خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دلم زیااااد گرفته

به نام اون که خودش میدونه کی هست سلام عرض میکنم خدمت همه ی دوستان خوبم که این پست رو میخونن من همیشه سعی میکنم بخندم اصلا نمیتونم طولانی مدت ناراحت باشم یادش بخیر حدود هشت ماه پیش میرفتم کلاس زبان چون همیشه میخندیدم آقای معلم فهمید که من حالم خوب نیست هر جلسه عادت داشت از تک تک بچه ها احوالشون رو میپرسید وقتی که به من رسید من هم که همیشه سعی میکنم راست بگم گفتم امروز حالم خوب نیست گفت چرا من هم که حوصله ی حرف زدن نداشتم به قول معروف پیچوندم اون روز استاد زیاد ما را خندانید هاهاهاها وقتی کلاس تموم شد گفت حالا چطوری گفتم استاد من ناراحتیم زیاد طولانی نیست الآن هم حالم خوبه شکر گفت یعنی میگی من این همه زحمت کشیدم بیخود بود من هم تازه فهمیدم چی شده خلاصه برای اولین بار تو دنیا شادی من برای یک نفر مهم شد.

دوستان امروز هم مثل همون روز دلم گرفته از اعتدالی که میگن خدا داره و من فکر میکنم این مطلب در مورد نابیناها صدق نمیکنه چرا همه بیناها فکر میکنن اقوام خدا هستن و فکر نمیکنن خدایی که ما رو نابینا کرده میتون اونها رو هم مثل ما بکنه اگر دروغه یکی بیاد بگه حق با من نیست هرچی دلشون میخواهد در باره ی تواناییهای ما فکر میکنن یکی میاد پیشت میشینه و ظاهرا دوست داره گوشت مرغ ریز میکنه و تو غذات میریزه با خودش فکر نمیکنه اگر نمیبینم دست دارم خوب یا آدمهایی که هرچی دل مبارک میخواهد میگن بعد وقتی بعد از کلی اصرار بهشون میگی که چرا سه سال پیش ازت دلخور شدم میگه تو زیاد حساسی دلم گرفته از خدای مهربونم که اگر من یک کوچولو به کسی چیزه بدی بگم حتما تقاص پس میدهم اما اونا اگر چیزی بگن هیچی دیگه تشویق هم میشن آخه شما بگید اگر من هم مثل بقیه میدیدم چی میشد واااای خوب کسی نیست بگه اگر ما میدیدیم تکلیف این کارمندای بهزیستی یا این دکترهای مهربون یا بقیه کسایی که مثلا برای ما خدمت میکنن از کجا پول می آوردن خلاصه یکی بیاد بگه کی و کجا وعده ی دیدار ما هاهاهاها.

خارج از شوخی کی این آدمها جواب این حرفاشون رو میگیرن اگر کسی میدونه بیاد بگه تا من هم حالم خوب بشه به خدا الانه که بمیرم منتظرم کسی بیاد تو کامنتها و یک چیزه خوب بگه تا من خودکشی نکردم موفق باشید دوستان

۶۲ دیدگاه دربارهٔ «دلم زیااااد گرفته»

سلام مهدیه جان
من نمیدونم چی بگم
دقیقا نمیدونم بگم چی
بگم زیاد حساسی یا بگم بی خیال
نه نمیگم
چون وقتهایی که شبیه تو دلم میگیره این حرفا بدتر به همم میریزه
پس نمیگم
فقط اینو میگم که
درکت میکنم همین
چون دردتو کشیدم

مهدیه جون خوش به حالت چقدر قشنگ حرف دلتو مینویسی!
پست به جایی بود دستت درد نکنه! چند وقتیه دل منم خیلی گرفته امیدوارم بچه ها بیان حرفای خوب و شاد بزنن تا دلمون کمی وا شه! منم اگه اجازه بدی چندتا شعر میذارم! آخه من وقتی دلم بگیره و غمگین باشم شعر میخونم تا شاید کمی تسلی پیدا کنم!
میبوسمت عزیزم!

درود بر مهدیه نازنین. اول که فکر میکنم منظورت از اعتدال خدا عدالت خدا باشه. آیا درست میگگگم. دوم اینکه از اساس فکرت اشتباه هست که فکر میکنی خدا من و تو را نابینا کرده و برای همین به خودت حق میدی که ازش گلایه کنی یا باهاش دعوا کنی. دختر جان تو چه دلیلی داری که اینطور قرص و محکم میگی خدا نابینات کرده.
سوم اینکه معنی این جمله را درست نفهمیدم یعنی شفاف ننوشتی:
اگر دروغ یکی بیاد بگه حق با من نیست هرچی دلشون میخواهد در باره ی تواناییهای
ما فکر میکنن یکی میاد پیشت میشینه و ظاهرا دوست داره گوشت مرغ ریز میکنه و تو غذات میریزه با خودش فکر نمیکنه اگر نمیبینم دست دارم
اگه میشه کمی بیشتر دربارهش توضیح بده.
ممنون دختر خوبم. سعی کن در چنین مواقعی آهنگهای شاد گوش بدی اگه حرکات موزون بلدی که اونم به شادیت کمک میکنه. کلا فکر کنم اگه این اما و اگر ها را کنار بذاری راحت تر میتونی زندگی کنی. چون اگه شروع به پرسیدن و کنکاش در این امور بکنی انتها و پایان نداره. سعی کن نه از خدا و نه از هیچ کس دیگری گله نکنی چون فایده ای نداره جز اینکه خودتو عذاب میدی.پس بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد.

شرمنده آقای عمو حسین می شه صحبت هایی نکنید که پست رو به حاشیه بکشیم آیا….
مهدیه جونم به نام همونی که خودش می دونه کی هست همیشه ایمان داشته باش و توکل کن ….
یه جایی یکی گفت عدالت خدا اینه که به هرکی اندازه ظرفیتش سختی داده به اندازه ظرفیتش هم ازش انتظار داره …. بعد عدالت خدا اینه که اندازه ظرفیت من با اندازه سختیم یکی هست نه کمتر و نه بیشتر و ظرفیت و سختیهای دوستم و خانواده م و بقیه انسانها هم همین تعادل رو داره …. اگه من از ندیدنم سختی می کشم یکی از بی خونه بودنش همون اندازه ناراحت هست یکی از بی مادر بودنش و بگذریم لطفا ادامه ندیم این بحث رو باشد که رستگار شویم….

سلام عموی خوب و مهربونم چند روز پیش با یک نفر غذا خوردم گوشت مرغ رو به تکه های خیلی کوچیک تبدیل میکرد و تو بشقاب من میریخت من یک کم بهم برخورد اما چیزی بهش نگفتم , آخه میگن تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افته به همین دلیل من فکر میکنم فقط خدا تو نابینا بودنم مقصر هست بله عمو منظورم همون عدالت هست خیلی بهم ریخته بودم ببخشید متوجه نبودم چی مینویسم مرسی عمو جونم چشم سعی میکنم برم تو پوست خخخ

سلااام بر مهدیه جونم ….
خانمی آره خدا خودش می دونه که تو من و ما حتی شکایت هامون به خودش رو با اسمش شروع می کنیم …. می دونی کنارمونه … خییلی خییلی نزدیک …. یه لحظه دقت کن …… حسش می کنی …
می دونی می خوام بگم من هم اند یو هستم پس اون چیز هایی که الآنی دارم برات می نویسم رو از کنار گود نمی نویسمش …. از وسط وسط گود … بین امواج دریا در خدمتیم ….
دیگه این که خوب می کنی وقتی ناراحتی و دلت گرفته نمیذاری خیلی طول بکشه و زودی خودتو ازش خالی می کنی … شکلک منم همین طوریم … یعنی این بهترین رااه زندگی کردن و البته از زندگی لذت بردن با امکانات محدود هست …..
در مورد این که ما نباید از کسی دلگیر بشییم و انتظار داشته باشیم و دیگران …. چه می دونم موضوع آخر صحبت هات بله منم خییلی وقتها با این مساله مواجه شدم که والا من نمی دونم چرا این طوریه …. ولش کن اونها رو هم … یه مثلی بود می گفت میخ تو سنگ خارا نمی ره نمی دونم یا مشت می کوبند رو یه جایی قضیه همون هست …. بابا نبفهمند تو این رو تو ذهنت بیار و با خودت بگو که اونها که نبفهمند حق هم که با من هست پس همین که من خودم حق رو به خودم می دم کافیه و مهم این هست که خودم از خودم خوشم بیاد و راضی باشم و واااای چی دارم می نویسم ….
شکلک چرااااا صندلی دااااغ من نیومدی هاان هااان هااان …..
شکلک منم یکی دو تا دوست کرمانی دارم یکیشون اسمش زهره هست و یکیشون ونوس …. ونوس حقیقی و زهره واتس آپی …. دیگه دیگه این که من تا حالا مسافرت کرمان نیومدم شکلک خخخخ شکلک فهمیدی که باید دعوتم کنی که شکلک من که واضح نگفتم که …..
در پایان نیز برای شما و خانواده گرامی و خودم و خانواده محترم و بقیه بچه ها و خانواده گرامی و محترمشون آرزوی اینو دارم که آبمون با هم تو یه جوی بره خخخ ….. باشد که رستگار شویم….

درود
خخخخ یک کمی بیشتر از نوشته های من فک کنم پایه یک منو بربودی کفم ؟!
حالا برم چای آلبالو آماده است بخورم جای شما هم خالی خالی .راستی بفرمائید چای آلبالو .
بانو ببینم منم در صندلی داغت نیامدم آیا راستش این صفحه برای نوشتن منو اذیت می کنه دیگه و حوصله بر شده است آیا !

سلام عزیزم حق با تو هست راست میگی حتی وقتی شاکی هم هستیم به نام خودش شروع میکنیم هاهاهاها ببخشید نیومدم صندلی داغ آخه چند روزی بود به اینترنت دسترسی نداشتم به خدا بهش سر زدم اما دیدم هنوز جواب سوالات رو ندادی به همین دلیل چیزی نپرسیدم عزیزم فامیلی این دوستهای کرمانیت چی هست فکر میکنم بشناسم شون قدمت به چشم مبارک هر وقت اومدی یک سر هم بیا شهر خوشگل من آخه بهشت من همینجاست فقط شهر خودم راستی شمارتو برام بفرست منم تو واتساپ هستم مرسی که اومدی و مثل من بی معرفت نبودی بازم ببخشم بوووس این هم ایمیل mahbig2015@gmail.comشاد باش که بهترین دارو برای همه ی دردهاست

درود! بچه های همه فن حریف کور بشتابید و دست به دست هم دهید و شغل پر درآمد تابوت سازی براه بیندازید تا ثابت کنید که کورها به مرز خودکفایی رسیده اند، ما باید راضی نشویم که بیناها برایمان تابوت بسازند، خوب من زودتر برم تخته و میخ آماده کنم که امشب یه مرده داریم و اولین تابوت را من میسازم، آقا بیا… خانم بیا… تابوتهای کوری دست اول دارم، تابوتهای من از نوع بسیار خوب کوری ساخته شده، حالا اولین نفر مهدیه آدرس میده تا اولین تابوت و بهترین تابوت را برایش پست سفارشی کنم، راستی مهدیه کفن داری یا نه؟ ولش کن خودم کفن سفارشی داخل تابوتت میگذارم، اصلا ناراحت نباش صابون و لیف و پنبه ی مخصوص برای راحتی مرده شور هم در یک صندوقچه کنار تابوت قرار میدهم، خوب فکر کنم پنج بسته پنبه کافی باشه،حالا باید یه نابینای مرده شور استخدام کنیم تا دست بیناها به نابیناها نخوره و باعث ناراحتی بدن مرده ی کورها نشه،راستی این کوره که مرده عجب اخلاق خنده داری داشت، راستی این کوره هیچوقت نمیمرد، راستی عجب مردا، این مرده خیلی باحاله!

سلام عدسی خخخ خخخ خخخ نه من زنده هستم خیلی دوست داری من بمیرم دلت میاد یک جوان از دنیا بره باباییم دق میکن ولی اگر مردم وصیت میکنم از نابیناها تابوت برام بگیرن خخخ مرسی که خنده رو لبم آوردی خوب که شاد هستی شاد بمون تا بهت حسادت کنن

سلااام مهدیه ؛ چاره ی دلت پیش رععععععد بد صداس خخخ ی زنگ به رععععد بزن ، کمی برات میخونم ؛ کمی باهات می حرفم ؛ کمی هم باهات میخندم . آره عزیزکم بدو ی زنگ به رعععد همیشه منتظر بزن ههههه
ی داستانیو برات بگم که ی ساعت دل پیچه بگیری ههههه

درود! ما مردها ترک بوسه کردیم که دیرتر بمیریم، اما مثل اینکه کورمرگی اومده و من از شغل زغال فروشی به شغل تابوت سازی رسیدم تا همه رستگار شویم، راستی در کامنت قبلی بجای م ل خورده بود و مرده شده لرده!

سلام مهدیه خانمی
امیدوارم که همیشه شاد باشی و از شادیات بتعریفی و دل دوستان رو شاد و لباشون رو خندون کنی…
از خدا میخوام که غم و غصه ها رو از همه بدور کنه عزیزم…
این که ناراحتیت طولانی نمیشه خیییلییی عالیه…
بیخیالی طی کن و به اتفاقات خوب زندگی بفکر و شادی رو تا جایی که میکنی از خودت دور نکن…
شاد باشی و سربلند…

مهدیه داری ترغیبم میکنی ی آهنگ شش و هشت که چه عرض کنم ی آهنگ دوازده در شانزده بردارم روش بندری و هندی بخونم بذارم اینجا شاد شیا!
سخت نگیر!
البته چرا.
گاهی وقت ها هم سخت بگیر که خودساخته بشی ولی نه همیشه.
من اگه بدونی چه مشکلاتی دارم کلی دلت خنک میشه که اندازه ی من مشکل نداری.
باور کن نمیخوام بگم مشکلاتم از بقیه بیشتره ولی هر کسی قد خودش مشکل داره.
به نظرم برو بیرون، ی هوایی به کلهت بخوره.
ی شربت یا بستنی یا آب خنک بخور.
برو با جوجه ی همسایه‌تون بازی کن.
روی پشت‌بوم، دراز بکش.
توی کوچه، توپ ی بچه ی کوچولو رو بگیر شوتش کن.
با دهن از بطری نوشابه، سر بکش.
لذت ببر از زندگی در حد بارسلونا!

سلام مجتبی واقعا حق با تو هست مگر میشه کسی تو زندگیش مشکل نداشته باشه به خدا گاهی اوقات فکر میکنم کاش جام با یکی دیگه عوض میشد اما کسی به ذهنم نمیاد ترجیح میدهم فقط خودم باشم احساس میکنم مشکلاتم از همه کمتر هست واقعا ممنون از حضورت خودتم سعی کن لذت ببری از زندگی

درود! اصلا پشیمون شدم من نمیرم تابوت بسازم، حالا که تو نمردی و نمیمیری منم تابوت نمیسازم، من تابوت وصیتی دوست ندارم، حالا که نمردی قابلمه اجازه نداری بمیری، یا کاسه اجازه نداری بمیری، یا بشقاب اجازه نداری بمیری، یا قاشق و چنگال اجازه نداری بمیری، خوب این همه را گفتم که بگم دیگه اجازه نداری بمیری، ببین من چقدر قشنگ دیگه را تفسیر میکنم، راستی گفتم تفسیر: یادم اومد که بجای تفسیر میکنم بگویم تفگرسنه میکنم،راستی چی میشد اگه همیشه مخالف کلمات را بکار میبردیم همه چیز خنده دار میشد، بجای دیگه بگوییم قابلمه یا یه چیز بشقاب، یا بجای تفسیر تفگرسنه، حالا تو بیا چندتا کلمه اینطوری بنویس تا کمی با کلمات بازی کنیم و سرمون گرم بشه و دیرتر بمیریم، یا بجای سرمون گرم بشه:پامون یا دستمون یا شکممون یا گردنمون یا گوشمون یا مماغمون سرد بشه و دیرتر بمیریم، راستی تو فهمیدی من چی گفتم؟ اگه فهمیدی بیا توضیح بده تا بقیه هم بفهمند!

درود! حدود نیم ساعت پیش گرسنه شدیم و هوس کباب کربیم، فورا لباس پوشیدم و با عصا زدم بیرون: به تقاطع که رسیدم یه موتوری ایستاد و پیاده شد و پرسید میخواهی بری آن سمت خیابان؟ گفتم بله و از خیابان عبور کربیم، به کبابی رفتم و کباب گرفتم و به یه نفر گفتم از خیابان ردم کرد و حالا دارم مینویسم تا برسم خونه، تا یک دقیقه دیگه میرسم!

مهدیه جون دوست ترین دوست من خداست می دونی چرا؟نه چون من مشکلی ندارم باور کن هر کسی مشکل خودشو بیشتر می دونه ولی چون یاد گرفتم هر مشکل یه مدرسه س تا دیگرانو هم بفهمم چون یاد گرفتم از هر مشکل پله درست کنم و ادما رو از بالاتر نگاشون کنم تا فقط خودمو و مشکلات خودمو نبینم می دونی مهدیه جون دردای دیگران به ما می گه ما هنوز چیا رو از دست ندادیم و ممکنه بعضی چیزا رو چه زود از دست بدیم همه چیز این دنیا موقتیه به دو مسافر نگاه کن وارد یه مسافرخونه میشن به یکی اتاقی مجلل می دن و به اون یکی اتاقی ساده مسافر اتاق مجلل دلبسته ی اتاقه اما مسافر دیگه دقیقه شماری می کنه تا ازین اتاق رها بشه مسافر اتاق مجلل هر قدر دلبسته باشه اینجا مسافرخونه س چی برای افتخار داره ؟چقدر برات خنده داره اگه این مسافر پز بده ؟موندن زیادی و دلبستگی زیادش باعث میشه فقط اون چیزایی رو که داره از دستشون بده و دست خالی به مسیر سفرش پرت بشه و تو می دونی که هیچ سفری بی پایان نیست وقت رفتن حال این دو مسافر رو در نظر بگیرچه کسی حسرتش بیشتره؟به چه دردش می خوره این همه مجلل بودن اتاقش جز این که به حسرتش اضافه می کنه ؟این حال مهمونای دنیاس اونی که بیناس برای بیناییش و اونی که شنواس برای شنواییش باید حساب پس بده اما ببین عدل خداوند رو که که چطور در رحمتش میریزه تا به جایی که نابینا رو فقط به شرط صبر وعده ی بهشت می ده و هیچ کس جز نابینا همچین بشارتی نداره این دنیا مهدیه جون به نظرمون طولانیه حرف مردم خودش عین زخم رو دلمون می مونه ولی از بیناها بپرس وسعت قبرستونایی رو که از شاه تا گدا همه توش خوابیدن انگار هیچ وقت زندگی نکردن و نبودن حتی نزدیکان کسی که تا دیروز باهاش زندگی می کردن امروز ازش فراری ان نه بینایی براشون معنی داره و نه می تونن حتی یک ذره خاک رو کنار بزنن پول ها و فرزندایی که بهشون افتخار می کردن همه هیچن براشون از تموم دنیا حتی خاکشون هم مال خودشون نیست چنان فراموش میشن که ….مهدیه جون فکر می کنی اگه دنیا ذره ای ارزش داشت پیامبرمون ۶۳ سال فقط در فقر و زجر زندگی می کردن ؟دنیا برای خداوند ذره ای ارزش نداره ما اومدیم مسافر باشیم و در حد توان جمع کنیم و بریم چی رو؟فقط و فقط انسانیت و انسان بودن رو پس اگه دیدی کسی دور از انسانیت باهات رفتار می کنه به حالش گریه کن و بدوون این همون مسافره که دل به مسافرخونه خوش کرده!و بدوون چقدر راه داره تا به انسانیت برسه و حال این که داره فقط وقت تلف می کنه مهدیه جون به خدا زیبا فکر کن چون خداوند همین جوریش هم تو رو زیبا می بینه
و می دونه که با نا بینایی و صبر لیاقت بهشتی رو داشتی که میلیون ها نفر نداشتن ندارن و نخواهند داشت دوست دارم …ترانه

سلااااام واقعا حق با شماست خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم که دوستای مهربونی مثل شما دارم به خدا همین خودش یک نعمت خیلی بزرگ هست که هیچ کدوم از دوستام ندارن خدایا شکر از شما هم زیااااد سپاسگزارم که اومدین و کامنت به این زیبایی نوشتین واقعا حرفاتون خیلی روم تأثیر گذاشت شاد باشید و پیروز

درود! خوب نان و کباب را زدیم به بدن: مفید و مختصر، ساعت ۲۱ هندونه خوردیم، گرسنه شدیم و چهل دقیقه طول کشید تا لباس پوشیدم و بیرون رفتم بابک خریدم به خانه آمدم و سفره پهن شد و خوردیم، حالا روی تخت دراز کشیدم تا دقایقی دیگر بمیرم و صبح زنده شوم و به اداره بروم، راستی وقتی خوابیم یعنی مردیم؟!

سلام. در کل من توصیه های بچه ها رو لایک و تأیید می کنم و سعی می کنم هم خودم بهشون عمل کنم و هم شما بهشون عمل کنید یعنی سعی کنید عمل کنید.
در مورد این که ما چرا نابینا شدیم هم سعی می کنم با یه مثال توضیح بدم.
شکلک تحلیلگر مشکلات نابینایان و چرایی نابینایی آنان خخخخخخخخخ
وقتی ما از نابیناییمون عصبانی میشیم حتماً یک اتفاقی می افته که این عصبانیت به وجود میاد و اگر منصف باشیم هیچ کس نمی تونه ادعا کنه در لحظه لحظه نابیناییش از نابینایی ناراضی و عصبانی بوده چرا که زندگی بعضی وقت ها اون قدر ما رو درگیر خودش می کنه که اون قدر سرگرم میشیم که نابیناییمون رو فراموش می کنیم و اگر هم فراموش نکنیم بهش توجه نمی کنیم در نتیجه معمولاً احساسات انزجار و سختی زندگی نابینایی وقتی برامون پیش میان که یک اتفاقی افتاده باشه که ما به فکر مشکلاتمون بیفتیم مثلاً من که بچه بودم وقتی می دیدم بچه های هم سن و سالم سوار دوچرخه میشن و تندی از جلوی من رد میشن خیلی از نابیناییم و این که نمی تونم مثل اون ها سوار دوچرخه بشم ناراحت و عصبانی می شدم و نق می زدم و با خودم می گفتم چرا من باید نابینا بشم؟ چرا نباید کس دیگه ای جای من نابینا بشه؟
حالا شما فکرش رو بکنید اگه واقعاً بشه که من جای یکی دیگه باشم و اون به جای من نابینا بشه آیا اون وقت اون نخواهد گفت که چرا من و همین طور این زنجیره رو بگیریم و بریم جلو می بینیم هیچ کس به این وضعیت راضی نمیشه که جای کس دیگه ای باشه.
ما نابینا هستیم چون نمی شد که نابینا نباشیم و اصلاً این قانون طبیعته که در اثر یک علت و معلول هایی مسائلی پیش میان که اگه نیان تخطی از قانون طبیعت میشه مثلاً من که نابینا شدم علتش ازدواج فامیلی پدر و مادرم و مشکل ژنتیک بوده حالا شما فکرش رو بکنید علم ثابت کرده که اگر ازدواجی مثل پدر و مادر من با هم پیش بیاد فرزندشون نابینا میشه یعنی این ازدواج علت نابینایی من بوده و هست حالا اگر با وجود این علت که ازدواج پدر و مادر من که فامیل هم هستند من نابینا نمی شدم قانون طبیعت به هم می خورد.
جدی به همین سادگیه. هر اتفاقی که برای کسی می افته به خاطر وجود یک علتی هست که باعثش شده.
البته که برای هر کسی حتی من که الآن دارم این ها رو می نویسم احساساتی از این نوع که برای شما پیش اومده پیش میاد اما اگر بخوایم منطقی قضاوت کنیم مسأله همینه که گفتم.
امیدوارم درست توضیح داده باشم و بتونم منظورم رو برسونم.
در کل که سعی کنیم و کنید و کنند که به هر شکل که بلدیم و بلدید و بلدند از زندگی لذت ببریم و ببرید و ببرند.

بازم سلام که سلامتی میاره … سلااام….
بچه ها شما لطف دارید شکلک سرخ شدن از خجالت خخخ ….
می گم مهدیه جونم فامیلی زهره خانمی رو که واقعیت نمی دونم ولی ونوس اسعد پور … شکلک من الآنی هر چی کردم ایمیلم باز نشد که نشد شکلک شما به من ایمیل بزن بعدی که باز شد شماره ت رو بردارم ghasemi3000@gmail.com دیگه بابا فرشته خانمی خخخ منظورم این بود که شوما ان شا الله هیچ وقت دلت نگیره و البته بقیه دوستان …. بعدش دیگه شکلک مهدیه خواستم دور همی حوصله مون بیاد گفتم چرا نیومدی صندلی داغم شکلک خخخخ وگرنه ما همه رو اومده محسوب می کنیم …

سلام به مهدیه خانم .
من هم یه لحظه فکر کردم که وقتی در میهمانی هستی و یکی سر خود به بشقاب آدم برنج یا خورش اضافه می کنه و فکر می کنه متوجه نمیشیم خیلی بدم میاد و عصبانی می کنه بنده را.
به هر حال آرزو می کنم شما و سایر دوستان همیشه لحظاتی شاد و مرفه داشته باشید.

درود بر آبجی مهدیه از این مشکلات بسی وجود داره کاریش هم نمیشه کرد باید دم را غنیمت دونست و خوش بود راستی این که چیزی نیست یه بار یکی از هم کلاسی های من توی سلف دانشگاه میخواست خیر سرش من را راهنمایی کنه و بهم بگه ماست کجاست و خورش کجاست اومد دستم را گرفت و کف دستم را یه بار گذاشت توی خورش بعد همون دست را گذاشت توی ماست و گفت عزیزم این خورش هست و اینم ماست هست راستش دیروز واسه من روز بدی بود ۱۳ ساعت ناحق درد کشیدم آخه کتفم از جا در رفته بود و بی انصاف ها ۱۳ ساعت زجرم دادن تا سر انجام بردنم اتاق عمل و واسم جاش انداختن توی اون ساعات همش میگفتم خدایا آخه قربونت برم چرا هر چی بلا هست باید سر ما بیاد همش از خدا استمداد میکردم آخه شما نمیدونی وقتی کتف درمیاد چه درد وحشتناکی داره ولی الآن حالم خوب هست و دارم از خنده های آرتیمان لذت میبرم میخنده و میگه بابا دارم میخندم منم میگم بابا تو بخند تا دنیای نامرد هم کمی مردی کنه و به روی ما بخنده

سلام هاهاهاهاها چقدر انسان هستند بعضی دوستان برای دل سوزی میخواهند قاشق بردارن غذا تو دهن آدم بزارن امیدوارم حال شما هم زوووود زوووود خوب بشه به آرتیمان هم سلام زیااااد برسونید شاد باشید تا همیشه

منم اومدم که اومده باشم! هاهاهاهاهاهاها
نمیدونم چرا من از این مشکلات ندارم
یعنی دارما ولی نمیدونم که چرا در مواجهه باهاشون ناراحت نمیشم! خخخخخخ
ولی میگما مهدیه بیخیال سخت نگیر یه کم بخند همشهری تو که خوب میخندی! 🙂
راستی حالت خوبه؟ خخخخخ

سلاااااام مهدیه.
فرشته نجاتت آمد، ولی اگه قرار بود از خودکشی نجاتت بده چقدر دیر آمد خخخ.
تو دوباره فکرهای آزار دهنده به سراغت آمده و داره اذیتت میکنه؟
تو اگه ده درصد از مشکلاتی رو که من فکر میکنم دارم داشته باشی باید به ۱۲ ۱۳ سالگی هم نمیرسی، منظورم اینه که تا الآن ۹ سال زیادی زندگی کردی خخخ.
بیخیال دختر بذار هرکی هرچی دلش میخواد بلغور کنه، اینقدر حرف مفت بی اساس بزنن تا خسته بشن، چه فرقی میکنه که تفسیر دیگران در باره نابینا جماعت چیه، اصل اینه که خودت صفا داری و در حال زندگی و گذرانی.
مهدیه، از روحیاتی که تا حدودی ازت سراغ دارم میدونم که اصولا دختر شاد و باحالی هستی، نذار این حرفا و این افکار آزارت بده و همونی باش که هستی.
فقط همونی که هستی، نه چیز دیگه ای، فقط خودت باشی همه چیز حل میشه.
شاااااد باش و شاااااد زی که یه بار بیشتر زندگی نمیکنی و مدت جوانی هم کوتاهه، خداحافظ کرتاهه خخخ.

سلااااام عمو چشمه من همیشه میخندم اما دیروز واقعا دیگه به سیم آخر زدم الآن حالم توپ مگر میشه با وجود همچین دوستان گلی که دارم ناراحتیم بیشتر از چند ساعت طول بکشه مرسی از حضور تون شاد باشید تا من هم شاد باشم

من وقتی دلم می گیره و می بینم که دارم خفه می شم از بغض و راه به جایی ندارم و کسی رو هم ندارم ، یعنی هیچوق نداشتم که باش حرف بزنم!!! وایمیسم به نماز… دو تا رکعت که به کمرم میزنم و یه سجده که میرم و چارتا که الهی و ربی من لی غیرک می گم حالم خوب میشه!!! البته هر کی یک قلقی داره!!! ببین با چی حالت خوب می شه!

درود
حیفه به خدا بانو باشد این برنامه از وجودش پر فیض شود و من من نباشم که بنویسم .؟! آخه بانو نوشت که اعتراف نمود خودش از نوشته اش رضایت نداشت اما شما کدام مطلبش را لایک نمودید ؟آخه !خخخ
کی می گوید که خدا عادل نیست ؟ اونی که می گه چطور به این بی عدالتی پی برده ؟آخه کی می داند که خدا ببین است یا نبین و اگر ببین است با چشم بصری می بیند یا با چشم ماوراء طبیعی ؟ بعدش هم من و مهدیه و بانو و تمام ببین نبین های محترم حق دارند آخه برزخ ببین یا نبین را تجربه می کنند ؟کمی هم حق داریم از این وضعیت ؟! البته در شهر ما یک جعفر هست که حج رفته و مشهور است به عادل بودن و اینکه همه مردم را به یک چشم نگاه می کند ؟ مرد و زن ندارد ؟ همه را با یک چشم نگاه میکند دیگه مگه چیه ؟ از نظر شما اشکال دارد این برداشت من نَه !
البته عدالت خدا برای ما ببین نبین ها یک کمی هم جایز است و یک کمی هم غیر جایز ؟ اگر خدا چشم ندارد و نمی بیند پس برای نابینا ها کاملا عین عدالت را رعایت کرده است و اگر هم چشم دارد و می بیند برای بینا ها عین عدالت را رعایت نموده است ؟ اگر هم برای خدا دیدن و ندیدن هر دو یکی است پس برای ببین نبین ها عین عدالت رفتار نموده است ؟ ببین عمو عدالت خدا کامل است این ما هستیم که نمی دانیم ! به خدا فهمیدی عمو ؟!
خاطره اخیر من در ابتدای اردیبهشت ماه : یک پولی و به قول دولتی ها بودجه ای وصول شد و قرار گذاشتم که با مجموعه فعلی و مدیران و معاونین قبل خودم به جنگل برویم مقدمات انجام شد و آماده رفتن شدیم و بالاخره به جنگل رفتیم و بعد از نیم ساعت همه آمدند و جای شما خالی سر سفره پیش درآمد خوردن مدیر اسبق این جانب داشت توضیح می داد که ای آقای معاون برای قنبر باید هر چیزی که سر سفره است را بگیری و به دستش بدهی ها والا او نمی داند سر سفره چیست و من هی رنگم عوض می شد و این را فهمید و گفت اشکال دارد که این حرف ها را بگویم و من هم گفتم با خنده های بلند ، بگو نه اشکال ندارد کار خوب میکنی که میگوئی و همه با تعجب به ما نگاه کردند و دیگه این حرف ها رد و بدل نشد و سعی کردیم که مانند هم باشیم و جای شما هم خالی به ما خوش گذشت ؟ البته که نگاه بینا ها از نابینا واقعا متفاوت از توان نابینا است و این را هرگز هم نمی توانیم به اینان بفهمانیم و بس .
مهدیه واقعا دوستان خوب مجازی در این محله وجود دارند که باید قدر شناس این عزیزان باشیم و خوشحال هستم که شما هم این حقیقت را به خوبی دریافتید .
مهدیه کمی با قابلمه بر عکس بر سر مجتبی هم بکوب شاید حال او هم خوب شود بسان شما ؟

خخخ سلاااام مهدیه خانم جالب بود ولی من که باورم نمیشه خود کشی رو خخخ
راستش دقیقا من هم مثل شما خیلی زود ناراحت و گرفته میشوم و دلم از تمام دنیا رنجیده میشه ولی این قضیه بیام زیاد طول نمیکشه و وقتی خوب بشوم از من شاد تر و سرزنده تر پیدا نمیشه حرف دیگران در ضمینه خوب کردنم به مخم ببخشین طو موخم فرو برو نیست ولی برای درد وغم بر عکس هست خخخ مرسی قلم خوبی دارین

سلام دوستان من یک بینا هستم تو زندگی خیلی ها رو دیدم که کاشکی نمی دیدم نمی خوام ناشکری کنم اما کار و مصداق خدا بی دلیل نیست مهدیه جان ، عمو جان ، محمد رضا جان و همه دوستان که نمیشه تک تک اسم همتون رو بیارم همتون رو دوست دارم ببخشیدم اگه بی اجازه وارد جمعتون شدم شرمنده همتونم شاید شماها بینا نباشید اما تک تکتون یه دل روشن و صافی دارین که هیچ کدوم ما نداریم خیلی هاتون به جاهایی رسیدین که بقیه حتی فکرشون نمی کنند. من دوستون دارم انقدر که شاید باورتون نشه اینها رو از روی ترحم نمی نویسم از ترحم متنفرم .فقط بدونید که بینا بودن هم مشکلاتی داره نامردی هایی از این دنیا دیدم که کاشکی نمی دیدم کاشکی
بخدا شادی کنید که دنیا مال شماست
از این دید نگاه کنید که خدا دوستون داشته و این نعمت نابینا بودن رو بهتون داده که پستی ها وکثیفی های این دنیا روحداقل نبینید که اگه می دیدین الان وضعیت الانتون رو دوست داشتین
ممنون که وقت گذاشتید ببخشید نفهمیدم اصلا چی تایپ کردم
کوچیک تک تکتون زهرا

دیدگاهتان را بنویسید