خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بگو که دوستم داری میخواهم همه بدانند

سلام
آری سلام به تو که این پست را میخوانی
آری با تو هستم دقیقاً خود تو
این دل نوشته را بخوان
خیالت راحت ضرر نمیکنی
اتفاقی هم نمی افتد
اگر هم اتفاقی افتاد من همینجا معذرت خواهی میکنم تا دل کوچیکت نشکند
پس آماده باش و با من بیا نترس من حواسم با تو هست
انگار همین دیروز بود که دیدمت
چه سختیها کشیدم تا به تو رسیدم
چه پیامهای دزدکی بین ما ردو بدل میشد
چه وقتها که من برای اینکه خانواده از این ماجرا بویی نبرند باهات آرام حرف میزدم
نترس با من بیا جرأت داشته باش بخوان عزیزم
ای کاش این روزها زودتر تمام میشدند
چه تخیلها در سر میپروراندم تا شاید برای لحظه ای ببینمت یا باهات کمی حرف بزنم
صحبت از حرف شد یادم میاد یه بار شاید هم چند بار
گفتی شارژ نداری حرف بزنی
راستی تو چه یادت هست از آن دوران
یادش ب خیر حرفهای ما تا جایی ادامه داشت
که یا شارژ باتری گوشی تمام میشد یا شارژ پولی
آخه اگر یادت باشد آن وقتها ما این قدر با هم حرف میزدیم
که حتی طرحهایی هم که میگرفتیم
کفاف نمیداد
تازه وقتی هم قطع میشد میگفتیم یادم رفت فلان حرف را  بگویم
راستی یادت هست یا نه
حقیقت را باید گفت پس نترس با من باش و بخوان
چون تو دیگر پیش منی و مامان و بابات نیستن که بترسی
راستی من خوب یادم هست که یک بار که بهت زنگ زدم به من فحش دادی تو چی یادت هست
بعد گفتی پیش خانواده بودی و وانمود کردی که مزاحم هست
گریه میکردی که من ببخشمت ولی من از همان اول میدانستم داستان از چه قرار است
چون فاصله بین ما زیاد بود تو شهر دیگر من شهر دیگر
مجبور بودم تلفنی ببوسمت تا حسم را منتقل کنم
عجب دورانی بود
تو چی یادت هست یا نه راستش را بگو
خوب یادم هست میگفتی خیلی میترسی و من میگفتم نترس
تو آخر مال من هستی و تو میخندیدی دلخوش بودی به همین حرف
و نگران از آینده
این قدر گریه نکن مگر نمیدانی دستمال کاغذی نداریم
گریه نکن فدای اشکهای مهربانت
گریه نکن عزیزم
یعنی میترسی تو را از من بگیرند هنوز هم نگرانی
آبرویم را پیش هم محلیهایم نبر عزیزم
اگر گریه کنی مجبورم این نوشته را با اشکهایم بنویسم آنوقت کامپیوتر محله خیس میشود و میسوزد
پس بگذار با کیبورد بنویسم
اصلاً میدانی اگر کامپیوتر محله بسوزد چه میشود
مگر تو میخواهی هم محلیهایمان از دست بروند
پس گریه نکن فدایت شوم
حال که خاطرات را در ذهنم مرور میکنم بیشتر شیفته ی تو میشوم
تو چه تو هم همین حس را داری یا نه بی پرده بگو راحت باش
اینجا محله ی نابینایان است نه چیز دیگر
پس شهامت داشته باش و راستش را بگو
وقتی برای اولین بار دیدمت یادت هست
یادت هست گفتی تو نامحرمی همان دور باش نزدیکتر نیا
ولی حالا چی تو در آغوش منی و روزها و ماها سپری میشوند
راستش را بگو مثل اول دوستم داری یا نه سرد شده ای
من به کسی نمیگویم فقط هم محلیهایمان میخوانند تا بدانند
آری اینجا محله ی نابینایان هست
من یادم هست اولها میگفتی اینجا محله ی مجتبی و دوستان است من نمی آیم
نمیدانم شاید مجتبی نامش را به خاطر اینکه تو بیایی تغییر داد
به هر حال تو آمدی و خوش آمدی من نمیدانم کجا با تو آشنا شدم تو این محله یا اسکایپ شاید هم دانشگاه یا پارک یا خیابان
اگر خواستی بیا در کامنتا بنویس چه طور با من آشنا شدی چه قدر سختی کشیدی تا به من رسیدی
فقط یادت باشد در کامنتا گریه نکنی
چون ممکن است من نباشم تا اشکهایت را پاک کنم
البته من به هم محلیهایم اعتماد دارم و میدانم اصلاً نمیگذارن تو گریه کنی
به هر حال اگر هم گریه کردی
من دستمال کاغذی روی سرور محله آپلود میکنم تا اشکهایت را پاک کنی
شاید بگویید سرعت اینترنت پایین است ولی خوب چاره ای نیست
چون میدانم اگر تو گریه کنی باران اشکهایت سیلی میشود و محله که چه بگویم دنیا را در خود غرق میکند
بیا خجالت نکش باید همه بدانند که من و تو زندگی رویایی داریم
شاید حرفهایی باشد که من نگفته باشم پس بیا و تکمیلش کن نترس من در کنارت هستم
آهای با تو هستم با تو با خود تو تو که به من رسیدی  و خوشبختی
اگر راست میگویی دوستم داری بیا و بنویس بنویس تا هممحلیها بدانند که بین ما چه خبر بوده
آری اینجا محله ی نابینایان است مگر نمیدانی اگر نمیدانی بدان
پس من منتظر هستم تا بیایی و از زندگی قشنگت با من بنویسی

۸۷ دیدگاه دربارهٔ «بگو که دوستم داری میخواهم همه بدانند»

سلام.
وااای.
خدا رو شکر تموم شد.
از بوسیدن پشت تلفن شروع شد خدا خدا میکردم زودتر تموم بشه تا کار به جای باریک نرسیده خخخ.
حالا چرا انقدر بیسر و صدا؟
پس شیرینیش کووووووو؟
خب یه وعده از غذاهای اردو حل شد به سلامتی خخخ.
الفرااااار.

خوب شما به جواب نزدیک شدید
ولی به جواب اشاره نکردید
من راهنماییتون میکنم
خوب به حرفایی که نوشتید دقت کنید
اونجایی که خاطرات را به یاد آوردید
چون متوجه نشدید هنوز میگم
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

سلام علی جان
عشقی پسر
اولش از کلمات عشقولونه و خاطرات عشقولونه حالم بهم خورد؟
بعدش داستان رسید به رسیدن خوشحال شدم
چون شیرینی هم افتادیم
شایدم منظور این پست حرفای دیگران بود
شایدم سرکاری بود
شایدم شاید بود
بازم ایول
هرچی هست و هرچی بوده یا هرچی قراره باشه

سلام توجه توجه قابل توجه اونایی که برای ظرف عسل شهروزو کچل کردن نسیه رو ولش نقدو بچسب به افتخار این وصلت فرخنده ترانه ای از مرحوم سوسن تقدیمِ عروس و داماد و حاضران میکنم امیدوارم مقبول افتد دوستت دارم میدونی که این کار دلِ گناهِ من نیست تقصیرِ دل عشقِ تو دیوونم کردِ بی آشییونم کردِ نازِ تو نازنینوم آتیش به جونم کردِ خوب حالا چون عروس و داماد پایِ سفره ی عقد نشستن این آهنگو با هم میخونیم عروس خانم بگو بله عروس خانم بگو بله دوماد رفته دمِ حجله بگو بله بگو بله حالا همگی به افتخارِ عروس خانم و آقا داماد بزنین اون دست قشنگه رو داداش باقی رو شاید بتونی بپیچونی ولی منو که از همه چیز خبر دارم رو عمراً خلاصه که خودت بیشتر به نصیحت هیچی ولش نصیحت ها رو برای همون که میدونی نگهدار بچه ها اینو بگیرین تو اردو شیرینی ندی شیرینیت میکنم افتاد

نه نمیشه اینجوری واقعاً ببینم کی متوجه میشه من احتمال میدم مجتبی متوجه بشه اگه متوجه شد که من میدونم میشه
واقعاً مدیره
پس چون امیدی به هدایت شماها نیست میگم
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

درود بر رعد عزیز
شما هم متوجه نشدید
خوب من منتظر میمونم ببینم آخر کی متوجه میشه
ما اومدیم داستان عشقی بنویسیم
هم محلیها تبدیلش کردن به معما
خوب حالا که معما شد ببینم کی میتونه حلش کنه
ظاهراً راهی نیست باید گفت
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

درود بر خانم عبدلی
چی بگم پست به این سادگی رو شماها به یه معما تبدیل کردید
به کامنت نغمه دقت کنید
خاطراتش رو به یاد آورد
پس چون تا حالا کسی متوجه نشده میگم
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

سلام علی خوبیییی. بابا معرکه ای من که میگم تو همه فن حریفی هی نگو که چرا ازم تعریف میکنی. خب میبینم که چقدر خلاقیت داااری.
مثلا مثل همین پست که اومدی گذاشتی تا عشاق سابق و لاحق بتونند به گذشته های دور و نزدیک برگردند و مثلا بیاد بیارند که چطوری با هم آشنا شده اند. مثلا ما نابیناها آیا تو همین محله با هم آشنا شدیم و این آشنایی باعث ازدواجمون شده یا تو دانشگاه هم کلاسی و هم دانشگاهی بودیم. یا مثلا تو مدرسه محبی یا رضا پهلوی یا مدرسه ی دیگری با هم آشنا شدیم یا مثل امیر شوهر نغمه رفتیم به عموی زنمون درس یاد بدیم و اونجا خاطر خواه شدیم. خلاصه هر کسی یه جورایی بیچاره شده حالا بد نیست که به یاد بیاره. خخخخ. مثلا من یه روز رفتم خونه یکی از دوستام که تازه ازدواج کرده بود. دوستم زنشو با دختر خواهرش آورده بود اصفهان. و همین باعث آشنایی ما شد. یعنی همو دیدیم بعد به دوستم گفتم که اگه میشه این دختر خواهرتو برام جورش کن و اونم این کارو کرد.
بعدشم هرچی دعوامون میشد میگفت خدا ذلیل داییم بکنه. بعد داییش میگفت چرا وقتی با هم خوبید نمیگی دست داییم درد نکنه.
خلاصه به قول فرامرز این بود انشای من در باب آشنایی.
آهان اینم بگم که این برمیگرده به ۱۴ خرداد ۶۸ که آقای خمینی فوت کرد و یک هفته مملکت تعطیل شد و من که اون موقع تهران هم درس میخوندم و هم کار میکردم از فرصت استفاده کرده به اصفهان آمده و به خونه ی دوستم رفتم و شد آنچه که.
.
.
.
.
بقیه اش بماند.خخخخ
پس عشاق بشتابید و از این فرصت طلایی استفاده کنید و خاطرات گذشته ی خود را مرور کنید و اگر دوست داشتید با دیگران به اشتراک بگذارید.

درود بر عموی محله
اگر راست میگی یعنی واقعاً متوجه شدی
بگو چه نکاتی تو این پست توجه تو رو به این موضوع جلب کرد
اگه میشه با دلیل بنویس تا دوستان متوجه موضوع بشن
پس چون مستدل نیست میگم
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

علی تو گفته ای که:
به هر حال تو آمدی و خوش آمدی من نمیدانم کجا با تو آشنا شدم تو این محله یا اسکایپ شاید هم دانشگاه یا پارک یا خیابان
اگر خواستی بیا در کامنتا بنویس چه طور با من آشنا شدی چه قدر سختی کشیدی تا به من رسیدی
فقط یادت باشد در کامنتا گریه نکنی
چون ممکن است من نباشم تا اشکهایت را پاک کنم
البته من به هم محلیهایم اعتماد دارم و میدانم اصلاً نمیگذارن تو گریه کنی
به هر حال اگر هم گریه کردی
من دستمال کاغذی روی سرور محله آپلود میکنم تا اشکهایت را پاک کنی
و همچنین در جمله ی آخر گفته ای که
پس من منتظر هستم تا بیایی و از زندگی قشنگت با من بنویسی
خب اینها نشان میدهد که خواسته ای زمینه ای فراهم کنی تا افراد بیایند و از خاطرات آشناییشون بگویند و بگویند که از زندگی راضی هستند یا نه.
من در کامنت قبلیم هم به این نکته اشاره کردم که خواسته ای تا بچه ها از آشنایی های خودشون بگویند چون اگه خودت مخاطب خاص داشتی که نمیگفتی من نمیدانم کجا با تو آشنا شدم.
حالا دیدی علی خیییلییی سخخخت نبووود.

سلااااام وااای منم دعوت میکنید لباس چی بپوشم ماماااان من لباس میخواهم مبارک باش آقای کریمی من که اردو نیستم میشه شیرینی برام بفرستین حالا نگفتین این دختر بدبخت کی هست خخخ شوخی کردم بهرحال شاد باشید راستی عمو حسین جونم سلام میگم دخترتون چند سالش هست فکر کنم همسن من باش ببخشید من زیاااد فضولم به خدا من خیلی دوست دارم یک دختر عموی همسن خودم داشته باشم خخخ چه آرزوهایی دارم همه بخندین دوستان فعلا

پیام های اخلاقی, خواهرم حجابت رو رعایت کن, برادر ابرو بر ندار, به فقرا هم کمک کنید, سوسیس کالباس نخورین, کلمات کلیدی: ثریا, شفاف, عقلانیت, نمک, گوجه سبز, گوش کن, تمام, کلش همین بود, این قدر گیج بازی در میارین بچه ها, ایییششش

سلام دل نوشته ای قشنگ و امروزی بود من کاری به جواب و معما ندارم فقط این مطلب رو میگم که “هرکسی از ظن خود شد یار من و از درون من نجست اسرار من” شما با زبانی ساده و روان و امروزی به پردازش فکری عرفانی مبادرت ورزیده اید که به نظر من خیلی جالب و تا حدی سمبلیک و منحصر به فرد است
با سپاس

سلام
وای دیر اومدم
دییییییییر اومدم
من متوجه شده بودم اما مجبور شدم برم بیرون
نشد ییام کامنت بدم
تا اومدم همه چی حل شد
خخخخخخ
ولی مهم نیست که کی بگه
مهم این حل این معما بود که حل شد
البته معما نبود ازش معما ساختیم
خخخخخخ

درود
حتی اگه تو دلتون هم به جواب رسیدید پذیرفته میشه
چون ما باید بر دلها حکومت کنیم نه بر جانها
چون علی کریمی تخصص خوبی در شناخت هم محلیهاش داره
میتونه به این راز پی ببره که کی متوجه شد کی متوجه نشد
برا همین میگه
من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد

کی به کیه, تاریکیه, منم متوجه شدم, عجب, چقدرر عمیق بود, اوه, فقط مثل این بود که بیسکوییت ساق طلایی رو زده باشی تو سمنو بعد با خرمالوی گس و نارگیل قورتش داده باشی, ولی فهمیدما, اساسییی, یعنی یه جوری فهمیدم که هیشکی تا حالا نفهمیده,

نمیگم دوست دارم تا کسی بفهمه خخخ آدم وقتی این پیام شما رو میخوان فکر میکن قرار هست با یک رمان خیلی عشقولانه رو به رو بشه وااای وسطاش داشت گریه ام میگرفت پیش خودم گفتم آخه ی چرا این دوتا رو از هم جدا کردن اما خوب که عمو حسین فهمید من که فکر کردم یک عشق آتشین دارید بهرحال فیلم هندی زیبایی بود منم که میخواستم گریه کنم که فیلم تموم شد موفق باشید

سلام علی جون .پستت خیلی خوشمزه بود.خیلی حال دادی……
بی ادبی منو ببخش داداش زندگی و گرفتاری
نه اینکه چون متاهلی گرفتار میشیا نه آدمیزاد هر بلایی سرش میاد خودش میکنه
حکایت همون خودم کردم که……………
یه جوری از خودم و زندگیم غافل شدم زنم دوروزه درد آپاندیس داره من نفهمیدم.امروز باداداشش رفته بیمارستان ۵بعد از ظهرعمل کرده من ۸
.شب فهمیدم ؟؟؟شاکی ام از دست خودم علی شاکی
خواستم بگم زندگی همش اینی که تو اینجا نوشتی نیس .
راستی نصیحتم همیشه بی فایده نیست.یه وقتایی که عنان زندگیت از دستت در رفت بایدیکی باشه آروم تو گوشت بگه حواست بیشتر به زندگیت باشه.
پس نصیحت کن نصیحت همیشه بی فایده نیست.
Mahday.7@gmail.com

سلام بر پریسیما خانم و مهدیه خانم اول بگم که این بابا خودش نسیحت ناپذیره بعد مهدیه خانم شما چرا اون جشنِ عقد و عروسی رو که من راه انداختم رو گذاشتین و رفتین دنبالِ فیلمِ هندی شیطونه میگه هر چی میدونم رو اینجا بگم ها همین قدر بگم میدونم تو کدوم شهر زندگی میکنه حالا شما اون جشن رو که من برپا کردم رو ول کنین و برین سراغِ فیلمِ هندی و گوجه سبز و کوچه خاکی خلاصه که حسابی رفتین سرِ کار حالا آهای علی ی کریمی من قصدِ نصیحت کردن ندارم چرا که در سنگِ خارا اثر داره ولی در تو نه بهت میگم اگر تو اردو شیرینی دادی که میفهمم نصیحتم در تو اثر داشته وگر نه وگر نه وگر نه همه چیز رو تو اردو لو لو لو میدم حالا خود دانی آی میخندم آی میخندم ال فراآآآآآآآآآآآآآر

سلاااااااام بچه ها……خودمونیما الکی الکی داشتید بی نغمه میشدید.
نمیدونم چرا هرچی بیشتر این پست و میخونم بیشتر به نظرم با مزه تر و شیرین تر میاد.
اونایی که تجربه ش کردن میفهمن من چی میگم.آدما بعضی وقتا دلشون حتی برای روزای سختشونم تنگ میشه.
پس چرا کسی خاطره شو نمیگه????

سلام امیر رضای عزیز. نمیدونم این کامنت رو میخونی یا نه. ولی واقعا ناراحت شدم که نغمه ی گرامی محله دچار مشکل شده. براش آرزوی صحت و سلامتی میکنم.
تو هم شاکی نباش برادر خوبم. خب دیر متوجه شده ای تقصیر که نداشته ای. قطعا نغمه ی گرامی هم اینو خوب متوجه هست و کمترین شکوه یا شکایتی نخواهد داشت. او بزرگوارتر از این حرفاست. خلاصه هم برای تو و هم برای همسر نازنینت آرزوی بهروزی و شادکامی روز افزون دارم.

سلام دوستان کی میاد بریم عیادت نغمه جونم عمل کرده همینجا میگم عزیزم امیدوارم خیلی زوووود خوب بشی بووووس بووووس راستی سلام آقای علی خانی میگم اینا عشقشون زیااادیییی شده همین روزا هست که فوران بشه خخخخ من عاشق عروسی هستم اشکم اشک شوق هست عروسی حتما میام لباسم رفتم خریدم خخخ فعلا برم نوبت آرایشگاه بگیرم فقط شما زوووود روز و محل عروسی رو اینجا بنویسین منتظرم

مرسی عمو جون.شماهم همینطور.درباره امیرم درست میگین من خونه مامانم بودم مجبور شدم با مندحسنی مون برم بیمارستان.فکر نمیکردیم کار به اینجاها بکشه اون بیچاره ام دستپاچه یادش رفته بوده خبر بده.
مهدیه خانم شمام خجالت نکشی ها یعنی اگه کسی نیاد تو ام نمیایی?آیا????همه عروس دارن منم عروس دارم
راستی عروسی رم یه تاریخی بندازین منم بتونم بیام.
وااااااااااااای لباس نخریدم

سلاااام نغمه اینترنت لپتاپ پریده بود منم که بی سواد خوب هیچی از صبح رفتم پیش دوستام الان اومدم خونه خودم تنها میام عیادت این آقای کریمی که خیلی بی معرفت هست عروسیش دعوت نمیکن خخخخ عزیزم ببخشید جواب پیامت رو هم ندادم آخه اندروید همراهم نبود دوست دارم نغمه جووونم بازم ببخشید میام تو واتساپ جوابت رو میدهم

سلام زینب میگم دوست دختر من میشی آخه منم حوصلم سر رفته هیچکسم دوستم نداره اگر هستی بگوووو قول میدهم دوست بدی باشم خخخخ عزیزم من درس ندارم به خاطر همین حوصلم پریده و رفته هرچی دنبالش میگردم نمیبینمش یا عیب از من هست یا از این حوصله خانم خخخ بیا با هم باشیم تا شاید نصیحت پضیر بشیم

خخخخخخ مهدیه
حالا من که درس دارم چه گلی به سر خودم زدم گُل ها نه گِل خخخخخخخخ
مهدیه من دوست دخترت میشم به شرطی که برام آلوچه بخری, خخخخ
آلوچه برام بخر شاید نصیحت فایده ای داشت حححححح
راستی منم تو واتس آپ هستم جهت اطلاع گفتم خخخ

دیدگاهتان را بنویسید