خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ویژه نامه(23مهر)بخش چهارم

مفهوم نابینا:دانشجوی نابینا (رویکردهای علمی)

پرسپکتیو 1 (منظر)

در این بخش، دانشجویان نابینا، از خلال تخصصشان مفهوم نابینا را به تحلیل میکشند.

در جاده تمدن

نویسنده:حلیمه  جعفرپور

دانشجوی دکترای تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه تهران

هلن کلر: گرامی ترین و زیباترین ها در جهان، نه دیده می شوند و نه حتی لمس می گردند؛ آنها را تنها باید در دل حس کرد.

در طول تاریخ، نگرش جوامع مختلف نسبت به مسئله نابینایی و افراد نابینا متفاوت بوده است. در جوامع اولیه به دلیل باورهای نادرست عموما نگاه مردم به نابینایان منفی و طرد این افراد از متن جامعه امری معمول بوده است. اعتقاد به این که در افراد ناتوان جسمی، ارواح خبیثه رخنه کرده، در میان جوامع خرافی رواج داشته است. چنانچه در بسیاری از داستانها، شخصیت های منفی را با نقص عضو و شخصیت های مثبت را با زیبایی جسمانی معرفی می کردند. از این رو، نابینایان نیز با وجود این گونه تعارض ها در وضعیت دشواری  زندگی می کردند .  در روم باستان قوانینی وضع بود که بر اساس آن مردم را به کشتن کودکان نابینا تشویق می کردند. بسیاری از پادشاهان نیز برای مخالفین خود فرمان در آوردن چشم ها را از حدقه صادر می کردند.  نادر شاه افشار نیز از جمله پادشاهانی بود که چنین مجازاتی را برای مخالفان خود در نظر گرفت.

     اما با پیشرفت جوامع و شکل گیری تمدن ها و محور قرار گرفتن خرد انسانی، این تفکر نیز پدید آمد که یک فرد نابینا درست مانند فرد عادی حق زندگی و بهره‌مندی از تمام امکانات را دارد و او نیز می تواند اندیشه های بزرگ به فرهنگ و جامعه خود ببخشد. همچنین اگر روند بی تفاوتی نسبت به رشد نابینایان ادامه می­یافت، ممکن بود آنها منزوی شوند و نتوانند با جامعه خود ارتباط برقرار کنند. بنابراین، بالا رفتن سطح آگاهی جامعه از نظر فرهنگی و شناخت نسبت به توانمندی های نابینایان موجب تغییر و تحولات بنیادین در بهبود طرز نگرش مردم و چگونگی برخورد با نابینایان گردید و مراکزی برای آموزش و رشد استعدادهای نهفته آنان و برطرف نمودن نیازهای شان تاسیس شد. در تاریخ اسلام نیز بسیاری از نابینایان با حفظ قرآن و حدیث سهم زیادی در اشاعه فرهنگ اسلامی داشته اند. هنر، ادب، علم، سیاست، ورزش و … همواره عرصه فعالیت نابینایان بوده  و آنان با اراده و پشتکار و تلاش و کوشش، توانمندی های خود را به نمایش گذاشته اند . افزون بر این، در گستره تاریخ، انسان های بزرگی بوده اند که با وجود محروم بودن از قوه بینایی به مدارج بالای علمی و اخلاقی دست یافته اند. هومر حماسه سرای بزرگ یونان باستان، رودکی سمرقندی پدر شعر فارسی، لوئی بریل فرانسوی مخترع خط بریل، دکتر طاها حسین نویسنده و پژوهش گر معاصر مصری، استاد نورعلی برومند موسیقیدان سرشناس ایرانی، دکتر محمد خزائلی ادیب و حقوقدان ایرانی، فرزاد طیباتی پزشک ایرانی و… از جمله این افراد هستند

می توان گفت با وجود این که فقدان حس بینایی، عرصه را بر نابینا تنگ کرده و مشکلات فراوانی را به دنبال دارد، اما در حقیقت، بشر موجودی است ذاتا توانمند که با تفکر و پشتکار ، توانایی ها و استعدادهای خود را کشف می کند و با خلاقیت و سازگاری ، شرایط نامطلوب و پیش بینی نشده را بر خود هموار می سازد. از این گذشته، نگرش جامعه نسبت به روشندلان و همچنین برداشت آنان نسبت به خود، که برگرفته از برخورد جامعه و فرهنگ حاکم است، نقش بسیار مهمی در چگونگی تشکیل انگیزه‌ها و توسعه و رشد استعدادهای نابینایان دارد و بدیهی است جامعه، مدرسه و خانواده مسئولیتی سنگین در زمینه ایجاد و تقویت انگیزه‌های بالنده در نابینایان دارند. بر این اساس، فرد نابینا سعی دارد مستقل باشد، دوست ندارد مورد ترحم واقع شود، او می‌خواهد اعلام کند که مثل بقیه انسان‌ها می‌تواند از استعدادهای خدادادی خود استفاده نماید و به رشد و کمال برسد. نادیده گرفتن استقلال فردی این افراد در حقیقت دور نگهداشتن آنان از فعالیت های اجتماعی است. تلاش و امید به زندگیِ در نابینایان و رشد و پیشرفت آنها در زمینه‌های مختلف اختراع ، ترجمه، تالیف و فرصت‌های شغلی علاوه بر احساس ارزشمندی، آرامش، عزت نفس و استقلال خود نابینایان می‌تواند درس بزرگی برای افراد بینا باشد، چراکه آنها با نداشتن نعمت بزرگی چون بینایی ثابت کرده‌اند که می‌توانند با عزت نفس زندگی کنند.

هر چند نابینایی نوعی محدودیت در برخی فعالیت های زندگی  است اما می تواند موجب تمرکز و دقت در سایر حواس شود و توانایی های منحصر به فردی را در شخص نابینا ظاهر سازد. آنچه مهم است شناسایی این استعدادها و توانایی هاست که رویش و شکفتگی را در پی خواهد داشت.

نابینا:نمای نزدیک (دوستان صمیمی)

پرسپکتیو 2 (منظر)

در این بخش، دوستان صمیمی بینای  افراد نابینا، تجربه دوستی خود را در رابطه با دوستان نابیناشان در میان گذاشته­اند.

آشناهای غریبه

نویسنده:زینب  کوچکیان

اولین مواجهه جدی من با افراد نابینا و کم بینا در سال 80 در دانشگاه تربیت معلم تهران با استاد بزرگوار جناب آقای دکتر گلچین، استاد توانمندی که همیشه تمرکز و حافظه قوی او در ارائه مطالب درسی و شناخت دانشجویان از روی صدا من را واقعا متعجب کرده بود. اواخر دوره تحصیلی اردوی دانشجویی برگزار شد و این استاد سرپرستی این اردو را بر عهده گرفت. همراه ایشون خانواده محترمشون هم در این اردو شرکت کردند. رابطه بسیار صمیمی و انسانی ایشون با همسر و فرزندانش که نشان دهنده وجود زندگی منسجمی بود برام خیلی ارزشمند بود. چند سالی از این ماجرا گذشت تا سال 89 و ورود من به دانشگاه تهران در مقطع ارشد و همکلاسی شدنم با یکی از نابینایان عزیز، که متاسفانه بعد از گذشت چند هفته متوجه این قضیه شدم. شاید به خاطر عدم توجه یا پایین بودن حساسیت ما به اطرافمون، چیزی که متاسفانه در بین ما قوی نیست، شاید هم باید این حس ها را در بین نوجوانان و جوانان به شکلی بیدار کرد. اما بعد از چند هفته که متوجه شدم شجاعت طرح دوستی نداشتم چون احساس اولیه من این بود که این افراد احتمالا افراد  حساسی باشند و با کوچکترین اشتباه رنجیده خاطر شوند. اما بواسطه یکی از دوستام چند باری با ایشان هم­صحبت شدم که روحیه شوخ طبعی این دوست نابینا برام خیلی جالب بود و رفته رفته ارتباطات ما بیشتر شد.

اما درخصوص توانمندی درسی ایشون همیشه یک پیش­فرض اساسی داشتم و اون اینکه احتمالا نمرات ایشون نمرات واقعی نیست و اساتید با تسامح و دست و دلبازی نمره رو برای ایشون لحاظ می­کنند تا اینکه در ایام امتحانات در یکی از واحدهای تخصصی به نام بیمه قرار شد در دانشگاه همه همکلاسی­ها برای رفع اشکال با هم درس مورد نظر را مرور کنیم. بعضی از فرمولها بسیار سخت و طولانی بود و بعضی از آن­ها به اثبات فرمول هم نیاز داشت. در بین توضیحات دوستان، متوجه اشراف ایشون بر همه فرمولها شدم. چیزی که من قادر به یادگیری و یا حتی حفظ طوطیوار اونها نشده بودم. کمکم متوجه توانایی­های دیگری از ایشون در زمان ارائه کنفرانسهای طولانی شدم و تازه متوجه شدم که این نگاه من به توانایی­های این افراد یک برداشت خطا بوده و شاید هم برخاسته از نوع نگاهی که سالهاست در من تقویت شده که به توانایی­های این افراد اطمینان نداشته باشم.

دوستی من با این عزیز سالهاست که ادامه دارد، بواسطه مهربانی، رازداری و حس همدردی بالای ایشون، دوستی که با آرامش و طیب خاطر و اطمینان حاظرم رازهای بزرگم را باهاش درمیون بگذارم.

نابینا:نمای دور (دیگران)

پرسپکتیو 3 (منظر)

در این بخش، کسانی که با افراد نابینا رابطه نداشته اند تصور و درک خویش را از نابینا و نابینایی در میان گذاشته اند.

تصور و درک از نابینا و نابینایی

نویسنده:عادل  کریمی

راستش خودم همیشه تو تاریکی کارامو انجام می دم اما وقتی کامل چشمام رو می بندم می ترسم. البته همیشه که نه،  وقتی تو اتاقم تنها هستم یا کسی خونه نیست، خیلی وقتام چشمامو می بندم و راه میرم. با این که محیط برام آشناست ولی نمی تونم کامل راهم رو پیدا کنم. نابینا ها آقا دل شیر دارن. نمی دونم با چه اعتماد به نفسی راه می­افتن تو خیابون، ترسی از هیچی ندارن. می تونم بگم فوبیای تاریکی دارم و نمی دونم اگر یک روز قرار باشه همه چیز رو سیاه یا سفید ببینم، با چه داستان هایی که روبرو نشم. با این این اعتماد به نفسی که من دارم، احتمالاً تا ابد گوشه خونه می شینم و فاتحم خوندست. ولی وقتی می بینم فلان نابینا است اما درس می خونه در حد بنز، کار متفرقه می کنه، وقتم کم میاره، همش سرش شلوغه، معدل می گیره، رتبه اول. بعد خودمو می بینم بعد می گم «اصلاً چی بگم» چی دارم بگم…؟!

حالا میگن عادت کرده، یه عمره که وضعش این جوریه. آقا دانشگاه میاد تو یه شهر دیگه از حالت عادی خارج می شه. شرایط و وضعش تغییره کرده. آخه چطوری خودش رو آداپته می کنه؟! چه طوری خودشو تو این حالت جمع و جور می کنه. من که باشم فقط تو این فکرم که چه طور زنده بمونم حالا زندگی کردن بماند. آقا این ها دارن زندگی می کنن. دارن حال می کنن. اما چطوری؟ خودشون می دونند…..

۱۹ دیدگاه دربارهٔ «ویژه نامه(23مهر)بخش چهارم»

سلام بر فرزندم کانون جااان .
راستی کانونی شما خیییلی فرزی .
خب رعععد تا کامل نخونه لایک نمیکنه . شیشدنگ باید به دلم بشینه .
پستتو امروز هول هولی خوندم. دوباره پست جدید زدی خخخ
بذار نفسم سر جاش بیاد . چقدر هولی فرزندم ههههه الان این پستو نصفه نیمه خوندم .
به نظر من نبینا به دو دسته تقسیم میشن . میخواد خوشتون بیاد میخواد نیاد .
۱-یا بسیار موفق با رفتاری عالی و بسیار شایسته .
۲_یا بسیار خودخواه و مغرور که پر از کینه هستن
۳-میدونم که الان میخوای بگی نه اینجور نیست . و الو بل .
اما یک روز خودت متوجه میشی که چی میگم .
ببین من تا حالا ندیدم که ۱ ببین اگه از گروهش لفت بدیم فحشمون بده . ولی در چند تا از نبینا این رفتار عجیبو دیدم . و اگه فحشی هم ندادن ناراحت شدن .
اصلا درک نمیکنم چرا باید ناراحت بشن .
فک کردن من بهشون بی احترامی کردم خخخ

ازین رفتارای عجیب و غریب زیاد دیدم که جات خالی

کانون خان گوشتو بیار جلو موارد عجیب تر ازین هم سراغ دارم خخخ البته این افرادی که بهم فحش دادن معذرت خواستن و چون مطمئن هستم توی این سایت مایتا نمیان با خیال راحت گفتم ولی باقیش بمونه توی گوشت یواشکی میگم خخخخ

دوست عزیز نظرتون هرچی باشه برای ما ارزشمنده و قابل احترام. اما می خوام این رو بگم که همه انسانها اعم از بینا و نابینا خصوصیات اخلاقی و رفتاری متنوعی دارند و اگه نابینایی خودخواه یا … باشه این خصوصیت اخلاقی شخصی اوست که شاید به خیلی عوامل دیگر به غیر از ندیدن وابسته باشه

نظرم عوض شد . لایک میکنم چون دو پست قبلیت به دلم نشست . چه دلیلی داره که این یکی نشینه ؟؟
حتما میشینه خخخ
کانون خانوم امیدوارم روزی برسه که شرایط زندگی و رفاه برای معلولین بهتر از اینی که هست بشه .
مسلما من هم اگه شرایطم سخت بود ممکن بود خیلی زودرنج و حساس بشم .

ممنون دوست عزیز. امیدواریم.
همینطوره. همانطور که خیلی از اشخاص بینا هم که شرایط سختی دارند ممکنه زودرنجتر و حساستر باشند. و یا چه بسا نابینایانی که به دلایل گوناگون اینگونه نیستند.

پرسپکتیو سه رو باش موافقم… جدی جدی منم بعضی وقتا میمونم تو کار این بچه ها… یه بار یکی شونا ول کردم تو یه خیابون که نمیشناختش… میرفت و ماشینام از روبرو پشت سرش میرفتن و میومدن… نمیتونستم دنبالش برم… خیابون پیاده رو نداش…جوری بود که ماشینا با سرعت توش رفت و آمد میکردن…پیش خودم گفتم رهگذر جوون مردما کُشتی… یه ربع نیم ساعت بعد بهش زنگ زدم و احتمال میدادم یکی دیگه برداره بگه خانوم صاحاب گوشی رفته زیر ماشین مُرده…ولی دیدم یارو خرم و خندان قدح لاله بدست جوابما داد…. یا للعجب…
یا شده دیدم طرف داره از اتوبوس پیاده میشه…میپره…در حالیکه نمیدونه اصلاً ارتفاع چقدره…
از حیث علمی که دیگه هیچی… بعضی از دوستان مطالعاتشون شصت برابر منه…هر چی من خوندم اونا شصت برابر من خوندن…تازه من آدمی ام که دوستان و اساتید سرم قسم میخوردن تو دانشگاه… به بعضی ازاساتید کتاب معرفی میکردم…خخخخخ… یا استادا بودنم تو کلاسهاشونا مایه مباهات میدونستن بدبختا…. ولی پیش بعضی از دوستان نابینا پر و کُرکَم میریزه خداییش…بشدت کم میارم…
میرم که لایک بزنم…
خان دادا… بیبین لایکا میزنم…

سلام به اعضای کانون و سلام به نگارنده ی این پستهای ارزشمند.
هر روز تقریبا مطالب شما رو سرسری میخوندم یا دیر میرسیدم یا حرفی برای گفتن نداشتم. اما دیروز که پست رو خودم منتشر کردم ناخواسته خوندمش و دیدم چقدر حیف شده که هیچ وقت نظری ندادم یا سر وقت مطالب رو نخوندم.
دارم میخونم و میبینم که افرادی هستن که ما رو میبینن و باورمون دارن
دارم باور میکنم که بیناها هم میتونن از روی ترحم با ما رفت و آمد نکنن وقتی رعد و رهگذر و ترانه و سارای و فاطمه رو میدیدم همیشه معتقد بودم که اینا چون با ما رفیق شدن تونستن بمونن و ترحم نکنن ولی احسان و خواننده ی اتفاقی که اومدن و رفتن فکر کردم که آقایون طاقت ارتباط داشتن با نابیناها رو ندارن و علت ازدواج کم دخترهای نابینا با پسرهای بینا همینه اما اینجا میخونم که آقایونی هم هستن که مثل خانمای بینا ما رو قبول کنن و بدون ترحم و فقط از روی حس انسان دوستی و باور نابینا نظر میدن.
در کل بگم که کلی دیدم رو نسبت به بیناها به خصوص آقایون بینا تغییر دادید.
بازم بنویسید که ما همگی میخونیم اگرچه کامنت نمیذاریم.
امروز میرم و همه ی جوابهای شما که خیلی هم با صبر و حوصله هست رو میخونم
از طرز پاسخ‍گوییتون لذت بردم
همیشه و در همه حال موفق باشید.

سلام بر پریسیمای عزیز و سایر دوستان بزرگوار که وقت گذاشته، مطالب رو می خونند و نظر می دند .
خوشحالیم که مطالب مورد پسندتون قرار گرفته و خوشحال تر از اینکه نظر می دید.سبز باشید

یه چیزم بگم
به نظر من این نوشته ها رو تو سایتهای بینایی که میشناسید هم منتشر کنید
بیناها باید بیشتر از نابیناها این پستها رو بخونن و با نابینا و زندگیش و مشکلاتش آشنا بشن
من از مقدار فعالیت شما اطلاعی ندارم ولی اگه امکانش باشه و بتونید این پستها رو جاهای دیگه هم منتشر کنید, عالی میشه.
بازم سپاس.

ان شا الله بناست که گزیده ای از این مطالب در قالب یک ویژه نامه در مراسم گرامیداشت روز جهانی عصای سفید میان دانشجویان و سایر مخاطبین توزیع بشه. بازم از نظرتون سپاسگزاریم خوشحال میشیم بازم نظر بدید که قطعا نظرات سازنده و مفیدتون میتونه ما رو در رسیدن به اهدافمون نزدیک تر کنه. بازم ممنون دوست عزیز.

سلام. به نظرم در نمای دور، افراد سعی کردن خوشبین باشن و جنبههای بد نگاهشون رو بروز ندادن. درسته که نمیدونستن قراره اینها رو نابیناها بخونن ولی سعی کردن خوشبینانه حرف بزنن. شایدم شما افراد همگونی رو انتخاب کردید. مثلا دانشجوهای دانشگاه تهران که هم تحصیلکردن، هم نابینا زیاد دیدن.

سلام دوست عزیز . تمام سعی بر این بوده که این عزیزان کاملا بی اطلاع بوده تا نظر واقعیشون رو بدند. از اینکه چه تعداد از اشخاص در پرسپکتیو سوم از میان دانشجویان این دانشگاه هستند و یا از خارج اطلاع دقیقی نداریم چون انتخاب آنها را برعهده دوستان نزدیک نابینا گذاشتیم. اما این رو میدونیم که هستند کسانی در میان آن ها که از دانشجویان اینجا نباشند. البته در میان نظرات نظراتی هم هستند که خوشبین نبوده که در پست های بعدی میذاریمشون. بازم ممنونیم از اینکه نظر گذاشتید. منتظر نظراتتون در پستهای بعدی هستیم.

چقدر لذتبخش و مفید, دومیش جالب بود, که فکر میکرده استادها کیلویی نمره میدادند, خیلی دردآوره که با وجود بی کتابی مشکلات رفت و آمد و و و .. تازه بگن تو رو که استاد پاست میکنه, یعنی نمیگن تو چقدر زحمت میکشیها, چقدر تلاش میکنیها, من خودم از ترحم فوق العاده بیزارم ولی یه جاهایی که استادها مراعات میکنن رو دوست دارم, چون داره میبینه تو نهایت سعیتو کردی, مرسی از زحماتتون, کاش این ویژه نامه ها فقط محدود به این مناسبتها نبود, اگه شمایی که اینقدر خوب بررسی و تحقیق میکنید, ماه نامه ای گاه نامه ای .. تهیه میکردین محشره میشد,

دیدگاهتان را بنویسید