خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نخستین نوشته از مرتضی جوان، عرض سلام و ارادت به دوستان

سلام عرض میکنم به حضور دوستان عزیزم. من مرتضی جوان، خوشحالم از این که توفیق این رو پیدا کردم که از طریق این سایت بتونم با دوستان نابینای خودم در گفت و گو و تماس باشم و هم از نوشته های خوب و پربارشون استفاده کنم و هم این که اگه مطلبی به درد بخور داشتم یا فکر تازه ای یا درد دلی، از این راه باهاشون درمیون بذارم.

در این اولین پست خودم، مطلب ویژه ای ندارم، غیر از عرض ادب و ابراز خوشوقتی از آشنایی با دوستان. البته من خیلی وقته که با گوشکن آشنا هستم و مرتب بهش سر میزنم. اما تا الآن که برای عضویت اقدام کردم، فقط از نوشته های خوب دوستان اون هم گهگاه بهره میبردم که امیدوارم از امروز به بعد بتونم علاوه بر بهره بردن یکسویه برای خوانندگان سایت در حد توان و بضاعت خودم مفید باشم.

۸۰ دیدگاه دربارهٔ «نخستین نوشته از مرتضی جوان، عرض سلام و ارادت به دوستان»

هوم هوم هوم،شلالالالاااا،م،ی،که،خوبی مرتضی،اولین پست و ورودتو به محله خودت تبریک میگم،ایشالاه که تو جمع ما خوش خوشانت بشه که،یاد بدی بهمون آقا معلم و از بچهها یاد بگیری،کلا تبادل نظر دیگهههه،هووووٱووووٱووووٱوووو من شدم اولولولولولولولولولووووولللللیلیلیلیلیلیلیییی، خخخخی،لی لی لی لی لی لی من لفتم که خدافسی

سلام استاد.
از اینکه اینجا هستید جداً خوشحالم.
شما و امثال آقای اسدی میتونید برای ما به شدت مفید باشید و ما رو از مطالبی که در اونها تخصص دارید بهره مند بفرمایید.
استاد شدیدا هم دلم واستون تنگ شده راستش.
موفق باشید.

بهبه! مسعود عزیز! حال و احوالتون چطوره؟ من هم به شدت هرچه تمام تر هم از گفت و گوی دوباره با شما خوشحالم و هم این که با شدت خیلی بیشتری دلم براتون تنگ شده! خوب دیگه البته این از معرفت بچه های این دوره و زمونهست دیگه! شوخی کردما، به هر حال خوشحال شدم. راستی خیلی دوست دارم بدونم الآن کجایی و چه میکنی. موقعیتی که توش هستی آیا در حد شأن و لیاقتت هست یا نه.

سلاااام عرفان گل. ببینم، تو عرفان کاظم پور هستی دیگه! نه؟ اگه خودتی که من هم بهت سلام میگم و خیلی از بودنت خوشوقتم. همینطور از این که تا حالا هیچ خبری ازت نداشتم خیلی خیلی متأسفم. امیدوارم هرجا باشی موفق باشی.

به به، سلام،
خیلی خوش اومدید، بفرمایید، قدم رنجه فرمودید.
چای بیارم خدمتتون.
شکلک هم محلی ها دارن یه جوری نگاه میکنن.
شکلک هم محلی ها دارن پچ پچ میکنن.
شکلک انتظامات سایت اومده تذکر بده.
چیه خب؟ نمیشه یه خوش آمد گویی گرم داشته باشیم؟حالا خودتون به آشناتون توی سایت، گرم خوش آمد بگید، من بهتون گیر میدم مگه که شما سریع زنگ زدید به انتظامات؟
باشه اصن مؤدب میشم.
منم از حضور شما در این سایت خوشحالم و امیدوارم که از شما چیز های زیادی یاد بگیرم و بگیریم.
موفق باشید.

سسسلام، حال شما؟ اِِه ببخشید، هول شدم یک مقدار! راستش خیلی از برخورد محبت آمیزتون خوشم اومد! ….. نمیدونم میتونم بگم یا نه! چون همینطوری که گفتید میترسم مسئولای سایت تذکری چیزی بدن که خوب نیست.
اما به هر حال، چاره ای نیست شاید. البته … خواستم … خانم محب، اگه این کامنتو منتشر کنند …
خواستم با اجازه ی بزرگ ترای محله، اااااازتون … ازتون خواستگاری کنم.
نمیدونم میپذیرید یا نه؟ البته دوستان فکر نکنند که به خاطر تعارف کردن و چای آوردن و اینجور چیزاست ها!

سلام جناب غلامی عزیز. فکر میکنم شما همون آقای غلامی مشهدی و همشهری ما هستید. ذکر خیرتونو از دبیرهای مدرسه ی امید مثل آقای عصمتی و دیگران زیاد شنیدم. من هم از آشنایی با شما خیلی خیلی خوشحالم و به عنوان یک نابینای موفق بهتون افتخار میکنم.

سلام بر خانم عبدلی گرامی. ممنونم از ابراز لطفتون.
البته هرچند منظورتون از عبارت «فقط فقط بیاموزید» خیلی خوب برام جا نیفتاد، ولی به هر حال خیلی از محبتتون سپاسگزارم و امیدوارم بتونیم تعاملی خوب و سازنده و آموزنده با دوستان داشته باشیم.

سلام بر آقای جوان، و به همسر گرامیشون، منم ورود شما رو به این محله خوش آمد میگم، من سیتا عضو بسیار ساکت این سایتم. شاهدم هم خانم محب جان هستند.
کاش منم ی روزی دکتری قبول بشم،
راستی اولش با نام شما با خودم گفتم راس میگه ماها دیگه پیر شدیم، بذار کمی جوونا بیان کار فعالیتی کنن، بعدش فهمیدم نام خانوادگی شما جوان بوده، خخخ

درود بر شما سیتای عزیز.
من هم از صمیم دل آرزو میکنم که هم دکتری قبول بشید و هم به همه ی آرزوهاتون برسید.
من شرح حالتونو هنوز نخوندم، بنابر این هنوز نمیدونم رشتتون چیه، اما ظاهراً گفته بودید که توی دانشگاه تدریس میکنید.
خیلی دوست دارم از تجربه هاتون بهره مند بشم و بیشتر دربارتون بدونم.

سلام به جناب دکتر بزرگوار.
آقا کلی کلاسمون رفت بالا.
اون دکتر قبلیه که فکر کنم یه چیزیش شده پیداش نیست.
یواش میگم بین خودمون بمونه.
اصلاً به دکترا نمیخورد.
هی دنبال جنازه و این حرفا بود.
کلی هم هر روز عاشق میشد بعد فارغ میشد.
همشهری خودتونم بودهااااا! منتها هی میگفت من پروازم، من پروازم.
فکر کنم آخرشم پرید.
به هر حال خیلی خیلی خوشحالیم که شخصیتی چون شما افتخار دادید و به جمع ما اومدید.
امیدواریم بتونیم از شما یاد بگیریم.
این دوستان و عزیزان نخبه مثل خودتونم کم کم دستشونو بگیرید بیارید اینجا یه کم کار یادمون بدن.
آقای اسدی و آقای کاظمی و آقای دلاوری و خلاصه هر کس که میتونید با خودتون بیارید تا بتونیم محتوای اینجا رو روز به روز غنیتر کنیم.
ببخشید دیگه زیاد حرف زدم.
به جون خودم رفتم.
راستی، از انتظامات مجوز دارید هرجا میخواید با خانم محب تو این محله برید و قدم بزنید.
هرکی گیر داد بگید خودم بهش گیر بدم خخخ.
موفق باشید.

سلام آقای حسینی.
ممنونم از این همه لطفی که داری.
هم میدونی و هم میدونم که چیزایی که گفتی در حد من نبود. اما نشون دهنده ی محبت و ادب و کلاس و اخلاق و همه ی خصال خوب خودت بود.
باعث افتخار منه که توی این سایت و با بچه های اینجا باشم و ازشون یاد بگیرم.
بقیه ی همکارای من هم که گفتی، نمیدونم که به اینجا سر میزنند یا نه، اما من هم خیلی علاقه دارم که همه ی دوستان و بزرگان باشند و همه در کنار هم فضایی دوستانه و آموزنده رو داشته باشیم.
به هر حال، باز هم از حضورتون سپاسگزارم، رئیس!

سلاااام.
من به عنوان بزرگتر سایت به شما تبریک میگم .
البته بخاطر انتخاب همسرتون . ورودتون که من کی باشم که تبریک بگم یا نه . من ی ببینم که خودمم اینجا ی وجب اجاره کردم خخخ از شما چه پنهوون
خیلی وقته کامنتای همشیره خانم محبو زیر چشمی میپام.
جای خواهری که نه جای دخترم باشه . ماشاله چشام کف پاش ، خیلی آگاهه .
خیلی جسور و بسیار فرهیخته . از کامنتاش شجاعت و مطالعه ی ی ذهن باز و بی تعصب ترواش میکنه .
هر چی از خوبیای خانومتون بگم کم گفتم.
خودتون هم که مریخی هستید و در نظر رععععد مریخی اگه خوب باشه یا مرده یا توی سیارات دیگه داره با حوری ها و فرشته ها میحرفه خخخخخ ههههه هاهاهاها .

ایول! درود آقای جوان.
حضور امثال شماها باعث میشه دانش‌آموز ها، دانشجو ها و استادان بیشتر به سمت اینجا جذب بشند.
این محله، به وجود چون شما هایی نیاز داره واقعا.
یکی از برگ برنده های گوشکن اینه که افراد تأثیر‌گذار توش زیاده.
راستی اون بخش خواستگاری رو خعلی خعلی پسند کردم.
منتظر نوشته ها و تجربیات عالی شما هستم.
راستی، اون فرنی که خانم محب واسه آموزش به بچه ها پختند رو شما چقدرش رو نوش جان کردید؟ راستشو بگید!

خانم محب عزیزم. آره حق التدریسی، روانشناسی. ولی من فقط فوق دارم. تو دروازه ورودی دکترا گیر افتادم. اتفاقا الان با خودم گفتم حتما شما و همسر گرامی شما میتونین منو هم راهنمایی کنین که شاید خدا خواست منم قبول شدم.
راستی چطوری میتونم با شما ارتباط داشته باشم.

سلاااااااااااام، چاککککککککککککر آقا مجتبی هم هستیم مااااااااا!
قابلی نداشت. راجع به فرنی هم، اگه کسی بتونه حتی تصور کنه که خانم محب در خوردن فرنی جماعت، سر سوزنی کوتاه میاد و اجازه میده که طرف اندکی بیشتر از سهم خودش بخوره، …… زهی تصور باطل!

عرض ادب و احترام خدمت آقای شوهر محب…
خودم را معرفی میکنم…
بنده یکی از فرهیختگان خطه ی پاک اصفهانم همی…بنده عادت همی دارم که تأمل احوال گذشته بنمایم و بر عمر تلف کرده تأسف خورم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده بسُفتی یم…بعد از مطالعه پست شما مصلحت چنان دیدم که از نشیمن عزلت بیرون آیم و دامن صحبت بگسترانم و به کامنتی پست شما را مزین و مفتخر بنمایم…
رعد و سیتا خود گواهی دهند که من خیلی با کلاسم و از فزونی سواد است که چنین می نگاری ام…آنان از دوستان دیرینند و در کّجاوه محله انیس منند…
دیگر آنکه عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیده ی یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره صاحبدلان متجلی نشود مگر آنکه متحلی گردد به زیور قبول مدیرِ کبیرِ محله، عادل مؤید مظفر منصور، ظهیر سریر سلطنت و مشیرِ تدبیر مملکت گوشکن، کهف الفقرا، ملاذُ الغربا، مربی الفضلا، محب الاتقیا، افتخار آل گوشکن، یمین المّلِک ، مّلِکُ الخواص، ممدوحِ اهل محل، و مجموع مکارم اخلاق بانو ملیسای لی لی لی میسی میسی میسی خدافسی….

خخخ خخخ معصوووم خدا بگم که نگم که …. مگه گذاشتی چند ثانیه در محضر آقای دکتر نیش در دهان برگیریم آبرو داری کنیم
اینا چیه نوشتی خخخ لا اقل یجوری مینگاشتی که آقای دکتر تازه وارد ادبیات میتونست ترجمه کنه که چی به چی شد. خخخ
ملیساااا بیا اینجا رو بخون بیبین چی نوشته خخخ

بهبه! واقعاً بهبه! اصلاً باور نمیکنید که، روحم تازه شد!
راستش خواستم مثل شما پاسختونو بدم، دیدم الآن هم حسش و هم امکانش نیست که اینطور دقیق و سعدیوار بنویسم.
اما خانم رهگذر، ببخشید اگه اشکالی نداره من شما رو همون رهگذر صدا کنم. میشه؟
من اون کار قشنگی که به مناسبت تولد خانم محب ضبط کردید و بخشی از ضیافت افلاطونو خوندید، شنیدم و واقعاً از صدای گرم و لحن حرفه ی و تأثیرگذارتون حسابی بهره بردم.
اما همونجا به ذهنم رسید، به خانم محب هم گفتم که ای کاش خانم رهگذر، به جای این متن افلاطون که درباره عشق نوشته، بخشی از کتاب سوانح احمد غزالی رو میخوند که هم قشنگتر، هم آشناتر و خودمونی تر و هم تأثیرگذار تره.
آخه راستش خوب و بدشو نمیدونم، اما روی فرهنگ و ادبیات و فلسفه ی ایرانی تعصب نه، حساسیت خاصی دارم. نه این که سراغ بقیه ی نوشته ها و فرهنگ ها و اندیشه ها نمیرم، اما باورم اینه که داشته های خودمون به مذاقمون خیلی خیلی سازگار تر و هم شیرینتره.
حالا خواستم همینجا از همین تریبون مقدس، به در پررویی بزنم و قولشو از شما بگیرم که با اون اجرای فوق العادتون بخش کوتاه و زیبایی از کتاب سوانح رو، البته هر وقت فرصت کردید و به هر مناسبتی که صلاح دونستید برامون بخونید. باشه؟

هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها…من بسیار به سعدی علاقمندم…یه گلستان جیبی دارم که همه جا همراهمه و هی میخونمش…هر چی میخونم باز سیر نمیشم، دیگه یه بخشایی رو حفظ شدم…
چشم…بنده از همین تریبون مقدس…به همین کتاب مقدس سوگند میخورم که جز حقیقت نگویم و در اولین فرصت بخشی از سوانح را گویا کنم برای شما و اهالی فرهیخته محل…

خواهش میکنم. من اینجا هم شاگردم و هم کوچیک همه. اما خوب! این که به این مناسبت کار قشنگ خانم رهگذر یک انگیزه ی مشخصی پیدا میکنه و ممکنه سریعتر انجام بشه، خوبه و به فال نیک میگیریمش.
البته ناگفته نمونه که این کتاب قبلاً ضبط شده و متن کامل کتاب به صورت صوتی موجوده. فقط خواستم بخش کوتاه و البته ساده ای از کتابو به همون سبک ضیافت افلاطون بخونن و ما همگی لذت ببریم از زندگی، به قول مجتبی. خخخخ

آقای دکتر مرتضی جوان من تازه شناسنامه ی شما را خوندم چقدر شما فعال هستید واقعا بهتون تبریک میگم هم برای فعالیت و هم برای ازدواج با همنوع خیلی کار خوبی کردید. یه سوال هم دارم آیا بچه هم دارید؟ امیدوارم که روز به روز خوشبخت تر بشید زنده باد دکتر مرتضه.

ممنونم، نظر لطفتونه. بچه که هنوز خیر. درباره ازدواج با همنوع هم با نظرتون موافقم و فکر میکنم تصمیم بسیار بجا و مناسبی گرفتیم. مخصوصاً الآن که هشت سال از ازدواجمون میگذره، به درستی این تصمیم بیشتر پی میبرم.
البته واقعیتش اینه که به نظر من موضوع همنوع بودن یا نبودن همسر خیلی مهم نیست. مهم اینه که ویژگیهای مورد نظر در شریک زندگی وجود داشته باشه. وگرنه هم فرد نابینای نامناسب برای زندگی فراوونه، هم فرد بینای مناسب. به باور من، همنوع بودن تنها یکی از ویژگی هاییه که باید در نظر گرفت و نباید در تصمیم گیری برای ازدواج، نقش محوری بهش داد.
به هر حال، باز هم از این همه مهر و لطف شما بی نهایت سپاسگزارم.

با درود به استاد عزیزم.‏ آقای جوان.‏ دوستان آقای جوا یکی از معلمین من در شهید محبی بودند.‏ فردی واقعا با سواد.‏ البته ما خیلی اذیتشون کردیم.‏ که همینجا ازشون حلالیت میطلبم.‏ استاد به جمع ما خوش اومدین.‏ امیدوارم؟چیزای زیادی در اینجا ازتون یاد بگیرم موفق و سربلند باشید.

سلاااام آقا سامان گل.
از اذیتا که نگو. به قول معروف، مدینه گفتی و کردی کبابم. خخخخخخخخ
میدونی که منظورم کدوم صحنه هست! هیچ وقت اون جریان دعوای اون روز و تپش قلب و اومدن آقای یوسفیان رو فراموش نمیکنم که نمیکنم! خخخخ.
اما از شوخی که بگذریم، من هم از حضور تو و بقیه ی بچه ها خیلی خیلی خوشحالم و همینطوری که خودت میدونی خیلی خیلی دوستون دارم..

سلام بر دکتر جوان گرامی و همسر خوبشون خانم محب عزیز
خوشحالم که شما رو تو جمع صمیمی گوش کنیها میبینم
امیدوارم در کنار خانم محب به موفقیتهای بیشتری برسید و ما رو هم تو شادیهای آینده تون سهیم کنید
موفق بودید موفقتر باشید

سلام خانم پریسیما. از آشناییتون خوشوقتم.
البته من که در مقایسه با بسیاری از همنوعان واقعاً موفق حرفی برای گفتن ندارم و خودمو جزء موفقها جا نمیزنم. اما جملتون منو یاد اون سخن حکیمانه انداخت که میگه: در کنار هر مرد موفقی همیشه یک زن وجود داره که نتونسته جلوِ …
ولش کن بابا! اینجا خانمها زیادند، کی جرأت داره از این حرفها بزنه! بنده حرفمو پس میگیرم. مخصوصاً این که احتمالاً باید قید ناهار امروز رو هم بزنم.
از شوخی بگذریم. خیلی از ابراز محبتتون ممنونم.

راستی اومدم بگم من درسته رعععد بابابزرگم ولی در دنیای حقیقی خانم باران هستم .
البته ربطی نداشت ولی خب کار از بی ربط کاری محکم میشه .
آهان شخصیت طنزی درین سرای فانی دارم . و رها از تمام تعلقاتم .
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر

که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد

که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل

بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

سلام. ممنونم آقای (؟) خانم مظاهری عزیز. ممنونم از مهربونی شما و مهربونی همسر عزیزم که به جرم حرف بیربطی که توی جواب کامنت خانم سیتا نوشتم، کل زحمت ناهار امروز رو انداخت گردن من. بنده هم از شما و دوستان چه پنهون داشتم تا همین حالا گوجه فرنگی رنده میکردم و ….
ممنون و سپاس.

سلام مرتضی عزیز خوشامدی خیلی خوشهال شدم با شما آشنا شدم

پیش صاحب نظران مُلک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز مُلک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است
خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه ناموضع و بی بنیاد است
دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند
نو عروسی است که در عقد بسی داماد است
هر زمان مِهر فلک بر دگری می تابد
چه توان کرد که این سفله چنین افتاده است
خاک بغداد بخونِ خلفا می گرید
ور نه این شط روان چیست که در بغداد است؟
حاصلی نیست بجز غم به جهان خواجو را
خرّم آن کس که بکلی زجهان آزاد است

سلام سمانه خانم. من هم از لطف و مهر شما واقعاً بی نهایت سپاسگزارم و هم این که واقعاً شرمنده ی شما و بقیه ی دوستان هستم که اینقدر دیر و بعد از دو روز تأخیر پاسخ میدم. چون چند روزی رو میهمان بودم و به اینترنت درست و حسابی دسترسی نداشتم. به هر حال شرمنده ام.

با تقدیم درود و ادب خدمت همکار گرامی. از آشنایی با شما و همسر محترم شما بسیار خرسندم. آقای دکتر میتونم بپرسم در کدام دانشگاه مشغول به تدریس هستید؟ و چه دروسی را تدریس میکنید؟ و آیا در خصوص مقالات ادبی در نشریات هم فعال هستید؟ ممنون میشم اگر در صورت امکان یک پل ارتباطی از خودتون یا همسر محترمتون به من بدهید چون من هم از ادب دوستان این سرزمین کهن هستم و در پی همکاران پژوهشگر در خصوص ادبیات و فرهنگ ایران. موفقتر باشید. در پناه حق.

درود بی پایان بر خانم مرضیه ی گرامی.
پیش از هر چیز از شما هم بابت تأخیر در پاسخگویی پوزش میخوام. امیدوارم عذر بنده رو بپذیرید.
من در دانشگاه فرهنگیان به صورت تمام وقت مشغول تدریس هستم، یعنی خواهم بود از ابتدای ترم تحصیلی آینده. و هم در دانشگاه علامه طباطبایی چند واحدی رو به صورت حق التدریس دارم. مقالات علمی – پژوهشی و مقالات و تألیفات دیگه هم بله. در مجله ی بهار ادب تهران و گوهر گویای اصفهان و تخصصی ادبیات مشهد مقاله هایی دارم، همینطور چندین مقاله و ارائه در کنفرانس های مختلف مثل همایش بین المللی ترویج زبان و ادب فارسی، همایش هفتم و دهمش، همایش ملی مولانا در شهر خمین، همایش ناصرخسرو در دانشگاه شهید بهشتی، همایش نقد نقد در دانشگاه امام صادق و یک چیزهای دیگه.
من نشانی ایمیلم رو براتون مینویسم که اگه مطلبی داشتید با کمال میل در خدمتتون باشم.
mortezajawan@gmail.com

عرض سلام دوباره به خانم سیتای عزیز.
بنده که جوان هستم. اما از خانم محب پرسیدم، ایشون ظاهراً تا الآن که نتونستن ایمیل هاشونو چک کنند. چون دو روزی هست که از مشهد برامون مهمون اومده، حسابی افتاده به مهمونداری و کدبانویی و از این حرفا.
گفت هروقت سرش خلوت تر بشه حتماً ایمیلشو میبینه.

بنده هم به شما خواهر بزرگوار و قابل تحسین و ستایش سلام عرض میکنم و از گفت و گو با شما خیلی خوشحال هستم.
من پیش از این گاهی نوشته های زیبا و مطالب خوب شما رو خوندم و واقعاً نوع نگاه و طرز برخورد شما رو با فرزند نابیناتون از صمیم جان تحسین میکنم. بارها شده که از سر حسرت آرزو کردم که ای کاش نگرش همه ی پدر و مادر های افراد نابینا مثل شما میبود.
آخه از اونجایی که معلم هستم و با بچه های نابینا و والدینشون ارتباط پیوسته دارم، نگرش هایی متفاوت و متعارض با نگاه والای شما رو زیاد دیدم و از این بابت خیلی حسرت خوردم.
به هر حال مطمئن هستم که فرزند شما با داشتن چنین مادر خوش فکر، بزرگوار و مهربونی آینده ی بسیار درخشانی داره.
ما رو از اندیشه ها و نوشته های قشنگتون محروم نکنید.

سلام بر دکتر جوان عزیز، از آشنایی با شما بسیار خوشحالم. امیدوارم بتوانم از وجود استاد بزرگی چون شما در این محله استفاده کنم. شعر خیر مقدم ایرج میرزا را به شما بزرگوار تقدیم میکنم.
وه چه خوب آمدی صفا کردی، چه عجب شد که یاد ما کردی…



……


بچه ها شما چرا هی میآیید پایین، استاد مابقی شعر را حفظ هستند، من هم که حال تایپ ندارم، چه کاریه بنویسمش. تقدیمش کردم به استاد. هر کی میخواد خودش بره بخونه. استاد زندگی سراسر بهروزی را در کنار خانم محب برایتان آرزو مندم. یا علی.

دیدگاهتان را بنویسید