خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

راهنماییم کنید بچه ها…

درود بر و بچ گل محل…قرار بر این بود که من فقط یه رهگذر باشم و پست نذارم!!! هر دفعه یه کامنتی بذارم و رد شم…ولی چه کنیم که روزگار لاکرداره و آدم رو حرف خودشم نمیتونه وایسه!!! عجب….

همونطوریکه اکثرتون خبر دارین، قراره یک نمایشگاهی داشته باشیم مختص دوستان نابینا… انشا الله…

همین طور که دارم کار میکنم، هر تابلویی را که میکشم، می مونم که الان واسه ی اینم باید توضیح بذارم یا نه!!! تابلوهای اصلی توضیح داره به خط بریل، هم فارسی، هم انگلیسی!یعنی این توضیح دارها اصلیا هستند و بقیه زیر مجموعه ی این اصلیا… تابلوهای اصلی توضیحات خیلی کلی داره، یه جوری که شما بعدش میتونی بیای خونه و راجع بهش سرچ کنی و مطلب بجوری…

حالا من دارم تابلوهای زیر مجموعه رو کار میکنم و نمیدونم باید واسه اینها هم توضیح بذارم یا نه!!! یا توضیحاتم باید در چه حدی باشه!!! مثال میزنم: گل پنج پر…این گل در نقوش سنتی ایران، از دوره ی ساسانی بکار میرفته است و در کاشیکاری و گچبری و فرش و غیره و ذلک هی از این گلها می آوریم و از این دست حرفا…بجای همه ی اینها میشه نوشت: گل پنج پر…تمام…والسلام…بعدش مخاطب عزیز که از نمایشگاه تشریف بردند به منزل، یک مطالعه ای میفرمایند و متوجه میشوند که آهان…پس این گل پنج پری که اونجا دیدم اینه!!!! یا للعجب…

یک اصلی در هنر داریم که در گویا کردن کتاب هم داریم، و در همه جا داریم و اونم احترام به مخاطبه!!! یعنی اینکه: اوهوی یارو…به مخاطبت احترام بذار…لقمه رو نجو براش…خودش بلده بجوه!!! یعنی آهای گوینده، راحت بخون بره…کلماتو اینقدر واضح ادا نکن…آهای نویسنده، به تخیل خوانندت هم فرصت جولان بده!!! آهای بقال، بذار مشتری خودش انتخاب کنه! از تو دست و پاش برو بیرون!! و همین طور الی آخر…آهای دکتر…آهای نونوا…آهای آرایشگر….

حالا شوما دوستانی گل من!!! خودتون بفرماین: توضیح بذارم یانه؟

اینرا هم عرض کنم خدمتتون که توضیحات بریل جزیی از تابلو هستند! یعنی جدا روی یک تکه کاغذ نیستند، بیرون تابلو…همون وسط تابلو اند قاطی بقیه عناصر…کار خیلی سخته…چون از لوح و قلم نمیتونم استفاده  کنم وسط یک پارچه ی مثلا یک متری!!! روشی عجیبا غریبا ابداع کردم واسش…که بگذریم…الان جاش نیس…

راستی سلامٌ علیکم…عرض ادب دوستان….

خب…بگید چه بکنم؟ توضیح بذارم یا نذارم؟ شما بگید…بسم الله

۱۳۸ دیدگاه دربارهٔ «راهنماییم کنید بچه ها…»

سلام به رهگذر عزیزم
خب اول که بگم من سه تا اولی رو با هم گرفتم
اولین بازدید رو کردم اولین لایک رو زدم و اولین کامنت رو گذاشتم
دوما اینو بگم که
بعضی از دوستان شاید فرصت نداشته باشن بیان در مورد چیزی که نقاشیش رو کشیدید تحقیق کنن
یا امکانش رو نداشته باشن
پس اگه برات ممکن هست توضیح رو بذار به نظر من
البته این نظر من بود شاید دوستان دیگه نظرشون تفاوت داشته باشه
ممنونم
راستی اولین پستت رو شدید بهت تبریک میگم رهگذر عزیز محله ما همیشه باش و ما رو خوش حال کن با بودنت

سلام زینبم…مرسی عزیز…خوبی خواهرم؟ خوبی همشهریم؟ خوبی هم ولایتی؟!!! قربونت خانومم…تو راست میگی…اما اینطوری من باید تمام تابستون رو بشینم بریل بنویسم…خودمم وایسادم بالا سر تابلوها…اونجا اونقدر فک میزنم و توضیح میدم که بگیرید بزنیدم!!!پس نگران بی اینترنتی دوستان نباشید…بی اینترنت هستن، بی رهگذر که نیستن!!!
مرسی نظر دادی…

سلام.
به نظر من اگه امکان تحقیق برای همه آثار هست و حالا یا با اینترنت یا پرسش از دیگران و این طرق جست و جو توضیح لازم نداره.
چون زیبایی گل زیر انگشتان تشریح می پژمرد.
یا شاید چیزی شبیه به این اگه درست یادم باشه.
راستی نقره مال منه.
دوم شدم.

دیدی چه ترسناک بودی؟!!! دویدم پست گذاشتم….
آهای پرواز. باشه…توضیح مبسوط نمیذاریم…واس خاطری شوما…
راستی کتاب دکتر هانیبال گویا شده؟ فکر کنم اسم کتابش سکوت بره ها باشه!!! اگه نشده بشینم سرش…واسه تولد تو تقدیمش کنم بت!!! این کتاب پر از جنازه ست…خوراک خودته…

درود
فکر کنم بهتره به قول کفار به یه Compromise بین این دوتا برسید. یعنی به صورت تلگرافی بنویسید. نه اونقدر خلاصه و نه اونقدر مفصل. به هر حال باید به این واقعیت توجه کرد که هنوز خیلی نابیناها هستند که با رایانه و اینجور چیزا آشنایی ندارن.
شاد باشید.

سلام مجدد
دقیقا من هم منظورم حرفی بود که آقای امینی زد
برخی از نابیناها هنوز با رایانه کار نمیکنن
بعضیها که کلا اطلاعی از صفحه خوانها ندارن
بعضیها امکان خرید رایانه رو ندارن
برخیها هم مایل به خریدن رایانه نیستن
و یه دلیل دیگه هم این هست که برخیها رایانه دارن ولی به اینترنت متصل نیستن
ببخشیدا خیلی حرف میزنم حح

زینب جان…تو اینجا باش و هی حرف بزن، هی نظر بده…هر کی اعتراض کرد بگو تا بزنم له شه، جنازه شه، بعد تو از طرف من هدیه ش کن به پسرای محل، خصوصا پرواز که عشق جنازه س!!!…راستی تو کجای همدانی؟

تولد …چه واژه غریبی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخی ..
هانیبالو کتابش به چه دردم میخورهههههههههه ؟؟
جنازه ی واقعی میخواااااااااااااااااااااااام ..جنازه مدیرای موسساتی ک اذیتم کردن برا مقاله ..ببین میخوام این بدناشون رو ریز ریز کنم اینجوری جسداشون پودر شه این جنازه واقعای میخواااااااااااااااااااااااااااااااام ..میتونی کادو تولد جنازه بهم بدییییییییییییییییییییییییی

پرواز…خب حتمی مقاله ت یه ایرادی چیزی داشته که ردش کردن!!! کوتاه بیا..درستش کن باز بفرست…. با جنازه سازی که مشکلات حل نمیشه!!! با دعام حل نمیشه…اما با انصراف شاید حل شه…انصراف بده…برو یه سوپری بزن، چیپس و پفک بفروش…هان؟

سلام بر رهگذر گل و گلاب محله خوبی خانم به نظر من تو کار خودتو بکن خخخخ الآن آخه چجوری میخوای تصمیم بگیری که توضیحات بذاری یا نه چون ممکنه نصفی موافق باشن نصفی مخالف !!!اگر نظر من رو هم میخواید اگر خود صاحب اثر اونجا باشه و در مورد تمامشون یک توضیح مختصر بده دیگه لازم به نوشتن توضیحات نیست و یک فرد خلاق اگر واقعا به دنبال دانستن باشه خودش به هر راهی که میدونه میره دنبالش و سرچ میکنه و مطالعه میکنه حتی اگر به اینترنت هم دسترسی نداشته باشه و اثرات براش جالب باشن همونجا از صاحب اثر در موردش توضیحات بیشتری میپرسه ولی مطمئن باش اگر کسی براش جالب نباشه همون نوشته هایی هم که برای اثر نوشته شده رو اصلا نمیخونه راستی اولین حضورت به عنوان یکی از نویسندگان این محله پر شور تبریک میگم موفق باشید

آخه تا حالاشم داشتم کار خودما میکردم سمانه جان…البته زیر نظر بعضی از دوستان نابینا…
همون اول کار تا اومدم به دل بچه ها باشم آقای جباری که حتما میشناسیشون بهم گفتن: رهگذر کار خودتا بکن…تو خودت را با مخاطبت وفق نده، بذار مخاطبت بیاد و دنیای ذهنی تو رو بشناسه!!!
خب منم سرما انداختم زیر و کار خودما کردم…اما حالا که رسیدم به جزییات، با چنان مشکلاتی مواجه شدم که نگو و نپرس…مثلا جالبه بدونی که من نمیدونستم که کادرم رو بهتره افقی بگیرم، نه عمودی…و بیشتر طرحهایی که زده بودم عمودی بود!!! بعد فهمیدم که مخاطب نابینای من در مقابل کادر عمودی راحت نیس!!! بهتره کادرها افقی باشه!!! حالا این توضیخاتم واسم سؤال شده… خودم به دلمه که توضیحات نداشته باشم تو تابلوهای شولوغ…ببینم بچه ها چی میگن..
مرسی عزیز که نظرتا گفتی…

مگه دارم روضه امام حسین میگیرم که میخوای بیای بشینی قیمه بخوری؟!!!
أجر شما با صاحب عزا…ناهار را در حسینیه ی محل سرو میکنیم…دوستان و عاشقان اهلبیت علیهماسلام تشریف داشته باشید…مختصر غذایی تدارک دیدیم، میل بفرمایید و بانی محترم را هم دعا بنمایید…قابلمه ها رو هم بیارید مطبخ خونه…غذا کمه برادران…لطفا هول ندید همدیگه را…برای اینکه غذا به همه برسه صلواااااااات…..

سلام, آقای رهگذر

شاید بهتره اسم مستعارتون را عوض کنید, چون پایه ثابت این محله هستید

البته باعث افتخار است

به نظر من اگه اذیت می‌شید, روی یک کاغذ جدا مختصر توضیحی بذار

نمی‌دونم من که خودم وای نمیایستم وسط مردم خیلی دست به تابلو‌ها بکشم

توضیح جدا برای فرعیها بهتره

آفرین به شما

یا خداااااا…مریم جان تو چرا فک کردی من آقای رهگذرم؟!!!!!…زبونتا گاز بیگیر…من یک خانومم …والله بخدا راس میگم…. از این سمانه بپرس…بخدا من مرد نیستم…به پیر به پیغمبر من مرد نیستم!!! به حسن و حسین، اگه شیعه یی! به ابوبکر وعثمان اگه سنی یی!!! به عیسی مسیح اگر مسیحی یی!!! به خود موسی قسم من مرد نیستم!!!!!اصلا با مرد جماعت آبم تو یه جوب نمیره… یا خدااااا…..
آره میشه اینکارو کرد..میشه برای تابلوهای زیر مجموعه توضیحات جدا نوشت!!! راس میگیا…
راستی تقریبا همه منو میشناسن تو محل…اسم و فامیلمم بشدت لو رفته…

شاهد از کوجا بجورم نصفی شبی مؤمن خدا؟!!! بابا من خانومم…به جدم قسم من خانومم…به جون خودم قسم من خانومم..بابا اشکما در آوردی!!! بت میگم من خانومم…یکی بیاد به این دختر بگه من خانومم…آی ایها الناس…ای کسانیکه ایمان آورده اید…بیاید شهادت بدید من خانومم…
چه غریبم من تو این محل؟!!! آه…هیشکی بدادم نرسید…باشه هر چی تو بگی! من آقای رهگذر سیبیل کلفتم….
آبجی چیکار داری نصفه شبی تنها تو محل میچرخی؟ خوبیت نداره!!! برو خونه ت…برو آبجی…استغفرالله…حجابت کو؟چادور چاقچورت کو؟ بی چادور راه می افتی تو کوچه؟ بزنم؟ بزنم؟ ها؟!!!

سلام سلام بر دوست عزیزم!
بابا من نمی‌دونستم! چه خوب دختر! یعنی خیلی خوشحال شدماااا! اگه تابستون باشه میام اصفهان…
با میثم موافقم، البته نظر مریم‌جان هم خوبه، بستگی به نوع کار و توضیحات لازمش داره که به نظرم خودت بهتر تشخیص میدی.

سلام سمانه فینگلیش خودمون…نه عزیز تابستون نیس…مهر ماهه…روز جهانی عصای سفیده انشاالله…ببین میتونی بیای؟ فقط خدا میدونه که چقدر خوشحال میشم اگه بیای…بیا برو بچه های اصفهانا از نزدیک ببین دختر…این اصفهانیا عجیب دوست داشتنی ان…به جان همسایه بغلیمون راس میگم…اصلا خدا سنگم کنه اگه دروغ بگم…
شکلک رهگذر سنگ و کلوخ شده….خخخخخخ……….
منم نظر مریم و میثم و آگاهی رو قبول دارم…پس تو تیم خودمونی…

سلاام رهگذر
خوبی آیا؟
خیلی عالیه که میخای نمایشگاه بزاری،قبلا هم یه چیزایی بهم گفته بودی
به نظرم تابلوهای زیر مجموعه هم توضیح داشته باشه بهتر میشه،یا اینکه خودت برای کسایی که میان توضیح بدی
راستی بهم ایمیل بزن،ایمیلتو یادم رفته
در ضمن چه خوب اصفهونی مینویسی
خخخ

سلام عباس پسر ننه عباس…آره راجع بهش حرف زدیم…تو عمارت چهلستون بود فکر کنم…من و تو و مامان عباس رفته بودیم اصفهان گردی…اونجا بود که راجع به فکری که تو کله م بود براتون حرف زدم….حال مامان هنرمندت چطوره؟ بش یک سلام درست و حسابی و توپ برسون…تو پسر خیلی خوبی هستی عباس…هوای مامانا داشته باش…ممنون که نظر دادی…
خوب اصفهونی مینویسم؟!!! خب اصفهانیم کردن این اصفهانیهای عزیزتر از جان!!!! اصفهان بودی توام الان لهجه گرفته بودی…
دادا… واس نمایشگاه با ننه ت وخی بیا اصفان….

سلام، من که اسم و فامیل شما را نمیدونم و ای کاش میدونستم چون من دوست دارم که با نام افراد آشنا بشم و صداشون بزنم. اسم مستعار داشتن خیلی خوبه ولی اول باید ما نام اصلی شما را بدونیم تا اسم مستعارتون به دل ما بنشینه. یکی دو تا سؤال از شما خانم رهگذر دارم.
۱- این نمایشگاه شما کجا برگزار میشه؟
۲- شما تا به حال چند تا کتاب را به صورت گویا تبدیل کردید؟ میشه در اختیار ما هم قرار بدید تا گوش کنیم؟
تابلوهاتون رو اگر توضیح بدید خیلی بهتره و این باعث میشه که ما که با نقاشی آشنا نیستیم، با توضیحات شما آشناتر خواهیم شد. با تشکر ببخشید سرتون رو درد آوردم. در پناهه خداوند متعال موفق باشید.

۱-فعلا اصفهانیم…اگر شهرهای دیگه هم خواستند و استقبال داشت، شهرهای دیگه هم برگزارش میکنیم…
۲- باورت میشه نمیدونم!!! نشمردم که آخه…در اختیارتون هست…روی همین سایت دو تاش هست: دیوانه وار از کریستین بوبن و به کسی مربوط نیست از جومپا لاهیری…
۳-سلامن علیکم…عرض ادب و احترام…
۴- حتمی خودم توضیح میدم…حتمی…

رهگذر جون اگه خودت توضیح بدی که خب دیگه نیاز به نوشتن نیست من گمان کردم که توضیحی در کار نیست
ححححح تازه خودتون هم توضیح بدی بهترِ چون بعضی از نابیناها خط بریل رو متأسفانه بلد نیستن
بععععععععله دیگه

آره آره…منم اینا تازه متوجه شدم که بعضی نابیناها خط بریل بلد نیستند…عجیبه ها…خیلی عجیبه!!! من که شاخام در اومد وقتی فهمیدم…چرا خب؟ اصلا چرا یه کلاس بریل در سطح شهر نداریم؟ من این را هم به انجمنهای اصفهان توصیه کردم…بابا یه کلاس بریل بذارید واسه بیناها و غیر بیناها…شاید یکی ام مث من بخواد بریل یاد بگیره!!! خدایاااا…

زینب جان…نتونستی دانلود کنی روز اول کاری آقای خادمی رو؟ بیا اینجا تا برات تعریفش کنم…اونجا نمیشد جلو خودش بگم…
اولش با یه آهنگ شروع شد….دیش دیری دیدیدیدیدد…..بعدش خادمی اومد رو صحنه، دیری ری ری…بعد شروع کرد از خودش تعریف کردن!!! من خیلی زرنگم..من هرجا میرم همه چی با خودم میبرم…کلا همین طور که دارم از زندگیم لذت میبرم، کامپیوترمم حالش خوبه…من صبحا با تاکسی تلفنی میرم اینور اونور…راننده ی تاکسی تلفنیمون چل تا مرغ داره!!! بعد دوباره آهنگ اومد…..دیریریریریرریریر یرریریریری…….ای دل بلایی دلبر بالا بلایی دلبر در انتظارم که از در برآیی دلبر…. دیریریریر ریریریریری… بعد دوباره خادمی پرید وسط صحنه با لباس زبل خان…زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا…و هی از تو کلاهش چیز میز در آورد بیرون، اونقدر که حال آقا بیناهای سر کارشا گرفت و چش و چارشون باباقوری شد…دوباره آهنگ…کفتر کاکل بسر، های های…این خبر از من ببر، های های… آخرش به این نتیجه اخلاقی رسوند ما رو که با توپ پلاستیکی وقتی بازی میکنید دو پوسته ش کنید!!! بعد آخرش برامون روضه هفتاد و دو تن گذاشت و نیشستیم به گریه!!! آخرشم قابلمه هامونا پر شام امام حسین کردیم و واسه مریضای تو خونه و تو کوچه نذری آوردیم…همین…تمام شد…دیگه غصه نخوریا … همینارو گفت….

خانم رهگذر سلام، خواستم از شما به خاطر راهنماییتون تشکر کنم. همین الآن یکی از کتابهایی که با صدای خودتون بود را دانلود کردم. واقعاً باید به شما به خاطر این صدای عالی تبریک گفت. خدا به شما خیر بده که دوستدار ما نابینایان هستید. یک درخاست از شما دارم. من میتونم ایمیلی از شما داشته باشم یا نه؟ شب آرامی داشته باشید.

خواهش میکنم آقای ضیایی فر…صدای عالی؟ نه بابا…گوشتون عالی شنیده…وگرنه منکه صدام عادیه!!! فقط موقع خوندن جوگیر میشم!!! اینه که خوب درمیاد…کلا آدم جو گیری ام…
آهان ایمیل؟ شما ایمیلتون را بگذارید…من انشالله فرصت کردم بهتون ایمیل خواهم داد…راستی اگر سؤالی چیزی دارین همینجا بفرمایید جواب میدم….اگر کتابی مد نظرتونه بفرمایید تا به آقای عابدی انتقال بدم…و بهشون میگم که کتابتون را در اولویت قرار بدند…اگر من هم نرسیدم، کتابخونه گوینده های بسیار توانا و خوش صدایی داره!!! باور کنید…یکی دوتاشونا خودم معرفی کردم به کتابخونه فاطمه زهرا….

سلاآآآآآآآام رهگذر تازه من اومدم اینو میخوای چیکارش کنی اول بگو چه تضمینی میدی که ما از اون نمایشگاه سالم در میاییم بعد بگو با چی پزیرایی میشیم لابد نونو پفک دیگه مغذی و مقوی و نسبتا ارزان مناسب با اصفهان دیگه این که امکانات حفاظتی و امنیتی ی این نمایشگاه در چه حدیه بعد این که توضیحاتت رو عملی میدی یا تئوری یعنی منظورم اینه که اگر تابلویی کشیده باشی که توش یکی داره شلاق میخوره خدای نکرده نمیخوای که عملن برامون توضیح بدیمیدونی که اینا رو برای چی میپرسم چون میخواهم زنده بمانم بعد یه آدرس بدم و جونمو وردارم و در برم جناب زیا ای فر عزیز شما میتونید سهتا دیگه از کتابهایی رو که سرکار خانم رهگذر برای ما زحمت گویا کردنش رو کشیدن رو از سایت گویا کتاب که آقای علی ی عباسی زحمت راه اندازیش را کشیده اند دریافت کنید نام کتابها سرگذشت ندیمه همنام و تبریز مهآلود هست اسم و فامیلشون رو هم توی کتابها گفتند ولی خداییش من که نتونستم بفهمم فامیلشون چیه اگر شما فهمیدین تو رو خدا بیاین بگین منم حالیم بشه راستی رهگذر یه سؤال اساسی یادم رفت ازت بپرسم میتونی بهم قول بدی اگر بیام نمایشگاه میتونم امیدوار باشم که روز بعد رو میبینم یعنی به زندگی امیدوار باشم یا وصیت ناممو بذارم جیبم و بیام نمایشگاه شهروز تو در جریان باش بچه ها از همتون حلالیت میطلبم من دیگه از دست رفتم الفراآآآآآآآآآآار

خانم رهگذر سلام، صبح شما بخیر، این ایمیل منه یادداشت کنید.
roozehtazeh@gmail.com
یک ایمیل دیگه هم دارم.
fasletazeh.68@gmail.com
خداوند در کنار همه نعمتهایی که به شما داده، صدای خوب هم به شما داده این خودش یک نعمت باارزشه که شما حتماً لیاقتش را دارید. موفق باشید.

سلام بر ننه رهگذر خودمون خخخ.
به نظر من که توضیحات کامل در حین بازدید میتونه حس واقعی برای همه دوستان داشته باشه و یه حس اجاره ای و موقت اون لذتی رو که باید و شاید در موقع خودش نمیتونه القا کنه.
پس بنابر این تا حد امکان اون احساس تابلوها رو باید در همون موقع به نابینایان منتقل کنید.
خیلی کار جالبیه، موفق باشید.
تعابیر و تعاریف من تماااااام، والسلامُ علیکم و لعنت به هرچی تابلوی بیتوضیحه.

سلام بر عمو چشمه ی عزیز…
اوکی عمو…یعنی شما میفرمایید که همه ی تابلوها توضیح داشته باشن؟ خب…اینطوری که من باید تا سال دیگه این موقع بشینم به بریل نوشتن که!!! خب خودم اونجام شفاهی توصیح میدم دیگه…اما چشم…تابلوهای اصلی را توضیحات مبسوط میگذاریم…لعنت خدا بر ننه های حرف گوش نکن…

چشم آقای ضیایی فر…
بسم الله الرحمن الرحیم…من یک رهگذر هستم.من یک رهگذر نقاش هستم که یک دهه است تو دانشگاه ویلون و سیلونم…ولی هنوز لیسانس ندارم!!!خخخخخخخخخخخ……..من یه پسر دارم هم سن و سال شما…پس میتونی ننه خطابم کنی!!!حالا حساب کن چن سالمه…اگه سی سالگی شوهر کرده باشم، بعد از ازدواجمم رفته باشم دانشگاه و بعد از دانشگاه بچه دار شده باشم….میشه به عبارتی شصت و هف هش سال…ننه خیر بیبینی این سوزنا برام نخ کون….
کتابخونه فاطمه زهرارو هم باور کونید نیمیدونم از کی افتتاحوندنش!!! اص خبر ندارم…اصی نیمیدونم!!!

سلام بر بچه مثبت محل…چشم آباجی…خودمم دوس ندارم بازدید کننده درگیر نوشته ها باشه!!! دوس دارم بیاد از لمس تابلو لذت ببره…اما خب…بعضیاشونا حتمی توضیح میذاریم براشون…نیاز دارن آخه…هم توضیح فارسی داره هم انگلیسی…برای دوستان انگلیسی زبانمون…خخخخ…..واقعا نمیدونم چرا انگلیسی ام گذاشتم!!!! توهم برم داشته بود اروپا گردی کنم!!!خخخخخخخخ…..غافل از اینکه پول بلیط تا مورچه خورتم ندارم!!!هعییییی……..

سلام بر خانم کاظمیان و رفیق شفیقش اعظم بانو، که هی میشینن و باهم پشت سر من لاغر بدبخت غیبت میکنند، و تا سراغشونا میگیرم میگن: آخ آخ…ذکر خیرت بود….ذکر خیر کوجا بود؟ داشتید برام نقشه های شوم میکشیدید که سرمو بکنید زیر آب…من شما دوتا کفتر کاکل بسر رو میشناسم!!! خدا بدادم برسه…لطفا نمایشگاه رو خودتون تنها بیاین، همراه ممراه نیارینا…
راستی دلم براتون تنگیده…یه روز میام که سه تایی باهم بریم حسابی قدم بزنیم…حسابی…
مرسی نظر دادین…قربونتون. بوس بوس….

سلااااام بر برادر آقای رهگذر اصفهونی زاده ی اهل همدان هاهاها
خوبی جناب رهگذر خان . چه معنی میدهد شما با دخمل خوبم مریم جون شیبانی یککککه بدو کنی و هوار بزنی که ونوسی هستی ؟؟؟
تو یک ونوسی از نوع لوسی تشریف داری ههههه
زیر آبی خان شما هنوز طریقه صحبت با یک خانومو یاد نگرفتی آآآقای
ردگذر خخخ اگه ی ونوسی حتی بهت گفت
تو دیوار یا درختی ،بلند بگو هر چی تو بگی،من همونم . تو راست میگی ، چشششششششمممممم.
هاهاها
مریم جونم خودم باهاش حرفیدم خخخخ یک عدد ونوسی از جنس شیشه ای هستش این رهگذر . ولی رععععد بهش میگه رها جون خخخخ
اگه رها جون دخمل نبود و رضا خان بود باور کن همین وسط بخاطر اینکه روی حرف تو حرف آورده قربونیش میکردم هاهاها
*****
رهای من عزیزم واقعا تو کارت درسته . به ندای قلبت گوش کن خودش راهکار درستو بهت نشون میده .
نمردیمو ی ببین دیدیم که مثل رعععد عاشق نبین ها باشه هاهاها
موفق باشی . رهای هنرمند هنراتو رو کن نقاشی ،گویندگی .
رععععد بزرگ هیچ هنری نداره .شکلک منم هنر وخوااااااام .

سلاااااام بر رعد السلطنه…ارباب خودم سامبولی بلیکم…ارباب خودم سرتا بالا کن…ارباب خودم بمن نگا کن…ارباب خودم بزبزقندی…ارباب خودم چرا نمیخندی؟خخخخخخخ……
ارباب خانوم….دیشب این مریم بانو منا تنها گیر کشیده بود و هی میگفت تو مردی!!! هر چی عجز و لابه کردم قبول نکرد که نکرد!!! اصی مرغش پا نداشت که نداش!!! اینقد گفت و گفت که مام زدیم کوچه خاکی….
رعدبزرگ شما معلمی، خانوم…من هیچوقت معلم نمیتونم بشم…اصلا کلاسای بالای پنج نفر رو قبول نمیکنم!!! چون نمیتونم…چون بلد نیستم…چون بی دست و پام…چون گیج و گولم….
معلمی کم هنری نیستا….

خانم رهگذر سلام، میخواستم بگم که کتاب سرگذت ندیمه را من دانلود کردم ولی با صدای شما این کتاب خوانده نشده بود. این کتاب در شیراز ضبط شده بود و خانم زارعی این کتاب را خوانده بودند. نویسنده این کتاب مارگارت النر اتووت بود. از سایت گویا کتاب دانلودش کردم. آیا نویسنده این کتاب با آن کتابی که در شیراز خونده بودند فرق داره یا نه؟ با تشکر از شما.

آقای ضیایی..فکر میکنم همون باشه…یعنی همونه دیگه…سرگذشت ندیمه نوشته مارگارت اتوود…توصیه نمیکنم گوش بدی…حوصله ت رو سر میبره!!! شما تبریز مه آلود رو پیدا کن و گوش بده…در مورد انقلاب مشروطه است…یک رمان تاریخی خیلی قویه!!! کلی اطلاعات میده بهتون…در ارتباط با دموکراتهای قفقازیه که تو تبریز تشکیلات مخفی داشتند…من که اون رو توصیه میکنم بهتون…ندیمه خیلی زنانه است…بدرد مرد ها نمیخوره…

ای بابا…پس من از کجا کتاب جنازه دار بجورم واس این بچه؟ممنون بابت آگهیت آگاهی…
خب بذار منم یه توصیه بکنم بهت…این کتابو بگیر بخونش…اون زمان که من خوندمش خیلی دوسش داشتم…یه دکتر هانیبال تو داستان هست که آدم خواره…فیلمش هم ساخته شده…ژانر وحشت….

رها جون تند سریع زود ،نشناس نومتو تبدیل به بشناس نومه کن خخخ
چرا سنتو نمیگی خخ
تازه روز تولد و ساعتش هم باید بوگویی داداش ردگذر . ببخشید دست خودش نیست آباجی . از دیشب که مریمی گفت آقای رهگذر بد جور خوشم اومد که بهت بگم دادا رهگذر اصل آذری تبار اصفونی هاهاها
اگه سنتو نگی بهت میگم ننه جی هاهاها .
میگم رهایی اگه بتونی نقاشیاتو به دخملای واتس آپی بدی که برامون توی گروه بذارن عالی میشه .
خب ی کمی هوای ببین هارو هم داشته باش . جای دوری نمیره .

باشه بمحض اینکه آماده شد یکی دوتاشو میفرسم براتون…من نصفه شب دنیا اومدم… یه شب پاییزی، زمستونی…یه شب برفی…برا همین هیچوقت از تابستون خوشم نمیاد…من تابستونا افسرده و دلمرده ام…اما زمستونا کیف میکنم…هر چی هوا سردتر، من خوشحالتر..هر چی برفی تر، من بشاش تر…هر چی یخبنون تر، من سرحالتر…اصلا با هوای اصفهان نمیتونم ارتباط برقرار کنم!!! اونم نمیتونه با من ارتباط برقرار کنه!!!ما اصلا با هم تفاهم نداریم…مهرم حلال جونم آزاد…خدا مرگش بده آکله رو…..

درود! نظراتم قبل از خواندن نظرات بقیه، تو که فقط گوینده هستی و تا جایی که من شناختمت شنونده نیستی: ولی من مانند همیشه حرفمو میزنم: لوح نابینایی یه لولا داره که داخلش تکه سیم خشکی وجود داره، وقتی این سیم را از لولا خارج کنیم میتوانیم لوح نوشتن را وسط هر جایی قرار داده و متن را بنویسیم، راستی گفتم: لولا: یاد لولا کاررو افتادم که صدای تو شباهت زیادی به صدای او دارد، راستی قرارس من فردا به اصفهان بیام اگه خواستی میام با همان روش که گفتم برات مینویسم تا ثابت کنم که چقدر هنرمند قابلی هستم!

دقیقا منم همین کارو کردم عدسی…چرا فک کردی خودم عقلم به اینجا قد نمیده!!! بابت بریلها مشکلی ندارم فعلا…حله….سپاس که میخوای کمک کنی…سپاس….
واقعا صدام مثل لولای در روغن نخورده است؟!!! یا امامی زمون…چیچی میکشید شوماوا و جیک نیمیزنید…یا خدااااا….

من از آقای خادمی در اردوی نجف آباد قول گرفتم که در فراخوان نمایشگاه، از طریق همین سایت حمایتم کنن…رو قولشون حساب میکنم…مهر ماهه عزیز…خبر میدیم…هم از طریق این محل…هم از طریق انجمنهای اصفهان…

شلالالااااااااامی،که خوبی رهگذر،میگم اول که اولین پستتو و نویسندگیتو بهت تبرییییییییک و مبارکا میگم که،بعد اینکه این خععععلی عالیه که تو به فکر بچههای نابینا هستی نانازم،منم نظر میثم رو میپسندم و اگه هم امکانش واست نبود خب نظر سمانه فارسی هم قابل تامل هست که،میسی میسی میسی نانازم،بوووووووس،خدافسی

سلااام بر شیرین زبان بانوی محل….من بفکر بچه ها؟ نه بابا…برای این نمایشگاه بچه های اصفهان اونقدر کمکم کردند که حسابی شرمنده شونم…بهم بریل یاد دادند…راهنماییم کردند…واسم ترجمه کردند و خلاصه مرحله به مرحله حسابی سنگ تموم گذاشتن…انشاالله باید یه روزی ام بیام تک تک ازشون تو محل تشکر کنم…حتی از تو که نظر میدی!!! اینم خیلی کمکه دختر…من رو تک تک نظرات فکر میکنم…تک تک نظرات برام خیلی اهمیت داره…ممکنه یه نظر کل جریان و مسیرکارم رو عوض کنه!!!
من دیروز که همون نظرات اول رو دیدم دست از توضیح برداشتم و امروز که استادم بابت این کارم ازم توضیح خواست گفتم: خود بچه ها اینطور خواستند…یعنی پشتم قرص بود به نظرات بچه ها…کلی روی این نظرات کوچیک حساب باز کردم… مرسی عزیزم….

شکلک رعععد به رها جون حسودی میکنه که با مهربون جون و اعظم بانو میخواد بره پیاده روی خخخ
خوش به حالت .
راستی رهایی تو از نبین ها سوال موال نداری ؟؟من اونقدر دوست دارم که همه ی نبین های دنیا بشینن روبه روم و به سوالات من پاسخ بدن .
مثلا بگم دریا و کوهو برام توصیف کن . بهشون انواع میوه رو بدم و بگم این چیه ؟؟
یا اینکه ببرموشون کنار ی دره و پرتگاه بگم چه حسی دارید ؟؟میدونی سوالات من ی جوریه که جواب همه با اون یکی فرق میکنه . تا حالا فهمیدم که هر کس کوهو ی جور تصور میکنه . خیییلی ذوق میکنم .
****.
زینبی چن وقت پیش خواب منو دیده بود . با خودم میگم یعنی چه چطور تو خوابش بودم . ی صدا ؟؟بعد تو خوابش منو با صدای خودم دیده و شنیده یا با صدای رععععد مجازی خخخ
رهایی من ی دیووونه هستم . همکارای ادبیاتی بهم میخندن که چطور با عشق انشاهای بچه هارو میخونم . خخخ
چطور بگم عاشق شناخت روحو روان همه ی آدما علی الخصوص نبین ها هستم .
راستی من همیشه آرزو داشتم خودم نقاش باشم و تصاویر خیالی خودمو بکشم .
اگه من به تو ذهنیاتمو بگم تو میتونی مثل بچه ی آدم بکشی ؟،

دوست دارم آسمون نزدیک به غروب باشه از نوع پاییزی بعد ی گوششش ی دست از توی آسمون به سمت زمین اومده باشه . از انگشتا رعععدو برق ساطع بشه . اونور آسمون هم ی چشم که خیس از اشک داره به ی گل نگاه میکنه خخخ
کامنت مفت ،ارسال مفت این میشه که رعععد خسته به هذیون گویی میفته هاهاها

نه رعد…من هیچوقت از بچه ها سؤال مؤال نمیپرسم…من در افسون گل سرخ شناور میشم…من درگیر احساسات قشنگشون میشم…نمیدونم چرا تا بحال چیزی نپرسیدم ازشون…راستی چرا؟!!!تو معلمی و میدونی که زرنگای کلاسن که همیشه سؤال دارن، گیج و گولان که همیشه ساکتن…من تا حالا یه سؤالم نپرسیدم ازشون…من اصلا نسبت بهشون کنجکاو نیستم…چرا راستی؟ فک کنم خنگم….
من ذهنیات تو را چطوری بکشم آخه؟ یه چی میگیا!!!
امروز از صب کله سحر بیرون بودم تا لنگ بعد از ظهر…تو راه برگشت، سر دروازه تهرون یه پیرمرد خنزر پنزری نشسته بود و با گواش رو برگه های چروک پروک دفتر نقاشی میکرد و میفرخت…با گواش ایرانی…اول توجه نکردم رد شدم…بعد یه هو دوزاریم افتاد و راه رفته رو برگشتم…وایسادم بالا سرش ببینم داره چیکار میکنه…با یه قلموی کج و کوله نقاشیای بچه گونه میکشید…ماشین، هواپیما، تراکتور…انگار که هف سالشه!!! هر نقاشیرم زده بود هزار تومن…یکی از تراکتوراشو ازش خریدم!!! وقتی دید تخته شاسی دستمه گف: شما نقاشی؟ گفتم: آره..نقاشم که از نقاشیاتون خوشن اومده!!! بیچاره پولشا نمیگرفت..میگفت بردار مال خودت…بزور هزار بش دادم و شب میخوام بشینم این تراکتورا قابش کنم بزنم دیوار اتاقم…خیلی قشنگ میبینمش….خیلی بدلم نشسته…
خب آبجی …شما چیت از این پیرمرد شندره پندره کمتره؟ بشین بکش دیگه…هر چقدرم که ضعیف باش، اگه ذهنیات خودت باشه حتمی به دل میشینه و یه خر پیدا میشه که بزور ازت بخره…خخخخخخ

علی کریمی یا همون بی ادعا ی پست زد به اسم بیناها براحتی بپرسن و نابیناها با حوصله جواب بدن .
من تا حدودی سؤالامو پرسیدم. البته تا حدودی ههههه
ولی خیلی دوست دارم همه جواب بدن. چون هر جوابی با اون یکی فرق میکنه .
وای تو خنگ نیستی ، رعععد خیلی دوست داره کنکاش توی روحو روان آدما داشته باشه .
کلا اگه رهگذر خنگه رعععد بزرگ هم فضوله . فضووووول

رعد کبیر…این شعرا تقدیمش میکونم به تو:
زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی استکه از مدرسه برمیگردد
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمیدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید: صبح بخیر…
من در تعجبم چرا رهگذر فروغم گیج بوده؟
راستی حسین آگاهی، تو که از همه چی آگاهی…شعرای فروغ گویا شده؟

خانم رهگذر سلام، میخواستم بگم که در باره سنتون کمی من رو پیچوندید البته شاید دوست ندارید سنتون رو بگید. شما اصلاً بهتون نمیاد که سنتون بالا باشه. ببخشید که فوزولی کردم شاید شما از دست من ناراحت شده باشید. راستی به آقا پسرتون سلام برسونید.

ضیایی فر…من چرا باید تو را بپیچونم داداشم…من از تو خیلی بزرگترم…خییییییلیییییی….ندیدی عمو چشمه بهم میگه ننه رهگذر؟ خب…ما کلا خونوادگی خوب میمونیم…از بس خوشگذرونیم…مرسی شما لطف داری به من…من بسختی ناراحت میشم!!! پس خیالت تخت تخت باشه…وقتی ناراحت شم، ناراحتیمو پنهون نمیکنم، طرفم رو میکوبمش به طاق…یا به دیوار…یا هر جای دیگه که دم دس تر باشه… اگه ناراحت بودم که الان زنده نبودی…تبدیل شده بودی به گوشت چرخ شده و در ادامه ش به کتلت…
به پسرمم بزرگیتو میرسونم…عمو ضیایی فر…خخخخخخ…..

خودم دارم دکتر هانیبال میشم دیگهههههههههههه
.ایییییییی جنازه میخوااااااااااااااااااااااااام
الان اون کشیشه که هانیبال زد این قلبشو از شیکمش درآورد پیشمه ..الان خودم جنازشو دوباره میگیرم تیکه تیکه میکنم

سلام
از اونجایی که در حال حاضر به گوشهام اعتماد دارم پذیرفتم شما خانمید
البته یک خانم خوش صدا و هنرمند
یک پیشنهاد دیگه, می تونید توضیحات جانبی و طولانی را برای نابینایان ضبط کنید روی یک سیدی بهشون بدید مگه چند تا نابینای کنجکاو پیدا می شه؟
می گم نکنه شما خودت را به جای اون خانم خوش صدا جا زدی
نه نه نمی شه باید یک بار از نزدیک شما رو ببینم تا باور کنم
الفرار

مریم شیبانی به جون خودت من خانومم….شکلک تو سر زدن و های های گریستن….مریم شیبانی به خدا من خانومم…..خدااااا…منو بکش…..مریم شیبانی من خودشم…مریم شیبانی…

آفرین…آفرین….چطور به عقل ناقص خودم نرسیده بود این…راس میگیا، سی دی ام میشه داد به بچا…مریم شیبانی من خودشم….خود همون خانوم خوش صداهه… مریم شیبانیییییی دستم بت برسه به چند قسمت تقسیم شدی…مریم شیبانی من تو را میکشمت…مریم شیبانییییییی…..آهاییییییییییی…..

درود! خوب نظرات دوستان را مطالعه کردم و حالا پیشنهاد میکنم که یک دفترچه به خط بریل درست کنید و برای هر اثر یک یا چند صفحه در نظر بگیرید و در آن توضیح دهید، در ضمن طابلو ها را شماره گذاری کنید و صفحه های دفترچه را هم طبق تابلو ها شماره گذاری کنید تا هرکه درباره ی هر تابلو که دوست داشت همان را مطالعه کند! اما شناخت من از شخصیت یه نفر: روزی به اردویی رفته بودیم که صدایی ناشناس سؤالی از من پرسید و فورا جوابی گرفت و وسط روز دوباره همان صدای ناشناس گیر سه پیچ داد و من جوابهای کوبنده دادم و با خود اندیشیدم که این دختر سوسول و پاستوریزه و نازکنارنجی دیگه کیه که دچار من شده و اینقدر گیر سه پیچ میدهد؟! ساعت از ۱۹ گذشته بود که دوباره صدای سوسول گوشهایم را نوازش کرد و اینبار با نگرانی بیشتر حرف میزد و سوسول بودنش را ثابت میکرد و من چنان جوابهای کوبنده ای دادم که جای هیچگونه نگرانی نباشد و با تداروکات صحبت کردم تا از خجالت این سوسول خانم در آیند، خلاصه من به شدت پیگیر موضوع بودم و شب شده بود و من کنار مرکپ گروهی ایستاده بودم و تإکید میکردم که تداروکات به فریاد سوسول خانم برسند که شخصی اعلام فرمودند که سوسول خانم از حرفش برگشته و تصمیمش عوض شده و قرار نیست از گروه جدا بشه و با گروه برنامه را ادامه میدهد، حالا اگر شما بجای من بودید چیکار میکردید؟! من که آن صدا برایم کاملا ناشناس بود و پس از چند روز متوجه شدم یعنی دیگران به من گفتند که او چه کسی بوده است و من هنوز آن اتفاق برایم خنده دار است و بهترین خاطره از آن روز است، راستی شاید روزی بیاید که من خاطراتم را بنویسم و دفتر خاطراتم را تکمیل کنم!

من سوسول نیستم عدسی….من سوسول نیستم..
راستی منم خاطرات نجف آبادم را ننوشتم تو محله…
هیشکی تو این سفر رهگذر سوسول را تحویل نگرفت…هیشکی…..هیشکی تو نجف آبادتون منا تحویل نگرفت…عجب رسمیه رسم زمونه…قصه ی برگ و باد خزونه…میرن آدما….از اونا فقط…خاطره هاشوووون به جا میمونه….
بذار اولش رو براتون بگم: من خرم و خندان قدح لاله بدست خودما رسوندم نجف آباد…بانو بهم خوش آمد گف…ولی منو یادش رف…چون با پریسا نشسته بودند روی دسته ی مبل و باهم داشتنددر مورد دسته ی مبل حرف میزدند…زهره یه کم تحویلم گرفت و بعدش رف سراغ پریسیما….از خوابگاه زدیم بیرون…من یه عده مرد و پسر دیدم که هیچ کدوما نمیشناختم…دویدم قاطیشون و داد زدم…سلاااااام…هیشکی محلم نذاش…سوار اتوبوس شدیم…پشت سر شهروز و طه نشستم…کله مو از بین صندلی بردم اون طرف و گفتم: سلام بچه هااااا…من رهگذر محلم…شما کی هستین؟ هیشکی محلم نذاشت…به سعید ویسی پور گفتم: سلاااام من رهگذر محلم…گف: من از اسم مستعار خوشم نمیاد و محلم نذاشت….آویزون پریسیما و پریسا شدم و پرسیدم: بچه ها شماها رشته تحصیلیتون چی بوده؟ یکیشون گف حقوق…اون یکی اصلا محلم نذاشت… رفتیم و رفتیم تا به بیابون رسیدیم…نگران برگشتنمون شدم…راهنماییم کردن پیش آقای پژوهنده…رفتم پیشش داشت آش میخورد و با آقایون حرف میزد، محلم نذاشت…شماها هیچکدومتون منا محلم نذاشتین اولش…هی من مث فرفره دوییدم اینور و اونور…هی مث اسفند رو آتیش بودم..هیشکی محلم نذاشت که نذاشت….آخرای سفر بود که یه کم تحویلم گرفتین…البته بجز خانوم جوادیان…که از همون اولش یه کم دوسم داشت و آخراش دیگه صمیمی شدیم…با خانوم کاظمیانم آخراش دوس شدم…پری هام آخراش تحویلم گرفتن…شهروز که اصلا تاآخرش رو حرفش وایساد و اص محلم نذاشت….عمو حسینم راستی یوخده تحویلم گرفت…آقای سعدالله خانی ام خیلی محلم نذاشت…صب به صب یه بسته آدامس میداد دست من و با بداخلاقی و فیگور تحویل نگرفتن میگف: اینارو بین دخترا تقسیم کن…خودت نخوریشونا….
آی قلبم…شماها منو تحویل نگرفتین…همش با خودتون دوس بودین…غریب کشها…بینا کشها…قاتلا….

خانم رهگذر سلام، من به خدا باور نمیکنم که شما سنتون زیاد باشه مگر اینکه خودتون بگید. شما خیلی خیلی جوون هستید. من یک درخواست از شما دارم. شما گفتید که من به نهج البلاغه علاقه مند هستم. اگر براتون امکان داره این کتاب را برای ما بخونید هزینش هرچه قدر شد من از جانب خودم تقبل میکنم. ببخشید من منتظر ایمیل شما بودم تا این درخاستم را به طور خصوصی در میان بذارم ولی نمیدونم شاید فرصتش را نداشتید که برای من ایمیلتون رو بفرستید. شبتون خیلی خیلی خوش باشه.

سلام دوستان آهای رهگذر چند روزه که خیلی حالم خوش نیست امروز هم کمی بدتر بودم وگرنه انقدر عقب نمی افتادم میگم پرواز جنازه میخواد زورت بمن رسیده اگر راست میگی برو با هم قد و هم سن و سالهای خودت در بیفت نه خانم شیبانی گول نخورید ایشون آقا هستند تقلید صدا میکنند پسرای بدبخت رو بدام میندازند جنازه برای پرواز تولید میکنه حالا هم تو نخ منه من اگر این قلب نفهم دست از سرم برداشت و بودم تا اون موقع فکر کردی تنهایی پا میشم میام اون جا خیالت تخت با وزیر جنگ میام اون وقت ببینم چطور تابلو رو عملی توضیح میدی من به اندازه ی سن شما توی اصفهان بودم و مادرم هم ترکه پس میبینی که همه جوره واردم خلاصه گولشو نخورید کی بود رهگذر ازت سنتو پرسید بابا این از مادر بزرگ منم پیر تره یه سری به رععععد بزنم رععععد زینب خانم نگفت چطور از خواب پریده تو رو خدا این کار رو نکن خدا رو خوش نمیاد چرا میری تو خواب بچه ی مردم چرا کودک آزاری میکنی چراآآآآآ

مراقب خودتون باشید آقای سعدالله خانی…بیخودی حرص نخورین…دم نوش بخورید…بابای منم هر بار که قلبش درد میگیره میمیریم و زنده میشیم…برای خاطر دخترتون مواظب قلبتون باشید تو را بخدا…ما دخترا همه ی زندگیمون شما باباهایید…

خانم رهگذر سلام، من منتظر بودم تا شما برای من ایمیلتون رو بفرستید ولی ظاهراً سرتون شلوغه. من از شما یک درخاست دارم. شما گفتید من به کتاب نهج البلاغه علاقه مند هستم. اگر براتون امکان داره این کتاب را برای ما بخونید. راجع به سنتون من هنوز معتقدم که شما خیلی خیلی جوون هستید مگر اینکه خودتون سن واقعیتون رو بگید.

نهج البلاغه؟ با صدای زنونه؟ اوووو نه…..نه…این کتاب را باید یک مرد بخونه با صدای مردونه و محکم…من میتونم ریحانهًٌ النبی رو بخونم یا خطبه های حضرت زینب رو که صدای زن رو میطلبه…یا خطبه ی حضرت زهرا رو، همون فدک رو میگم…اینها رو پیگیری کنید اگر با صدای خوب گویا نشده، چشم…حتما گویا میکنم…خصوصاً اگر خطبه های حضرت زینب باشه…چون به ایشون ارادت ویژه دارم…اصلا قبل از اینکه بخوام برای نابیناها کار کنم قصدم حضرت زینب بود…ولی کار کردن صحنه های عاشورا یک حضور قلب شدید و ویژه میخواست…آمادگیش رو نداشتم، اومدم سراغ نقش برجسته برای نابیناها…که هیچ نیازی به حضور قلب و اینها نداشت…رفاقت میخواست که خداراشکر باهمه رفیقیم…بقیه ام با ما رفیقند….همین جا خبرم کنید…منتظرخبرتون میمونم…

با سلام خدمت سرشار خانم رهگذر راستش چند سؤال در ذهنم موج میزند گفتم اگر از نظر سرکار مشکلی نیست خدمت سرکار محترم مطرح کنم فقط اگر باعث خستگی یا زحمت میشود عذرخواهی مرا پذیرا باشید میخواستم بدانم نمایشگاه سرکار محترم در کجا واقع است و دیگر این که درمورد کتاب اگر سرکار زحمت گویا کردن کتاب ها را تقبل مینمایید ما این کتابها را چطور میتوانیم تهیه کنیم و کتابهایی که سرکار آنها را گویا میکنید چطور آنها را به دست میآورید برای گویا کردن و دیگر این کهما چطور میتوانیم از آن کتابهای سرکار که گویا کرده اید استفاده نماییم با تشکر فراوان و عرض شرمندگی از این که سؤالات من زیاد بود و باعث خستگی سرکار شد

خانم رهگذر سلام، میخواستم به شما یاداوری کنم که کتاب نهج البلاغه را حدود ۲۰ سال پیش رودکی گویا کرده بود اتفاقاً گوینده این کتاب یک خانم بود. در حال حاضر فایل صوتی این کتاب از نظر کیفیت در مرتبه پایینی قرار داره و خیلی قابل استفاده برای ما نیست. میخوام به شما بگم که ما الآن یک صدای گرانبها داریم و آن هم شما هستید. از آقا امام علی (ع) مدد بگیرید و این کتاب را شروع به ضبط کنید. خطبه های حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) را هم برای ما گویا کنید که ما گوش بدیم و برای شما دعای خیر فراوان بکنیم همچنان که در حال حاضر دعاگوی شما خواهم بود.

خب دریا جان…من به سؤالات تو با حوصله پاسخ خواهم داد…چون عزیزی…
۱-نمایشگاه در اصفهان خواهد بود…اما کدام گالری؟ این هنوز مشخص نیست…دنبال یک جای مناسب و آبرومند و باکلاسم…شما دعا کن یک گالری خوب بجورم…
۲-شما میتونی زنگ بزنی به این شماره در اصفهان و عضو کتابخونه ی فاطمه زهرا بشی…اهالی کتابخونه راهنماییت میکنن…۰۳۱۳۳۳۷۳۱۳۶
۳-کتابهایی که من گویا کردم دو سه تاش روی همین سایت گوشکن هست..شما برو بخش جستجو و بزن: سرگذشت ندیمه….بجورش و دانلودش کن…حتمی هم گوشش بده…من این کتاب را به همه دخترا توصیه ش میکنم…بعد که اونا دنلود کردی باز در همان بخش جستجو بزن: دیوانه وار…این را هم به دخترا توصیه ش میکنم که بگوشن….بعد دوباره بزن به کسی مربط نیست…اینهم یک داستان کوتاهه که همه اجازه دارن گوش بدن…چه دختر چه پسر…فرقی نداره!!!
بقیه ی کتابها رو هم میتونی از کتابخونه فاطمه زهرا بگیری…برات میفرستن انگار…دقیق قوانینشون را نمیدونم…زنگ بزن بپرس…
۴- دشمنت شرمنده باشه خانومم…هر سؤال دیگه ای هم داری تا من زنده ام بپرس…

اشکال نداره…من میگردم ببینم یک مرد میتونم پیدا کنم نهج البلاغه رو بخونه برامون؟باید یک طلبه ی خوش صدا پیدا کنیم…فک کنم بشه پیدا کرد…پیگیری میکنم…اون خانوم ۲۰ سال پیش اشتباه کرده که کلام مردانه و حماسی حضرت امیر را با صدای ظزیف زنانه خونده…من اشتباهش را تکرار نخواهم کرد…هرگز…
اما اون خطبه های زنانه را چشم…در اولین فرصت که حال خوبی داشتم شروعش میکنم…منظورم از حال، حال معنویه!!!

اوِل بشت بوگَم بی خودی شاخ تو جیب ما نکون بعدشم چرا نیمیگوی یه گالری ی مفتکی پیدا کونم دادا راستش این قلب بیشعور نه وایمیسه که بریم دنبال کارو زندگیمون نه مثل بچه ی آدم درست کارشو میکنه شیطونه میگه یه بار بفرستمش پیشت راهنماییش کنید راستی هی یادم میره بپرسم این دیگه چه تیتریه برای پستت گذاشتی تو که خودت خدای راهنمایی هستی کی جرات داره شما رو راهنمایی کنه اصلا فکر کنم دوره ی راهنمایی رو شما به دوره ی درسی اضافه کردین ای خدا بگم چیکارت نکنه مگه آزار داشتی خیلی کم درس داشتیم این سه سال رو هم اضافه کردین

سلام نمیذارین بریم پیکارمون که بابا خوب خانم شیبانی راست میگه دیگه خوب وقتی مردی چرا الکی میگی خانمم ما که دیگه از نزدیک دیدیمت راستی اون که گفتی بخورم چی بود دم موش مگه اینم داریم از چی درست میشه تو رو خدا مسخرمون نکن نکنه یه چیزی تو مایه های همون چیزه همون اینه ای بابا منظورم همون نونو چیز دیگه حتما باید برات هیجی کنم خارج از شوخی برام دعا کنید و حلالم کنید این چند وقته خیلی بهتون گیر دادم خوب تقصیر خودتونه نمیاین یه چندتا دیگه از شاهکارها تون رو روکنید منم مجبور میشم سوژه ی بیات رو کنم

خانم رهگذر سلام، صبح شما بخیر، یه سؤال از شما دارم. اگر من دلنوشته ای براتون بفرستم شما حاضرید آن را برای ما بخونید که بقیه دوستان محله گوش بدند یا نه؟ من کتاب تبریز مه آلود را پیدا نکردم اگر اسم نمویسنده رو میدونید به من بگید شاید زودتر پیداش بکنم.. با تشکر از شما.

سلام جناب آقای زیایی فر من که بهتون گفتم کجا میتونید سهتا از کتابهای گویا شده توسط ایشون رو پیدا کنید حالا یه آدرس دیگه هم بهتون میدم توی سایت شب روشن آقای علی ی عباسی تا یکی دو ماهی قبل از عید فقط کتاب میذاشتند ایشون اونجا این کتابها رو گذاشتند کافیه یکی از پستهای ایشون رو توی دو سه ماه قبل از عید پیدا کنید و برید قسمت درباره علی ی عباسی و بعد از معرفی ی ایشون با جهتنما بیایید پایین تا به همه ی نوشته های ایشون برسید اینتر کنید تا بایگانی ی همه ی پستهای ایشون براتون ظاهر بشه اون وقت با h روی پستها حرکت کنید و هر کتابی رو که مد نظر دارید انتخاب کنید وارد پست مربوطه بشید و دانلود کنید حیف حجمش زیاد است و شارژ من کم اگر بازم نتونستید پیدا کنید اگر عجله نداشته باشید چند روزی صبر کنید سرویسم رو تمدید کنم خودم طی چند ایمیل به دستتون میرسونم راستی من الان سرگذشت ندیمه رو با صدای ایشون دارم شما از کجا دریافت کردید که با صدای ایشون نبوده

سلام، آقای سعد اللهی من این کتاب را از سایت گویا کتاب گرفتم من با توجه به آدرسی که شما دادید به سایت گویا کتاب رفتم و این کتاب را دانلود کردم ولی با صدای خانم رهگذر نبود. من ایمیلم را در اختیارتون میذارم تا شما کتابهایی که با صدای خانم رهگذر خوانده شده را برام بفرستید.
roozehtazeh@gmail.com با تشکر از شما.

خانم رهگذر سلام، من میخوام این نوشته هام رو به دستتون برسونم ولی ایمیلی از شما ندارم که بفرستم. سایت محله هم تا اونجایی که من در جریانم مطالب مذهبی را منتشر نمیکنه. خوب با این وضعیت شما چه پیشنهادی دارید؟ این بار من از شما راهنمایی میخوام. با تشکر

حالیی شوما آجی بقبقوو!؟
ببخشیندا نشد زودتر بیاما, اینترنتی نا سرعت پر محدودم یاری نکرد, من چون نیمیتونم زیاد بنویسم چونکه نیمیادا فقط بد میگم نوشته حتما بذار ولی کم بذار توضیحاتشو خودمون میریم پیدا میکنیم, باریکلا!

سلام رهگذر میگم یه برنامه هست به اسم تالبلکا فارسیش افتزاه نوشته میشه این برنامه کارش اینه که متن رو به زبانهای مختلف تبدیل میکنه مثلا فارسی به انگلیسی و زبانهای دیگه و بلعکس یعنی از اون زبانها به فارسی سیروس و بعدش هم خانم آیت با منوی فارسی توی با تو منتشر کردند من برنامه رو دارم نمیدونم بدردتون میخوره یا نه و طرز کارش رو هم نمیدونم به رععععععد بگو با سیروس تماس بگیره و ازش بخواد تا یه آموزش برات بنویسه و ایمیل کنه و اصلا بگه که این برنامه میتونه مشکلت رو حل کنه شاید مفتی مفتی صاحب یه مترجم هم شدی اگر سیروس آموزشش رو ضبط کنه و بذاره توی سایت که آلی میشه اون وقت ما هم ازش استفاده میکنیم راستی نمیدونم شما اگه منو نداشتید چکار میکردید

آقای سعدالله خانی…ما اگه شما رو نداشتیم محله مون صفا نداشت…
آقای سعدالله خانی….نه…یه مترجم واقعی واقعی میخوام…با نرم افزار درست نمیشه…برای تابلوهام میخوام…اگر فردا من خاستم اون سر دنیا یک نمایشگاه داشته باشم، توضیحات انگلیسیم باید درست و درمون باشه…میخام تا میشه، یکی از خود بچه های نابینا برام ترجمه کنه!!! حالا یکیو میجورم آخرش…نشد میدم بیرون دیگه!!!
آهای بچه هاااااا…کی ترجمه میکنه؟ از فارسی به انگلیسی؟

ایمیلتا از رععععد بگیرم ؟؟؟
رعععععععد خودش باس بیاد ایمیل همه رو از من بگیره …
من اینجا یه کاره ای هستم خو مثلااااااااا
آیا نمیدانی ک ایمیلت در کامنت دانی موجود میباشهههههه ؟؟
فقط میخواسم اول ببینم اجازه میدی بت ایمیل بزنم ؟؟؟
هعی

ای بابا…خخخخخخ…ببین خیلی کمه….هر دفعه یه پاراگراف برات میفرستم…شاید کلاً رویهم رفته دو یا سه صفحه بشه…اجراش بصورت بریل برام سخته…پس تا میشه خلاصه ش میکنم…هر پاراگرافی رو که بهت میدم، دو سه روز بعد بهم تحویل بده…گمان نمیکنم وقتت رو بگیره، تو که خوراکته!!!…

اوه مرسی ملیسا جان…مرسی عزیز بدادم رسیدی…
مریم جان..اینهم شاهد…اصلاً بجای این دعواها یه روز قرار بذار در سطح شهر همدیگه رو ببینیم…چرا من تو را نمیشناسم؟ هان؟ شماره و ایمیل منو میتونی از دوستات بگیری…اگه موج نوری هستی از زهره، بانو و مرضیه امیری بگیر…اونها منو میشناسن…میدونند که خطرناک نیستم!!!خخخخخ….منتظر تماست هستم…

سلام
تسلیم شدم, خانم رهگذر
ولی میگما شما همون پستچی نیستید؟
چند تا دلیل دارم
یکی بینا بودن شماست و چند تا دلیل دیگه
می گم من بلدم بنویسم فضول. اشتباه شده
الآن دیگه منو نصف می کنید
اون قضیه خانم بودن تمام شد رسیدیم به پستچی بودن
به هر حال خدمت شما و شاد کردن دلهای بچه‌ها از خدمت به امام حسین کمتر نیست
در ضمن, من ساکن شهر طبس هستم خانم پستچی…شکلک یعنی من دارم زیر چشمی شما را نگاه می کنم

پستچی؟!!!!! یا حضرتی عباس….من خودم یه مدت گیر داده بودم به پستچی که تو کی هستی؟ حالا تو گیر دادی بمن که من پستچی ام؟!!! من اگه پستچی بودم که نامه های سر کوچه رو ته کوچه تحویل میدادم، نامه های ته کوچه رو سر کوچه!!!از من داغونتر نجستی بهم افترا ببندی؟
ولی آخرش فهمیدم پستچی کیه!!! پستچی یکی از خوبان روزگاره…نمیگم دختره یا پسر…هر کی که هست خیلی بچه ی کار درست و خوبیه…من که خیلی بهش ارادت دارم…و اسمشا گذاشتم: سرباز گمنام امام زمان….خخخخ

رها ،رها !آخه چرا رعععد بزرگو به خنده میسپاری خخخ

مریم جون این رهگذرو آبروی نداشتشو بر باد بدم هاهاها خودش چندتایی غلطو پلط توی کامنتاش جستم هههه
ولی من چند نفرو از لحاظ املایی تایید میکنم پریسیما ،ملیس،پرواز و شبو شور و بعد شاید مجتبی خخخ
ولی خدایییش کدوم مریخ میخ جنمی میاد این کارو انجوم بده ها؟؟
پستچی ی ونوسی به رحمت خدا رفته ای بودش که الان استعفا داده . خخه
رها خانومی در چه اوضاعی ؟نمایشگاهت تبدیل به رستوران نشده آیا ؟؟
نقاشی کردن به گردنت فشار نمیاره آیا ؟؟
کلا کارهای هنری برای ستون فقرات بسی ضررو ضورور داره ههههه

سلام رعد عزییییییز…تو فکر بودم یه اسمس بدم ببینم امتحانتا چیکار کردی، که یه هو دیدم اومدی این طرفا…دویدم پشت سرت…که بپرسم: امتحانت چطور شد راستی؟
من؟ گردن؟ آی آی…نگو که دلم خونه…گردن، زانو، کمر و به تازگی هم کتف!!! تقریباً دارم قطع نخاع میشم…له و لورده ام…نه بخاطر نقاشیا…پشت کامپیوترم که هستم همه جام درد میگیره…صندلیم غیر استاندارده!!! تازه ضعف بعد از ماه رمضونم دارم…حال ندارم از جام پاشم…هر چی هی شیرینی پیرینی ام میخورم فایده نداره…باز بی حال و فشار افتاده ام…
تو خوبی؟ نیستی؟ یعنی هستیا ولی کمی!!! حالا امتحانت خوب بود؟ کلاسات تمام شد؟

اینکه نیستم دلیلش امتحان نیست خخخ دلیلش حرف ی عاقلی بود که دوبار بهش چشم گفتم و بهش گفتم هر چی شما بگی خخخ افتاد که ؟؟
******
رهای من بعضی حرفا بد جوری به دلم میشینه .و به این راحتی رهاش نمیکنم .
******

قبولی درین امتحانا یعنی اول دوندگی و در گیری . چون باید کلاس آموزشی برای دبیرای منطقمون بذارم.
توی این دنیاهیچ موفقیتی بی تاوان نیست و برات ی دردسر دیگه درست میکنه خخخخ
*****
عزیزم بهترین راه برای درد گردن و کتف و شانه نرمشه . توی اینترنت سرچ کن که طرز درست انجام دادنشو ببینی . مواظب خودت باش .

سلام، در جواب خانم شیبانی میگم که، منم مثل شما اول فکر میکردم که رهگذر یک مرده نه یک خانم. وقتی که صداشون رو شنیدم باور کردم که رهگذر خانمه نه آقا. من که خیلی با خانم رهگذر آشنا نیستم فقط اینو میتونم بگم که ایشون خیلی با محبت و مهربون هستند من از لحن صداشون فهمیدم. از دوستی با ایشون پشیمون نخواهید شد. داشتن یک دوست خوب نعمته که خانم رهگذر نعمت و رحمت هستند.

سلام آقای زیایی فر عزیز من براتون گشتم و کتابهای تبریز مه آلود و هم نام رو از گویا کتاب پیدا کردم و لینک شون رو براتون اینجا میذارم به ترتیب و همین طور سهتا کتاب دیگه به نامهای سرگذشت ندیمه و کتاب به کسی مربوط نیست و کتاب دیوانه وار رو از همین سایت پیدا کردم و اینجا براتون میذارم تا راحت دانلود کنید البته پیدا کردنشون اون قدرها هم سخت نبود
http://aliabasi.dl3.rapidpars.com/29223/5179318/nzm91b7rghv/tabrize%2520mehalud.zip

http://tb26.Trainbit.com:8080/files/4877501884/v361436F6B2F6A37624A5568514753674954335463322F6C38325643536555765133567A5A4C5845314552673D/

http://luckymojy.dl3.rapidpars.com/21520/5520871/6kpgt8m5r4t/sargozashte-nadimeh.rar

http://luckymojy.dl2.rapidpars.com/21520/6220053/n0q8rm4eu36/be-kasi-marboot-nist.rar

http://luckymojy.dl2.rapidpars.com/21520/6522846/hwhea5fvus0/divanevar.rar

بازم سلام دوستان آقای زیایی فر من تمام لینکها رو امتحان کردم همه درست هستند و به خوبی قابل دانلود شما باعث شدید برای اولین بار از این کارها بکنم همش از این کار میترسیدم از دوست عزیز و برادر مهربونم آقای جابر جعفری برای این آموزش واقعا از صمیم قلب ممنونم حالا برم سراغ رععععد و رهگذر که اگه یه روز به این دو نفر گیر ندم روزم شب نمیشه جناب رععععد مگه قرار نبود امتحانات رو بپیچونی تو که همش سر کلاسها خواب بودی نکنه مخصوصا انتخابت کردند تا تابستونت سوخت بشه حقته خودت خواستی راستی چند روزه اینجا بخاطر یکی دوتا بارون مشتی هوا بهاریه و گرما کمتر اذیت میکنه مخصوصا شبا هوا آلیه رهگذر بترس از خشم من چرا دخترای معصوم رو اغفال میکنی چرا راستش رو نمیگی چرا نمیگی تقلید صدای خانم در میاری لامسب چه خوب هم در میاره راستی این به کسی مربوط نیست رو به من گفتی باشه تا تلافی کنم خانم شیبانی گول این مار خوش خطو خال رو نخورید بعدا نگید کسی نگفت من خودمو کشتم تا شما گول نخورید ولی انگار زور بی خودی زدم خود دانید تاریخ خودش بهترین راهنماست

س رهگذر…
من دارم تک تک پستاتو میخونم …
خوب به نظر من خوب تو که اصل رو میدونی پس همون کارو بکن….
من قبلا این اشتباه رو کردم و به این نتیجه رسیدم که طرف باید خودش هم یه تکونی به خودش بده اگر خواهان هست…..
تازه اینجوری یادگیری و یادسپاری هم بهتر میشه…..

دیدگاهتان را بنویسید