خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطره ای از خواندن کتاب سه تفنگدار نوشته الکساندر دومآ

سلام دوستان.
یادم میاد اون وقت ها اگه اشتباه نکنم اول یا دوم راهنمایی بودم که آخرین امتحان ها رو که می دادم یکی از معلمامون بهم پیشنهاد کردند که در تابستون فقط کتاب بریل نخون و از کتاب های گویا هم استفاده کن! همون طور که می دونی فقط کتاب های درسی به صورت صوتی وجود ندارن؟ گفتم: بله، خبر دارم ولی تا حالا کتاب غیر درسی به صورت صوتی نخوندم؛ شما چی پیشنهاد می کنید؟ ایشون گفتند: به نظر من برای این تابستونت کتاب سه تفنگدار اثر الکساندر دومآ خوب باشه؛ ده جلد هست و تقریباً اگه هر روز هم گوش کنی همه تابستون طول می کشه تا تموم بشه. قبول کردم و cd های کتاب رو از کتاب خونه گویای مدرسه خریدم و با خودم به روستا آوردم. یادمه بیست تا cd mp3 بود و همه تابستونم رو گرفت؛ ولی انصافاً به خوندنش می ارزید؛ چون هم اطلاعات تاریخی خوبی داشت و هم این اطلاعات رو به صورت یک رمان بلند در آورده بود که این خودش کتاب رو جذاب تر می کرد. قصدم معرفی این کتاب نیست؛ ولی برای بیان خاطره خنده داری که از گوش کردنش دارم نیازه یه خورده در باره اش توضیح بدم.
ماجرای کلی کتاب سه تفنگدار مربوط میشه به اواخر دوره لویی سیزدهم و لویی چهاردهم در فرانسه که در این بین برای قهرمانان کتاب اتفاقات هیجان انگیزی و گاه باور نکردنی می افته. کتاب رو آقای ذبیح الله منصوری ترجمه کردند که اگه با نثر ایشون آشنا باشید حتماً می دونید که ایشون خیلی رسمی و تا حدی سنگین کتاب ها رو ترجمه می کردند و مثل خیلی از نویسنده ها و مترجمان سبک خاص خودشون رو داشتند.
یکی از ماجرا های کتاب که موضوع این خاطره خنده دار هم هست این طوری بود که یکی از قهرمانای کتاب به نام آتوس پسری داشت که در حقیقت پسر خودش نبود و فرزند خونده اش به حساب می اومد. این پسر وقتی پونزده ساله شد مادرش از آتوس میخواد که پسرش رو بیاره تا به طور ناشناس ببیندش و البته بهش نگه که این خانم مادر تو هستند. آتوس قبول می کنه که فردای اون روز رول رو که اسم پسره است به یک بهانه که قراره با شخص مهمی ملاقات کنند آراسته به نزد مادرش ببره. شب به پسر میگه: رول! فردا قراره با شخص بلند پایه ای ملاقات کنیم، پس شما زود از خواب برخیزید، به حمام بروید، توالت کنید و آماده شوید تا من شما را نزد ایشان ببرم.
به این جای کتاب که رسیدم گفتم: واقعاً که! این چه طرز صحبت با یک پسر پونزده ساله است؟ یعنی چی که فردا توالت کنید و آماده شوید؟ مگه پسره در این سن نمی دونه باید وقتی از خواب بیدار شد بره دستشویی و بعد حاضر بشه که پدرش این موضوع رو بهش یادآوری می کنه؟ حالا اگه این طوره چرا باید اول بره حموم و بعدش بره دستشویی؟ این فرانسوی ها دیگه چه جور آدمایین؟!
حتماً متوجه اشتباه خنده آوری که من کرده بودم شدید!
من اون موقع نمی دونستم واژه توالت همون toilet در زبان انگلیسیه که هم معنی دستشویی کردن میده هم آرایش کردن که در این جا منظور پدر از این که به پسرش میگه: به حمام بروید، توالت کنید و آماده شوید؛ یعنی به حمام بروید و آرایش کنید! و این مسأله عجیب و غریبی نیست که یک پدر به پسر حتی پونزده ساله اش بگه.
حالا این آقای منصوری نمی تونستند همون آرایش رو در ترجمه شون به کار ببرند که یک بچه اول / دوم راهنمایی که داره کتابشون رو می خونه متوجه بشه!
چند جای دیگه هم در این کتاب آقای منصوری واژه توالت رو که حالا می دونم به معنی آرایش کردن بوده به کار می برن که هر وقت بهشون فکر می کنم خنده ام می گیره.

۶۲ دیدگاه دربارهٔ «خاطره ای از خواندن کتاب سه تفنگدار نوشته الکساندر دومآ»

سلام حسین خوبی دلم برات تنگ شده پستت جالب بود

دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند
لب من خدمت خاک کف پای تو کند
تا زیم، جهد کنم من که هوای تو کنم
بخورد بر ز تو آنکس که هوای تو کند
شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هر چه به من عشق و ولای تو کند
نکنم با تو جفا، ور تو جفا قصد کنی
نگذارم که کسی قصد جفای تو کند
تن من جمله پس دل رود و دل پس تو
تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند
زهره شاگردی آن شانه و زلف تو کند
مشتری بندگی بند قبای تو کند
رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی، زلف دوتای تو کند
بابلی کرد نتاند به دل مرده دلان
آن که آن زلف خم غالیه سای تو کند
چه دعا کردی جانا، که چنین خوب شدی
تا چو تو، چاکر تو نیز دعای تو کند
از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی
ملک مشرق بیمست که رای تو کند

سلام بر طاهای عزیز.
دل به دل راه داره.
بسی بسیار دلتنگت هستم.
ممنون از حضورت و شعر بسیار زیبات.
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست.

سلام حسین.
خوب کردی که به قولت عمل کردی و خاطرات نبینیتو به صورت پست نوشتی و با همه به اشتراک گذاشتی .
خب فک کنم اگه ونوسی بودی از دو سالگی با این واژه و معنیش به صورت فطری و غریزی آشنا میشدی خخخخ
البته مریخی ها هم به توالت کردن صورتشون علاقه دارن و دوست دارن زیبا باشن . ولی فوتو فن این کارو بلد نیستن و فقط بلدن شیشه ی ادکلنشونو مثل پیف پاف به خودشون و درو دیوار و ۶ جهت جغرافیایی اسپری کنن.
پیییییییففففففف پاااااااافففففف . فقط همین. هاهاهاها

سلام بر رععععععععد بزرگ که من رو یک بچه ده ساله می پندارد که البته آرزومه این طوری باشم حیف که نیستم.
آره دیگه نوشتمش و باز هم شما باعث نوشتنش شدید.
البته همه مریخی ها هم اون طوری که شما میگید نیستند و تعدادیشون رو سراغ دارم که خیلی زیبا آرایش می کنند ها.

سلام حسین آگاهی…منم بچه بودم این کتابو خوندم…این ده جلدیا خیلی حال میداد…با ده مرد رشید شروع کردم…بعدش سه تفنگدار…بعدش غرش طوفان و ژوزف بالسامو و اووووو…چه خاطره هاییییی… وقتی مینشستم سر کتاب دیگه بلند نمیشدم…اونقدر که مامانم هواااار میزد سرم…
اما من میدونستم توالت چیه ها…رعد راس میگه…شما چون پسر بودی نمیدونستی…

سلام. چه قدر خوب بود اون زمان ها.
سه تفنگدار رو واقعاً دلم میخواد الآن وقت بشه بتونم یه بار دیگه بخونمش از غرش طوفان و ژوزف بالسامو خیلی به نظرم بهتر بود.
ده مرد رشید رو اولین باره اسمشو می شنوم. کاش کمی در موردش و نویسنده اش می نوشتید البته میشه از گوگل پرسید ولی می نوشتید زحمت ما کمتر می شد.
شکلک تنبلی فراوان.

ده مرد رشید؟ اووووو…صد سال پیش خوندمش…بذار فک کنم…در مورد سلسله ساسانیان بود…توصیه نمیکنم بخونیش… بدرد همون سنین راهنمایی میخورد… سطحش پایین بود…ده جلدِ قطور، اردشیر و داریوش و آتوسا وتیرداد وشاپور و هزار تا شخصیت دیگه همه از دم عاشقِ هم بودن…اونم چه عشقای آبکی یی…خخخخ….ده جلد تموم شد و هیشکی با هیشکی ازدواج نکرد… اما بدرد بچه ها میخوره…به تاریخ علاقمندشون میکنه…من همیشه به نوجوونا توصیه میکنم بخونندش…

درود. ضمن تشکر از حسین عزیز بخاطر ارسال این خاطره ی جالب، به ببینها یادآور میشم که اگه میبینید اسم نویسنده بصورت دوماا نوشته شده، بخاطر اینه که اگه یه ا داشته باشه فارسی خوان دوما مثل اولا میخونه،.
منم این رمان رو با اشتیاق خوندم، ریخته بودم روی گوشیم و موقع نماز خوندن هم باز گوش میدادم خخخخخ. یا دستشویی هم که میرفتم گوشی رو با خودم میبردم. کلیدر هم بسیااار زیباست. ۱۰مرد رشید را نخونده ام، نمیدونم صوتیش هست یا نه. غرش طوفان را هم خونده ام، بازم مرسی حسین.

سلام. من اون سالی که سه تفنگدار رو می خوندم تمام زندگیم شده بود این کتاب.
شاید کمی خنده دار باشه برای بعضی ها ولی به هر حال من اون طوری بودم الآن کمتر هستم که با قهرمانای این کتاب جوری همراه شده بودم که شب ها خوابشون رو می دیدم و روز ها هم که کتاب رو می خوندم اگه صحنه خنده داری پیش می اومد می زدم زیر خنده و اگه کسی می مرد تا چند روز براش گریه می کردم و کلاً صحنه ها رو مجسم می کردم و به معنای واقعی با کتاب ها زندگی می کردم برای همین خیلی عاشق اون زمان ها هستم.
ممنون از حضور شما.

آره دقیقا منظورم همین آ بود . اون موقع چون با گوشیم مینوشتم نمیتونستم آ با کلاه رو بنویسم.
راستی اگه بچه ها بهشون بر نمیخوره خیلی برام جالبه که ی نبین اصیل و واقعی که حروف و شکل کلماتو ندیده چطور میتونه این همه بدون غلط بنویسه .
چند وقت پیش یکی از رو عظ ع ظ نوشته بود . و این واقعا باعث میشه که ما نفهمیم منظور چیه .
خیلی همیشه برام عجیبید . البته من ذاتا آدمی هستم که دوست دارم روح و وجود آدمارو کشف کنم . و مسلماً نبین ها هم ازین قضیه مستثنی نیستند.
فک کن دبیرای دیگه به من میخندیدند که انشاهای بی محتوای دانش آموزارو این قدر با اشتیاق میخونم.
اما من به انشاشون به دید ی پنجره که میشه به عمق روحشون پی برد نگاه میکردم. و ازین کار خسته نمیشم. دوست دارم همه ی آدما یک ساعت کنارم بشینن و از خصوصیات و روحیاتشون بگن ههههه
من و رهااااا دو دیووونه دو سرگردان درین دنیای نبین ها هستیم خخخخ

رعد عزیز، اون بچههایی که فقط از طریق گوش و شنیدن درس خونده اند، اشکالات زیادی دارند. ولی بچههایی که به خط بریل اهمیت میدهند و با دقت کتابهای بریل را میخونند املای بهتری دارند. واقعا این دیگه اوج بی سوادی است که یک نفر از رو ندونه چطور باید بنویسه. منم گاه اغلاط املایی وحشتناکی را میبینم که خب چیکارش میشه کرد اگه زیادی گیر بدیم ممکنه بهشون بر بخوره و ناراحت بشند همونطور که فاتی غلطگیر و پریسیما با مشکل مواجه شدند و دیگه کارشون رو ادامه ندادند.

من اگه غلط املایی زیادی ندارم علتش خوندن کتاب بریل نیست درسته که زیاد بریل خوندم و اگه الآن هم دستم بیاد می خونم ولی دلیلش توجه به املای کلمات آخر نوار های درسی بود.
جالبه که تا حالا کسی این رو در محله توضیح نداده پس من میگم هم یادآوری دوستان نابینا باشه و هم تجربه ای برای افراد بینایی چون خانم ها رعععععععد بزرگ و معصوم.
قدیم ها که استفاده از فایل های mp3 این قدر فراگیر نشده بود و نه خبری از این همه کامپیوتر و نه voice recorder و انواع mp3 player بود ما با نوار کاست درس می خوندیم فکرشو بکنید کتاب ها روی نوار ضبط می شد و درسی مثل تاریخ ایران و جهان دوم دبیرستان چیزی حدود بیست و چهار نوار می شد و خلاصه کلی نوار کاست داشتیم که درس هامون درش ضبط شده بود.
تا این جاش رو احتمالاً بینا ها هم خبر دارند.
علت استفاده از نوار کاست هم حجم زیاد کتاب های بریل و بالا بودن هزینه چاپشون هست که نابینایان بیشتر با صوت درس می خونند و مطالعه می کنند.
برای این که املای بچه ها ضعیف نشه به عنوان مثال درس سوم تاریخ که تموم می شد گوینده کلمات مهم از نظر املایی رو یا هجی می کرد و یا فقط حروف سخت اون ها رو می گفت و این کار تقریباً در تمام درس ها انجام می شد.
منم چون ادبیات رو از قدیم دوست دارم گاهی حتی بیشتر از خودِ درس هام به اون کلمات دقت می کردم و درست نویسی رو خیلی دوست دارم و معتقدم املا بینا و نابینا نمی شناسه اون هم حالا با این همه امکانات.
فکرشو بکنید هر درس که تموم می شد گوینده کلمات رو اعلام می کرد:
قیصر: ق ص
اطلس: ا ط س
مراغه: غ
تصاعد: ص ع
و به این شکل.
این هم برای شما که دوست دارید دنیای افراد رو کشف کنید و البته برای دیگرانی که نمی دونستند.

مشتبه وقتی اشین میداد که من کلاس دوم و سوم ابتدایی بودم. مگه اون موقع تو چن سالت بود . به قول رها یا خدا …. نبین باشی و مریخک باشی بعد سریال و تلوزیون نیگا کنی هههه
مشتبه میخواستم مثل همیشه با مریخیا شوخی کنم و به همتون گیر بدم حذفش کردم. خیییلی دیگه از آقایون میترسم.
ولی توی دنیای حقیقی برای مریخیا خیلی جذابه که این شوخیا باهاشون بشه و بهشون گیر بدیم . غش غش میخندن. و هر وقت ما سکوت میکنیم خودشون یادمون میندازن خخخ

آهان بی خیال چون مخاطبم تویی میگم.هر کسی هم خیلی به مرد بودنش مفتخره و توان شنیدن شوخی نداره گوشاااااشونو بگیرن. خخخ
خواستم بگم مریخیا از کوچیک تا بزرگشون فکرشون بیشتر از ی وجب بالاتر از دماغشون پرواز نمیکنه بخاطر همین توالت رو همون تالار اندیشه به قول عدسی تصور کردید خخخ
ولی ونوسیا روحشون از عمق زمین تا عرش به پرواز درمیاد . بعضیاشون البته میره توی سیاه چاله های فضایی و ی عدشون هم توی عمق خاک مدفون میمونن . خخخخ یکی به نعل زدم یکی به میخ یکی هم به الفراااااااررر

یخ کنی یخچال فرنگی، شایدم فرهنگی! آخه نیست آموزشو پرورشی، گفتم شاید از نوع یخچال های فرهنگی باشی. خخخ
به هر حال که من دماغو وجبو روحو پروازو ویلبر رایتو بالو دفنو کفنو حالیم نیست.
من فقط یادمه که پیری هاش رو ژاله الوو دوبله می کرد و خوب اون موقع که من مریخک بودم، حتما تکرارشو میذاشته، چمیدونم! من که دیدم، نشون به اون نشون که پدرش با ساکی مرد و شوهرش خودکشی کرد.
حالا نه شما زنا خیلی فرق ایمیل و جیمیلو میفهمین که من فرق توالت و توالتو نمیفهمم!؟
خخخ
راستی، ی چی بی ربط بگمو برم.
میدونستی ژاپنیا به صندلی سینما چی میگن؟
هه
نه.
میز توالت نمیگن!
میگن: “تا پا میشی تا میشه”

هاهاها.
ولی دقیقا یادمه که باباش ساکی خورد و هی بهبه کرد و نصف جونشو داد به رها نصف دیگشم به مجتبا هاهاها
واقعا من با صندلیای سینما مشکل دارم . جووونیام که به سینما میرفتیم بهش میگفتم نگهشون دار تا من بشینم خخخ
آی جووونی کجایی ؟
آدما تا ازدواج نکنن جوونن . خخخخ

رهاااایی من چه میدونم . وااله در عهد پرچنگ شاه که من کارناممو گرفتم اتنخاب واحد و رشته هم دستی مینوشتیم .
یادمه سال ۸۰ توی دانشگاهمون توی کتابخونه ی کانفیوتر گذاشته بودن و ما مثل ندید بدیدا دورش جمع شده بودیم . بهمون گفتن اسم کتابی که میخواید اینجا بنویسید اگه موجود بود مارو صدا کنید . منم از همون موقع با کتابخونه دانشگاه خدافسی کردم . خخخ بعد تو که از من میپرسی . من رانندگی و کامپیوتر و زبان و بچه داری و آشپزیو دیگه برات بگم این کارای جنگولک بازیو دوست ندارم .
ایمیل مرده . جیمیل هم زنه خب . تا همین مقدار بستته

خخخخ معصوم جان حالا نمیشد که واقعا وقتی شرف و شرافت ونوسیا در برابر مریخیا مطرح هستش، اونم با اون سندی که مدیر مجتبی گرفته دستش. هی از بابایی سوال نکنی خخخخخ
حالا مثلا الکی رهگذر معصوم خواسته که شوخی کرده باشه این سوال رو پرسیده که مدیر مجتبی ی کمی بخنده، خخخ

باید این رو هم اضافه کنم که هر دوشون مخصوص فرستادن نامه های الکترونیکی هستند و در حقیقت چنان که می دونید ایمیل همون نامه الکترونیکی هست و جیمیل هم به این خاطر اسمش جیمیل شده که از گوگل سرویس می گیره و سازنده اش گوگل هست وگرنه هر دوشون مخصوص یک کار هستند حالا با امکانات متفاوت.

حسین این که میگم تورو ی پسربچه ی ۱۰ ساله تصور میکنم منظورم خدای نکرده توهین نبود .
میدونی چون توی دنیاهای مجازی همیشه خودمو بابابزرگ جا میزنم ناخودآگاه به بقیه به چشم نوادگان خود نگاه میکنم . ولی اگه عکساشونو دیده باشم حالم گرفته میشه که چرا دیگه اون پسربچه ای که من فکر میکردم نیست خخخ
این مشتبهو عکسشو دیدم و میخوام سر به تنش نباشه . چون دیگه به نظرم نمیخوره نوه ی من باشه خخخ ولی خیلی باشهوره . بهش که زنگیدم باز بح میگه بابابزرگ خخخ

شلااااٱاااا،اااا،اااٱاااا،م،ی،که،خوبی حسین،میگم عجب خاطره خنده داری تعریفیدی واسمون،خخخخ،خخخخ،ببین منم تعریف این کتاب رو شنیدم،ولی تا حالا نتونستم گیرش بیارم،اگه ممکنه واسمون اینجا تو پستی جداگونه بذار،،،ولی زیاد هم عجیب نبوده که نمیدونستی،آخه پسرای اون دور و زمون فقط از بازیگوشی شون میدونستن و بس،ماااا دخترا هستیم که سر از اینجور چیز میزا در میاریم که،هوم هوم هوم،خعععلی باحال بود،لی لی لی لی لی من رفتم،خدافسی

سلام. والا چی بگم به هر حال هر کس یه اطلاعاتی رو به دست میاره که باهاشون سر و کار داره دیگه.
ولی خب در مورد کتاب گفتید حقیقتش کار وحشتناکیه آپلود کردنش این جا من با کیفیت ۳۲kbps دارمش حجمش حدود سه گیگ میشه فکرشو بکنید این قدر فایل رو چه طور میشه آپلود کرد و چه قدر طول می کشه آپلودش.
۴۳۴ فایل نیم ساعتی هست مجموع ده جلد این کتاب یعنی ۲۶۲ ساعت فکرشو بکنید اگه کسی بخواد با دور معمولی گوشش کنه به طور پیوسته ده روز و خورده ای بهتره بگم یازده روز البته دو ساعت کمتر طول می کشه تموم بشه پیوسته پیوسته اگه گوش کنه تازه این قدر میشه ها.
منم که اون سال فقط از cd استفاده می کردم و با دور معمولی گوشش می کردم حالا فهمیدم چرا همه تابستونم رو گرفت.
خلاصه کنم از سایت کتابخونه برلین می تونید اگه بخواید دانلودش کنید که من توصیه می کنم cd هاش رو از کتاب خونه گویایی در شهرتون یا از اصفهان یا تهران بگیرید بهتر باشه.
موفق باشید.

تصحیح می شود ۴۳۴ تا فایل نیم ساعتی میشه ۲۱۷ ساعت ریاضیم که خوب بود نمی دونم چی شد؟!!
در هر صورت میشه حدود نه ساعت و خورده ای و البته بقیه حرف هام رو در بالا بخونید درست بودند.
می بخشید بابت اطلاعات غلط.

سلام خخخ
جالب بود
خب اون کتاب برای اون موقع سنگین بوده ولی اینکه اونو گوش دادید نشان دهنده ی فرهیختگی و بزرگ بودن عقل و فکرتونه
من هم دارمش ولی حجمش خیلی زیاده
اگه فرصتشو داشتم شاید یه روز این کارو کردم البته اگه پیگرد قانونی نداشته باشه

سلام. شما لطف دارید؛ درسته که زیاد کتاب می خوندم ولی به نظر خودم اون انتخابی اشتباه در اون موقع بود شاید خنده دار باشه من داستان های صمد بهرنگی مثل یک هلو هزار هلو و کچل کفترباز و انشانگاری و … رو اگه اشتباه نکنم سوم دبیرستان بودم که خوندم در حالی که خیلی بهتر می شد اگه اول دوم راهنمایی یا حتی قبل ترش می خوندمشون و مثلاً حالا یا دوره دبیرستان سه تفنگدار و کتاب هایی مثل اون رو می خوندم.
کاش دهه هشتادی ها اگه اهل کتاب خوندن باشند انتخاب های درست تری از من داشته باشند.
ممنون که هستید.

ملیساااااا شنیدی که پری خوبمون چی گفت که پیگرد قانونی، یعنی تو اون کتاب چه خبره هاان
منم یک زمانی خانم ادبیاتمون قول داد که برام بیناییش رو بیاره، گفتن همانا و نیاوردن هم همانا.
پس منم میخوام تازه با این نت مردنی زغالی حتی نتونستم تبریز مه آلود رو هم دان کنم.

میدونی من کلی کتاب صوتی قشنگ دارم ولی خب اول که اومدم محله مجتبی گفت که کتابهای ارگانهای دیگه رو اینجا آپلود نکن به همین دلیل دستم بسته شد ولی اگه بدونم مشکلی نیست میتونم کتابهای زیادی به دست دوستان برسونم
باشه میرم جلد اولشو آپلود کنم بذارمش اینجا فقط الآن نخونش بعد از آزمونت بخون

سلام
جالب بود منم این مدلی خاطره زیاد دارم سالها پیش یک کتاب بود مصاحبه با نویسندگانی که نوبل گرفته اند یک خانم نویسنده از آفریقای جنوبی بودن ازشون سوال شده بود چه وقت فروش کتاباتون براتون مهم نیست جواب داده بود هر وقت عاشق میشم! منم ی دختر نوجوون توی ذهنم از خودم میپرسیدم مگه آدما چند دفعه عاشق میشن!

سلام خدمت دوست عزیزم حسین جان آگاهی بسیار آگاه و اهل ادب و مطالعه
این کتاب رو خوندم بسیااااار عالیه. ۳ تفنگدار آتوس پورتوس آرامیس هستند که دارتونیان هم بهشون اضافه میشه. این دارتونیان خیلی پدرسوخته و باهوش بوده. همیشه ازش خوشم می اومد. بر عکس. از آرامیس که کشیش مسلک بود اصلا خوشم نمی اومد. یه کم نون به نرخ روز خور بود. از دومآ کتاب های ژوزف بالسامو, غرش طوفان, کنت دو مونت کریستوف و زندگی و سر انجام ماری آنتوآنت رو هم خوندم. حسین. پیشنهاد میکنم بخونش کنت دو مونت کریستوف رو. ۹۸ ساعت بیشتر نیست. خخخ. من توی ۴ ۵ روز خوندمش. فک کنم یک هفته شد.

صد ساله منم در دوران دبیرستان تا ۲۱ سالگی کلی داستان و رمان میخوندم .
اما الان که سال ۹۴ هستیم یعنی ۲۰ سال یا کمی از اون سالا گذشته هیچ کدوم یادم نیست . و این خیلی ناراحتم میکنه .
اسم داستانا و نویسنده هارو خوب یادم میاد ولی نمیدونم داستان چی بود . اینا که گفتم تقصیر کیه ؟
اصلا خودم باید شروع به نوشتن داستان کنم . به اسم رعد و نبینهای مجازی هاهاها

دیدگاهتان را بنویسید