کلاسی کوچک تنها با سه دانشآموز/حکایت درس « الفبای» معلمی که جنس کارش متفاوت با سایرین است+تصاویر
این ماجرا، داستان کلاس درس کوچکی است تنها با سه دانشآموز. کلاس درسی که معلم و دانشآموزانش نه در برابر روزگار بلکه در مقابل مشیت الهی تسلیمند
و با وجود تاریکی محض دنیا، آیندهای روشن را جستوجو میکنند…
1
به گزارشی به نقل از خبرنگارتسنیم، تهران را به سمت شهریار با دنیایی از تصورات ذهنیام طی میکنم تا به دیدار معلمی بروم که جنس کارش
متفاوت با سایران است.
معلم بودن همواره دغدغهها و سختیهای خاص خودش را دارد، اما معلم بودن و در کنار آن محرومیت از نعمت بینایی حکایت خاصی دارد.
حکایت گزارش ما،داستان زندگی معلم نابینایی است که زندگی،فراز و نشیبهای بسیاری را برایش رقم زده اما مشکلات، هیچگاه مانع تسلیم شدنش در برابر سرنوشت نیست.
قرار دیدارمان با خانم شیرازی معلم نابینا،در کلاس درس کوچکش گذاشته میشود، کلاس درسی که تنها سه دانشآموز دارد، دانشآموزانی که همانند معلمشان با قبول
مشیت الهی، برای طی کردن مسیر پیشرفت در تلاشند.
زمانی که وارد کلاس درس میشوم، خانم معلم در حال گفتن املا به یکی از دانش آموزانش است، با رویی گشاده به استقبالم میآید و برای آغاز مصاحبه درخواست دارد
تا اندکی تامل کنم تا املای نازنین تمام شود.
در لحظاتی که معلم در حال گفتن املا به نازنین است، محو تماشای حرکات آنها میشوم، برایم جالب است که نازنین به جای نوشتن بر روی کاغذ بر روی تکهای پلاستیک
با قلمی از جنس پلاستیک در حال حک کردن است و دستان کوچکش انگار برای انجام این کار دشوار، خیلی ضعیف است.
پس از پایان املای نازنین، بلافاصله و با تعجب میپرسم که چرا نازنین بر روی این تکه پلاستیک، دیکته مینویسد؟ و خانم معلم این گونه پاسخم را میدهد: نازنین
در حال نوشتن املا بر روی لوح و قلم است و ابتدا باید حروف الفبا را به این روش فرابگیرد.
3
نازنین، زهرا و بیتا سه دانشآموز خانم شیرازی در کلاسی هستند که کوچکترین کلاس درسی است که تا به امروز دیدهام اما وجه مشترک خانم معلم و دانشآموزان این
کلاس کوچک محرومیت از نعمت بینایی است.
زهرای کوچک کلاس ما علاوه بر نابینایی، مشکلات دیگری نیز دارد و طبق گفتههای پدرش، خدا همه چیز را از زهرا کوچولو گرفته است. نابینایی، اوتیسم،معلولیت و پوکی
شدید استخوان تنها بخشی از مشکلاتی است که زهرا از آنها رنج میبرد اما با این وجود باز هم تسلیم نمیشود و هر صبح را با عشق حضور در کلاس درس آغاز میکند.
آنگونه که خانم معلم به ما میگوید: زهرا به دلیل پوکی شدید استخوان نمیتواند راه برود و نشستن پشت نیمکت برایش بسیار دشوار است به همین دلیل در طول روز صرفاً
سه ساعت در کلاس درس میماند.
شنیدن نالههای زهرا در لابه لای تدریس معلم را شاید بتوان تلخترین قسمت گزارش عنوان کرد. نالههایی که با لحن کودکانه زهرا اینگونه بیان میشود: خانم دستم
درد میکنه.
5
زهرا به دلیل پوکی شدید استخوان،نشستن پشت نیمکت آن هم به مدت سه ساعت در طول روز برایش بسیار دشوار است. شاید زهرا آرزو میکند چه خوب میشد اگر کلاس کوچک
درس، موکتی داشت تا او بتواند زمانی خستگی و ناله از درد دست و پا، بر روی زمین استراحتی کند.
زهرا بر خلاف دو همشاگردی خود به دلیل مشکلات متعددی که دارد به جای ۵ ساعت هر روز ۳ ساعت در کلاس درس میماند. حوالی ساعت ۱۰٫۳۰ بود که پدر زهرا به دنبالش
میآید تا او را به خانه ببرد اما اوحاضر به جدایی از خانم معلم نیست و باز هم با همان معصومیت کودکانهاش میگوید میخواهم در کلاس درس بمانم.
خانم معلم میگوید: نخستین روزهایی که زهرا به مدرسه آمد، حاضر نبود بیشتر از نیم ساعت در کلاس درس بماند اما با برقراری ارتباط عاطفی میان من و زهرا، حالا
او علاقه شدیدی به کلاس درس دارد. در سالهای گذشته برخی معلمان زهرا را به دلیل مشکلات متعددی که دارد در کلاس درس نپذیرفتند.
بعد از رفتن زهرا، بیشتر پای صحبتهای خانم شیرازی معلم نابینای این کلاس کوچک مینشینم.
معلمی که در سن دو سالگی به دلیل ضربه به چشم بیناییاش را از دست میدهد اما به گفته خودش نابینایی هیچگاه مانعی برای خانه نشین شدنش نشد و او پابه پای دانشآموزان
عادی در مدرسه حضور یافت. پا به پای افراد عادی به دانشگاه رفت، همانند یک دختر بینا وارد بازار کار شد و ازدواج کرد…
خانم شیرازی داستان زندگی خود را اینگونه برایم تعریف میکند: سال ۷۴ به عنوان کارشناس بهزیستی استخدام شده و از سال ۷۷ به آموزش و پرورش استثنایی منتقل شدم
در همین سالها نیز ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر شدم.
اما چرخ روزگار هماکنون خانم شیرازی را به زن سرپرست خانوار تبدیل کرده است و دو فرزند پسرش ۱۷ ساله و ۱۵ ساله شدهاند و از نظر جسمی کاملا سالم هستند.
خانم شیرازی در حین صحبتهایش میگوید: زمانی که فرزندانم کوچک بودند، هنگام خروجم از خانه، بسیار نگران میشدند اما با گذشت زمان متوجه شدند که میتوانم کارهایم
را انجام دهم. خرید خانه،آشپزی، تمیز کردن خانه و … را بدون کمک دیگران به تنهایی انجام میدهم.
به آسانی برای پخت غذا، پیاز و سیب زمینی را پوست میکنم و برای اینکه متوجه شوم سیب زمینی تا چه اندازه سرخ شده است آن را با دستانم لمس میکنم.
تلاش میکنم تا علاوه بر درس دادن به دانشآموزانم، مهارتهای خانهداری را نیز به آنها آموزش دهم حتی به مدیر مدرسه نیز این موضوع را پیشنهاد دادهام. خیلی
دوست داشتم تا امکاناتی وجود داشت تا بتوانم به دانش آموزانم، آموزش دهم که میتوان با وجود نابینایی، سیب زمینی پوست کند و غذا پخت.
2
خانم شیرازی آرزوهای بزرگی دارد که شاید برای بسیاری از ما اصلا آرزو نباشد اما برای این معلم آرزوهایی است از جنس دست نیافتنی… آرزویی همچون دیدن چهره مادر
حتی برای چند ثانیه و این آرزو دست نیافتنی ماند و حالا مادر زیر خروارها خاک آرام گرفته است.
حالا این بار خانم معلم، آرزوی دست نیافتنی دیگری را در سینه دارد.. آرزویی که برای بسیاری از مادران ساده به نظر میرسد اما برای او دست نیافتنی.. آرزویی همچون
دیدن چهره فرزند…
وی در لحظاتی که از آرزوهایش صحبت میکرد، خیلی آرام میگوید: تنها تصویرم از چهره فرزندانم بر اساس تعاریفی است که دیگران بازگو میکنند.
شاید بارها شنیده بودم که معلولیت مانعی برای پیشرفت نیست اما به این جمله باور قلبی نداشتم. حالا معلمی را در مقابل خود میبینم که با وجود نابینایی و سرپرست
خانوار بودن از سایر زنان باز نمانده است و تلاش میکند تا به سه دانش آموز نابینایش بیاموزد، حتی با وجود ندیدن دنیا اگر بخواهند میتوانند آن را به کام خود
کنند.
نازنین یکی از دانشآموزانی است که طبق گفتههای خانم معلم از مشکل کم بینا بودنش بسیار ناراحت است.
خانم شیرازی میگوید:نازنین روزهای نخستی که به کلاس درس میآمد، خیلی ناراحت بود و دائما میگفت چرا من باید نابینا باشم چرا نمیتوانم همانند سایر بچهها
با مداد بنویسم. یک روز نازنین را صدا کرده و با یکدیگر صحبت کردیم به او گفتم، مشکلی که او، من و بقیه همکلاسیهایش با آن مواجه هستند، مشیت الهی است اما او
میتواند با پذیرش این مشیت الهی به زندگی ادامه دهد،درس بخواند، سر کار برود و حتی روزی مانند من معلم شده و خط بریل را به سایر دانش آموزان آموزش دهد.
4
معلمی که خود نور را ندیده چگونه میتواند درس نور را برای دانش آموزانش بازگو کند.
این سختترین بخش تدریس برای خانم شیرازی است به گونهای که وی برای فهمیدن اینکه نور چیست با معلمان مدارس عادی صحبت کرده است تا بتواند به دانشآموزان کم بینای
خود بگوید نور چیست.
با نواخته شدن زنگ مدرسه البته اینبار زودتر از روزهای قبل برای شرکت دانشآموزان در جشن میلاد حضرت علی (ع) و روز معلم، گفتوگوی ما با خانم شیرازی به پایان
میرسد..
این کلاس درس با وجود تمام محرومیتهایش، حکایتی بود برای اثبات اینکه با توکل به خدا اگر بخواهیم میشود حتی با وجود تاریکی دنیا…
اگر این مطلب کپی بود برای یادآوری حقوق نابینایان بسیار مفید و لازم است ، لذا بمنظور اطلاع از نحوه فعالیت ها و ارائه نقطه نظرات و دیدگاه های شما عزیزان در بخش کامنت های این پست منتشرش کردم و از همه شما دعوت می شود تا نقطه نظرات و دیدگاه هایتان را ارائه نمائید .با تشکر .
۲۰ دیدگاه دربارهٔ «گزارشی از کلاسی متفاوت به قلم خبرنگاران در آستانه روز معلم ، حتما بخوانید»
با دورود فراوان قنبر خان نازنین خوشحالم که اینجایی.
درود بر شما سعید جان عزیز
من هم از حضور شما خوشحال هستم .خیلی دلم یمخواست شما را ببینم .بالاخره داشتن دوستان خوب و توانمند همچون شما برای ما نعمت است .
گوش کن سرای من است .مجتبی و سایر دوستان را دوست دارم .من هیچ جا نرفتم و نمی روم .این را بخاطر دل مجتبی ننوشتم .من گوش کن را خیلی دوست دارم .از سن و سال ما هم دوره گردی و رفتن دیگه بر نمی آد؟
باز هم ممنون از توجه شما دوست گرانقدرم .
سلام عمو
پست خوبی بود مرسی
کار خانم شیرازیها ستودنیه خوبه که معلم از جنس دانشآموز باشه و با درک متقابل همه چیز رو آموزش بده
آفرین به خانم شیرازی و همت بلندش
از همینجا هفته ی معلم رو به تمام معلمهای محله تبریک میگم
درود بر دختر خوب
کار خانم شیرازی ها واقعا ستودنی است .مطالب بسیار ریز در این گزارش بود که من جای مناسب آن را محله خودمان دیدم .ما افراد توانمند زیادی داریم که برای محله و جامعه ناشناخته باقی مانده اند .
تلاششان را ارج می نهیم .
سلام عمو قنبر گرامی, چقدر مطلب قشنگی بود, ولی اشکم برای زهرا در اومد, امیدوارم دانش آموزان خانم شیرازی در آینده افرادی مفید و الگو باشن برای بقیه, و خودشون هم موفق و پاینده باشن, روز معلم بر همه ی معلمهای دلسوز و مهربون به خصوص معلمهای محله مبارک, دست شما هم درد نکنه بابت پست
درود بر دختر خوب
چقدر با احساس نوشتی عمو . بعد از کامنت شما دوباره متن را خواندم و حالم دقیقا با بار اول یکی بود ؟ لرزه بر اندامم افتاد و به معنی کامل کلمه معلم بودن را حس کردم .سعی در فهمیدن آن نموده و آرزوهای قشنگ برایشان در سر گذراندم هر چند که به قشنگی آرزوهای شما نبود عمو .دست شما هم درد نکند به خاطر این همه زیبائی و قشنگی آرزوهای قشنگت .شاد باشی .
سلام به آقای قنبر گرامی
خیلی گزارش تامل برانگیزی بود و تلاشهای این معلم گرانقدر هم در زندگی و هم در مدرسه ستودنی است. من هم هفته ی گرامی داشت مقام معلم رو به شما و همه ی همکاران عزیز تبریک میگم پیروز باشید
درود بر مادر بزرگوار بزرگمهر
بله دقیقا گزارشی تامل برانگیز بود .تبریکات ما را هم در هفته بزرگداشت مقام معلم پذیرا باشید .با تشکر فراوان از حضور سبزتان .
سلام جالب بود و جالبتر ما که باید حقمان را بگیریم چون به ما نمیدهند و باید تلاش کنیم از اینجا به خانم خودم و معلم عزیز هفته معلم رو تبریک میگم به همه معلمانی که عاشق کارشون هستند.
درود
سجاد عزیز خوشحال شدم از دیدارت و ممنون که نظر دادی .سجاد از جمله نوادر محله شدید ؟خخخ خوشحال هستم که در سلامت هستید .بله ما باید حقمان را خودمان پس بگیریم و دقیقا با شما موافقم .خیلی وقت بود که خواننده خاموش بودید .امیدوار هستم در اسکایپ ببینمتان .
سلام بر قنبر . خوبی پسرم؟؟؟؟؟؟.
ای چی بگم ؟؟؟؟؟؟؟
از بس که تبعیضو در گوشه گوشه ی مملکت دیدم خسته شدم .
یه جورایی دلم گرفت.
درود
عارفان علم عاشق می شوند
بهترین مردم معلم می شوند
عشق با دانش متمم می شود
هر که عاشق شد معلم می شود .
معلم عزیزم روزت مبارک .
ببین رعد بزرگ ما آرزو می کنیم که بهترین باشیم و به قول خودت دلت می خواست تا نابینائی ببینید ولی افسوس که در عالم واقع چشمان همه مردم بر روی واقعیات بسته است .چنین افراد زیاد هستند و با ورود به حریم این افراد در می یابیم که واقعا چیزی نمی دانیم .
ای کاش عصایت را می گرفتم و بر سر علی می زدم اما گویا جان سالم بدر برد و حالش خوب شد .
ممنون از حضورت و شعر هم تقدیم به شما و همه معلمان محله دوست داشتنی خودم .
سلام. ممنون بابت انتشار پست تأمل بر انگیزتون.
علاوه بر لایک کردن حرف های دوستان امیدوارم اوضاع کشور بهتر از قبل بشه و محرومیت ها کمتر و کمتر و شاید روزی نیست و نابود بگردند.
بگو آمین.
درود
ممنون از حضور سبزت و کامنت قشنگت هنوز تا دیر نشده :
آآآآآآآآآآمینننننننننننننننننننننننننننننن
سلام خیلی پست خوبی بود برای همه نابیناها آرزوی مستقل شدن دارم راستی آمیییین
درود بر دختر خوب
بله یکی از ویژگی های مهم این مطلب همانا استقلال نابینایان بوده و هست .ممنون از حضورت و کامنت زیبایت عمو .
نوه ی گلم قنبری اگه میخوای بزنی تو سر علی از نوع بی کرمش خخخ بیا عصای سر، شمشیریو بهت بدم خخخخ
یه گرز به جا مونده از عصر خرچنگشاه ماموت نژاد هم دارم که میزنه لهو لورده میکنه ههههه
درود
آره دقیقا زدی به هدف ؟ می خواستم ادبش کنم این بی ادعا رو که زود سر به راه شده والان نیازی به آن گرز فولاد نشان عصر نیست .اما نگهش دار که اگه لازم شد بیام ازت بگیرم .آخه هی خوب می شه و هی می خواد چه کنه یا خوب بشه یا بد .می گم ها اگه دنبالش راه بیفتیم جریان کبک وخروس پیش می آد و ما خودمان رو هم گم میکنیم .نمی دانم والله من که این نصفه شبی مانده ام که من خوابم می آد یا اون تجربه اش نشده ؟
باز هم حتما چاره در زیر لوای تجربه شما است دیگه !
حالا برم بگیرم بخوابم که خاموشی خیلی وقته خورده و پادگان در سکوت حکمفرمائی میکند ؟؟؟؟
خانم شیرازی، خوب میدانم که ناگفته هایت بسیارند.
هفته معلم بر تو که نمونه بارز صبر و مقاومت هستی مبارک باد
درود
با عرض پوزش و عذر خواهی از معلم دلسوز محله دوست داشتنی ما من متاسفم که با انتشار این مطلب نگرانی ها را بر شما وارد نمودم .اما قصد اصلی من آشنائی دوستان با این همه همت و عزم و اراده افرادی است که ناشناخته مانده اند ولی می توانند الگوی کاملی برای ما باشند . من منتظر شما بودم و انتظار درک این قضیه را بدین صورت از شما داشتم .
سرکار خانم جوادیان گرامی ، هفته معلم بر شما معلم وارسته نیز مبارک باشد . ایام به کام .سفرنامه به قلم خودتان منتشر بفرمائید لطفا ؟