مفهوم نابینا: دانشجوی نابینا (رویکردهای علمی)
پرسپکتیو 1 (منظر)
در این بخش، دانشجویان نابینا، از خلال تخصصشان مفهوم نابینا را به تحلیل میکشند.
فرهنگ جنسیتی و نابینایی
نویسنده:زهرا علی اکبری
دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران
ارزشمند بودن سلامتی بینایی از منظر جامعه در کنار فشارهای اجتماعی و خطکشیهای برجسته میان هویت مورد پذیرش (بینا) و هویت مطرود (نابینا)، به همراه اختلالاتی که در مدیریت نیازهای کنشگران پس از نابینایی ایجاد میشود، همگی میتواند منجر به افزایش روزافزون تمایل کنشگران به پذیرش معلولیت نابینایی و سازگاری با آن گردد این تمایل در صورت عدم امکان برآورده شدن، منجر به شکلگیری احساس محرومیت نسبی عمیقی در کنشگران میگردد. افراد از طریق عادتوارههای خود به درک جهان اجتماعی نائل میشوند و آن را درک میکنند و ارزشگذاری مینمایند،سنتی یا مدرن بودنِ هویتهای کنشگران، در ارزشگذاریها و تجارب زیسته آنان نقش مهمی ایفا مینماید. آنچه مسلم است، مدرنیته و پیامدهای آن منجر به افزایش پذیرش و سازگاری با معلولیت نابینایی در جوامع مختلف گردیده است. از سویی، سنتهای گذشته، بیش از تفکرات مدرن امروزی، نابینایی را امری مذموم و ناپسند میداند و افراد نابینا را طرد میکند. بدینسان افرادی که با چنین نگاهی به جهان اجتماعی مینگرند، بیش از دیگران نابینایی را همچون داغ ننگی برای خود میپندارند و فشارهای بیشتری را در صورت نابینا شدن تحمل مینمایند. این مسئله به خصوص برای زنان نابینا نمود بیشتری دارد. چنین افراد نابینایی که با ارزشهای سنتی، جامعهپذیر گردیده و در بافت سنتیتری پرورش یافتهاند،، با ارزشگذاریِ احساس بینایی بیشتر عجین بوده و در نتیجه نابینایی را بیش از آنانی که با ارزشهای مدرن جامعهپذیر شدهاند، دشوار قلمداد میکنند و بر این اساس خروج از وضعیت نابینایی را بسیار مهم میدانند. اما روایت افرادی که نگاه مدرنی به زندگی اجتماعی دارند دیگر گونه است. یکی دیگر از آثاری که نگاه سنتی یا مدرن میتواند با خود به همراه داشته باشد، گرایشات اخلاقی خاص به روابط جنسیتی می باشد. افرادی که نگاه سنتیتری دارند، کمتر امکان دارد جایگزینهای دیگری را برای حس بینایی تعریف کنند و اغلب انگارهی جنسیتی محدودتری در مقایسه با افراد نابینای مدرن دارند. این مسأله بهخصوص در تأمین نیازهای فردی و اجتماعی کنشگران پس از نابینایی نقشی کلیدی ایفا مینماید. این طبقهبندی بدین معنا نیست که افراد در دو سر طیفِ سنتی و مدرن قرار دارند، بلکه جهتگیری غالب رفتاری و فکری آنان را نشان میدهد. بسیاری از افراد ترکیبی از این دو نگاه را دارند اما آنچه مسلم است، در میان افرادی که نگاه لیبرال تری به روابط جنسیتی دارند، هویت مدرن بیش از سنتی مشاهده میگردد .زنان نابینا در بسیاری از اجتماعات کمتر از مردان نابینا در مکانهای عمومی مشاهده و صدای آنها شنیده میشود. مشارکت زنان نابینا در برخی انجمنها و کانونهای مربوط به نابینایان محدود به نقشهای زنانه سنتی و معلولیت نابینایی آنها میباشد. حتی در اجتماعاتی که زنان اکنون در فرایندهای تصمیم گیری خانوار درگیر میباشند، آنها در حاشیه قرار دارند یا خود را از تصمیم گیری در سطح اجتماعات محلی، انجمنها و کانونهای مربوط به نابینایان دور نگه میدارند. به عبارت دیگر، این تلقی وجود دارد که فرایندهای تصمیم گیری رسمی به عنوان بخشی از زندگی اجتماع محلی میباشد و از آنجایی که «اجتماع محلی» به طور معمول صرفاً مردانه معنا میشود، زنان نابینا به سختی میتوانند به آن راه یابند. البته تفاوتهایی نیز درون اجتماعات مشاهده میشود. به عنوان نمونه گروههایی از زنان نابینای اجتماعی و فعالتر امکان دارد نسبت به دیگر گروه های زنان در همان اجتماع ، کمتر احساس انزوا و از خود بیگانگی نمایند و مجالی برای رساندن صدای خود به گوش دیگران بیابند.لازم به ذکر است که اگرچه در برخی از اجتماعات محلی به نظر میرسد که زنان بیشتر از مردان در اجتماع حضور و مشارکت دارند یا حتی دارای حقوق و قدرت بیشتری نسبت به مردان میباشند، اما اغلب، مردان در مورد تصمیمات اجتماع محلی اعمال قدرت و نفوذ مینمایند. به عبارت دیگر «زنان نسبت به قبل ، از قدرت بیشتری برخوردارند اما نه بیشتر از مردان».
احساس بیاعتباری اجتماعی را نیز زنان نابینا بیش از مردان نابینا تجربه میکنند. وجود این مسئله شاید به دلیل آن باشد که زنان نابینا طرد و تبعیض مضاعفی را نسبت به مردان نابینا تجربه مینمایند.
مسئله دیگری که باید بدان توجه شود، آن است که بازخوردهای منفی نابینایی در جامعه در قبال زنان و مردان به شیوههای متفاوتی اعمال نفوذ میکند. اما این مسئله در مورد زنان نابینا به گونهای دیگر نمود مییابد. زنان نابینا افزون بر اینکه تحت فشار نظم نمادین حاکم بر جامعه میباشند، خود نیز به شیوهای کاملاً ملموس تجارب عینی منفی از بازخوردهای نابینایی را تجربه میکنند.این بازخوردهای منفی افزون بر اینکه ناشی از گفتمان هژمونیکِ «دیگری تعمیم یافته» میباشد، از فرهنگ تبعیض آمیز جنسیتی موجود در جامعه نیز نشئت میگیرد.همچنین زنان نابینا به دلیل مسئله جنسیت زنانه و معلولیت نابینایی خویش، برخوردهای اجتماعی را در سطح خرد و کلان نیز به گونه ای مضاعف دریافت مینمایند. آنان به دلایلی مانند باورهای مذهبی، فرهنگ جنسیتی، دوکسا و انگارهی سنتی جامعه پیرامون جنسیت زنانه، همواره با برخوردهایی مانند حمایت، همدلی، ترحم، تبعیض، طرد و حتی حذف مضاعف مواجه میباشند. بر این مبنا، نگاه، تصور و انگاره دختران نابینا نسبت به معلولیت نابینایی، با پسران نابینا تفاوت دارد، تعداد دختران دانشجوی نابینا به مراتب کمتر از پسران دانشجوی نابینا میباشد، به عبارت دیگر معلولیت نابینایی دختران نابینا سبب میگردد که در نگاه سنتی نسبت به جنسیت زنانه باقی بمانند و در قیاس با دختران بینای هم تراز خود نتوانند به دانشگاه راه یابند، همچنین دختران نابینا به دلیل انگ و داغ معلولیت نابینایی، همواره در معرض آسیبهای اجتماعی، عدم امنیت، سوء استفاده، تجاوز و غیره میباشند که این امر خود سبب کاهش اعتماد و عزت نفس، انزوا، عدم رشد شخصیت، عدم پیشرفت در سطوح مختلف زندگی دختران نابینا میشود؛
در واقع از سویی عواملی مانند تصور، انگاره، طرز تلقی و نگاه سنتی خانواده نسبت به جنسیت زنانه و از سوی دیگر زدن انگ و برچسب معلولیت نابینایی به دختران نابینا سبب میشوند که آنها در نگاه سنتی نسبت به جنسیت زنانه خویش باقی بمانند، که این امر خود میتواند ناشی از باور های مذهبی و فرهنگی نسبت به جنسیت زنانه و معلولیت نابینایی در قیاس با تصور، طرز تلقی، انگاره و نگاه، نسبت به جنسیت مردانه باشد؛ که این مسئله خود منجر به تداوم این وضعیت و نگاه سنتی به دختران نابینا میگردد، بنابراین دختران نابینا در مقایسه با پسران نابینا بسیار به اطرافیان خویش وابسته میشوند و از استقلال و قدرت کمتری برخوردار میگردند.
یکی دیگر از مشکلاتی که ناشی از فرهنگ جنسیتی و سلطه مردانه در جامعه میباشد، دخالتهای خانواده و سایر خویشاوندان یا کنترل مضاعف آنان بر زندگی دختران نابینا است. در حقیقت فرهنگ موجود در جامعه همانگونه که در قبال دختران بینا نظارت و اعمال نظر بیشتری میکند، بر زندگی دختران نابینا نیز اعمال قدرت مینماید. این اعمال نظر هنگامی تشدید میگردد که فرهنگ جنسیتی موجود در جامعه چنین تصویرسازی منفیای از وضعیت دختران نابینا ارائه میدهد و خانوادهها را به شیوهای پنهان تحت تأثیر هژمونی خود قرار میدهد و منجر به کنترل مضاعف آنان بر زندگی دختران نابینا میگردد.
بوردیو مدعی است نوعی علیت چرخشی در نظام نابرابری جنسیتی جوامع وجود دارد به گونهای که ساختارهای عینی اجتماعی، باورهای فردی را شکل میدهد و افراد بر پایه این باورها به نحوی عمل میکنند که نظم اجتماعی جنسیتی تقویت میشود . وضعیتی که منجر به خشونت نمادین مضاعف بر زنان نابینا میگردد؛ در حقیقت گفتمان غالب و فرهنگ جنسیتی با بازنمایی تصویری دوکساوار از زنان نابینا، نه تنها خشونت نمادین خود را بر آنان اعمال میکند، بلکه نظم نمادینی را شکل میدهد که میتواند اساس توهم را در جامعه تشکیل دهد؛ بر این مبنا نباید فراموش نماییم که چنین تصویرسازیهایی علیه افراد نابینا، میتواند کژ کارکردهایی برای گفتمان غالب در جامعه در برداشته باشد چرا که مطابق با نظریه برچسبزنی، چنین برچسبهایی امکان دارد در ابتدا منجر به تغییر تصویر فرد از خود گردد و سپس با پذیرش این تصویر از سوی افراد نابینا و درونیسازی آن، منجر به اتخاذ همان نقش و تصویر و رفتار متناسب با آن در آینده شود.افزون بر بازخوردهای «دیگران مهم» و «دیگران تعمیمیافته»، فرهنگ جنسیتی موجود در جامعه نیز بر زندگی اجتماعی زنان نابینا سایه میافکند و دشواریهای مضاعفی را برای آنان در مقایسه با مردان نابینا ایجاد میکند. در حقیقت تبعیض جنسیتی، جنسگرایی و سلطه مردانهای که در تار و پود جامعه ریشه دوانده است، خشونت نمادین مضاعفی را بر زنان اعمال مینماید.
یکی دیگر از فشارهای مضاعفی که زنان نابینا به دلیل جنسیت خود متحمل میشوند، نگاه ابزاری و شیءوارهای میباشد که سلطه مردانه بر آنها اعمال میکند. خشونت نمادین در حوزه جنسیتی به طبقه مسلط این امکان را میدهد که با تعریف واقعیت به دلخواه خود، زنان نابینا را به عنوان کالاهای معیوب جلوه بدهند و آنها را طرد نمایند. یکی از پیامدهایی که این نگاه شیء گونه برای زنان نابینا در پی دارد، احساس عدم امنیت اجتماعی در میان آنان میباشد.
موقعیت خانوادگی کنشگران نقش مؤثری در انگارهی آنها نسبت به نابینایی، ایفا مینماید. این مسئله به خصوص برای دختران نا بینا نمود بیشتری دارد؛ چرا که محدودیت برای آنها بیش از پسران نابینا میباشد و برخی از آنها امکان دارد به دلیل فضای بسته پیش از ازدواج، مبادرت به ازدواج نمایند. ازدواج برای چنین افرادی، راهی برای فرار از محدودیت و کسب استقلال و آزادیهای بیشتر میباشد. دختران نابینا در قیاس با پسران نابینا، از محدودیتهای بیشتری در زمینه ازدواج برخوردارند. فرهنگ جنسیتی توأم با گفتمان هژمونیک در جامعه که افراد نابینا را کالاهای معیوب و ناتوان در ایفای نقشهای همسری جلوه میدهد، منجر به کاهش مضاعف فرصتهای ازدواج برای این افراد به ویژه دختران نابینا میگردد. دختران نابینا با نوعی عدم پذیرش، انگاره و دوکسا، تبعیض، طرد و حذف مضاعف به دلایلی مانند معلولیت نابینایی و جنسیت زنانه خویش مواجه میشوند. بدین ترتیب ما در زمینه ازدواج دختران نابینا، وضعیت زناشویی، زندگی مشترک و تشکیل خانواده در عصر حاضر با پدیده تجرد قطعی آنها مواجه میباشیم.
نابینا:نمای نزدیک (دوستان صمیمی)
پرسپکتیو 2 (منظر)
در این بخش، دوستان صمیمی بینای افراد نابینا، تجربه دوستی خود را در رابطه با دوستان نابیناشان در میان گذاشته اند.
غلبه بر سرنوشت
نویسنده:بهرام سهیلی فرد
همیشه دلم میخواست بدانم اگر از بدو تولد دچار آسیب بینایی بودم و هیچ تجربه ای از دنیای اطراف ، رنگها ، شکلها ، اندازه ها ، چهره ها و … نداشتم دنیا برایم چگونه بود چه تصوری از فضا و محیط خارج داشتم . می دانم که این درک ، حتی تصور آن در حالیکه بینایی کامل دارم غیرممکن است هرگاه نام چیزی را در ذهن خود می آورم بلافاصله تمام ادراکات بینایی مربوط به آن هم حاضر می شوند حتی اگر آن چیز وجود هم نداشته باشد حداقل چیزی شبیه به آن را در ذهنم می یابم و این به من می فهماند که درک دنیای تاریک یک نابینا به این سادگی نمی باشد جایی که جز سیاهی ، رنگ دیگری حضور ندارد . قفس تاریکی به اندازه ی همه دنیا ، جایی که انتهایی در آن نیست . پایانی برای تاریکی در آن متصور نیست . وضعیتی که مطمئناً قرار گرفتن در آن برای هر کسی غیرقابل تحمل است . سختی این کمبود در افراد نابینا ، هیچ گاه از نظرم پنهان نبوده مگر زمانی که آنها را خندان و شاداب می دیدم . شادابی و خنده ای که حکایت می کند از وجود عنصری قوی و مامنی مورد اعتماد برای رهایی از این مسئله. اگر چه تاکنون نتوانسته ام تصوری از نابینایی داشته باشم ولی شاید بدانم راز غلبه بر عوارض فقدان این درک حیاتی چیست و آن چیزی نیست جز آنچه که در بعضی از این دوستان دیده ام . دوستانی نابینا که گویی تقدیر و سرنوشت مغلوب اراده آهنین آنها گشته است و چنان با شادابی و طراوت و سرزندگی خود امیدوار به آینده ای روشن هستند که بیننده ای چون من را به شگفتی وا می دارند . آری اینان با نور امید قفس تاریک خود را روشنتر از هر بینایی کرده اند . چنان که با لبخند خود می گویند زندگی این است نباید تسلیم شد حتی اگر چیزی برای مبارزه ندارید . چارلی چاپلین چه زیبا گفته است ، شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شده ای ، تا می توانی زیبا برقص . ممکن است این نوشته برای بسیاری تکراری و خسته کننده باشد ، حرفهایی که همه به نابینایان می گویند و دیگر تازگی در آن نیست ولی مگر دنیا چیزی جز تکرار مکررات است هر روز از خواب بیدار می شوید و شب می خوابید هر روز همان افکار دیروز و فردا همان چیزهای امروز. خب به دنیای تکراری که میلیونها سال است در حال دوام است خوش آمدید . لازم به گفتن نیست که دنیای تکراری بینا برای نابینا بی نهایت دلگیرتر و تکراری تر است و این همان رزمگاهیست که در آن فرد نابینا باید هنر خود را به نمایش بگذارد . هنر رنگین کردن دنیای خود با سایر حواس و با شادابی روح سرزنده خود . اغلب دوستان نابینایی را می بینم که از کمترین تلاش در این راه صرفنظر می کنند . چرا فرد نابینا فراموش می کند که هنوز می تواند یاد بگیرد اگر چه کمی سخت تر ، چیزهایی را که شاید یادگرفتن آن برای فردی بینا هم مشکل است . چرا فرد نابینا یادگیری چیزهای کوچک را هم ، آنطور که مشاهده می شود گاهی شاید به عمد ، به بهانه مشکل بینایی به فراموشی می سپارد ، در حالیکه به راحتی با کمی تمرین می تواند آنها را به زیبایی هر چه تمام تر بیاموزد . مواردی چون غذا خوردن ، گام برداشتن ، حرکت اندام ، حالات چهره ، درست نشستن ، دست دادن از این قبیل رفتارهایی هستند که آموختن آنها چندان مشکل نیست ولی چون در افراد بینا بطور خود بخودی آموخته می شوند و در افراد نابینا نیاز به تمرین و ممارست دارند ، دیده می شود که دوستان نابینا گاهی در آن اهمال می کنند . چرایی آن شاید باز می گردد به از دست دادن روحیه مبارزه و اراده آهنین و راه حل آن چیزی نیست جز تمرین و ممارست فراوان و آغاز آن با یک لبخند ساده می تواند باشد به تقدیر ، که من آمده ام تا تو، ای تقدیر من بدانی که در مقابلت یک فرد مبارز با اراده ای پولادین قرار دارد ، آمده ام تا بدانی که لبخند مرا هرگز نخواهی توانست از لبانم بزدایی ، آمده ام تا به همه ی دنیا بگویم که این لبخند را اگر چه خود هرگز ندیده ام ولی شما ببینید و بدانید که من هنوز قادرم به تعیین سرنوشتم آنگونه که دلخواهم است و آنگاه لبخندم را در آیینه قلب شما خواهم دید .
نابینا:نمای دور (منظر)
پرسپکتیو 3 (منظر)
در این بخش، کسانی که با افراد نابینا رابطه نداشته اند تصور و درک خویش را از نابینا و نابینایی در میان گذاشته اند.
تصور و درک از نابینا و نابینایی
نویسنده:منصوره محمدی
افراد زیادی از نابینایان رو دیدم که عموما افراد موفق و توانمندی هستند و برام بسیار ارزشمندند و قابل تحسین، اما هیچگاه نخواستم و نخواهم خواست که با یک فرد نابینا ازدواج کنم و یا ارتباط تنگاتنگی داشته باشم و یا حتی دوست شوم چون احساس می کنم قرار است با انبوهی از کارهای ناتمام این افراد مواجه شوم، و اینکه من تمام آن کارها را انجام دهم و باری برای من باشند. البته بصورت گذری همیشه به این افراد کمک کردم اما هیچوقت هیچ اراده ای برای دوستی نداشتم . البته همانطور که گفتم افراد موفق زیادی را در بین نابیناها دیدم که واقعا ستودنی بودند.
به نظرم وضعیت جامعه هم به گونه ای هست که این افراد بتوانند به تمام خواسته هایشان برسند یعنی جامعه آنها را در نظر گرفته و راه را برایشان هموار کرده. درنهایت برایشان آرزوی موفقیت دارم.