خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت سوم

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
رسیدیم به ایستگاه سوم مستند صوتی سفر من به استانبول.
توی این قسمت، ما به یکی از تاریخیترین و مهمترین مناطق استانبول و حتی ترکیه میریم و با حال و هوا و شرایط و موقعیت این منطقه آشنا میشیم.
اتفاقات جالب و بامزه ای هم مثل قسمتهای قبلی در این مستند افتاده که میتونه برای شما جالب باشه.
به هر حال بیشتر صحبت نمیکنم که با شنیدن این فایل بتونید در حال و هوای اون قرار بگیرید.
تا پست بعد، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.
دانلود با حجم بیست و دو مگابایت و زمان بیست و هشت دقیقه

۵۲ دیدگاه دربارهٔ «دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت سوم»

درود. این یکی را هم گوشیدم. دستم درد نکنه دیگه با شلوارک برام میگردیییخخخخخ. دیگه از دست رفتیاااا. راستی شهروز یه سؤال برام مطرحه تا حالا از خانواده خودت چیزی نشنیده ام که مثلا مامانت صدات کنه یا بابات یا خواهر یا برادرت و همش با این کامیار مهربون هستی. تا حالا فکر میکردم که این دختر داییته حالا دوباره به قسمت اول مراجعه کردم دیدم که پسر دایی جون هستش. بازم مرسی خیلی زیاااد

سلام عمو.
دیگه جوگیر شده بودم هی با شلوارک میگشتم.
البته اونجا عادی بود و خیلیها این مدلی بودن.
من توی این سفر بیشتر با کامیار بودم.
مادرم چون عاشق بازار و این حرفا هست خیلی وقتها با ما نبود و توی مراکز خرید میگشت.
ولی توی همین قسمت چهارم که چهارشنبه میذارم بیشتر مادر و برادرم صداشون هست.
ممنون از حضورتون.

درود. مجتبی خودتو لو دادی. من گوشیدم بسی عالی و متعالی بود. این مستند رو دنبال میکنم. اگه ویرایش کردی که هیچ, اگه نه که یه کمی با فاصله ی بیشتری آهنگ بگذار. آهان. راستی, چرا تو اسکایپ آف هستی. نکنه دچار مرگ مجازی شدی.

سلام.
من فایلها رو تقریباً بدون هیچ ویرایشی گذاشتم.
مگر جاهایی که حرفای خصوصی خانوادگی توش زده شده.
فایلها رو هم تیکه تیکه نکردم.
هرجا که استوپ کردم خود به خود یه فایل مجزا شده که منم برای چسبوندنشون به هم از موسیقی استفاده کردم. یعنی فاصله ی بین موسیقیها کاملاً واقعی و دست نخورده هست.

سلاااااااااام ترانه.
اگر تونستی حتماً گوش بده.
میخوام ببینم یه بینا چه نظری در این مورد داره.
البته معصوم هم داره گوش میکنه.
ولی تعدد نظرات قطعاً بهتره.
هرچند این فایلها رو خالم و شوهر خالم و پسر خالم هم دارن گوش میکنن.
خبرا میرسه خخخ.

ایا صوفیا یا هاگیا صوفیا یا سانتا صوفیا، به معنی کلیسای حکمت مقدس در قسطنطنیه بدست دو تا معمار به نامهای آنتمیوس ترالسی و ایسیدوروس میلتوسی برای یوستی نیانوس ساخته شده …
خب خیلی خوش بحالتون که رفتین ایا صوفیه…من یکی از آرزوهای دیرینه م دیدن این مسجده…خدایا…تو با آن بزرگی…
این کلیسا یا مسجد یکی از عالی ترین دستاوردای تاریخ معماری و هنر جهانه…دیدی دست میزدن؟ بخاطر اینکه دقیقاً زیر گنبد صدا پژواک داره…صدای دست خود آدم شصت بار برمیگرده تو گوش خود آدم…مسجد شاه عباس اصفهانم یه همچین حالی داره گنبدش…چن سال پیش یه کار قشنگی کرده بودن اصفانیا…برای هر تور که میومد، یه نفرا گذاشته بودن که دقیقاً زیر گنبد وایمیساد و اذان میگف. اونایی که کنار مؤذن وایمیسادن، با پژواک این صدای اذان مسلمونا رو میشنیدن و کیف میکردن…باز خورد خوبی داشت…مؤذنه هم صدای خیلی خوبی داش…بگذریم…
ایا صوفیه اول کلیسا بود…در دوره بیزانس…بین سالهای ۵۳۲ تا ۵۳۷ ساخته شده…بعد که عثمانها ریختن و بیزانس رو گرفتن تو سال ۱۴۵۳ تبدیلش کردن به مسجد ایاصوفیه…بعد دوباره کلیسا شده که یادم نیس دقیقاً کی بوده و حالا بازم مسجده…داخل مسجد هم زیر گنبد باز شاهکاره…چون زیر گنبد هی پنجره پنجره است و نور از اونها به شدت به داخل میتابه…جوریکه بازدید کننده نمیتونه بهش خیره بشه…و هزار تا چیز دیگه هم داره که الان یادم نیس…
ای خداااا…تو با آن بزرگی
توانی برآورد آیا؟ آرزویی بدین کوچکی را…

خب ممنون معصوم.
اطلاعات خوبی بود.
البته این مسجدی هم که من توی مستند رفتم، دقیقاً کنار همون مسجد ایا صوفیه بود و وقتی من از یه نفر از همراهامون که بلیط خرید و وارد مسجد ایا صوفیه شد پرسیدم که فرق این دوتا مسجد با هم چی بود گفت که تقریباً با دیدن همین مسجد سلطان احمد چیزی رو از دست ندادید و این دوتا مسجد به شدت شبیه به هم هستن.
یعنی اگر ما وارد ایا صوفیه نشدیم، با دیدن سلطان احمد انگار به نوعی ایا صوفیه رو هم دیدیم.
فقط میگفت که توی ایا صوفیه چیزی که جالب بوده، این بوده که نقش و نگارها و تصاویری که خاص کلیساها هست هنوز روی دیوارها و سقف این مسجد هست و بعد از تبدیل شدنش به مسجد اونها رو از بین نبردن.
مرسی از لطفت.

اوووو…راستی ام…گفتی گرونه رفتین مسجد بغلی…اص حواس ندارم… ببخشید…
اصلاح میکنم:
خوش بحالتون که رفتین مسجد سلطان احمد… خب جالبه که تو مسجد سگ راه میدن، ولی زن بی حجاب راه نمیدن…اینم از اون دردهاستا…اینا کجای دلمون بذاریم؟

سلام پریسیما.
خب باشه. چون صادق بودی، کرامت به خرج میدم و از خطای بزرگت میگذرم خخخ.
فقط من وردپرس رو تنظیم کردم که هر وقت دانلود کنی بهم اس ام اس میده میگه پریسیما دانلود کرد خخخ.
حواست باشه خلاصه.

سلام
خب منم مستند رو گوش کردم!
به نظرم این قسمت جالبتر از دو قسمت قبلی بود!
خخخخ. برداشتن وسایل راننده وای خنده دار بود!
بلال هم نوش جونتون! حالا منم که دلم بلال خواست چی؟!!
وای خدا مرگم! سگ تو مسجد چی کار میکنه! عجب!
ممنون بابت زحمتی که کشیدید!
موفق باشید.

سلام عمو.
البته داخلش نرفتیم ولی خب گفتن که سلطان احمد هم خیلی خیلی شبیهش هست و ما رفتیم سلطان احمد که رایگان بود.
چون واقعاً بلیط ایا صوفیه برای گروه بیست نفره ی ما مبلغ هنگفتی میشد.
نزدیک به یک ملیون و دویست هزار تومن به پول خودمون.
لذت ببر از زندگی.

کلا من خیلی آزاد بودن اونجا رو پسندیدم. اینکه به عقاید هم دیگه احترام میذارن و کسی طرد نمیشه. حس صدای اتوبوس ی پلی بود بین حس های اینجا و اونجا. کلا لذت بردم. از توضیحاتی که هر دفعه سعی میکنی بدی، از حس واقعی مستند بودن سفرت، از همه چی. کلا امیدوارم در حین تهیه ی این مستند، سفر کوفتت نشده باشه. خیلی عالی بود. انتظار میکشم واسه قسمت چهارم…

حالا جالبه که من باتری گوشیم خراب بود و تا میرسیدیم خونه باید میزدمش شارژ.
این وسط مادرم و برادرم شارژرشون رو یادشون رفته بود بیارن.
گوشی اندروید خودمم بود.
دیگه حساب کن چه طوری چهارتا گوشی با یه شارژر که یکیش هم باتریش خرابه.
فقط تأمین انرژی گوشیم کمی سخت بود وگرنه بقیش مشکلی نبود.

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم

سلام
من این مستندها را کم کم دانلود می‌کنم.
قبلا وقتی شارژ اینترنت خانه تمام می‌شد به برادرم می‌گفتم: علی رضا چرا این قدر دانلود می‌کنی؟
حالا توی کامپیوترم شده پر از دانلود.
دیگه برای احترام به حقوق دیگران مجبورم کم کم دانلود کنم.
ممنون از زحمات شما

درود بر خاله پروانه ی گرامی. از اینکه افتخار دادید به محله سر زدید بسیار بسیار خوشحالیم. یه جورایی احساس کردم که تو این سفر انگار شما کدخدا هستید چون گویی همه چیز و همه کس متمرکز روی شما هستند. احتمالا شما همون خاله ی شهروز هستید که از آمریکا اومدید ترکیه تا هم دیگه رو ببینید.
به هر حال برایتان آرزوی موفقیت و سلامتی داریم بازم به محله ی ما سر بزنید و ما را بیشتر با فرهنگ اون ور آب آشنا کنید.

سلام خاله.
خخخ. اوناش که دیگه خصوصیه.
من فقط اون جاهایی که احتیاج به توصیف بود ضبط کردم.
اونا دیگه چیزایی هست که این بچه ها بهتر از ما بلدن.
فقط کافیه صداشون توی اتوبوس نجفآبادو بهت بدم تا ببینی با کیا طرفی هاهاها.

سلام داش شهروز، کارت خیلی خوب بود هر سه تاشو گوش کردم، توضیحاتت به جا و خوب بود، ولی جای یه انتقاد کوچولو البته از نظر من داره، اونم این که: تو رفتی استانبول، به جز قسمت اولش که تو ایران و هواپیما بودی دو قسمت دیگه اش اونجا گذشته ولی همه دور برت فارسی حرف می زنن، یه کم استانبولیش کن، من یه وقتایی فکر می کردم صحنه تو تجریش داره اتفاق می افته “اینجاشو شوخی کردم” ولی کلا صداهای فارسی از دور برت میومد. البته شاید برای خیلیا مهم نباشه ولی من که عاشق و خوره زبونای خارجیم، احساس می کنم آدم هر جا که میره باید تا می تونه از زبونشون چیز یاد بگیره، کلا عالی بود، راستی کسی تو شما بود که ترکی استانبولیو به خوبی بلد باشه؟ بعدشم اون بی اعصاب که همیشه می گفت: “باز داری با خودت حرف می زنی.” چیت می شد؟ فکر کنم آدم جالب و شوخی باشه، تازه سیگارم می زد تو رگ. خوش به حال همه تون. باید اعتراف کنم تو از من خیلی با اراده تری، چون که چند بار خواستم بخشی از سفرمو به کردستان عراق و شهر سلیمانیه، کرکوک یا اربیل ضبط کنم ولی تنبلی مانعم شد.

سلام به مرتضی مصدق عزیز.
خب من همین که تونستم یه چراغ خاموش رو به حرف بیارم خیلی کار بزرگی کردم خخخ.
باور کن اونجا ایرانی ها اگه بخوام اغراق نکنم خیلی زیاد بودن.
ولی فکر کنم توی قسمتهای بعدی صحبتهایی به انگلیسی و ترکی توی فایلهام باشه.
بیشتر اینجا فعال باش.
پیروز باشی.

سلام شهروز، با سپاس. راستی من خاموش خاموشم نیستم، هنوزم درسای انگلیسیم تو آرشیو محله هست از مجتبی بپرس، ولی حق داری بعدا خاموش شدیم، ما از قدیمیای محله ایم راستی طنز پردازیت هم بسیار عالیه این طنزکی که چاشنی مستندت می کنی حکایت از تسلطته من که مطمئنم تو یه ذره هم از هواپیما نترسیدی ولی با طنز به جات خیلی مطلبو جالب و شنیدنیتر کردی.

سلام بر جناب شاهنشاه خارجه گرامی
می گم من این قسمت رو با هزااار سختی گوشیدم یعنی با گوشی دانلود کردم بجای دانلود فایل رو باز می کنه و نصفه نیمه که بگذریم اصلا از مساله می گم بلال های این طرفا هم تو هر یه مترش هزارتا بلال داره و هم شیرینه اصلا تهرانتون از بس دودی هست بلالهاتون کچل شده …. کاش می گفتید یکی یه مقدار مناظر اطراف رو از نظر بصری هم توصیف می کرد اون وقت هم صدا داشتیم هم تصویر …
و راستی یه قراین و امارات از مدل خخخخججججچچچچححححخخخخخ در پست آریا خان کبیر پیدا کردم جهت استحضار عالی به عرض می رساند خخخخ

سلام بانو.
یه کم تعداد زیادمون و شلوغ پلوغ بودنمون باعث شد خیلی نتونم از بیناها کمک بگیرم.
ولی توی قسمتهای بعدی این قضیه هم اتفاق خواهد افتاد.
بلال هم خلاصه اگر خوبشو دارید برامون به خرج خودتون البته بخرید بفرستید.
پست آریا هم الآن میرم ببینم چه خبره.
آریااا خدا به دادت برسه خخخ.

سلام شهروز عزیزم اول اینکه شرمندم که توی پستهای قبلی ی این مجموعه نتونستم انجام وظیفه کنم آخه مسافرت بودم هر سه قسمت رو با گوشی دانلود کردم و شنیدم واقعا هر چی ازت تشکر کنم بازم کمه الان اگر از من بپرسی مسافرت شمالت چطور بود نمیتونم درست به خاطر بیارم فقط یادم میاد دو روز اول رو زیاد پیاده روی کردم و پنج روز دیگه رو از درد پا توی برج موندم و از همه چیز محروم شدم باقی ی روزهای سفرم هم که در کرج گذشت خداییش درک میکنم که چه زحمتی برای در جریان قرار دادن ما در مورد سفرت کشیدی وقتی ترست از هواپیما رو متوجه شدم و این رو هم بگم که اصلا مصنوعی نبود رو متوجه شدم یاد اولین پروازم که توی جنگ و اوایلش هم بود افتادم با یه هواپیمای سی یکصدو سی ی ارتش که تغییر کاربری داده شده بود و برای حمل مجروحین تقریبا همه ی صندلیهایش رو برداشته بودند و کلی هم ترکش و گلوله خرده بود افتادم منم یه کوچولو زخمی بودم ولی بچه ها زیادی شلوغش کردند و منو هم با اون به شهر فرستادن فکر کنم میخواستند از شرم خلاس بشن یعنی هواپیما بیفته ولی بد شانسی آوردند و متاسفانه نشد و من هنوز هم مزاحم این دنیا هستم نمیدونم بازم به این پست میای و کامنت از پست و کامنتهایش طولانی تر منو میبینی یا نه اما بازم ازت ممنونم که این همه زحمت کشیدی راستی هواپیمای خوبی داشتید ایرباس از بهترین هواپیماهاست و از پر سرنشین ترین هواپیماها هم هست مادرم یه پسر خاله داره که قبل از انقلاب برای آقاسی و خیلی از خواننده های دیگه نوازندگی میکرد ولی بعد از انقلاب بدجوری به پیسی افتاده بود و دلالی میکرد و بخورو نمیری پیدا میکرد چند سال پیش اهواز دیدمش ازش حالو روزش رو پرسیدم خیلی ناراحت بود بهش یه توصیه کردم گفتم تو با این هنرت چرا گذاشتی حروم بشی برو ترکیه اگر دم در یه رستوران درپیتی هم بنشینی و تمپو بزنی بارت رو میبندی دوسال رفت و برگشت آدمی که مستاجر بود و همیشه بی پول وقتی دیدمش صاحب خونه بود ماشین مدل بالا سوار بود و یه شرکت هم داشت راستی تو هم باید میموندی و یه دو سالی اونجا پول پارو میکردی و می اومدی اینجا و دیگه ما رو هم تحویل نمیگرفتی خلاصه که ممنونتم آخیش تلافی ی پستهای نوار قصه و سفرت رو در آوردم حلال کن خیلی چرتو پرت گفتم انقدر خوبی که باید مواظب خوبیهایت باشی منتظر باقیش هستم زنده باشی عزیزم فدایت علی

سلام به عمو علی عزیز.
ممنون از لطف شما.
اگر من جای شما توی اون هواپیما بودم قطعاً سکته میکردم خخخ.
بله توی ترکیه خیلی راحتتر از اینجا میشه درآمد داشت ولی خب فعلاً تصمیمی در این مورد ندارم.
به هر حال ممنون از لطف همیشگی که به من دارید.
پیروز باشید.

سلام شهروز عزیز، جالب بود،میگم اون بچه که آب معدنیشو گم کرده بود و به کامیار می گفت، همون بچه ی توی هواپیما بود، با شما چه نسبتی داره؟ من همیشه دیر می رسم اگر اول کامنتها رسیدم نکته ای که در باره ی هواپیما بود را میگم تا بچه ها هم بخونند. راستی آخر سر این موزیکهای ترکی را هم توی یک فایل صوتی بذارید ممنون میشم. راستی شما فقط استانبول بودید یا شهرهای دیگه هم رفتید؟ اون اتوبوسهای استانبول گردی واقعاً جالب بود، کاش توی شهرهای توریستی ایران مثل اصفهان هم قرار می دادند. خلاصه دستت طلا، موفق باشید.

سلام به جناب حاتمی عزیز.
اون دختربچه دختر دوست خانوادگیمون بود که همراه ما به این مسافرت اومده بودن.
این اتوبوسها واقعاً برای شهری مثل اصفهان و شیراز و حمدان و کرمانشاه و شهرهایی که میتونن توریست جذب کنن لازمه.
اگر شد آهنگها رو هم براتون میذارم.
ما فقط در استانبول بودیم و به شهر دیگه ای نرفتیم.
ممنون از حضورتون.
موفق باشید.

پاسخ دادن به شهروز حسینی لغو پاسخ