خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فعال که نبودم ولی برگشتم.

سلام میکنم خدمت همه و همه و همه ی دوستای گوش کنی و رفقای هم محله ای.
بعد یه عالمه مدت به گوش کن اومدم
حالا الان یکی میگه: برو یه چی بهت میگما یه عالمه مدت کجا بود کلا دو ماه نبودی
اما خب یه عالمه مدته چون کلا سه ماه از عضویتم میگذره.
غرض از این پست اول یه احوال پرسی کوچولو با دوستان و رفقااست
دوم هم یه خاطره جالب از دوران تلفیقیم که جدیدا خیلی تو ذهنم مونده.
البته خب من الانم تلفیقی میخونم و این دوران تلفیقی مال همین پارساله و ما هنوز از زیر یوغ دوستان آموزش پرورش رهایی نیافته ایم.
خب. آقا یه بار که من آزمون داشتم و آزمونم بیشتر از ساعت مقرر طول کشید و دیگه دوستام همه رفته بودن خونه هاشون منشی من که از قضا معلم فلسفه منطقم هم بود و امسال هم اقتصاد و روانشناسی رو برای کنکور بهمون تدریس میکنه گفت که منو میرسونه و هرچی ما گفتیم آقا نه خودم میرم جون شما راه نداره مسیرت دور میشه به خرجش نرفت و ما رو به زور تهدید به کم کردن نمره سوار ماشین کرد و حرکت کردیم به سمت منزل.
از قضا این معلم ما یه خرده آدم مردم آزاری تشریف داره در رانندگی و هی میچسبوند به ماشین جلویی و اذیتش میکرد.
منم دیدم خیلی داره اذیت میکنه گفتم: آقا بیخیال گناه داره انقد اذیت نکن مردمو. ایشون هم گفت: اذیت نمیکنم. بنده عرض کردم: آقا هی میچسبونی پشت ماشین یارو هی ترمز خفن میزنی هی ما رو بین شیشه و صندلی تاب میدی تازه میگی من که اذیت نمیکنم؟ گفت: واااا از کجا فهمیدی من میچسبونم پشت ماشینش؟
گفتم: دیگه هر کی هی ترمز کنه یه ذره بره بعد دوباره ترمز کنه دوباره یه ذره بره بعد دوباره ترمز کنه و همه ترمزاشم شدید باشه طبعا چسبونده پشت ماشین جلویی و داره به اون آدم بنده خدا آزار روووحی میرسونه دیگه.
این دوستمون واقعا تعجب کرده بود که واقعا چه جوری یه نابینا میتونه چنین چیزی رو بفهمه و چه جوری میتونه اینقدر راحت راجع بهش استدلال کنه اونم بدون دیدن.
اما برای خود من همچین هم تعجب انگیز نبود حالا میخوام ببینم به نظرتون تعجب انگیز میتونسته باشه یا نمیتونسته باشه؟
در آخر هم بر طبق عادت مولف
ارادتمند: محمدقاسم کفیلی.

۱۶ دیدگاه دربارهٔ «فعال که نبودم ولی برگشتم.»

درود بر محمد قاسم کفیلی عزیزم. خوش آمدی پسر خوب. تجربهت هم خوب بود. ولی فکر کنم قبلش چنین تجربه ای داشته بودیااا. شاید یکی از اعضای خانوادهت همین کارو میکرده خخخخ. بالاخره ممنون که آمدی و تجربهت را با ما قسمت کردی. واقعا بعضی بچه ها خیلی تیز و زرنگ هستند. خود من هم که نابینا هستم گاه از بعضی زرنگیها و زبلیهای دوستانم تعجب میکنم و اونا رو تحسین میکنم. احتمالا تو هم یکی از اون بچه های زرنگ و زبل هستی محمد قاسم. دوستت دارم موفق باشی بازم بیا.

درووود به عمو حسین گرامی. ما ارادتمندیم این کارای ما تازه خیلی بخش کوچولویی از کارای دوستانه و من در واقع خواستم یه خاطره ای تعریف کرده و نظر دوستان رو راجع بهش بدونم. از این خاطرات زیاد دارم در این سه سال برام اتفاقای این شکلی خیلی افتاده.

سلام
خاطره ی جالبی بود من نمیتونم نظر بدم باید تعجب کرد یا نه . دوست من هم که نابینا هستن میگفتن استادم به هم کلاسیها گفته ایشون چطوری لباساشو توی خوابگاه اتو میزنه و همیشه تمیز و آراسته است ؟ هر چقدر با دیگران بیشتر تعامل داشته باشیم توانمندیهای ما براشون عادی تر میشه چون ما معلمها بیشتر در مورد درس صحبت میکنیم و در مورد توانمندیهای عملی یا اطلاعات غیر درسی شاگردامون اطلاعی نداریم البته هر چقدر معلم تواناتر و بروز تر باشه توانمندیهای غیر درسی شاگردانشو بیشتر میشناسه ممنون از خاطره سربلند باشید

سلام به مادر عزیز. و به هر حال برخی اوقات معلمها وارد زندگی خصوصی شاگردانشون میشن و البته تفاوت سنی کم من و این دبیر گرامی هم باعث شده ایشون متولد ۷۲ هستن و به صورت حق التدریس توی یکی از مدارس غیر انتفاعی تدریس میکنن. البته خب چند مدرسه دیگه هم ظاهرا کلاس دارن ولی توی مدرسه ما شرایطشون به این صورته. به نظرم بیشترین دلیل نزدیک شدن ایشون به من و سعی در شناخت ابعاد غیر درسی من همین تفاوت سنی کم بوده.

سلام
خوش اومدی 🙂
من وقتی سوار ماشین میشم اصلا دقت نمی کنم به این مسائل
تا وقتی جونم در خطر نباشه! 😀
حالا میخواد ماشین جلویی، عقبی، چپی، راستی… اصلا خیابونو اذیت کنه دیگه بیشتر از این نداریم که 😀
اما اکثرا تعجب میکنن همه.
من یادمه دوستام برای این که منو اذیت کنن دستشون رو میاوردن نزدیک گوشم ببینن میفهمم یا نه
وقتی می فهمیدم بهم میگفتن تو حسگر مجاورت داری 😀
گوشه دیگه دست من نیست که! 😐

ببین الان یه مقدارکی از دستت عصبانیم ولی خب سلام.
در ضمنشم تو داخل ماشین میشینی خدا وکیلی حرف زدن فرصت دقت بهت میده؟ اما این یکی ک گفتی علی انقد تو دبیرستان ما با من تکرار کردن که دیگه طرف دستشو میاورد اسمشو میگفتم. یادش بخیر. هعیییی. پیر شدم بابا.

جالبه. تعجب هم واسه ی فرد بینا قطعا داره. من خودم اگه بینا بودم نمیتونم ادعا کنم که هیچ سوالی در مورد اینکه نابینا چطور چی رو میفهمه به ذهنم نمیرسید. خیلی خوبشم میرسید. خوشحالم که دقتت باعث شده معلم‌تون ی کمی کف کنه. همیشه که همه نباید از کارای اون کف کنند که! ایول که هستی و برگشتی!

مدیر جان با عرض سلام و درود راستی بگم این مدت رمزمو گم کرده بودم حقیقتا حوصله نداشتم بیام باهات تماس بگیرم حسش نبود میدونی؟ آره خلاصه رفتم داخل این باکس جیمیل یه جستجوی بسیار موشکافانه انجام دادم و ایمیلتو پیدا کردم و رمزو بازیافتم. خلاصه دیگه بریم سر موضوع. من در واقع خودمم خیلی خوشحال شدم که تونستم یه حرکتی بزنم که این معلمه یه ذره چهارشاخ بمونه. چون تقریبا تا آخر سال هر وقت بحث ماشین پیش میومد اینو تعریف میکرد. طوری که بچه ها حفظ کرده بودن.

رعععد بزرگ این پستتو خییییلی خیییییلی پسندید .
میدونی پسرم وقتی اسم پست و نام صاحبشو خوندم ، فکر کردم ازین پست های کامپیوتریه ههههه آخه من ازین پستا بدم میاد خخخخ
بعد که از قسمت دیدگاههها کامنتارو خوندم ، دیدم موضوع بحث ازون بحث ها و حرفاییه که من دوست دارم.
رهای رهگذری که نبین هارو از نزدیک دیده ، میگه یکی از نبین ها داشت توی باغ راه میرفت و ی شاخه جلوی صورتش بود ، و قبل از اینکه با صورت بره توی مانع سرشو خم کرد . وااااای که من کلی کیف کردم.

محمد نمیدونم چرا اینجا کمتر افرادی پیدا میشن که توی شناس نامشون بگن که نابینای مادر زادی بودن یا بعدا دچارش شدن. خخخ
من فقط به نبین های اصیل و مادرزادی میگم نبین با اصلو نصب .
من که خیییلی سؤال دارم . البته توی این محله کلی به جوابام رسیدم ولی هیچ معلولیتی مثل نبین بودن برام غیر قابل درک نیست .
من همش میگم چرا من تا حالا شاگرد نبین و یا همکلاسی نبین نداشتم. ؟
چه خوبه که از دست معلمت ناراحت نشدی ؟ ی عده از حرفای من ناراحت میشن .
ولی من برام مهم نیست . چون خودم به خودم اطمینان دارم و میدونم قصدم مردم آزاری نیست .
خانم کاظمیان معمولا از خاطرات نبینیش برام صحبت میکنه و به سؤالام جواب میده .
ولی گویا توانایی هر نبینی با اون یکی فرق میکنه .
میگم اگه یکی کنارت وایسه و سکوت کنه ، متوجه میشی که اون فرد خانومه یا آقا ؟ اصلا تعداد نفراتو متوجه میشی که آیا ی نفرن یا دو یا بیشتر ؟
همه ی اینا در صورتی که اون افراد سکوت کنن .

خب جناب رععععععععد بزرگ که من هر وقت اسمتونو میخونم یاد این رعد و برق قلمبه ها که یکی میزنه یه محل میلرزه میفتم سلام. اتفاقا من خیلی دوس دارم ازم سوال بشه و من جواب بدم. هی بپرسن هی جواب بدم هی بپرسن هی جواب بدم. فقط وسطش یه آب جوشی هم بدن که گلومون خش ورنداره گناه داریم به هر حال. والا خانم یا آقا بودنشو نه ولی این که کسی کنارم ایستاده باشه و حرفی نزنه رو تجربشو داشتم و تونستم تشخیص بدم معمولا. اتفاقا برادر پرمهر بنده یه عادتی داره وقتی من تو اتاقم باشم مییاد سرشو یه نمه داخل اتاق میکنه میره. یه بار که در اتاق باز بود این کارو کرد و من بهش سلام کردم کلی تعجب کرد. بعدش من حقیقتا اومدنم به گوشکن بیشتر واسه همین قضیه بوده که بتونم تجربه کسب کنم و تجربه بدم. ارادتمند.

دیدگاهتان را بنویسید