خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تجربیات یک نابینا از پرورش مرغ در منزل

درود بر دوستای گل و گلابم راستش وقتی پست جالب عمو حسین را دیدم گفتم منم سرگرمی خودم را باهاتون در میون بگذارم بنده حدود پنجاه تا مرغ و خروس در منزل نگهداری می کنم یه باغچه حدودا 30 متری دارم که دور تا دورش را توری سیمی کشیدم که از باغچه نیان بیرون گوشه باغچه هم یه لونه واسشون ساختم دیوار لونه را با آجر و سیمان ساختم سقفش را با نفشی سه پر و موزاییک درست کردم به این ترتیب که نفشی ها را در فاصله معین قرار دادم و بعد بین اون ها را با موزاییک پر کردم و سپس با ماسه وسیمان یه ملات حسابی چاق کردم و روی موزاییک ها را با اون پوشوندم کفش را هم سیمانی کردم از خونه پدرم یه پنجره قدیمی پیدا کردم بردمش جوشکاری و از جوشکار خواستم یه چهارچوب واسش بسازه و بعد اون را به عنوان در لونه روی لونه گذاشتم برای باغچه هم با قوطی 2 در 4 و نفشی و توری یه در درست کردم که البته بعد از کار به این نتیجه رسیدم کاش از قوطی 2 در 2 استفاده کرده بودم تا ارزون تر میشد توی باغچه هم چند تا درخت پرتقال نارنگی و انجیر هست که مرغا تابستون زیر اونا استراحت می کنن بچه ها من میتونستم لونه را با چوب و چیزای دیگه بسازم هم راحت تر و هم ارزون تر بود واسه این این قدر به خودم سختی دادم تا هر وقت بخوام واسه ضد عفونی در لونه آتیش درست کنم و با آتیش اون جا را پاک سازی کنم کف باغچه را هم با شن و ماسه پوشوندم تا مرغا و خروسا بتونن همیشه حسابی حموم کنن آخه نمی دونم میدونید یا نه ولی اونا به جای این که مثل ما آدما با آب حموم کنن با خاک حموم می کنن واسه این که شپشک نزنن خودشون را توی خاک ها می مالن و جالب این جاست که هیچ وقت خاکی نیستن با موزاییک و آجر و سیمان واسشون یه محلی واسه غذا خوردن درست کردم چند تا سطل ماستی را هم در فواصل معین با سیم به توری بستم و از اون ها به عنوان آب خوری مرغا استفاده می کنم البته وقتی صبح زود از خواب بیدار میشم میرم توی باغچه و در محل غذا خوری دستام را پر از دونه میکنم و اونا هم میان از دستای من دونه می خورن و این کار واسه من لذت خاصی داره دوستان عزیز پرورش مرغ در منزل کار چندان راحت و آسونی نیست البته سخت هم نیست فقط کمی حوصله می خواد باید به موقع واکسن اون ها را بزنی و به موقع بهشون قرص تتراساکلین بدی و به وقتش با سم شپشک اون ها را سم پاشی کنی حیف که صدای قشنگی ندارم وگرنه این پست را به صورت شنیداری قرار می دادم چون نکته زیاد هست و نوشته من خیلی طولانی میشه ها راستی پارسال یه دزد بی وجدان نصف شب وقتی ما خواب بودیم اومد و هر چی مرغ در لونه بود با خودش برد فقط چند تای که اون شب توی لونه نخوابیده بودن از این دزدی در امان موندن خوشحال میشم نظرات شما را بدونم منتظر نظر و کامنت شما می مونم

۳۸ دیدگاه دربارهٔ «تجربیات یک نابینا از پرورش مرغ در منزل»

سلام
به به مرغ اونم زیااااد وای صداشونم پر از خاطره هست ای کاش صداشون را برامون میذاشتید یعنی ای کاش شنیداری بود خیلی کیف میداد
خیلی دوست داشتم حضوری بیام ببینمشون
شاید یه دفعه با دوستم بیایم اونجا خانواده ی شما را هم ببینیم
مرغ و جوجه های نازنین شما را هم ببینیم وای خیلی دوست دارم ببینمشون
ممنون از پست شما موفق باشید.

خخخخ خخخ غد غد غد غد، غد، غد، سلام خانم کاظمیان الان فکر کنم که مینا خانم صداشو براتون درآورد خخخخ شکلک مرغ خانگی شیطون بلا، راستی اینم صدای پسر مرغ جیک جیک جیک خخخ خخخ
راستی برم که پست رو هم بخونم از قسمت کامنتها آمدم.

درود بر خانم کاظمیان عزیز آره واقعا سرگرمی خوبی هست کاش فرمایش شما فقط همین طوری نباشه و این جا تشریف بیارید من و خانمم خیلی با بچه های نابینا رابطه خوبی داریم باور کنید اگر طوری بود که بچه های این محله به من نزدیک بودن هر چند وقت یک بار یک مهمونی میدادم موفق باشید

نمیدونم چرا کامنت اولم واسه خانم کاظمیان این جوری شد هر وقت تشریف آوردید مدال را هم میدم راستی سعی کنید اواسط شهریور به بعد بیاید که هم هوا خنک باشه هم دوباره مرغا را خوابونده باشم تا لا اقل بهشون بگم چند تا نوک بهتون بزنن چون مرغی که روی تخم خوابیده خیلی وحشی میشه

بازم درود احمد جان. والا چی میتونم بگم جز اینکه بگم آفرییییین. آفرین بر همت والایت. آفرین بر تلاش و پشتکارت. تجربیات ارزنده ای داری. البته هزینه های نگهداری مرغ هم کم نیستااا. بر آقا دزده هم آرزوی هدایت و پشیمانی دارم. موفق باشی دوست خوب من.

سلام, ممنون از تجربه‌هاتون
من هم این جور کارها را دوست دارم
ولی از اونجایی که خیلی به حیوانها وابسته می‌شم و دلم نمی‌یاد سر خروسها را ببرند از این کار دوری می‌کنم
نمونش دو تا خروسی بودند که تو خانه چند وقت پیش بزرگ کردیم
ولی چون دلم نیامد سرشان را ببریم مادرم اونها را فروخت, چون خیلی سرو صدا می‌کردند
ولی مرغ بهتر از خروس است و تخم مرغ می‌ذاره و نمی‌خواد سرشان را ببری
باز هم ممنون

یا حضرتی عباس….پنجا تا مرغ و جوجه…
وااااااای دم اون دزده گرم….شخصیت محبوب من تو این پست شما اون آقا دزده است…چطوری برده؟خخخخخخخ….چه مرغا گیج و مرغ بودن که صداشون درنیومده؟!!! ای خداااااااا…خییییلی با حال بود… سلام مخصوص منا به آقا دزده برسونید…کلی ذوق مرگ شدم براش…خخخخخخخخ
حالا یعنی صبح به صبح چن تا خروس شمارو از خواب میپرونن؟!!!خخخخخ…منم با خانوم کاظمیان میام….
آهای……خانوم کاظمیاااااااااان….منم با خودتون ببرید….

درود بر بهترین گوینده دنیا خروس که چند تایی هستن خروس محبوبم یه خروس سفید پاپر هست یعنی پاهاش پوشیده از پر هست یه خروس گردن لخت هست یعنی گردنش اصلا پر نداره که البته همین لخت بودن گردن واسش نقطه ضعف به حساب میاد چون در موقع جنگ با خروسای دیگه باعث درد سرش میشه آخه من اون ها را اهلی بار آورده بودم زیاد اهل سر و صدا نبودن می خوام اگر بشه به عنوان دزد گیر یه غاز بیارم بچه ها جان خودم غاز از بهترین دزد گیر های دنیا هم بهتر عمل میکنه حیف که درد سر های خودش را داره

سلام
من این فایل را به صورت صوتی میخوام
سیتا جان راست میگم من صدای حیوانات به خصوص مرغ و خروس را البته وقتی که بیدار هستم را خیلی دوست دارم
مینا که نمیتونه خوب صداش را در بیاره خخخخ
خیلی جالب بود رهگذر جون اگر رفتنی شدیم حتما حتما البته اگر ازدواج نکرده بودی با خودمون میبریمت
خیلی دوست ددارم از نزدیک ببینمشون
مخصوصا دونه خوردن از دست آقای آرتیمان

سلام به همگی و آقای آرتیمان خیلی جالب هست و حتما لذت خوبی داره این کار شما حیف و صد افسوس که من امکاناتش رو ندارم که به این کارها بپردازم کارهایی که با طبیعت سر و کار دارند روحیه انسان رو شاداب نگه میدارند از شما و تمام دوستانی که این تجربیات خودشون رو در میان می گذارند کمال تشکر رو دارم چه بسا کسانی باشند که فکر می کنند نابینا یعنی هیچی می شنویم که شما بعد از کار چیکار می کنید فکر می کنند ما یک گوشه می شینیم و غمبرک می زنیم و فردا صبح میریم سر کار فقط همین در حالی که بچه ها فراتر از این ها هستند و عمل می کنند خواهشا بیایید بگید که بچه ها کلا چکارهایی می کنید و تو چی تجربه دارید چه بسا از بچه ها این پست رو ببینند و با شما آقای آرتیمان عزیز و از تجربیات شما در این زمینه بخان استفاده کنند تا زمانی که این کارها و تجربه ها مطرح نشن از کجا ما باید بدونیم که چی چه کارهایی بلده به هر حال موفق باشید.

سلام.
خیلی دوست دارم مرغ و خروس داشته باشم.
اما متاسفانه توی آپارتمان هستم و امکانش رو ندارم.
کلا غذا دادن به پرنده ها، گربه ها، سگ ها برام از لذتبخش ترین کار های دنیاست.
پست زیبایی بود. اگه ممکنه باز هم از این پست ها بذارید.

یادش بخیر سال چهل : چهل دو بود پیکان پنجاه هشت سوار میشدیم
بچه که بودم بهم میگفتن ممل مرغی هفت هشت سالم بود وقتی میرفتیم شهرستان خونه بابا بزرگه یه چند تایی مرغ داشت سر ظهر که میشد ساعت دو سه یهو صدای قدقد مرغه رو میشنیدم یعنی میخواد تخم کنه ما هم مثل مامور حاکم بزرگ میتی کمان میرفتیم دستمون رو میگیرفتیم زیرش تا زمانی که تخم کنه مصل دکتری که بالا سر مریضش باشه
خلاصه یه بیست دقیقه ای اللاف میشدیم تا تخم کنه وقتی تخم میکرد با اون حرارت انگار از تنور سنگکی در اومده میبردم پیش بابا بزرگم با مادرم بهم میخندیدن . خلاصه سه ماه تابستون توی شهرستان هر روز کارم این بود
بعدش ده دوازده سالم که بود شغل بابام جوری بود که ماهی دو سه تا کارتون جوجه میاورد خونه منم میرفتم میفروختم صبح تا شب میرفتیم توی کوچه پس کوچه های محلمون تا دو تا جوجه بفروشیم تا میدیدم بچه ای داره گریه میکنه همینجوری عشقی یدونه جوجه بهش میدادم
یه شب یادمه گذاشته بودم توی انباری کارتون جوجه ها رو یادم رفته بود پنجره رو ببندم فرداش اومدم دیدم گربه حمله کرده بود به کارتون جوجه ها دقیقا مثل جنگ ایران و عراق شده بود سی چهل تا پا یه طرف افتاده بود سی چهل تا دست چشم و …. یجا دیگه افتاده بود
خاک کارتون رو خون برداشته بود
یبار هم یه جوجه تکی داشتم قبل از اینکه بابام جوجه بیاره خونه بعد جوجه ها جیک جیک میکنن مخصوصا موقع خواب که توی حموم هم صدا میومد که باید یا توی دستت بگیریش یا دورش یه پارچه بندازی که گرمش بشه تا بخوابه جیک جیک نکنه
خلاصه شب موقع خواب اوردم بغلم توی رختخواب بعد گذاشتم داخل پیرهنم که جیک جیک نکنه بخوابه که صبح بیدار شدم دیدم روده موده از سر و ته جوجه زده بیرون لباسم خونی شده بود
حالا جالبه من بچگی خوابم خیلی سبک بود ولی نمیدونم چرا اون شب موقع له کردن جوجه از خواب بیدار نشدم
راستی یه تجربه از مرغ عشق بگم اگه میخواین مرغ عشق رو دستی کنید روی دستون بشینه و مثل این فالگیر ها بشین تا یه هفته یا ده روز بهش غذا ندین بعد که خوب دیدین داره میمیره ارزن رو بریزین توی دستتون ببرین توی قفس که میان میشینن روی دستتون و دیگه دستی میشن
یا حق

درود! بله برای سرگرمی شغل دوم خوبی میتونه باشه، البته اون دزده یا گرسنه بوده یا دوستدار غذاهای طبیعی مانند گوشت مرغ خانگی بوده یا تخم مرغ خانگی خیلی دوست داشته یا سر و صدای مرغهای تو اذیتش کرده بوده یا بوی لذت بخش چلقوز های مرغهای تو شامه اش را بیش از حد نوازش کرده بوده یا خیلی از مسائلی از این قبیل که من کاملا حق را به او میدهم که کار بسیار خوبی کرده که یواشکی سهم خودش از مرغهارو به خونه ی خودش منتقل کرده که زیر بار منت تو نباشه، تو همیشه بخشنده باش و ببخش تا مجبور نشوند یواشکی ببرند، آفرین پسر خوب، دیگران کاشتند و ما خوردیم و ما میکاریم تا دیگران بخورند و تو پرورش میدهی تا دیگران یعنی نیازمندان کیفش را بکنند، از تو حرکت از او برکت، ادامه بده عزیزم که کار خوبیه، به امید روزی که اردوی محله را کنار مرغهای تو برپا کنیم و حسابی بوی چلغوز استشمام کنیم! خخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

درود بر تو عدسی عزیزم و امان از تو تا الآن دو تا اصفهانی از جناب آقای دزد شایدم سرکار خانم دزد جانب داری کردن رهگذر و عدسی خخخخخخخخخخخ خخخخ ولی با اردو موافقم ولی باور کن اون بویی که تو فکر می کنی نمیاد

درود! راستی یادم رفت بپرسم: آیا تو رعایت حال مرغها و خروسها را کردی؟ یعنی آیا میدانی که هر پنج مرغ به یک خروس نیاز دارند؟ یعنی یک خروس پنج مرغ را سرپرستی میکند، من میگم: شاید تو به مرغها ظلم کرده ای و مرغها نفرینت کرده اند یا دعا کرده اند تا از دست تو ظالم نجات پیدا کنند که فرشته ی نجاتشان رسیده و آنان را نجات داده و به خانه ی خودش برده و تعادل مرغ و خروس را رعایت کرده است، واقعا خوشا بحال اون مرغها که از دست ظالم نجات یافتند،قدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدقدکدقدقدقدقدقدقدقد!

قُد،قُد،قُدقُد،قُدا… قُد،قُد،قُدقُد،قُدا… قُد،قُد،قُدقُد،قُدا…
سلام. خخخخخخ خیلی جالب بود.
ما هم تا چند سال پیش مرغ و خروس داشتیم.
تازه، چند نسل مرغ و خروس بزرگ کردیم و تحویل جامعه دادیم.
کاش میتونستم کامنت صوتی بفرستم. یه خرده صداشونو در می آوردم، ببینید چقدر بلدم. خخخخخ مثلا وقتی گربه میبینن صدای خاصی در میارن. وقتی تخم میکنن، یه صدای دیگه در میارن. بعضی مرغا موقع گشنگی هم صدای خاصی در میارن.
ولی دمت گرم. کلی واسشون زحمت میکشی. ما اون موقع این کارا رو نمیکردیم. فقط دور باغچه سیمکشی کرده بودیم. لونه مونه نداشتن. کلی باشون خاطره دارم. ما خیلی خروس بیمحل داشتیم. واسه این که نصف شب بیدارمون نکنن، میزاشتیمش تو کنتور آب درشو میبستیم. یا تو حموم زیر لگن. هیچیشم نمیشد. خخخخخخخخ

مرسی. پست خاص و جالبی بود. خدا واست نگهشون داره.

سلام
پست جالبی بود! از کامنتای بعضی دوستان کلی خندیدم! خخخ.
میگما این خروسا خیلی باهوشند! یعنی اگه با اعتماد به نفس بری به مرغا غذا بدی اصلا با آدم کاری ندارند، ولی وااای اگه این آقا خروسه بو ببره یه کم ازش می ترسیم. .. … … …. …….
ما هم چند سال پیش تعدادی مرغ و خروس داشتیم! یه نصف نیمه تجربه کسب نمودیم، در مورد معنی صداهاشونم تا حدودی می دونم!

خب در مورد دزده هم چی بگم! اتفاقا اسفند پارسال و اوایل فروردین امسال تو شهرمون چندتا مرغ دزدی اتفاق افتاد! تازه یه چیز بدتر نمیدونیم موش خرمایی از کجا پیداش شده بود میرفت خونه مردم نصف شبی مرغا رو خفه می کرد!

بازم ممنون از پست جالب و به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون. موفق باشید.

درود بر شما خوشحالم که خوشتون اومد آره در برابر هر حیوانی اگر اعتماد به نفس داشته باشی مشکل حل میشه جالب براتون بگم اگر یه سگ وحشی به شما حمله کنه اگر بفهمه که شما از اون نمی ترسید حمله متوقف میشه اون ها دقیقا می فهمن شما ترسیدید یا نه سپاس از حضورت

خعلی چاکریم!
منو یاد قدیم هام انداختی.
ی عالمه مرغ داشتم و ی دو سه تا خروس.
به مرغ هام از سیب تا گوشت و حتی توت میدادم میخوردند.
کلا برنامه داشتم با همکاری‌شون سایت رو هم اداره کنم ولی کورتکس های مغز‌شون زیادی زبر نبود واسه همینم نشد که بشه و طرحم شکست خورد!
خلاصه که خیلی یادم به قدیم ها افتاد.
مثلا ی باری اصرار داشتم مث گنجشک ها، پرواز یاد جوجه مرغم بدم ولی هر کاری کردم نشد و خاک به سرش کنم آخرش هم افتاد و فلج شد.
منو بگو با اون سن کمم میخواستم اینو به فضا بفرستم ولی دریغ از ی جو درک که واسه پیشرفت توی این مرغ نبود که نبود!
یعنی خدا منو میبخشه؟

دیدگاهتان را بنویسید