خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت دوم

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
راستش کلی شوکه شدم.
فکر نمیکردم انقدر این مستند مورد استقبال قرار بگیره.
شانس منه دیگه.
همه ی نابینایان ایران و جهان فهمیدن که من از هواپیما میترسم خخخ.
البته بازم میگم. آآآآای  مردم، من بدبخت از هواپیما نمیترسم. از هواپیماهای ایران میترسم خخخ.
به هر حال جا داره که از لطفی که همه در پست قبلی و در اسکایپ و جاهای دیگه نسبت به من بابت این مستند داشتن تشکر کنم.
اما بریم سراغ قسمت دوم.
توی این قسمت، با یکی از بهترین مناطق استانبول آشنا میشید.
البته این که این منطقه از بهترینها هست رو شاید در این قسمت متوجه نشید.
ولی با گوش دادن به قسمت سوم و قسمتهای بعدی، شما هم با من همعقیده خواهید شد.
توی قسمت دوم تازه از خونه زدیم بیرون و در یک مملکت غریب در حال کشف و شناخت موقعیت خودمون هستیم.
زمان این قسمت، چهل و دو دقیقه هست و حجمش هم سی و چهار مگابایته.
اینم لینک دانلودش.
اما دیشب داشتم آهنگ دانلود میکردم یه آهنگ بامزه از سینا حجازی گرفتم نصفه شبی کلی به شعرش خندیدم.
ببین چیا میخونن ملت خخخ:

اولی خل بود، میگفت خائنی، گفتم چی میگی خله،
کمتحمل بود، میگفت خائنی، ههه تُمبونت شده ….
چیزی نگفتم اما، تو خودم سر رفتم،
یه شب که خواب بود، پا شدَمو در رفتم.

دومی هل بود، میگفت حالا اسم بچه مونو چیکار کنیم،
آخر ماه عیده، هورا عروسی برگزار کنیم.
چیزی نگفتم اما، تو خودم سر رفتم،
یه شب که خواب بود، پا شدَمو در رفتم.

سومی شل بود، مِث لامپی که سوخته، مِث تختی که خوابه،
تو خوابم که میتونه با من باشه، لعنت به بختی که تو خوابه.
چیزی نگفتم اما، تو خودم سر رفتم،
یه شب که خواب بود، پا شدَمو در رفتم.

چارُمی انتلِک بود، از اونا که با من که بود باخ گوش میداد،
اما روزا با دوستاش تو ماشین، از اون خالتوریهای شاخ گوش میداد.
دیدم ای بابا، اینم با ما، عاشق فیلمای پازُلینیه،
اما خدا میدونه تو کشوی میزش، پر از این فیلم رزمیای چینیه.
چیزی نگفتم اما، تو خودم سر رفتم،
یه شب که خواب بود، پا شدَمو در رفتم.

آخری گل بود، گل بود، گل بود،
ساده و آروم، پرتحمل بود.
انقد خوب بود دیدم بهتره برم،
زندگیش کنار من سیاه نشه.
این یکی زیادی خوبه، گُنا داره،
زندگیش با یه دیوونه تباه نشه.
چیزی نگفتم اما، تو خودم سر رفتم،
یه شب که خواب بود، پا شدَمو در رفتم.
برو بریم بابا.

خخخ. دیگه کاری بود که از دست دوستمون بر میومد خخخ.
اینم لینک دانلود آهنگش.
یکشنبه شب منتظر قسمت سوم مستند باشید.
تا بعد، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

۴۴ دیدگاه دربارهٔ «دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت دوم»

ایول به خودت و ایول به کامیار که این همه تحملت کرد تو واسه ما چرتو پرت می گفتی. خوب اعصابی داشتند خانواده ات الحق!
دیگه دیگه دیگه اینکه ساحل رو منتظرشم بد جور وحشتناک.
از اینکه اول کاری افتادی توی جوب، کلی خندیدم. خدا منو ببخشه!
راستی، چند تا تیکه به من انداخته بودی که حواست باشه یکی دو تا طلبت. بالاخره روز مستند سازی منم میرسه!
از تراموا لذت می برم بیشتر بذاری و بدونم.
آرم اول کاریتم که عالی بود. کلا سایت رو رونمایی کردی رفت پی کارش.
در کل خوب بید.
کاش پول باشه همه هی بریم سفر و هی از اینا بذاریم.
منم بعد از سری مستند تو، ی فایل هست که دارم ویرایش می کنم میذارم واسه هم محلی ها.
راستی، اگه بعضی جا ها رو توی مستند اصلیت توضیح ندادی یا میبینی کم هست، میتونی با صدای خودت بین آهنگ ها نکته ی خاصی اگه هست در حد چند ثانیه اضافه کنیا.
دیگه اینکه خعلی چاکریم.
لذت ببر از زندگی و کوفتت نشه. منم سال دیگه اگه شد قصد سفر به یکی از کشور هایی که محل خوش گذرانی هست رو دارم.
تو دعا کن بشه، من مستند تصویری میذارم. خخخ

سلام شهروز خدایی کلی زحمت داره ها .ولی اولی جذاب نبود .حالا دومی رُ دان کنم ببینم چطوره !!
میگم مجتبی من منتظرم تصویری بذاری میگم کی میری مسافرت من دس به دعا هستم ولی یادت باشه قل دادی ها فقط تصویری بذار!!!

شهروز حسینی…من برم یه جا….بعد همراهم هی ریکوردر دستش باشه و حرف بزنه توش…ریکوردرا از دستش میگیرم میکنم تو حلقش…باور کن…خانواده ت خیلی صبورن… من حتماً چار تا پس گردنی بت میزدم…وااااای پسر…
الان بیدار شدیم…داریم بیدار میشیم…سربالاییه…بارون میاد…افتادیم تو جوب…موتور اومد…وانت رفت…کامیون میاد…کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله…از اون بالا میاد دو سه تا ماشین… میخوام برم دریا کنار…
جالبه ها…من خودم که حوصله نمیکنم همچین کاری بکنم…تو دمت گرم…اما خدا وکیلی از سفرت لذت بردی؟ همش در حال مستند سازی بودی که…

خب…همش منتظر سواحل بودم که نرسیدی آخرش بهش و از سرویس بهداشتی سر در آوردی…شنیدن توصیف وقایع از زبان یک نابینا خیلی برام جالبه…اصلاً زاویه دید متفاوته…یه بار به یه دوست نابینا گفتم بشین زندگیتو بنویس…جالب میشه، چون تو متفاوت از بقیه زندگی رو درک کردی…بهم گف: جفنگ نگو…نمیدونم چرا نزدم نصف شه!!!
راستی مدیران…مرکز پرسش پاسختون کج شده…اون سر فصله…سر تیتره…چیه؟ اون صفحه اصلی-عضویت در سایت-طرح پرسش…اومدن سؤالارو هول دادن بردنشون زیرِ سلام فلانی، بروز رسانی، خروج…نمیدونم به نابیناییش میخونه یا نه…بیناییش چون بعضیاشون زیر بعضیا دیگه شونن دیده نمیشن…

سلام شهروذ مرسی

دوستان! دست مرا باید برید!
دشنه یی! تا درد خود درمان کنم:
نقش چشمی درکف دست من است؛
همتی! کین نقش را پنهان کنم.
هر شبانگه کافتاب دلفروز
روشنی را از جهان وا می گرفت،
چشم او می آمد و، پر خون ز خشم
در کنار بسترم جا می گرفت.
شعله می انگیخت در جانم به قهر
کاین تویی ای بی وفا ای خویشکام؟
داده نقد دل به مهر دیگران
غافل از من، بی خبر از انتقام؟!
هر چه بر هم می فشردم دیده را
تا نبینم آن عتاب و خشم را،
زنده تر می دیدم – ای فسوس! – باز
پرتو رنج آور آن چشم را…
یک شب از جا جستم و، دیوانه وار
خشمگین او را نهان کردم به دست:
چون بلورین ساغری خُرد و ظریف
از فشار پنجه های من شکست!
شاد شد دل تا شکست آن چشم شوم
کاندر او آن شعله های خشم بود؛
لیک، چون از هم گشودم دست را،
در کفم زخمی چو نقش چشم بود!
هر چه مرهم می نهم این زخم را،
می فزاید درد و بهبودیش نیست
هر چه می شویم به آب این نقش را،
همچنان برجاست… نابودیش نیست!
دوستان! دست مرا باید برید!
دشنه یی! تا درد خود درمان کنم:
پیش چشمم نقش درد است آشکار؛
همتی! کاین نقش را پنهان کنم…

سلام شهروز.
یه مسافرت مفت و مجانی داریم میریم هاااا!!!
بابا دمت مواد مذاب خخخ.
تا تو این مستند رو تموم کنی مجتبی هم احتمالا رفته تایلندی جایی و برگشته، ببینیم اون میتونه اینجوری مستندهاش رو رک و راست و بدون سانسور بذاره یا نه؟
سینا حجازی هم که من نمیدونم الآن رو دل نکرده با این همه یار، تازه آخریش رو هم گول مالید و در رفت خخخ.
ممنون از پست.

سلام شهروز
دمت گرم،من اولی رو د کردم
خیلی باحال بود
از خنده مردم
ولی دومی رو هنوز د نکردم،چون idm مشکل پیدا کرده
ولی هرچی زودتر د میکنم
خیلی زحمت داره این کارا که تو واقعا ای ولا داری که وقت میزاری انجامشون میدی

سلام به آقای حسینی بزرگوار.
کارتونو تحسین میکنم.
ازتون ممنونم که اونجا هم به یاد هم محله ای هاتون بودید و سعی کردید لحظه لحظه ی مسافرتتون رو کنار دوستان و همنوعهاتون بگذرونید.
واقعا به وجود همچون شمایی افتخار میکنم.
قسمت اولش رو گوش دادم این قسمت رو هم دانلود میکنم و گوش میدم و بیصبرانه منتظر ادامه ی قسمتهاش هم هستم.
بازم سپاس امیدوارم همیشه مستندی از شادیها و خوشیهای همتون رو اینجا دانلود کنم.
همتون موفق باشید

سلام. جدای از همه ی خوبیهای این مستند چیزی که خیلی با ارزشه اینه که در جایی که حتماً به شما خیلی خوش گذشته دوستانتون و سایت رو فراموش نکردین و با اینکه محدودیتهایی هم براتون پیش اومده در طول ضبط تصمیم به قسمت کردن لحظه هاتون با دوستان داشتین که اگه امکانش بود به مشکلاتی که برای ضبط این مستند هم داشتین اشاره بشه. تشکر.

سلام به محمد عزیز.
ممنون از لطفت.
من هرجا باشم به یاد این محله و بچه ها هستم.
به جز خرابی باتری گوشیم که مدام باید نگران تموم شدن شارژش میبودم سختی خاصی نداشت.
فقط باید معمولاً نزدیک به صحنه ها و صداهای مورد نظر میشدم که بتونم صداشونو بگیرم که اینم خیلی وقتها شدنی بود ولی یه جاهایی کمی سخت میشد.
ممنون از حضورت.
پیروز باشی.

شلالالالالالااااااٱاااااٱاااا،م،ی،که،خوبی شهروز خان ترکمنی؟؟؟؟؟
اون کی بود که اعصاب نداره آیاااا،،،اون بوی زغال هم احتمالا واسه اینه که اون دور و اطراف یه قلیونی چیزی هست هاااا،میگه شهروز
بیا که من اینجام منو بکش بکش کنی، خخخخخ،
وااااای آخ جوووونمی،عاااشق اسب سواری هستم که،هوم هوم هووووم،دلم اسب سواری خواست که،
شهروووووز خجالت بکش،آخه دستشویی رفتن هم توضیح داااااره،خب حالا تو که توضیح دادی میرفتی تا آخرش خخخخخ،خخخخ،خخخخ،هیهیهیهیهیهههههههیییییهوهوهوهوهوهوهووووووو،یعنی دارم ریسه ریسه میرم که،
فکر کنم خونه ای که بودید دوبلکس بود مگه نه،
خلاصه که کلا باحااال بود هاااا،کلی خندیدم که،ماااادر جان،آهاااا شعر پایانیتم کلا زقارتی بود که،
لی لی لی لی لی لی من رفتم،خدافسی

سلام ملیسا.
خب اون که اعصاب نداشت همون دایی کوچیکم هست که توی هواپیما هم پیشم نشسته بود خخخ.
دستشویی هم چون سیستمش با ایران فرق داشت گفتم بچه ها باهاش آشنا بشن خخخ.
خونه هم میشه گفت به نوعی دوبلکس بود ولی نه شکل دوبلکسهای ایران.
راه پله هاش توی خونه نبود ولی مثل خیلی از خونه های ایرانی حالت مارپیچ میرفت بالا.
میسی از حضورت.
خدافسی.

سلام شهروز جان، گوش کردم جالب بود البته بهتر از این هم میتونست بشه مثلاً از همراهان میخواستی تا محیط را بیشتر توضیح بدند. یا تو که استاد مصاحبه هستی، با همراهان هم مصاحبه ای می کردی البته شاید هم در قسمتهای بعد این کار را کرده باشی. یا شاید هم صلاح ندونستی که به ما مربوط نیست. ولی مثلاً اسم پارک و کلیسا و… همان زوایای غیر مستند هستند که سفرنامه ی متنی را می طلبد، اگر خوب به خاطراتت فکر کنی یه سفرنامه ی متنی توپ میتونی از توش دربیاری. نمیدونم شاید سلیقه ی شخصی من یا قلم عالی شما باشه که این طور مشتاق سفرنامه ی متنی از زبان شما هستم. راستی هواپیمای برگشت را هم ضبط کردی، یه نکته راجع به هواپیما میخواستم بگم اگر ضبط کردی میذارم برای قسمت آخر. بسیار ممنون و موفق باشید.

سلام به جناب حاتمی عزیز.
بله کمی از قسمتهای بعدی پسرداییم کمکم میکنه توی توصیفات بصری.
اون کلیسا هم فکر کنم اسم خاصی نداشت چون یه کلیسای معمولی بود و هیچ ارزش تاریخی نداشت.
یه کلیسای کوچیک محلی بود.
ما یه کمی چون جمعیتمون زیاد بود و باید خیلی حواسمون به هم بود که گم نکنیم همدیگه رو دیگه خیلی نشد که در حین گردشها و حضور در مناطق مختلف با همراهام مصاحبه کنم.
به خصوص که معمولاً هم خیلی پراکنده میشدن و پیدا کردنشون توی شلوغی اونجا کمی مشکل میشد.
برای برگشت هم فقط چند ثانیه از داخل هواپیما ضبط کردم.
چون دیدم برای بچه ها تکراری میشه دیگه خواستم به تکرار نخورم.
ممنون از حضورتون.
موفق باشید.

سلام آقای شهروزی گوش دادم.، خب حالا بریم سراغ نظر
از آهنگای وسط مستند چیزی دستگیرم نشد ولی آهنگ آخر مستند رو عالی بود. هر چند من زیاد با آهنگ سر و کار ندارم.
آها راستی منم به جوب خوردنتون که کلا اول صبی به ذوقتون خورد خندیدم ههه
واقعا خیلی خوبه که خانواده اجازه دادند این همه ضبط کنید. ولی کم مونده بود که یکی بد جور بزندتااا، دیگه اینکه پسر دایی خیلی باحالی دارین تازه بهش بگو سیتا تو تلویزیون منتظرشه خصوصا جای ظریف خخخخ آخر کاری هم منتظر بودم که صدای امواج دریا بشنوم اما خخخ دیگه چی میشد گفت، کلا خیییییییلی مرسی که اونجا هم فکر گوشکنیا بودین.

دیدگاهتان را بنویسید