خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این فقط یه حسه, نظر شما چیه؟ »عصای سپید«:

سلام بر همه هم محلی های عزیز و گرامی

حال و احوال؟ اوضاع و روزگار؟

امیدوارم که شدیید تر از همیشه خوب و خوش و سلامت باشید …

کلا بلد نیستم چطوری بحث رو شروع کنم هی میپیچونم خخخ

شکلک بانو در حال تفکر بالا سرشم یه ابر سفید هستش که توش یه عصای سپید می درخشه …

شکلک حالا عصای سپید در زمینه سپید ابر رو یکی بیاد تشخیص بده من بهش جایزه یه شیرینی خامه ای از مدل نارنجکی می دم …

خب من چندان در زمینه عصا زدن مهارت ندارم ولی یه اعتقادی دارم که من باب اشتراک اون با شما مصدع اوقات شدم:

»وقتی عصای سفید داریم حق با ما هست هرچند که حق با ما نباشه«

در توضیح هم عرض کنم که:

وقتی من نابینا یا کم بینا یا نیم بینا بدون عصا در جامعه که اعم هست از کوچه و خیابون, دشت و بیابون, اداره و دانشگاه و …. تردد کنم و یه اشتباه که خب نمی شه اسمشو گذاشت اشتباه به علت ندیدن یا کم دیدن یا کامل ندیدن انجام بدم

مثلا پام پیچ بخوره, سکندری بخورم, بیفتم زمین, یه جای لباسم خاکی بشه, خیره خیره تو چشم یکی نگاه کنم, بدون قصد به یکی لبخند بزنم, جواب سلام یکی رو ندم و از کنار یه آشنا بی تفاوت بگذرم, با یه شیء یا شخصی تصادف و تصادم کنم و و و و و در تمامی این موارد تقصیر اگه هم صد در صد متوجه ما نشه حد اقل پنجاه درصد مقصریم و تازه بعد که نابینایی, کم بینایی یا نیم بینایی ما معلوم و محرز بشه که یه چیزی هم به صد در صد بدهکار می شیم و …

ولی حالا وقتی که من عصا دست گرفتم, کلا که این عصا بسی بسیاار کار راه اندازه نه از اون جهت که تو صف نون وایی بی نوبت بهت نون بدند یا توی اتوبوس شلوغ یکی جاش رو بهت تعارف کنه بشینی …

وقتی عصا دستت هست و توی خیابون ایستادی و می خوای از خیابون رد بشی هستند افرادی که میاند از شما سوال می کنند ببخشید خانم یا آقای روشن دلان »تو پرانتز باید خاطره ش رو براتون تعریف کنم خخخ« کمک می خواید؟ می خوای از خیابون رد بشی؟ تاکسی می خوای؟ و …. یا وقتی توی پیاده رو یه مانعی هست هستند کسانی که بپرند و شما رو نجااتتون بدند که …. و مهم تر از همه این ها اگه تو به علت عدم مهارت در جهت یابی و عصا زدن مثلا بخوری به یه خانم یا آقای محترمی و واقعا هم تقصیر از تو باشه اون خانم یا آقای محترم خودشو مقصر می دونه که متوجه شما نشده و اگه هم از اون اونهاش باشه حد اقل شما رو تقصیر کار نمی دونه … اگه بری روی بساط یه دست فروش کنار پیاده رو و تمام زندگیش رو به هم بپاشی می تونی بگی »آخه این جا هم جای نشستن و بساط پهن کردنه آیا؟« و تازه بابت خراش ریزقیل میزقیل “به معنای کوچولو موچولو” بند اول انگشت کوچیکه دست چپت هم ازش دیه بگیری …

کلا که من وقتی عصا دست می گیرم یه جور حس »حق به جانبی« دارم, شما چطور آیا؟

۶۶ دیدگاه دربارهٔ «این فقط یه حسه, نظر شما چیه؟ »عصای سپید«:»

درود. ازون قیافه های حق به جانب, هم از خودی شاکی هم از اجانب.
راستی نگفتی این حق که ازش حرف زدی, تو کدوم قانون جا میشه و ماده ی چند هست. ببین بانو. من طرفدار حقم, و الآن حق با تو هست. عصا هم خوبه ولی بعضی وقتها دستو پاگیره. مخصوصاً وقت خرید که دست آدم پر هست. ولی من اگه با معتمدترین بینا هم راه برم, هرگز عصامو جمع نمیکنم چون یه چیزایی هست که فقط اون عصا میتونه به من منتقل کنه نه کس دیگه. امیدوارم یه روزی بتونی این حقو به یه قانون خوبی تبدیل کنی. موفق باشی.

سلام بر جناب کریمی گرامی
خب از صحبت هاتون کمی تا قسمتی متوجه شدم شما هم موافقید و در مورد حقوق “عرف” هم یکی از منابع حقوق هست, هرچند در حقوق کشور ما از منابع دست دوم و جانبی محسوب میشه ولی توانش رو نباید نادیده گرفت و قطره قطره جمع گردد وانگهی قانون مدون شود …..

سلام بر گرامی بانوی محله.
من که خیلی دلم میخواد که عصا دستم بگیرم، ولی نمیدونم چرا و به چه علت این کار رو یه عمل تحقیر آمیز میدونم، که خیلی هم اخلاق بدی هست و بسیار بیمعنی.
میدونم که با عصا دست گرفتن، این ده درصد بینایی هم که دارم به ۸۰ درصد میرسه، ولی لعنت به این حس بی معنی.
هر کس که با یه جمله ای چیزی بتونه منو وادار کنه در اولین تنها روی به کوچه و خیابون عصا دستم بگیرم، یه عمر مدیون لطفش میشم، بخدا.

کلاغ دم سیا قار قارو سر کن
بانو داره میاد شهرا خبر کن…
قار قار قار قار……
یه بار عصا زهره رو گرفتم و چشامو بستم و راه رفتم ..با اینکه عصا دستم بود هی خوردم تو در و دیوار و میز و نیمکت….
امضاء: رهگذر کبود

و قار بر شما باد ای کبود کلاغ بی عصا شکلک خخخخ منم اولین بار که عصا دست گرفتم محض همین طوری الکی بود و بچه ها بهم گفتند شکل اردک شدی شکلک قاااه قاااه خندیدن شکلک کلی عاشقتم عصا جونم من اردک بودم شما همون بزرگوارید :*:

سلام.
من تا سر کوچه هم بدون عصا نمیرم.
عصا هویت ما توی جامعه هست و کسی که نابینا باشه و بدون عصا بره یه آدم بی هویت توی جامعه محسوب میشه. چون کسی نمیتونه بشناسدش و در موردش درست رفتار کنه.
کسانی که به عصا اعتقاد ندارن، مثل کسانی هستن که به کفش اعتقاد ندارن و دوست دارن پا برهنه برن تو خیابون.
اگه تونستید بدون کفش بیرون برید، بدون عصا هم میتونید بیرون برید و اتفاقی هم براتون نیفته.
مرسی بانو پستت عالی بود.

سلام بر جناب حسینی شاهنشاه بلا منازع محل
خب مثالتون رو کمی تا حدودی می پذیرم ولی خب یه کم زیادی تند روانه هستش که ….
البته این حس قوی شما رو نسبت به عصاتون نشون میده که عصای منم به عصای شما سلام میرسونه ….
در مورد هویت نابینایی هم موافقم کاملا …..
و خواهش می کنیم به گرد قدوم پست های شما که نمی رسه که ….

سلام خدمت بانو. من شخصاً وقتی عصا دستم می گیرم احساس امنیت بیشتری می کنم. حتی جایی هم که نیاز به استفاده از عصا نباشه از اون استفاده می کنم به این دلیل که هم فرهنگ استفاده از عصا جا بیفته و هم احساس راحت بودن و امنیت داشتن دست بده. البته به نظر من برای خرید میتونیم از سبدهای چرخدار هم استفاده کنیم که هم دستمونو نمی گیرن و هم حمل خریدها راحتترن. ممنون از پستتون.

سلام بر آقای علی وردیلوی گرامی
دقیقا همینه :احساس امنیت: منم می خواستم همین رو بگم انگار جا افتاد توی پستم ….
کامنتتون رو شدییید لایک و ممنون از حضورتون…. در مورد سبد های خرید هم بله البته گاهی که فروشگاه ها شلوغ هستند در هدایتش ممکنه دوچار مشکل بشیم مثلا بخوره به فرد یا شیعی و چون تجربه هدایت این چرخ دستی ها رو به تنهایی ندارم پس نمی دونم و نمی تونم دقیق نظر بدم …. باید امتحان کنم ….
باز هم ممنون از حضورتون

با سلام
دوست دارم دیدگاه خود را بنویسم ولی می ترسم تند خو و بی ادب خطاب شوم.
پس می روم و می گذرم که این برای حفظ شخصیتم بس بهتر می نماید.
ولی ای کاش این پست رو ۲۳ مهر منتشر می کردی.
اگر اون موقع منتشر می کردی بعد از پست شما مقاله ای می نوشتم و حرف های ته عمق وجودم را به شما تحویل می دادم.
البته به احتمال زیاد خودم پستی در ۲۳ مهر منتشر خواهم کرد.
ممنون از فعالیت شما در این سایت

سلام بر جناب چوبینی گرامی
من منتظر حرف های از ته عمق دل شما در این باب می مونم …. چه اینجا چه در پست بیست و سوم مهر خودتون و خب به نظر من اگر یه کم ملایم تر بنویسید صحبت های بعضا منطقی شما به گوش دل هم می نشینه و تأثیر بیشتر و عمیقتر و قطعی تری هم خواهد داشت …. گاهی نحوه بیان ما رو به هدف نزدیک که نمی کنه هیچ از اون دور و دورتر هم میکنه …..
من تا حدی خاطرم هست شما بدون عصا تردد می کنید و در این امر هم فرد موفقی هستید …. جدا خوشحال میشم از تجربیاتتون و این که چه طور تونستید این توانایی رو بدست بیارید برامون بگید و بنویسید و …. بقیه سوالاتم رو هم که خیلی هستند می ذارم وقتی خودتون اومدید ….
در مورد تاریخ این پست هم که واقعیتش اصلا حواسم به بیست و سه مهر نبود و مضافا اینکه اگر ما خودمون رو محدود به یک روز خاص کنیم پس حق دارند مسوولین که بگذریم …. منتظر اون پستتون خواهم بود یا حضور مجددتون در این پست ….
ممنون از حضورتون, سربلند باشید

سلام
بانو پستت جالب بود اما حیف که من ازش بی بهره هستم به دو دلیل: اول و مهمترینش: مامانم به هیچ صراطی مستقیم نمیشن که من از عصا استفاده کنم و بخوام تنها از خونه بیرون برم.
دوم:خودم هم کمی که چه عرض کنم زیاد میترسم. یکی هم نیست دو قدم با عصا باهام راه بره که ترسم بریزه. اینا رو که بذارم کنار آرزومه با عصا مستقل برم بیرون ولی یه چیز دیگه هم هست: احساس میکنم تو خیابون روم نمیشه از کسی کمک بخوام وقتی اینطوری باشم باید وسط خیابون بمونم و کسی هم کمکم نمیکنه. کاش میشد مشکلات منم با عصا حل میشد.
موفق باشی بانو.

درود بر شما شفیعی گرامی
در مورد اون بخش از گفته هات که فک می کنی روت نمیشه از کسی کمک بخواهی، خواستم بگم نگران نباش، البته اگه توی یه شهر بزرگ زندگی میکنی. این جا زیاد آدم هایی پیدا میشن که خودشون ازت می پرسن که آیا کمک میخوای یا این که چه کمکی میخواهی و کم رویی تو برای کمک گرفتن مرتفع میشه.
تازه شما فرض کن توی یه خیابون پر رفت و آمد هستی و میخوای از خیابون رد شی. اگه مقداری بینایی داشتی، خب، میتونی از آدم هایی که میبینی رد میشن یا در اطراف تو هستن کمک بخوای ولی اگه نبینی و به دلیل شلوغ بودن خیابون، امکان جستن یه عابر برات نباشه، دیگه کم رو یا پر رو، باید بمونی و وایسی تا این که یه نفر خودش بیاد واسه کمک.
کلا نترس و بی خیال باش.
راستی اون گزینه که گفتی خیلی عالیه، همون همراهی که چند قدمی با تو با عصا همراه بشه تا تو راه بیفتی. از یه دوست نابینا کمک بگیر، خیلی خییییلی مفیده.

سلاام بر “ر” شفیعی جون خودمون که کلی دلتنگ صدا و نوشته هاتیم خانمی ….
خب به نظر من که اول باید دومی رو حل کنی و در کنارش یواش یواش اولی رو …..
ترس خودت خب طبیعی هست و نگرانی مادرت …. کاش این جا اصفهان بودی اون وقت کلی با هم میرفتیم قدم زنی …. اگه یه بار گذرت این طرفا افتاد یه سوت بزن من در خدمتم یا خب نمی دونم من تا حالا که طرفای شما گذرم نیفتاده ….. دوست خوب در این موقعیت واقعا کلی کمک اساسی هست …. سعی کن اگه انجمنی جامعه ای چیزی دارید با اونها صحبت کنی و مسأله رو مطرح شاید با یه دوست خوب آشنا شدی و …..
در مورد مادرت و پذیرشش هم کم کم …. اول از عصای بسته کنار اتاقت و قاتی وسایلت شروع کن … بذار فقط عصات جلوی چشم هم که نه ولی کنار چشم باشه … بعد یه کم بیارش جلو چشم تر … بعد با عصات توی اتاق بازی بازی کن و الکی باز و بسته ش کن …. کم کم نفس عصا برای خانواده و مادرت عادی تر میشه و گاهی در تنهایی توی خونه و حیاط عصا بزن …. بعدتر در حضور غیر مستقیم خانواده و بعد تر کمی فعالیت هاتو گسترده تر کن …. زمان بر هست ولی ارزششو داره ….
در مورد این که عصا دستت باشه و از کسی کمک بگیری که اصلا و ابدا نگران نباش که کمک خودش فرا میرسه اتفاقا بدون عصا کمک گرفتن سخته شکلک کلی توجیح و توضیح …..
من زیاد نمی دونم ولی تا حدی که بلدم و می تونم در خدمت هستم با تمامی وسایل ارتباط جمعی شکلک مرسی از حضورت خیییلی

سلام
این چه حسیه چه حالیه چرا من با عصا رو هوام
شکلک آهنگ خوندن اسم یارو هم یادم نمیاد خوانندش رو میگم
عصای سپیده از اون روز که عصام عصاشو دیده
عصا یعنی نداشتن تردید
. عصا یعنی اعتماد بنفس
عصا یعنی رانندگی یه نابینا
عصا یعنی چشممون تو دستمون
عصا یعنی سو استفاده یک نابینا در مقابل چند بینا
عصا یعنی حق بجانب حتی یارو رو بزنی شل و پل کنی
عصا یعنی عصا
هیچوقت نمیتونم از دید یه کم بینا صحبت کنم با اینکه همیشه ازشون سوال میکنم ولی جواب نمیگیرم درسته حسابی
عمو چشمه منم اوایل لامپ خاموشیم واسم سخت بود حزم این قضیه هر چی فکر میکردم نه میشد حزم کنم نه میتونستم کنار بیام هم اینکه مثل یه گنجشک از این شاخه به اون شاخه میپریدم از لحاظ فکری ولی گفتم دلو بزنم به دریا هر چه خوش آید پیش آید .
شاید مثل نماز خوندن بود واسم اولاش خلاجت میکشیدم دستم بگیرم همونجور که نماز خوندنم رو تا جایی که جا داشت دزدکی میخوندم خدا مارو ببشخه
عمو چشمه با اینکه ما کوچیک شما هستیم اندازه رودخونه ولی دو تا نکته
اولی یا اینکه دلو بزنید به دریا به هیچ چیز فکر نکنید و بها ندید
دومی اینکه اگه بها دادید توی تنهایی و در خلوت با عصا با خودتون کار کنید بلکه عادت بشه و پذیرش کنید این صحنه رو توی فکرتون
امید که مثل یه داداش سوچولو تر به عرایض ما توجه کنید و شما هم راننده عصای سپیده بشید
شهروز با هر چی شوخی میکنی شوخی کن ولی با کفش یه نابینا شوخی نکن نمیگی آب دهن پیر مرد یا پیر زن زیر پا باشه نمیگی فضولات بچه گنجشک باشه حد اقل مثال درستی بزن نه پا بسوزه نه عصا
عصا نداشتن نابینا انگار که یه نابینا چشم نداره داره توی اتوبان با پیکان مسابقه اسب سواری میده .
جدی نداشتن عصا برای یک نابینا انگار که یک اتومبیل چهار تا چرخ نداره داره رانندگی میکنه یا کم باد هست چرخاش
ولی این حق طبیعی یک کم بینا هست که هم توی عالم بینایی بسوزه هم توی عالم نابینایی چون مغز حکم فرماست . یجاهایی با همون بینایی کم کارشون رو راه میندازن یجاهایی هم توش گیر میکنن ولی ختم کلام اینکه اگر مشکلی غیر قابل جبران پیش بیاد دیگر افسوس خوردنی نیست که باز گردد . آخرش رو توپوق زدم ولی منظورم رو رسوندم
بانو خدایی این سو استفاده ها اینقدر حال میدن که آدم دوست داره تا آخر عمر نابینا باشه حتی تو اون دنیا هم روشندل باشه خودم که اینجوری دوست دارم .
خدا این چشای پاک رو از ما نگیره
این بود انشا من
یا حق

سلام بر جناب خسروی گرامی
خب کامنتتون کلهم لایک به جز قسمت شل و پل کردن ملت …. مثال هاتون هم که مثل همیشه عالی …..
اول خودمون بپذیریم نابیناییم بعد مشکل عصا دست گرفتن هم حل میشه و در کنارش یعنی اعتماد به نفس یعنی ….. بقیه مواردی که شما و باقی دوستان و من اشاره کردیم قبلا و به خاطر این که املامون طولانی نشه در این انشا ازشون صرف نظر می کنم …..

سلام بر شاه بانوی بانوان محله
بانو تنم لرزید، اصن نمیدونی وقتی یه وکیل، اونم از نوع خانمش حرف از حق بزنه، دیگه واویلاااا!
اصن آدم احساس پیچیده ای بهش دست میده.
آره والا، راس میگی. وقتی آدم عصا داره یه جورایی حق به جانب هست، احساس امنیت میکنه، بابت مسائل یا اتفاق هایی که ناخواسته انجامشون داده تحقیر نمیشه و ….
مرسی که یه فضایی دادی تا بیاییم و نسبت به عصاهامون ادای احترام کنیم.

سلام بر رضوان خانم ولی زاده گرامی
دقیقا منم خیلی وقت ها از عصام اساسی تشکر کردم یعنی بهش گفتم عااااشقتم خعلی …..
فقط کاش می تونستم یه کادوی بدرد بخور هم براش بخرم یا یه بار بستنی دعوتش کنم ….
شکلک مرسی از حضور ارزشمندتون

سلام . رععد بزرگ این پستو به قول خودتون بسی بسیار پسندید .
هر وقت یک بینا بتونه چشم بسته راه بره و جایی نخوره یک نابینا هم میتونه بدون عصا موفق باشه .
باور کنید عصاتون ی شیکی خاصی داره . ویلچر حس ترحمو در آدما تحریک میکنه اما عصا حس کنجکاوی
دخترا از امروز تصمیم بگیرید روزی چند دقیقه رو با مادراتون صحبت کنید که مجابشون کنید . باور کنید بعد از ۶ ماه نهایت راضی میشن .
حقتونو بگیرید . بر ترساتون هم غلبه کنید .
وقتی چند روز پیش مادر اون کم ببینو دیدم متوجه شدم خودتون هم بدتون نمیاد از عصااستفاده نکنید خخخخ ولی چون مادر ناراضیه فعلا همه چیو انداختید گردن اونا هههههه درست زدم به هدف یا نه ؟؟
بانوی وکیلی خیلی خوبه که هرزگاهی به بچه ها برای استفاده از عصا ی تلنگری بزنیم . برم بلایکم که یادم نره

سلام بر رعد بزرگ
رعد من یکی نمیتونم با قاطعیت بگم بدم میاد که مامانم این کارو میکنه یا نه! اما اینو با قاطعیت میتونم بگم که اگه یکی کمکم کنه ترسم بریزه و منو تنها یه مسیر کوتاه با عصا راه ببره طوری که فقط کمی به خودم مسلط بشم حسابی جلو مامانم در می ام و میگم که میخوام مستقل باشم. الان نمیتونم اینو با جدیت بخوام چون به خودم و تواناییم در این زمینه مطمئن نیستم. ترسم خیلی زیادتر از خواستم برای مستقل شدن هست

خانم شفیعی اگه تهروون زندگی میکنی بگو تا با هم ی راه حلی پیدا کنیم.
ولی اگه نه ، باید دست به کار شی دخترم. هر دف ی قدم بیشتر از دفعه قبل باید با عصا راه بری . نمیدونم عصا داری یا نه ؟
ولی از توی حیاط شروع کن و هر روز یک قدم بیشتر . باور کن تا سال دیگه میتونی تا چندتا کوچه ی اطرافتونو به تنهایی بری و قلق بیاد دستت و مهمتر از همه ترست بریزه .
عزیزم دنیا ی جوری شده که آدم ها حتی به خودشون هم حااااال ندارن کمک کنن خخخخ
شروع کن . اگه اسکایپ داری بگو . واتس آپ هم هستم.

سلام بر رعد پدر بزرگ گرامی محل
دقیقا همینه
هر وقت یک بینا بتونه چشم بسته راه بره و جایی نخوره یک نابینا هم میتونه بدون عصا موفق باشه …..
کلا که منم کامنت شما رو بسی بسیار می پسندم …..
پذیرش نابینایی خودش سخته و پذیرش این که نابیناییتو تو اجتماع فریاد بزنی و عصا یعنی همین که وقتی می ری بیرون بدون خجالت و با افتخار بگی من نابینام ….
خب گاهی هم بله دیگه برای فرار از خود تقصیرات رو گردن دیگری یا دیگران و البته کوتاه ترین دیوار یعنی مادر عزیزتر از جان میندازیم ….
البته خیلی وقت ها هم نگرانی و ممانعت خانواده از حد متعارف کمی که نه بسی بسیااار بیشتره که خب اونجا دیگه کار بسی بسیار دشوارتر برای من نابینای نابینا

سلام به بانو یه عزیز.مرسی از پست بینظیرت.راستش من هم تا قبل از رفتن به دانشگاه عصا دست نگرفته بودم الان که چند سال از اون روز میگذره به این نتیجه رسیدم که احساس آرامشی را که وقتی عصا دستمه دارم وقتی مامانم دستم را میگیره ندارم چون مامانم پیش میاد که حواسش نباشه و یه پله را بهم نگه.من الان گاهی که با دوستانم میرم دانشگاه فقت در محیط دانشگاه که میشناسم از دوستانم کمک میگیرم بیرون بیشتر وقت هاعصا دستمه.البته این را هم بگم که من هم اول از دست گرفتنه عصا خجالت میکشیدم ولی دیدم برادرم عصا همیشه همراهشه دیدم چندان هم سخت نیست.عصا و عینکه دودی از یارها یه جدایی نا پذیره منه.منم فکر میکنم که عصا برایه نابینا مثله نون شب واجبه.

سلام بر فاطمه خانمی حسینی عزیزم
ممنون خانمی از حضور و نظرت ….
حس آرامش و نون شب …. موافقم … البته در مورد عینک دودی نظر خاصی ندارم چون خودم ازش استفاده نمی کنم و تا حالا در مورد ضرورت ش فکر نکردم …..
استفاده از عصا و در کنارش کمک گرفتن از دیگران این به نظرم راز موفقیت یه نابینای موفق هستش…..
سربلند و شااد باشی خانمی

سلام به بانوی محله.من اگر از عینک دودی استفاده میکنم به خاطره اینه که آفتاب چشمم را ناراحت میکنه و این استفاده کردن از عینک کاملن اختیاریه و بود و نبودش به حال نابینا فرقی نداره ولی عصا نبودش برایه نابینا میتونه مشکل ساز بشه.

سلاام و درووود مجدد بر فاطمه خانمی عزیزم
بله حق با شماست, الآن که بیشتر هم فکر می کنم هستند دوستانی که نور خورشید شدیید مانع دیدشون هست و برای بهتر دیدن از عینک دودی استفاده می کنند, و با توجه به این که در مورد برخی بیماری های چشمی مثل بیماری های مربوط به شبکیه نور آفتاب بزرگترین دشمن چشم و سلول های شبکیه هست پزشکان استفاده از عینک رو پیشنهاد عکید دارند شکلک یه قرن قبل که رفته بودم دکتر, آقای دکتر به من هم گفتند از عینک دودی استفاده کن که من چون وقتی عینک می زنم به کل مطلق میشم تا حالا استفاده نکردم که باید منم به صورت منطقی این قضیه رو برای خودم حل و حضم کنم و برم یه عینک دودید شیییک بخرم باشد که رستگار شویم….
و عصا رو هم که بله و لااایک بر تو و دیدگاهت…..

سلام بر جناب گوشه نشین گرامی
بله عصا هم مثل همه وسایل زندگی ما جنبه حقوقی داره که با عنایت به این پست و نظر دوستان ما به عصا جنبه های بیشتر از حقوق رو تخصیص میدیم …..
همین که عصا همیشه دنبال دارید خودش بسیاار عالی هست …. خب گاهی نیازی به استفاده از عصا پیش نمیاد ولی همین که مطمئن باشیم هست و بدونیم اگه مشکلی پیش اومد میشه با استفاده از اون تا حدی حلش کرد خودش عالیه ….
مرسی از حضور و کامنتتون

سلام… من حسِ خیلی خوبی دارم به عصا… به ویژه این که یه عصای سپیدِ هوشمند دارم که واقعا دوست داشتنیه… البته پیش از این که عصای هوشمند بیاد هم عصای معمولی رو دوست داشتم و دست می گرفتم… اساسا عصای سپید خیلی یاری می‌رسونه به فردِ نابینا و خاصه افرادی چون من که مشکلِ شبکیه دارن و ظاهرِ چشمهاشون کاملا عادیه اگر مرد باشن و بی عصا حتی برخوردی کوچک داشته باشن با خانمی غوغایی برپا می‌شه که بیا و ببین… چیزی هم که شما گفتین در موردِ این که وقتی عصا داریم دیگه از اشتباهات غیر ارادیمون خجالت زده نمی شیم چون می دونیم همه می فهمن دستِ خودمون نبوده و ناگزیر اتفاق افتاده کاملا صحیحه… ممنونم از پستِ خوبتون خانم قاسمی… امیدوارم حرفهای شما و ما باعث بشه تعدادِ بیشتری از دوستان از عصا استفاده کنن… ضمنا این شکلک هایی که می نویسین خیلی بامزه هستن… 🙂 برقرار باشین…

سلام بر آقای اردیبهشتی گرامی, خاطرم هست جایی در محله یکی از آقایون تعریف می کردند که به خاطر برخورد غیر عمدی با خانمی یک سیلی جانانه دریافت کردند شکلک همون روز های اولی که تازه مشکل بینایی پیدا کرده بودند و عصا دست نمی گرفتند, ای کاش کمی در مورد عصای هوشمندتون و تجربیاتتون با اون و تفاوتش با عصای معمولی و ضعف ها و برتریهاش و کلا بنویسید برام ون, من که شدییید منتظر تجربیاتتون در این مورد هستم شکلک این شکلکها هم قابل شوما رو نداره, در کامنت دونی های گوش کن که بسی بسیار از جانب دوستان مورد استفاده قرار می گیره ولی خب من گاهی که بیشتر از گاهی میشه ازشون خیلی زیاد استفاده می برم تا جایی که در متن پست هام هم خودشون رو نمایان می نمایند خخخخ شکلک قبلتر که توی گروه های واتس آپی هم بودم از بس نوشتم شکلک یه تعداد از بچه های اون طرفی هم یاد گرفتند…..
و ممنون از حضورتون سربلند باشید.

خواهش می کنم…. چشم… عصای هوشمندی که من دارم توسطِ دانشمندانِ دانشگاهِ دهلی نو طراحی و ساخته شده… دو حسگر بر روی دسته ی اون هست که امکانِ تنظیمِ اون به سمتِ جلو، پایین و یا بالا وجود داره، مثلِ گوشیِ موبایل شارژر داره و شارژ میشه وقتی روشنش می کنی دو حالتِ انتخابی داره یکی مصافتِ حدودِ چهل سانتیمتر یکی هم حدودِ یک و نیم متر روی هر کدوم قرار بدین اون قدر اگر فاصله داشته باشین با دیوار، اتومبیل، افراد و… تکه ی بالایی عصا که حسگر روی اون قرار داره به آرامی می لرزه و می فهمین که باید مراقب باشین… از جنسِ آلمینیوم هست… در عینِ حال که بسیار مقاومه بسیار بسیار سبک هست… پنج تکه هست جمعش کنین در جیب جا می گیره… البته جیبی بزرگ نه هر جیبی… به عنوانِ مثال من عموما جلیقه می پوشم و در جیبِ جلیقه جا می گیره… به نظرم خیلی خوبه… و خیلی یاری می رسونه به فردِ نابینا… پیشنهاد می کنم یکی بگیرین…

درود مجدد بر آقای اردیبهشتی گرامی
واقعیت بسیااار دوست دارم یکی داشته باشم
ولی من اصولا از ویبره خوشم نمیاد البته بیشتر دوست دارم اول دست یکی از بچه ها ببینم یه چند دقیقه ای امتحانش کنم بعد بخرم …..
ممنون واقعا ممنون از توضیحتون
همیشه سربلند باشید

خواهش می کنم… کاری نکردم… نگرانِ ویبره ش نباشین… بسیار ملایم می لرزه به هیچ وجه آزاردهنده نیست… امیدوارم هرچه زودتر دستِ یکی از دوستان ببینین و بخرین… نمونه های چینیشم اومده اخیرا که البته من تا به حال خودم ندیدم و امتحان نکردم… ظاهرا به همین صورت کار می کنن اونها هم…

سلام بر خانم وکیل محله
بسیار بسیار دست رو دلم گذاشتی . چند وقت پیش برای اولین بار یک چوب بلند که چه عرض کنم یک چماق گیرم اومد و برای اولین بار باهاش تو اطاق راه رفتم , خیلی کیف کردم . میدونی چرا بعد یه عمری که یه پام این طرف شهر و یه پام اون طرف بود حالا چند وقتی بود که نمی تونستم از یه محل محدود بیشتر حرکت کنم و این واقعا یک حس خوبی داشت که تو دلم جمع شده بود . این حس میارزه به امتحانش و دل به دریا زدن . اراده خوبی دارم به شرطی که بتونم خودم رو قانع کنم و زیر بار برم .
چند روز دیگه من هم میخوام یه پست بزنم و از شما دوستان عزیز همفکری بطلبم که امید دارم مثل همیشه کمکم کنید و کسانی که کم نیستند مثل من .
یک مطلب دیگه من راننده بودم و در آیین نامه راهنمایی اگر نابینایی خدای ناکرده تصادفی کنه و فاقد عصای سفید باشه , مقصر در کروکی میشه و میدونید که دیگه .
البته شما بیشتر مطلع هستید .
بسیار بسیار پست به جا و آموزنده ای بود و باید ادامه داشته باشه . ممنون بانو

سلام بر آقای ترخانه راننده محل
می گم قبل از هرچیز ما یه نصف خاطره نذری از شما طلبکاریم که از خماری باقی ماجرا در بیایم و اما بعد:
کاش به جای اون چماق یا چوب بلند از عصای سفید استفاده می کردید البته الآن هم می تونید بدید اون عصای چوبیتون رو براتون رنگ سفید بزنند یه شب رنگ هم یه جاش بچسبونید ماهیت عصای سپید رو کسب می کنه چماقتون….
اون پست مورد نظرتون رو زودتر بزنید و مطمئن باشید بچه های محل تا جایی که بتونند و بدونند کمک می کنند یعنی ماهیت محله ما همین هست ….. یکی برای همه همه برای یکی …..
براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم با آرزوی روزهای روشن برای شما …..

خانم بانو سلام، مطلب بسیار جالبی را برای این پستتون انتخاب کردید از شما تشکر میکنم.
من وقتی عصا دست میگیرم احساس استقلال میکنم، احساس میکنم الآن هر جا دلم بخواد میتونم برم. من دور و بر خودم کسی را ندارم که کمکم کنه به خاطر همین از عصا استفاده میکنم و از این بابت اصلاً ناراحت نیستم. در پناه خدا سربلند باشید.

سلام بر جناب ضیاییفر گرامی من هم از شما و حضورتون سپاس گزارم.
و آفرین بر شما که نبودن افرادی جهت کمک رو بهانه ای برای انفعال و توقف قرار ندادید و تونستید با عصا به استقلال برسید, ای کاش شما هم در پستی خاطراتتون در استفاده از عصا و این که چطور شد با عصا به قدری راحت شدید که هر کجا دلتون بخواد می تونید با عصا برید رو برای ما در محله بنویسید …..

سلام بر آقای عبد الله پور گرامی و بزرگوار
خواهش می شه آقای عبد الله پور این حرفا که قابل شوما رو نداره, من واقعا از صمیم قلب امیدوارم و از خدا می خوام که اون تلنگر کم کم بزرگ و بزرگتر بشه و شما و من و ما بتونید و بتونیم به معنای واقعی حد اکثر استقلالی رو که عصا بهمون می تونه بده به دست بیاریم…..
جدا ممنون از حضورتون, بیشتر بیاید محله شکلک با چراغ روشن

سلاام بر مادر خانمی بزرگمهر عزیز
وااای کلی ذوق مرگ شدم که شما به فکر عصا برای بزرگمهر افتادید, لطفا در این مورد با مادر سایر بچه ها هم صحبت کنید و از مدرسه بخواید برای بچه ها کلاس جهت یابی و عصا زنی بذاره شکلک یکی از بزرگترین و بزرگترین و بزرگترین و شاید هم تنها مشکل مدرسه ابابصیر ما در دوران دبستان و راهنمایی این بود که مهارت های جهت یابی رو به ما نیاموختند, من از دوران دانشگاه عصا دست گرفتم و واقعا خیلی دیر خیلی …..
ممنون از حضور مهربونتون.

درود! ای کاش مدیران اراده میکردند و پست دومین اردوی محله را میزدند و دوباره شیطنت ها شروع میشد، البته با برنامه ریزی جدید و متنوع، مثلا پیاده روی نابینایان بدون کمک بینا و فقط با عصای سفید و حتی کم بیناها هم با استفاده از عینک دودی و عصا حرکت کنند، اقامت یک شب در حاجی آباد نجف آباد و یک شب در باغ باغچه بان شهرضا و هماهنگی در همان خانه های قبلی!

باز هم بر جناب عدسی اردو ای سلام و آقای عدسی یعنی شما با اون همه زحمتی که ما بهتون دادیم باااز هم می خواید ما رو تحمل کنید خخخ شکلک سلام به خواهر های بزرگوارتون برسونید بگید خیالشون راحت مدیران گوشکن فعلا قصد اردو زدن ندارند خخخخ
ولی این طرح های شما رو کاش می شد در اردو های انجمن ها اعمال کرد….
باز هم ممنون از حضورتون.

سلااام زهره خانمی عزیز گل گلاااب کجاااییی که یه محله هی سراغتو از من می گیره شکلک دلتنگی محل برای مظاهری محل…..
خب وقتی مظاهری محل با این همه مهارت در عصا زنی اون طرفی باشه نمی دونم کاش بیشتر توضیح می دادی, البته با توجه به تحرک و اعتماد به نفس تو عصا از تو عقب می مونه و این حست شاید به همین خاطر باشه شماااا می خوای پرواااز کنی پرواااز ولی بچه ها این مظاهری رو این طور نبینید ها عصاش همچین در دستش به فرمانشه که نگو و نپرس خودش قصد امپراتوری داره که ان شا الله به زودی های زود بهش برسه ….
مرسی از حضورت خانمی خعلی ….. شکلک همون مرسی خخخ

امسال شاگردی دارم که علاوه بر نابینایی، اُتیسم هم هست. بسیار خوشهیکل و معصوم است. قدش، تقریبا کمی از قد من کوتاه تر است و برای درک اطراف خود، دستهایش را به هر طرف دراز میکند و این حرکت از جذابیت او میکاهد و همچنین ممکن است سبب آزار دیگران شود. زمان زیادی را صرف آموختن ساده ترین رفتار اجتماعی کرده است و این که با دستهایش اطراف را بکاود، در خانه مشکلی ایجاد نمیکند اما در فضایی بزرگ همچون مدرسه و یا محیطی مشابه، بهتر آن دیدم که استفاده از عصا را به او آموزش دهم. او هیچ احساسی را درک نمیکند. حس میکند اما درک، نه. او نام مرا میداند و نوازشهای من به او احساس امنیت میدهد. فقط برای همان لحظه. تمام اطلاعاتش در حد دانش است و از آن فراتر نمیرود. خوشبختانه عصا را در هوا نمیچرخاند اما پذیرش راه رفتنی این چنین، برایش ساده نیست.
نمیدانم چرا. حسی به من گفت: همینجا بنویس.

سلام بر خانم جوادیان عزیزم, بهترین معلم دنیا ….
ممنون که اینجا نوشتید, برای شما و حستون و تمامی نوشته هاتون ارزش و احترام بسی بسیاار زیادی قائلم, می دونید خانم جوادیان هیچ وقت دوست ندارم یکی از وضعیت خاص من نمی دونم با توجه به حس ترحمی که به من پیدا می کنه به وضعیت خودش رضامند بشه کلا توضیح حسم یه کم اینجا سخته و الآن من نمی دونم چه طور بگم, بگم خدایااا بگم بیایید بچه ها از تمامی امکاناتی که خدا بهمون داده استفاده کنیم, ….. کلا نمی تونم بنویسم …. ممنون از حضورتون.

سلااااام بر بانوی ماه بانوی محله
عسیسم بالاخره که اون خاطره داخل پرانتزی رو برامون تعریف نکردیناااااااااا خخخخخ
من که فعلا به عصا خب
ولی من اینقدر مغرورم که عصا مصا رو آی آی
خدا این یک ذره بینایی رو برام به همین داده که خوش باشم خخخخ میدونسته که دخترش چه مغروره اح اح

سلاااام سیتا خانمی گیلاسی بانوی خودمون شکلک نیستی خانمی ؟ کجایی پس آیا ؟
ان شا الله که خدا اون مقدار دیدت رو برات حفظ کنه و ان شا الله که بهتر تر ترش هم بکنه …. ولی خانمی ما شما را به عصا سفارش می کنیم فقط تا حدی که در مقابلش مغرور نباشی همین قدر شوما بسته فعلا البته تا نهایت …….
مرسی از حضورت

سلام بانو خانم جونم امیدوارم منم بالاخره به خودم بیام و روزی از این عصای سپید بتونم به خوبی استفاده کنم البته اگر اجازه بدن فعلا برای شروع میخوام خودم تنهایی برم شیراز برای همایش به نظرت میتونم برم یا نه موفق میشم تنها برم و از عصا به طور اجبار استفاده کنم ؟؟؟!!!!

سلام بر سمانه خانمی مهربون خودمون
خب واقعیتش نمی دونم چی بگم در مورد شیراز و عصای یهویی و اجبار و اینا …..
ولی در مورد صدر کامنتت که ان شا الله و از شما حرکت از خدا هم برکت …. ان شا الله بقیه هم از خر شیطون بیاند پایین بذارند شما به عصاتون برسید ……

دیدگاهتان را بنویسید