خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بله آقا. چه کار داری. ما پول خرد نداریم. بفرمایید بیرون.

در از اون طرفه. چرا بیرون نمیری؟ چرا دوباره برمیگردی؟ گفتم: که پول خرد نداریم. بفرمایید بیرون. برو دیگه. ای بابا.
چی؟ پول خرد. من خودم دارم. خیلی هم دارم. عجب گداهایی هستین شما! خوب دیگه. ما هم باید یه جورایی اموراتمونو بگذرونیم. یعنی ما حق زندگی نداریم.
این جعبه رو میبینی. توش همش پول خورد هست. بذارین تکونش بدم تا متوجه بشید. میشنوید صداشو. یا بیشتر تکونش بدم.
وای خدا. چه قدر پول خود توشه. قابل شما رو نداره. بعله. پول زیاد توشه. همشم خورده. این جوریاست دیگه.
میگم: روزی چه قدر کاسبین. خوب. این بستگی داره به اینکه طرفت کی باشه. ولی در میاد دیگه. خدا رو شکر.
آهام. راستی چرا این جعبه رو تو کیف گذاشتید؟.این جعبه مخصوص نابیناهایی هست که گدایی میکنند. جدی میگید:. بعله همین طوره.
خوب حالا چه قدر بهت بدم. تا از مغازم بری بیرون؟. میدونی. مشتریا اگه این جعبه رو ببینن در میرن. زشته به خدا.
بیا. این یه پنج هزار تومنی. فقط زود برو بیرون. بستته دیگه. به خدا بیشتر ندارم. رازی باش. برامونم دعا کن. یادت نره ها.
نه. آقا. بذارید جعبه رو باز کنم بقیه پولتونو بدم. من زیاد پول از مردم نمیگیرم. سعی میکنم مردمو درک کنم. چون خودم گدا هستم. حالو روز مردمو میفهمم.
نه. نمیخواد. زود برو بیرون. حالا اجازه بدین بازش کنم پشیمون نمیشین. آقا من بیکار نیستم.
من نمیدونم چه کار کنم از دست شما گداها. مگه پول بهت ندادم. چرا ول کن نیستی تو؟. گدا فقط گداهای قدیم. شماها ول کن نیستیدا.
ببین آقا این پولای خردش فرق داره. یعنی چی؟. ما رو گرفتیا. نه آقا. این پولای خرد تو این جعبه نابینایی متفاوته. ما رو گیر آوردیا.
خوب. سریع باز کن ببینم چی توشه. زود باش تا مشتریام نپریدن. زود باش. زود.
باشه آقا. ای به چشم. بفرمایید بازش کردم. حواستون کجاست. نگاه کنید دیگه.
اِ. اینا که مهره های شطرنجه. پس کو پولای خردی که میگفتی:. همیناست دیگه.
درسته. فکر کنم متوجه اشتباهتون شده باشید. من نمیدونم چی بگم: فقط میتونم معذرت خواهی کنم. معذرت خواهی چرا.
نه. آقا. هدف من معذرت خواهی کردن شما نیست. و اصلاً هم ناراحت نشدم. خوشحالم از اینکه متوجه اشتباهتون شدید.
من فقط میخواستم فرهنگ سازی کرده باشم. این پول رو هم بگیرید. و به جاش بگید: چیزایی که من میخوام. شما دارید یا نه.
.
.
.
.
اینایی که نوشتم خاطرات چند روز سفرم به کرمانشاه بود. خاطراتی که به شکلهای مختلف برا ما نابیناها پیش میاد.
ما نابیناهایی که اگه بمونیم تو خونه. از تنهایی میپوسیم. و اگه هم بریم بیرون. از سنگینی نگاه آدما میسوزیم. چه قدر تنهاییم ما. فقط خدا میدونه درد تنهایی ما رو. همین و بس.
اگه لباس شیک تنت باشه. جیبتم پر پول باشه. باز هم در ذهن مردم همونی هستی که هستی. حالا تو هی بگو: نه. اصلاً مگه فایده ای هم داره.
ولی هدف من از انتشار این پست. دامن زدن به این مشکل نیست. بلکه میخوام بگم: طریقه ی مواجه شدن با مشکل. و نحوه ی حل مشکل. از خود مشکل.خیلی مهمتره.
باید بیاموزیم تو این مبارزه ی ناعادلانه. چه جوری مهره هامونو حرکت بدیم که کیش و مات نشیم. مهم نیست شما رخ داری یا نه. وزیر داری یا نه. شاید هم فقط یه شاه تنها داری. ولی فکر باید داشته باشی. اگه فکر داشته باشی. جا نمیخوری. بازی رو تا آخر ادامه میدی.
تازه. اگه سیاست و درایت هم داشته باشی. میتونی طرفو کیش و مات کنی. به همین راحتی. به همین خوشمزگی.
فقط ما اگه باور داشته باشیم آگاهی مردم در مورد ما کمه. اون وقته که از رفتار مردم آزرده خاطر نمیشیم. اون وقته که حساسیت بیخودی به خرج نمیدیم. بعله. اگه خودمونو آماده ی هر برخوردی کنیم. اون وقته که میتونیم. بهترین و سریعترین واکنش رو داشته باشیم.
باز هم خاطره از سفر به کرمانشاه دارم. که تو کامنتا میگم: تا یه کمی راه مواجه شدن با مشکلاتو بیشتر و بهتر تمرین کنیم.
تو کامنتا منتظر همتون هستم. راستی تا یادم نرفته. از آقای سروش تقیزاده و همسرشون
خانم لیلا عظیمی
و آقا مجتبی
تشکر کنم برا زحمتهایی که این چند روز کشیدند.
دستتون طلا. و تنتون بیبلا.

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «بله آقا. چه کار داری. ما پول خرد نداریم. بفرمایید بیرون.»

با درود
بابا خدا بگم چه کارت نکنه! تو هرجا میری این جعبه شطرنج رو با خودت میبری؟!!!
توی نجفاباد هم همش میدیدم این ماسماسک دستته حالا بردیش کرمانشاه؟
اصلاً هر بلایی سرت میاد خوبت میشه، اوفیش دلم خنک شد به خدا.

به هر حال با مزه بود من که حال کردم هم استانی.
بدرود.

سلام
خدا رو شکر میکنم که هیچ وقت با یه همچین مشکلی مواجه نشدم
به نظر من اگه لباس شیک بپوشی ظاهر موجه داشته باشی متین برخورد بکنی چنین مشکلی برات پیش نمیاد
البته مورد شما هم استثناست و نمیشه صد درصد گفت حرف من درسته
بعضیها هستن که تا یه نابینا میبینن زود فکر میکنم گداست و پول از جیب درمیارن
ولی درصد این بعضیها خیلی کمتر از اونایی که تا یه نابینای با کلاس میبینن این کارو میکنن
طرز صحبت کردن ما و طرز پوشش ما میتونه فرهنگسازی بکنه که نابیناهای امروزی دیگه گدا نیستن البته فراموش نکنیم که هنوز هم نابیناهایی هستن که گدایی رو راحتترین کار میدونن و باعث بد شدن بینش دیگرون نسبت به نابیناها میشن
همزمان با والیبال دارم مینویسم و نمیتونم زیاد تمرکز بکنم
فعلا همین بسه

درود به پریسیمای محله.
بعله. حرف شما درست و متینه. ولی هنوز هم بیناهایی هستند. که به هیچ سراتی مستقیم نیستند. البته بگم: وقتی من از خونه میزنم بیرون. خودمو آماده ی هر برخوردی از طرف جامعه میکنم. تا جا نخورم. و مشکلی پیش نیاد.

سلام. شاید در دیدگاه های سابق این رو گفته باشم ولی چون تو حسش هستم دوباره میگم. دوباره گویی من رو ببخشایید. از بد حادثه من وکیل هستم. روزی با موکلم که یه خانم میانسال بود در دادگستری قرار داشتم. در آنجا من به موکل گفتم که حدود صد هزار تومان باید به حساب دادگستری واریز کنید تا به دعوای شما رسیدگی شود. او که تنگدست هم بود و حتی من وکیل معاضدتی او بودم؛ عصبانی شد و به یه خانم دیگه گفت “نامرد چند ماه است که به من خرجی نمیده” اون خانم اشاره کنان به من از موکل با لهجه پرسید:”ای شوورته؟! )این شوهر شماست؟) موکل هم با آرامی گفت “این وکیلمه” (البته این رو در مورد شیأ به کار میبرند مثلاً سطل آشغال) حتماً آن خانم قبل از اینکه متوجه شود که من وکیل او هستم با خودش گفته:”معلومه که بهت نفقه نمیده!” یه بار هم در یک پرونده ی طلاق با موکلم به دادگاه رفتیم. هم در مرکز مشاوره شبهه ایجاد شد که من شوهر او هستم و هم قاضی سؤال کرد که آیا این شوهر شماست؟ یکی نیست به این افراد کم فرهنگ بگوید وقتی کیف دست من هست و لباس و آرم مخصوص دارم … دیگه نمیدونم چی بگم. به قول حافظ …خود تو بگوی” دوست گرامی، خیلی از این خاطرات بین ما مشترک هستند و بخشی هم اختصاصی میباشند. جالب است که حتی بعضی افراد که من را موفق دانسته اند استدلال کرده اند که چون تو نابینا هستی بهتر کار تو را راه می اندازند؛ در حالی که عمدتاً با من گاهی بدتر برخورد میشود. یکی هم میگفت شما به این دلیل موفق هستی که چهره ی قاضی را نمیبینی و راحت دفاع میکنی. خلاصه دوست گرامی، شما و ما هر گونه که رفتار کنیم به نابینایی ما وصلش میکنند. اگر ساکت باشی میگویند چون نابیناست بلد نیست اگر حرف بزنی میگن میخاد کمبودش رو جبران کنه. ببخشید پرحرفی میکنم دلم پر است. یه بار به یکی از دوستام حدود دو ساعت مطلب یاد میدادم. در پایان گفت میدونی چرا بیشتر از من بلدی؟ چون کمتر از من از خانه بیرون میآیی و کار دیگری نداری که انجام بدهی یا بلد نیستی. پس میشینی مطالعه میکنی. آن شخص تربیت نایافته باید میدانست که اتفاقاً یکنواختی در زندگی سبب کندی مطالعه میشو نه سبب تسریع در آن. البته من دیگه بهش یاد ندادم. خدا نگهدار.

درود به آقا محمدرضای دوست داشتنی وکیل محله.
تموم حرفاتو لایک میکنم. برا من هم از این اتفاقها ولی در جایگاه موکل افتاده.
فکر کن با یکی از اعضای خانواده یا فامیل بری بیرون. بعد همین برخورد باهات بشه.
چه کار میشه کرد. تا بوده همین بوده. تشکر از حضور گرمت. موفق باشی.

درود! نگفتی برای چه کاری به کرمانشاه رفته بودی و نگفتی چرا از این افراد تشکر میکنی و راستی آنان هم با تو کرمانشاه بودند؟! نکنه باز هم اردو برپا شده و خصوصی دعوت شدید به کرمانشا و ما دعوت نشدیم، راستش چند روز است که محله مرموز شده و خاطرات و پستهای مرموز میبینیم!

سلام علی.
من پیشنهاد میدم که یک تابلوی مخصوص نصب روی بدن نابینایان اختراع و یا بهتر بگم ابداع بشه که روی اون نوشته باشه که من گدا نیستم و یا من وکیل هستم، گدا نیستم و غیره، باشه امتیازش رو هم بازم میدیم به بهزیستی.
مطمینا این پیشنهاد من جواب میده، شک نکنید.

من یه طرحی دارم آقا همه ی این پولا رو جمع کنید پس نزنید بعد بدین یه لغت نامه واسشون بخرین و تو لغت نامه دور کلمه ی نا بینا یه خط قرمز بزرگ و پر رنگ بکشین و زیرش بنویسین اگه مترادف نابینا گدا پیدا کردی بیا تا ۱۰۰ سال آینده تموم اموراتت با من !عجیبه ها در هر چیزی ممکنه یه روز واشه در اتاق فهم بعضیا هرگز!

سلام . مطلب تآمل بر انگیزی بود. کم توجهی دیدم اما از این دست خاطرات ندارم . امیدوارم که برخی از به ظاهر بیناها از نابینایی ذهنی خودشون رها بشن و آدمایی که به ظاهر نابینا هستن اما فکرشون هزاران بار بیشتر می بینه رو درک کنن.امیدوارم دیگه اتفاق نیافته. امیدوارم دیگه نبینیم چنین خاطراتی رو. علی آقا خیلی جاها فوران احساس اصن بهت اجازه نمیده که فکر کنی در مواجهه با یک بی اعتنایی یا سوء رفتار کدوم مهره رو حرکت بدی. یادت نمی افته که شطرنج و مهره هاش چه پیامی واست دارن. این روش یه آدم تمرین کرده و آزموده می خواد که خیلی هامون نیستیم. مرسی از پستت. شاد و موفق باشی.

درود. اگه ما از این اتفاقها برامون بیفته. به جای اینکه ضعیف بشیم و بشکنیم. قوی و جسور بشیم. خیلی از مشکلات حله.
باید به حساسیتهامون غلبه کنیم. و بپذیریم شرایط فرهنگی همینه. ولی از طرفی هم باید تا جایی که میتونیم در جهت اصلاح این فرهنگ تلاش کنیم. شاید این تلاش کافی نباشه. ولی لازمه. حتی اگه یه نفر هم شامل بشه.
تشکر از اینکه خوندی. و ممنون از حضورت.

من قصد نصیحت ندارم زیرا پول خرد ندارم خخخخ
سلام داش علی پر ادعا خخخ
نابینایان سه دسته هستن از لحاظ ظاهر
۱ : نابینایانی که چشمشون ظاهر بینایی داره یعنی هیچ مشکلی نداره از لحاظ ظاهری
۲ : نابینایانی که چشمشون از لحاظ ظاهری مشخص هست که طرف نابیناست
۳ گزینه د هیچکدام یعنی نابینایانی که چشماشون بسته هست
گزینه اول که هیچ صحبتم گزینه های دومی و سومی هست بنظرم هر نابینایی که اگه بهترین لباس رو بپوشه حتی کت و شلوار ولی عینک روی صورت نداشته باشه حکم دندون درد رو داره
وقتی دندونی درد میگیره که اکثرا عصب هست ظاهر کار خوبه دندون ظاهرش سالمه و درسته ولی عصب از داخل اذیت میکنه اینجا هم همینه لباس که ظاهر قضیه هست و عصب حکم چشم رو داره نابینایی در مرحله اول به چشم هست نه لباس
خودم الان ده ساله که لامپام سوخته ولی از لحاظ ظاهر چشمی مشکلی ندارم وقتی با یه دوستی چند وقت پیش میحرفیدم وقتی گفت من چشمام بستست تازه فهمیدم نابینایی یعنی چی و واقعا از لحاظ بینایی تصور میکنم حس ترحم و توهم دست میده بخودم البته منم بهش دست میدم
یا وقتی با یه بینا که تازه باهاش آشنا میشم برای جلسه اول یا دوم اگر عینک روی صورتم نباشه چشمامو ازش میدزدم . حالا هر چند دقیقه یبار تو چشش نگاه میکنم سرم رو میندازم پایین و جواب سوالاش رو میدم چون دوست دارم اینجوری زندگی کنم به کسی هم ربطی نداره
خلاصه نماد و نشانگر یک نابینا اول عینک هست بعد عصا
حالا علی جون شما عینک میزنی بیرون از خونه یا نه
بعدش تو که اهوازی هستی کرمانشاه چیکار رفته بودی
خخخخ
خخخخخ
خخخخخ
بگم که قرایم و امارات خخخخ
مبارکه به پای هم لاک بزنین
خخخخخخ
این بود انشای من

درود به فری جون
لایک میکنم حرفاتو. چون دیدنو تجربه کردی. و حالا نابینایی رو هم تجربه میکنی. بعله. من کرمانشاه که رفته بودم عینک زده بودم. عروسی خواهر یکی از دوستان دعوت بودیم. چند بار بگم:
من نصیحت میکنم. چون مهره ی شطرنج دارم.

سلام بر آقای کریمی بی ادعای گرامی
خاطره جالبی بود ولی من پیشنهاد می کنم مهره های شطرنجتون رو داخل پلاستیک یا یه دونه کیف کوچیک مثل جامدادی و …. بریزید و بعد بذارید داخل صفحه شطرنجتون این طوری با حرکت شما مهره ها صدا نمی کنند و خب چون من خودم هم شطرنج بازی می کنم شاید هم بگم بازی می کردم بهتر باشه با این صدا کاملا آشنا هستم بنظرم صدای جالبی نباشه که با حرکت ما همراهمون باشه ….
البته شما هم جالب طرف رو ملتفت کردید ها …..
همیشه سربلند باشید.

دیدگاهتان را بنویسید