خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پیوندمان مبارک

هزاران سلااام به هم محلی های با صفا و صمیمی.
روز پایانی تیر ماه است.
گرم و پر حرارت.
گویی تابستان هم از گرمای عشق ما، شعله می کشد.
ما امروز خانه ای ساخته ایم، ایوانش همه عشق.
زیر پا فرش غرور، در حصارش همه تکرار صفا.
ما در این جمع لطیف،
می سراییم شعر آغاز را در باغی از آرزو.
این آغاز، شروعِ دوست داشتن است.
گر چه پایان راه ناپیداست.
ما به پایان دگر نیندیشیم.
که همین دوست داشتن زیباست.
از طرف امیر:
تقدیم به تبسم مهربونم.
سلام میکنم به تو، سلام متحیر من.
سلام وسعتِ بلند، سلام متبسم من.
چقدر ماندی منتظر. کنار کوچه های گنگ.
نگاه بینظیر تو، نگاه سر به زیر من.
پر از شور عاشقی، چرا نمیشود کسی.
فقط کمی نظیر تو، فقط کمی نظیر من.
از کجا شروع کنم.
نمیدونم به خودم ببالم یا به تو، که دست به چنین انتخابی زدم.
اونقدر اینجا متینو با وقار رفت و آمد کردی، اونقدر بینش کاملی به زندگی داری، اونقدر خوبو پاکی، اونقدر ساده و بی آلایشی، اونقدر با محبت و مهربونی، اونقدر نجیبی که چاره ای جز انتخابت نداشتم گلِ یاسِ من.
وقتی تو بخش های مختلف محله از خودت گفتی، این که با چه شرایط دشواری وارد مدرسه شدی، با چه سختی هایی درس خوندی، در دوران دبیرستان در رشته ریاضی و فیزیک بهترین نمرات رو گرفتی و بعد وارد دانشگاه شدی، همه ی این شرایط، از تو دختری مقاوم، مستقل و کامل ساخت.
دختری با اراده، هدفمند، ساده و بی ریا.
درست همونی که من به دنبالش بودم. البته پس از گذشت حدود 11 ماه از آغاز آشناییمون و خواستگاری من از تو، الان متوجه شدم که تبسم.
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم.
درست مثل همانی که فکر می کردم.
شبیهِ… ساده بگویم کسی شبیهت نیست.
هنوز هم تو چنانی که فکر میکردم.
تو جانِ شعرِ منی و جهان چشمانم.
مباد بی تو جهانی که فکر میکردم.
تمام دلخوشیِ لحظه های من از توست.
تو آن آن زمانی که فکر می کردم.
درست مثل همانی که در پی اَت بودم.
درست مثل همانی که فکر می کردم.

خوشحالم که زمان بهم ثابت کرد در انتخابم اشتباه نکردم. هر چند هنوز در آغاز راهیم.
اما قلب من، دل من، هیچوقت به من دروغ نمیگه.
اگه یادت باشه، شهریور پارسال بهت گفتم که از نظر فکری، به هم شبیه هستیم. گفتم اگر موافقی، چند ماهی با هم در ارتباط باشیم تا ببینیم برای زندگی مشترک، به درد هم م
ی خوریم یا نه.
گفتی امیر من به تو اعتماد کامل دارم.
اما اجازه بده فکرامو بکنم و بعد جوابتو بدم.
گفتم باشه. وقتی میل تو و پاسخ مثبتت برای آشنایی رو دیدم، لبخندی روی لبام نقش بست.
از همون اول راه، به انتخابم ایمان داشتم.

تبسم. من هستم و دوباره دلی بی قرار تو.
این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو.
منظومه ی بلندِ غزل های ناز من.
خورشید هم ستاره شد در مدار تو.
زیبا ترین تغزل بارانی منی.
می بالد عاشقانه غزل در بهار تو.
عطری نجیب میوزد از واژه های من.
هرگز نبوده شعرم این همه دچارِ تو.
بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمان تو.
باشد که بی بهانه شود در کنار تو.
جایی که عشق نیز دچار تو می شود.
از من عجیب نیست شوم بی قرار تو.
من آن ستاره ی نامرئی ام که دیده نشد.
صدای گریه ی تنهایی اش شنیده نشد.
من آن شهابِ شرار آشنای شعله ورم.
که جز برای زمین خوردن آفریده نشد.
من آن فروغِ فریبای آسمان گردم.
که با تمام درخشندگی سپیده نشد.
من آن نجابت درگیر در شبستانم.
که تار وسوسه بر قامتش تنیده نشد.
نجابتی که در آن لحظه های دست و ترنج.
حریرِ عصمتِ پیراهنش دریده نشد.
من از تبار همان شاعرم که سروِ قدش.
به استجابت دریوزگی خمیده نشد.
همان کبوتر بی اعتنا به مصلحتم.
که با دسیسه ی صیاد هم خریده نشد.
همسرِ ماهِ من. همه تقدیم مهربانیِ تو.
اگرچه حجم غزل های من قصیده نشد.

قرار گذاشتیم حدود 100 روز با هم در ارتباط باشیم تا یه آشنایی نسبی از هم پیدا کنیم. اول خودمون مطمئن بشیم و بعد خانواده هامون رو در جریان بذاریم.
وقتی تو آذر ماه برای مسابقات قهرمانی کشور شطرنج به بابلسر رفتیم و برای دومین بار هم دیگه رو دیدیم، به این نتیجه رسیدیم که برای زندگی مشترک، به درد هم میخوریم. اونجا بود که تصمیم گرفتیم این مسئله رو با خانواده هامون هم در میون بگذاریم.
این شد که الان پس از 11 ماه، هم اکنون تو حلال من شده ای.
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای.
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای.
و شاه بیت غزل های لال من شده ای.
چقدر خواب ببینم بعد آن همه بغض.
جواب حسرت این چند سال من شده ای.
چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟.
تو ناسروده ترین بیتِ فال من شده ای.
هنوز نذر شب جمعه های من اینست.
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای.
این اتفاق افتد، کنارت هستم.
برای وسعت پرواز بال من شده ای.
میان بغضو تبسم میان وحشتو عشق.
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای.
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست.
شگفتا. خواب قشنگی است.
سر انجام، تو مال من شده ای.

امضاء، امیر، 30 تیر 94.

از طرف تبسم:
تقدیم به امیر، بهترین همسر دنیا.
عزیزم زیباترین لحظاتم را به پای ساده ترین دقایقت میریزم تا بدانی تو را برای تو دوست دارم.
تقدیم به کسی که آفتاب مهرش در قلبم هرگز غروب نخواهد کرد.
حدود یک سال گذشت.
هشتم شهریور ماه 93 بود که از من خواستگاری کردی.
انگار همین دیروز بود.
به راستی چقدر زود دیر میشه.
از وقتی بهم پیشنهاد آشنایی دادی، تنها به تو فکر میکردم، به پیشنهادت و به آینده ای شیرین که میتونست در انتظارمون باشه.
هر چی که بیشتر فکر می کردم، به این باور بیشتر می رسیدم که تو انگار با همه فرق داری.
ادب و متانتت در نوشتن پست ها و کامنت ها، صبور و منطقی بودنت، تلاش و پشتکارت در کارها، امیدوار و بانشاط بودنت، در بطن جامعه و به فکر همنوعان بودنت، و در یک کلام، پسری ایده آل در زندگی، تو رو از سایرین متمایز می کرد.
امیرِ عزیز من. تو یادگاری هستی از بهترین روز های زندگی ام.
تو خاطره ای هستی از شیرینترین روز های زندگی ام.
از ته دلم می گویم دوستت دارم، تکرار می کنم به عشق تو زنده ام تا بدانی و بفهمی که چقدر برایم عزیزی.
ای هدیه با ارزش من از طرف خدا, دوستت دارم تا آخر دنیا.
وقتی نظاره گر پیش بینی های دقیق تو در آب و هوا بودم، وقتی میدیدم یک ایران در سایتت لحظه شماری می کنن تا پست جدید تو منتشر بشه و نوید برف و بارونو بهشون بدی، وقتی دیدم همراهان سایتت تو رو از محمد اصغری کارشناس هواشناسی صدا و سیما هم بیشتر قبول دارن، وقتی تسلط تو در اجرای برنامه های رادیویی رو دیدم، وقتی تلاش تو در روزنامه برای انعکاس اخبار ورزشی مربوط به هم نوعانتو دیدم، وقتی علیرغم نابینا بودنت دیدم از افراد بینا هم مستقلتری، وقتی اعتماد به نفس و برنامه ریزیت برای آینده رو دیدم، وقتی این همه توانمندی رو یکجا در تو یافتم، دیگه راهی جز قبول پیشنهادت نبود عزیزِ دلم.
به مرور زمان وقتی وارد جزئیات خصوصیات اخلاقی تو شدم، دیگه مطمئن شدم که تو همون مرد رؤیاهای منی.
سنگین و با محبت، مهربون و جذاب.
خودت خوب میدونی که ما کاملاً عاقلانه پیش رفتیم و عشق هم به دنبالش اومد.
چند ساعت از رسیدن دستامون به هم نگذشته و من همیشه تا آخر عمر، فقط از تو آرامش میخوام.
حضورت در قلب کوچکم آرامش رو برام به ارمغان اورده.
همیشه کنارم باش تا آخر دنیا، تا فقط به تو تکیه کنم.
خوشحالم و هزاران بار خدای مهربونو شاکرم که تو رو به من هدیه داد.
خوشحالم و به خود می بالم که از این به بعد، همیشه تو رو در کنارم دارم.
چه لذت بخش است دوش به دوش تو قدم زدن .

و از آن شیرین تر با تو همکلام شدن.
کاش زودتر از اینها تو رو یافته بودم گل من.
تو منو برای خود می دانی.
من هم تو رو از برای قلب خود می دانم.
چه زیباست لحظه ی رسیدن به اوج خوشبختی.
زمانی که هر دو همدیگر را برای هم می خواهیم.

امضاء، تبسم، 30 تیر 1394.

اما بچه ها، در میان همه ی گل های نجیب، گل مریم و رز چیدیم.
و در این محفل عشق، با هزاران شاخه ی یاس.
زیر پایِ شما یاران را همه گل می کاریم.
شوق فشردن دستانتان برای ما، انتظاری است شیرین.
در جشن پیوند آسمانیمان، همه فرشتگان دعوت دارند.
به تالار عشق خوش آمدید.

امضاء، امیر و تبسم، 31 تیر 1394، یک روز پس از آغاز یکی شدن.

۱۶۰ دیدگاه دربارهٔ «پیوندمان مبارک»

سلااام فرشته. مرسی که هستی.
کامنت، طولانی یا کوتاه بودنش مهم نیست. مهم بودنت در جمع ماست.
ما که گفته بودیم در جشن پیوند آسمانیمان همه ی فرشتگان دعوت دارن.
تو هم یکی از این فرشته ها. یه فرشته واقعی.

سلام، آقای سرمدی و همسر محترم آقای سرمدی من کمترین پیوند مبارکتان را به شما تبریک میگم انشا الله که هر چی از خدا میخوایید به شما زوج محترم عنایت کند. من هنوز مجرد هستم و دلم میخواد ازدواج کنم ولی شرایطش هنوز پیش نیومده. برای من هم دعا کنید تا بتونم لباس ازدواج را بر تنم کنم. خوشبختی گوارای وجودتان باد.

یاالله .
رععععد بزرگ لبخندشو در آغوش میکشه و میگه مبارک باشه دخملم.
قدر هواشناسو بدون و مواظبش باش .
شکلک رعععد دانا و دنیا دیده ، لبخندشو میکشه ی گوشه و توی گوشش عاقلانه وصیت میکنه :
هر وقت تهرون برفو بارون اومد ، خودتو توی زحمت ننداز و غذا مذا بار نذار خخخ
ی چی میدونم که میگم .
هر وقت هم که تهرون گرم و بی بارش بود ، بازم خودتو توی زحمت ننداز ؛ چون طفلک امیر ، توی هوای گرم بی اشتهاس و ناراحتو دپرسه هاهاها
حالا دیگه خودت میدونی . بعداً نگی چرا رموز مریخی داریو بهت نگفتم خخخخ
ی وصیت دیگه . تو به هوای تهرون عادت نداری ، ولی هر وقت هوا بارونیو برفی بود ، یواشکی برو و غذا بخور ،بی سو صدا بخور ، چون امیر سرگرم سایته و نباید مزاحمش بشی ،
هر وقت هم هوا گرم بود ، برای رهایی از مرگا که همون گرماس ، بازم دمپر امیر نچرخ و برو ی گوشه تا میتونی بخور که جون داشته باشی ، کج خلقی هواشناسو تحمل کنی خخخخ
جونه توئو ، جون امیر خان . تو رو خدا مثل چشمات ازش مواظبت کن .

تبسم: سلام رعد بزرگ. مرسیییییییییی.
یادته چند ماه پیش میومدم تو تهرون ودر آمار بارش استان های شمالی رو می دادم تو چقدر حرص میخوردی؟ خخخخخخ
آره روز های برفی که دیگه امیر تو حال خودش نیست.
البته منم دسته کمی از امیر ندارم و عاااشق برفم.
هر وقت برف میگیره میرم پشت پنجره دونه های برفو نگاه می کنم که چی جوری آروم آروم رو زمین میشینن.
راستی، من که واسه امیر کم نمیذارم، اما اون باید بیشتر مراقب و مواظب من باشه هااااا.
به توصیه هاتم گوش میدم. خخخخ
مرسی از حضورت.

سلام
اینقدر خوش حالم و اینقدر هیجان زده شدم که فقط میتونم بهتون تبریک بگم
امیدوارم زندگیِ شیرینی رو در کنار هم داشته باشید و تا کنار هم هستید غرق آرامش و هر وقت که از هم دور شُدید که امید وارم هیچ وقت از هم دور نشید دلتنگ و بی قرار هم باشید
امیدوارم بهترین لحظه ها رو با هم سپری کنید و دوتایی رؤیاهاتون رو تبدیل به خاطره کنید و همیشه از زندگیتون راضی باشید
خدا رو برای داشتن هم دیگه شکر کنید و قدر با هم بودنتون رو بدونید

سلاااام به زینب، خانوم خانوما گُلِ گُلاب.
مرسی از آرزو های قشنگت، ما خدا رو برای داشتن هم شاکریم و ازش میخوایم که این آرامش، تا آخر عمر در زندگیمون پا بر جا باشه.

تبسم: میبوسمت زینب جونم مرسی که انقدر با هیجان وارد تالار عشق شدی. تو هم یکی دیگه از اون فرشته ها هستیاااااا.

سلام, به هردوی شما هم محله ایهای عزیزم این پیوند میمون و مبارک را تبریک میگم انشا الله در سایه ایزد منان و در سایه عشق پاک و بیریاتون همیشه مستدام باشید و غبار غم بر دلهای مالامال از عشق پاکتون هرگز نشینه قدر عشقتون رو خیلی خیلی بسیاااار بسیااار بسیااارتر از بسیااار بدونین

سلام امیر عزیز و سلام بر خانوم تبسم
خیلی خوشحال شدم امیدوارم از این خبر های خوب تو محلمون زیاد داشته باشیم
تبریک منو بپذیرید
انشا الله بزرگ ترین گام های زندگی رو در کنار هم بر دارید و به پای هم پیر بشید
دعای ما هم محله ای ها بدرقه ی زندگیتون
لحظه های خوشبختی تان پردوام و آکنده از حرارت خورشید باد
پاینده باشید

سلاااااااام…خدای من اینجا عروسیه؟…جشن بزرگانه ایشالله مبارکش باد…عروسی شاهانه ایشالله مبارکش باد….
امیر و تبسم عزیز…خیلی عزیییز…خوشبخ شین الهی…چه قشنگ نوشته بودین اولتونا…کلی ذوق مرگ شدم….کاش زودتر میگفتین با کادو میومدیم…
اما عجیب رفتم تو فکر بچه ها…امیر عاشق کامنتای سر و سنگین تبسم شده!!! هان؟ درست فهمیدم؟ آی قلبم…هیشکی منا نمیسونه!!! موندم رو دس آقا ننه م…چطوری میشه این سیصد چارصد تا کامنت جلفو پاک کرد؟خداااا…پرونده ی اعمالم سیاه سیاهه…کارنامم دس چپمه!!! حالا من چطوری باید ثابت کنم که خیلی سرو سنگینم؟ یا امامی زمون…دیدی خودما دسی دسی بدبخ کردم؟!!!
از ما که گذشت…ایشالله شماها خوش باشید و متبسم…امیر، امیری کن…تبسم، تبسمت یادت نره…
کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله….یار مبارک بادا…ایشالله مبارک بادا….

سلاااا اااا ااااام رهگذر.
رهگذر خدا بگیم چی کارت نکنه.
انقدر از دست این کامنتت خندیدیم که حد نداره.
ایشالا هر چی زودتر پروندت بیاد دست راستت. خخخخ ههههه هههههه

پی نوشت: امیر: اینم یه پا ورقی از طرف من.
من الان بروجرد هستم و جمعه میام تهران.
من و تبسم کامنت های پر مهر شما رو داریم با هم میخونیم و از حضور گرمتون تو جشنمون واقعا خوشحالیم.

سلام
چقدر زیبا
تا باشه جشن و شادی
آقای سرمدی و تبسم جان, خیلی مبارک باشه
من زیاد شعر بلد نیستم ولی این دو بیت را به شما تقدیم می‌کنم
سر سبزترین بهار تقدیم تو باد
آواز خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه‌ایست روئیدن عشق

آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد

سلاااام سمانه.
واقعا از این همه انرژی مثبت کلی شاد و خوشحالیم.
فکر کنم به همین خاطره که انقدر دوست داشتیم شادی خودمون رو با شما هم محلی ها تقسیم کنیم.
البته میخواستیم همون دیشب این پست رو منتشر کنیم که درگیر مراسم بودیم و فرصت نشد.
ممنون از حضورت.

سلااام بر امیر و تبسم.
بچه ها نمیدونید که چقدر لذتبخش و ارزشمنده که آدم شاهد پیوند دوتا از دوستان خوبش باشه.
امیر و تبسم دوتا دوست مهربون قابل اطمینان و بسیار بزرگوار هستن که من به دوستی باهاشون افتخار میکنم.
امیر جان، تبسم عزیز، پیوندتان مبارک و جاودانه.
چقدر پست زیبا و خاطره انگیزی میشه این پست استثنایی شما.
من ۴ بار از اول تا آخر این پست رو خوندم و حالشو بردم.
یه عشق واقعی و بی آلایش.
خدا رو شکر میکنم که کار شما به سر انجام رسید و الآن دیگه با هم هستید.
از صمیم قلبم آرزو میکنم که همه دوستان هم محله ای من به هر خواسته و آرزوی معقولی که دارن بزودی زود بهش برسن و مثل امیر و تبسم خوش و شاد به ما هم اطلاع بدن، جشنی بگیریم و حسابی خوشحال و سرمست بشیم.
بهترین آرزویهای من برای شما زوج خوشبخت و بهترین سالهای زندگی پیش روی شما دو دوست خوب من.

سلااااام سلااااام به عموی نازنین و دوست داشتنی خودمون.
عمو جان، مرسیییییی بابت همه چیز.
بدون شک شما در رسیدن ما به هم دیگه نقشی اساسی و مهم داشتین و بی انصافیه که اینو نگیم و تا آخر زندگی مشترکمون مدیون محبت های شما نباشیم.

امیر: عمو جون میگم شما که منو حول دادی جلو وسط این ماجرا. بی زحمت، بخشی از خرج و مخارجش رو هم تأمین کن. خخخخ خخخخخ خخخخخخ
بابا خیییییلی گرونی شده هاااااااا.
مرسی عمو جون بابت همه چیز. واقعا مرسی.
ایشالا زودتر خبر خوشبختی دختر گلتم بشنویم و حساااابی کیف کنیم.

سلام بر امیر و تبسم
من هم به شما تبریک میگم انشالاه در کنار همدیگر خوشبخت بشید
آقا این ماه شهریور چه قد خوب هست پربرکت هست من هم تو این ماه به دنیا اومدم انشالاه برای من هم خوب باشه امیر دست راستت را بر سر من بکش تا بخت من هم باز بشه

خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که:

عشق از زندگی کردن بهتر است

و به هرآنکه دوست‌تر میداری بچشان که:

دوست داشتن از عشق هم برتر است.

سلااااام طاها. مرسیییی خییییلی زیاد.

امیر: میگم طاها داداش مطمئنی با دست کشیدن مشکلت حل میشه. هااااان!
اگه فقط دست باشه که مسئله ای نیست. اما فکر کنم تو کارت از دست و این حرفا گذشته باشه هااااااا. خخخخخ
حالا دور از شوخی شک ندارم تو هم به زودی یکی نصیبت میشه.
یه دوست خیلی خوب برای من هستی که کم باهات خاطره ی سفر ندارم و میدونم که به زودی تو هم در این جاده قدم بر میداری.
به امید خدا.

Hail Amir and smile
I sure happy together Anshalah Congratulations to you
, sir, this is a good height September blessed is what I was born for you this month Anshalah good for me, your right hand on my head, pull up the Amir Unfortunately I kept

God pick whomever you learn that:

Love of life is better

And humanitarian Hrankh pick Bchshan that:

Love of love is superior.

سلام بر امیر سرمدی شاه داماد و سلام بر عروس خانم تبسم عزیز خودم
تبسم وقتی دیروز پیامک زدی همه ی استرسهایی که براتون داشتم تموم شد یه نفس راحت کشیدم براتون آرزوی بهترینها رو کردم
امیدوارم بعد از این تو محله خبرهای این چنینی زیاد داشته باشیم
متنتون ستودنی بود شعرها برام آشنا بودن وچه جای قشنگی ازشون استفاده شده بود
تبسم عزیزم مبارک باشه
از دور میبوسمت و امیدوارم یه موقع بتونم بیام از نزدیک ببینمت و تبریک بگم
شاه داماد عروس خانم پیوندتان مبارک

سلاااام به پریسیما، یکی دیگه از همون فرشته هایی که اومده تو جشن ما.

امیر: پریسیما ازت ممنونم، تو هم از همون ابتدای ماجرا در کنار ما بودی و پیگیر این راه پر پیچ و خم که سر انجامش پایانی خوش داشت برای ما.
خودمونم دیگه یه نفس راحت کشیدیم و خدا رو شاکریم بابت همه ی مهربونیاش.

تبسم: منم میبوسمت عزیز دلم.
مثل یه خواهر مهربون از اول تا آخر در کنار من بودی. تو مراحل مختلف همیشه منو راهنمایی میکردی و کنارم بودی.
سر سفره عقد واست اختصاصی دعا کردم که ایشالا تو هم به همه ی آرزو هات برسی.
به آبجی معصومه هم سلام برسون.

سلام بر آقا امیر و تبسم خانم عزیز.من هم این پیوند باشکوه و عاشقانه رو بهتون تبریک میگم.امیدوارم هر لحظه ای که از زندگیتون سپری میشه زیباتر و نابتر از لحظه پیشین باشه و.عشقتون تازه تر و پویاتر از گذشته بشه.شاد و سلامت باشید در پناه حق و دعای خیر تک تک دوستانتون بدرقه ی زندگی سبزتان باد.

سلام لنا خانوم. از شما هم سپاس. همین که دوستانمون الان کنار ما هستن، نمیدونید چقدر لذتبخشه. اونقدر لذتبخش که جایی که قرار بود امروز بریم رو کنسل کردیم تا همینجا، تو این محله، کنار شما باشیم و از ابراز احساساتتون کلی انرژی مثبت بگیریم و حسااابی کیف کنیم.

سلااام سلااام
سلااام به دوست خوبم امیر جان و تبسم خانم گرامی
پیوند شما دو نفرو تبریییییییییک میگم
باورتون نمیشه که چقدر الآن خوشحالم
امیدوارم که همیشه هوای هم دیگرو داشته باشین و همیشه باهم باشین
انشاالله که روزای خوبی رو در انتظارتون باشه و همیشه خوشبخت باشین توی زندگیتون
منم یه دست گل بزرگ که با گلهای رنگا رنگ تزیین شده رو تقدیم به شما دو دوست خوبم میکنم
همه به افتخار عروس خانم و شا دوماد یه دست محکم و یه جیغ و هورا بگین

سلااااام عباس جون. مرسی عزیز.
افتخار آشنایی با تو و مادر مهربونت یکی از شیرینترین اتفاقات سفر نجفآباد بود که امیدواریم هر چی زودتر دوباره زیارتتون کنیم.

امیر: حالا بچه ها یه چیز بگم بخندین. الان تبسم زنگ زد به فرمانداری بروجرد تا پیگیر کار های گرفتن مجوز برای انجمنشون باشه.
زنگ زده میگه الو فرمانداری، طرف میگه نه خانوم اشتباه گرفتی اینجا مُرده شور خونست. هاهاهاهاهها

سلام لیلا خانوم گرامی. مرسیی خیییلی زیاد.
به آقا سروش هم سلام ما رو برسونید. میدونیم که از ازدواج شما هم مدت زیادی نمیگذره و بهترین ها رو واستون آرزو می کنیم.
از شما ممنون که تو جشن ما شرکت کردین.

سلام بر آقا امیر زحمتکش و دوست داشتنی خودمون و تبسم خانم پیوندتان مبارک وقتی که این پست را دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم تبریک میگم امیدوارم همیشه و هر روز خبر از این خوشحالیها و خوشبختیها باشه خوشبخت بشید انشا الاه زندگیتان شیرین

مِهرِ دلِ ما مدام، تقدیمِ شما
عمری که شود به کام، تقدیمِ شما
پیدا نشد آن هدیه که در شأن شماست
یک شاخه گلِ سلام تقدیمِ شما.
شاید هیچ غیر گوشکنی نتونه اندازه خوشحالی ما رو از این پیوند مبارک درک کنه.
علتش هم اینه که ما عقیده داریم خوب ها شایسته بهترین ها هستند و ما گوشکنی ها می دونیم این دو دوست خوبمون شایسته بهترین ها و زیباترین ها هستند.
بی نهایت شاد شدم و انرژی گرفتم.
امیر عزیز و خانم تبسم امیدوارم سال های سال در کنار هم به شادی و سلامتی زندگی کنید و لحظه لحظه با هم بودنتون رو با عشق به سر ببرید و تمام زندگیتون سرشار از صفا و صمیمیت باشه.

سلاااااام به حسین. چقدر زیبا نوشتی. کلی حس خوب و مثبت گرفتیم از این کامنت.
خوبی از خود شما هم محلی هاست که انقدر به ما لطف دارین.
البته گوش کنی و غیر گوش کنی هم نداره و قدم هر کسی که در جشن ما شرکت کنه، روی چشم.
ایشالا تو درس و زندگی به هر آرزویی که داری برسی حسین

سلام. من احساسی و ادبی صحبت کردن بلد نیستم؛ ولی از صمیم قلب به هردوی شما تبریک میگم. امیدوارم یه زندگی کم دردسر و کم مشکلی در پیش روی شما باشه. بهم اعتراض نکنید که چرا گفتم کم دردسر و نگفتم بدون دردسر! چون اگر میگفتم بدون مشکل و دردسر خود شما هم تایید میکردید که دروغ گفتم. به هر حال خوشبختی شما رو آرزو میکنم و امیدوارم هم شما و هم زندگی مشترک شما پایدار بمونه.

سلااام.
بچه ها، امیر پارسال تو شمال وسط دریا داشت با تبسم حرف میزد.
بچه ها امیر وسط بارون تو شمال داشت با تبسم حرف میزد.
بچه ها امیر تو مسافرتهامون شب تا صبح داشت با تبسم حرف میزد و اس ام اس بازی میکرد.
بچه ها امیر برای تبسم خرس خرید.
بچه ها امیر برای تبسم تو مشهد روسری خرید.
بچه ها امیر با تبسم عروسی کردن.
آخییییییش.
خودمو خالی کردم.
هی باید جای تبسم میگفتیم بووووق اعصابم به هم ریخته بود.
اصلاً دلم خنک شد خخخ.
هرچی تو این یه سال نتونسته بودم بگمو الآن گفتم خخخ.
بذار یه ذره دیگه بگم هنوز یه ذره تهش مونده خالی نشدم.
امیرو تبسم، امیرو تبسم، امیرو تبسم، امیرو تبسم خخخ.
خب دیگه خالی شدم.
انتقام اون یه جعبه گزمو ازت گرفتم خخخ.
ولی اینطوری حال نمیده که.
نمیشه دیگه امیرو اذیت کرد.
مگر این که مثلاً بگم امیر یه بووووق به جز تبسم داره خخخ.
آخ جوووون این باحاله.
اسمشو بگم؟
بگم؟
بگم توی اتاق تلفن رادیو با کی حرف میزدیییییی؟
خلاصه مبارک باشه، به خصوص برای امیر چون از سرتم زیاده خخخ.
به تبسمم تسلیت، چیز حالا یه کم تخفیف میدم به امیر، به تبسمم تبریک میگم.
ایشالا عروسیمون،تون،شون، عروسیم، نه بابا زبونم گرفت چیچیو عروسیم!
همون ایشالا عروسیتون،مون خخخ.
بابا چیه خب هنوز کامل کامل کامل که عروسی نکردین که!
میگم وسط دعاهاتون یه ذره هم برای خوب شدن من دعا کنید خخخ.
خوب که نمیشم لا اقل یه کم بهتر شم.
بازم تبریییییییک.

سلاااااا ااااا ااااام شهروز. خدا خفت نکنه. کلی خندیدیم.

امیر: خب الان خالی شدی؟ هاااان. خخخخ
یعنی اصلا تو وسط دریا با بوووووق صحبت نمیکردی؟ یعنی اصلا تو شب تا صبح با بوووق sms بازی نمیکردی.
یعنی تو برای بووووق از اصفهان گز نخریدی؟ خخخخ
حالا وایسا. حیف که دست و بالم بستست. به موقعش دست تو هم رو میشه.
اما به شدت همچنان، محکم و استوار خرید خرس برای تبسم رو تکذیب می کنم. ههههه
تو که میدونی اون روز ما تو فومن، با چه نیتی این عروسک ها رو از فریبا معصومی خریدیم.
حالا دور از شوخی تبسم هم شاهده اولین نفری که سر سفره عقد واسشون دعا کردیم که زودتر مشکلشون حل بشه تو و بووووق بودین.
مرسی شهروز.

تبسم: خدا بگم چی کارت نکنه شهروز. خخخخخ
من همه ی این چیزایی که شهروز گفت رو تکذیب می کنم. خخخخخ خخخخ خخخخخ
از جمله خرس که اصلا خرسی به دست من نرسیده تالا. هههههه.
راستی امیر. بگو ببینم با چه نیتی این عروسکارو خریدین هااااااااااان؟!!!!!!

سلام بر امیر عزیز و خانم تبسم.
هزاران بار بهتون تبریک میگم و از صمیم دل براتون آرزوی خوشبختی میکنم.
راستش این نوشته ها من رو دگرگون کرد. خیلی خوشحالم که میبینم عشق به این زیبایی بین شما وجود داره.
امیدوارم همیشه باهم خوشبخت باشید.

سلاااام امید. مرسییی خیییلی زیاد.
به سارا خانم هم سلام برسون.
شاید تو و سارا جز اولین زوج های این محله بودین.
منتها اون موقع امکانات اینجوری زیاد نبود خخخخخخخ
بازم ممنون امید. مهر ماه که اومدیم شیراز حتما مزاحم تو و همسر محترمت میشیم.

سلام بر زوج خوشبخت.
خبر زیبا و مسرت بخشی بود. به جرأت می گویم در دو ماه گذشته که سخت درگیر ناملایمی های تنگ نظرانه تشکل های نابینایی بودم, این بهترین و زیباترین خبری بود که شنیدم. از خداوند منان آرزومندم که عشق و علاقه میان شما دو عزیز را روز به روز گرم تر و عمیق تر کند و طعم عشق واقعی را به شما بچشاند و همیشه برای همدیگر بهترین باشید و وسواس الخناس را از شما دور کند و فرزندانی سالم, صالح و با تقوا نصیبتان گرداند. انشاء الله.

بهبه بهبه شهرو چراغون میبینم ستاره بارون میبینم.
میون باغ آرزو لیلی و مجنون میبینم.
وای چه قشنگه امشب, شهر فرنگه امشب,
لحظه آشتی کردن شیشه و سنگه امشب.
سلاآآآآآآآآآآآآآآم بر دو دلداده عاشق. فقط خدا میدونه که امشب چه حس خوبی از شنیدن این خبر دارم.
از صمیم قلب هزاران بار این پیوند خجسته رو به شما دو عزیز بزرگوار و خونواده های محترمتون تبریک میگمو براتون سلامت, سعادت و بهروزی آرزو میکنم.
امیر جان من و چند تا از بچه ها که علاوه بر سایت از طرق دیگه هم باهات در ارتباط هستیم و زمزمه های این پیوند فرخنده رو چند ماهی هست که شنیدیم, از همون وقتها تا به حال در کنار شما این ساعات و دقایق ارزشمند و به یاد موندنی رو به انتظار نشستیم. اگه خاطرت باشه دهم یازدهم خرداد بود که باهات تماس گرفتم و جویای اوضاع و احوال اون داستان آزمایشات شدم. از وقتی که تو اردوی نجفآباد توفیق دیدار با آبجی تبسم رو پیدا کردم و ایشون رو خانمی خوشرو و مهربان در نهایت متانت, نجابت و وقار شناختم, همون جا از ته دل به خاطر این انتخاب شایسته تحسینت کردم و آرزو کردم هرچه زودتر شاهد این پیوند آسمانی باشیم.
همین جا از طرف خودم و همسرم دعوتتون میکنم برای سفر ماه و عسل یه آخر هفته برفی بارونی منت گذاشته قدم بر دل و دیده ما بذارید و یه سر تشریف بیارید شمال در خدمتتون باشیم.
امیر طاها رو فراموش نکنی هاآآآآآآآ هرچی زور و قوت داری, تو دست راستت جمع کن و چنان محکم بزن تو سرش که بیفته و یه بار بلند شه ببینه شهریور اومده و رفته. خخخ.
راستی علت این که یه کمی دیر رسیدم تالار این بود که رفته بودم یه بنر سفارش بدم که بیارم بزنم سردر تالار. همون جا موندم تا بنر آماده شد و تحویلش گرفتم و آوردم. شما که سرتون شلوغ پلوغه وقت ندارید برید ببینیدش پس خودم متنش رو براتون میخونم:
عشق طرح ساده لبخند ماست,
معنی لبخند ما پیوند ماست.
عشق را با دستهای مهربان,
هرکه قسمت میکند مانند ماست.
عشق یعنی این که ما باور کنیم,
یک دل دیگر ارادتمند ماست.
دوستی همسایه نزدیک ماست,
مهربانی نیز خویشاوند ماست.
تا کنار ساحل آزادگی,
دستهای ما پل پیوند ماست.
در همه قاموسهای معتبر,
عشق, تنها واژه پسوند ماست.
امید که به زودی زود تو این محله گل و بلبل باز هم شاهد جشنهای اینچنینی باشیم.
ایام عزت تون مستدام, شاد زی مهر افزون.
سبز باشید.

سلاااا ااااا اااام به فرهاد. چقدر قشنگ، چقدر خوش سلیقه.
واقعا لذت بردیم.

امیر: فرهاد جان ممنونم. تو همیشه نسبت به من لطف داشتی. حتما در اولین برفی که بخواد رشت بیاد مثل سال گذشته مزاحم تو و همسر گرامیت میشیم.
البته این دفعه دیگه این شهروز رو نمیارم. خخخخ. پارسال هم مجبور بودم بیارمش. هاهاهاااا.

تبسم: سلام آقا فرهاد. از لطف شما ممنونم خیلی زیاد.
به همسر محترمتون هم از طرف من سلام برسونید. رفت و آمد با شما هم محلی ها باعث افتخاره.

خدای من!
خدای من!
چه اتفاق بزرگی!
حضور این همه خوشبختی رو بهتون تبریک میگم.
شوق و شور زندگی رو در من پدیدار کردید.
این همه عشق و زیبایی متعلق و لایق شماست.
الگو های خوشبختی شمایید.
جوانه ی سعادت شما گلستانی زیبا خواهد شد.
تا اوج قله های بی انتهای اشتیاق راستین.
زندگیتون خجسته و خجسته و خجسته تر باد
زنده باد شما

سلاااام به نیما حسینی عزیز و گرامی.
خیلی شاعرانه و زیبا بود. ایشالا شما رو هم تو شیراز زیارت خواهیم کرد.
چقدر شیرازی تو محلمون زیاد هستاااا. یکی از یکی خونگرم و مهربونتر
سپاس از حضور گرم و صمیمیت آقا نیما

سلام.
معمولا در پست های این مدلی من می زنم به جاده جیغ و داد و شیطنت و تبریک های شلوغ ولی اینجا… بچه ها شده از شدت شادی هنگ کنید و از بالا پایین پریدن و کف زدن و جیغ کشیدن و خندیدن کم بیارید؟ حال من الان اون طوریه. چنان خوشحالم که هیچ کدوم از این کار ها رو نمی تونم کنم. نمی دونم متوجه هوای من میشید یا نه. خوشحالیم بیشتر از اونه که بشه این مدلی توصیفش کنم. فقط آروم نشستم دارم می نویسم. حس می کنم تمام حال و هوای اطرافم، دست هام که دارن می نویسن، حتی کیبورد سیستمم، همه چیز رویاییه. به رنگ صبح و به رنگ رویا و به رنگ لبخند قشنگ۲تا هم محلی بسیار عزیزمون.
امیر خیلی خوشحالم خیلی. به خدا نمی تونم توضیحش بدم. کم پیش میاد از شادی این طوری بی صدا بشینم فقط لبخند بزنم. چه هوای خوشیه هوای این صبح! امیدوارم این حال و هوای بهشتیت همیشه و همیشه برات باقی بمونه و هرگز عوض نشه!
تبسم عزیزم کاش می تونستم۱بغل گل بهشتی بذارم توی بغلت تا۱گوشه کوچیک شادیم رو نشونت بدم. تبسم شادم از شادیت خیلی زیاد. دلم می خواد بدون شلوغ کردن های همیشگیم، آهسته بلند شم برم دم پنجره، بازش کنم و از خوشحالی این اتفاق قشنگ پرواز کنم تا خال آسمون.
بهتون تبریک میگم بچه ها. به هر۲تاتون. از خدا می خوام تمام صبح های زندگیتون به رنگ بهشت باشه! دیگه نمی دونم چی بگم. واقعا نمی دونم. کلمه و حال و هوا کم آوردم و به نظرم باید دیگه چیزی نگم و فقط این هوا رو که به رنگ و بوی عشق ناب شما۲تاست تنفس کنم و خدا رو شاکر باشم به خاطر اینهمه زیبایی، اینهمه شادی، اینهمه رنگ بهشت.
شاد باشید تا همیشه.

سلااااااام پریسا.
از سراسر کامنتت بوی ناب بهشتی به مشام میرسه. ممنون از ابراز احساساتت.

امیر: مرسی پریسا. واقعا ممنون. آره صبح خیلی قشنگیه.
ای کاش همه ی صبح ها همیشه به این قشنگی باشه.
نه فقط برای ما، بلکه همه ی هم محلی ها.

تبسم: از راه دور میبوسمت عزیزم. این شاخه گل ها رو هم تقدیم خودت می کنم.
بازم ممنون بابت این نوشته زیبا و احساسی

با درود به دوست عزیزم امیر و هم محلی خودم بانو تبسم.‏ منم پیوندتونو تبریک میگم.‏ بعد حدود یک سال به هم رسیدن لحظه شیرینیه.‏ اینشالا خدا پشت و پناهتون باشه تو تموم لحظات تلخ و شیرین زندگی.‏ واقعا خوشحالم از این پیوند.‏ امیر دیدمت شیرینی من یادت نره.‏ خخخخخ.‏ در آخرم ازتون ی چیزی میخوام.‏ حالا که قلبهای عاشق شما به هم رسیدند تورو خدا واس قلبای دیگه هم دعا کنید.

سلاام سامان. مرسییی خییییلی زیاد.

امیر: سامان جون خیالت راحت. دیدمت شیرینیت محفوظه.
اگه نجفآباد اومده بودی پیشاپیش شیرینی هم خورده بودی. خخخ
البته اون شیرینی نامزدی بود و در سفر بعدی که همه ی هم محلی ها دوباره دور هم جمع بشیم، شیرینی همه محفوظه.
به خدا دیروز به یاد همتون بودیم.
از خدا خواستیم همه ی جوونایی که میخوان به هم برسن، هر مشکلی که سر راهشون هست حل بشه.
به امید خدا.

شاد باشید گرامیان!
پاینده و پیروز!
هر روز بیش از دیروز!
خدا تقدیرتان را نیک کند!
آفرین به این سود که از این تارنما به دو جوان رسید!
آفرین به همت کسانی که مسبب ابزار ارتباطی شدند که میوه‌اش خوشبختی تو جوان شده!
آرزو دارم فرزندانی سالم و هوشیار و خوش‌بو و سترگ و ژرف داشته باشید و فقر از شما میانه بگیرد و هرگز از یک‌دیگر نرنجید و سازش و گذشت، بنیان و فرجام کشاکش‌های شما باشد.
از الله متعال خواستاریم عرصه را برای ازدواج معلولین، برپا و استوار کند!
إن شاء الله فرستاده‌ای پیرامون آگاهاندن از پدر و مادر شدنتان را روزی فرابیفکنید!

سلام به علی، سامان و چشمک.
علی آقا از دعا های پر مهر شما ممنون.
سامان. مرسیییییی.
چشمک از تو هم سپاس.
بچه ها شرمنده. امروز عمه ی تبسم ما رو دعوت کرده بود بعدشم که رفتیم بیرون همین الان رسیدیم.
ببخشید که چند ساعتی پیشتون نبودیم.
الانم چون فرصت برای ثبت کامنت زیاد مناسب نیست و سرعت نت اومده پایین و داره اذیت می کنه، اگه اجازه بدین فعلا سه تا یکی جواب کامنت های پر مهر شما رو میدیم تا دوباره سرعت اینترنت مثل قبل بشه.
یه وقت خدایی نکرده ناراحت نشین.
همین که تک تک شما اومدین اینجا، نمیدونید چقدر انرژی گرفتیم و خوشحالیم.
از همتون ممنون. از همگی.

امیر عزیزم و سرکار خانم تبسم… هیچ وقت قلم قدرت تبریک یک پیوند را ندارد. با این حال میکوشیم به رقص در بیاریمش تا شاید بتواند ذره ای از عظمت یک عشق را روی کاغذ پیاده کند.

هرچند که خاموش به این محله سر میزنم…. آن هم بگذارید به حساب نداشتن وقت زیاد یا (همون تنبلی!!!)… اما این بار نمیشد خاموش بود.

بعضی وقت ها عشقها ادای بیش نیست! اما این بار خواندم… پاراگراف به پاراگراف سطر به سطر جمله به جمله کلمه به کلمه حرف به حرف همه و همه داشت فریاد عشقی را میزد که نه ادا بود و نه یک قصه.
امیر جانم و بانو تبسم تبریکم به شما دو دوست بابت پیوندتان نیست! بابت شجاعت فریاد زدن عشقتان است که به گفته ابن سینا جهان بر پایه آن آفریده شده است.
امیدوارم نه به پای هم بلکه کنار هم پیر بشید…

ایووولللل!
پَ بالاخره شد آنچه که باید میشد!
چه اتفاق خوبی!
خوشحالم.
به همین سادگی و دقیقا اینقدر که خیلی زیاد هم هست، خوشحالم
همین.
نه حرف پشت صحنه ای، نه معنای پشت واژه ای، نه مفهومی پشت استعاره. نه. فقط شادم از این که دو نفر بطور غیر سنتی و البته به دور از آسیب های مدرنیته، به هم رسیدید!
قبلا تک تک از زندگی لذت می بردید، حالا دو تایی ببرید!

سلام به محمدصادق، چشمک و مجتبی.
محمدصادق عزیز. مرسی که این دفعه خاموش نبودی. واقعا ممنون.
قطعا همینطوره. با قلم، نمیشه معنای واقعی و احساس قلبی رو همونطور که هست، منتقل کرد.
از تو و کامنت قشنگت واقعا ممنونیم.
چشمک. بازم ممنون. ایشالا اگه امسال هم مثل سال گذشته مقاله بدی، حتما شیراز ملاقاتت می کنیم.
مجتبی. در کنار عمو چشمه، شاید تو هم یکی دیگه از کسانی باشی که در رسیدن ما به هم دیگه، نقشی مهم و البته کلیدی داشتی.
با تأسیس این محله، تلاش برای سرپا موندنش و و و
اگه این محله نبود، اگه بچه ها از سراسر ایران الان به این شکل دور هم جمع نمیشدن، شاید اصلا چنین وصلتی سر نمیگرفت.
اونجا که گفتی ازدواج غیر سنتی و به دور از آسیب های مدرنیته رو هزاران بار لایک می زنیم.
درسته که ما از طریق فضای مجازی با هم آشنا شدیم.. اما این صرفا یک آشنایی بود و بقیه راه، کاملا معقولانه، منطقی، و به دور از احساسات پیش رفت.
بچه هایی که از اول در جریان بودن، کامل میدونن که ما چه راهی رو پشت سر گذاشتیم و تمامی جوانب رو سنجیدیم تا به اینجا رسیدیم.
قبل از این که به خانواده هامون اطلاع بدیم، در طی حدود ۴ ماهی که به هم فرصت برای آشنایی داده بودیم، دو بار هم دیگه رو از نزدیک دیدیم و مفصل صحبت کردیم. دو باری که جمعا، حدود ۶ ۷ روز طول کشید.
یکی در تهران یکی در بابلسر. این فرصت خیلی خوبی بود تا ما یه شناخت نسبی، در دنیای واقعی و نه صرفا فضای مجازی از هم پیدا کنیم.
به هر حال میگن هر چی قسمت باشه. واقعا هم همینطوره.
اما نقش تو و محله نابینایان در این وصلت، یک نقش انکار ناپذیره.
پس بهت میگیم تشکر یه دنیا. مثل خودت ساده. همین.

سلام
انقدر هیجان زده م که نمی دونم واقعا چی باید بگم تا خوشحالیمو ابراز کنم دوست داشتن دل می‌خواهد نه دلیل، از ته دل دوستت دارم رو بدون هیچ دلیلی بهم گفتن ها رو براتون تا ابد آرزو دارم خیلی خوشحالم خیلی زیاد الله متعال زندگیتونو براتون مبارک و متبرک کنه و سهمتونو لبخند و عشقی آرام عطا کنه آمین

سلااااااام!
دیش دیری دیدین! دیش دیری دیدین! دیش دیری دیدیندیدین دین! خخخخخ عجب آهنگی شد.
امیر و تبسم عزیز! هیچجوری نمیتونم احساس مُبهممو انتقال بدم. تبریک و تبریک و هزاران تبریک به شما. میدونید که چقدر خوشحالم. خیلی شیرینه که دو تا فرشته بعد از زندگی سخت حالا که بزرگ شدن و تونستن بر مشکلات غلبه کنن و با وجود سختیها زیبا و شاد زندگی کنن. حالا به هم میرسند و همدیگه رو تکمیل میکنن. و در سایه عشق و حمایت یکدیگر بر سختیها و مشکلات پیش رو به راحتی غلبه میکنن و غیر ممکن رو با اکسیر عشق ممکن میکنن.
همونطور که میدونیدمنظورم از بزرگ شدن رشد سنی نبود.
امیر جان! دوباره تبریییک! امیدوارم. با همدیگه پلههای ترقی رو یکی یکی بالا برید.
.
.
.

خوب مثل این که نمیشه. باید بیام وسط برقصم. یههههوووو شکلک جوگیر شدن عباس و از خود بیخود شدن در رقص ناموزون.

سلاااام به مسافر، ترانه و یکی از شما.
مسافر عزیز. هر چند که همچنان برای ما مسافری و ناشناخته. اما ممنون که در جشن ما شرکت کردی.
ترانه هم محلی خلاق و دوست داشتنی. از کامنت پر مهرت حساااابی شاااد شدیم.

امیر: ترانه. شاید باور نکنی. اما تو هم با طرح صندلی داغت نقشی در این آشنایی داشتی.
شاید اولین جرقه هایی که نظر منو نسبت به تبسم جلب کرد، همون صندلی داغ بود.
عباس یگانه عزیز. یه دنیا ممنون از تو.
به به یکی این عباس رو بگیره. خخخخخ خخخخخ

سلام من نیز به نوبه خود این پیوند عاشقانه را خدمت شما امیر عزیز و همسر گرامی تبریک میگویم از شنیدن چنین خبری بسیار خوشحال شدم امید که باز هم چنین خبر هایی را در محله بشنویم عاقلانه یک دیگر را انتخاب کرده اید باز همین ابتدا با هم صادق باشید تا بتوانید عاشقانه یک عمر در کنار هم زندگی سعادتمندی را سپری کنید و هر روزتان اگر صد سال هم در کنار هم هستید مثل روز اول آشنایی شیرین باشد امیدوارم شعله عشقتان تا ابد فروزان بماند ارادتمند شما جابر جعفری خوشبخت بشید خوشبختی شما آرزوی قلبی ماست یا حق التماس دعا درپناه یزدان پاک داور بر حق خداوند ایثار و انصاف

سلاااام به جوانمرد، جابر و سعید.
جوانمرد مرسی. پسر اولمون بچه باشه هااااان؟! خخخخخ. کلی خندیدیم. خخخخ
جابر جعفری گرامی. از تو هم ممنون.

امیر: میگم جابر از این به بعد من هر وقت بخوام بیام بروجرد، مجبورم از شهر شما اراک رد بشم هاااااا. مهمون نمیخوای؟ خخخخ
سعید ویسی پور گرامی. افتخار آشنایی با تو در اردوی نجفآباد برای ما کلی ارزشمنده و ممنون که در جشن ما حضور پیدا کردی.

سلام من هم به شما زوج خوشبخت از صمیم قلب تبریک عرض میکنم من افتخار مضاعف دارم و اونم اینه که با شما هم استانی هستم امیدوارم زندگیتان توام با سعادت و موفقیت باشه هر وقت خواستید کلبه ی عشقتونو بسازید سیمانشو از شرکت سیمان دورود بخرید باز هم تبریکات صمیمانه مرا پذیرا باشید با سپاس

سلام سلاام سلااام سلاااام سلااااام …..
تبسم جونم و آقای سرمدی خیلی خیلی براتون خوشحالم و از صمیم صمیم قلبم
براتون آرزوی خوشبختی شادکامی و سعادت دارم
هر دو تا تون از بهترین ها بودید و حقتون اونم حق مسلمتون خوشبختی هست که
ان شا الله در کنار هم و با هم تا آخر عمر با عزت و سعادت و پر برکت و
البته طولانیتون خواهید داشت و روز به روز هم پر رنگ تر و سعادت مند تر
خواهید شد.
کلا که خیلی خیلی خوشحالم خیلی شدید زیاد بسیار عمیق ……
متن پست هم بسی بسیار عالی بود خعلی اون قدر که من تصمیم گرفتم یه کم در
مورد تصمیمات و اهداف زندگی خودم تجدید نظر کنم خخخخ البته به شرطی که ده
تا از این شعرها برام بنویسه شکلک فعلا نه اماراتی هست نه قراینی همین
طوری هیجکی گفتم دور همی باشد که رستگار شویم …..
راستی راست میگه رهگذر ها فکر کنم باید از این به بعد منم یه کم سنگینتر
رنگینتر بشم دیگه انگار گویا البته اگه تا حالا کار از کار نگذشته باشه
……
و آقای سرمدی خیلی مواظب تبسم باشید و تبسم خیلی مواظب آقای سرمدی باش و
هر دوتا تون هم مواظب خوشبختی تون و زندگیتون و شادیهاتون و رویاهاتون و
باز خوشبختی تون باشید ….
باز براتون آرزوی سعادت و شادکامی دارم و این بار به افتخار هر دو تاتون:
حححححححححححححححححححححححححخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخججججججججججججججججججججججججججججچچچچچچچچچچچچچچچچچخخخخخخخ
گیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی
لیلیلیلیلیلیلیلیلی لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی
پ.ن: در باره امیر و تبسم رو هزاران هزار بار لایک اونم از نوع بولد ایتالیک …..

راستی من یک اعتراف بکنم….اونروز تو نجف آباد سر چشمه که رفتیما…قبل از ناهار…یادتونه یه هو یکی بهتون آب پاشید؟ اون من بودم!!!
تازه شم من فکر کرده بودم شماها عقدین، الان عروسی کردین…نمیدونستم که عقد کردین!!! ولی شبیه عقد کرده ها بودینا…عجب دوره زمونه ای شده!!! استغفرالله…

سلام به بی سایه، بانو و رهگذر.
بی سایه. مرسی خیلی زیاد.

امیر: خییلی خوشحالم که همسایه شما شدم بی سایه عزیز.
بروجرد و درود تقریبا کنار هم هستن. اگه فرصت بشه حتما مزاحم تو و خانواده محترمت خواهیم شد.
بانو. مرسیییی ییییی ییییی یییییی
آره حتما تو اهدافت تجدید نظر کن. خخخخخخ
ولی خودمونیما بچه ها. اولین نفری که به آشنایی ما و علاقه ی ما به هم دیگه پی برد، همین بانو بود.

امیر: میگم بانو. کشتی منو از پس تو پست های مختلف به من گیر میدادی میگفتی قرائن و اماراتتو کشف کردم. خخخخخ
آخیش. الان دیگه از دست بانو راحت شدم.
البته بچه ها. بانو یه پیشدستی هم کرده بود.
تقریبا تیر ماه پارسال، زمانی که اصلا هیچ خبری نبود، نه من و نه تبسم کوچکترین تصمیمی برای حتی آشنایی نداشتیم و اصلا به هم فکرم نمیکردیم، یه شب بانو به تبسم sms داده و گفته امیر تو رو میخواد.
حالا بگذریم که تبسم با تردید و کلی ذوق زدگی میگفته نه بابا اینجوری نیست. خدا کنه که بخواد. هاهاهاهاهاها خخخخ خخخخخ خخخخخ
سریع برم اینو ثبتش کنم. تبسم اینجا نشسته هی میگه اینو ننویس خخخخخ.

تبسم: بچه ها الکی میگه اصلا هم اینطوری نیست. خخخخخ

امیر: چرا هست. اصلا بانو خودش شاهده. میتونه بیاد شهادت بده. خخخخ ههههه خخخخخ
راستی بانو. ببین خودت گفتیا. همه هم شاهدن.
پس اگه الان یکی بیاد ده تا از این شعر ها بگه. دیگه حله دیگه هاااان؟! خخخخ
الان تا صبح همه شاعر میشن. حالا ببین. هه.
رهگذر. نه بابا اون موقع تو اردوی نجفآباد ما فقط نامزد بودیم.
حتی وقتی طاها شیرینی رو پخش کرد گفت که این واسه نامزدی امیر و تبسم هستش که.
ماجرای چشمه رو هم یه روز تلافی می کنیم. هههه

عشق مانند رودخانه است به هر مانعی که بر خورد راه خود را باز میکند. برایتان زندگی عاشقانه ای آرزو میکنم. پیوندتان مبارک.
خوشبختی واقعی در دنیا فقط با یک چیز میسر میشود. دوست داشتن و دوست داشته شدن. خوشبختی شما آرزوی قلبی ما است.

سلام
منم از صمیم قلبم به شما برادر خوبم آقای سرمدی و هم استانی عزیزم آجی تبسم تبریک میگم
از خدا میخوام توی تموم مراحل زندگیتون حتی به اندازه ی یه چشم به هم زدن رهاتون نکنه، تنهاتون نذاره.
بهترینها رو پیش روتون بذاره.
فرزند صالح و سالم بهتون ببخشه و به هرچی که آرزوشو دارید با هم برسید
از خدا میخوام لحظه به لحظه عشقتون پایدارو پایدارتر شه
واقعا واستون خوشحالم و آرزو میکنم همه ی همنوعهامون همینطور خوشبخت شن و هر روز خبرای خوب واسمون بیارن.

سلاااام به سعید، احمد صابری و رضایی نیا
سعید جان از متن زیبات هم ممنون.
احمد صابری عزیز و گرامی.
به به چه شعر قشنگ و با مسمایی. واقعا لذت بردیم. لطف کردین.
رضایی نیا. از شما هم ممنون خییییلی زیاد. دعا های زیبایی در حق ما کردین.
از خدا میخوایم همش اجابت بشه.

سلام به امیر و تبسم!
پیوندتان مبارک! واقعا خیلی خوشحال شدم و براتون آرزوی خوشبختی می کنم.
امیدوارم زندگی سرشار از عشق و موفقیت داشته باشید، و از خدا میخوام به شما فرزند سالم و صالح عطا کنه. در پناه یزدان موفق و مؤید باشید.

سلام به نازنین، سرکار محب و هادی.
نازنین خانوم. مرسی که در شادی ما خودتون رو سهیم کردین.
سرکار محب. از شما هم ممنونیم.
آقا هادی. ممنون از مهمون نوازیتون. حتما اگه بشه مزاحمتون میشیم.

سلام سلام سلام سلام. یه سلام ویژه تقدیم امیر عزیز و سرکار خانم چلوی. واقعا یکی از بهترین خبری بود که این روزا میتونست منو بینهایت خوشحال کنه. وقتی عنوان پست رو خوندم واقعا ذوق زده شدم. بینهایت خوشحالم من بینهایت. از صمیم قلبم بهترینها رو برا شما دو عزیز آرزو میکنم و خوشبختیتون رو از خدا میخوام. هزاران شاخه گل سرخ زیبا رو تقدیم دوتاتون میکنم. امیر عزیز و گل و خانم چلوی بزرگوار پیوندتون مبارک.

سلاااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااام! یوهووووووووووووووووووووووووو! خدااااااااااااا میدونه چقدر خوشحااااااااااااااااالم! چقدر شما دو زوج خوشبخت به هم میاین! تبسم عزیزم,قربونت برم از راه دور روی ماهتو میبوسم و صمیمانه پیوندتون رو تبریک میگم خانم گل! امیدوارم در کنار هم خوشبخت بشید و بهترین روزها رو همراه با خاطرات شیرین و به یاد موندنی سپری کنید! آقای سرمدی بزرگوار تبریک میگم خدمتتون! و برای شما آرزوی خوشبختی میکنم! اگر گذرتون به مشهد افتاد خیلی خیلی مشتاقم که ملاقاتتون کنم و در خدمتتون باشم! خوشبخت بشید ان شا الله!

سلام به مجید، فرشته و احسان.
مجید قلوزی. ممنون از حضورت و کامنت گرم و پر حرارتت.
فرشته نرگسی. از شما هم ممنون. این لطف شما رو میرسونه.

تبسم: فرشته جوون منم روی ماهتو میبوسم و واست بهترین ها رو آرزو می کنم.

امیر: ممنون فرشته خانوم. حتما اگه مشهد اومدیم افتخار آشنایی با شما رو از دست نخواهیم داد.
احسان. ممنون از حضور سبزت.

سلام و هزاران سلام تبریکِ منِ کمترین رو برای پیوندِ آسمونیتون بپذیرید بیسواد تر از اونی هستم که بخوام مثلِ دوستان بهتون تبریک بگم امیدوارم بعد از صد سال وقتی خاطراتِ قشنگتون رو مرور میکنید همش قشنگی ببینید و وقتی به این روزها میرسید عشقِ آسمونیتون به همین تازگی و تراوت و جوونی باشه و هرگز برای هم تکراری نشید و تازگی و تراوت عشقتون ابدی باشه همیشه به هم تکیه کنید و هر دو به خدا تکیه کنید هر چیز خوبی رو که میشه برای کسی خواست رو همه ی دوستان برای شما خواستند من از خدا برای شما عشق دوست داشتن خوشبختی و بهشتِ ابدی رو هم در زندگی ی خاکی و هم در زندگی ی جاوید خواستارم من برای شما از خدا فرزندانی سالم و صالح درخواست میکنم من از خدا برای شما بالاترین چیزی رو که میشه برای خوشبختی ی یک زوج عاشق خواست رو میخوام و اون هم خودِ خداست ازش میخوام اجازه نده هیچ عامل طبیعی یا غیر طبیعی آنی خوشبختی ی شما رو خدشه دار کنه میدونید این روزها دعاهای شما حتما انشاالله مستجابه پس برای همه ی جوونها برای همه ی بیماران و برای همه ی بیگناهانِ در بند و برای همه ی فقرای با آبرو دعا کنید آخرش هم اگر منِ ناقابل و سراپا گناه و تقصیر رو هم قابل دونستید یه دعایی بکنید میدونید از بیستو یکم ماه رمضان تا حالا بدجوری توی فشار بودم تا جایی که باز هم به این قلب لعنتی فشار اومد و دردش آزار دهنده شد تا امروز که این پست قشنگیهای زندگی رو دوباره بهم نشون داد برام هیجان خوب نیست ولی خدا میدونه وقتی این پست پر از شادی و عشق و قشنگی ی زندگی رو دیدم بقدری هیجان زده شدم که خیلی حال خوبی پیدا کردم امیدوارم همیشه حال خوب داشته باشید حالا برم سر نسیحت میگم امیر جان یعنی تو باید هرجا میرفتی این شهروز هم همراهت میبردی تو یه دوست مثل شهروز و خواهرم تبسم خانم هم یه دوست مثل رععععد داشته باشید احتیاج به دشمن ندارید حالا هم تا دیر نشده برید واکسن برای ایزولِه شدن در مقابلِ اینا بزنید یه چیزی هم به این رهگذر بگم دادا داری زور بیخودی میزنی چرا میخوای الکی خانم شیبانی رو گول بزنی بابا تو مردی آقایی آی ایوهناس این رهگذر آقاست چه نقشه ای کشیدی تا من اینجا هستم نمیذارم دخترای مردم رو گول بزنی خانم شیبانی این رهگذر هم مردِ هم ترکه هم اصفهانیه یعنی کلا پیوندیه حالا خودتون حسابِ کارتون رو بکنید میگم سرکار خانم تبسم زیاد چلو به خورد امیر ندین چاق میشه هاآآآآآآآ ببخشید زیاد چرتو پرت گفتم آخه من تا به رععععد و رهگذر که جدیدن رععععد براش اسم رها رو انتخاب کرده و شانس اوردیم اسمشو نذاشته شهاب سنگ گیر ندم روزم شب نمیشه حالمم درست و حسابی خوب نمیشه مهرتان مانا

بازم سلام و تشکر از شما که دوستانتون رو هم در شادی بهترین اتفاق زندگیتون شریک کردید اومدم بگم منم اگر شیراز دیدمتون ازتون شیرینی میخوام ههههههههخخخخخخخهههه بااااازم تبریک این شیرینی های عقد رو هم اینقدر تنها تنها نخورید چاق میشیداااااا براتون ضرر داره هااااا بیارید بین بچه های این محله هم کمی پخش کنید بهبه چقدر خوشمزه خواهند بود به ما هم شیرینی بدیییید

سلام به وحید، عمو علی و سمانه.
وحید جان ممنون.
عمو علی بزرگوار. این چه حرفیه. شما بهترین دعا ها و آرزو های ممکن رو در حق ما کردین.
از خدا میخوایم زودتر مشکل قلبی شما هم برطرف بشه و سالم و سلامت در کنار ما هم محلی ها حضور داشته باشین.
سمانه. حتما اگه شیراز دیدیمت شیرینیت محفوظه. ولی خداییش این چند روز از بس درگیر کار های مختلف بودیم، اصلا نشد درست و حسابی خودمون شیرینی بخوریم.

واااااااای سلام امیر پسرم …چقدر بزرگ شدیییییییییییییی ….وااااااااااااای خخخخخخخخخخخخخخخخخ …مبارک باشه ….خب میذاشتین اول مرداد دیگه حالا چی میشد ؟؟؟؟؟؟
هعی امیر نمیای تولد منو بهم تبریییییییییک بگی ؟؟؟؟؟خب بیا دیگه خخخخخخخخخخخ
خدمت خانم تبسم هم تبریک میگم …

لیلیلیلی, گل به گلستانه, عروسی شاهانه, …
سلااام, من نم که خوشحالیم را ابراز نمودم ولی بازم تبریک از صمیم قلبم را پذیرا باشید
خوشحالم خوشحااال, شیرینی من خوشبختی شماست, تا آخر عمر خوشبخت و شاد در کنار دو فرزند دو قولوی آینده تون زنده
و پاینده باشید

سلام و هزاران درود بر محضر آقای سرمدی و تبسم عزیز.
از صمیم قلب ازدواجتان را تبریک می گویم
و برای شما آرزوی آرامش و سعادت دارم
دو کبوتر عاشق همدیگر را یافتند
تا برای تمام عمر در کنار یکدیگر باشند
لذت تمام خوبیها،‌ شادیها و خوشی ها را با یکدیگر دو برابر کنند
و غمها را با هم شریک شده و نصف کنند
ازدواج،‌ زیباترین روز زندگی است
پیوند دو قلب عاشق سرشار از آوای زندگیست
این زندگی جدید و ازدواج مبارک

سلام به پرواز، زهره و مهتاب.
پرواز مرسی خیییلی زیاد. دیگه منتظر جواب آزمایش پیش از عقد بودیم و اگه دیرتر آماده میشد شاید میفتاد همین ۱ مرداد روز تولدت. اما خب دیگه همون سه شنبه آماده شد.
در جشن تولدت هر چند دیر، اما شرکت کردیم.
زهره. مرسی که هم تلفنی زنگ زدی و هم اینجا اومدی.
از ابراز محبتت واقعا ممنون.
مهتاب. دو کبوتر عاشق؟! خخخخخخ
ممنون از حضورت و شعر زیبات.

سلام به داداش امیر و زنداداش تبسم! آقا برای سومین بار مبارکتون باشه! فقط یادم نره از عمو چشمه تشکر کنم که شما دوتا رو در چنین موقعیتی قرار داد!
خب بریم سراغ چندتا شوخی باحال:
شهروز! تو خالی کردنات یادت رفت که بگی که چرا امیر هر وقت میاومد سر ضپط امید نشاط زندگی خدا بیامورز اینقدر خابالو بود! دیرتر از همه میاومد! زودتر از همه هم میرفت!.
اون موقعها که خانوم کیان نمیاومد چرا امیر یه سره پای تلفن استدیو بود و حواسش به برنامه نبود؟؟؟!!!.
هر وقت که ما تو اتاقای ضپط تلفنی بودیم امیر هر وقت میرسید دم در ساختمون شهدا به من زنگ میزد که بگو مسعود بیاد دم در دنبالم و تلفنو هم آزاد کن! به نظرت چرا؟!
خب فعلا امیر تا همینجا بسش! از اینجا به بعد بریم تو تیم امیر و برسیم به وضعو حال دیگر دوستمون شهروز!.
میگم امیر! هماهنگ کنیم با عمو چشمه یه سفر دیگه بریم اصفهان! این بار عمو چشمه! هدف شهروز! از الآن برنامه ریزی کنیم واسه شهریور که انشالا یه بزری بکاریم که انشالا تا سال آینده همین موقعها جواب بگیریم.
امیر جان! دادا! اگه تو دستو بالت بستست واسه من نسبتا باز! اگه صلاح میدونی با همین دستو بال نسبتا بازم یه چرخی بزنم!.
زنداداش! ببخشیدا! ما روحیاتمون اینطوری دیگه! زیاد تو سرو کله ی هم میزنیم! امیرم خدا وکیلی استعداد عجیبی داشت واسه سوژه شدن! شهروزم آدمی نیست که این فرصتا رو از دست بده! منم به هر حال هستم در خدمت دوستان! خلاصه در جریان باشید که با چه تیپ آدمایی طرف هستید.
آهان! آخرین شرمو هم بندازمو الفرااااااااااااااااااار! امیر! افطاری اون روزو تو انجمن یادت؟؟؟ یه آهنگی در گوشم خوندی!!!… چی بود؟؟؟!!!… .
به هر حال خدا رحمتم کنه! جوون خوبو با استعدادو فعالو زحمتکشی بودم!… .

سلام به سجاد، فرامرز و اشکان.
آقا سجاد. از شما ممنون. انشا الله شما و همسر محترمتون هم در کنار هم با صفا زندگی کنید.
فرامرز عزیز. از تو هم ممنون که اومدی. یک دنیا تشکر.
اشکان. ممنون که هم چند بار زنگ زدی و اینجا هم در جشن ما حضور پیدا کردی..

امیر: اشکان دادا. کار این شهروز از اصفهان و این حرفا دیگه گذشته.
امیدی بهش نیست. خخخخخخ
بقیه شوخی هاتم باشه بعدا خودم شخصا جواب میدم.
اینجوری دست و بالم بستست. نمیتونم اونطور که باید جوابتو بدم. خخخخخ

تبسم: داداش اشکان مرسی که همیشه در کنار ما و پیگیر وضعیت ما بودین.

سلام دوباره بر شما دو کبوتر عاشق.من دیشب از فرط خوشحالی فقط,تونستم بهتون تبریک بگم اما حالا میخوام پست زیباتون و به ویژه شعرهاتون رو هزار بار لایک بزنم چون حیفم میاد این کارو نکنم.بییییی نهایت زیبا و دلنشین بود.لااااااااااایک.شاد و سرسبز باشید.

سلام به لنا، هادی و رضا.
لنا خانوم. مرسی.
اتفاقا در تنظیم این پست و انتخاب شعر ها حساسیت زیادی به خرج دادیم و دوست داشتیم چیدمان شعر های این پست، قشنگ باشه.
خوشحالیم که مورد پسندتون قرار گرفته.
هادی. امیر: داداش مگه اصفهان شفا میده؟ خخخخخخ
اصفهان خبری نیستااااا.
اصل کار چیز دیگه ای هستش. یه وقت گول نخوری. خخخخخ
رضا. از تو هم ممنون. لطف کردی که اومدی.

سلاااااٱاااام،به امیر و تبسم عزیز،بچهها اول عذرخواهی منو بپذیرید که من اینقدر دیر تونستم بیام تو جشنتون شرکت کنم،خب چیکاااار کنم راهم دوره که خخخخی،خلاصه که شرمنده،
خب حالا،دست و جیییییٱییییٱییییغ و هوراااااٱاااااٱاااا،واییی بچهها نمیدونید چقدر از این اتفاق بسیااار خوشحالم،از صمیم قلب واستون آرزوی خوشبختی و صعادت میکنم،امیدوارم که در کنار هم در مقابل پستی بلندیهای زندگی،یه زندگی آرومی داشته باشید و به آرامش برسید،پیوند تون مبااااٱااااٱاااارک،
تبسم عزیزم میبوسمت،
مراقب هم دیگه باشید،خدافسی

سلااااام بر آقای مجنون و خانم لییییلی
هزاران تبریک بر شما موسی کو تقی های عاشق ببخشید که دیر رسیدم آخه کلی کار داشتم یه تاج بلند خوشبختی از سنگهای عقیق سبز که لا به لای ان چند زمرد قرمز گذاشتم برای تبسم عزیزم البته همراه یه دسته گل زیبا که ان رو هم خودم درست کردم از چند گل رز قرمز و چند شاخه هم مریم با یه روبان سفید تقدیم تبسم عزیزم آقای مجنون برا شما هم یک دسته گل زیبا فقط از گلهای رز قرمز چون قرمزی عشقتون همیشه یادتون باشه درست کردم و تقدیم شما دوستان مهربونم باد البته عباس عزیزم هم کلی آهنگهای شاد برای شما نواختند چون انقدر خوشحال شدیم که نیاز به توضیح نیس خو ب عزیزان من واقعا باعث افتخارم بود که با شما آشنا شدم به خدا اینو از صمیم قلبم میگویم وقتی عباس گفت برای ازدواجتون پست گذاشتین اونو چند بار خوندم واقعا لذت بردم عشقو صمیمیت و بیریایی موج میزد امیدوارم همیشه همانطور باشین واقعا برای زندگی نیاز به تشریفات نیست چه بسا زندگیهایی هستن که کلی امکانات دارند ولی دریغ از یه ذره عشق و محبت ولی درست نقطه مقابل اون نیز هست امیدوارم زندگیتون عسلی و تنور دلتون گرم بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
امیدوارم به زودی زود خبر عروسی دوستان دیگه رو بشنویم به امید دیدار شما آقای مجنون و تبست عزیز

امشو چیه عروسیه , امشو چیه عروسیه
عروسو دومادو ببین
دو شاخ شمشادو ببین
بهشون بگید مبارک عروسیتون مبارک
بهشون بگید مبارک روبوسیتون مبارک
سلام. خوشحالم خیلی زیاد! مبارکتون باشه خیلی زیاد!
آرزو می‌کنم همه ی آرزو ها و دعاهایی که بچه ها تو کامنتا در حقتون کردن محقق بشه
همیشه عاشق و خوشبخت باشید

سلام به ملیسا، ننه عباس و سعید.
ملیسا. مرسییییییی ییییی یییی ییییی ییییی ، ییییی،، ،، یییی، ،،
عذرخواهی چرا عزیز. همین که اومدی کلی خوشحالمون کردی.

تبسم: منم میبوسمت عزیز دلم.
مرسی که هم زنگ زدی و هم تو جشنمون تو محله شرکت کردی.

امیر: مرسی ملیسا. ببخشید دیشب که زنگ زدی من نمیتونستم صحبت کنم. از لطفت ممنونم.
ننه عباس. به به به به چقدر خوش سلیقه. البته از همون نجفآباد لقب مجنون و لیلی رو روی ما گذاشتیناااا. خخخخ
دسته گل هاتونم خییییلی خیییلی زیبا بود.
ایشالا قسمت بشه بیاییم گلستان، حتما مزاحمتون میشیم. بازم ممنون هم از شما و هم از پسر گلتون.
سعید شریفی عزیز. هم محلی ها تو این چند روز حساااابی به ما لطف داشتن.
چه با تماس هاشون، چه با پیامک هاشون و چه از طریق کامنت های این پست، حسابی ما رو شرمنده کردن.
امیدواریم بتونیم یه روز جبران کنیم.
به همین زودی ها.
از شما هم ممنون.

امیر: سلام طاها. اون موقع که زنگ زدی من داشتم از اتوبوس پیاده میشدم دوتا ساک دستم بود نمیشد جواب بدم.
اما این که کلا از دست رفتم درسته. خخخخخخ
ممنون از لطفت. خودم امروز بهت می زنگم.

سلام به امیر جان و همسر گرامیش خانومه تبسم .
جا داره منم از طرف خودم این پیوند بزرگ رو بهتون تبریک بگم و
واستون از خدای متعال آرزوی خوشبختی کنم .
شاد باشید تا همیشه در کنار هم انشا الله .
راستی امیر یه فکری هم واسه این شهروز بکن زودتر اینم بره خخخخخخ .
خوش باشید خدا نگهدار

سلاااام آقا شهاب گل.
مرسی که تو جشن ما حضور پیدا کردین.

امیر: شهاب جان. تالا همه ی تلاشمون رو کردیم که این شهروز رو هم شوهر بدیم.
هنوز تلاش هامون بی نتیجه مونده. خخخخ
هنوز کسی راضی نشده بیاد این شهروزو بگیره. میترسیم ترشیده بشه بمونه رو دستمون. خخخخ خخخخ
البته بهتر. اینجوری دیگه وقتش آزاده قشنگ به کار های محله میرسه.

سلام
هرچند خیلی دیره اما اما
میخوام بگم که خیلی خوشحالم خیلی خعلی
متاسفم که دیر اومدم آخه اینترنتم قطع بود
آقای سرمدی و تبسم عزیز عزیزم خیلی خوشحالم مباااااارکا باشه امیدوارم که همیشه برای هم تازه بمانید و هیچوقت برای هم عادی نشید
ما از ته دل برای شما دو زوج خوشبخت دعا میکنیم سر بلند بمانید و خدا کنه هیچ وقت دشمن شاد نشید.

اول این که آغاز زندگی مشترک تون رو صمیمانه شادباش میگم.
دوم این که به عنوان یه آدم مجرب وظیفه ی خودم میدونم بهتون بگم که:
انرژی هر ثانیه از دقیقه ی اول برابر است با یک سال
هر دقیقه از ساعت اول برابر است با یک فصل
هر ساعت از روز اول برابر است با یک ماه
هر روز از هفته ی اول برابر است با یک هفته
هر هفته از ماه اول برابر است با شش هفته
هر ماه از سال اول برابر است با پنج ماه
حالا مثل یه زوج حرف گوش کن بشینید و با هم حساب کنید که در طول یک سال چند سال و چند ماه و چند هفته و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه میشه انرژی ذخیره کرد؟!
یه سؤال دیگه هم دارم!
مگه شما دو نفر نیستید؟!
حالا البته درسته که با هم یکی شدید!
ولی از نظر دستوری غلطه که رو کامنتاتون نوشته امیر و تبسم میگه!
چطور ممکنه دو نفر یه چیزی بگه؟!
نه! واقعا الان من مشکل دارم و قاطی کردم نمیدونم باید چی کار کنم که با این قضیه کنار بیام که دو نفر با هم یه چیزی میگه!
نمیشه که!
یه وقت دیدی فردا سه نفر یا چهار نفر یا بیشتر کلا ده نفر تصمیم گرفتن با هم یه چیزی بگه!
اصلا ساز و سازمان گفتن گفتی گفت گفتیم گفتید گفتند رو شما زدید به هم!

سلااااااااام سعید.
مرسی بابت تبریکت.
میگم بعدا مثل یک زوج حرف گوش کن میشینیم اونو حساب می کنیم.
اما مشکل دومت رو باید با وردپرس در میون بذاری. خخخخخ
شاید اونا یه راهی واسش پیدا کنن.
با افزونه ای چیزی.
از دست ما کاری بر نمیاد. یه جوری سعی کن باهاش کنار بیایی. خخخخ

درود! صبح پنجشنبه این پست باحال را خواندم، اما بخاطر کمبود وقت فرصت نکردم چیزی بگویم، یادش بخیر اولین شب اردو از خوابگاه خواهران به خوابگاه مردان زنگ زده شد و خواهرم به من گفت: تو چرا این دو کبوتر عاشق را از یکدیگر جدا کردی؟ من که از موضوع بیخبر بودم فقط لبخند زدم و بی خیال از کنارش گذشتم، شب دوم وقتی شیرینی خوردم و سؤال کردم که این شیرینی چیه؟ و جواب گرفتم نامزدی دو کبوتر عاشق… شوکه شدم که چرا من اینقدر موخم هنگه و دیر مسائل را متوجه میشوم، امروز صبح خواهرم بهم گفت: چرا نگفتی که دو کبوتر عاشق رسما به هم رسیده اند؟ و جواب دادم که من این دو روز در اردو بودم و فرصت نکردم، حالا از طرف خود و خواهرم دو کبوتر عاشق پیوندتان مبارک، امیدواریم نمک زندگیتان زیاد از حد شور نباشد و همچنین زندگیتان بینمک نباشد، امیدواریم هروقت با هم غذا میخورید نان هم بخورید و سیر شوید، امیدواریم هروقت آب مینوشید سیراب شوید، امیدواریم هروقت میخوابید بدون زیر انداز نخوابید، امیدواریم در هر خانه ای که زندگی میکنید طالار اندیشه و پاکستان وجود داشته باشد، امیدواریم هرچه زودتر فرزندتان بدنیا آید و زود بزرگ شود و در سن دو یا سه سالگی دستگیره ی درب طالار اندیشه را بپیچاند و یکی از شما را زندانی کند و برایتان بخندد… بخصوص امیر جون! باز هم پیوندتان مبارک و تا دیداری دیگر و دعاهای بهتر بدرود!

سلاااام به عدسی، نوجوان ۱۳ ساله و شیطون محله.
از دعا های قشنگ و شیطنت آمیزت ممنون،
گفتی نجفآباد. یادش بخیر.
بیشک یکی از خاطره انگیز ترین سفر های ما، همون سفر نجفآباد هست و خواهد بود.
عکس های خاطره انگیزی که در کنار زنده رود انداختیم، فوق العاده زیبا شده و کل سفر هم که سراسر خاطره بود.

تبسم: منم جا داره هم از شما و هم از خواهرت تشکر کنم که امروز هم زنگ زد و کلی ما رو شرمنده کرد.
به امید دیدار مجدد

درود! واقعا این رادیو فصلی و گزارشاتش چه معجزه ای کرده، ما هرچی داریم از رادیو فصلی داریم، رادیو فصلی پیوند این دو کبوتر عاشق را رقم زد، راستی بهترس بنویسید تبسم امیری یا امیر تبسمی میگه: ملا بونه گیر جون حله عزیزم؟!

امیر: واقعا چه ها که نمیکنه این رادیو فصلی. خخخخ
فقط حیف که تعطیل شد مگر نه باز هم معجزه آفرینی میکرد. خخخخخ

تبسم: حالا یکی بگه نقش رادیو فصلی این وسط چیه آیااااااا؟! خخخخخ خخخخخ. امیر من میکُشم تو رو. ههه

سلام به امیر عزیز و تبسم خانوم همسر گرامیش
به جرات میتونم بگم متنی به این قشنگی و سرشار از انرژی مثبت تا حالا نخونده بودم ، خیلییی خوووب بود عالیییی
پیوندتون مبااارک ایشالا که همیشه مثل این روز های طلایی خوش و خرم باشید.

سلااااااا اااااا ااااام به علی صبوری گل و گلاب.
خودت سرشار از انرژی مثبتی که این پست ما انقدر بهت انرژی مثبت منتقل کرده. ایشالا زمستون که بشه، با بچه های تهران ودر میریم به ارتفاعات توچال و حسااابی از کوهستان برفی، لذت میبریم.

امیر: من اینجا جا داره واقعا از علی تشکر کنم.
در این چند روز یا بهتر بگم چند هفته گذشته که من درگیر کار های مختلف بودم، علی صبوری با تلاش فراوون وبسایت هواشناسی ما رو سرپا نگه داشته.
ایول داری علی جون. مرسی که در جشن ما تو محله نابینایان هم شرکت کردی.

سلااااام غلط یاب . خوبی عزززززززیزززم .
رععد بزرگ با عصاش کلی دنبالت گشت. چرا نیستی ؟؟اسکایپ منو از ملیس بگیر .
غلط یاب دوباره بیا . شکلک رعععد بارانی شده آسمان کویری .
چه پیوند خوبی که رعد گمشدشو یافتید

خدا هدیه ای به آدم داد
و مهر حوا را به دل او انداخت
باید آسمان را آذین می بست
ستاره ها را برق می انداخت
خدا لبخند زد
تنهایی فقط زیبنده خودش بود!
در جشن پیوند آسمانیتان، همه فرشته ها دعوت دارند!
چیک، چیک، چیک،چیک چیک چیک اینم از سیتا، خواهر آقا داماد و عروس خانم که اسفند به دست میاد تو جشن، الهی که هر چه چشم بده از زندگیتون دور باشه، الهی که ی روزی پست امیر و تبسم و نی‌نی رو تو سایت ببینم، الهی که هر روز نسبت به هم مهربونتر و عاشقتر بشین، الهی که هر چی خوشبختی هستش نسیبتون بشه، الهی که هر چی فراز و نشیب بر سر راه شماست هموار بشه، کلی دعای خوب براتون دارم. امممما ازشون فاکتور میگیرم. چون که همشو بنویسم تو کامنت جا نمیشه،
سِلااااام بر دو فرشته، عروس و داماد دوست داشتنی محله، آقای سرمدی و تبسم جونمی، ببخشید که دیر آمدم. اممما قول میدم که تو عروسی اولین مهمون ناخونده شما باشم. چقدر خوشحال شدم که خبر عقد شما رو شنیدم و کلی هم خوشحال شدم که فقط فقط خود خدا میدونه که چقدر دوست داشتم کنارتون و کنار سفره عقد پر از مهر و دوست داشتنیتون بودم. اما نشد. براتون کلی آرزوی خوشبختی و آرامش عاشقانه، را آرزومندم. هر چی گل خوب، خوش رنگ و خوشبو تو دنیا هست رو تو سبدی از عشق میگذارم و تقدیم شما نو عروس و داماد میکنم. میدانم که ارزش شما بیشتر از اینهاست. ولی گوشه ای از مهر و علاقه سیتا به شماست، پس پذیرایش باشین.

سلاااااا ااااااا ااااااام به سیتا
چقدر زیبا، سرشار از لطف و محبت

تبسم: سیتا جونم تو اولین نفری بودی که اون شب بعد از عقدمون زنگ زدی. مرسیییی عزیزم.
ما هم دوست داشتیم چند نفر از هم محلی ها کنار سفره عقد پیشمون باشن. اما شرایطش فراهم نشد.
ایشالا فرصت بشه حتما میاییم شهرتون تا از نزدیک ببینیمت.
بازم ممنون که تو جشنمون شرکت کردی. از راه دور میبوسمت.

سلام به آقای سرمدی و تبسم عزیز
چقدر خوشحالم که برای اولین بار در یک جشن متفاوت در محله هر چند با تأخیر شرکت کردم و وقتی برای شما دو زوج خوشبخت می نویسم پیوندتون مبارک ، متوجه میشم جمله ی پیوندتون مبارک هم علاوه بر جمله ی تولدتون مبارک، به جملات زیبای محله اضافه شده… از طرف بزرگمهر و بابای بزرگمهر هم به شما صمیمانه تبریک میگم…در پناه خداوند مهربان هر دوی شما همیشه شاد و سربلند باشید

سلاااام به مادر مهربون و فداکار بزرگمهر
خییییلی خوشحالیم که شما هم قدم به جشن پیوند ما گذاشتین.
میدونیم که بزرگمهر با داشتن مادر دلسوزی چون شما، آینده درخشانی در انتظارشه.
از همسر گرامی هم از طرف ما تشکر کنید.
هر وقت برای زیارت آقا امام رضا بیاییم مشهد، حتما مزاحمتون میشیم.

سلاااام به زوج جدید محله
پیوندتون رو تبریک میگم.
از پست زیباتون واقعا لذت بردم. فوق العاده بود. میدونم دوران شیرینی رو دارین پشت سر میذارین.
من خودمم دو ساله که ازدواج کردم.
از خدا میخوام یه پسر کاکلزری و یه دختر گل بهتون عطا کنه.
دوستار شما محمد

سلاااام به محمد
از تو هم ممنون که در جشن ما حاضر شدی.
ما هم به شما تبریک میگیم. بالاخره ۲ سال زمان خیلی زیادی نیست.
اون کاکلزری اینا هم اول خدا یه سالمشو به شما بده. به امید خدا.
البته شاید تالا داده باشه. خخخخخخ

پاسخ دادن به مجتبی خادمی لغو پاسخ