خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اولین پست من شعری از خودم

سلام دوستان عزیز.

حالتان چطوره؟

خوبید؟ خوشید؟

خب خدا را شکر.

 

در اولین پستم می خواستم شعری از خودم با نام آواز قو را برایتان بگذارم. امیدوارم که خوشتان بیاید.

 

آواز قو

سرگردانم از مشق های بیگانه

بیزارم از دفترهای کثیف

تا کی این قصه تکراری …

از پی هر کاری دستم آلوده است

نفرین بر این حال

در طلب غروبم، همچون آواز قو

 

مرسی که به این پست سر زدید.

موفق و سربلند باشید.

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «اولین پست من شعری از خودم»

درود بر وحید عزیز. اولین پستت را تبریک میگم. از آشناییت هم خوشحالم. میشه کمی درباره شعرت توضیح بدی؟ نوع شعر چیه؟ ربطش با قو چی؟ قو چ ویژگیهایی داره؟ مگه غروبها آواز میخونه؟ مشقهای بیگانه چه مشقهایی هستند تو هم اگه با من کار داشتی
۰۹۱۳ ۹۱۴ ۷۵ ۱۷
رو بگیر.

سلام عمو حسین عزیز و ارجمند.
خسته نباشید. ممنونم از محبتی که به من دارید.
مشق های بیگانه از نظر من همان اتفاقات و وقایعی است که در طول روز ممکن است برای هر آدمی پیش بیاید. دفتر های کثیف هم از نظر من همان سرنوشت است که هر آدمی ممکن است از آن نفرت داشته باشد و هر آدمی هم ممکن است آن را بر وفق مرادش بداند.
آدمی که از زندگی خسته می شود به نوعی خودش را پایان خط می داند و به قول معروف می خواهد که بمیرد. پس می توان گفت او به غروب می اندیشد. اما اینکه چرا شعرم به قو ربط دارد این است که آدمی که می خواهد به خاطر چنین سرنوشتی بمیرد، پس دلش می خواهد که همراه با یک فریادی بزرگ از دنیا برود. قو حیوان نجیبی است. هیچ وقت جفتش را تنها نمی گذارد. حال اگر لحظه مردن یک قو را دیده باشید متوجه منظور من می شوید. قو بلندترین فریاد را در هنگام مرگ می کشد . برای همین من اسم این شعر را آواز قو گذاشته ام.
ممنونم از اینکه به پست من سر زدید.
موفق و سربلند باشید.
با احترام

منهم با یک شعر از خودم بهت خوش آمد میگم آقای وحید…
آبی ام کو؟
آبی ام کو؟
گنبد میدان قلبم را به چه رنگی سردتر از مینای چشم تو کنم؟
دست من سرد است
در حضور دست تو آبی ترین است
دست من سرد است
چشم من بارانی ست
قلب من یخبندان
من زمستانم
تو نمیدانی منِ من خسته از تابستان…در پی سایه ی یک بید روان دربه در است…
تو نمیدانی منِ من خسته از پاییز است…
خسته از برف و کلاغ و نفس باد بهاران شده است…
تو نمیدانی…تو نخواهی دانست…
سر صحبت گم شد
حرف از آبی بود
راستی آبی زمستان است
آبی وفادار است
آبی خدا را دوست میدارد
تو مبر از یاد
آبی را
دست سردم را
زمستان را….

سلام خوش اومدی .
اینم ی دسته گل با ی شعر تقدیم به وحید
“ﻓﻜﺮ ﺭا ﭘﺮ ﺑﺪﻫﻴﺪ”
و ﻧﺘﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ اﺯ ﺳﻘﻒ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺎﻻﺗﺮ

“ﻓﻜﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺮﺩ”
ﺑﺮﺳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻛﻮﻩ ﺗﺮﺩﻳﺪ
و ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻥ اﻓﻖ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ,
ﻛﻔﺮ و اﻳﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﻳﻜﻨﺪ…

“ﻓﻜﺮ اﮔﺮ ﭘﺮ ﺑﻜﺸﺪ”
ﺟﺎﻱ اﻳﻦ ﺗﻮﭖ و ﺗﻔﻨﮓ و اﻳﻦ ﺟﻨﮓ,
ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺷﺖ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﺮﺩﻧﺪ
ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﺰﺭﻉ ﮔﻠﻬﺎﻱ ﻗﺸﻨﮓ…

“ﻓﻜﺮ اﮔﺮ ﭘﺮ ﺑﻜﺸﺪ”
ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻛﺎﻓﺮ و ﻧﻨﮓ و ﻧﺠﺲ و ﻣﺸﺮﻙ ﻧﻴﺴﺖ,

ﻫﻤﻪ ﭘﺎﻛﻴﻢ و ﺭﻫﺎ…

                   “ﻧﻴﻤﺎ ﻳﻮﺷﻴﺞ”

سلام بر آقا وحید رضا زاده گرامی
حضورتون و اولین پستتون رو تبریک می گم
جدا شعر زیبایی بود و جالب تر از اون تفسیری بود که در پاسخ کامنت عمو حسین نوشتید, خب من هیچ وقت نمی تونم به این قشنگی و دقت نوشته های خودم رو برای یکی توضیح بدم ….. باز هم از اشعارتون اینجا بذارید….
همیشه شاد همیشه سربلند و همیشه موفق باشید

سلاااام به وحید عزیز!
نگفته بودی شعرم میگی! شعرت عالی بود. عاااالیییی! لذت بردم.
ولی هیچ وقت شعرتو برا کسی تفسیر نکن.
به به! رهگذر، نه چیز، آبدارچی. ای بابا! یادم میره… چی بود؟ آها! معصوم هم شاعره.
خدایی در پوست خودم نمیگنجم وقتی میبینم تو این محل این همه شاعر و اهل شعر و ادب داریم. منتظر باشید که به زودی یه گروه ادبی درست حسابی تشکیل میدیم.
الانم یه گروه تو واتساپ داریم که بچهها بیشتر شعر میذارن. هر کس خواست تو واتساپ یه پیام به من بده تا عضو بشه.
۰۹۱۹۲۲۶۱۹۸۹
وحید جان! ببخشید که تو پست تو این پیامو گذاشتم. بازم از شعرات برامون بزار.

سلام عباس جان.
خوبی دوست عزیزم؟
ممنونم از محبتی که به من داری.
آره درسته شعرهای معصومه هم خیلی خیلی خیلی قشنگه و من شعرهایش را دوست دارم. البته شعرهای طاها، آریا و سیتا خانم هم دوست دارم.
ممنونم از اطلاع رسانی خوبت و مرسی که هستی.
با احترام

سلام بر آقا سعید عزیز و ارجمند.
ممنونم از اینکه به پست من سر زدید.
ببخشید من حضور ذهن نداشتم که ایشان خانم ولی زاده هستند نه آقا.
از این طریق از ایشان هم عذرخواهی می کنم.
ممنونم که هستید.
با احترام
موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید