با سلام مجدد و عرض ارادت خدمت همراهان محترم, در ارتباط با پست هم محلی گرامی در خصوص آموزش عروض و قافیه به نظرم رسید شاید این پست برای برخی دوستان جالب باشد, حضرت حافظ محبوب و مورد ارادت بسیاری از جمله اینجانب است, روزی حافظ جوان نزد استاد شعرش با سایر دوستانش نشسته بود, استاد مطرح نمودند کدام یک از شما می توانید شعری بسرایید که ردیف آن سیاه و سفید و سرخ باشد, محمد یعنی حافظ جوان پذیرفت و چنین شعری سرود”
ای چشمت از خمار سیاه و سفید سرخ,
ای دستت از نگار سیاه و سفید و سرخ.
دل پیش روی تو به خجالت همی شود,
روزی هزار بار سیاه و سفید و سرخ.
کامروا باشید
۱۹ دیدگاه دربارهٔ «تشکر من از آموزش عروض و قافیه و اما سیاه و سفید و سرخ»
سلام. از شعرای حاضر جواب و دوست داشتنی خوشم میاد، از حافظ که نگو که استادی بوده برای خودش، از پست شما هم سپاس.
سلام خدمت سیتای محترم واقعا که آفرین بر نفس دل کش و لطف سخنش پاینده باشید.
سلام ممنون از این پست کوتاه و بسیار جالب
من هم از ابراز عقیده صمیمانه شما سپاس گزارم
سلام پست جالبی بود ممنون
من هم خدمت شما سلام و تشکر دارم
درود بر خانم حیدری گرامی. مطلب جالبی بود. از شما تشکر میکنم. موفق و پیروز باشید.
سلام خدمت شما و به قول حضرت حافظ “به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد”
درود بر خانم حیدری عزیز. جالب بود، نشنیده بودم، آفرین حافظ.
کمی دیر ورودتون تبریک میگم و واقعا خوشحالم که اینجا هستید.
سمانه خانم گل سلام و “جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت”
سلام نگین جان
ممنون هم از پست قبلیت و هم از این پست
ورودتو به عنوان نویسنده به جمع نویسندگان محله تبریک میگم
همیشه موفق باشی
پریسیمای عزیز سلام قبل از هر چیز از کتب ارزشمندی که با زحمت آقای فرجی تبدیل شده بود و شما زحمت آپلود و ارسالش را کشیدید سپاسگزارم و “بدین سپاس که مجلس منور است به دوست”
سلام، خانم مسافر شما این ابیات حافظ را از کجا پیدا کردید؟ من تا به حال این ابیات را از حافظ نشنیده بودم. من خودم فارغ التحصیل در مقتع کارشناسی هستم. زبان و ادبیات فارسی خوندم.
آقای ضیائی من این ابیات را از تحقیقی که در دوران دبیرستان در مورد زندگی نامه حافظ از چند کتاب بیانگر زندگینامه شعرا برگرفته بودم و در کلاس ارائه کردم در یاد داشتم و در حال حاضر مرجع دقیق آن در خاطرم نیست البته جنابعالی به خوبی واقف هستید که در مورد برخی امور در زندگی شعرای بنامی همچون حافظ اختلاف نظر بسیار است و در نتیجه شاید انتساب این اشعار به خواجه شیراز مورد تردید بوده و بر آن تاکید نشده است و به بیان شیرینش :مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست, حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد.
با سلام. وقت خوب. اگر سند این حکایت را هم یاد آور شوید بسیار ممنون خواهم شد. چرا که تا آن جایی که این کمترین خوانده و شنیده و البته در خاطر دارد در هیچ تذکره معتبری چنین داستانی در خصوص توانایی خاجه ذکر نگردیده اما در هر صورت از این که یادی از خاجه کردید جای تشکر دارد زیرا شکی نیست که خاجه شاعری تواناست روحش شاد. در پناه حق.
مرضیه بانو بر شما سلام و صد سلام آقای ضیائی هم همین سوال را داشتند و حقیر پاسخ دادم.
غزلی را نیز از دیوان خواجه به شما تقدیم می کنم.”
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
سلام خانم حیدری، جالب بود، تشکر. به اخوی گرامی هم سلام برسونید.
آقای حاتمی سلام پاینده باشید