خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

حتما بخوانید و قضاوت کنید

دوستان من درودی دگربار.
امروز رنجنامه ای را که در ادامه خواهید خواند، در گروه های نابینایی دیدم. ظاهرا دوستان و همنوعان خوب ما از استان البرز و کرج با انجمن دفاع از حقوق معلولین که بیشتر با نام مدیرعامل آن یعنی جناب محمودنژاد معروف است، به سفر شمال رفته اند که طبق گفته این عزیزان با مشکلاتی در حین سفر مواجه بوده اند.
از آنجا که محله ما و سایت گوشکن یکی از رسالتهای خود را اطلاعرسانی و حمایت از همنوعان میداند لذا اینجانب تصمیم به انتشار این رنجنامه در اینجا گرفتم.
البته قبل از انتشار با نویسنده ی آن یعنی جناب حمید میر غفاری ارتباط ایمیلی داشته و از ایشان کسب اجازه نمودم. امید که سرکار خانم درفشی جوان اجازه ی جناب میر غفاری را کافی بدانند و از انتشار مطالبشان در این سایت راضی باشند.

از دوستانی که با جناب محمودنژاد و دیگر مسؤولین این انجمن ارتباط دارند، تقاضا میکنم که انتشار این رنجنامه در گوشکن را به اطلاع ایشان برسانند تا چنان چه مایل به پاسخگویی باشند، این موقعیت را از دست ندهند. امید که با طرح این گلایه ها و واکنش مناسب و منطقی انجمن دفاع از حقوق معلولین، به نارساییها و نابسامانیها پایان داده شود.
پس این شما و این هم رنجنامه ی جناب حمید میر غفاری و در ادامه مطالب سرکار خانم حنانه درفشی جوان.

> این روزها و در گرماگرم فصل تابستان هم زمان با گرمای هوا بازار اردو ها
> و تور های مسافرتی معلولین نیز گرم میباشد که این امر تحت مدیریت بهزیستی
> و تشکل های معلولین در حال انجام است البته این امر و کموکیف برگزاری آن
> همواره با حاشیه هایی نیز همراه بوده است یکی دو هفته پیش ما نیز مثل
> بقیه معلولین در غالب انجمن دفاع از حقوق معلولین در اردوی تنکابن شرکت
> نمودیم اتفاقات و حواشی که در این مسافرت برای ما نابینایان کرجی رخ داد،
> مرا بر آن داشت تا سطوری در این باب نوشته تا شما دوستان بزرگوار که قصد
> مسافرت با این انجمن را دارید کمی با دقت نظر بیشتر تصمیم بگیرید همچنین
> بنده بارها از عناد و کینه حضرات مسؤول این انجمن نسبت به نابینایان چیز
> هایی شنیده بودم اما باورم نمیشد تا اینکه در این سفر …به عینه شاهد
> این امر بودم.
> بگذریم:مسافرت ما در صبح روز 10 مرداد از تهران آغاز گردید از یکی دو
> هفته قبل از سفر و هم زمان با انجام روند ثبت نام ما بارها از مسئولین
> انجمن خواستیم که به جهت بر سر مسیر بودن کرج، دیگر ما برای ملحق شدن به
> سایر مسافرین با ساک و وسیله سفر با همراه داشتن چندین نابینای مطلق دختر
> و پسر و با صرف هزینه اتوبوس به تهران نرویم و در همان کرج بر سر جاده
> چالوس سوار اتوبوس شویم اما حضرات امر که خود نیز معلول بودن درک شرایط
> معلولیت ما را ننموده و با دادن جواب های سر بالا ما را به طرز مسخره ای
> به تهران کشاندن و دوباره ما موقع سفر از کرج عبور نمودیم. همچنین ایشان
> به هیچ وجه بر روی اینکه آیا کسی سوار اتوبوس شده یا نه نظارت نمیکردن
> اصلا برایشان مهم نبود که مثلا نابینایی و یا حتی معلول دیگری که همراه
> ندارد آیا در هنگام توقف و پیاده شدن جا مانده یا نه؟ همچنین در هنگام
> صرف غذا در هنگام رفت اتوبوس ها را در محل بدی کنار جاده نگه داشتن که
> شاید هر عابری که از آن مسیر عبور میکرد وقتی جماعت ما را میدید به یاد
> کولی هاییی می افتاد که در سال های گذشته دیده بود می افتاد. از بدو ورود
> به اردوگاه نیز به طرز مرموز و عجیبی شاهد تبعیض های نا روا و گیر دادن
> های الکی برخی از این دوستان معلول بودیم. مثلا دیگر گروه ها و استان ها
> به هر نحوی بود میتوانستن برگه خروج و رفتن به دریا را دریافت کنند اما
> تا نوبت به ما میرسید دست مرموز از آستین این آقایان و خانم مسئول بیرون
> میزد به طوری که ما در آن پنج روز و مانند نابینایان رمان کوری در
> قرنطینه مطلق به سر بردیم. دروغ چرا به قول مشدی قاسم از این جا تا قبر
> آ آ آ یک روز هم جهت زیارت جنگل با این دوستان شرفیاب شدیم که در آنجا بی
> خیالی حضرات موجب شد یکی از دوستان ما لا به لای سنگ ها و محل نا مناسبی
> که در نظر گرفته شده بود پایش پیچ خورده و … جالب اینجاست که وقتی چنین
> اتفاقی افتاد حضرات نه فرد مصدوم را درمانگاه برده و نه هزینه های درمان
> را تقبل کردن و ما مجبور شدیم دوستمان را خودمان با این دو چشم … به
> بیمارستان برسانیم دوستان همانطور که شما نیز در جا های مختلف خوانده و
> دیده اید مدیریت محترم این انجمن بارها از حفظ کرامت معلولین توسط دیگران
> به درستی دم زده است اما احتمالا این بنده خدا نمیداند که کارمندان زیر
> دستش با حرمت و شأن معلولین چه میکنند در این سفر ما خود چند مورد شاهد
> این امر بودیم مثلا در یک مورد توزیع هندوانه وسط میدان شهر به صورت شتری
> خنده هر عابر عادی و تأسف ما معلولین را بر انگیخت اوج شاهکار دوستان در
> هنگام برگشت رخ داد ظاهرا حضرات برای ناهار تعدادی تن ماهی تهیه کرده
> بودن که بین حاضرین توزیع نمایند اما وقتی ما برای دریافت سهم خود وسط
> جاده چالوس [البته موقع توقف] مراجعه کردیم مسئول مربوطه به طرز بی
> ادبانه ای اعلام کرد تمام شده وقتی ما اعتراض شدید خود را به نحوه تخصیص
> مثلا ناهار اعلام کردیم این آقای جسمی حرکتی اعلام کرد همینی که هست و
> … ما نیز بیکار ننشستیم و خود به تهیه غذا از یکی از مغازه های اطراف
> دست زدیم تازه آنجا بود که خانم مسئول یادش افتاد که ای وای جماعتی
> نابینا گرسنه مانده و خواست موضوع را به شکلی ماست مالی کند.
> دوستان خدا شاهد است دعوای ما نه بر سر شکم است و نه از روی بغض و کینه
> اما بحث ما این است که چرا باید خودمان به خودمان رحم نکنیم؟ چرا معلول
> نباید چشم دیدن همنوع خود را از گروه های دیگر نداشته باشد؟ چرا باید
> اگر به من معلول مسئولیتی داده شد خودم را گم کنم و برای خود شیرینی جلوی
> رییس بخواهم دیگران را تخریب نمایم؟ تا امروز ما پس از اتفاقات این
> مسافرت سکوت کرده و چیزی نگفتیم ببینیم حضرات حد اقل یک عذر خواهی خالی
> از مجموعه ما میکنند یا نه اما از گوشه و کنار میشنویم که ایشان هر جا که
> نشسته و صحبت میکنن ما را اخلال گر، آشوب گر و … معرفی میکنن امیدوارم
> با خواندن این سطور در انتخاب این انجمن برای انجام مسافرت تأمل بیشتری
> نمایید.

و حالا سخنان خانم درفشی جوان
سلام دوستان در ادامه صحبت های جناب میر غفاری باید بگویم مسؤولین اردوگاه
حتی از ورود اورژانس به اردوگاه برای مداوای فرد مصدوم ممانعت کردند و پس
از درخواستهای مکرر اجازه خروج به فرد مصدوم دادند و تاکید کردن به خرج
خودت و مسؤولیت خودت باید به بیمارستان مراجعه کنی، این عزیزان اصلا
برایشان مهم نبود که فرد معلولی که با این گروه آمده اردو مبلغ مورد نیاز
برای درمان را به همراه دارد یا نه بعد هم نیامدند بپرسند نتیجه چی شد؟
در حالی که این عزیزان برگذار کننده کلی حساسیت نشان میدادند که هر فرد
با کارت معلولیت و کارت ملی خودش در اردو شرکت کند زیرا بیمه نامه ها به
نام شخص صادر شده است اما این بیمه نامه بی مصرف کجا بود را خدا میداند!
باور کنید اردوگاه برای نابینایان بیشتر شبیه تبعیدگاه بود وجدانً کانون
اصلاح و تربیت با مجرمینش بهتر برخورد میکنند این تشکل حتی کوچکترین حقوق
انسانی را رعایت نمیکند چه برسد به این که بخواهد از حقوق معلولین دفاع
کند. به نظر میرسد اسمش را تغییر دهند به انجمن نابود کنندگان معلولین ایران
شایسته تر باشد .

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «حتما بخوانید و قضاوت کنید»

درود! به نظر من اگر معلولینی که یک نماینده از گروهشان برای رفع اشکالات و مشکلات نداشته باشند را باید در دریا یا باتلاق ریخت تا دیگر نیازی به دفاع نداشته باشند، یادش بخیر زمان نامزدی مجید باصفا و ساجده من در اسکایپ گفتگوی متنی چند نفر از نابینایان را دریافت کردم که گروه اسکایپ تشکیل داده بودند و من هم در آن گروه بودم، گروه اختلاف بر انگیز هر بلایی سرشان بیاید حقشان است، گروه کرجی عزیز شما اول باید یک نماینده از بین خودتان انتخاب میکردید تا در مواقع مختلف از سرویس دهی به گروهتان دفاع کند و مجبور نباشید به تهران بروید، شما باید اول بین خودتان همبستگی ایجاد کنید سپس از تهران انتظار داشته باشید، به نظر بنده اگر یه گروه ۵ یا ۱۰ نفره نتوانند از بین خودشان یکی را به عنوان نماینده معرفی کنند ما را ول معطلی، اگر شما یک نماینده داشتید و اخلال گر نداشتید با مشکل مواجه نمیشدید، از ماست که بر ماست، من راه رفتن صحیح را یاد نگرفته ام و همیشه شاکیم، من از خوشی دیگران ناخوشم، من میخواهم تیشه به ریشه ی بعضی از همنوعانم بزنم تا خودم خوشبخت شوم، وقتی که یک شیطون چنین رفتارهایی از بعضی از دوستان شاکی ببیند نظرش این است که هر بلایی که سر بعضیا بیاید حقشون است، من وکالت نخوانده ام و قاضی هم نیستم که بخواهم قضاوت کنم، اما نظرم را بطور خلاصه نوشتم تا دانایان بخوانند و مخالفینم پتک کوب کنند!

سلام به عمو چشمه! ممنون از انتشار این پست عالی.
هر خطشو که میخونم اعصابم به هم میخوره. چون همه اینا رو چند سال پیش تجربه کردم. تصمیم داشتم یه پست در این باره منتشر کنم و بی حرمتی های مختلفی را که این انجمنها در حق نابینایان میکنند بگویم. و نظر بچهها رو بپرسم. با اجازه شما به عنوان صاحب پست و مدیر این سایت میخوام چند مسأله هاد رو که تو این انجمنها وجود داره و همیشه بوده و کسی جلوشو نگرفته، بگم. امیدوارم که سیاسی محسوب نشه. بدون تعارف بگم که این آقایون فقط به فکر منافع خودشونن. همه چیز به نام ما تموم میشه و پولها تو جیب ایشان میره. یه اعتباری هم برا خودشون کسب میکنن. بله چه انجمن دفاع از حقوق معلولان و چه انجمن نابینایان ایران و جامعه نابینایان بچهها رو مثل گوسفند ول میکنن و اصلا مراقب بچهها نیستن که کسی گم بشه. هیچ حاضر غایبی ندارن و اگه کسی جا بمونه متوجه نمیشن. خلاصه این که مسؤولیت پذیر نیستن. حتی اگه کسی بخواد همراه بیاره، به جرم بینا بودن باید هزینه بیشتری بده.
یادمه یه سال با همین انجمن رفته بودیم شمال. یا قبل از سفر یا تو اردوگاه از آقای محمودنژاد پرسیده بودیم که میتونیم بریم بیرون گفته بود مشکلی نیست. وقتی خواستیم بریم مسؤول اردو قبول نکرد و نهایتا گفت اگه آقای محمودنژاد قبول کنن میتونین برید. ما هم با ایشون تماس گرفتیم ایشونم خیلی راحت زد زیر حرفش. یه روز که ایشون اومدن اردوگاه، بچهها رفتن باهاش صحبت کردن. ایشونم که مهارت بالایی در فریفتن افراد با سفسطههای قوی داشتند، ساده بگم که پیچوندن. طوری حرف میزنن که انگار هیچ نقشی در اتفاقاتی که تو انجمن می افته ندارن. تو اردوهای داخل شهرم که یه مشت کاغذ ماغذ آویزون میکنن و مردمو دعوت میکنن به کمک به معلولین گشنه و بدبخت. خاطرات تلخ زیادی از ایشون دارم که خودش چنتا پست میخواد. انجمن ایران هم که اگه از این بدتر نباشه بهتر نیست. من با هردوی این انجمنها رفتم اردو. چند وقتیه که تصمیم گرفتم تو هیچ کدوم از برنامه هاشون شرکت نکنم.
اما سؤالم از بچههای نابینا این است که شما چرا هر بار با این انجمنها میرید. ولی بعدش شکایت میکنید.
درسته که مسافرت برای ما خیلی سخته. درسته که خیلی از دوستامونو اونجا میبینیم. اما اصلا ارزش اینو نداره که در حق خودمون خیانت کنیم.
ببخشید که این قدر صریح حرف زدم و کامنتم خیلی طولانی شد. حرف خیلی دارم ایشالا اگه اجازه داشته باشم، تو یه پست حرفامو میزنم.

عباس و خانم حیدری ولی من نظرم نیست که وقتی مشکلاتی هست صحنه را خالی کنیم بلکه باید سعی کنیم آن مشکلات را برطرف کنیم. بجای پاک کردن صورت مسئله بیایید مسئله حل کنیم. خخخخ. عباس جان نباید همه چیز رو منفی دید. قطعا این اردوها و مسافرتها نقاط قوت و مثبتهای زیادی هم دارند. این را فکرش را بکن که شاید یک نابینای خانه نشین یا یک معلول قطع نخاعی و ویلچری تو خواب هم نبینه که روزی سفر بره. شمال بره مشهد بره. حالا بالاخره این انجمنها با شناخت این مشکل و آرزوی معلولین برای مسافرت اقدام به این کار میکنند و باعث میشوند که چند روزی این عزیزان از خانه دور باشند و تنوعی در زندگیشان ایجاد بشه.
من با همین انجمن سفری به مشهد رفتم خب خداییش در هتلی تمیز و با کلاس جا گرفته بودند که شاید من تو خواب هم نبینم که روزی خودم به چنین هتلی برم. بله انجمن باید به بچه ها قبل از سفر بگه که آقا و خانم ما مسؤولیتی در حین سفر قبول نمیکنیم مثلا همراه نمیتوانیم برای شما جور کنیم که شما را به گردش یا به زیارت ببرد باید حتما همراه داشته باشید. در این چند روز ما آزاد بودیم و کسی در رفت و آمد ما دخالتی نداشت این خوب بود ولی منی که همراه نداشتم اذیت میشدم و نمیتوانستم اون طوری که دوست دارم از سفرم لذت ببرم و استفاده کنم. باید این رو صادقانه به بچه ها بگویند تا بچه ها تکلیفشان رو بدانند.
ولی باز میگم که نباید سیاه یا سفید دید. باید نقاط مثبتها را هم مد نظر داشت.
مرسی عباس و نگین محله که افتخار دادید.

عمو حسین گرامی سلام امیدوارم هر جا هستید کامیاب باشید, گاهی اوقات تعصبات عقیدتی و موضع گیری های بیهوده و گاه دل بستگی به عناوین موقت و فریبنده آنچنان شدید است, که به هیچ وجه مشکلات مربوط به فلان فرد یا گروه را شاید نتوان حل کرد, برای اینکه از انرژی خود بتوان استفاده بهتر نمود, راه حل ممکن کناره گرفتن از آن گروه و همکاری با دیگران است. بدرود.

سلام دوست عزیز برخی فرمایشات شما درست اما گروه کرج یک سرپرست داشت و در مواقع لازم تا توی دهن شیر پیش رفت اما متأسفانه مسؤولین انجمن دفاع از حقوق معلولین بی منطقتر از آن هستند که بتوان فکرش را کرد نکته دیگر این که از بدشانسی خود سرپرست گروه دچار حادثه شد راجع به نحوه توزیع غذای برگشت هم درایت و توانمندی سرپرست بود که مشکل ناهار بچه ها را حل کرد. دلیل اصلی به وجود آمدن چنین اتفاقاتی این است که مسؤولین، انجمن را مختص معلولین جسمی میدانند و طوری برخورد میکنند که انگار از سر لطف نابینایان و کم بینایان را هم در برنامه هایشان قبول میکنند

درود بر خانم درفشی جوان گرامی. از اینکه به محله ی خود آمدید و ابراز نظر و عقیده کردید کمال تشکر و سپاس را داریم. البته صاحب این پست شما دوستان کرجی هستید ما فقط رنجنامه شما را منتشر کردیم. شعار و هدف محله نابینایان و گوشکن این شعر زیبا و پر معنی سعدی بزرگ است که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی.
رنج بچه های کرج رنج ما هم هست. برای همین خواستیم تا منتشر شود بلکه مسؤولین انجمن دفاع از حقوق معلولین یا از خود دفاع کنند و یا با پذیرش اشکالات و اشتباهات سعی در برطرف کردن آنها در سفرها و اردوهای بعدی کنند.
با شناختی که من از شما از دور دارم شما یکی از نابینایان و خانمهای کوشا و تلاشگر هستید و چه از نظر مستقل بودن و قدرت تحرک در رفت و آمد و سفر کردن و چه از نظر مالی هیچ نیازی به سفر با این گروه ها را ندارید چون براحتی میتوانید خود به مسافرت رفته ولی آنچه که شما را به همراهی با این گروهها تشویق کرده قطعا با هم بودن و در جمع همنوعان و دیگر معلولان بودن است.
به هر حال برای شما و همه ی دوستان و عزیزان کرجی آرزوی موفقیت و سعادت و سربلندی داریم.
موفق باشید.

سلامی از جنس همدلی, هم رنگی, حس وجود تفاوتهای بسیار از ژرفای درون به همراهان گرامی, در این قبیل مسایل که پای همنوعان و تشکلهای معلولین برخواسته از آنها در میان می آید, قضاوت بسیار دشوار است در نتیجه سعی می کنم در کمال بی طرفی و با رعایت انصاف قضاوت نمایم, آنچه امروز ما شاهد آن هستیم که در خصوص برخورداری از حقوق مسلم و تامین کننده آسایش و جبران کننده محدودیت های ناشی از معلولیت مان تفاوتها و فاصله بسیار میان کشور عزیزمان ایران و حتی کشورهای آسیایی وجود دارد چه برسد به معلولین مقیم اروپا و قاره آمریکا, بخش عمده از آن ناشی از این حقیقت تلخ و گزنده است که ما معلولین خودمان ناجی و همیار و پشتیبان هم نیستیم, به جای درک متقابل, یکی شدن, یک صدا شدن و طلب نمودن آنچه متعلق به ما و مسلما تضمین کننده کرامت انسانی ماست, دایم, به ستیزه جویی, برتری طلبی, خود محوری, بزرگنمایی خود و تشکل خود, فعالیتهای موازی و از آن تلخ تر تخریب یکدیگر مشغولیم و غافلیم که زمان را که ارزنده ترین نعمت است از دست می دهیم و فرسنگها از آنچه شایسته ماست فاصله داریم. شاید یکی از دلایلی که بر آن شدم به تشکیل یک هسته حقوقی قدرتمند اقدام نمایم, از بین بردن این معضلات فرساینده است. در پایان ضمن ابراز تاسف از شرایطی که برای همنوعان محترم به وجود آمده است, باز تاکید می کنم خود باید برای از بین بردن موانع و چالشها از هر قبیل که باشد اقدام نماییم و نهایتا
شرح این هجران و این سوز جگر,
این زمان بگذار تا وقت دگر.
پاینده باشید.

درود بیکران بر نگین محله. شما یکی از سرمایهها و پتانسیلهای جامعه نابینایان هستید. امید که ما بتوانیم قدردان و شکرگزار سرمایههایی چون شما باشیم و با تشویق و حمایت خوب و سازنده شما را در رسیدن به اهداف بلندتان یاری دهیم.
هم اهل قانون خشک و دو دوتا ۴تا هستید و هم اهل شعر و دارای روان و روحیه ای لطیف و حساس زیبا طلب و کمالگرا هستید. برایت آرزوی توفیق در نیل به اهداف منطقی و بلندت داریم..

سلام به عموی محله عمو حسین عزیز
ای عمو دست نزار روی دلم که دلم درد میکنه
خوشبختانه یا متاسفانه اردوی بابلسر با تنکابن البته نه مرداد ماه خرداد با تیر ماه رو شرکت داشتم که روز بیست و هفتم تیر ماه بود که ما عازم تنکابن شدیم که از ساعت ده صبح تا نه شب توی جاده بودیم
ما هر سال مثل بچه آدم میرفتیم بین راه هم خود ماشین نگه میداشت غذا کوفت میکردیم ولی امسال همه اتوبوس نابینا بودن آخه همیشه ویلچری با نابینا و ناشنوا قاطی بودن ولی امسال همه نابینا بودن
خلاصه دم دمای ظهر خوابم برد یه آن به خودم اومدم دیدم ساعت پنجه غروبه و هنوز ماشین نگه نداشته که نهار بزنیم رفتم بعد از چند بار سر و صدا کردن ساعت شش غروب ماشین نگه داشت اونم قرار شد با راننده پیاده شدنی حساب همدیگه رو برسیم حالا عمو برگشتنی هم دو تا خانم با چند تا بچه جلوی صندلی ما نشسته بودن که باز همین اتفاق رفتن پیش اومد که مسیول اتوبوس ما یعنی در کل ریشه تمام مشکلات شخصی به اسم عباس لولو مرجان هست که میخوام اسمش رو حذف نکنن دوستان اگه بشه چون بشناسن فقط ایشون بود که کل اردوگاه شکایت داشتن ازش و اگه جایی دیدنش شناخت داشته باشن ازش . برگشت بین راه عباس آقا گفت نهار بین راه تن ماهی هست پیاده شدنی میدم ببررین خونتون بخورید توی ماشین نمیشه میریزین روی صندلی کثیف میکنید
بعد این بار دفعه قبل خیلی خونسرد رفتم پیش راننده گفتم عمو چرا نمیزنی بغل واسه نهار مگه نمیبینی چهل تا معلول گرسنه هستن بنده خدا هم گفت من کاره ای نیستم هر چی عباس آقا بگه من اطاعت میکنم گفتم عباس آقا چرا نمیزنی بغل گفت به دلیل تن ماهی که بریزین روی صندلی میدم برین خونه بخورید گفتم مگه خونه ما یه لقمه غذا پیدا نمیشه که ببریم خونه بخوریم الان داریم نفله میشیم برسیم خونه دیگه به چه درد میخوره گفتم اصلا تن ماهی شما رو نمیخوریم بزن بغل خودمون میریم غذا میگیریم میزنیم گفت نه نمیشه چون جاده باریکه بعضی از رستوران ها نمیزارن که اتوبوس جلوی مغازه نگه داره مانع کسب کار بشه گفتم مگه میشه یارو از خداش باشه که چهل تا معلول بره ازش خرید کنه که مردک پست به اون زنه موقع پیاده شدنی گفته بود من از پوشک استفاده میکنم باید زود برسم خونه که وقتی من این حرفو از اون خانمه شنیدم ناراحت شدم که چرا باید به زن مردم این حرفو بزنه خلاجت داره
البته با عباس آقا تند و با صدای بلند صحبت میکردم چون اهل منطق نبود و نرم صحبت کردن نه تنها نتیجه نمیداد بلکه زبونش هم روی ما دراز میشد حالا از طرفی هم بچه کوچیکه که جلو ما بودن دیدم دست به آب داره و این نگه نمیداره که دیگه بچه زد زیر گریه و داشت حق حق میکرد که دیگه اون صحنه رو که دیدم حالم خراب شد رفتم با بد و بیرا گفتن ماشین رو زدم کنار . حالا من موندم عمو توی اتوبوسی که چهل چهل و پنج تا آدم بود که بگیر سی تا نابینا و ده پونزده تا همراه بینا بودن چرا کسی بجز من بلند نشد سر و صدا کنن همه مثل این ببخشید خاله چی چی بازی ها پچ پچ میکردن و فقط خدا شاهده من که رفتم پشت سرم اون زنه مادر بچه هم بلند شد کسی دیگه بلند نشد اعتراض بزنه یا یک کلمه بگه آقا وایستا که آخرش پسر خالم اگه یادت باشه سفر مشهد گفت بتوچه این همه آدم اینجاست چرا تو خودتو خراب میکنی . چی داشتم بگم من که تو روی اونم وایستادم گفتم شاید اینا هر کاری کنن مگه منم باید همون کارو کنم من از حقم دفاع کردم
اینم بگم شب ساعت دوازده که میشد میومد لب دریا توی آلاچیق ها به زن و بچه کوچیک و بزرگ بلند داد میزد آقا برید توی خوابگاهتون بخوابید ولی به آلاچیق ما که میرسید بی سر و صدا رد میشد نمیخوام زور نمایی کنم که بگم من فلانم بیسارم ولی عمو ناراحت نشی خود بچه های نابینا خودشون رو کوچیک میکنن نه دیگران اگه اندازه سر سوزن یه جنم نشون میدادن با هم بودن این حال و روز اونا نبود اینم بگم که توی تنکابن اینجوری هست توی بابلسر اینجوری نیست اونجا بازتر و آزاد تر هستن اگه کسی خواست بره اونجا بره یعنی بابلسر
ولی خدایی تنها ترین انجمنی که کارش خوبه و کیفیت داره و هزینش هم کمه همین انجمن هست .
انجمن های دیگه مخصوصا انجمن های نابینایان دارن با نابینا جماعت تجارت میکنن مثلا اگه محمود نژاد هفتاد هزار تومان میبره اونا دویست هزار میبره تازه کیفیت کار محمود نژاد خیلی خیلی عالیه فقط این یارو جسمی حرکتی که مسیول هست داره خراب میکنه وگرنه دوستانی مسیول دیگه مثل محمود حیاتی یا رضا نوباغی واقعا با کمال و مشتی هستن
تازه ماه بعد هم میخواد ببره بابلسر هر کی پایه هست بسم الله .
یادته عمو از سفر مشهد برگشتنی با اون یارو جسمی حرکتی ویلچری دعوام شد که یارو گفت دیگه با نابینا ها نریم بیرون . یادته گفتم عمو شما جماعت جسمی حرکتی رو نشناختین البته یه سریاشون باحالن ولی همین عباس لولو مرجان جسمی حرکتی هستش
هر کی حقگیر باشه اگه صد بار به مشکل بخوره باز دنده عقب نمیگیره و تا آخرین لحظه میجنگه جنگیدن دو نوع هست خصوصی و عمومی اگه عمومی نمیتونن بچه ها حد اقل خصوصی بجنگن از حق خودشون نگذرن نگن ما دیگه نمیایم دنبال راهکار باشن نه اینکه میدون رو ترک کنن چهار تا بد گویی و فحش و نفرین کنن
یا حق عمو

سلام بر فری شیرین زبون محله. فری جون با حرفات موافقم که زود نباید دنده عقب بگیریم. قهر کردن و تحریم کردن مشکلی را حل نمیکنه بلکه ما را روز به روز منزویتر میکنه. ولی فری یه مشکلی دیگم هست و اون اینکه اگه نابیناها یه کمی بقول تو از خودشون جنم نشون بدند فوری میگند که این نابیناها عصبی هستند چون نمیبینند هرچی رسیدند میگند. بچه ها از قضاوت نادرست و ناحق ناراحتند. تازه همون طور که تلفنی بهت گفتم تو همون روحیه ی دوران بیناییت را حفظ کرده ای و خلاصه بزن بهادری. ولی اون خانم و آقای نابینای مادرزاد تا حالا با چندتا درگیر شده تو رو کی ایستاده. خلاصه روحیه اکثر ما نابینایان مادرزادی حساس و شکننده هست و ترجیح میدیم که خودمون رو عقب بکشیم تا دیگران قضاوت بد دربارهمون نکنند.
ولی در کل قبولت دارم فری. ما هم باید یاد بگیریم که از حقوق مون دفاع کنیم و به این زودیها کوتاه نیاییم.
تو همون سفر یادته که با اینکه من و علی خادمیان و یکی دیگه از بچه ها بلیط داشتیم و جامون وسط اتوبوس بود چون کمی دیر رسیدیم جامون رو گرفته بودند و ما هم چاره ای نداشتیم جز اینکه رو بوفه بشینیم که اون شب چقدر اذیت شدیم. خب ما با ز کوتاه اومدیم از حقمون دفاع نکردیم نگفتیم که آقا چرا هر کسی نباید روی صندلی خودش بشینه. اگه بهانهتون اینه که معلولین ویلچری نمیتونند برند عقب اتوبوس خب اینو از قبل پیشبینی میکردید و اصلا چرا باید بوفه را هم جزو صندلی حساب کنید و به تعداد صندلیهای اتوبوس مسافر سوار نکنید. البته ما این رو هم در نظر داشتیم که اگه ما بگیم که ما باید روی صندلیهای خودمون بشینیم خب چندتا دیگه از خود ما یا بدتر از ما باید روی بوفه بشینند و نتیجه اخلاقی گرفتیم که ایثار کنیم و دم فرو بندیم خخخخخ. شکلک توجیه کردن برای دفاع از حق خود نکردن.

با سلام
از اتفاقات پیش آمده برای هم نوعان گرامی خود در استان البرز متأسفم.
تا به حال تجربه سفر با این انجمن رو نداشتم بنابر این قضاوتی هم نمیکنم.
اما در حوزه پیگیری خبر خاصه مصاحبه آقای محمود نژاد در خصوص حذف سهمیه سه درصد در برنامه جامع حمایت از حقوق معلولان، چندین بار با دفتر ایشون تماس گرفتم و تقاضای گرفتن وقت مصاحبه کردم.
اما هر بار ایشون یا در جلسه بودن یا حضور نداشتن.
چندین بار هم با تلفن همراه ایشون تماس گرفتم که رد تماس دادن و پاسخگو نبودن.
امان از این جلسه ها
به هر حال که ظاهرا پیدا کردن آقای محمود نژاد سختتر از وزیر وزرا هستش و این مسئله جای تأسف داره.
مثلا ایشون مدیر عامل انجمن دفاع از حقوق معلولین هستن.
افسوس که به نام معلولین و به کام دیگران چه ها که نکردن.
افسوس.

سلام.
منم بسیار متاسفم که برای همشهریهای عزیز من همچین اتفاقاتی رقم خورده.
فقط من متوجه نشدم که این رفتارها چرا باید با بچه های کرج بشه!!
ای کاش یکی این سوال رو جواب بده.
توضیحات حمید و حنانه فقط شرح ماجرا بود، ولی ریشه ها رو نشمردن، آیا دشمنی بوده؟ آیا با زور و تهدید ثبت نام شدید؟ آیا یکی از شماها با اون انجمن درگیری خاصی داشتید؟ یا آیا با بی تدبیری و بی توجهی خود بچه ها این سو استفاده ها رقم خورده؟
البته آقای محمودنژاد یا هر اسمی که دارن باید پاسخگو باشن، چون مسوولیت تمام این بیمهریها و بی ادبیهایی که به بچه های البرز شده متوجه ایشونه و مقصر اصلی هم ایشون و برنامه ریزهای این سفر هستن.
واقعا متاسفم، دیگه نمیدونم چی بگم.

درود بر دوست عزیزم عمو حسین چی بگم که هر چه میکشیم از خودمون می کشیم یادم میاد سال ۸۴ وضعیت مالی خوبی نداشتم هنوز رسمی هم نشده بودم سخت محتاج یک کامپیوتر بودم یک نامه به بهزیستی کشور نوشتم و وضعیت خودم را شرح دادم و به دفتر معاونت بهزیستی کشور فکس کردم عصر همون روز از دفتر معاونت آقای دواتگران شخصا با من تماس گرفتند و به من گفتند من نامه شما را خوندم ما یک دستگاه کامپیوتر با تمام تجهیزات به طور رایگان در اختیار شما می گذاریم همین فردا صبح با آقای خوانینزاده تماس بگیرید تا ترتیب این کار را بدهد من فردا صبح با ایشون تماس گرفتم ایشون گفتن نه عزیزم ما که نمیتونیم این کار را برای شما بکنیم ما فقط می تونیم مبلغ ناچیزی به شما بدیم تا خودتون کامپیوتر بخرید من خداحافظی کردم خیلی ناراحت شده بودم چی فکر می کردم و چی شد چند دقیقه بعد دوباره با آقای خوانینزاده تماس گرفتم تا براش توضیح بدم که آقای دواتگران خودشون فرمودن ما این کار را برای تو انجام میدیم و حالا شما این گونه می فرمایید شخص دیگری گوشی را برداشت و گفتم آقای خوانینزاده را می خوام گفت ایشون نیستن مشکلم را باهاش در میون گذاشتم گفت تو خودت نابینا هستی گفتم آره خندید و گفت بنده خدا مگه شما هم نوعان خودتون را نمی شناسی گفتم یعنی چی گفت آخه هر کدوم از شما که به جایی می رسید سعی می کنید برای هم نوعان خودتون تا می تونید کار شکنی کنید و سنگ جلوی پای هم دیگه بندازید در اون لحظه از قضاوت یک بینا در مورد خودمون به شدت دلم گرفت ولی خوب که بهش فکر کردم دیدم واقعا راست میگه چون خودم بار ها این قضیه را دیده بودم آقای محمود نژاد هم از این قضیه بر کنار نیستن

عمو حسین عزیز سلام
زنده باشی
از حرکت شما که مانند یک خبرنگار افتخاری متعهد دنبال کشف و شفافسازی امور هستی تشکر میکنم.
با دیدن این خبر متعجب و بهتزده شدم
در صورت امکان برای حل مشکلی که تبیین کردی از دوستان بخواهید اگرمدارک مستدلی دارند جمعآوری کرده و قرار ملاقات با آقای محمودنژاد بگذارند و مذاکره کنند با این امید که مشکل حل شده و دیگر تکرار نشود و اگر قادر به حل مشکل نیستند دوستان در اردوها شرکت نکنند و خودشان برای خودشان یک فکر جدید در این زمینه بنمایند.

درود! هر اردو یا مسافرت جمعی دارای محاسن و معایبی است، بهترین اردو ها هم تعدادی شاکی دارند، اگر شرکت کنندگان در اردو فرم های نظرات و پیشنهادات و انتقادات را تکمیل کنند برگزار کنندگان اردو بهتر میتوانند برای اردو های بعدی برنامه ریزی کنند، با انتشار اختلافات در گروه ها از پیشرفت کاسته میشود و کار به جایی نمیرسد، ما باید برای پیشرفت تلاش کنیم نه با قضاوت کردن های عجولانه جلو پیشرفت را بگیریم، افراد منفی نگر و منفی باف همیشه نقاط ضعف مسافرت را میشمارند و هیچوقت خوش نیستند و خوش نمیگذرانند، من نسبت به همه ی اتفاقاتی که در مسافرت ها می افتد خوشبین هستم و نکته سنجی نمیکنم تا هم خودم خوش باشم و هم به همراهانم خوش بگذرد، مثلا من میتوانم در مورد اولین اردوی محله دو خاطره بنویسم: یه خاطره ی باحال با جزئیات کامل و شاد و خندان که همه خوششان بیاید و آرزوی رفتن به چنین اردویی داشته باشند، دوم میتوانم خاطره ای پر از کم و کاستی و ناراحتی و نارضایتی و بی اهمیتی و بی برنامگی و بی مسئولیتی و… بنویسم که مثل توپ در دنیا صدا کند و همه دلشان به حال بچه ها بسوزد و خدا را شکر کنند که در اردو نبوده اند، البته من قصد دارم اردوی دوم محله را هم با برنامه ریزی جدید و بهتر برگزار کنم، دومین اردوی خانوادگی من با مینیبوس همین جمعه در شهر ری!

دوستان در جواب آقای چشمه باید گفت بله مسؤول دفتر آقای محمود نژاد به زور ۳۳ نفر بچه های کرج را ثبت نام کردند و آن هم با کلی منت گذاشتن بر سر من ولی بطور کلی برای مسؤولین اردوگاه سؤال بود که چند بار هم از من پرسیدند چرا اینقدر بچه های کرج همه جا با هم هستند؟ آخه یکی نیست به اینا بگه این بچه ها اومدن که از با هم بودن لذت ببرند نیامدند که خلافی کنند که متفرق بشوند. در طول این سفر تنها کسی که با بچه های کرج بدرفتاری میکرد و خلاف ادب صحبت و رفتار میکرد جناب آقای عباس لؤلؤ مرجان بود که از هیچگونه متلکی حتی به من هم کوتاهی نکرد بی ادبی را به جایی رساند که اگر جلوی پسرهای گروه را نگرفته بودم یک درس حسابی بهش میدادند اما ناگفته نماند که آقایان حیاطی و نو باغی بسیار مؤدبانه و از روی شعور با اعضا برخورد میکردند اما همهجا وسط ماجرا سر و کله لؤلؤ مرجان پیدا میشد و به یکی گیر بیمنطق میداد خلاصه از ماست که بر ماست وقتی معلولین جسمی حاضرند نیم ساعت برای یک قاچ هندوانه با عصا و برس یا روی ویلچر توی آفتاب منتظر بمانند باید توقع چنین رفتاری را هم داشته باشند ولی در کل بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

سلام عمو حسین! خخخخخ اون دفه اشتباه گفتم.
من نیمه پر لیوانم دیدم. اما نیمه نیست. یه خرده تهشه. خخخخخ آره این مزایا رو هم داره.
یکی از دوستای من تا دو سه سال پیش خودش اردو میبرد. تو اردوها سعی میکرد برای هر ۴ یا ۵ نابینا، یه بینا بذاره و به خاطر این از اون فرد پولی دریافت نمیکرد. کیفیت اردوهاش از نظر برنامه ریزی و مسؤولیت پذیری خیلی از اینا بهتر بود. البته اشکالاتی هم داشت. حالا قراره چند وقت دیگه با هم اردو برگذار کنیم. اینو نگفتم که تبلیغ کنم. میخواستم بگم که میشه اردوهای با برنامه برای نابینایان برگذار کرد و کسانی هستند که این جوری کار میکنن.
کسی که این کارو میکنه باید با برنامه ریزی پیش بره و مسئولیت پذیر باشه. یا به قول شما بگه مسئولیت کسی به عهده ما نیست. در ضمن اگه کسی همراه میاره پول بیشتری ازش نگیره. مسأله پول نیست. مسأله زرنگی این دوستانه. وگرنه اردو نذاره بهتره.
اما در باره این که ما باید اعتراض میکردیم، هیچ جوابی ندارم. فقط یه بار که با انجمن ایران رفته بودیم اردو، اتفاقا این دوستم هم بامون بود. شرایط اسکان اصلا اونطور که به ما گفته بودن نبود. ما اعتراض کردیم تا این که بمون یه اتاق دادن.

درودی دیگر
یه سریع مباحث مبهم مونده که عمو گفتنش بد نیست ثواب داره
من به سفارش و امر شما عمو زنگیدم و پیگیر شدم و هم لینک پست و هم متن رو ایمیل دادم بهشون که تا به الان جوابی نیومده دیگه دنباله کار دیگه با اونا هستش
یکبار هم تا بحال نشده که آمار گیری نکنن این هفت هشت سال که من مسافرت رفتم همیشه و همیشه آمار گرفتن حتی معطلی هم داشتیم الاف شدیم حالا اگر این اتفاق افتاده باشه مبحثش جداست
باز دوباره توی این هفت هشت ده ساله یکبار هم ندیدم که بگن کارت ملی رو بیار ما بیمه نامه بدیم گفتن بیمه خودتون رو بیارین
بیمه نامه برای انجمن نابینایان تهران آقای جمالی بود و ایشون این روند رو دارن نه آقای محمود نژاد بیمه نامه ای توی این هفت هشت ساله در کار نبوده بیمه خود شخص رو در نظر گرفتن و برای مشهد هم عمو اگه خاطرت باشه گفتن دفترچه بیمه خودتون رو بیارید . ببینم بیمه که برای معلولین هست دیگه چه نیاز به بیمه نامه هست جدا از افراد از کارافتاده و باز نشسته تمامی معلولین زیر نظر بیمه هستن
کیفیت غذا عالی میان وعده صبح و غروب رو در نظر داشتن حتی ما اگه با یک بشقاب سیر نمیشدیم دو بشقاب جلوی ما میزاشتن اگه اضاف میموند که همیشه یه دیگه اضاف بود ولی غذای بین راه رو تایید میکنم و ریشه این مشکلات همین آقای که اسم بردم هست و بچه ها باید با نهایت جسور بودن حقشون رو بگیرن حالا هر چی دیگران میخوان اسم بزارن بزارن بد خلقی یا عصبی بودن نابینا یا بالا شهری یا پایین شهری و هزار جور دیگه آخه عمو هر جور هم باشیم چه نابینا چه بینا چه هر قشری باز وصله ننگ میزنن به آدم پس به فکر خودمون باید فکر کنیم نه فکر و حرف دیگران
ما هر وقت خواستیم بریم بیرون همیشه به ما نامه میدادن چه یه نفر چه چهار پنج نفر میگفتن چقدر کارتون طول میکشه میگفتیم یه ساعت روی نامه میزدن دو ساعت خیلی هم هوامون رو داشتن ولی اگه نابینایی بدون همراه بره یا اگه پشت صحنه هم صحبت هایی باشه آزار و اذیت دارن
ما هر سال ضبط میبریم و آخر شب بزن و بکوب داریم و درست یه جاهایی گیر میدادن ولی ما باز فردای اون روز به کارمون ادامه میدادیم خلاصه اینکه نکات مثبتش بیشتر از نکات منفی بود برای ما خیلی خیلی هم زیاد بود نکات مثبتش . فقط همین مشکل غذای بین راه که البته توی اردوگاه این آقا لولو مرجان به همه گیر میداد نابینا و جسمی حرکتی نداشت
همین انجمن آقای محمود نژاد در مقابل انجمن های نابینایی پادشاه هست اینم قبول دارم که بیشتر به افراد جسمی حرکتی میرسن ولی من بی احترامی ازشون ندیدم
راستی آژانس معلولین تهران هم فعال شده که با شماره گیری ۶۳۰۵ تماس میگیرید که روز قبلش هماهنگ کنید اگه مسافرت داخل شهری باشه با نفری هزار تومن شما میتونید از جنوب تهران به شمال تهران برید و با هزار تومن هم برگشت داشته باشین فرقی هم نمیکنه کجای تهران مقصد داشته باشید
و در آخر از دوستان که یکی دو بار اومدن دلزده نشن از مباحث کوچیک منم خودم دفعات اول و دوم حس زیاد خوبی نداشتم ولی اوردن همراه و تجربه های زیاد مسافرت با این انجمن از مسافرت های دیگه و انجمن های دیگه لذت بخش تر هست
و بخاطر ده درصد منفی نود درصد مثبت رو زیر پا نذارن
یا حق عمو

در جواب آقای خسروی باید گفت بله درست میفرمایید سفرهای پیش چنین بود که ما تصمیم گرفتیم در این سفر هم شرکت کنیم اما این بار خیلی متفاوت بود به عنوان مثال برنامه غذایی الوویه استانبولی ماکارانی کباب و ماهی و قیمه بود خودتون با سالهای پیش مقایسه کنید تفاوت را متوجه میشوید،
از این حرفها که بگذریم امروز اتفاقات جالبی افتاد که باید از آقایان موحدزاده و خسروی تشکر کرد حالا ماجرا را تعریف میکنم امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید
صبح با دفتر آقای محمود نژاد تماس گرفتم خانم طالبی تلفن را جواب دادند وقتی خودم را معرفی کردم و گفتم با دکتر میخوام صحبت کنم سر درد دلشون باز شد و با لحنی تند کلی گله گی کردند که چرا نامه زدید چرا توی سایتها انعکاس دادید مگه ما به شما ناهار بین راه ندادیم؟ وقتی من موضوع پیچیدن پایم را بیان کردم ایشون کاملا اظهار بی اطلاعی کردند خلاصه حرفاشونو زدند و خط را به اتاق آقای دکتر وصل نکردند و قطع کردند.
چند دقیقه بعد دوباره تماس گرفتم اینبار خانم آستاب خیلی با روی خوش جواب دادند و منو آنقدر پشت خط نگه داشتند تا تلفن از طرف مخابرات قطع شد.
بار سوم دوستم که کارمند یکی از خبرگزاریها است تماس گرفت این بار هم خانم آستاب جواب دادند بعد از کلی سؤال جواب گفتند باید بیایید حضورا وقت ملاقات بگیرید تا دکتر جوابتان را بدهد تا این که دوستم گفت از فلان خبرگزاری هستم و ایشان بلاخره خط را وصل کردند بعد از شنیدن چند دقیقه آهنگ پشت خطی تلفن قطع شد و
بار دیگه تماس گرفتم اینبار خانم آستاب دلش برایم سوخت و گفتند کار دکتر کمتر شد باهات تماس میگیرم.
بلاخره حدود ساعت ۱۲ و نیم موبایل من زنگ خورد برداشتم اول خانم آستاب بود و بعد آقای محمود نژاد تا گفتم الو آقای دکتر از اون طرف خط گفتند فقط زنگ زدم بگم شرمنده و روسیاهم همین و السلام خواستند قطع کنند که من گفتم از انجمن شما بعید است که با معلول اینطوری رفتار کنند! آقای دکتر گفتند» برای خودم و کارمندهای معلول خودم متأسفم و دیگر حرفی ندارم. تا من اسمی از آقای لؤلؤ مرجان آوردم دکتر با عصبانیت گفتند ایشون کارمند من نیست و فقط در برنامه های من مزاحم میشود و نقش جاسوس دارد.
شما جای من بودید این حرف را قبول میکردید کسی که هنگام توزیع غذا حضور داشت و ناظر بود، کسی که همراه خانم آستاب آخر شب اعضا را به اتاقهایشان هدایت میکرد، مانع دادن برگه خروج به بچه های کرج میشد، غذای بین راه دستش بود و تقسیم میکرد، هنگام شام و ناهار سر میز خانم آستاب و همکارانش حضور داشت همه جا بود و به همه چیز احاطه داشت میتواند کارمند انجمن نباشد؟ به نظر من اگر کسی اینقدر نقش پر رنگی داشت و کاره ای هم نبود نباید نارضایتی مسوولین برگذار کننده اردو را بر می انگیخت؟
نمیدونم شاید من با دیگران متفاوتم و دوست ندارم کسی توی مسوولیت محوله ام دخالت کند
نکته قابل تأمل این بود که مگه میشه کارمندان و مسؤولین اردو خبرها را به آقای محمود نژاد ندهند و ایشان اظهار نمودند من نامه را خواندم و از اتفاقات رخ داده مطلع شدم
مگه میشه؟! مگه داریم؟!
در آخر به هر حال از آقای محمود نژاد به دلیل مناعت طبعشون و عذر خواهی شون تشکر میکنیم و امیدواریم دیگه شاهد چنین مشکلاتی نباشیم.

خب پس معلوم شد کسی که در این سفر مصدوم شده خود خانم درفشی جوان بوده اند که براشون آرزوی بهبودی و سلامتی عاجل داریم. همچنین مشخص شد که خود ایشان مسؤول گروه کرج بوده اند که باز خوشحالی خود را از این بابت ابراز میداریم.
و اما حقیر هم توضیحاتی را در این خصوص میدهم من امروز صبح یک اس به فری خودمون دادم و ازش تقاضا کردم که با دفتر جناب محمودنژاد تماس بگیرد و بگوید که پستی در محله ی نابینایان منتشر شده و نسبت به عملکردشان اعتراضاتی وجود دارد و اگر مایلند به گوشکن مراجعه کرده از حق خود دفاع کنند. ایشان هم زحمت کشیده تماس گرفتند که ظاهرا منشی دفتر موفق نشده که وارد محله بشه که البته گمان میکنم بخاطر ناشیگری بوده است. خلاصه قرار شد که فری متن پست را برایشان بفرستد که زحمت این کار رو هم کشید، و بعد اتفاقات بعدی افتاده یعنی جناب محمودنژاد با خانم درفشی جوان تماس گرفته اند و عذرخواهی کرده اند.
و این میرساند که اگر پیگیر برخی مسائل بشیم نتیجه میگیریم.
البته اگر به محله میآمدند و به افکار عمومی جواب میدادند زیبندهتر و قشنگتر بود.
به موازات این قضیه من با جناب شادکام قائم مقام انجمن نابینایان ایران هم تماس گرفتم و عرض کردم که در گوشکن پستی منتشر شده و به نحوی اسم شما مطرح شده و شما این حق را دارید که بیایید و از عملکرد خود دفاع کنید. که جناب شادکام گفتند که آدرس گوشکن را برایشان اس کنم که این کار را کردم. ولی جناب شادکام که از برادران جانباز سرافرازمان هستند روی خوشی به این قضیه نشان ندادند و فرمودند که آقا اجبار که نیست هر کس خواست با ما به اردو بیاید و هر کس هم نخواست نیاید. که البته من توضیح دادم که بهتر است شما به افکار عمومی احترام بگذارید و گزارشی از اردوهای خود به افکار عمومی بدهید که چنان چه شبهاتی وجود دارد مرتفع گردد. که ظاهرا صلاح ندیدند و نیامدند. که امیدوارم روزی روزگاری پاسخگو بودن در ما و تشکلهایمان و جامعهمان و مسؤولین نهادینه شود و پاسخگو بودن به افکار عمومی را ارج بنهند و آن را وقت تلف کردن ندانند که دیگر وقت اینگونه برخورد کردنها گذشته است.
بعد از جناب شادکام با دفتر جناب خوانینزاده تماس گرفتم و عرض کردم میخواهم با جناب ایشان صحبت کنم که منشی فرمودند که میشه امرتون رو بگویید که بنده هم عرض کردم که پستی در گوشکن منتشر شده و اسمی هم از ایشان برده شده، چنان چه مایل باشید میتوانید به گوشکن مراجعه کرده پاسخ مقتضی بدهید که از جناب خوانینزاده هم تا این لحظه خبری نشده است.
دوستان باز تکرار میکنم که ما باید در جهت پاسخگو کردن مسؤولین و تشکلها تلاش کنیم و اگر یک بار و دوبار جواب نگرفتیم باز تلاش کنیم.
بقول فرامرز عزیز این بود انشای من. امید که مدیران محله بر من ببخشایند چنان چه پا را از گلیمم کمی درازتر کرده و پیگیر این موضوع شدم.
موفق و پاینده باشید.

سلام. دم همه تون گرم! مخصوصا عمو حسین. کارتون عالی بود. بدون تعارف باید بگم که منم یاد گرفتم. سعی میکنم بعد از این پیگیری کنم و کوتاه نیام. یادمه که یه بار دوستان از آقای شادکام نزد آقای جمالی شکایت کردند. ایشونم جواب مشابهی دادن. گفتن ایشون به انجمن مربوط نیست و فقط اینجا اومد تا به ما کمک کنه. این نشون میده که اطلاعات ما از انجمنها و تشکلهای مختلف نابینایی چقدر مهم و تأیین کُنَندس.

دیدگاهتان را بنویسید