خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نامه ای سرگشاده به یک نابینا: انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد

بریل مانیتور. 2002

نامه ای سرگشاده به یک نابینا:

انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد

نگارنده: مایکل بولیس

مترجم: مجتبی خادمی ور‌نام‌خواستی

یادداشت سردبیر: مایک مدت زیادیست که عضو فدراسیون ملی نابینایان آمریکاست و اخیرا از ارگان به مریلند آمده است. او علاوه بر حیطه ی توانبخشی در حیطه ی کسب و کار های خود نیز مشغول به فعالیت است. مایک به تازگی آزمون دشواری را که برای اخذ مدرک ملی تحرک و جهتیابی (NOMC) از مجمع ملی مدارک حرفه ای نابینایی لازم است، پشت سر گذاشته است. این اولین نامه از سری نامه های سرگشاده ایست که مایک تصمیم به نوشتنش گرفته است. این نامه، پر است از حرف های بی‌پرده ای که هر عقل سلیمی آنها را می پذیرد. این شما و این هم نامه ی مایک:

دوست عزیز: این نامه برای کمک به عده ای از نابینایان (که شاید یکی از آنها خود شما باشی) نوشته شده است تا بتوانی در تصمیم هایی که باید برای کارآموزی، تحصیل و کسب مهارت ها بگیری، بیندیشی. با وجود اینکه شاید شما قدری بینایی قابل استفاده داشته باشی و خود را آسیب دیده ی بینایی (کم‌بینا) بنامی، جهت سادگی در نوشتار و از آنجا که نابینا بودنت یک موضوع مهم است، برای خواندن ادامه ی مقاله، لطفا وارد حساب کاربریت بشو یا از این آدرس برای ثبت نام، درخواست بده.

اگر این ترجمه برای شما مفید بود، به میزان دلخواه، مبلغ مورد نظرتان را برای مترجم از همینجا بفرستید. حمایت شما به ادامه ی انتشار ترجمه هایی از این دست، کمک می کند.

۳۰ دیدگاه دربارهٔ «نامه ای سرگشاده به یک نابینا: انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد»

درود مجتبی ی عزیز. آفرین بر تو. متن زیبایی بود. واقعا سلیس و روان بود. اگه لطف میکردی و متن انگلیسیش را هم میگذاشتی بیش از پیش خوشحال و ممنون میشدیم.
راستی آیا میشه که ما هم کباب درست کنیم؟ تا حالا که دنبالش نبوده ام چون دیگران انجام وظیفه میکنند. خخخ.
مثلا یکی از تنبلیهای من همینه که هنوز نمیتونم از طریق اینترنت کارهای بانکی را انجام بدهم چون ظاهرا مجبور نبوده ام. حالا هم اگه لطف میکردی و شماره کارت میذاشتی شاید برای من و تعداد دیگری از دوستان راحتتر باشه که کارت به کارت کنیم.
راستی تیرماه هم دارد تمام میشود و تا جایی که یادمه مردادماه زمان یک ساله ی خدمات گیری از سرور مورد استفاده ی گوش کن تمام میشه آیا مبلغ مورد نیاز جمعآوری شده است یا نه؟ نکند دچار مشکل شویم؟
به هر حال باز هم ممنون و تشکر از همت والایت.

عمو جون، درود به تو!
کبابو ی نابینا میتونه درست کنه. مهم اینه که بخواهی. شعار نمیدم. ی چی می‌دونم که میگم.
کار های اینترنتی هم خوبه که خودت انجام بدی. نه داغه که دستت بسوزه و نه پله داره که بیفتی.
شماره کارت رو جرأت نیست بدهیم. می‌دونی که پاداش خوبی بدیه. رمزمو میسوزونند.
شماره حساب توی بخش درباره ی ما هست:
https://gooshkon.ir/aboutus
دیگه چی گفته بودی جواب بدم؟
آهان. تمدید خدمات سایت هم ایشالا به زودی با بچه ها مطرح میکنیم.
راستی، متن مقاله به زبان اصلی رو میتونی از لینکی که میذارم مطالعه کنی. فقط دقت داشته باش که متن من، ترجمه ی واژه به واژه نیست و من متدم توی ترجمه، آزاد بوده و گاهی طبیعی‌سازی، ایرانیزه‌سازی، سانسور یا افزودن جملات رو مد نظر قرار دادم. اینم لینک:
https://nfb.org/images/nfb/publications/bm/bm02/bm0211/bm021109.htm

سلام مجتبی جان. خیلی عالی ترجمه کردی. عالی تر از اون، موضوعی هستش که برای ترجمه انتخاب کردی. متن بسیار مفید و کارامدی هستش. راستش من وقتی داشتم میخوندم از میزان شباهت ما با نابینایان آمریکایی انگشت به دهان موندم. واقعا جالبه! ما با همون مسائلی روبرو هستیم که نابینایان کشورهای پیشرفته! این نشان دهنده اینه که بخش اعظمی از مسائلی که ما داریم و همیشه گردن جامعه، بهزیستی، دولت، فرهنگ غلط و غیره می اندازیم برخواسته از کوتاهی و کم کاری خودمونه! واقعا جالب بود. تمام تلاشم رو می کنم کمک مالی کنم اگه مشکل فنی پیش نیاد. گفتم اول پیام رو بدم بعد برم سراغ کمک.
راستی من متوجه نشدم منظور مایک از این یک سال چی بود. آیا منظورش حضور در کلاس های توان بخشی اونها بود یا تمرین فردی با کمک نامه های ایشون؟
اگه مورد اول هستش، لطفا هماهنگ کن ماهم بریم! البته اگه رایگانه!!!
ولی از شوخی گذشته واقعا متن جالبیه! حتما باقیشم ترجمه کن.

سلام ابوذر جان، به من و ترجمه، لطف داری. اینو بدون ویرایش زیاد، منتشرش کردم چون واسه ی ترجمه ی دیگه باید وقت میذاشتم.
دقیقا همینه که میگی. نابینا های همه جای دنیا، ی مسئله ی مشترک اگه داشته باشند، همین تنبلی‌شونه. البته توی آمریکا اگه بخواهی تنبلی رو بذاری کنار، بدون پول هم میشه ولی توی ایران، تا خانواده ای، پشتیبانی نداشته باشی، می زنند توی سرت تا بدتر توی باتلاق فرو بری.
منظور مایک از یک سال، حضور در کلاس ها بوده فکر میکنم. البته که قول داده بود توی نامه های بعدیش بگه که کجا ها باید رفت و چه کار هایی باید کرد که تقریبا به درد ایرانی جماعت نمیخوره چون توی ایران، کلاس اصولی و پایداری واسه مهارت‌آموزی نابینا ها نیست. اگه باقیشو پیدا کردم، ترجمه میکنم. به درد بچه محل ها نخوره، حد اقلش به درد چهارتا از پدر و مادر های بچه ها میخوره که.
لذت ببر از زندگی!

سلام
خیلی ممنون
ممنون از اینکه به فکر همه ی همنوعان هستی و ممنون از این که خیلی واذح مقاله را برای ما ترجمه کردی،
راستی همیشه آرزو میکردم بتونم کباب درست کنم
ولی هروقت تصمیم میگرفتم که این کار را انجام بدم یه جور ترس میومد سراغم من خیلی وقت ها ریسک میکنم اما تو این قضیه نمیشه ریسک کرد.
چشم مدیر خوب و خهربون حتما انجام وظیفه میکنم
این محله برای من عزیز هست ببخشید اگر گاهی کوتاهی میشه.

با درود.‏ تشکر مجتبا جون که وقت گذاشتی واقعا جالب بودش.‏ ما خیلییی چاکریما.‏ داداش کاش توذی میدادی از تریق اینترنت چه طور میشه به محله کمک یا برای مترجم مبلغیرو بفرستیم.‏ من فکر میکنم منظور نویسنده این بوده که اگر مهارتی که میدونیم واقعا به کارمون میاد و داریم یادش میگیریم تمبلی نکنیم و ی سال کاملو براش وقت بزاریم و یادش بگیریم خوب.‏ مثلا من ی سال کامل روی فوتبالم تمرکظز کنم.‏ و مجتبا مثلا روی زبانش کار کنه.

ببین سامان جان، منظور نویسنده اینطوری که من برداشت کردم این بوده که غیر از مهارت های عادی ای که هر شخصی باید داشته باشه، مث زبان و فوتبال و اینها، یک سری مهارت ویژه نابینایان و کم‌بینایان هست که هر کسی باید بدونه و بتونه از پسشون بر بیاد. مثل عصا زدن، خواندن به خط بریل، انجام کار های منزل و کار های شخصی و روزمره بدون کمک دیگران و این چیز ها.
فرض کن تو فوتبالت خوب باشه ولی نتونی واسه هم‌تیمی‌هات، ی چایی ساده رو بریزی. چقدر توی ذهن‌شون حس ناخوشایندی بدون اینکه بهت بگند ایجاد میشه؟

سلام به جناب مدیر
از متن آگاهی بخشی که برای ترجمه انتخاب کردین تشکر می کنم اگر از هر نامه ای یک مورد هم استفاده ی عملی در ایران داشته باشه ، خیلی خوبه و پله پله به پیشرفت ما کمک می کنه ، اولین نامه که نکات ارزنده ی زیادی داشت منتظر ادامه ی نامه ها هستم …پیروز باشید

سلام داداش مُجتبا واقعا کیف کردم خیلی عالی بود دستت درست خیلی قشنگ ترجمه کرده بودی ممنونم ازت راستی من الان اینترنت درست حسابی ندارم دوست دارم همین الان یه مقدار پول بریزم به حساب محله ولی نمیشه به محض این که به اینترنت خوب دسترسی پیدا کردم واریض میکنم خیلی دوستت داریم بازم ممنونم ازت که به فکر ما هستی

با سلام به شما جناب خادمی عزیز.
در صورتی که علاقه مند بودید به این مورد هم یه سری بزنید و این نامه رو هم ترجمه کنید.
من متأسفانه وقت کمی در این لحظه دارم وگرنه کار رو تمام می کردم و کل متن رو براتون اینجا می ذاشتم.
ولی این بخشی از متن هست که از آدرس
https://nfb.org/images/nfb/publications/bm/bm04/bm0402/bm040206.htm
برای شما و سایر دوستان ترجمه کردم.
موفق باشید.
—————-
استخدام نابینایان توانمند:
نامه ای از سوی مایک بولیس
توضیح سردبیر:
ماه قبل مایک چند سخنرانی برای نابینایان جویای کار ارایه نمود.
این ماه، او توجه خود را به آنانی معطوف نموده که نابینایان را در اداراتی که مشغول ارایه ی خدمات به نابینایان هستند به کار می گمارند.
همچون همیشه، او راستگو بوده و بی پرده سخن می گوید و مانند همه ی اوقات او بر مبنای تجارب خودش سخن می گوید. او در نامه ی سرگشاده اش چنین می گوید:
انسان اغلب سخنانی را پیرامون کار با نابینایان و در مورد نیاز بیشتر به معلمان و مدیران نابینا می شنود. منصفانه است که بگوییم که هدف استخدام افراد توانمند و دارای تخصص، برای بسیاری از مدیران برنامه های توانبخشی غیر قابل فهم است.
پس چگونه است که وقتی آنان با بهترین اهداف شروع به کار می کنند، بخش مدیریتی این نهادها اغلب کار خود را با تعداد انگشت شماری از نابینایان در سمتهای مدیریتی و سرپرستی و کار به عنوان یک معلم و یا حتی بدون وجود هیچ نابینایی در این مراتب اداری به پایان می برد؟
چطور است که بسیاری از این نهادها نیاز ذاتی به نابینایان مطرح و توانمند را به رسمیت می شناسند و این در حالی است که بسیاری از این برنامه ها به طور غیر قابل انکاری دارای چنین آثاری در خود نیستند؟پاسخ به این پرسش ساده نیست و درمان این درد نیز آسان نمی نماید.
ریشه کن کردن کنشهای منفی، نیازمند تفکر و زمان بسیاری است همانطور که در مورد بسیاری از معضلات ریشه دار چنین است. به جای نگاه کردن به برگهای درخت، باید به ریشه ی آن نگریست تا در یابیم که چرا وضعیت به شکل کنونی خود در آمده است. حقیقت تلخ این است که بسیاری از افراد متخصص در زمینه ی کار با نابینایان، به دلیل علاقه شان برای یاری رساندن به دیگران است که به این زمینه جذب شدند. این علاقه به کمک کردن، تحت تأثیر این حس واقع شد که افراد نابینا نیاز بسیار زیادی به کمک افراد بینا دارند و این متخصصان می خواستند که بخش حیاتی این شبکه ی یاریرسانی باشند.
در پس پرده ی انگیزه های آنان برای مشارکت در امور نابینایان این مسأله بود که آنان به عنوان افراد بینا و توانمند، خواهان یاری نمودن به افراد ناتوان هستند.
در این نمودار، یک سو توانمند است و سوی دیگر ناتوان. حقیقت تلخ این است که تا زمانی که این وضعیت پایدار باشد، جامعه با نگاهی مساوی به نابینایان نگاه نخواهد کرد. از دید احساسی، آنان به عنوان افرادی باقی خواهند ماند که باید به آنان کمک کرد و متخصص، همان فرد یاری رسان است.
جدا از چند مورد استثنایی انگشتشمار، دانشگاهها هیچ طرحی برای خروج از این شرایط ندارند و یا برنامه های کمی دز این زمینه دارند.
آنان می ترسند که اگر رشته های مرتبط با این مورد را به چنین سمتی سوق داده بودند، دانشجویان کمی برای حضور در این رشته و رواج این رشته ها باقی می ماندند.
علاوه بر این، در مقام پاسخگویی شاید دانشگاهها بگویند چه اشکالی در آموزش کسانی وجود دارد که نیتشان کمک به کسانی است که از توانایی کمتری نسبت به آنان برخوردارند؟ آیا مردم در طول زمان نمی توانند یاد بگیرند که نابینایان با آنان برابرند؟ آیا این مراقبت نهفته و در پس پرده نمی تواند به نیروی مفیدی تبدیل شود که برای جذب نابینایان در تمام سطوح جامعه به آنان یاری رساند؟
پاسخ من این است که معمولا نه.
تغییر آنچه که من آنرا به علت عدم وجود یک تعبیر بهتر، انگیزه های اولیه می نامم بسیار دشوار است. اگر انگیزه ی اولیه ی جذب به رشته های مطالعات نابینایان برای یک فرد، کمک به افرادی است که نسبت به او کمتر خوشبختند، احتمالا این امر، نیازمند به گذر از شب تیره ی جان و روح آن فرد است تا بتوان فرد نابینا را به عنوان یک انسان عادی دید که بر حسب اتفاق نابینا شده است و به عنوان یک همکار می تواند محسوب شود که در مسیر بلوغ و درک شخصی از خویشتن قرار دارد.
اگر در دل کسی حس نیاز کمک به نابینایان عمیق باشد، انجام رضایت مندانه ی آن کار بدون بر آورده شدن آن نیاز قلبی دشوار خواهد بود.

عالی بود مجتبی, من برای این دسته از مقاله ها حاضرم پول بدم البته در حال حاضر نمیتونم,
با این قسمت حرفش کاملا موافقم، شنیده می شود که می گویند: “کاش مردم
با من مثل یک فرد عادی رفتار می کردند،” و به این مسئله هیچ توجهی نمی کنند که خودشان عادی نیستند و عادی رفتار نمی کنند

هرچقدر عادیتر رفتار کنیم به همون اندازه هم بازخورد عادی و مثبت میگیریم, من بهش رسیدم
بازم ممنونتم

اگه بدونی این بابا، مایک رو میگم. اگه بدونی چه نظرات خفن دیگه ای داره که چقدر از نظر خیلی از کارشناس های اون طرف آبی هم بهتره! فقط حیف که ی دستگاهی نیست همه اینا رو بهش بدیم فارسی بهمون بده وگرنه بهت میگفتم اصن این بابا اگه زیر دستش باشیم چی از ما میسازه! خیلی کارش بیسته. چندین ساله داره نابینایانی که زیر دستش میرند رو گرگ و چموش تحویل جامعه میده طوری که همه‌چی بشند و همه کاری بکنند.
آخییش! ی تبلیغم کردم واسه اینکه بعدیهاش رو حواست باشه بخری! خخخ. شوخی کردم. با این وضع استقبال بچه ها، شاید اصن بعدی هایی در کار نباشه.
در کل، حمایت ها از ترجمه ی مقاله های این شکلی، از جانب یکی دو نفر بود و چند تا پرداخت هم بود که ناموفق بود و از طرف واریز کننده ها تا مرحله ی نهایی، انجام نشده بود. اون‌قدر استقبال کم بود که خوب که فکرشو میکنم اگه وقتی که واسه ترجمه ی چنین مقالاتی میذارم رو صرف ترجمه های پولی ای که تا حالا انجام میدادم بکنم، حد اقل ی چیزی توش هست!
الان خداییش منتی سر کسی ندارم. خودم گذاشتم و اگه نمیخواستم خوب نباید میذاشتم. توی اینش حرفی نیست. خودم دوست داشتم که نشستم وقت گذاشتم ترجمه کردم و منتشر کردم. عشقم بوده این کار رو کردم و بازم تأکید میکنم ذره ای قد سر سوزن سر کسی منتی ندارم که اگه بخوام داشته باشم روز مرگم باید باشه.
فقط واسه اینکه بدونی میگم. باورت میشه؟ حدود نصف پول اصل ترجمه، به زحمت جمع شد!
واقعا موافقم که عادی نبودن، تیک عصبی داشتن، پرخاشگری با و طلبکاری از ملت، همه ی اینها و هزاران مورد دیگه باعث میشه با ما غیر عادی برخورد بشه!
من تا حالا سه چهار تا از نامه هاشو خوندم و واقعا تأثیرات خوبی روم داشته!

پاسخ دادن به یکی که هنوز عضو محله نیست لغو پاسخ