خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من دیگه رهگذر نیستم…من معصوم هستم…

بچا من تصمیم گرفتم از رهگذری در بیام و با اسم خودم یعنی معصوم بیام…نمیخواد بهم خوش آمد بگید…خخخخخ…فقط خواستم رسماً اعلام کنم تا وقتی با اسم معصوم میام تو محله، بشناسیدم…همین…

خوش باشید…برید به کاراتون برسید…منم رفتم…خدا فِسِدون…

یه شعرم میذارم برادون از مایا کوفسکی…شاعر فوتوریست…پدر شعر شوروی…

حالا فوتوریسم چیه؟شاخه ای از سمبولیسمه ولی هر گونه تغزل رو از شعر طرد میکنه…نثر ماننده بیشتر و نشاندهنده تلاش و سر و صدای زندگی صنعتیه…از جنبش و هیجان زندگی جدید و مبارزه های صنعتی و حرکت ماشین و هواپیمایی که بعضیا میترسن ازش خخخخ… و هر چیزی که مربوط به دنیای آینده هست سخن میگه…فوتوریسم با هر گونه ابراز احساسات و بیان هیجانات درونی شاعر و رعایت قوانین دستور زبان و معانی مخالفه…کلماتش مُقطعه، شبیه اصطلاحات تلگرافیه…اینم یه نمونه ش…از مایاکوفسکی…پدر شعر شوروی…

های آقایان

های! کشته مرده های کفر و جنایت و قتل

از شما میپرسم

آیا دیده اید

چهره ای آرامتر از چهره دُژمِ من؟ وقتی آرامم

انگار خودم نیستم

انگار

در درونم

کسی دیگر

میزند دست

میزند پا

الو!

مامان!

مامان!

پسرت مریض شده

پسرت بهترین مریضی دنیا را گرفته است

مامان!

قلب پسرت

گُر گرفته

مامان!

بگو به خواهران

به لورا

به اولگا

بگو

پسرت

برادرشان

دربه در شده

هر کلامی میجهد بیرون

از دهان سوخته اش

رانده است و مطرود

حتی هر شوخی اش

مطرود است و رانده

دهان سوخته پسرت

روسپی خانه آتش گرفته است

قی می کند

روسپیان برهنه اش را

مردم بو میکشند

بو، بوی سوختگی است

آتش نشانی کمک!!!

اما

آتش نشانها درنگ

شما را به چکمه هایتان

شما را به برق کلاهتان

قلب مشتعلم را

با ملایمت خاموش کنید

خودم برایتان آب خواهم آورد…

۱۱۳ دیدگاه دربارهٔ «من دیگه رهگذر نیستم…من معصوم هستم…»

درود. لیلی باشی, مجنون باشی, هر که بودیو باشی و خواهی بود, برای ما عزیزی. لطفاً حالا که نامت را از رهگذر به لیلی تغییر داده دی, مجنون را هم به محله بیاور. ما بیصبرانه مشتاق دیدار مجازی با مجنون هستیم.
مدال هم یادت نره حتماً. من مدال خواستارم.

بله آقا. آری برادر. لیلی که بیمجنون نمیشه. حتی اگه خودش همچو ادعایی بکنه. به نظرم مجنون را باید یه جایی توی همین گوشکن خودمون سراغ بگیریم. اگه جای دیگه ای بود, لیلی اینجا پست نمی گذاشت و تأکید پشت تأکید نمی آورد که لیلی نیست. خلاصه پیدا کنیم مجنون را.

درود! ورود تو را به محله ی خودم خوش آمد میگم: امیدوارم با نام جدید و فکر و ذهن و تفکر و رفتار و گفتار و کردار جدید در این محله با دوستان خوش باشی و از غرور و تکبر و سوسول بودنت بکاهی و دوست خوبی برای دوستان باشی، راستی اصطلاحی در منطقه ی ما به کار برده میشود که برای لیلی بیان میکنیم: وقتی کسی با جدیت کسی را نصیحت کند و جوابی خارج از محدوده بگیرد با ناراحتی میگوید: من یه ساعت برایت رؤزه خواندم باز هم تو میگی لیلی زنس یا مرد، البته لیلی را لیلی تلفظ میکنند نه لیلا… حالا تو بگو ببینم اینجا لیلی زنس یا مرد؟ خخخخخخخخخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاها!

سلام
میگما خبه منم اسممو عوض کنم!
مثلا اسممو بذارم مورچه
یا مثلا یه چیز دیگه!
خب بگید چیچی بذارم خُبِس؟!!
میگما خُبِس چنتا اسمو امتحان کنم بیبینم کودوماش بیتره آیا! خخخ.
کلاعه خبر اُوُردِس تازگیا یکی یکی کاربرا میخوان اسم عوض کنند!
ثبت احوال شولوغ شُدِس خخخ.
حالا همون آبدارچی میموندی چی میشد؟!
ها راسی مجنون کیه کوجاس!
به قول بانو “نخودی سابق” شکلک قراین و اَمارات خخخ!

سلام
نازنین جان خندم گرفت به کامنتت، حالا چرا مورچه خخخ
وااااییی گفتم محله اومدنی ی جایی مشکوک بود و همه مقابلش صف کشیده بودند نگو اونجا ثبت احوال محله بوده.
راستی کی مسئول ثبت احوال محله شده هاااان؟ میگم نازنیز جون رفتی ثبت احوال برای منم وقت بگیر.

مریم جان…خوبی معصوم به اینه که پیداس خانومه…چن روز پیش یکی از دوستان نابینا رو دیدم در سطح شهر…بهم گف من فک میکردم این رهگذر مّرده…چون قبلاً یک آقایی رو داشتیم که رهگذر بوده… دیگه لااقل پیداس دخترم…

شما دوس داری همون رهگذر صدا کن…راستش من در دنیای حقیقی اجازه نمیدم آقایون منو به اسم کوچیک صدا کنن…فک کنم کسی نفرینم کرده…حالا اینجا باید با اسم کوچیکم مورد خطاب قرار بگیرم… این یک مقداری ناراحتم میکنه…کاش مثلاً میشد گف: آقایون بگن رهگذر…خانوما بگن معصوم…بعدشم یه پرده بکشیم تو محله…زنا این ور…مردا اون ور…خخخخخخخ…..
مرسی توام موفق باشی…

سلام سیتا خخخخخ. خخخخخخ. خخخخخخخ.
همینجوری الحَدِگی گفتم یعنی نوشتم یه کم با هم بخندیم! خخخ.
نمیدونم مسئولش کیه ولی ظاهرا خیلی زود کارا رو را میندازه!
حالا ببینیم کی دیگه با شناسنامه جدید میاد!
خخخ.

هی بچه ها…مرسی…
هیچکس راج به اون شعر مایا کوفسکی نظری نداشت آیا؟خخخخخخ
من نمیتونم تک تک جواب بدم…یک توضیح کلی میدم و میرم سر کارم…
خیلی طول کشید تا تونستم اعتماد بچه ها رو جلب کنم…هم تو دنیای حقیقی و هم تو دنیای مجازی…تا یه نابینا میدیدم شماره تلفنش رو میگرفتم و شماره میدادم و بعد منتظر مینشستم تا بهم زنگ بزنه…ولی خبری نمیشد…بعد خودم اسمس میدادم: زهره…بانو…اگر خواستید یک قرار دور همی داشته باشید منو یادتون نره بچه ها…
ولی هیچوق خبرم نمیکردن…اص محلم نمیذاشتن…منم همچنان تو محله رهگذر بودم…
زمان گذشت و گذشت و گذشت…تا با بچه ها دو سه تا اردو رفتم…تو اردوی آخری که به جمکران بود، صمیمی تر شدیم…بعدش تولد خانم کاظمیان شد و باز صمیمیتها بیشتر شد…بعدش قضیه تستها پیش اومد و این تستها بمن سپرده شد و باز من امیدوارتر شدم…بعد قضیه دلخوری پست من لیلی نیستم پیش اومد و عکس العمل دوستان باز امیدوارم کرد…تا اینکه دیدم دیگه وقتشه که از رهگذری در بیام و با اسم خودم بیام محله…ولی چون اسممو دوس نداشتم و باهاش راحت نیستم و همیشه، همه منو به فامیلم صدا میزدن، گفتم بذار یه اسم دیگه وردارم برا خودم…دیدم لیلی بد نیس…البته از نوع مجنون مُرده ش…مجنون کجا بود تو این زمونه قحط الرجالی؟!!!خخخخخخ….همینطوری انتخابش کردم…حواسم به مجنونش نبود…دیدم ساده س… راحته…گفتم بذار لیلی بشم…بجای رهگذر…
حالا از این به بعد من هم یکی از شما هستم…ممکنه بگید: آهاااااای یارو…تو که چند ماهه با مایی…
نه آبجی …نه داداش…این چند ماهه من با شما نبودم…دلم اینجا نبود…همش نگران بودم که شوتم کنید بیرون…همش استرس داشتم…یادتونه به دخترا متن هدیه میکردم؟ واسه این بود که دلتونا بدست بیارم خب…که منو از خودتون بدونید و تو جمع خودتون بپذیریدم…حالا حس میکنم که تلاشهای من بالاخره نتیجه داده و شما من رو به عنوان یه دوست پذیرفتید…کار سختی بود به خدا…خیلی سخت…نخندید…من هنوزم با بعضی از دوستان اصفهانی نتونستم اون طور که باید ارتباط بگیرم…اصلاً تحویل نمیگیرن…اصلاً محل نمیذارن…باید پنجاه بار رو گوشیشون زنگ بزنم تا جوابمو بدن…بعدم کلی برام کلاس میذارن و آخرشم هیچی به هیچی…کلاً من میمونم و یه فک کش اومده…
ممکنه بگید: خب…چه اجباریه خره؟ ول کن…
نه آبجی… اجباره… من وقتی یه کاری رو شروعش میکنم باید تا ته کار رو برم…خوبم باید برم…
بدست آوردن دل اهالی محل تا جاییکه منو رفیق خودتون بدونید، سخت بود…ولی من تا حدی موفق شدم…و بابتش به خودم تبریک میگم… این پروژه من حدود یک سال و نیمی به درازا کشید…ولی نتیجه داد… دل بعضیارم هیچ جوره نمیشه بدست آورد…اینم قبول دارم… بگذریم…
از این به بعد اسم رهگذر رو دیگه نیارید که من خاله موندگارم…
خدافس بچا…برم دیگه…قربون دخترا…
عرض ادب خدمت آقایون…
اسم مجنون خیر و بهره ندیده رم نیارید که من لیلی بی مجنونم…
راستی عمو چشمه شما میتونی منو نّنّه لیلا صدا بزنی…
فک کنم دیگه مشکلی نیس…شیرینی ام پول ندارم بخرم…الانم که وقت ناهاره…
خوش باشید و سلامت…

لیلی جون الانی دیگه لیلی بی مجنون مد شده، میگی نه، برو سریالای tv رو بیبین که همشون به تنهایی لیلی تغییر نام دادند. خخخ
تازه چه سفرنامه ای داشتین شما تو این یک سال و اندی. به همه میگن چه داستانی داشتین شما، اما بیبین که قصه شما چی بود که گفتم چه سفرنامه ای داشتین شما.
من که قبلا هم گفته بودم که دختر جان کنگر خوردی لنگر انداختی. حالا مدیر مجتبی تحویل بگیر با صد تا جارو و غیره هم جواب نمیده خخخ
خوشحالم که بین ما موندگار شدین، نام لیلی هم مبارکتون باااشه. ما از معصوم هم خوشمون می اومد.
راستی عزیزم بیبین که کار ماها یعنی به قول خودتون نبینا تو عالم واقعیت برای اینکه کسی توانمندی ما رو قبول داشته باشه چقدر سخته. شما الان ماها رو از این نظر فقط کمی اندکی میتونین درک کنین.

اووووو…سیتا…اگه بدونی چه راهی رو طی کردم!!! اول از مدرسه نابیناها شروع کردم…بعدش وارد کتابخونه فاطمه زهرا شدم…بعد یکی یکی گشتم بچه ها رو جستم…بعدش وارد محله شدم…هنوزم نتونستم با خیلی از بچه ها ارتباط بگیرم…
بچه ها نسبت به بیناها محبتشون بیشتره ها…ولی تریپ محل نذاشتنن…تحویل نمیگیرن…خخخخخخ….

سلاااام لیلی جونم خوبی خوشی سلامتی خخخ منم تبریک میگم این اسم عاشقانه و عارفانه ای که انتخاب کردی بی شک همه رو به یاد لیلی و مجنون نظامی خواهی انداخت خبه دیگه تو این محله لیلی نداشتیم که دیگه از امروز شاید هم از دیروز داریم حالا دیگه یکی هم باید نقش مجنون رو به عهده بگیره تا فرایند لیلی و مجنون شکل بگیره خخ خخخ خخخخ خخخخ موفق باشی دوست خوبم با نام زیبا جا دار و مطمئنت هههههههههه

سمانه جاااان…به به…شما یکی از اونایی هستی که تحویل نمیگیریا…چرا جواب اسمس منو نمیدی دختر؟!!! بابا…چه جوری بگم دوسِت دارم؟هان؟ سی دی پکتوس پیشم به امانته…هر وق که دوس داشتی خبرم کن بیام هر جا که دوس داشتی و راحت بودی تحویلت بدم…
منتظرما…

بهبه،شلالالالااااااااا،م،ی،که،خوبی لیلی لیلی لیلی جوووونم،آره نانازم خوب شد که عوض کردی هاااا این اسم رهگذر یه حس منفی به آدم منتقل میکرد،خلاصه که لیلی لیلی لیلی،دوشت دالم لیلی،اسم جدید مباااارک لیلی، آهااااا راستی تو چرا گوشیت چند باری زنگیدم خاموش بود کهههه،باباااا اون ببخ رو هم همیشه روشن نگه داری بدک نیست هااااا،لی لی لی لی لی لی لی لی من رفتم،خدافسی

دختر جون، اگه بجای لیلی گفته بودی لیلا با اینکه هردو یکی هستن، هیچ شبهه ی مجنون خواهانه ای پیش نمیومد.
هنوزم دیر نشده، لیلا که یکی داریم نمیشه، لا اقل اسمتو بذار بیژن که همه منیژه بخوان خخخ، تو هم از این گرفتاری نجات پیدا میکنی.
ایده رو حال کردی خدایی؟.

عمو مهرداد…چرا همچین شد پس؟!!! الان با یکی از مدیره های محترمه صحبت کردیم…گفت تا پستت داغه بیا لیلی رو عوضش کن…گفتم: وا اسفا…وا مصیبتاااا…اون وق ملت میگن این دختره خل و چله…هی زرت و زورت رنگ عوض میکنه…اونوخ از آبدارخونه محل شوتم میکنن تو دیوونه خونه ی شهر…
حالا یه یک سال و نیمی ام باید تلاش کنم که به اینا ثابت کنم من مجنونم مُرده…یه دو سال پیش عمرشا داد به شما…بقای عمر بازماندگان باشه ایشالله…
باید میذاشتم کیکاووس ابن قابوس ابن وشمگیر…تا اینا سوژه پیدا نکنن واسش…
هر چی بذارم این شیطونا یه چیزی میجورن واسش… بی خیال…

سلام خاله لیلا! به نظرم اینجوری صِدات کنیم بهتره.
مبارکه. به پای هم پیر شید…
مجنونو نمیگم ها! اسمتو میگم.
من اسم مایا کوفسکی رو شنیدم. ولی فوتوریسم نمیدونستم چیه. باید جالب باشه.
یه جورایی ترکیبی از رآلیسم و سمبلیسمه.
شعرش که زیبا بود. ولی خشونت تلخی داشت. که فکر کنم ویژگی این سبک باشه.
به هر حال مرسی از شعرت و معرفی این سبک.

یه کم که سرم خلوت شد میام رو سبکهای ادبی و هنری پست میذارم که حوزه تخصصیمه…اینطوری پست پربار میشه و بچا استفاده بهتری هم میکنن…فوتوریسم قبل از جنگ جهانی اول از ایتالیا و روسیه شروع شد…توی نقاشی هم به این صورت نمود پیدا کرد که همه چیز را در حال حرکت و سرعت میکشیدند…مثلاً یه سگ در حال دویدن…خب توی تصویر نمیشه سگ را در حال دویدن کشید…اینها میومدن چن تا دست و پا برا سگ میکشیدن…مثلاً بیست تا سی تا…انگار که داره سریع می دوه…
خشونتش رو هم درست میگی…همینطوره…

لیلی لیلی لیلی دوسِت دارم خیلی.خخخ بابا اینو من نمیگم شاعر میگه.
راستی رهگذر رهای آبدارچی لیلی شده محله، اسمتو عوض نکن آخه بهت قول میدم که به همین زودی آقای مجنون هم پیداش میشه. تازه من هم به خیال خودم برات قراین و امارات پیدا کرده بودم یعنی شایدم پیداش شده الانم تو کوه و بیابان به سر میبره خخخ

سیتا جان…رهگذر آبدارچی رها شده لیلی معصوم و بی گناه…عوض شد…آخرش برگشتم سر خونه اولم…این دیگه تبریک نداره…همیشه باهام بوده…پیشونی نوشت من بی گناهی و معصومیته…این دیگه عوض نمیشه…گردنمم بزنن عوضش نمیکنم…
آقای عابدی…من برای استراحتم میام محله…مگه تراکتورم که پشت سر هم کار کنم؟!!! حالا شما هیچوق کامنت نمیذاریا…أد…همین امروز کامنت میذاری و….
رفتم سر کارم…خدافس همگی… تاشب باز برمیگردم…
ملیسا جان…درستش کن این لیلی بی مجنون رو…قربون محبتت…

خخخ این دیگه درست شد. حالا مشکل میدونی چیه، اینکه دیگه اسم کامنتت معصومیت با محتوای کامنتات کمی خخخ میشند دیگه. خخخ
راستی منم روزای اولی که محله می اومدم موقع استراحت بین پایان نامه نوشتنم بود. فقط وقت استراحتم کمی بیشتر از خیلیه پایاننامه نوشتنم بود خخخخ معصوم جونم قربون معصومیتت ارشد چه رشته ای میخونی؟؟؟؟ اگه خوب درباره خودت نوشته بودی الان دیگه این برام سوال گنده نبود.

من نقاشم سیتا…دانشگا رفتنم الکیه…چون از قبل نقاش بودم…پایان نامم مربوط به نابیناهاس…دارم نقش برجسته کار میکنم… کارم عملیه…روی زمین کار میکنم…اگه پشت سر هم بشینم سرش اعضا و جوارحم از کار می افته…کلاً دانشگا داره به خوش گذرونی میگذره…عجله ای ندارم تموم شه…کارشناسیه…

ببین لیلی خخخخ
خب خودت اومدی نوشتی من لیلی نیستم گفتی مجنونم ازم رنجیده حالا اومدی میگی من لیلی هستم خب لابد مجنونت دیگه نرنجیده دیگه خخخ
ببین واویلا لیلی دوستت دارم خیلی بیا اسمتو بذار رها خخخ

سلام.
خوب شد اسم شیرین رو انتخاب نکردی.
وگرنه میموندیم دنبال خسرو بگردیم یا فرهاد خخخ.
ولی من حسم دروغ نمیگه.
یه حسی بهم میگه یه خبرایی هست و تو روز روشن داره یه شیرینی پیچونده میشه.
خلاصه یه وقت این اصفهانیها روی شما تأثیر منفی نذارن.
الفراااااااااااااار.

چی بگم شهروز راستشو بخوای حست کاملا داره درست میگه
برو بانو رو صدا کن بیاد ببینم قراین و اماراتی یافت شده یا نه خخخ خخخ خخخ
ببین خودش گفت من لیلی نیستم بعد اومد گفت من لیلی هستم حالا هم که میگه من معصوم هستم این عاشقه باور کن یه چیزیش میشه ههه ههه ههه

سلام. خیلی خوبه که در باره سبکهای ادبی و هنری پست بزاری.اولین بازدیدکننده و اولین لایک گذار و اولین کامنتِ گذارش منم.
.

به گوش…! به هوش…!
همونطور که حدث زده بودم، این معصوم که تو بخش پرسش پاسخ بود، همینه…

مگه دستم به شما دو تا نرسه…از حالا خودتونایکی دوتا حساب کنید…شهروز از قرائن و اماراتت خدافزی کن چون بزودی نصف میشی…پریسیما از قرائن و اماراتت حلالیت بطلب چون بزودی تبدیل به کتلت میشی…
امشب محله شام مهمون من…تو پست عمو مهرداد…کتلت پری با قلیه شهروز و سالاد شیرازی و دوغ محلی…

سلاااام بر ننه معصوم خودمون خخخ.
میبینم که بالاخره موضوع ختم به خیر شد و متن برجام هم نوشته شد.
شام هم که غذا رو خودت میاری، پس مشکلی نیست، من منتظر همه هستم تا جشن اسم گذاری رو با هم برگزار کنیم.
یادت باشه چیز میزی کم نیاری که من پیش دوستام شرمنده بشم هااااا!!!
پس فعلا.

میرسه پری…میرسه دستم…دارم فعلاً سبزی پاک میکنم…دیدم کتلت بدون سبزی نمیچسبه…یه چن کیلو ریحون گرفتم…
برو بشین تو پست مهرداد عمو…تا بیام چرخت کنم…به عمو مهرداد بگو شهروزا بخوابونتش تو پیاز و آبلیمو…نمیدونم نون سنگک بگیرم یا نون لواش…دو دلم…

سلام.
واای اینجارووو! آخجون رهگذر رو پاکش کردی خوب کردی. اینطوری مثبت تره. رهگذر هوای رفتن داشت و جدایی و من راستش از این جدایی ها خیلی بدم میاد خیلی. همین حرفش رو که می زنم دلم… ولش کن قصه من سر و تهش معلوم نیست جاش هم اینجا نیست ولی اسم رهگذر هواش منفی بود. حالا هوای موندنت رو بیشتر و بهتر باور می کنم. اینطوری بهتره. اینکه خاطرم جمعِ که موندگاری. راستی! یکی از بینا هایی که حسابی دوستش دارم خود خودتی. گیریم که همچنان چندان شفاهی نیستم ولی همین مدلی که هستم، بی حرف پشت گوشی، بی ملاقات های حضوری و بی حضور های خارج از محله، دوستت دارم.
شاد باشی.

سلام، چه خوب شد که اسم واقعیتون رو برای خودتون انتخاب کردید. من این اسم را خیلی دوست دارم. به اسم خودتون خیلی خیلی افتخار کنید. معنی پر محتوایی داره. یعنی پاکدامن، این اسم برازنده شماست. موفق باشید.

اسم قشنگیه…خیلی قشنگه…اصلا خیلی هم بهم میاد…دوستام بهم میگن هیچ اسم دیگه ای جز این اسم بهت نمیاد…
مشکل من همیشه این بوده که تمام دخترای فامیل بابام معصومن…
بذار بشمارم برات:
دو تا زن عمو…یه دختر عمه…دو تا نوه عمه…یه دختر عمو… اینها درجه یک ها هستن…درجه های بعدی بیشترم شدن…
وگرنه من خیلی برای صاحب اسمم احترام قائلم…مشکلم از جای دیگه س…بگذریم…

سلام بر معصوم خانم، این شد یه کار درست، البته ما بر و بچ این محله لیلی نیستم و لیلی هستم و… را یادمون نمیره تا مجنون را پیدا کنیم. راستی مثل این که شماره ی شما از روی گوشی خانمم همون روز سی و سه پل پاک شده، برای همین تماس نگرفتند خدمتتون، اگر شمارهشون را دارید یه پیامک بزنید تا ارتباط برقرار بشه. موفقتر باشید.

عرض ادب و احترام آقای حاتمی…بگردید…پیداش کردید من اسممو عوض میکنم میذارم عوضعلی… آخه مجنون کجا بود تو این عصر ماشین؟!!!…دیگه دل و دماغ برای کسی نمونده که…
خانوم شما شماره از من گرفتند و شماره ندادند…ولی شماره من رو میتونید از کتابخونه فاطمه زهرا بگیرید…خوشحال میشم باز با خانومتون صحبت یا دیداری داشته باشم…اونروز باید با تبسم و امیر سرمدی میومدیما…این مظاهری حواسمو پرت کرد…

بفرما معصوم خانم اینم قرائن و امارات
شهروز بیا ببین کامنت بانو رو
“شکلک خخخ یعنی این همه بازخورد یعنی آخه چطوری اشاره کنم که فقط خودت بفهمی آخههه دیگه نمی دونم خودت بفهم بفهم دیگه وگرنه مجبورم اشاره واضح داشته باشم دیگه”
این دیگه واضح و مبرهنه که مجنونی هست و لیلی میخواست که لیلی نباشه بعد موافق شد که لیلی باشه بعد اومد برای رد گم کنی اسمشو تغییر داد به معصوم که هم وزن اسم مجنونه!
خخخ خخخ خخخ
خب بانوی عزیزم بیا واضح حرفتو بزن نترس منم قرار بود کتلت بشم اما با یه ترفند دو نفره با شهروز فراااار کردیم الآن هستیم در خدمتشون تو هم راحت باش هیییچ اتفاقی برات نمی افته خودم دربست مراقبتم پس بنویس خخخ

بانو پس از مطالعه کامنت دونی:
به گوش و به هوش باشید … ای اهل محل …. به گوش و به هوش

من بانو اعلام می کنم آثار و شواهدی از قراین و امارات در این پست موجود که چه عرض کنم موووج می زنه خخخخ
آخییش بعد تبسم و آقای سرمدی دیگه نشد به قراین و امارات ها اشاره کنم مرسی معصوم جونم مرسی الاهی خوش بخت بشی دخترم می گم حالا من لباس چی بپوشم شکلک تو اصفهونی هستی منم همین دور و بر حتمی دعوتم باید جدی برم تو فکر لباس می گم بیا یه قراری بذاریم با هم بریم خرید چطوره آیا شکلک پریسیما مجنون و معصوم و هم وزنی رو عااالی اومدی دیگر دوستان از شما هم سپاس گزارم به درستی به مساله اشاره نموده بودید و به جا خخخخ شکلک گی لیلیلیلیلی لیلیلیلی لیلیلیلی

خب به میمنت و مبارکی بانو خانم هم قرائن و امارات رو یافتن
معصوم میخوای از همین الآن اسمتو تغییر بدیم به عروس خانم؟ یا میخوای دوباره لیلی بشی؟ انتخاب با خودته ببین تعارف نکن شیرین هم میتونی باشی اگه مجنونات دو نفر هستن و دارن برای به دست آوردنت باهم میجنگن
انتخاب با خودته عزیزم بیا یه اسم بگو تا خودم تغییرش بدم خخخ

بانوووو…گول این پری رو نخور…این دیشب کتلت شده…روحشه که تو محله سرگردونه… نه امشب شب اول قبرشه، میخواد اسباب مرگ تو رم مهیا کنه که تو جهنم تنها نباشه…
دِ من اگه قرائن و امارات داشتم که حالا تو محله نبودم… با قرائنم بالای کوه صفه داشتیم کله پاچه میخوردیم…
لباس؟ هر چی پوشیدی پوشیدی…روحی تا اون موقع…دیگه دیده نمیشی…
ناهار امروز تاس کباب بانوووو….دیگه نبوووود؟ یکی یه ساطور برسونه بمن؟!!! خون جلو چشامو گرفته….

سلام بر معصوم خانمی البته اگه تا کامنت من تموم نشده اسمش تغییر نکنه خخخ خوفی، خوشی. واااایی تو خونه ما همه دستی تو نقاشی دارن اما من سیتا خعیلی بی هنرم نِهی نِهی نِهی، راستی معصوم جون ما شما رو ملاقات کنیم نقش برجسته ما رو هم می طرحین؟؟؟؟؟
راستی نذار هیچ وقت دانشجویی تموم بشه که بهترین دوران زندگیه. کلا با تمام دوران فرق داره. چقدر دلم تنگت شد دانشگاه دوره دانشجویی.

هنر از اون مقولاتی یه که نمیشه گف کی هنرمنده کی نیس!!! نظر من اینه که همه ی آدما هنرمندن…هر کس به نوعی…یکی قشنگ آشپزی میکنه…یکی قشنگ مینویسه…یکی خوب حرف میزنه…
کسی که خوب لباس میپوشه یعنی هنر رو میفهمه دیگه…کسی که خوب آرایش میکنه هنر رو میشناسه… و از همه مهمتر کسی که اخلاق پسندیده ای داره، از همه هنرمندتره…پس تو ام هنرمندی…شاید از هنرمندا هنرمندتری…

ما را سرکار گذاشتی یا خودتا لیلی؟ یا شاید هردو را؟ شب میخوابی صبح پا میشی و به عین باز و بسته کردن در یخچالتون اسم عوض می کنی؟ خودت راستی هستی و خوابت چپ.
حالا واقعا مجنون کیه؟ ما که بخیل نیستیم. معرفی کن تا بهش تبریک بگیم.

ببخشید معرفیش نکردم…حواس ندارم که…
آقای عابدی، ایشون مجنون هستند…ببخشید که چرک و کِثیفه… صبح از صحرا گرفتم آوردمش…با سگ و گربه ها بوده یه دوسال…رو این حساب بو خر گرفته…ببخشید ورجه وورجه میکنه…نه رو درخت زندگی کرده یه مدت…یادش رفته آدمه…فک میکنه میمونه…

سلام رهگذر , ببخشید معصوم خانم .
نگفته بودی به ادبیات داس و چکش هم دستی داری , از اون فوتو سیسم ای که هم توضیح دادی هیچی نفهمیدم , بالاتر از دیپلم بود , شرمنده .
خوشحالم که مماندگار شدی و و ثابت .
شعر قشنگی بود مختصر و مفید , امیدوارم با هر اسم و لقبی که بر می گزینی , مثل همیشه مفید و تا ابد هم موفق باشی .

عرض ادب آقای ترخانه…در ادبیات دست چندانی ندارم…خصوصاً ادبیات ایران…ولی چون سبکهای ادبی و هنری جهان همیشه از هم متأثر بودند ما رو هم تحت تأثیر قرار دادند…
فوتوریسم هم از سبکهای جدید ادبیه…قبل از آکمه ایسم و اکسپرسیونیسم…
به موقعش راج بهشون حرف میزنیم…
شمام راحت باشید…رهگذر یا معصوم هردو یه نفرن…خخخخ

سلام مجدد بر معصومه خانم .
معصومه همگی ما شما را خیلی دوست داریم. اصلا به خودت شکسته نفسی نکن که کسی به شما اهمیت نمی دهد. اتفاقا بودن افرادی چون شما در این محله باعث افتخار همه ماست.
ببخشید که زیاد نمی تونم به سایت سر بزنم و مطلب بنویسم. چون درگیر کارهای دانشگاه و پایان نامه کارشناسی ارشدم هستم.
همگی شما را دوست دارم.
با احترام فراوان به همگی دوستان و معصومه عزیز محله

تو همیشه رهای من خواهی ماند و لاغیر .
معصوم ها همه تو سری خور و با چند بچه ی قد و نیم قد و چاق و مارموز بودن . شکلک اونایی که من با اسم معصومه دیدم این تریپی بودن .

پس تو رها هستی و اگر روی حرفم حرف بزنی دچار آق رعععد که همون برق گرفتگیه میشی خخخخ
تو چرا قبل ازین پست با رععععد رعدان شاه آسمانها و فرمانروای ابرها مشورت
نکردی .
البته من همیشه تورو رها و آزاد و کمی دیوانه و سرکش میپندارم .
لیلی هم ازون اسمای لوس بود . نبینم خام مجنون بشی و بدون مشورت با رععععد بععععله رو بگی خخخخ شکلک ازین پست بوهای مشکوک و ناخوشایند عاشقی پوشالی میشنوم .
رعععد برای خوشایند شنونده حرفی نمیزنه .

یه فیلمی بود حمید جبلی بازی کرده بود عاشق یه دختر بود اسمش معصومه بود…دیدیش؟ این معصومه هه تو قبرستون زندگی میکرد…آخر فیلم با جبلی سوار دوچرخه شدن و رفتن نمیدونم کجا…خخخخخخ…آره معصومه ها تو رسانه هام بد نشون داده میشن…بدبخت و تو سری خور…
من رهای خودتم…من رهام رعد…سرکش و کمی تا قسمتی وحشی…
رعد…حرف این شیطونا رو باور نکن…من هیچوق تو زندگیم مجنون نداشتم…من رهام…از هر قید و بندی رهام… رهای رها…
راس میگی من اگه با تو مشورت میکردم حتماً رها میشدم بجای معصوم…من تو زندگیم اشتباه زیاد کردم اینم روش…
لیلی خیلی آهنگ قشنگی داشت لامسب…هارمونی داشت…ولی خب…نشد که بشه…

س رهگذر…
خوب این پستتم با تمامی کامنت هاش خوندم…..خوب خیلی صبور هستی خیلی اذیتت کردن….ولی خوب دوستاتن همگیشون دیگه…
چند تا نکته واسم جالب بود.. راستی قبلش اینو بگم افسانه ظهر جواب کامنتتو داد ولی با کمال ناباوری همش پرید وقت ارسال!!!….بعد هم که شادی بیدار شد و اون رفت دنبال بچه داری منم رفتم سبزی کاری(کاهو و اسفناج)…
شبم رفتیم بیرون از وقتی اومدیم اون رفت شادی رو بخوابونه خودشم کنارش خوابش برده !!!!حالا وقت کنه دوباره جوابتو میده…
خوب یکی رو داشتی دیگه(یادمه خوندم یه جایی ازت که گفتی با مشورت با یه مشاور یک ماه پیش از یه ازدواج بد رها شدی)…
با رعد موافقم اسمت رها باشه خیلی بهتر هست (تا اینجا که شناختمت در عین مهربونی و دلسوزی سرکش و بی قرار هستی)پس رها بهتره….
خوب خوندم ازت که خیلی تلاش کردی بین نابینا ها باشی ولی خوب ….!!!چرا قبولت نکردن یا دیر کردن!!!من تمامی دوستام بینا هستند تو دنیای واقعی(نه اینکه نابینا ها بدن..اینجا کسی درست و حسابی که به اخلاقیاتم بخوره نیست)….
من وقتی انجمن شهرمونو داشتم تمامی مراسم رو عمومی برگزار میکردم و کلی بینا می می اومدن (راهی برای شناخت نابینا ها و اجتماعی تر کردن نابیناها)…
راستی پست من لیلی نیستمتم خوندم حرف نداشت خوب بند ها رو میشناسی و توضیحشون دادی در عین ادب و..من اگه بودم یک مثنوی هجو و هزل میگفتم!!!!…
فقط میگم آفرین خیلی خیلی جنبه داری….من اگه بودم همه رو پرپر میکردم…..

عرض ادب آق جواد خودمون…
آره دیگه دوستامن.. پدرمو در آوردن…خخخخخ… من خیلی اسم لیلی رو دوس داشتم و دارم… اگر ثبت احوال اذیت نمیکرد لیلی میشدم… ولی خب… چه میشه کرد… معصوم هم نتونستم بمونم چون اذیت بودم و دوس نداشتم آقایون به اسم کوچیک صدام بزنن… اصلاً راحت نبودم… دوست آقای صمیمی زیاد دارم در دنیای حقیقی، ولی به اونهام اجازه ندادم به اسم کوچیک صدام بزنن… فک میکنم اسم کوچک فقط مال آقایون خیییییییلی نزدیکه… مثل پدر و برادر و شوهر و دایی عمو…
اون پست من لیلی نیستم هم بساطی بود برا خودش…خیلی اذیت شدم…از دیدن یکی از کامنتا شوکه شدم رگ گردنم تا یکی دو هفته گرفت و افتادم… نشسته بودم به گریه که رعد زنگ زد و باهام حرف زد تا حالم خوب شد…خخخخخ… اصلاً انتظار نداشتم از دوستان… بقول تو اهل له کردنم نبودم که بخوام جواب دندون شکنی بدم… هر چی بود گذشت… بزرگتر بودند و احترامشون در هر شرایطی بر من واجب…
به افسانه جون سلام برسون و شادی را ببوس…
من شاید نتونم دیگه جواب کامنت بدم ولی میخونم کامنتاتون رو… اگر جواب ندادم ناراحت نشید… قصدم بی ادبی نیس… شاید خیلی دیر ببینم کامنتاتون رو…
الانم یه هویی اومدم سیستم را روشن کردم دیدم کامنت گذاشتی، جواب دادم…
برام جالبید شما روانشناس جماعت… ذهنتون مرتب در حال تحلیله… آدم ازتون میترسه یوخده…خخخخخخ… پیش شماها هر حرفی رو نمیشه زد…از چار تا کلمه حرف، زیر و بم آدما میکشید بیرون…خخخخخخ
پس چی شد؟
من فعلاً نمیتونم جواب کامنت بذارم ولی حتماً کامنتها رو میام میخونم بعدش…
قربون محبت شما و افسانه تون… افسانه هم اسم قشنگیه… خیلی…
ایام عزت مستدام…

س رهگذر….
خوب میدونی راستی از حرفت خوشم اومد حرف دل منم زدی(جانا سخن از زبان ما میگویی)….راستش خوندن این پستا و همه کامنتاش یکم بیشتر از یکم سختم بود….کلا از کار و زندگی افتادم(البته میخواستم زود تمومش کنم دیگه که تقریبا همینم شد)…
فقط یه پست مونده بخونم (افلاطونی )که خوب اینجوری که شد سر وقت میخونم….
نیستی اینجا ببینی کلی آچار ماچارام ریخته بین حموم و دستشویی(چند روزه کارم عوض کردن شیرای خونست)…قرار بوده ماشینم ببرم لاستیکاشو عوض کنم و زمستونیش کنم که نشد این روزا گیر خوندن بودم….
خوب دیگه باید مواظب باشی وقتی با یه روانشناس طرفی….
افسانه هم اسمش قشنگه هم به اخلاقش خیلی میاد….
خوب دیگه نمیدونم چی گفتی تا جواب بدم…
سبز و برقرار باشی…..

سلام معصوم جان. تو همیشه معصوم بودی و خواهی بود جانا…
حالت چطوره .. چونی با این ایام؟
دیروز چندتا اهنگ آذری به دستم رسید فوقالعاده زیبا بود و روحمو تازه کرد از بس که محشر بود … میدونی دوستی زیبا ترین چیزیه که تو کل دنیا هست و هیچ چیز نمیتونه از بینش ببره ..نه گذر زمان نه دوری .. همین که گاهی از خیالم بگذرونمت به یاد گذشته و خنده ای به لبم بیاد واقعا کافیه…
اسم اهنگی که منو محسور خودش کرده آیرلیق هستش اینقدر شیفته اش شدم که کلمه به کلمه حفظ شدم انگار که جد اندر جد آذری بود 😀 استعدادی بس شگرف در خودم یافتم…
اینم متن آهنگ آیرلیق فقط نمیدونم اینجا میشه اهنگ برای دانلود گذاشت یا نه ؟!!!

(آیریلیق)
فیکریندن گئجه لر یاتا بیلمیرم
بو فیکری باشیمدان آتا بیلمیرم
نئیله ییم که سنه چاتا بیلمیرم
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق

اوزوندور هیجرینده قارا گئجه لر
بیلمیرم من گئدیم هارا گئجه لر
ووروبدور قلبیمه یارا گئجه لر
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق
ترجمه
(آیریلیق)
از فکر تو شبها خوابم نمیبره
نمیتونم این فکر رو از سرم بیرون کنم
اینا رو میگم چون نمیتونم بهت برسم
جدایی، جدایی، امان از جدایی
از هر دردی بدتر جدایی

در هجر تو سیاه و درازند شبا
نمیدونم کجا برم من شبا
قلب منو زخمی کرده شبا
جدایی، جدایی، امان از جدایی
از هر دردی بدتر جدایی

واااااااااای میترا کجایی خره؟ دلم برات تنگ شده… ای دل بلایی دلبر بالا بلایی دلبر… در انتظارم که از در درآیی ذلبر…سه پن روزه که بوی گل نیومد دلبر… صدای چهچه بلبل نیومد دلبر…دین دام دارام دام دام… دیم دام دارام دام دام…دیم دیم دیریم دیم دیم… دیرام رارام رام رام….
خب خره… قرار بود ده بیای یازده اومدی…. بری که الهی دیگه برنگردی…
این آهنگای لهو و لعب چیه میرفسی واسم؟ وااااااااااای برم وضو بسازم نماز بوخونم…خخخخخخخخ… از سر رام برو کنار شیطان رجیم…خخخخخخخخ….هههههههه…هاهاهاهاهاهاههاها… یاه یاه یاه یاه…

دیدگاهتان را بنویسید