خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اِدراک و لمس طبیعت در ذهن یک کودک نابینا به همراه مادرش ( 1)

این خاطره را تقدیم میکنم به کسانی که می دونن مفهوم شادی شاد بودن و شادی بخشیدن در ذهن انسان، در انسانیت و احترام به انسانها خلاصه می شود و بس…
یک سلام گرم تقدیم دوستان خوبم در این محله ی باصفا. چون ماه مبارک رمضان هست تهیه ی گزارش برام سخت بود برای همین رفتم سراغ خاطراتِ فصل بهار .دوست دارم 3 نکته رو در مورد این خاطرات بگم حقیقت اینه که بزرگمهر مثل بیشتر پسرهای کوچولو ، بازیگوش و شلوغ پلوغه یک وقت فکر نکنین ما خیلی شیک و تمیز میریم تفریح بر می گردیم ، نه ، یک وقتهایی بزرگمهر به اقتضای دوران کودکی ، اونقدر بازیگوشی میکنه که من2تا قرص سردرد میخورم و منتظر میشم کمی خسته بشه بخوابه منم استراحت کنم ! به هر حال گفتم مدیون نشین یک وقتی خخخخخ نکته ی دوم اینکه من چون نوشتن رو دوست دارم خاطرات فرزندم رو مینویسم ولی نوشتن خاطرات در فضای مجازی و بزرگ خیلی برام سخته و بنظرم نوعی خودنمایی و تعریف از خوده که کاری بسیار ناپسنده ولی خیلی برام مهمه والدینی که به محله میان یا خواهند اومد بگم فرزند اونها یک انسانه مثل همه ی انسانها و وظیفه ی اونها تربیت صحیح کودکشونه نه بیشتر نه کمتر .به هر حال به خاطر این خودنمایی ها از شما عذرخواهی میکنم . و نکته ی آخر این خاطرات مربوط به 4 روز متفاوت بوده که کنار هم نوشتم .
باد در موهای پسرم می پیچد و صورتش را قلقلک می دهد بزرگمهر می خندد میگویم: پسرم این نسیمه که داره موهاتو نوازش میکنه می پرسد: نسیم چیه میگویم نسیم همون هواست که داره حرکت میکنه ما میدویم و نسیم سریع تر از ما میدود و هر دو از صمیم قلب می خندیم… نسیم که می وزد عطر اقاقیا را هم می پراکنَد. بزرگمهر را بغل میکنم تا دستش به شاخه های درخت برسد می گویم مامان یک گل بچین عجب عطری تمام وجودم می شود اقاقیا و بعد با لذت کودکانه ای چند گل را می خورم و می گویم بزرگمهر تو هم می خوری؟ می گوید بله و او هم می خورد عجب طعمی …میدویم و میرسیم به درختان با شکوه ارغوان ، با هم دست میگذاریم روی برگهایِ لطیف ارغوان می گوید برگهاش گِرده می گویم بله اما گوشه ی برگ فرورفتگی داره خیلی گِرد نیست، فرورفتگیش شبیه فرورفتگی دونه ی لوبیاست میگوید اما این برگه، از دونه ی لوبیا بزرگتره سِفت هم نیست میگویم بله فقط بخاطر اون فرورفتگی یا ناف ، برگهای این شکلی رو میگن لوبیایی شکل…میرسیم به درخت سرو ، سروِ همیشه سبز و سربلند چند برگ میچینم و یک برگ را بین انگشتانم فشار می دهم تا اِسانس آن رها شود می گویم بزرگمهر این برگ درخت سروه چه عطری داره ، این مواد شیمیایی باعث میشه برگ نسبت به آفت ها و شته ها مقاوم بشه …این درخت زمستونها برگاش سبزه چون مواد شیمیایی ضد یخ داره که نمی ذارن برگای کاج یا سرو در سرمای زمستون یخ بزنه ولی بقیه ی درختا که این مواد رو ندارن برگهاشون یخ میزنه. به نظرت اونا میذارن برگاشون توی زمستون یخ بزنه؟ بزرگمهر می خندد و می گوید: نه مامان اونا پاییز برگهاشون رو میریزن و بعد هم درخت می خوابه میره توی خواب زمستونی … میگویم آفرین درسته هر موجود زنده ای برای خودش مشکلاتی داره ولی با زرنگی اونا رو حل می کنه بخصوص درختا چون نمیتونن راه برن و از دست سرما فرار کنن …یک مخروط کوچک سرو را می چیند می گویم بزرگمهر این مخروطِ سروه ، مثل بچه هاش می مونه ، اگه دونه های داخل مخروط روی زمین بیفته و جوانه بزنه میشه یک درخت سروِ سبز و سربلند و بعد چند مخروط کوچک دیگر هم میچینیم تا خشک شوند و هر وقت دلمان برای درخت سرو تنگ شد با آنها بازی کنیم …ایستگاه آخر مترو پیاده می شویم و می رویم داخل باغ وکیل آباد مشهد می گویم بزرگمهر می خوام امروز تو رو با چند دوست دارو ساز آشنا کنم بیا روی زمین بشینیم …فکر نکن چون دوستام روی خاک زندگی می کنن حقیر هستن نه خیلی باارزشن و با شکوه …روی زمین مینشینیم و من اولین دوستم را معرفی می کنم میگویم مامان این بوته ی قاصده چقدر گل های لطیفی داره …بزرگمهر دستشو میذاره روی بوته ها و گلها زیر دستش رژه میرن میگویم پسرم گلها رو استشمام کن تا عطر اونها رو بشناسی چون رنگ و عطر و لمس هر گلی با بقیه فرق میکنه من یک گل را میچینم شیرابه اش میریزد روی دستهای لطیف بزرگمهر میگویم مامان جان اینا شیره ی پرورده است که پر از مواد غذایی باارزش برای گیاهه برای همین برگها و گل های این گیاه رو خشک میکنن چون برای تصفیه ی خون مناسبه …بیا بوته ی کناری رو لمس کنیم یک بوته ی بالغه و گل های زرد رنگش تبدیل به میوه های سفید و غیر خوراکی شدن و ما بهش میگیم قاصدک…به آرامی یکی را میچیند می گویم آفرین حالا تو یک دسته قاصدک داری لمسش کن چقدر نرمه مثل یک توپ نازک می مونه حالا یک پیام برای بابا بفرست فوتش کن تا قاصدکها از هم جدا بشن و پیامتو برسونن و بزرگمهر فوت میکند و قاصدکها عاشقانه و رقص کنان میروند تا آسمان آرزوها…میگویم مامان جون روی این خاک پر از گنجه و صدها گیاه دارویی هستن و بعدها برات توضیح میدم چطور میشه این بوته ها روی یک خاک و در کنار هم سبز میشن اما مواد و خواص و رنگ و طعمشون زمین تا آسمون با هم فرق دارن…به این میگن رازهای هستی علم و دانش…میدونی از نظر پیامبرِ مهربانیها، گمشده ی انسان مؤمن چیه می گوید میدونم چیه مامان علم و دانشه… میگویم آفرین، بزرگمهر را در آغوش میگیرم بوی بهشت می دهد صورتش را می بوسم و دستهایم را در موهایش فرو می برم و آنها را آشفته می سازم و می گویم پسرم تو هم یکی از گلهای بوستان آفرینش هستی تو هم میتونی توی هستی، بهترینها رو یاد بگیری و استعدادهای درون خودت رو شکوفا کنی…صدای حرکت جویبار وسوسه کننده است می رویم زیر سا یه ی یک درخت چنار می نشینیم و پاهایمان را در آب رودخانه می گذاریم… می خندد و می گوید مامان آب پاهامو قلقلک می دِه چقدر خُنکِه میگویم بله خُنکِه برای همین مردمی که اومدن اینجا هندونه گذاشتن داخل آب تا خنک بشه و نوش جان کنن. بلند میشود و درخت چنار را در آغوش میگیرد میگویم دوستش داری می گوید بله خیلی درخت بزرگ و مهربونیه جاهایی که درخت نداره از سایه ی خُنک هم خبری نیست می خوام درختو بغل کنم وازش بخاطر سایه ی خوبش تشکر کنم … ولی مامان پوستش خیلی سِفته! می گویم بله پوست درخت چوب پنبه ای و مرده است تا نذاره میکروبها وارد درخت بشن میگوید مگه میکروبها درخت رو هم مریض می کنن می گویم بله بعدا در موردش با هم گفتگو می کنیم…برمی خیزیم و در بخشهای کم عمق رودخانه به جلو می رویم … نسیمِ تُندی میوزد و ما در باد می دویم و باد سریع تر از ما میدود و ما از صمیم قلب می خندیم میگویم بزرگمهر، زندگی خیلی قشنگه بیا اونو قشنگ تر کنیم…

۴۷ دیدگاه دربارهٔ «اِدراک و لمس طبیعت در ذهن یک کودک نابینا به همراه مادرش ( 1)»

آفرین….مامان!!!! کاش مام مشهد بودیم، برای مام از این دس کلاسا میذاشتین….دم شما گررررررررررررررررررررررررررررررم….مامان….
دیروز هم من افتخار آشنایی با یه مامان خوب داشتم که دختر نابیناش رو خیلی خوب و مستقل بار آورده، مامان زهره مظاهری رو میگم….با خانم کاظمیان و اعظم و زهره و مامانش ته اتوبوس نشسته بودیم وصحبت می کردیم…سر حرف باز شد و من به مامان زهره گفتم که این دختر خیلی خوب و مستقل بار اومده، و خیلی جسور و با اعتماد بنفسه! و اینطور شد که مادر شروع به صحبت کردن و ما تمام مدت فقط داشتیم به ایشون باریک الله می گفتیم و در حین صحبت، هی همه یاد شما می افتادیم و ذکر خیرتونا می کردیم….دیروز بارها و بارها یادتون کردیم…البته به نیکی…
انشاالله که پیروز و سربلند باشید و شاهد موفقیتهای بزرگمهر….

سلام به رهگذر عزیز
متشکر که یادم بودین شکلک ذوق زده شدم رفتم اصفهان، من هم اگه با بزرگمهر بیشتر دوست هستم بخاطر الگوهای خوبی هست که در این محله پیدا کردم و مطمئن هستم خانواده ها برای استقلال و تربیت نیکوی این دوستانِ توانمند خیلی وقت گذاشتن. سربلند باشید دوست خوبم

سلام بر مادر خوب و مهربون بزرگمهر.
ای کاش هم والدین معلولین به این صورت منطقی با بچه ها و نیازها و خواسته هاشون برخورد میکردن تا اینکه دوستان معلول تا آخر عمر هیچگونه احساس کمبود و خود کمبینی نکنن.
به نظر من بزرگمهر یکی از خوشبخت ترین معلولین دنیا محسوب میشه و به خاطر داشتن وجود نازنینی مثل شما، که آرزو میکنم همیشه قدر بزرگواریها و تلاشهای شما رو بدونه و از نعمت حضور مادری مثل شما در زندگیش نهایت استفاده و قدرشناسی رو داشته باشه.
خدا شما مادر و فرزند عزیز رو همیشه برای هم حفظ کنه.
ممنون از پست.

سلاااام. بر مادر خوب، و با سواد، محله.
مادر جون خوب مینویسینا، خدا رو شکر که پسر گلتون یک مادر باسواد و دوست داشتنی دارن.
راستی مادر تا یادم نرفته بگم که تدریس پژوهش و خصوصا خلاقیت رو ایول، راستی برای بچه های محل هم آموزش خلاقیت رو بیارین. در جامعه امروز خیلی نیاز بهش هست. خصوصا که میگن آموزش پرورش ما خلاقیت رو از بین میبره خخخ
راستی مادر مهربان برام تو حرم رفتین خیییییییییلی دعا کنین، ی کاری دارم که جور و کلا راست و ریس بشه. مرسی.

سلام به سیتای دوست داشتنی
متشکر از نظرتون…در مورد تدریس خلاقیت تازه شروع کردم ولی خیلی هیجان انگیزه امیدوارم مطلب مناسبی برای دوستان محله داشته باشم، آموزش پرورش ما خلاقیت رو از بین میبره نظر خیلی هاست چون کنکور نمیذاره دانش آموز کار پژوهشی انجام بده و در هر درسی ، فقط باید دنبال نکته ی مهم تستی اون باشه.دعا در حرم رو هم فراموش نمی کنم انشا الله که بهترینها براتون پیش میاد

سلام من به خاطر این پست زیبا از شما تشکر میکنم و به شما و پسرتون آفرین میگم معلومه که پسرتون توی این سن و سال خیلی باهوشه
و اینم خیلی خوبه که شما سعی میکنید که اون رو توی همین سن آموزش بدید و اطلاعاتشو زیاد کنید موفق باشید

سلام به آقای خورشیدی
متشکر از وقتی که گذاشتین و ممنون از نظر لطفتون، همیشه طرفدار این نظریه هستم که میشه مطالب علمی رو بصورت ساده تری تعریف کرد تا ذهن ِ انسان از همون ابتدا با نظم طبیعت و قوانینِ اون آشنا بشه . پیروز و سربلند باشید

سلام به خانم کاظمیان
خوشحالم که دوست داشتین وقتی باد صورت بزرگمهر رو قلقلک میده اونقدر قشنگ می خنده و مطمئن میشید زندگی خیلی خیلی باشکوه و زیباست باز هم ممنون از نظر لطفتون شاد باشید دوست خوبم

سلام به جناب آریا
من هم از شما تشکر می کنم که وقت گذاشتین و پست رو خوندین…نمیدونم به نظر خودم نباید این نوشته هامو در محله بنویسم ولی از یک طرف پیامهای شما دوستان رو براش میخونم یا در مورد پستهای شما و بقیه با بزرگمهر صحبت میکنم این طوری احساس تنهایی نمی کنه و میدونه چقدر دوستان توانمندی در شهرهای ختلف ایران داره…بازم ممنون سربلند باشید

درود بر مادر عزیز بزرگمهر نازنین
چقد قشنگه که شما نابینایی بچه تونو پنهان نمیکنید.
خیلی از پدر و مادرا از این که در جمع و فضا های عمومی بخوان متناسب با شرایط بچه نابینا رفتار کنن و مثلا چیزی رو در معرض لمس اون بذارن، خجالت میکشن و سعی میکنن همین کار رو در یک فضایی که در تیررس نگاه های کنجکاو دیگران نباشه انجام بدن که خب البته بچه هم این مطلبو میفهمه و کم کم از نابیناییش احساس شرم و حقارت میکنه.
چقد مهمه که والدین یک کودک نابینا یا کم بینا از همون سنین اولیه کودکشون، آگاه باشن که درک اون از محیطش در قالب لمس یا شنیدن هست و بدین ترتیب فرصت های طلایی زندگی اون، در یاد گرفتن و ساختن تصویر های ذهنی خوب رو از بین نبرن.
چقد ارزشمنده که والدین هرچه زودتر از تلخی معلولیت بچهشون رد بشن و برسن به تجربه های شیرین ماجرا و این شیرینی ها رو با افتخار با دیگران سهیم بشن تا اگه بقیه والدین هم هنوز نتونستن با تفاوت بچهشون کنار بیان، این پروسه رو زودتر تموم کنن.
ممنون که در قالب خاطره نویسی، به ما و همه کسانی که با افراد نابینا و کم بینا به نحوی در تعامل هستن، درس های خوبی میاموزید.

سلام به خانم محب
ممنون دوست خوبم ، خداوند رو سپاسگزارم که انسانهای نیکی رو در سر راه زندگی من و بزرگمهر قرار داد تا برنامه ریزی های بهتری برای زندگیمون داشته باشیم، مثل همه ی دوستان خوبم در این محله …یک مادری پسرشون رو میارن برای کلاسهای شطرنجِ نابینایان، اونقدر رفتار ایشون و پدر ِ کودک، با پسرشون قشنگه که من لذت می برم آرامش و شادی ۲ نکته ای هست که در این آقا پسر موج میزنه و این یعنی والدینِ خوب. در پناه حق همیشه سربلند باشید

سلام.
خاطره ی زیبایی بود. به نظر من نوشتن این مطالب نه تنها خودنمایی نیست، بلکه بسیار ضروریه.
اگه همه ی ما مثل شما توی این محله از تجربیاتمون بگیم، بهتر از هر سازمان و انجمنی می تونیم در آموزش و فرهنگ سازی برای جامعه ی نابینایان مفید باشیم. کاری که شما انجام میدید، روی برخورد والدین با کودک نابیناشون تاثیر خیلی خوبی میذاره. مخصوصا که قلم بسیار زیبایی هم دارید.
لطفا تا جایی که وقتتون اجازه میده ما رو با نوشتن خاطره هایی از این دست، خوشحال کنید.

سلام
ممنون از نظر لطفتون من خودم رو مدیون تکنولوژی میدونم وقتی پستهای شما و سایر دوستان رو میخونم و با یک دنیا اطلاعات جدید که برای بزرگمهر خیلی مفیده آشنا میشم میگم منم باید یک نقشی هر چند کوچک داشته باشم باز هم ممنون

سلام به مادر بزرگمهر. پست که عالی بود قطعا! من با توجه به اینکه یک بار توفیق دیدار با شما و بزرگمهر رو داشتم میدونم که واسه شما پرورش صحیح بزرگمهر چهقدر اهمیت داره! باور کنید که هنوز نقاشیهای شما رو که با اجسامو وسایل خراب واسه بزرگمهر طراحی کردید تو ذهن دارم! خیلی دوست دارم که این تلاشای شما رو طوری تو رادیو و برنامه های ویژه ی معلولین مطرح کنم که همه ی ایران که هیچ! تمام دنیا با هنر شما آشنا بشند. انشالا که برنامه ی جدیدمون تو رادیو فرهنگ تصویب بشه حتما دوست دارم که از تجارب و هنر و خلاقیتتون ما رو بهره مند کنید، البته امیدوارم که بهمون این افتخارو بدید.

سلام به آقای آذر ماسوله
خوشحالم این خاطره رو دوست داشتین و هنوز کاردستیهای بازیافتی من یادتونه…کلی با خجالت اونا رو براتون آوردم گفتم ملت توی دلشون می خندن…همیشه فکر می کنم نابینایان ایران خیلی توانمند هستن که تقریبا با امکاناتِ کم ، بهترین برنامه ها رو در زندگی و محل کار اجرا می کنن میخواد رادیو باشه یا دفتر حقوقی یا مدرسه. همکاری با شما دوستانِ باانگیزه ، برای من افتخاره و خوشحال میشم برای جامعه ی توانمند نابینایان، خدمت کوچکی انجام بدم. در پناه حق

سلام سلام دست گل شما درد نکنه بابت این خاطره سبز و خوشگل!
کاملا می‌فهمم چه حس خوبی داشته بچه. آفرین…
یادمه بچه که بودم، یه چیزی که برام خیلی جالب بود و کنجکاویام در موردش هیچ وقت تموم نمی‌شد صدف و سنگای لب ساحل بود! تا همین چند سال پیش هنوز یه پلاستیک پر ازشون داشتم! مخصوصا صدفای خلیج همیشه فارس‌مون که شکلای متنوعی داره.
با کلیییییییی آرزوی خوووووب برای شما و بزرگمهر عزیز!

سلام به سمانه ی عزیز
دست شما درد نکنه که وقت گذاشتین و خاطره رو خوندین… و اما صدفها واقعا اندازه و طرح و شکل های متنوعی دارن ویکی از شادیهای ما در کودکی این بود که بذاریم روی گوشمون و صدای دریا رو بشنویم! الان دارم فکر میکنم اون چه صدایی بوده که می شنیدم! الان که معلم شدم هم باید این بازی رو انجام بدم متوجه بشم علتش چیه! انشا الله که خداوند بهترین آرزوهای شما رو برآورده میکنه و من و بزرگمهر هم در شادی شما شریک بشیم

سلام خانم معلم هم شهری اعتراف می کنم که من با ۳۲سال سن و با وجود این که کم بینا هستم شرایط پسر شما را ندارم که این مربوط می شود به سطح سواد شما البته که حس مادری از تحصیلات بالاتر است و در این مورد باید به شما تبریک گفت ولی کاش برای بچه هایی با این شرایط در شهرهای کوچک هم می شد کاری کرد نه این که نمی شود ولی سخت تر است و آگاهی های جامعه در این شهر ها کم تر. از خداوند برای شما طول عمر زیاد خواستارم و برای فرزند کوچکتان هم موفقیت بیشتر .

سلام همشهری خوبم
همین الان با دوست شما صحبت می کردم عجب دنیای کوچکی… چقدر شما رو دوست دارن بیام طبس حتما بریم خور ، در باغ این دوست عزیز یک گشتی بزنیم یک آشی بپزیم و شلوغ بازیهای بزرگمهر رو ببینین امسال عید رفتیم خور باغ همین دوست، بزرگمهر کلی آش درست کرد …یادش بخیر…دلم برای طبس تنگ شد ولی خیلی خوشحالم که با یک دوست جدید آشنا میشم. در مورد شهرهای کوچک هم حق با شماست ولی کم کم عوض میشه مثل دوست مشترک دیگه که در دانشگاه طبس درس میدن واین یک فرهنگ سازیِ خوبه…همیشه شاد باشید و سربلند

سلام مریم جان
به دوست عزیزم گفتم با شما تماس بگیرن و من رو به شما معرفی کنن و دوست مشترک دیگه ی من و شما ، تنها نابینایی هستن که در دانشگاه پیام نور طبس درس میدن شاد باشید دوست خوبم

سلام به مادر مهربون و دوست داشتنی بزرگمهر عزیز. نمی دونم واقعاً نمی دونم با کدام واژه ها بگم چقدر متنتونو و خاطره ی نابتون رو دوست داشتم و ازش لذت بردم.با تک تک کلمات شما باهاتون همراه شدم و بینهایت از توصیفات خوبتون و تلاشی که برای آموزش پسر دوست داشتنی تون می کنید لذت بردم. خییییییییییییییلی خوب می نویسید عاااااااااالی می نویسید. و عالی تر از اون اینه که چقدر روح پاک یه بچه ی معصوم و پاک که عاشق بازی کردن و زیستنه رو درک می کنید و یقین داشته باشید زیباترین خاطرات و لحظه های زندگیشو می سازید. شما روح هستی و جاری بودن رو تو ذهن یه فرشته ی خوب حک می کنید. شاد و سلامت باشید. حتماً دعامون کنید.

سلام به لنای عزیز و دوست داشتنی
متشکر از نظر لطفتون و درمورد درک احساسات بزرگمهر ، من مثل همه ی مادرای دیگه برای فرزندم ارزش قائلم فقط لطف خداوند این بوده که بیست سال معلم زیست شناسی بودم و یک کمی میدونم ذهن یک کودک چقدر توانمند و خلاقه و چطور هر انسانی و در هر شرایطی، میتونه با هستی و لطافتهای طبیعت ارتباط برقرار کنه و در لمس هر برگی ، مهربانی های خداوند رو بشناسه…در پناه حق سربلند باشید دوست خوبم

به بزرگمهر در مورد رعععد و برق هم توضیح بدید خخخخ
بهش بگید که رععد، بزرگمهرو خیلی دوست داره ،
بهش بگید از صدای رععد نترسه . چون وقتی ابرها میخندن رعععد و برق میشه . ابرها میگن هاهاهاها

سلام به جناب رعد بزرگ
وقتی رعد و برق میزنه بزرگمهر یک کم میترسه ولی دستاشو محکم میگیرم تا احساس آرامش و امنیت داشته باشه…تا الان که عاشق رعد و برقه الان میرم یک قصه در مورد خندیدن ابرها و رعد و برق اختراع می کنم با هم بخندیم هاهاهاها

سلام بر مادر خانمی عزیز بزرگمهر نازنین
عالی بود و باز هم عالی
یه تیر و کلی نشون … ان شا الله باقی مادر های بچه های نابینا و هم محله ای هم کم کم از شما بیاموزند هم نحوه برخورد و آموزش به کودک شون رو هم به اشتراک گذاشتن تجربه هاشون رو

باز هم ممنون

سلام به خانم مظاهری عزیز
ممنون از نظر لطف شما. مادر شما بهترین برنامه ریزیها رو برای فرزند عزیزشون داشتن که همه ی ما به داشتن دوست باشخصیتی مثل شما در محله افتخار میکنیم. در پناه حق سربلندتر از همیشه باشید

سلاااااام خوبی بهترین و صبورترین مادر دنیا،واااای اینطوری نگید بخدا شما بهترین کار ممکن رو میکنی که این نوشتهها و تجربیاتتو و آموزشایی که به بزرگمهر میدی رو میایی اینجا میگی،یعنی یکی از بهترین کارایی هست که اینجا انجام میدی،عالیه عالی،یعنی که کلا فوق العادست،مامانی من از همینجا دستای پر مهرتو میبوسم،ایشالاه که سایتون همیشه بالای سر بزرگمهر باشه،میسی میسی میسی فراوون،خدافسی تا تجربههای بعدی که اینجا واسمون بذاری،حتما منتظریم هاااا….

شما بهترین مادر دنیا هستید!
امیدوارم همیشه شاد و پر انرژی بمونید و خدا شما دو عزیز رو برای هم حفظ کنه! آآآآآآآآآآآآآآآآآمیییییییییییییییییین!
راستی اگه قوچان تشریف اوردید قدمتون روی چشام! باعث افتخارمه که در خدمت شما و بزرگمهر دوست داشتنی و باهوش باشم!
پیروز باشید!

سلام به فرشته خانم
راستش منم دوست داشتم در مشهد دوستان عزیزی مثل شما رو ملاقات کنم و دوست داشتم یک اردوی طبیعت گردی و گیاهان دارویی بذارم ولی گفتم نمیدونم شاید بقیه مثل من از طبیعت و گیاه دارویی خوششون نیاد…قوچان رو هم که عاشق این شهر هستم انشا الله که برنامه ریزی میکنم. همیشه سربلند باشید

سلام بر مادر عزیز بزرگمهر
وقتی پستهای شما رو میخونم یه نشاط و انرژی عجیبی پیدا میکنم
آفرین به شما مادر مهربان که در عین وظیفه ی مادری وظیفه ی تدریس مخصوص به فرزندتون رو هم به بهترین شکل انجام میدید
من یقین دارم که بزرگمهر یکی از بهترین و موفقترین نابیناهای کشور خواهد بود و این دلیلی نداره به جز توجه شما مادر فرهیخته به آموزش و تربیت فرزندتون
موفق باشید

سلام به پریسیمای عزیز
حضور انسانهای موفقی مثل شما در این محله ، به من انگیزه میده تا بیشتر برای بزرگمهر وقت بذارم وقتی می بینم دوستان همه دارن تلاش می کنن تا دنیای زیباتر و با امکانات بیشتر برای نابینایان بسازن من هم وظیفه دارم برای فرزندم تلاش کنم مثل همه ی مادران عزیز. در پناه حق سربلند باشید

سلام به جناب عدسی
خیلی دوست دارم مادرانی که فرزند دوست داشتنی اونها نابیناست بخونن و اونها هم تجربیات خوبشون رو برای ما بنویسن و من هم استفاده کنم تا اشتباهاتم کمتر بشه…ممنون انشاالله که چند خاطره ی دیگه رو هم می نویسم…سربلند باشید

سلام به مادر مهربان و خلاق بزرگمهر و بزرگمهر عزیز
تعریفتونو توی مشهد از دوستان زیاد شنیدم و عکساتونو دیدم…… اومدم صفحتون مطالبتونو بخونم
خوش به حال بزرگمهر که مامان گلی مثل شما داره
خدا حفظتون کنه
طبیعت…خدا…کودک…مادر…معلم…مهربانی…عشق…لذت…خنده…زندگی….زندگی زندگی….
من که هم لذت بردم هم آموختم.
تشکر فراوان

پاسخ دادن به مادر بزرگمهر لغو پاسخ