سلام به تموم گوشکنی های گل و دوست داشتنی
امید وارم حالتون خوب باشه
و ایام به کامتون باشه من امروز اومدم با یه داستان کوتاه و
زیبا که برای خودم هم جالب بود
گفتم اینجا بزارم تا شما هم بخونید و لذت ببرید
خب میریم تا این داستان رو بخونیم
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأملبرانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقهاش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا میرفته و سحرگاهان باز میگشته و تلاطمها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمیکرد.
دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار میدادند و او را به خاطر این کار سرزنش میکردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آنها نمیداد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود میآورد که تمام سختیها و ناملایمات را بجان میخرید.
شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شبها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!»
معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشدهای.»
جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.»
لحظهای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟»
معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهرهام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!»
جوان عاشق میگوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.»
لحظهای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!»
معشوقه جواب میدهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکیام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمیدانم چرا متوجه نشده بودی!»
جوان عاشق باز هم همان پاسخ را میدهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقهاش میبیند و بازگو میکند و معشوقه نیز همان جوابها را میگوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر میرسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی میکند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقهاش میگوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!»
جوان عاشق با لبخندی میگوید: «دریا از این خروشانتر بوده و من آمدهام، این تلاطمها نمیتواند مانع من شود.»
معشوقهاش میگوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و میآمدی، عاشق بودی و این عشق نمیگذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدیها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست میکنم برنگردی زیرا در دریا غرق میشوی.»
جوان عاشق قبول نمیکند و باز میگردد و در دریا غرق میشود.
مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر میپردازد؛ مولانا میگوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل میدهد. اگر نگاهتان، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه میبینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی میبینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفیتان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدیها را خواهید دید و خوبیها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدیها را میتوانید به خوبی تبدیل کنید.
امید وارم از خواندن این داستان لذت برده باشید
۳۳ دیدگاه دربارهٔ «بعد دو هفته اومدم با داستان جالب و آموزنده ای از کتاب فیه ما فیه بخونید حالشو ببرید»
سلام به همشهری ساکن تهران
چه داستان زیبایی من علاقه ی زیادی به این کتاب دارم و خوشحالم که این داستان زیبا و تفسیر اون رو برامون نوشتین به نظر من آدم در زندگی دست مولانا رو بگیره و دنیا رو از دیدگاه مولانا تفسیر کنه بینش اون فرد خیلی عمیق میشه و خیلی از کدورتها رو به راحتی فراموش میکنه خوشحالم که یک دانش آموز علاقه مند به ادبیات قدیم مشرق زمین در محله هست امیدوارم باز هم از این داستانها برامون بذاری یک دنیا حکمت در این داستانهای زیبا هست راستی اگه اول شدم مدال شاگرد اولیمو بدی مدتهاست شاگرد اول نشدم!
سلام ممنون از کامنتهای دلگرم کنندتون باز هم از این داستان ها میزارم
راستی بفرمایید اینم مدال طلا تقدیم بهشما
سلام جالب بود بسی بسیار لذت بردیم
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مرسی از کامنت جناب جعفری
واقعا داستان قشنگی بود. دقیقا عین واقعیت زندگیه
سلام مجتبی مرسی از کامنت بازم از این ها میزارم
درود بر اصغر گل گلاب و پر تلاش. آقا من این پست رو پسندیدم و زیاد هم پسندیدم.
برایت آرزوی موفقیت بیشتر دارم پسر کوشای محله. خوشحالم که دوباره باز آمدی.
سلام مرسی از کامنت
سلام علی اصغر!
خیلی مرسی! عالی بود!
اگر در دیده مجنون نشینی،
به غیر از خوبی لیلی نبینی
سلام مرسی از کامنت عباس جان
سلام. آفرین خیلی خوب بود آوردن این داستان زیبا اینجا. آفرین به مولانا یک انسان واقعا وارسته. نگاهت همیشه به زندگی عاشقانه باشد. و همیشه خوبی ببینی.
سلام امید وارم خوشتون اومده باشه باز هم از این داستان ها میزارم
آفرین حسن پور…عالی بود عالی…دمت گرم
سلام مرسی از کامنت خوشحالم که خوشتون اومد
سلام داستان خیلی جالب و تاثیرگذار است از حسن انتخابت خیلی خیلی متشکرم
سلام جناب امیدی خواهش میکنم
سلام. بسیار زیبا و عالی بود. تشکر میکنم. آیا فیه ما فیه به صورت صوتی یا متنی موجود است که من بتوانم استفاده کنم یا خیر؟ موفق باشید.
سلام من این کتاب را به صورت متنی دارم یعنی بعضی از داستان هاش رو دارم
سلام علی اصغر.
کارت عالیه حرف نداری.
فقط یه چیزی.
هر کس رو با اسمی که نمایش داده میشه توی کامنتت اسم ببر.
چون ممکنه بعضیها دوست نداشته باشن اسم واقعیشون رو کسی بدونه.
مثلاً جناب بیسایه رو با همون اسم بیسایه اسم ببر و اسم واقعیشون رو نگو.
بازم دمت گرم.
موفق باشی.
اوکی از این ب بعد با اسم خدشون میگم مرسی از یادآوریت
سلام. خیلی خیلی قشنگ بود ولی کو عاشق حقیقی که نگاهش عاشقانه باشه؟
سلام مرسی از نظرتون
سلام
خیلی عالی بود باز هم از این مطالب برایمان بیاور فقط یک نکته اگر امکان داشت در آینده آدرس دقیق مطلب در کتاب مورد نظر را بنویس.
سلام باز هم از این پست ها میزارم آدرس دغیغشو نمیدونم
سلام
ممنون خوندمش جالب بود
سلام خواهش میکنم خوانوم کازمیان مرسی از نظرتون
سلام ممنون از انتخاب خوبت .
بسیار تامل برانگیز بود . لذت بردم متشکرم .
سلام مرس از کامنت
ببخشید میخواستم برنویسم مرسی اشتباه شد
سلام
جالب بود
ممنون.
سلام مرسی از نظرتون خانوم شیوانی
دوست من چنین داستانی آن هم به شعر در فیه ما فیه وجود ندارد