیاد, ولی وقتی مظاهری باشی خانمش هم اتوماتیک میاد همراهش, قشنگ میشه خخخ,,
*نفرت هم خب اون قدر پیش نیومده که از چیزی یا کسی نفرت داشته باشم, ولی خب از بیماری, آدمهای دورو, از پوست تخم مرغی که داخل نیمرو یا غذا بیاد زیر دندونم, از آدمهایی که انرژی منفی منتقل میکنن,میشه گفت متنفرم,
*با همون آدمای دورو, فکر میکنم به مشکل بر بخورم, یا آدمایی که زیادی از خودشون تعریف میکنن, حس خوبی ندارم بهشون بنابرین رابطم کم رنگ میشه,
*کامنت ایشون بعد از اینکه من کامنت اولم رو نوشتم منتشر شد, من دیدم جواب سؤالهاشون داخل کامنت اولم هست, دیگه دوباره کاری نکردم, بنابرین فکر نمیکنم سؤالی رو بی جواب گذاشته باشم, با این حال بازم چک خواهم کرد,

نه خاموشش کرده بودن. از سؤالها معلوم بود. چقدر از خود راضی! خخخخخ شوخی کردم. آره اینطوری بهتره.
گفتم شاید میخواستی کسی سؤالهای داغ نپرسه که جواب احسانو ندادی. خخخخخ آخه اون بنده خدا بیناست تازه به نابیناها امیدوار شده. یههو نا امید میشه.خوب حالا که کامنت دادم سؤالم بپرسم:
بزرگترین آرزو؟
بدترین خاطره؟

اگه این جمله شوخی کردم نبود ماها چیکار میکردیییم, خخخ خخ, البته ناراحت نشدم واقعا, شاید هم از خود راضی ام ولی دقیق متوجه نشدم برای کدومش!! اگه ایشون وسعت نظر داشته باشن و واقعا بچه ها رو دوست داشته باشن رفتار یه نفر رو تعمیم نمیدن به کل قشر نابیناها و نا امید بشن, منم برخورد بدی ا ایشون نداشتم فقط تذکر دادم که به هرکسی غیر ازایشون هم این کارو انجام داده بود گوشزد میکردم,

سلام به همه ی گوشکنیهای عزیز
درود بر ترانه خانم و خسته نباشید به زهره خانم
و اما سؤالات من
از اینکه روی این صندلی داغ نشستید چه حسی دارید؟
اهل مطالعه هستید؟ اگه آره بیشتر چه کتابایی میخونید؟
اگه یه سوسک تو لباساتون پیدا کنید یا کسی اون رو پرت کنه رو سرتون چه کار میکنید؟
فرض کنید بخواید اسمتون رو عوض کنید, در این صورت چه اسمی رو انتخاب میکنید؟
پیشاپیش از جوابهاتون ممنونم

درود بر آقای شریفی,
*راستش اگه بخوام صادقانه بگم به ترتیب, اولش شوکه شدم و لبخند زدم, بعد که یه کم گذشت و دیدم دکمه ی کیبوردم کنده شده و نتم هم به راحتی یاریم نمیکنه و اینکه ثبت نام هم نکرده بودم یه کم عصبانی شدم, چون من دوست دارم هر کاری رو بر طبق میل خودم انجام بدم و اجباری در کار نباشه, البته خب این کار خاصی نبود که اون قدر اذیت بشم الآن هم از ترانه جان اصلا دلگیر نیستم,و در حال حاضر حس خوبی دارم,
*اهل مطالعه اگه بگم نه شاید بهتر باشه, چون خودمو موظف نمیدونم که مثلا مطالعه ی روزانه یا هفتگی داشته باشم ولی خب یه چند دهتایی کتاب خوندم, همه جوره هم خوندم و میخونم, روان شناسی, رمان, حتی کودکانه, اشعار,,
*سوسک رو به سرعت نور پیداش میکنم و دوباره پرتش میکنم, من به شدتِ یه سری از خانمها از سوسک نمیترسم, بیشتر از اینکه ممکنه کثیف باشه و چه جاهایی که نرفته باشه متنفرم, تازه من یه بار سوسک خوردم البته نه کامل, پستش تو گوش کن هست, خخخ, فکر کنم اسمش دوران کودکی من, یه چنین چیزی بود,
*اسمم رو دوست دارم کوتاه و معناداره, و چون تا حالا هم بهش فکر نکرده بودم اسم خاصی هم در نظرم نیست,
*منم از شما ممنونم که وقت گذاشتین,

سلام زهره جان خوبی یادته اولا گفته بودم بهتره سوالات هر قسمت از ده تا بیشتر نشه از همه ده تایی پرسیدم برای این که بین بچه هام! فرق نذاشته باشم مجبورم از تو هم ده تایی شو بپرسممممم! شکلک مادر فولادزره! شکلک اژدهای ده سر!و اما سوالات من :
۱-اگه چند روز قرار باشه تنها باشی کجا رو واسه تنها بودن تو این چن روز انتخاب میکنی ؟ چرا؟
۲-زهره رو بیشتر با چه خصوصیاتی می شناسن؟چقدر از چیزی که هستی راضی ای؟
۳-اهل قهر کردن هستی؟ چقدر طولش میدی؟
۴-شیرین ترین و تلخ ترین خاطره عمرت؟
۵-شدیدترین دعوای عمرت؟وصفی از صبر و حوصله ات؟اگه بخوایم شکنجه ات بدیم چه راهی پیشنهاد میدی؟؟!!!!
۶-عشق واقعیته یا خیال؟تجربه ش کردی؟اگه آره چقدر با چیزی که قبلا تصور می کردی فرق داشت؟
۷-خانواده تعصبی دارین یا دموکراتن و آزادی نسبی و مطلوب رو به فرزندانشون برای حق انتخاب(در هر زمینه ای) دادن؟خودت چطور همسر یا مادری میشی؟
۸-زندگی مدرن یا سنتی؟
۹- آیا چرا و چگونه من به محله علاقه مندم؟؟!!!شما چه فکر میکنید!!!!
۱۰-یک جمله طنز، یک بیت شعر خاطره انگیز، یک جمله رمانتیک جدی، یک جمله رمانتیک طنز، یک گلایه و……با هر کدومش هم فیگور مناسبو بگیریا تقلبم نکنی خب؟!!!!
دوست دارم عزیزم خسته هم نباشی!

سلاام بر ترانه,
باشه راحت باش جانم,
* من خیلی جاها رو برای تنهایی می پسندم, مثل یه کلبه ی نقلی و قشنگ در جنگل, ولی خب یه کم خیالی میشه و به دور از دسترس, بنابرین: دوست دارم تو خونه ی خودمون تنها باشم, چون احساس امنیت بهتری دارم, مثلا یه چند وقتی همه برن مسافرت, *من رو با مستقل بودنم, اعتماد به نفسم, به قول خودشون پایه و با حال بودنم, شجاعتم, … راستش خودم یه شخصیتی دارم که همیشه یه حس نا رضایتی از خودم دارم که خیلی اذیتم میکنه, با اینکه ویژگیهای خوب هم کم و بیش دارم دوست دارم یه آدم موفق و محبوبتری بودم, حس میکنم باید به یه موقعیت بهتری میرسیدم که نرسیدم, خلاصه که زیاد از خودم راضی نیستم و این خیلی آزار دهندست,
*نه اهل شاید کم محلی باشم ولی قهر کردن بلد نیستم, کلا خانوادگی اینجوری نیستیم, سعی میکنم همون موقع مشکل رو به هر نحوی هست حلش کنم که کینه ای تو دلم نمونه,!
*خاطره ی شیرین که زیاده, ازدواج خواهرم, بچه دار شدنش, دعوت شدنم به تیم ملی, خاطرات مربوط به مسابقات و اردوها, مستقل شدنم, رفتن به یه سری جاهای جدید که خیلی کیف میده,, …
تلخهاش متأسفانه برمیگرده بیشتر به فوت اقوام, مثل: فوت مادر بزرگ و عموی خدا بیامرزم …
*شدیدترینش رو یادم نیست ولی خب فکر کنم اولین دعوای جدی تو عمرم با یه هم کلاسیم بود اول دوم ابتدایی, هم زمان موهای هم دیگه رو میکشیدیم, وصفی از حوصلم خب نمیتونم یه موضوع خاصی رو بگم بستگی به زمانو مکان داره, ولی خب با اینکه زود جوش میارم ولی خیلی جاها هم خیلی صبورم, شاید بشه گفت از بس یه سری جاها صبوری کردم یه جاهای دیگه زود جوش میارم, , خودم هم نفهمیدم چی شد خخخ,
*خب چون به کسی وابستگی خاصی ندارم بنابرین کسی نمیتونه منو شکنجه بده, شاید یه کم ناراحت بشم ولی اصلا خودمو نمیبازم,اون فرد رو رها میکنم, کلا زیاد درگیر آدما نمیشم, هرکسی میل به برقراری ارتباط با من رو داشته باشه, از طرف من پذیرفته میشه, و اگه تمایلی به ادامه ی رابطه نداشته باشه, به راحتی آب خوردن از زندگیم حذف میشه,
*عشق خب مشخصه که واقعیته, تا کسی هم تجربش نکنه به درکش نمیرسه و نمیتونه نسخه ای واسه ی کس دیگه ای بپیچه, میشه گفت, یه جوراییتجربش کردم, فرق داشت, البته خب عشقا هم مختلفن,!!
*آزادی نسبی و مطلوب رو به فرزندانشون برای حق انتخاب(در هر زمینه ای)
میدن, ازین لحاظ خانواده ی خوبی دارم, خودم هم سعی میکنم همینطوری باشم,
*مخلوطی از هردوش, حسنهای مدرن با حسنهای سنتی, خخخ,
*باور میکنی اصلا نمیتونم دلیلی بیارم, چون راستش اینقدر سایتهای دیگه, دنیای واقعی, برای شماها باز و بدون محدودیته که واسم عجیبه که افراد بینا جذب اینجا بشن, اونم تا این حد!! البته واقعا اینجا جو صمیمی داره ولی پستهاش خیلی مربوط به نابینایانه,
*طنز؟!! خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو, البته طنزش ظریف و خاصه, بهتر ازین فعلا یادم نیومد,, چون خیلی نوشتم منتشرش میکنم بعد یه قسمتی آخر پست میذارم, نکاتی که بعد یادم میاد رو مینویسم, ممنون از زحمتت و ممنون که من رو انتخاب کردی

ویژگی خوبش اینه که با اینکه نابیناس، پیدا نیس که نابیناس… یعنی بچه جسوریه، و کنجکاو و با اعتماد بنفس
ویژگی بدشم اینه که بلد نیس دم نوش دم کنه، چهار تخما میریزه تو آبجوش و زرتی سر می کشه!!! هر چی ام بش میگی بچه این باید دم شه تا عمل کنه، باز گوشش بدهکار نیست…

با سلام خدمت خانم مظاهری عزیز
منم چندتا سوالی می پرسم
۱- زندگی رو چطوری ارز یابی میکنی
۲- در برابر سختی ها چه عکس العملی نشون میدی
۳- اگه شدید عصبانی باشی برای آرام کردن خودت چی کار می کنی
۴- نابینای مطلقی یا کمی بینایی داری
۵- اگه ببرنت بالای یک ساختمون بیست طبقه چه حالی میشی
خب به هر کدوم از سوال ها هر کدوم که تمایل داشتی ج بده
موفق باشی
در ضمن از ترانه خانم هم بابت تهیه و نگه داری این صندلی داغ داااغ متشکرم
با تشکر خدا نگهدار

درود به آقا مرتضی,
کاشکی چند گزینه ای بود, آخه نمیدونم باید چی بگم, زندگی رو عالی ارزیابی میکنم, بهتر ازین بلد نیستم خخخ,
*در برابر سختیها یه کم به شانس بدم لعنت میفرستم و بعد سکوت میکنم و دنبال راه حل میگردم و نهایتا باهاش کنار میام,
*برای آروم کردن خودم اگه بتونم صلوات میفرستم, البته راستش من با حرف زدن با طرفم خودم رو آروم میکنم, البته اگه یه کسی صبور باشه و جوابمو نده هرچند ممکنه اذیت بشم که سکوت میکنه ولی اگه یه چند دیقه اونم دمش نده و ملایم باشه سریع آروم میشم, و سعی میکنم جبران کنم,
*من فقط نور رو میبینم,
*هیچیم نمیشه من از آب و ارتفاع خیلی خوشم میاد ولی به همون اندازه هم از هردوش میترسم, اگه عصامو برده باشم که قطعا بردم پله ها رو پیدا میکنم میام پایین, اگه هم نبرده باشم کورمال کورمال پا میکشم شاید حتی از دستهام هم استفاده کنم, یعنی رو پله اولی میشینم و با دو دستم سریع جای پامو روی پله دومی و الی آخر پیدا میکنم, ,
تشکر از خودتون که وقت گذاشتین,

بازم اومدم,
۶- به چه سبکی از موسیقی علاقه داری؟
الف- سنتی
ب- پاپ
ج-کلاسیک
د- همه موارد
۷- بدترین دعوایی که توی عمرت کردی چی بود؟چطور شروع شد؟چطور پایان یافت؟
۸- آیا تا به حال کلاس دانشگاه رو پیچوندی؟چطوری؟
۹- بهترین کادوی تولدی که گرفتی چی بود؟از کی گرفتی؟

خوش اومدی,
*د همه ی موارد,
*ز بیخ یادم نیست چه دعوایی بود,
*من که کلا همه ی کلاسهای دانشگاهمو پیچوندم خخخ,
مرخصی گرفتم خیلی,
*۹ چون هدیه رو دوست دارم نمیتونم بهترینشو انتخاب کنم, یه سارفون که خواهرم واسم گرفت یاسی رنگ هست, شارژ, شلواری که مامانم واسم خرید, راستی دانشگاه هم که قبول شدم مامانم گفت برو هرچی دلت میخواد بگیر واسه خودت, منم یه کیف پول گرفتم هنوز دارمش خیلی جنس خوبی داشت, کادوی به یاد موندنی بود,

سلام زهره. اومدم که بگم هستم. این روزها فشار زیادی روی کارهام هست. حدود ده روز تا پایان مهلت اجاره فرصت دارم در حالی که هنوز موفق به انتخاب خانه مناسب نشدم. بستن وسایل و آزمونهای پایان سال هر دو پایه هم که باید طی همین چند روز آینده انجام بشه و همچنین تهیه گزارش سه ماهه از وضعیت هر یک از دانش آموزان کلاس در نوبت دوم.
اگه توی این صندلی داغ دلت شکست منو هم دعا کن. تا جایی که ممکن باشه پست رو دنبال میکنم و برات آرزوی موفقیت دارم دوست خوب من.

ببخشید اذاش یادم رفت…یعنی اگه اذاش رو نگیم دعا نمی استجابه؟ صندلی داغا ولش کن…میگم شما چقدر دوست داشتنی هستید…اگه اونجا بودم خودم راه می افتادم براتون خونه می جستم! راستی چه جالب که شما معلمید! شما اولین خانم معلمی هستید که من دوسش دارم! و اونهم منا دوس داره! همیشه معلمهای خانم به خونم تشنه بودن، بسکی اذیتشون می کردم…اما معلمها و استادای مرد همیشه باهام خیلی خوب بودن…منم بیشتر دوسشون داشتم…استاد های مرد از اینکه یه دانشجو سر کلاس ، تو چشماشون نگاه بکنه وخرپ و خورپ هویج بخوره ناراحت نمیشدن…ولی چرا آدم سر کلاس استادای خانم نمی تونس هویج بخوره؟؟؟؟واقعا چرا آیا؟؟؟ هر چی فکر می کنم نمی فهمم…

زهره گفته اینجا چت نکنیم اما حالا که به من جواب نداده معنیش اینه که منو ندیده حالا که ندیده یه چیز بگم و فرار.
اگه دانش آموزان من سر کلاس هویج بخورن حواسم پرت میشه ولی بهشون اجازه دادم هر وقت که دلشون میخواد سر کلاس آب بخورن و نفس عمیق بکشند.

سلام زهره خانم.
با شناختی که طی این چند ماه حضورم در سایت نسبت به شما پیدا کردم, شما دارای شخصیت جالبی هستی. فعال و شلوغ هستی ولی در عین حال از جمله افرادی هستی که رو به کسی نمیدن. امیدوارم تشخیصم درست بوده باشه. و اما سوالات:
۱- برای آینده از نقطه نظر کاری و تحصیلی چه برنامه ای داری.
۲- چند تا دوست صمیمی داری و ترجیح میدی روابط دوستانه تا چه اندازه پیش بره, در حد سلام و علیک و بیرون رفتن یا رفت و آمد خانوادگی و ورود به حریم خصوصی.
۳- در کل میشه گفت آرام هستی یا عصبی.
۴- چه نوع سفری رو بیشتر ترجیح میدی. ا: به تنهایی. ب: به همراه خانواده. ج: به همراه دوستان.
فکر میکنم فضو ببخشید کنجکاوی تا همین جا برای من کافیه. خخخ
سبز باشید

سلام به آقای جعفری, نیلوفر چطوره چرا نمیاد تو سایت, جدی دلم واسش تنگ شده, بهش سلامم رو برسونین زیاد,
*آره اییولل به شما, خوشحالم برداشتتون طبق انتظارم بود,
مرسی,
*اهدافم زیادن ولی تلاش زیاد میخوان واسم دعا کنید, مثلا رفتن به تیم ملی گلبال یکیشه, تموم کردن زبان و گرفتن مدرک کانون زبان, گرفتن مدرک ماساژ و شاغل شدن در همین زمینه,البته با شرایط زندگی من ممکنه اینا همش تغییر کنه خخخ,
* من با همه دوستم ولی صمیمی نیستم, من تعریفم از صمیمیت اینه, یه آدمی که کاملا بهش اطمینان داشته باشم, انرژی منفی بهم نده, حسود نباشه, کلاس نذاره, از خودش مدام تعریف نکنه, کنایه نزنه, اگه دستم رو نمیگیره هولم هم نده, همین!
میدونین من با هر دوستی یه جوری راحتم, , مثلا با یکی در زمینه ی مسائل خانوادگی, و و و, در حد سلام و علیک و بیرون رفتن, زیاد دوست ندارم کسی سر از کارو زندگیم در بیاره خخخخ, چون میدونم ممکنه با حرفاش هدفم تغییر کنه,
*خب آرام که نیستم ولی خب عصبی هم نیستم خدایی, خخخ,میدونین یه خرده الکی حرص میخورم, به یه قضیه که ممکنه برای کسی اهمیتی نداشته باشه توجه میکنم, یا در بعضی از موارد حرص بقیه رو هم میخورم, مثلا یه دوستی تو یه جمعی یه برخورد ناپسند داشته باشه, حرص میخورم, که وای, این مارو هم برد زیر سؤال, این با خودش چه فکری کردو این کارو انجام داد؟ البته خیلی بهتر شدم یه به من چه مربوطه میگمو تموم, من که مسئول رفتار بقیه نیستم,
*خب تنهایی که نرفتم ولی هر کدومش خوبی خاص خودشو داره, با دوستان هم نوع چون درکمون نسبت بهم بیشتره خیلی با حاله, با خانواده احساس امنیت بهتری دارم, جاهایی که نیاز به توضیح داشته باشه میتونم ازشون بپرسم واسم توضیح بدن, کلا همش خوبه, اصلا سفر باشه بقیش مهم نیست, من عاشق سفرم,
*اختیار دارین, راحت باشید

درود به ترانه خانم و زهره خانم
خوب زهره خانم دیدی که اگه زهره هم باشه میشه گفت خانم
حالا بریم برا پرسیدن
۱ دوست داری ازت چی بپرسیم چرا کامل توضیح بده
۲ چرا خانما دوست ندارن در مورد خودشون بگن چون یا کم میگن یا نمیگن
تو هم اینجوری هستی آیا
۳ اگه بخوای با کسی ارتباط نداشته باشی از واسطه استفاده میکنی برا رسوندن پیغامت یا مستقیم بهش میگی یا بهش میفهمونی یا تو رودرواسی میمونی
۴ چه جوری میشه بهت نزدیک شد با واژه های خوب یا یه راه دیگه
۵ به نظرت عشق باید از کجا شروع بشه و چه جوری شروع بشه
۶ چه قدر به این جمله اعتقاد داری که میگن: دختر باید انتخاب بشه نه اینکه انتخاب کنه
۷ چه تواناییهایی در خودت میبینی که فکر میکنی در دیگری نیست یا نسبت به تو کمتره
۸ چه تعریفی از خانم بودن داری
باهاش کنار میای یا ازش بیزاری یا دوستش داری خانم بودن رو میگم
۹ اگه بگن اداره ی دنیا دست خودته چه کار میکنی و اولین کاری که میکنی چی هست
۱۰ به نظرت دختر بودن یه امتیازه یا نه فرهنگ و محدودیتها و مشکلاتو لحاظ نکن
۱۱ من خوب میدونم خانما خیلی سیاست مدارن البته ناگفته نمونه من اینو به عینه متوجه شدم چون به رفتار آدما خیلی عمیق میشمو تیزبینم
تو چه طور
۱۲ این نوشته رو رد میکنی یا میپذیری
من دوست دارم با همه خوب باشم ولی امان از دست زمونه
اصلاً خوشم از دروغ نمیاد ولی بعضی وقتا مجبورم
چون اگه راست بگم تخریب میشم یعنی ناچارم
۱۳ اگه اشتباهی کنی و بخوای اونو با کسی که بهت نزدیکه در میون بذاری
در اولین فرصت بهش میگی یا بهترین فرصت چرا
به نظرت بهترین فرصت کی هست
چرا اون موقع بهترین فرصت هست دقیق بگو
۱۴ مستقل بودن رو در چی میدونی
آخه بعضی از ما نابیناها حتی اگه یه جایی بمونیم قبول نمیکنیم که اینجا محدودیت داریم و باید از کسی کمک بگیریم
۱۵ ضعفت رو در چی میدونی
نوع نگرش
نوع جنسیت
میزان ثروت
فقر فرهنگی
نوع معلولیت
عدم توانایی و مهارتهای مختلف در زمینه های مختلف
۱۶ چی ازت نپرسیم و چرا کامل توضیح بده
خوب فعلاً همینا رو جواب بده اگه درست جواب دادی یعنی جواب قانع کننده دادی یعنی با درایت و سیاست جواب ندادی و حرف دلت رو گفتی بعد میام و باز هم میپرسم
تا ببینم تو صندلی داغ من تو از من چی پرسیدی
فعلاً بای بای

سلام به آقای کریمی, خب من که نگفته بودم نمیشه که, ..
*نظری ندارم چیز خاصی هم مد نظرم نیست فعلا,
*والا من که همه رو گفتم, نه من اینجوری نیستم دلیلشو هم والا نمیدونم,
*مستقیم بهش میگم یا بسته به طرفم بهش میفهمونم, آخه بعضیها متوجه رفتارت نمیشن, به هیچ عنوان از واسطه خوشم نمیاد,
*قدم زنان میشه به من نزدیک شد, خخخ, کلا افراد راحت با من ارتباط میگیرن منم همینطور,,
* باور کنید, من جواب اینجور سؤالها رو بلد نیستم, آخه نمیدونم چی باید بگم, خب از کجا, از هرجا که یه علاقه و محبت دو طرفه ی قوی ایجاد شد اونجاست که عشق واقعی شروع میشه, بهتر ازین نمیدونم,
*وای خییلی اعتقاد دارم, اصلا انتخاب کردن دختر رو نمیپسندم, البته نظر منه, شاید هم چون فرهنگمون اینطوری بوده عقیدم اینه,
*والا خب چون از خود تعریف کردن میشه مایل نیستم جواب بدم, آخه هر کسی بسته به شخصیت, هدف, شرایط زندگیش تواناییهای خاص خودش رو داره, من فکر میکنم جهت یابی فوق العاده ای دارم,, آدم فرزی هستم, ولی دلیل نمیشه که بگم این توانایی در دیگری نیست, مطمئنا خیلیها مثل منن,
*خیلی دوستش دارم, کلا لذت میبرم از دختر بودنم, شاید به خاطر یه سری محدودیتهام یه وقتایی دوست داشتم پسر بودم ولی هیچ وقت از جنسیتم ناراضی نبودم,
* خب یعنی الآن خیال پردازی کنم؟!!
کل معلولها و بیمارها رو شفا میدادم, دیگه همه چی حل بود دیگه, وقتی آدم جسمو روحش سالم باشه راه مناسب رو انتخاب میکنه, فکرش سالمه, عقلش کامله, خلاصه که همین یه کارم همه ی گره های بعدی رو هم باز میکرد,
*نه امتیاز نیست, آدم بودن امتیازه, مذکر یا مؤنث بودن مهم نیست,
*والا هیچ وقت سیاست رو دوست نداشتم نه از آن نوعش و نه از این نوعش! و ندارم, البته اگه سیاست مدار بودم کلی وضعم بهتر از الآنم بود,
*هردو نوشته رو رد میکنم,,
*سعی میکنم اولین فرصت و بهترین فرصت باشه, هردو باهم, هرچی زودتر بگم راحترم و زودتر هم قضیه جمعو جور میشه,
*ایول اتفاقا میخواستم یه پست در مورد استقلال داشتن, بزنم, به نظرم این اشتباهه که ما استقلال نابینا رو در جهتیابی و عصا زدن میدونیم, درسته قسمت زیادیش همینه ولی خب کلا استقلال فکریی هم خیلی مهمه, اینکه خودمون انتخاب کنیم, خودمون نظر بدیم و و و …,
*به ترتیب نوع نگرش, نوع معلولیت, میزان ثروت, و یه کم هم عدم توانایی و مهارتهای مختلف در زمینه های مختلف
*هرچی دوست دارین بپرسین, فوقش یا میپیچونم یا مستقیم میگم شخصیه و نمیتونم جواب بدم, خخخ

سلام زهره خانم
خب با صبوری پاسخ من را بده ببینم
سؤالاتی میپرسم که هم شما جواب بدی هم دیگران بخونن اطلاعات بچه ها بیشتر بشه
برو بریم
۱چند سال هست گلبال کار میکنی
۲بد ترین مصدومیتت کی و چی شده؟
۳چقدر حاضری از زندگیت بزنی تا فیکس تیم ملی بشی
۴آرزوت هست که اولین سفر خارجه ورزشیت کجا باشه
۵اسم فدراسیون جهانی نابینایان چی هست ،ورزشیا
۶الگوت تو زندگی کی هست
۷ و الگو تو ورزشت کی هست
۹ تا حالا شده تو جمع نابینایان اشتباهی بجای که دوستت بگیری و یکی پسر را گرفتی،خب اگر شده حالت را بگو
۱۰تا حالا چند بار تو جوب چپه شدی
ممنون میشم پاسخ بدی بای بای

اوه, چه خشن, خخخ, سلام
*اولین حکمم مال سال ۸۴ هست ولی خب خیلی قبلترش تمرین میکردم,
*بدترینش فکر میکنم بر میگرده به زمستون سال گذشته, شست دستم زیر بدنم خم شد و شکست, که بلافاصله رفتم بیمارستان گچ گرفتم و کلی هم زودتر از موعد برای اینکه ببرنم قهرمان کشوری بازش کردم, هنوز وقتی بهش فشار میارم درد میگیره, و چون دکتره گفت نیاز به جا انداختن نداره روی بند اول انگشتم حالت طبیعیشو از دست داده یه کم استخونم قوز مانند شده,
**خیلی زیاد, همینطور که الان دارم از زندگیم میزنم, ,
*همین امسال هرجا بود برم, مهم نیست فقط برم,
* npc نیست احتمالا؟ …
*معمولا الگوی ثابتی ندارم از تجربیات و خوبیهای هر کسی خوشم بیاد استفاده میکنم,
* تو ورزش یه دختره ای,,
*برعکسش بوده ولی یادم نمیاد واسه خودم پیش ومده یا نه, البته بعید نیست این چیزا,
*من یه بار اون روزایی که ابتدایی بودم هی مامانم میگفت بیا خودت, منم کلا عصا رو نمیدونستم چی هست, حفظی اومدم که افتادم تو جوب پر آب, اوایل عصا گرفتنم هم افتادم تو جوب ولی آب نداشت, ولی کلی خراش مراش برداشتم,
*بای بای

سلاااام.
خب بریم سراغ سؤالا.
۱: اگه یه روز مدیر گوشکن بشی چه تغییراتیتو سایت میدی؟
۲: دوست داری با عصات کجا بری که تا حالا نرفتی. فقط با عصاهااا!
۳: اولین باری که تنها با عصا جایی رفتی کجا بود؟
۴: از نظر خودت بهترین پستی که تو محله زدی و بهت چسبید کدوم پستت بود؟
۵: بهترین پستی که تو محله در کل تو این سه سال و خورده ای خوندی کدوم پست بوده؟
۶: ترسناکترین و شیرینترین خوابی که تا حالا دیدی چی بوده؟
۷: بیشترین پولی که تو خیابون بهت دادن چه قدر بوده خخخ؟ چی کارش کردی؟
۸: بدترین اشتباهی که توی یه بازی گلبال کردی چه طوری بود توصیفش کن. بعدش چه حسی داشتی؟
۹: بهترین بازی که تو گلبال کردی چه مسابقه ای بود، چی کار کردی که بهترین بازیت شد؟
۱۰: پیشنهادت برای نفر بعدی که روی صندلی داغ بشینه کیه؟
موفق باشی.

سلام بر شهروز الدوله,
*کامنتهای پست غلط املایی رو باز میذاشتم چون حس میکنم بیشتر ازش استقبال میشه به بهونه نوشتن یا خوندن کامنت یه سری هم به پست زده میشه, اگه حاشیه ساز شد برای همیشه میبندم,
چون ماشا الله تعداد کاربرها زیادن و پستها سریع به روز میشن یه مدت مشخصی پستها رو به روز میکردم, مثلا هر روز عصر,
برای گرافیکش یه فکری میکردم, برای تنوع و همدلی و کلا امتحان کردن بچه ها, مدیریت رو یک دو روز در هفته به افراد داوطلب میدادم البته با نظارت مدیران اصلی, فعلا دیگه یادم نمیاد,
*یه مسافرت به تنهایی حالا هرجا میخواد باشه,
*همه پستهامو دوست دارم, به پست و کامنتهام تعصب خاصی دارم خخخ,
*نمیگم بهترین بود ولی تءثیر گذار بود, اسمشو یادم نیست خدایا, ولی مجتبی در مورد این که باباش داره بنایی میکنه و بهش میگه بپیچ این سمت و اون سمت, و بچه ها هم تو کامنتهاش احساس همدردی کردن حرف میزنه, پشت بومشون خراب شده بوده, مشخص بود با حس واقعی نوشته, , خیلی جالب بود, اصلا هم نمیدونم چراا, همه ی پستها عالین, پستهای خودت هم که حرف ندارن, البته با آپ نوار قصه ها یک نواخت شدن,
*آقا دیشب خواب دیدم دوستم که نیمه بیناست راننده بود, پیاده شد کاری انجام بده یه پسره سوار شد داشت منو میدزدید خخخ, اینقدر هم تند میرفت, کلی سعی میکردم بزنمش ولی نمیشد زورم نمیرسید خخخ, خلاصه از خواب پریدم, ولی با حال بود هیجان داشت, ترسناکترین هم یه بار خواب دیدم یکی از اعضای خانوادمو از دست دادم, من زیاد خواب میبینم,
*نمیدونم آخه با یه خانمی دااشتم میرفتم که صدامون کردن خدا رو شکر خانمه نرفت و فقط بهم گفت پول آماده کرده بود بهت بده, خخخخخ
*اشتباه که نمیشه گفت ولی یه بار یه تکنیکی رو به کار بستیم جواب نمیداد وقتمون خیلی گذشت, چند سال پیش بنا به دلایلی ۴ نفره رفتیم لیگ, یکیمون که اصلا نمیتونست بازی کنه, سه نفری همه بازیها رو انجام دادیم, خیلی با حال بود, تو دسته یک موندیم, فکر کردیم با این وضعیت میریم دسته دو, نهایت تلاشمون رو کردیم, عالی بود,
*آخر هفته بشونینش روی صندلی, من الآن کلی کار دارم ولی خب گفتم شاید کسی ناراحت بشه واسه ی همین تا جایی که بتونم جواب میدم, ولی خب فردا ظهر وقت بیشتری دارم,

میگم ها یه سؤال
چرا شما حال خودت را هم نمی دونی یه بار زهره ای یه بار مظاهری
یه بار برات می نویسند زهره جون یه بار میگی من می خواهم مظاهری باشم که خانم هم داشته باشه
یه بار درست جواب میدی یه بار میگی بعد جواب میدم
میگم ها کلا میشه برامون بنویسی که چطوری هستی تا من بتونم همون طوری باهات رفتار کنم
خخخخ
چته چرا نارحت میشی صندلی داغه دیگه اگر قرار باشه این سؤال ها را نپرسم که پس صندلی داغ چرا مثلا اگر دوست داری ازت بپرسم
نظرت در مورد باغ جلوی خانتون چیه خوب این دیگه صندلی داغ نیست
یا مثلا رنگ جورابت چه رنگی هست یا مثلا تو چقدر آدم باهوشی هستی من نمی پرسم
شرمنده

من کی گفتم میخوام مظاهری باشم که خانم دنبالش باشه؟! تازه تو که روان شناسی باید خوب آدما رو بشناسی که چطوری باهاشون رفتار کنی, تازه نهایت سعیتو بکن خوب رفتار کنی, چون یه موقع میمیری اون وقت اون دنیا غصه میخوری که چه آدمای خوبی بودن و من قدرشون رو ندونستم خخخ خخخ خخخ!!تازه من حال خودم رو خوب میدونم فکر کنم این موضوع در مورد خودت بیشتر صدق میکنه, هاههاهوهوهها, ببین من یه دختر خیلی خوب, هستم, کلا درجه یک هستم, فکر نمیکنم بتونی اینقدر خوب با من رفتار کنی, هاهاهاهوهوهو,
من که ناراحت نشدم کلی هم خندیدم, خوخوخخخ
تازه اینجا همه چی میشه پرسید, حتی همونایی که گفتی,
چته چرا ناراحت میشی ..
روان شناسها آدمهای با جنبه ای هستن, مگه نه؟؟؟!!!

سلام بر شما خانم مظاهری,

دوست دارم به سوالاتم واقع بینانه پاسخ بدید و به دور از احساس باشه
۱ از اینکه نابینا هستی چه احساسی داری؟
۲نظرتون در مورد این کلمات چیه؟ کتاب, عصای سفید, ورزش, هنر
۳ اگه بخواهید در یه جمله زهره مظاهری را تعریف کنید چه تعریفی میکنید؟
۴ در مورد این جمله معروف معلولیت محدودیت نیست چه نظری دارید؟
موفق باشید

سلام بر آقای وکیل,
*هیچ حسی ندارم, اینقدر برام عادی شده که مثل این میمونه که به یه آدم بینا بگیم چه حسی داری که میبینی,
*کتاب دوست همیشگی و اضافه شدن به اطلاعات, عصای سفید: چشم دوم و همراه اول, ورزش: عشقست, انرژی مثبت, حس خوب,, هنر: اگه داشته باشیم کلی میشه از توش پول در اورد, کلا روح آدم رو لطیف میکنه,
* خخخ کلی نوشتم بعد اومدم دیدم در یک جمله بوده منم پاک کردم, آخه در یک جمله نمیتونم,
*این جمله رو رد میکنم چون معلولیت محدودیت هست خیلی هم هست, البته ممنوعیت نیست,
شما هم موفق و سربلند باشید,

۱. با هر کودوم از این کلمات ی جمله بساز. مجتبی خادمی، انجمن موج نور، اختلاس، اردوی گوشکنی، جامعه ی اسلامی نابینایان، انجمن جوانان روشن‌بین، گلبال بینا ها.
۲. نظرت نسبت به کودکان چیه؟ چند ساله ها شیرینترند. اصن به نظرت بچه ای هست که شیرین باشه؟
۳. چرا اسم وبت رو گذاشتی زندگی جاریست؟
۴. مانتوی صورتی‌تو بیشتر دوس میداری یا سرمه ایه رو؟ چرا؟
۵. شلوار مخملی که دیگه هیچ وقت بیرون نپوشیدی رو چیکارش کردی؟
۶. آیا میدونستی آقای لاوی آخرای عمرش آلزایمر گرفت؟ اگه نه، الان که میدونی چه حسی داری؟
۷. سوال کم آوردم، خودت چهار تا سوال از جانب من از خودت بپرس و جواب بده. مرسی!

سلام مجتبی,
*مجتبی خادمی در ۹۰ درصد موارد اون آدمی نیست که تصور میکنی, خخخخخ,

انجمن موج نور اصفهان در جهت استقلال نابینایان تلاش زیادی میکند, البته یه خانم بازرس خوبی هم داره,

ایرانو برم با اختلاصهاشون, اوا خاک بر سراشون, خخخخ خخخ خخخ,
اونایی که اختلاص کردن رو گفتما!!

محسنات اردوی گوش کنی که در اردیبهشت برگزار شد عبارت اند از: قیمت ارزان, آزادی مطلق, همدلی افراد, خوش برخورد بودن صاحب خانه, عمرا با همچین مشخصاتی دیگه پیش بیاد, خوب شد از دستش ندادم, خخخ

جامعه ی اسلامی نابینایان اصفهان یک در شیشه ای دارد که من خعلی بهش مدیونم آخه نزدیک باشگاهمونه هروقت عصام میخوره بهش میفهمم نزدیکم, البته قسمت آخرش جمله نبود توضیح اضافه بود با سس,

انجمن جوانان روشن‌بین، در جهت گویا سازی اتوبوسها بسیار تلاش کرد ولی این راننده های خیر ندیده دستگاه نصب شده برای اعلام ایستگاه ها را یا کمش میکنن, یا کلا خاموش میکنن, خخخخ,خب بسه الآن چشمک میاد, هاهههوهوها,

گلبال تنها رشته ایست که مختص نابینایان است به همین خاطر اگر بیناها بازی کنند خعلی با مزه میشه, یه بار داورها این کارو انجام دادن,
*عاشق بچه هام, به نظرم از یک سالگی تا ۵ سالگی شیرینترن, در آخر سارینای ما از همه بچه های دنیا شیرینتر و خوشگلتره,
*میدونی یه اسمی نبود که باعث بشه مطالب وبم محدود بشن, و کوتاه و پر معنا هم بود, یه شعری هم هست تیتراژ یه برنامه بود, زندگی جاریست مثل خون در رگها, حس بیداریست زندگی جااریست, خوشم میومد از شعرش,
*یعنی این قسمت کامنتتو که دیروز خوندم کلیی خندیدم خخخخ, جالب بود فکر نمیکردم سر زده باشی به وبم, خخخ, هر دوشو, سرمه ایه واسه جاهای رسمیتر مثل کلاس زبانو ایناست, صورتی هم برای بقیه جاها, یه کم جینگیلیه خخخ,
*هاهاهاهاهاها, گذاشتم تو خونه میپوشم یا تو مهمونیها,
*نمیدونستم و خیلی ناراحت شدم, مرد جالبی بود فقط خیلی پر حرف بود, تقریبا تو مایه های عدسی بود, خخخ,
*آیا فکر نمیکنی طرز جواب دادن به بعضی از کامنتهات باعث شد کمتر بچه ها به این پست سر بزنن یا کلا سر نزنن,
ج: نه اصلا, چون من قصد رنجوندن کسیرو نداشتم, دلایل متفاوتی میتونه داشته باشه, س: خب بگو ببینم چه دلایلی,
ج, خب مثلا, مثلا اینکه حوصله نداشتن, وقت نداشتن, از من سؤال نداشتن, کلا ممکنه شخصیت و افکار من براشون مهم نبوده باشه, کلا دوست داشتن چون این پست مال من بوده توجه نکنن, اصلا یه پستی بوده که به اطلاعات مفیدشون چیزی اضافه نمیکرده از روش رد شدن, , و و و و …
س: آیا تو فکرش هستی که تو هم واسشون کامنت نذاری, ج: آره سعی میکنم جبران کنم,
البته بستگی داره … س: به چی بستگی داره … ج: حالا بعد میفهمی,
, هاهاهاهاها,
*نمیدونم دیگه خخخخ,, تچکر خدافظ

سلاااام و خخخخ یعنی شکلک این صندلی خوندن و پرسیدن داره بذار تازه رسیدم برم ببینم بقیه چقدری و چی ها پرسیدند خدمت می رسم ولی ااااییی ولل …… ترانه مرسیهاههه ……
شکلک بدجنسی ……
می گم ه سؤال منو چندتا دوست داری “بقیه اش رو هم بعدی میام می پرسم خوخوخ.”

سلام به خانم مظاهری عزیز
۱ نظرتون در مورد قالی دستی ایرانی چیه
۲ آیا هنر نزد ایرانیان است وبس
۳ از نظر شما محبوب ترین و منفورترین شغل چه شغلیه
۴نظرتون درمورد ی عصرونه ایرانی چیه
۵ نظرتون درمورد دنیای بدون اینترنت
۶ اگه سگ و گربه نجس نبودن دوست داشتین سگ داشته باشین یا گربه چرا
۷ نظرتون درمورد برابری حقوق زن و مرد
۸ وقتی دستتون رو زیر شیر آب سرد میذارین ، در تابستون و زمستون ، چقدر حس متفاوتی رو احساس می کنین ؟میشه احساستون رو در این زمینه کامل توضیح بدین
۹ نظرتون در مورد اینکه همیشه فصل بهار باشه چیه
۱۰ تا حالا گل های درخت اقاقیا رو خوردین اگه خوردین نظرتون درمورد طعم این گل چیه
۱۱ دوست دارین در ۱۰ سال دیگه با چه صفتی در محله خودمون مشهور باشین
۱۲ وقتی در دنیای واقعی حق یک کودکِ تنها خورده میشه چه حسی پیدا میکنین
خوب بقیه ی سوالات داغ باشه برای بقیه دوستان . سربلندتر از همیشه باشید

درود بر مادر گرامی محله,
*عالیه مرگ نداره خخخ, مامانم اون روزا که کمر درد نداشتن میبافتن, البته شرکتی بود, منم یاد گرفته بودم خفت بزنم, با حال بود واقعا, همش جلوی چشمته دسترنجتو هر لحظه داری میبینی که چقدر زیبا نقش میبنده,
*والا یه روزی بهش اعتقاد داشتم ولی الآن نه,
*همه ی شغلها رو دوست دارم و ارزش قائلم, سعی کردم همون احترامی که به آقای شهردار میذارم رو به آقای مهندس هم بذارم, شاید هم بیشتر, صبح ها اگه امکانش باشه بهشون چایی میدیم, خدا قوت بهشون میگیم, شهردار رو میگم,
*عالیه کاش الآن حاضر بود کلی دویدم میچسبه,
*خب با این اوضاع که دیگه امکانش نیست چون خیلی کارها آن لاین شده ولی در کل میپسندم شدید,
*برای داشتن هیچ کدوم رو .. ولی سگ رو بیشتر از گربه میپسندم,
*باید باشه که نیست, چه کشکیی چه ماستیی!!؟؟
*راستش چون همش برای هدف خاصی این کارو انجام میدادم به حسش فکر نکردم, ولی خب مسلما زمستون بیشتر سردم میشه تا تابستون,
*مخالفم, همه فصلهارو دوست دارم, آخه اگه زمستونی نباشه که دیگه همون بهار معنا نداره,
*مگه میشه خورد؟ فکر کنم گذری دیدم ولی هیچی از خصوصیاتشو یادم نمیاد,
*قهرمان!! نه فقط شعار, قهرمانی رو تجربه کرده باشم
*سعی میکنم از خودم بهش ببخشم و اگه هم اوضاع جور بود از تو حلقوم حق خورها حقشو بکشم بیرون, خخخخخخ,
پاینده و سر افراز باشید

مجدد سلام بر زهره خانمی خودمون:
خب سفت و محکم بشین که بانو سؤال می‌پرسد “باشد که همچون بقیه رستگار شوی و رستگار شویم:
۰. اولین بار خخخ رو کجا دیدی که بعدی نوشتی و توی محله و نگارش ما افتاد آیا؟
۱. می‌گم بعضی از سؤالا رو پیچوندی شکلک من دقیق جامع مانع خوندم نگو نه که بعله …. حالا چرا آیا؟
۲. اگه یه بار تو خیابون خداااییی نکرده یه بلایی سر عصات بیاد که کلاً غیر قابل استفاده بشه چی کار می‌کنی آیا؟
۳. شکلک چون خودت قبلی از بقیه پرسیدی می پرسما خخخ تا حالا چندتا خواستگار داشتی؟
۴. بخشندگیت تا چه حد هست؟ آیا فراموش می کنی یا تلخی ها رو همیشه دنبالت داری و در برخوردهای بعدیت حواست بهش هست؟
۵. کفش پاشنه بلند دوست داری آیا؟
۶. دوست داری در آینده چه کاره بشی؟
۷. چه حسی داری که بلاگفا قاتی پاتی کرده نمی شه وارد صفحه مدیریتیش شد؟
۸. دوست داری بقیه ازت تعریف کنند؟ بیشتر دوست داری کدوم صفتت مورد توجه بقیه قرار بگیره؟
۹. تا حالا کادویی گرفتی که برات خیلی غیر قابل انتظار و شوک کننده باشه؟ از کی؟ چه طوری بهت داده و اگه مقدور هست یه کم توضیحات اضاف بده؟
۱۰. تا اونجاایی که از دستت بر میاد از من انتقاد کن باشد که پند گیرم شکلک از زیرش هم در نرو که راه نداره …..

سلام بر خانم وکیل,
*آجیم بهم یاد داد, مریم
*خب بگو کدومو پیچوندم که دلیل خاص خودشو بگم,
*خب خاطر خواهام که زیاد بودن, ولی ۲۶ و نصفیشون ازم خواستگاری کردن, چه کنیم خوشگلیه و هزاار سودااا, اون نصفی هم برای ین بود که تا نصف راهو اومد ولی دید راهش خیلی دوره برگشت, خخ خخخ خخخخ,
*بستگی به غلظتش داره, البته در بیشتر مواقع میبخشم ولی تلخیهاشو تو ذهنم میسپارم که از همون جا دوبار ضربه نخورم,
*اصلا, البته کوچیک که بودم عاشقش بودم ولی الآن فقط اسپورت, میدونی کلا عادت کردم سختمه بخوام پاشنه بلند بپوشم, ولی خب اگه مجبور باشم مثل مجالس عروسی و اینا هم دمپایی پاشنه بلند میپوشم هم کفش,
*آخه ببین دوست داشتن قضیش فرق داره ها, من دوست دارم ولی امکان نداره, مثلا من پرستاری رو دوست دارم, مهمان دار هواپیما رو دوست دارم,
ولی خب نمیشه!!
*خب ناراحتم ولی چون خودم رو عادت نداده بودم به نوشتن در وبم, برام قابل تحمله, ولی انصافا دیدم جمعه نوشته بود دو روز, هنوز که درست نشده,
*آره من واقعیتش با تعیید و تعریف بقیه خیلی حس خوبی پیدا میکنم, مهم نیست چه صفتی چه از لحاظ ظاهر چه از لحاظ خصوصیات اخلاقی,
ولی به همون اندازه هم خوشم میاد که عیوبم رو هم بهم بگن ولی به هیچ عنوان جلوی بقیه نباشه, تازه یه فردی باشه که از لحاظ روحی و جسمی خودش یه آدم نرمالی باشه بعد بیاد منو نصیحت کنه, نه اینکه بی خودی بخواد سرزنشم کنه و دخالت کنه
*کلا از هر نوع کادویی خوشحال میشم حتی یه هدیه ی کوچیک و ارزون, چون به همش حس خوبی داشتم نمیتونم انتخاب کنم, همش عالی بودن,
*چون خودم دوست ندارم کسی تو جمع ازم انتقاد کنه شرمندتم, ولی یه روز که دیدمت یادم بیار بهت میگم,

زهره کجااااییی؟ شکلک اینم یه سؤاله ها خخخ …..
می‌گم انتخاب کن بین بستنی با طعم آلبالو یا برداشتن یه بستنی به قید قرعه …..؟
وقتی دلت می گیره چی کار می کنی؟
وقتی خوشحالی چطور؟
تا حالا با کشتی سفر کردی آیا؟
یه سوتی که دادی و تا حالا برای کسی تعریف نکردی رو بگو؟
ادبیات روانشناسی جغرافی کدومش یا اگه اینها نه کدوم آیا؟
سهراب سپهری یا سعدی؟
لیمو شیرین یا شلقم
چطوری املات خوب هست آیا؟ چی کار کردی؟
کم ترین نمره ای که تا حالا اوردی چند بوده تو کدوم درس؟
بهترین معلمت رو که دوستش داری؟
بهترین کتابی که تا حالا خوندی؟
به نظرت من کی بیام سر بزنم ببینم جواب سؤالام رو دادی یا نه ؟
دیگه فعلاً بای تا هایی دیگر ….

ببخشید من دیر جواب میدم کار داشتم, من اینجااام, خخخ
*به قید قرعه هیجان بیشتره تازه امکانش هم هست آلبالو در بیاد,
*وقتی دلم میگیره بسته به شرایط برای کسی که باهاش راحتم مشکلم رو میگم مثل مامانم و خواهرام, آهنگ گوش میدم, اگه لازم باشه گریه میکنم, اینقدر بهش فکر میکنم تا خسته شم, خیلی سبک میشم با اینا, راستی سعی میکنم تنها باشم, فعلا دیگه یادم نمیاد,

خوشحالی هم تقریبا تو همین مایه آهنگ گوش میدم کلی ذوق میکنم اگه نیاز باشه و اوضاع بر وفق مرادم باشه شلوغ میکنم, خوشحالیمو تقسیم میکنم با نزدیکان یا هر کسی ببینم ذوق داره و همدل میشه, کلی انرژی میگیرم
*نه متأسفانه سوار نشدم
*آخه من معمولا اتفاقها رو خیلی تعریف میکنم وقتی میام خونه کلی حرف برای گفتن دارم, به خصوص سوتیهارو همیشه تعریف میکنم, باور کن چیزی یادم نمیاد این واقعا دیگه پیچوندن نیست, خخخ
*وای عاشق جغرافیم, چون با طبیعت سرو کار داره, البته از روان و ادبیات هم خوشم میاد,
*آخی دوتاشون رو دوست دارم
*بازم دوتاش ولی خب اگه سرما نخورده باشم لیمو رو ترجیح میدم,
*کتاب بریل خیلی میخوندم, یادمه اول ابتدایی کتاب داستان بریل میگرفتم, مامانم خیلی تشویقم میکرد, و اینکه خب من خیلی کتابهاییم که بریل نبود مینوشتم, همیشه کلمات رو صحیحشو میپرسیدم, اصلا اگه یه متنی اشتباه زیاد داشته باشه هرچند از لحاظ محتوایی عالی باشه, احساس بدی نسبت بهش پیدا میکنم و خسته میشم,
*فکر کنم یه بار ۹ و خرده ی از تاریخ ایرانو جهان اوردم از بس ازش بدم میومد, میدونی من کلا بچه درس خونی نبودم, به نمره ی قبولی راضی بودم ولی خب بد هم نبود نمراتم, به خصوص دبیرستان که به زور رفتم ادبیات اصلا علاقه نداشتم,
*معلم خوب زیاد داشتم, خانمهای مشاورم, موقتیان, علیبیک, در مدارس عادی, خانم الفت معلم آمار, شیروانیفر معلم ادبیات, راستی معلم زبان دوم راهنماییمون که خیلی من رو به یادگیری زبان علاقه مند کرد, یوسلیانی, خیلی هستن
*خخخ یه چیزی که تو این صندلی داغ بهش رسیدم این بود که در بحث انتخاب ضعیفم, آخه واقعا من تا چیزی یا کسی رو دوست نداشته باشم باهاش ارتباط برقرار نمیکنم مثلا یه کتابی رو اگه شروع کنم و به دلم نشینه رهاش میکنم, تا حالا هرچی کتاب رو تموم کردم خیلی دوست داشتم,
کافیه در یه شخصی یا یه کتابی یا غیره … یه صفت مثبت یا دلخواهمو ببینم, جذبش میشم,
*الآن بیا خخخخ
ممنونم که وقت گذاشتی

سلام
زهره جون من دیروز نه ببخشید پریروز بهت قول دادم بیام پست مربوط به تورو بخونم ولی دیر اومدم ببخشید…
فقط یه سؤال میپرسم کلا اولین بارم هم هست توی صندلی داغ سؤال میپرسم: اگه قالیچه سلیمان مال تو بود میخواستی تورو کجا ببره؟
ضمنا خیلی هم عالی جواب دادی آفرین همه رو خوندم.

سلاام بر دوست گلم, خوش اومدی؟!
ایشالا نوبت خودت خخخ,
ببین اگه موقتی بود مثلا برای تفریح میرفتم یه هفته شمال یه جای ناب نابش که دریا و جنگل داشته باشه, خارج هم بد نیست ولی خب چون آشنایی ندارم نمیدونم کجاش,
بهم لطف داری, ممنونم که اومدی و وقت گذاشتی

صلإااام حصابی شانث آوردین کح گوشی من بفنا رفته و الانم اومدم اینجا بح چح ذهمطی خب صوالاط من چرا اذ قلتحای املای بدتون میاد؟ آیا درست نوشتن با اصالت آریای ما در تذاد نیصط؟ وقتی ۱ س داریم چرا از ث و ص اصطفادح کنیم وقطی ۱ ز داریم چرا اذ ذ ض ظ استفاده کنیم خخخ راستی لطفا جواب سوالات منو باغلطهای املای بدین تاحالا شده تو خیابون یا پارک یا جای دیگه مثلا دانشگاه چکپولتون ازدستتون بیفته زمین اگه یروز انگشترتون یجای باکلاس ازدستتون بیفته حاضرید روزمینو بگردید یا کلاس میگذارید و بی خیال میشید سپاس

صلام بر جنطلمرررد, نترس من از رو نمیرم خخ خخخ خخخ,
هروف الفبای فارصی نشون میده که باید از هرچارتا زضظذ استفاده کنیم,
نه در تضاد نیست,
* نه پیش نیومده, ولی تا حالا پیش اومده سکه هام از تو جیبم بیفته,!!
اصولا دستم نمیکنم چون میرم باشگاه ممکنه آسیب ببینم ولی حتما میگردم حتما خخخ, تازه من اصفهانیماااا!!!
صدپاس

آخرین پیام ارسالیم به دوستم بود که بهم گفت بیا بریم بیرون ج دادم نمیتونم بیام, دریافتی هم اون نوشت کاش میتونستی بیای,
*واتس آپی ممکنه در آینده ی نه چندان دور بشم, آخه گوشیم ترکید, از ۸۸ دارمش ولی از دستم افتاد فقط با یه باتری و صفحه کلید کار میکنه میخوام اگه بشه اس ۴ بلک ادیشن بخرم,

سلام به خانوم مظاهری
من هم با اجازه چند چیز بپرسم
۱ دریا یا کوه همراه باآبشار بزرگ
۲ حس تون را در دو چرخه سواری بگید
۳ شهادت و شهید زیارت آشورا آیا نماز میخونید
۴ فیلم نگاه میکنید ؟ آخرین فیلم که نگاه کردید چی بود
۵ ماهی کباب ترش کباب بختیاری جوجه کباب
۶ اساجادویی را قبول دارید فکر میکنید باشه ؟
۷ ماشین دوست دارید چه ماشینی
۸ با دوستان بینا بیشتر بیرون میرید یا با دوستان نیمه بینا چنتا دوست سمیمی دارید
۹ تنهایی سفر صفر کردید به کجا تفریهی
۱۰ این را ترجمه کنید

Let’s not soil the water

Perhaps a pigeon is drinking down there

Or a thrush dipping its wing by a far thicket

Or a pitcher being filled in a village

Let’s not soil the water

This stream is perhaps running to a white aspen

To sooth a lonely heart

A dervish my have dipped his dry bread there

A lovely lady has come by the stream

Let’s not soil the water

Beautyis doubled

! Sweet water

!Clear stream

! People are so affable there

!May their streams bubble

! And their cows produce abundant milk

Never have i visited their village

Their hedges must bear God’s footprints

There, moonshine illuminates the expanse of eloquence

No doubt, the fences are low in yonder village

And its inhabitants know what a flower the peony is

no doubt, blue is blue there

A bud blossoms! People know it

What a glorious village it must be

! May its alleyways overflow with music

The people living by the stream understand water

They did not soil it

Nor should we

سلاااام به آقا طه,
*هردو, هردو, هردو, خخخ, خب حیفه یکیشو حذف کنم,!!
*حسم عاالیییی,
خیلی خوش گذشت دوچرخه سواری تو اردو,
*چی شد یعنی باید بینشون انتخاب کنم؟؟!! من داییم شهید شده شهدا رو دوست دارم آخه محیط گلستان شهدا هم خیلی جو خوبی داره, اصلا حس دلگیری نداره, زیارت عاشورا رو هم که میپسندم شدید, وقتی میخونم حس خوبی پیدا میکنم, بله نماز هم میخونم,,
*اگه حسش باشه آره مثلا یه سری فیلم سینمایی میگرفتم میذاشتم تو لپتاپ گوش میدادم خیلی فاز میداد, یادمه آخر فیلم جدایی نادر از سیمین یه کنجکاوی شدیدی پیدا کرده بودم, آخه آخرش ساکت میشن و فقط تصویره, دیگه تقریبا قضاوت میمونه برای مخاطب, البته بعد یادم اومد که تو سایت توضیح دارش بوده, آخرین فیلمو یادم نیست ولی دیشب گذری یه سریالی رو دیدم به نام میخک, دختر خارجیه خیاطی میکنه بابای نامردش اذیتش میکنه, اون رو دیدم
*وااااییی دلم خواستتت همشو میخوام همشووو, خخخخ, یه کاری نکنید بیام شمال خرج رو دستتون بذارماا خخخ, البته شما که ماشا الله دستو دلبازین
*نمیدونم هست یا نه ولی خب کاش واقعا بود یاد عصای حضرت موسی افتادم که مار شد خخخ
تازه عصای خودم هم که توپپههه
*آره دوست دارم پژو پاترل, و شاسی بلند,
*چرا دوستان نابینا رو لحاظ نکردین خخخ, با همنوعان بیشتر پیش اومده برم بیرون,
*تنهایی فقط در حد همون اردوی نجف آباد بود که تنهایی اومدم نجف آباد,منظورم فقط مسیرشه,
*یعنی دارم از ذوق میترکم خخخ,
چون یه کمشو که معنی کردم متوجه شدم این شعره, ایول به خودم, راستش حفظ نیستم کامل, پیستش میکنم,
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.
یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.
بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.
مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.
بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.
غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم.

سلامآلی بود ایول

سهراب سپهری

آب را گل نکنیم

در فرودست انگار ، کفتری می خورد آب

یا که در بیشه ای دور ، سیره ای پر می شوید

یا در آبادی کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم

شاید این آب روان می رود پای سپیداری ، تا فروشوید اندوه دلی

دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمده لب رود

آب را گل نکنیم

روی زیبا دوبرابر شده است

چه گوارا این آب

چه زلال این رود

مردم بالادست چه صفایی دارند!

چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان

بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست

ماهتاب آن جا ، می کند روشن پهنای کلام

بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است

مردمش می دانند که شقایق چه گلی است

بی گمان آنجا آبی ، آبی است

غنچه ای می شکفد ، اهل ده باخبرند

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود ، آب را می فهمند

گل نکردنش ما نیز

آب را گل نکنیم

از همون کودکی نابینا بودید یا بعداً به سراغتون اومد ؟؟؟
اگه یکی بیاد خواستگاریتون و صداش عالی باشه ولی بگن چهرش خییییلی خیییلی زشته قبولش می کنید ؟؟؟
اگه گوشیت زنگ بخوره و بفهمی من پشت خطم ، قطع میکنی یا تحویلم میگیری ؟؟؟
چقدر حرصت در میاد که بفهمی رعععد شمارتو داره .

چی شد یه دفعه رسمیش کردی رعد؟! خخخ,
*ببین من تقریبا مادرزادی بودم ولی دید داشتم تا ۴ ۵ سالگی ۶ ۷ تایی عمل کردم پیوند قرنیه و و و …, ولی با عملهای مختلف همون بیناییمو هم از دست دادم,
*به هیچ عنوان قبول نمیکنم مگه پشت گوشام مخملیه خخخ! من ظاهر برام خیلی اهمیت داره, تر و تمیز و خوش تیپ بودن خوش قیافه بودن, نمیگم حالا خییلی خوشگل ولی خب نرمال باشه, خیلی برام مهمه,
*نه خیلی تحویلت میگیرم همیشه سعی میکنم برخورد اول خوب باشه, چه شما چه هرکس دیگه ای باشه به هیچ عنوان قطع نمیکنم, البته حتما هم ازت میپرسم کی شمارمو بهت داده, راستش من خودم تا اجازه نداشته باشم شماره ی کسی رو به شخص دیگه ای نمیدم, حتی اگه بگه قبلا داشتم پاک شده, برای همین هم دوست دارم شمارم با اطلاع قبلی به کسی داده بشه

خب بازمن اومدم خوش اومدم خخخ بهترین اسم پسر بهترین اسم دختر بهترین آرزو درهنگام مرگ بهترین ساعت مرگ بهترین روش مردن بدترین پست گوشکن بهترین کامنت بدترین گامنت بهترین مدیر اینجا بدترین مدیر اینجا لطفا حتما انتخاب کنی همه خوبن یا کامنت بدنداریم نباشه راستی میدونی پست ۱۴ شما و کامنت ۲۵۴ شما اینجا چی بوده خخخ خب فکر کنم یکم سخت شد سپاس

بهترین اسم پسر محمد, بهترین اسم دختر ثمین و زهره خخخ خخخ خخخ,
*آرزوی در هنگام مرگ, با خانوادم همه یه جا و در یه زمان بریم بهشت,
*ساعتش که اگه تو خواب باشه که بهتره,
*روش مردن در ۱ ثانیه سکته ی مغزی و تمام بدون زجر کشیدن خودم و بقیه,
*بدترین اینجا نداریم, خخخ
*کامنتهای خودم
ولی نه بازم اونم همه ی کامنتها عالین هرکسی وقت و انرژی میذاره واسه همین همش ارزش داره,
*بازم میگم بدترین نداریم,
آخه الکی برای چی عیب بذارم روی حرفای مردم خخخ
*مدیر خود مجتبی اونم چون از اول بوده و کلا صاحب اصلی خودشه وگرنه که همه نهایت سعیشون رو برای بهتر شدن اینجا میکننو همه واقعا عالین,
*بدترین ندااارررییییمممممم,
پست ۱۴ یار دبستانی من بود, کامنت رو نمیدونم, الآن هم رفت صفحه دوم امیدوارم بخونین

چه سؤالهایی میپرسیناااا!!!* یه بار یه دوستام داشت در مورد لباس ورزشیهایی که بهمون داده بودن صحبت میکرد منم دمش میدادم که یه دفعه مربیمون ظاهر شد و ادامه داد خخخ, البته خب خودش میدونست که حق داشتیم ولی خوب جالب نبود, فعلا اینو یادم اومد

دیدگاهتان را بنویسید