خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ویژه نامه ی بیست و سه ی مهر بخش پنجم

مفهوم نابینا:دانشجوی نابینا (رویکردهای علمی)

پرسپکتیو 1 (منظر)

در این بخش، دانشجویان نابینا، از خلال تخصصشان مفهوم نابینا را به تحلیل میکشند.

 

دیکتاتوری چشم: رویکردی موجه و شبه عقلانی

نویسنده:کامران  روشنیزاده

دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه اجتماعی دانشگاه تهران

از دیرباز پدیده ی دیدن و دیده شدن در زندگی روزمره و مناسبات قدرت در پیشبرد زندگی در زیست جهان افراد به شیوه های گوناگونی مهم بوده است. در اعصار گذشته از آنجا که ویژگی دیدن و دیده شدن به محدوده ی محیط کاری مربوط می شد که افراد با همدیگر مستقیما در تعامل بودند با پیشرفت علم، انقلاب صنعتی و مهمتر از همه بروز تغییرات عمده تکنولوژیکی که ظاهرا دست آوردی پیشرونده و رو به جلو از طرف بشر به شمار می آید تغییرات عمیق و دگرگونی های پیچیده تری را منجر شد

با توسعه فناوری های ارتباطی گسترده،  پدیده نگریستن و دیده شدن به قول فوکو در چهارچوب نظمی سراسر بین قرار گرفت به طوری که بحث ندیدن یکی از مبانی تقسیمات انسان ها قرار گرفته است که مصداق آن تقسیم انسان ها به بینا و نابینا و یا کم بینا و یا سایر اصطلاحات دیگر می باشد.این نظم سراسر بین استبداد چشم را می پاید و به جلو می برد گویی اینکه انسان ها ماشین ها یا ابزارالاتی هستند که به صرف داشتن ویژگی دیدن مرغوب یا غیرمرغوب تشخیص داده شده و در نظامی سلسله مراتبی قرار داده می شوند. طبقه بندی هایی که براساس آن می بینند، استیلا می یابند، دیده می شوند و مورد استیلا قرار می گیرند. این فرآیند به حدی گسترش یافته و درونی شده که گویی مضرات و مزایا در قالب های مشخص شده ی برخورداری از دیدن ریخته شده و افراد حتما باید مجوز پیشرفت خود را از دستیابی به این امتیازات کسب کنند.

در این میان چشم های ناظران بالا دست به ابزارالات کمکی مسلح و مجهز می شود و سایر حواس دیگر به گوشهای با قابلیت های دون پایه تر انداخته می شوند و ما باید آنها را در اثنای حس و حالی شاعرانه و ادبی جستجو کنیم تازه آن هم در شرایطی خاص. و اهمیت حواس چهارگانه دیگر را باید به گونه ای در قالب شعر قرار دهیم که پرستیژ شاعر یا قالب ادبی به کمک بشتابد مثلا این گفته فروغ فرخزاد که «تنها صداست که می ماند» در این سیکل افرادی که با آسیب جسمانی چشمی روبه رو هستند در پایین ترین سطوح هرم(قاعده) قرار داده می شوند و آنها در بند تقسیمات عجیب و غریب سیستم های اجتماعی که به وسیله برخی علوم نیز توجیه، تعریف و باز تعریف می شوند قرار میگیرند به طوری که حتی راه تربیت شدنشان نیز در چهارچوب آموزش های مشروع علمی و رویه های عاطفی- اخلاقی نظام مند تهیه، تدوین و ارائه می شود و بایدها و نبایدهای هنجارمند

برای آنها نهادینه می شود

در این نظم سراسر بین ممکن است بعضا در چند گرامیداشت از نابینایان،کم بینایان و…… تقدیر و تشکر شود و با رویه ی عاطفی صورت مسئله به حاشیه رانده شده و حواشی جای صورت مسئله را پر کند هر چند این امر برای بینایان با چشم های غیر مسلح که من در اینجا آنان را چشمان کمتر توسعه یافته می نامم روی دهد. اما چون نابینا در قاعده هرم جای دارد این رویکرد بسیار برجسته تر است   بنابراین من سلسله مراتب دیدن را برساخت اجتماعی می پندارم که قربانیانش در راستای تعمیق این دیکتاتوری ظاهرا بیش از پیش در تکاپوند و پیشرفت علم و تکنولوژی در گسترش این استبداد کمک زیادی کرده است به طوری که بُرد دیدن اهمیت انسان ها را در سلسله مراتب دیده بانی تعیین می کند و برج های دیده بانی نامحسوس که امروزه از زمین و آسمان سوژه های خود را مورد ارزیابی قرار می دهند جهان پیرامون ما را به پادگان نظامی نامحسوسی مبدل کرده اند.

 

نابینا:نمای نزدیک (دوستان صمیمی)

پرسپکتیو 2 (منظر)

در این بخش، دوستان صمیمی بینای  افراد نابینا، تجربه دوستی خود را در رابطه با دوستان نابیناشان در میان گذاشته اند.

 

پر رنگتر از احساس

نویسنده:فاطمه  اصغری

 

نوشتن برایم سخت است چون  نویسنده و شاعر نیستم، کسانی هم که میخواهم درموردشان بنویسم، تا درکشان نکرده باشی نوشتن درموردشان سختتر  است چرا که نمیتوان حتی یک لحظه جای آنها بود .دقیقا یادم نیست که چند سالم بود فکر میکنم حدود 15 یا 16 سال داشتم وقتی در خانه تنها می شدم چشمانم را می بستم و راه می رفتم گاهی هم به دیوار می خوردم این در حالی بود که من تمام مسیر ها را دیده بودم و بعد چشم می بستم و راه می رفتم.  چون به آشپزی علاقه خاصی داشتم چشمانم را می بستم و سعی میکردم از طریق بویایی ادویه هارا تشخیص دهم و تمام وسایل آشپز خانه را چک کنم که هر چیزی سر جای خودش باشد .هیچ وقت به این کار خود فکر نکرده بودم که چرا نقش یک نابینا را بازی می کنم و حتی اصلا فکر نمی کردم که سالها بعد با دوستی آشنا شوم که روزی نقشش را بازی میکردم .شاید داشتم خودم را آماده میکردم برای اینکه اگر روزی نابینا شدم زندگی برایم تمام نشود نمیدانم و هنوز هم علت کار های آن روزها را نمیدانم اما علت کارهای امروزم را میدانم ، این روزها شده ام چشم های یک نابینا درعین حالی که چشم دیگران بودن سخت است اما تجربه ی خوبیست.  باید مراقب تمام رفتارهایم باشم من دیگر تنها برای خود نمی بینم پس مسؤول هستم چراکه به من اعتماد شده است وحالا باید دو دنیا را ببینم البته برای من  خیلی متفاوت نیست چرا که دنیای آنها نیز مانند دنیای ماست. هیچ فرقی ندارد ،شادی می کنند، درس می خوانند ،تفریح میکنند، فیلم می بینند ،خرید می روند،حتی وقتی میخواهم لباس بپوشم نظرش را می پرسم ونظرش برایم مهم است و اصلا به این فکر نمیکنم که او نمیبیند

راستش را بخواهید مثل همه ی ما آدمها،  به همین خاطر هیچ وقت برایم فرقی نداشته که با دوست بینا سینما بروم یا با هم اتاقی نابینا، دیگر نگران نیستم که خودکاری همراه ندارم تا آدرسی  و شماره تلفنی را یادداشت کنم،  حد اقلش این است که زندگی برایم راحت شده چرا که دیگر نظم دارد همه چیزم حتی گذاشتن لیوانها درکمد.

 

نابینا:نمای دور (دیگران)

پرسپکتیو 3 (منظر)

در این بخش، کسانی که با افراد نابینا رابطه نداشته اند تصور و درک خویش را از نابینا و نابینایی در میان گذاشته اند.

 

تصور و درک از نابینا و نابینایی

نویسنده:مهدیه  امیری

 

«اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه نباشد صدای زیبای آب را نخواهیم شنید»

من یک دختر جوان هستم و از این که از حواس پنجگانه ام به طور کامل برخوردارم خداوند را شکرگزارم. درگذشته هیچگاه با تصور و تجسم هم نمیتوانستم خودم را جای افرادی بگذارم که از یکی از این حواس محرومند.این حس را از زمان کودکی، هنگامی که نسبت به حواس پنجگانه شناخت پیدا کردم داشتم. اما گاهی در مصلحت خداوند است که بنده ای را با این محرومیت بیازماید و قطعا او را نسبت به سایر بندگانش برتری داده است چرا که معتقدم خداوند بندگان خوبش را بیشتر مورد امتحان قرار می دهد و توسط آنها سایر بنده ها نیز مورد آزمایش قرار میگیرند.

ندیدن،جریانی است که ممکن است طی هر اتفاقی و برای هرکسی پیش بیاید چرا که چشم ها بسیار آسیب پذیرند. در کودکی وقتی به این موضوع فکر میکردم برایم غیرقابل هضم بود که چطور امکان دارد تمام دنیا به رنگ سیاه درآید و درآن هیچ رنگی را نبینیم. تصورم از یک فرد نابینا کسی بود که عینک سیاه دارد و با عصای سفید راه میرود، کسی که در عبور از خیابان به دست کسی متکی است که خدا در آن دستان است. اما کمی بعد پنداشتم که لمس کردن،شنیدن و همان عصای سفید در اینجا نقش چشم را بازی میکند. این چشمها به ظاهر بسته است. خداوند به آنها قدرت دیدن را با چشمان لامسه داده است و با آن جهان زیبای خداوند را نظاره می کنند. حال که بیشتر به این قضیه فکر میکنم و در مکانهایی مثل دانشگاه رفت و آمد افراد نابینا را دیدم به این تصور رسیدم که ندیدن نه تنها مانعی برای پیشرفت این افراد نیست بلکه  افراد نابینای زیادی در زمینه های مختلف خصوصا علوم انسانی پیشرفت های زیادی داشتند و به مراتب بالا دست یافتند. تلاش و امید ابزار رشد آنها و ابزار خودکفایی،استقلال و زندگی با عزت این عزیزان است. از جمله افرادی  که این برتری  را به اثبات رسانده است رودکی بوده است که در زمینه شعر و هنر و سخن بسیار سرآمد است.هلن کلر که با استعداد خدادادی و تنها با حس لامسه به این مرتبه از علم و دانش دست یافت.افراد روشندل زیادی اند که باید به آنها افتخار کنیم و الگو قرار دهیم. در اینجا پی میبرم که دنیای بی رنگ آنها تصور غلط من بوده است. از این منظر به قضیه نگاه می کنم که اگر در زندگیم فرد نابینایی حضور داشت باید چه کنم؟آیا زندگی با یک فرد نابینا و انتخاب آن به عنوان همسر برایم ممکن است؟آیا توانایی آن را دارم که همسرم من را با شنیدن ،بوییدن و لمس کردن ببیند؟ چرا که نه؟ چه بسا در پی محرومیت از این نعمت خداوند برتری هایی نسبت به افراد بینا به آنها داده است. قلب آنها را پاک گردانده، تمرکز حواس آنها را دوچندان کرده است قطعا مهر و محبتی که بین این زوج خواهد بود بیشتر و پایدارتر خواهد بود. این دل نوشته را با این بیت خاتمه میدهم: آنچه نادیدنی بود ازمردم دنیا دیده ام/ اکنون باورم شد آرامش نابینا از چیست؟

۴ دیدگاه دربارهٔ «ویژه نامه ی بیست و سه ی مهر بخش پنجم»

سلام
مطلب امروز هم جالب بود
حس میکنم تقریبا اکثر کسایی که چند بار ما رو میبینن نظرشون میشه این مطالبی که میخونیم
درستش هم همینه
ولی بعضیها اصلا تغییر نمیکنن همه ش میخوان ترحم کنن
ترحمی که خودشونم نمیدونن چرا انجامش میدن
فکر میکنن خدا فرستادتشون تا یه ثواب عظیم رو انجام بدن و یه نابینای عاجز رئ کمک کنن
اما خدا رو شکر فرهنگ ما داره رشد میکنه و مردم هم دارن آگاهتر میشن
بازم مینویسم که اگه سعی کنید اینارو جاهای دیگه هم منتشر کنید کمک بزرگی برای نابینایان محسوب میشه
ممنون موفق باشید.

سلام پریسیمای عزیز. ممنون از شما . ان شا الله سعی می کنیم به انتشار این مطالب در جاهای دیگه هم بپردازیم که شاید گامی کوچک در جهت زندگی بهتر نه تنها نابینایان بلکه وابستگان و سایر اعضای جامعه برداشته باشیم. باز هم بی نهایت سپاسگزاریم . باز هم با نظراتتون ما رو در رسیدن به اهدافمون کمک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید