خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کمک فوری برای پایان نامه ی رهگذر

 

 

سلام به دوستای عزیزم…از زهره خواستم برام پست بذاره، چون خودم یک انسان پارینه سنگی ام که در منزل اینترنت نداریم و غار نشینیم و گاو شکار می کنیم میخوریم

و تو تنه ی درخت و پوست بز آش نذری میدیم در خون ها، یعنی غارهای همساده هامون!!! بگذریم! بچه ها فرض کنید که میخواید برید یک نمایشگاه مجسمه، یا نقش برجسته!!!از

اون آثار یا از هنرمندش چه انتظاراتی دارین؟ البته بجز پذیرایی!!! براتون مهمه که نقش برجسته ها با واقعیت تطبیق داشته باشه؟ یا نه، دوس دارین که با یک اثر

مدرن مواجه بشین؟!!! برای مثال: یک درخت در دنیای واقعی تشکیل شده از تنه، ساقه، و برگ سبز!! ولی تو یک اثر مدرن شاید این درخت کله پا اجرا بشه، با برگای مربع

شکل یا با رنگ آبی آسمونی!!! کی به کیه!! هنر مدرنه دیگه! توی هنر مدرن، ذهنیت و فکر هنرمنده که اهمیت داره، و تو هنر سنتی و کاربردی، این سلیقه ی مخاطبه که

تعیین تکلیف میکنه!!! شما به عنوان نابینا وقتی وارد یک نمایشگاه می شین، چی دوست دارین لمس کنید؟ یا کم بیناها چی دوست دارن ببینن؟!!! ذهنیت خودت؟ یا ذهنیت هنرمند؟

این سؤال از سر کنجکاوی نبودا!!! در ارتباط با پایانناممه!!!تک تک جوابها برام خیلی مهمه!!! بدادم برسین، قبل از اینکه فریادرسی نداشته باشم!!! من چهارشنبه میرم دانشگاه، کامنتاتون رو میخونم و برای ادامه ی کارم تصمیم می گیرم!!! گفتم که من تو غارم اینترنت ندارم… آه ه ه ه ه ه ه

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «کمک فوری برای پایان نامه ی رهگذر»

سلاااام
اولا که اول شدم مدالم را بدین بیاد
شایدم نه.
حالا نظرم را میگم
من چون همونطور که برام فیلمی یا نقاشی یا تصادفی یا حادثه ی بد یا خوبی را که برام تعریف میکنند منم همونطور مجسم میکنم
دوست دارم همه چیز با واقعیت یکی باشه
اصلا از دروغ و چیز های خیالی و غیر واقعی خوشم نمیاد،
دوست دارم وقتی چیزی را لمس میکنم اینقدر واضح باشه که اگر کسی هم برام تعریفش کنه همون تصور را برام به وجود بیاره،
دوست من عاشق رفتن به مغازه ها و لمس کردن لباس ها هست
اونم مثل من دوست داره نقشه های برجسته ای را که لمس میکنه مطابق با واقعیتها باشه
خوب مثل این که زیااااد حرف زدم
پس اولی از دستم رفت،
موفق باشی رهگذر عزیزم

حد اقلش اینه که اگه قراره ی چیز مدرن رو بدید ما کور جماعت لمس کنیم، ی عادیشم بدید بهمون که بتونیم مقایسه کنیم و بگیم که خو مثلا ای برگه حالا کله‌پا شده ایجوری شده ولی این یکیم بازم برگه! دیگه اگه نبفهمیدی چی گفتم یا نبفهمیدم چی نوشتم خود دانی!

مگه ما میتونیم نبفهمیم؟؟؟؟!!!! مگه اصلا جرأتش رو داریم که حرفای مدیرا نبفهمیم؟!!!! وا اسفا…. وا محمدا…. وا علیا….. ما چنین جسارتی نمی کنیم….هرگز!!!!!!!
ممنون جواب دادی دادا خادمی!!! می دونی قضیه چیه؟ دوس داشتم بچه ها جواب بدن: هورا رهگذر….برامون مدرن کار کن….
چون سنتی کار کردن برام خیلی سخته!نه اینکه نتونم…واقعی کار کردن خیلی راحت تره!!! حتی خیلی خلاقیت هم نمی خواد!!! ولی خب…. با روحیاتم سازگار نیس!!! اما ظاهرا همه دوس دارن یک نمایشگاهی برند که آثارش با واقعیت تطبیق داشته باشه!!!حق هم دارن!!! نمی تونم بگم کاملا می فهمم!!! چرا دروغ بگم؟ حال یک نابینا را فقط یک نابینا می فهمه!!! ولی خب سعی می کنم که بفهمم!!!!وتمام تلاشم را خواهم کرد که مطابق میل و خواسته ی بچه ها باشه کارام….یعنی هم مطابق خواسته های شما، و هم در راستای تفکرات سنت شکنانه ی خودم….

سلام به رهگذر خوب طبیعتا باید با واقعیت رو به رو شد تا درک درستی از پیرامون خود داشته باشیم. همون طور که مجتبی جان فرمودند خیلی خوبه که نمونه ی اصلی رو هم بسازند تا اصل قضیه را متوجه بشیم تا بتونیم تفاوت ها و اشتباهات نمونه ی خلق شده رو دریابیم.
نظر من اینه که باید این نمونه ها جوری طراحی شوند که خیلی واضح و راحت بتوان لمس کرد و با اشکال هندسی این آثار به طور کامل آشنا شد. حتی به گونه ای درست شود که بزرگتر از آنچه است نشان داده شود تا به طور کامل قابل لمس باشد.
این نظر بنده بود نظرات دوستان را هم خواهم خواند. موفق و پیروز باشید.

سلام من هم دوست دارم اولش راهنما خیلی قشنگ برام توضیح بده بعدش اثر اصلی رو نشونم بده و بعد هم اونی که به صورت برجسته درست کردن رو به دستم بده تا خوب لمسش کنم و با اثر اصلی مطابقت بدم.
البته اینایی رو که گفتم مگر تو رویا محقق بشه وگر نه این کار هیچ وقت صورت نمی گیره ولی تو رویا هم بهش فکر کنی بد نیست خیلی هم قشنگه

چرا تو رویا خیال ببافی داداش من؟ داریم محققش می کنیم!!! خودم کنار هر اثر وایمیسم و تا جاییکه بتونم توضیح میدم!!!خودمم نباشم دوستای کارشناسم هستن!!! انشالله وقتی برنامه بطور کامل اجرا شد، از طریق همین سایت و به مساعدت آقای مدیر اطلاع رسانی خواهیم کرد!!!فعلا بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم!!!بذار وقتش که رسید….

عدسی ۱۳ ساله از نجف آباد…. پس کو جوابتون؟ راستی بابت معرفی نکردن خودم ، اول کتابهای گویا: آخه من اگه خودما معرفی کنم که لو میرم و دیگه رهگذر نیستم!!!!! شایدم می خوام ریا نشه!!! من آدم خیلی مؤمن و با خدا یی ام!!! چرا می خندی؟؟؟؟ باور نداری؟ از خود خدا بپرس!!!! سرم قسم می خوره!!!

ببین کلا دیگه طعارف که نداریم درسته ما ها از همه چی یه تصور کلی داریم ولی فقط یه تصوره همین, پس با این حال چه خوبه که یه چیزایی که ممکنه اصلا یه نابینا ندیده باشه رو خلق کنی, و اگه هم ممکن بود هنر مدرن هم در کنارش بااشه, نظر من اینه که بیشتر هم پدیده های طبیعت باشه مثل ستاره سیاره, حتی حیوانات وحشی که ما تا حالا ندیدیم,

إ وا خواهر…. بقبقووووو….قربونت برم که جوابمو دادی!!! اما آبجی جونم!!! چه حرفا میزنی!!!!شما یک نگاهی بمن بنداز!!! من قادرم جک و جونور وحشی بسازم؟!!!!!
تصمیمم بر اینه چیزایی رو بسازم که نابیناها ندیدن!!! خاطر جمع باش و بمن اطمینان داشته باش…..بقبقووووووووو

در عالم واقعیت ناشناخته های بسیاری برای ما وجود داره. البته این رو هم میدونم که اگه روزی قدرت بینایی به ما داده بشه، تازه درمیابیم که تصور ما از آنچه تا کنون واقعیت می پنداشتیم، خیالی بیش نبوده. -رجوع شود به داستان فیل مولوی-
از طرفی آشنایی با هنر مدرن به ما کمک میکنه که خیالهای خودمون رو راحت تر به تصویر بکشیم.
موضوع دیگری هم وجود داره و اون هم این که اگر فرد نابینایی تصورهای خودش رو در قالب هنر مدرن به نمایش بذاره از اون به نوعی جهالت ناشی از نابینایی تعبیر میشه نه هنر مدرن.
من دلم میخواد با واقعیت اجسام آشنا بشم و سپس به بررسی آنها از زوایای مختلف بپردازم.
البته بسیاری از واقعیتها قابلیت توصیف شدن را هم دارند. مثل همین درخت.

خانم جوادیان بسیار عزیز و دوست داشتنی من!!!! اول بفکرم رسید بیام و از خود بچه های نابینا کمک بگیرم!!! چطور؟ براشون توضیح بدم یک چیزی را!!!! و بعد ازشون بخوام که اون رو برام به تصویر در بیارن، یعنی بکشنش!!!البته این یک پروسه ی چند ماهه نیاز داشت! یعنی من باید اول یک سری تکنیکها رو به بچه ها یاد می دادم!!! نتیجه ی این کار خارق العاده می شد!!!! یعنی کارهای بچه ها چون با ذهنیت خودشون کار شده بود، کاملا با دنیای واقعی متفاوت می شد و چه بسا که دریچه های زیادی به روی هنرمندان باز می کرد!!!ولی خب… دغدغه ی من فعلا چیز دیگری بود!!! دنیاهایی وجود داره، و نابیناها کاملا از اون بیخبرن!!! اینکار رو که به نتیجه رسوندیم، انشاالله به اون روشها هم خواهیم پرداخت…
چشم…من مطابق با واقعیت کار خواهم کرد….

سلام دوست عزیز.من به عنوان یه کم بینا هر چند تو دنیای واقعی هم می تونم تا حدی طبیعت رو ببینم اما تو این نمایشگاه هم باز دلم دیدن طبیعت رو می خواد.انمی دونم چرا از نوع آوری و دستکاری جهان خلقت خوشم نمیاد.خلاق نیستم دیگه عاشق دیدن حقیقتم آنگونه که هست.دلم میخواد تو این نمایشگاه تمممام گل های موجود در دنیا رو ببینم هر چند به صورت مجسمه باشه.موفق باشید

با سلام خدمت شما رهگذر عزیز
من نظرم اینه که چون حقایق دست یافتنی نیست مثلا من خودم تا کنون هواپیما ندیدم و شاید تا آخر عمر هم نبینم پس اگه تصویر برجسته هم بهم نشون بدن خوبه
کلا ما لزومی نداره که حتما حقیقت رو ببینیم مثلا سیمرغ که حقیقتی نداره هر کس واسش تصویر ذهنی داره
همین دیگه امیدوارم منظورم رو درست رسونده باشم
از خانم مظاهری هم بابت نوشتن این پست تشکر می کنم
با تشکر خدا نگهدار

سلام بر رهگذر محله و همشهری خودم بنظرم این موضوع رو میشه دو بخش کرد افرادی که از ابتدا نابینا بودن به دلیل اینکه تصوری از هیچ چیزی ندارند دوست دارند که شبیه سازی شده هر چیزی رو به طور واقعیش لمس کنند ولی افرادی مثل من که بعد از دیدن همه چیز این دنیا نابینا شدن و تصور از همه چیزی را دارند خب با لمس اجسام شبیه سازی شده ی عجیب غریب که بنظر بیناها جذاب تره به شوق میان برای من که اینطوریه یعنی چون درخت رو به خوبی دیدم و ازش تصور واقعی دارم اگر یک مجسمه ی درخت وارونه با ابعاد و شکل عجیب غریب بدن برام جذابه و حتی میتونم تشبیهش کنم به اجسام دیگر خدا کنه تونسته باشم منظورمو کامل برسونم امیدوارم که در این راه موفق باشید

سلام سمانه جان… شما از کجا می دونی من کجایی ام؟ من اصفانی نیستما…. یا خدا…. چرا فکر کردی من اصفهانی ام؟؟؟!!!! من چون اصفان بزرگ شدم لهجه دار شدم….باور کن من اصلا فارس نیستم…کاملا ترکم… یه ترک واقعی….
خب بگذریم…متوجه منظورت شدم، شما که دنیا رو دیدی میتونی با فضای انتزاعی ارتباط برقرار کنی و بچه هایی که ندیدن بهتره با حقایق رو بروشون کنیم!!! نه با دنیای ذهنیات خودمون!!! اوکی….افتاد….
راستی سمانه جان، بابت تشویقهات برای کتابهای گویا ازت ممنونم!!! راستش من عاشق گویندگی ام!!! یه جورایی دیوونه شم!!! رو همین حساب دوس دارم کارم بی عیب و نقص باشه…اشکالی که گفتی چی بوده؟ شماره منو می تونی از آقای عابدی بگیری! یا آدرس ایمیلم رو….
راستی اگه اصفهانی یی، یه جا قرار بذار بیام ببینمت… من تقریبا تمام بچه های اصفهانو می شناسم، چطور تو را ندیدمت؟ یاللعجب….

رععععد بزرگ در عصر پارینه سنگی خیلی قدم زده ، دختر چرا میگی گاو شکار می کردی ؟؟؟؟
نه دروغه ، اون زمان ما ماموتای سرگردونو شکار می کردیم و رو آتیش کباب می کردیم خخخ
من به عنوان یک بینا ،مخالف نقشهای مدرنم. چون خودم هیچ لذتی از دیدن اونها نمی برم.
هر چیزی فابرررریک و اصلش خوبه .
مخاااالفم . فک کن سر انسان به جای دایره و گردالو بودن ، ذوزنقه باشه هههه
چرا میخوان در حق نبینهای عزیزم دوستی خاله خرسه اجرا بشه . نه نه نه .

سلام تصورم اینه که ما وقتی به یه گالری یا نمایشگاه میریم هدفمون این نیست که دانشی کسب کنیم بلکه هدف اینه که پیامی را که هنرمند برای القا آن اثری را خلق کرده درک کنیم نظر شخصی من اینه که هر زمان وارد یک مجموعه هنری میشم قبل از هر توضیحی واسم این امکان فراهم بشه که خودم بتونم این اث هنری رو کشف کنم و پیامش رو درک نمایم نه این که افرادی با توضیحات کلیشه ای دیدگاه خود رو ولو مطابق با واقعیت بهم القا کنند داستان فیل مولوی شاید مربوط به علوم حسی باشه نه هنر که باید از آن درکی متافیزیکی داشت نه ظاهری به بیان دیگر هر شیی در این جهان یک ظاهر دارد و یک باطن که شاید باطن اشیا با عالم مثل افلاطونقابل تبیین باشد هدفم از حضور در یک مکانی که آثار هنری در آنجا ارایه شده این است که بتونم به درک باطن اشیا نزدیک بشم وگرنه ظاهر همه جا قابل دسترسی میباشد با سپاس

مرسی بی سایه… آفرین…درک خوبی از نمایشگاه رفتن و اثر هنر داری… باریک الله…من اگر در نمایشگاه باشم، قول میدم که با توضیحات کلیشه ای مزاحم تو و لذت بردنت از آثار نشم… خیلی خوشم اومد….بازم باریک الله…منم عین خودتم….فک کنم تنها کسی که با من هم عقیده اس، تویی!!!انشاالله موفق باشی…

سلام بر آخر نامه خانم رهگذر .
بزن بر طبل زیر دیپلمی که آن هم عالمی دارد . یخورده زیر دیپلمی میگفتی بد نبودا
آش نذری رو هم پست کنید بیاد واسه شفاعت مریض میخوایم
و اما جواب معما
خوب صحبت آقا مرتضی هم به سوال شما خیلی شباهت داره مثل خار برادر ناتنی میمونه . یعنی تصویر ذهنی از یک جسم یا حتی از یک مسیله یا داستان
برداشتها متفاوت هستن حتی بعد از شناخت کامل اون مسیله یا جسم یا هر داستان دیگه ای به عنوان مثال یه مثال میزنم شاید دویی خودم بیفته شما اسم ها رو در نظر بگیرین بعد فرض کن توی یه جمعی نشستید و دارید با دوستانتون صحبت میکنید بعد دوستت میگه فلانی فلان جور هست مثلا اسم چنگیز یا مثلا ایرج میگه یا حالا اسامی دیگه
بعد خوب هر کسی از هر اسمی یه برداشت و یه دیدگاهی داره حالا یا خوب یا بد یا کلاسیک یا لایت یا چه بدونم جاهلی یا عاقلی یا تفاسیر دیگه .
شما با شنیدن اون اسم یه حسی بهت دست میده که شما هم بهش دست بده که اینجوری میشه که دست به دست هم میدین میهن اسلامی رو آباد میکنید خوب حاشیه نریم وقتی شما با شنیدن اون اسم یه برداشت میکنید تا زمانی که بخواین طرف رو از نزدیک یا حضوری ببینید که آیا اون تصویر ذهنی یا تجسمی یا تصویری که از طرف ساخته بودید درست بوده یا نادرست
و اما مرتضی جون منم تا سه چهار سال پیش هواپیما رو سوار نشده بودم اما از نزدیک نزدیک دیده بودم رفتم جلو تلویزیون حتی روی بالش هم دست کشیدم زمونی که بینا بودم خوب این صحبت مرتضی هم به سوال شما ربط داره رهگذر مرتضی شاید گذرش نیفته به فرودگاه ولی کسی پیدا میشه که براش توضیح بده که شکل هواپیما چه جوری هست التبه خودش باید جویا باشه
مثلا یه حالت نوشمک مانند هست که نوک تیزی داره و دو تا بال داره دمب یا دم هم داره یه چرخ جلو داره و دو تا چرخ هم عقب که روی هوا چرخ ها رو میبندن تا زمان فرود بیاد که اول هم چرخ جلو روی زمین میشینه . مثلا فلان فامیل میگه طول هواپیما از سر کوچه تا ته کوچه یا نصف کوچه طول داره که شما مثلا صد متر باشه پنجاه متر در نظر میگری بستگی به طرف داره که چقدر اطلاع کامل داشته باشه و شما تصویر میسازی که حالا بحثش پیچیده هست ولی در کل این ضعف یه نابینا نیست با کمی جویا شدن میشه فهمید ولی اگه جایی بخوای بری تازه باشه و محصولاتش تازه تر باشه اگر مترجم داریم که خوب هیچ با سوال کردن تصویر ذهنی میسازیم و اگر نیاز به لمس داشته باشه و بدون خطر باشه که خوب میلمسیم که اینم بیشتر شبیه مثال دیدن فیلم هست خود منم اوایل لامپ خاموشیم تا مشغول دیدن فیلم میشدم کنار خانواده تا قسمتی رو متوجه نمیشدم سریع سوال میکردم یعنی تا آخر فیلم قیافم شبیه علامت سوال میشد یعنی بنده خدا ها رو به حلوا خوردن مینداختم بعد حس کردم زیادی وجودم . ببخشید یاد شعر جهان افتادم بعد حس کردم بی رغبت توضیح میدن البته چون زیاد میپرسیدم اینجور میشد . ولی بعد ها کمی پنیر گچی رو هم زدم گفتم ببینم چی میشه نمیشه تا همیشه ما لنگ باشیم
چند بار صبر کردم و فیلم رو مهم ندونستم یعنی اول اهمیت ندادم که اینجوری اون حس کره خر درون جفتک نزنه هی سوال کنم بعد تا قسمتی نا مفهوم بود گفتم بی خیخیل بزار ببینم چی میشه که متوجه میشم که همینم شد حتی مثلا چند تا فیلم قدیمی گذاشتم نگاه کردم تنهایی برای امتحان خوب مثل خیلی از فیلم ها یجاهاییش بینایی بود تا ثانیه آخرش صبر کردم و نکات رو توی ذهنم داشتم که خیلی از نکات رو چند دقیقه بعد تو قسمت بعدی فیلم متوجه شدم یا خود بازیگرای دیگه داستانش رو میگفتن .
یا اصلا توی عالم بینایی هم وقتی لامپام روشن بود میدیدم ولی یجاهایی یا فیلم نامفهوم بود یا خودم نامفهوم بودم یعنی متوجه نمیشدم یعنی طبیعی هست این مسیله . بازم میگم از کلمه نابینایی ضعف نسازیم و علامت سوال ها رو حلشون کنیم التبه التبه به شکل و روش خیلی خیلی درست و بهتر و غیر مستقیم
شرمنده پست شما از کامنت من کوتاه تر بود خخخخ . رهگذر امید که فک زدنم متوجه شده باشی خودم که باید برم دوباره بخونم بیام .
زهره خانم شما هم ممنون بخاطر آخر نامه و زحمت . یا حق

سلام. من دقیق همه چیز رو متوجه نشدم ولی از روی کامنت های بچه ها یه چیزایی دستم اومده.
به نظر من که با نظر خیلی ها یکی می تونه باشه بهتره اول به فرد نابینایی مثل من اشکال واقعی اجسام مختلف رو بدن دستم بگیرم بعد هر شکل مدرنی از اون ها که خواستند بسازند و به من نشون بدن تا من بتونم مقدار ذوق و سلیقه سازنده و هنرمند رو متوجه بشم.
چون کار های پایان نامه ای رو دوست دارم حتماً باز هم این جا خواهم اومد بنا بر این اگر نقطه مبهمی بود که من متوجهش نشده بودم بگید تا باز توضیح بدم؛ چون دقیق متوجه نشدم شما چه پاسخ هایی لازم دارید و در کل سؤالات شما رو واضح متوجه نشدم.
موفق باشید.

ولی من منظور شما رو کامل متوجه شدم: بابا من نابینام آبجیییییی… اگه قراره یه چیزی بسازی، یه هو نپر پله ی آخر… بیر بیر جلو برو، یعنی یه پله یه پله!!! اول منو با واقعیت اشیا مواجهم بکن بعد برو اونا دفرمه ش کن!!!! تا من بفهمم تو چیکار کردی!!!
درست گفتم؟ اوکی داداش ….گرفتم…

سلام به رهگذر مهربون عزیز و دوست داشتنی
من یک مجسمه رو لمس میکنم و نظرمو میگم این مجسمه که میدونم یک دختر هست و یک قلم آبرنگ دستشه و صفحه ی رنگ، حالا با چشم بسته لمس میکنم: صورتش گرده ، موهاش بلند و موج داره، یک بخشی توی صورتش هست نمیدونم چیه ،دستا و پاهاش فانتزیه و خیلی بلنده ، دستاش انگشت نداره ، اجزای صورتش هم قابل لمس نیست.روی لباسش ۲ تا دکمه است.
نتیجه اینه که این مجسمه شبیه یک دختر خانم نقاشه ولی با یک انسان واقعی فرقهایی داره ، مثلا انگشت نداره و یک بخش گرد بجای ۵انگشت داره، گوش نداره ولی گوشواره داره ! قلم موش اندازه ی قد خودشه ولی لمس موهاش خیلی طبیعی و قابل مقایسه با واقعیت هست. لبخندش هم نقاشی شده است و قابل لمس نیست .بینی هم نداره نه نقاشی شده و نه قابل لمس!
البته اگه کنار مجسمه چند سوال و چند گزینه ی بریل در مورد احساس یا ادراک ویژه درمورد این مجسمه نوشته شده بود تا من از بین اونها چندگزینه رو انتخاب کنم بهتر بود.
اینا نظر من بعنوان مادر یک کودک زیبا و دوست داشتنی نابیناست . عصر که بزرگمهر اومد اگه تونستم در این مورد باهاش گفتگو میکنم ونظرش رو مینویسم. در پناه خداوند مهربان پیروز باشید و سربلند

سلام بر سر گذشت ندیمه چیز ببخشید رهگذر اولا ببخشید که دیر اومدم تقصیر ترافیک تهران است حالا شما بگید آدم توی اصفهان زندگی کنِ و برای دیر اومدن تقصیر رو بندازِ گردن ترافیک تهران خوب بعد از این همه چرت و پرت بنظر من ما نابیناها خیلی از اشیاع و اشکال رو هم در طبیعت و هم بصورت اسباب بازی و مجسمه های گچی و فلزی و پلاستیکی دیده ایم یعنی لمس کرده ایم که خیلیهاشون شباهت زیادی با شکل واقعیشون دارند پس وقتی وارد ی نمایشگاه میشیم قاعدتا با تصورات ذهنی ی هنرمند رو به رو میشیم حالا ممکن است این تصورات در قالب ی تابلو یا مجسمه باشه پس نمایشگاه یک هنرمند تصورات او از دنیا و زندگی و تبیعت اطرافش است و سعی میکند آنها را به مُخاتبش در قالبهایی که گفتم منتقل کند مُخاتب هم بسته به درک خودش از دنیا طبیعت و زندگی از تصورات هنرمند برداشتهای خودش را دارد حالا سرکار خانم رهگذر این نمایشگاه فقط مختص نابیناهاست یا جنبه ی عمومی دارد که اگر فقط برای ماست اولا حتما خبرمون کنید در سانی مهمه که اشکال حالا چه بصورت تابلو یا مجسمه باید برای ما قابل لمس باشه من شخصا دوست دارم تصورات هنرمند رو هر طور که هست همون طور لمس کنم خواه واقعی خواه خیالی چون من با لمس اونها انسان جدیدی رو میشناسم و با ابعاد روحیش آشنا میشم این هم نظر من بود راستی بفرمایید خاکشیر با عرق نعناع خلاصه که زیر آبی نریدها حتما خبرمون کنید اینم بگم برای گویندگی حرف ندارید بعد از دانشگاه حتما دنبالش رو بگیرید میگم شما کجا زندگی میکنید آدرس بدید ما هم بیایم گاو شکار کنیم ثواب دارِ برای مریض میخوایم خدا عوضت بده امیدوارم در همه ی فراز و نشیبهای زندگی شاد موفق و پیروز باشید از سرکار خانم مضاحری هم بابت انتشار این پست خیلی خیلی زیاد زیاآآآآآآآآد تشکر میکنم

مرسی آقای سعدالله خانی!!! ما با شما همسفر بودیم تو نجف اباد… یادتون نیس؟ من ساکن اصفهانم. و بابت جواب و نظرتون بسیار سپاسگزارم…بابت گویندگی هم ممنونم که تشویقم می کنید…واقعا نیاز دارم…راستی برا نمایشگاه حتمی خبر میدم…خاطرجمع…شاد باشید…

سلام مجدد به سرکار خانم رهگذر چرا من یادم هست خوبم یادم هست نشونش هم اون اشاره ی اولم بود آخه خودتون گفتید سرگذشت ندیمه رو گویندگی کردید تازه بازم ازتون فایلهای دیگه ای بدستم رسیده بکسی مربوط نیست و چیزهای دیگه بعدن میگم اونم ی زیر آبی رفتن اصفهانی بود ترافیک تهران رو میگمهاآآآآآ راستی گویندگی هم تعارف نبود حتما دنبالش رو بگیرید به امید روزی که صداتون رو از رادیو و تلویزیون بشنوم امیدوارم در همیشه ی زندگی موفق باشید

آقای سعدالله خانی…. فکر کنم خیلی دیر رسیدم و شما رفتید…
عیبی نداره من جواب میدم، حتی اگه شما هیچوق نبینیدش، و صدام دیگه بهتون نرسه…مرسی مرسی… خیلی لطف دارین شما…شما حواستون جمع تر از منه!!! ماشالله… من اص یادم نبود که راجع به سرگذشت ندیمه باهاتون حرف زدم…حالا یادم افتاد…روی ایوون خونه پدری عدسی با عمو حسین نشسته بودیم که بحثش پیش اومد…
مرسی بابت لطفتون…من گویندگی رو خیلی دوس دارم!! و امیددارم که اون چیزی که می خونم بدل شنونده هام بشینه… کتاب فوق العاده خوبی را دارم گویا می کنم!! که انشاالله تا یکی دو ماه دیگه میذاریمش رو سایت… سعی دارم که بهتر از قبلیها بشه… اسمش دلبنده… یک کتاب فمنیسمی و زنانه است… طبق معمول…
راستی من اصلا رادیو تلویزیون رو دوس ندارم، مجریها حرفای صد من یه غاز می زنن، کار کردن روی ادبیات داستانی به این صورت برام جذابیت بیشتری داره…
انشاالله هر جا هستین خوش باشین و سلامت…

سلام
خوبی؟
در جواب سوالت میخوام بگم که من نابینا نیستم.البته اینو خودتم میدونی. ولی یکی از بهترین تفریحاتی که داشتم و دارم و دیوونه وار حالمو خوب میکنه اینه که وقتی تو پیاده رو و خیابون راه میرم مخصوصا شبا با هندسفری یا هدفون موزیک گوش میدم و چشامو تار میکنم تا اطرافمو واضح نبینم. وقتی این کارو میکنم همه چی تبدیل میشه به یه تصویر مخدوش، وهم آلود.یه سری نور رنگی که داخل هم میرن و میان بیرون.آدمایی که دیگه آدم نیستن و فقط یه سری سایه دیده میشن و بعضی وقتها حتی نمیشه زن یا مرد بودنشونو تشخیص داد.هیچکدومشون قیافه و اجزای صورت درستی ندارن.گاهی وقتا همه چی کشیده تره.
تو این حالت همه چی یه رویاست.جایی که توش قدم میذاری یه دنیای دیگس.صداهای همه مخدوشه و معمولا شنیده نمیشه مگر صدای همهمه خیلی کم یا صدای ماشینا و…
غرق میشی توی موزیک و تصاویری که با واقعیت تفاوت زیادی دارن.دنیای خیلی جذابتریه.خیلی زیباتره.اونقدر زیباتر که وقتی دوباره چشامو از حالت تار درمیارم دیگه نمیتونم اطرافمو تحمل کنم.دیگه دنیای خوبی نیست.دیگه هیچی نداره واسه دیدن.
گاهی اوغات هم چشامو کامل میبندم و راه میرم.مدت کوتاه.نمیدونم حسمو تو این حالت چطوری بگم.بهتره هرکس خودش تجربه کنه.یه زندگی جدیدو.دنیای جدیدو.
اینارو گفتم تا بهت بگم که لزومی نداره نقاشیات و نمایشگاهی که صحبتشو میکنی مختص نابیناها باشه.گاهی وقتا ماهایی که میبینیم نیاز بیشتری به ندیدن داریم.ندیدن و تجربه کردن یه دنیای جدید با کمک بقیه حسامون و حتی شاید بدون باقی حسامون و ساختن همه چی درون ذهنمون.
نمیدونم اینا کمکی بهت میکنه یا نه. قصد داری چیزهایی رو بسازی که قراره لمس بشن.بنظرم میتونی از حس بویایی و شنوایی هم استفاده کنی.و لزومی نداره کارات از نظر ظاهری زیبا یا مطابق با واقعیت باشه یا از این دست چیزها. چون قرار نیست دیده بشن و بنظرم دیده شدنشون صددرصد نتیجه کارت رو خراب خواهد کرد. هیچکس نباید ببینتشون. خودت هم باید فقط یه چیز کلی ازش ببینی . و کسی هم که این چیز کلیو ازش میبینه فقط خودت باشی. نه استاد راهنما، نه دوست، نه هیچکس دیگه ای. کارا اصلا قرار نیست دیده بشن.
نظرتو درباره چیزایی که گفتم بگو تا اگه خواستی ادامش بدیم و مثلا درباره فضای نمایشگا و کارات حرف بزنیم.

هعییییی…خره …. من الان دیدم کامنتتا موسی…خخخخخخ… رجبی خودمونی؟ آره دیگه… آخه تو محله که موسی بینا نداریم که… جالب بود حرفت… چیزی که تو میگی دیگه نقاشی نیس…لند آرته… اونم در تخصص من نیس… دس خودتا میبوسه… تو خیلی خلی که چشاتو میبندی و راه میری… آخرش میری زیر ماشین میمیری یه مملکتی از دستت راحت میشه…خخخخخ… آخی… با چار ماه تأخیر جوابتا دادم… ولی جواب دادم آخرش…
راستی تو که نیستی دختر لاغر درازم نیس… همون طراح فرشه…خخخخخخ…چرا یعنی؟ نصفه شبی کلی خاطره برام زنده شد با دیدن کامنتت…خخخخ…
خوش باشی تنها دختر کلاس…خخخخخخ….

دیدگاهتان را بنویسید