خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آشنایی با دکتر فرزاد طیباتی، پزشک نابینا

فرزاد طیباتی در سال 1341 متولد شد، در سه سالگی به علت نزدیک بینی استفاده از عینک را آغاز کرد و چند سال بعد به علت ضربه ای که به سرش وارد آمد به مشکل بینایی دچار شد. در دوازده سالگی به علت پارگی شبکیه، بینایی خود را از دست داد و از آن زمان در آموزشگاه شهید محبی با کوشش وصف ناپذیری به ادامه تحصیل پرداخت و در رشته ی اقتصاد دیپلم گرفت. فرزاد طیباتی دوره ی اپراتوری تلفن را در دوره ی دبیرستان فرا گرفت و پس از فراغت از تحصیل به عنوان اپراتور تلفن به استخدام بانک تجارت در آمد. وی در حدود دویست شماره تلفن را که باید به طور مرتب با آنها تماس برقرار می کرد، به خاطر سپرد و در کارش بسیار منظم و دقیق بود و این امر موجب شد تا رضایت مدیران مربوط را جلب کند و همواره مورد تشویق قرار گیرد.

فرزاد طیباتی همزمان به یادگیری زبان انگلیسی پرداخت و در سال 1363 به پیشنهاد یکی از متخصصان برای درمان به آمریکا سفر کرد. وی اظهار می دارد که طی این سالها با یک آرزوی بزرگ کلنجار می رفتم و آن آرزوی پزشک شدن بود، اما به ظاهر، نابینایی من امکان رسیدن به این آرزو را از من گرفته بود. پس از مدتها تفکر،سرانجام تصمیم گرفتم که پزشک شوم و برای رسیدن به هدفم تلاش زیادی را شروع کردم. به همین منظور در کلاسهای نابینایان ثبت نام کردم و دوره های ماشین نویسی و رایانه را گذراندم.در سال 1367 پس از کسب اجازه ی اقامت در آمریکا، موفق شدم در دانشگاه ثبت نام کنم.

دکتر فرزاد طیباتی می افزاید: با عزمی پولادین، تحصیل در دانشگاه را شروع کردم، در ابتدا به دلیل نابینایی به من توصیه شد که واحدهای کمتری بگیرم. اما من مصمم بودم هر چقدر هم سخت باشد، پزشک شوم. علوم پایه را از ابتدا شروع کردم. درس شیمی را از شناخت ابزار تا بیوشیمی در مدت دو سال و نیم خواندم. در این راه، مشکلاتی داشتم و نخستین مشکل من درس خواندن با بینایان در یک کلاس بود. چون دیپلمه اقتصاد بودم از درس شیمی وحشت داشتم؛ بسختی تلاش می کردم؛ انگیزه ی قوی و میل به موفقیت در دسترسی به هدف مقدسم به من چنان نیرویی می داد که در گذشته آن را تجربه نکرده بودم.

در ترم اول با دقت به مباحث استاد گوش می دادم. او مطالب را غافل از اینکه نابینایی نیز در کلاس حضور دارد بر روی تخته کلاس می نوشت. آن ترم نمره هایم در حد متوسط بود. در ترم دوم که واحدهای آزمایشگاهی داشتم با مشکل بزرگی مواجه شدم؛ زیرا شیوه ی یادگیری این درسها از راه مشاهده بود. این مشکل را با استفاده از توضیحات و توصیف دوستانم از واکنشها از میان برداشتم. دوستانم واکنش را می دیدند و برایم تشریح می کردند. من هم صحبتها را ضبط می کردم تا مجددا گوش کنم. در ترمهای بعد، دروس فیزیک و بیولوژی را فرا گرفتم تا به شیمی پیشرفته رسیدم. به خاطر دارم نخستین روزی که به کلاس شیمی پیشرفته رسیدم کمی دیر شده بود. در را باز کرده وارد کلاس شدم. استاد که متوجه نابینایی من شده بود، گفت که کلاس را اشتباه آمده اید و سپس از من سوال کرد به کدام کلاس می خواهی بروی؟ و من به شماره ی همان کلاس اشاره کردم. استاد که برای اولین بار با یک دانشجوی نابینا برخورد کرده بود، متعجب شد اما هنگامی که اشتیاق مرا برای تحصیل دید، در طول ترم مرا یاری کرد.

یکی دیگر از مشکلات من استفاده از کتابهای درسی بود. تا آن زمان کتابهای پزشکی به خط بریل تبدیل نشده بود. برای حل این مشکل از دوستانم خواهش کردم تا مطالب کتاب را بخوانند و من صدای آنها را ضبط کنم. بدین ترتیب با گوش دادن به نوار مطالب درسی را فراگرفتم.

در آزمایشگاه شیمی پیشرفته مشکل داشتم؛ زیرا مواد قوی تر را به کار می بردیم و نابینایی من خطر آنها را مضاعف می کرد. این مرحله را نیز به یاری دوستان با ارزشم از سر گذراندم. آنها ترکیب مواد را انجام و واکنشها را برایم شرح می دادند.در آن ترم در درس شیمی به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شدم و لوح تقدیر دریافت کردم. در درس شیمی آلی مجبور بودم اتمها را بشناسم. اما مشکل بزرگم این بود که قادر به دیدن تصویرهای اتمها نبودم. گذراندن این واحدها را مدیون کمکهای استاد گرانقدر هستم. او که علاقه ی وافر مرا به آموختن می دید، مولکولها را از میخ و چوب برایم می ساخت و به من می داد و بعد از شناسایی دانه دانه مولکولها آنها را برایم شرح می داد. پس از مدتی به درجه ی کمک استادی رسیدم و کلاسهای ترمهای پایین تر را تدریس می کردم. به خاطر دارم که حضور یک استاد نابینا همواره باعث تعجب تمام دانشجویان و کارکنان دانشگاه می شد.

درس فیزیک را هم با بهره گیری از حس و ابتکار پیش بردم. فقط در قسمت نور مشکل داشتم. در بیولوژی که به بینایی احتیاج مبرم داشتم تا بتوانم از میکروسکوپ استفاده کنم. از دوستان و دانشجویان هم دوره ی خود خواهش می کردم که هرچه را زیر میکروسکوپ می دیدند با خمیر برای من درست کنند. خمیر را لمس و توضیحات آنان را ضبط می کردم تا بعدها برای خود تکرار کنم و اینگونه بیولوژی را فراگرفتم.

دکتر فرزاد طیباتی در مورد تشریح می گوید: نخستین بار که در کلاس تشریح حاضر شدم از جنازه ای که در اختیارم گذاشته بودند وحشت داشتم. استاد به من اجازه نداد که از دستکش استفاده کنم و برای آنکه ترس مرا از بین ببرد، سینه جنازه را شکافت و برای اینکه دست خود را نکِشم دست خود را روی دستم قرار داد. اوایل کار، هنگامی که از اتاق تشریح خارج می شدم نمی توانستم چیزی بخورم. کم کم عادت کردم. از استاد خواستم تا اجازه دهد مانند بینایان از دستکش استفاده کنم، اما مخالفت کرد و گفت با دستکش نمی توانی مویرگها را تشخیص دهی. شناسایی عصبها،سرخرگها، سیاهرگها و مویرگها را با ابتکار خاصی به انجام رساندم. سرخرگها را از صدای خاصی که زیر دستم احساس می کردم تشخیص می دادم و اعصاب را از سختی آن. در بافت شناسی که مجبور به دیدن بافتهای مختلف در زیر میکروسکوپ بودم از آنهایی که قطعه ای از یک بافت را در زیر میکروسکوپ دیده بودند، می خواستم با خمیر آن را برایم بسازند. برای تشخیص رنگ بافتها از آنها خواستم رنگ قرمز را برجسته کنند و رنگ سفید را گود و با علائم  قراردادی که برای خود وضع کرده بودم، رنگ بافتها را هم آموختم و مجددا توانستم بین سیصد دانشجوی تشریح شاگرد ممتاز شوم.

به این ترتیب دکتر فرزاد طیباتی با تلاشی اعجاب انگیز، غیر ممکنی را ممکن ساخت و با عزمی راسخ، گام به گام موانع را از میان راه ناهموار خود برداشت و به آرزوی باشکوهش دست یافت. امروزه دکتر فرزاد طیباتی که پزشک حاذق و پرآوازه ای است، عاشقانه به حرفه ی مورد علاقه اش یعنی طبابت می پردازد. بیماران او با مراجعه به وی نه تنها بیماریهای جسمشان را درمان می کنند، با مشاهده ی عظمت کار این پزشک از نظر روحی نیز تقویت شده و در مبارزه با بیماریهایشان امید و انگیزه بیشتری می یابند.

هنگامی که دکتر فرزاد طیباتی در بین سیصد دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای معتبر آمریکا با رتبه ی اول، مدرک تخصصی خود را در رشته ی کاریوپراکتیک دریافت کرد و نامش در کتاب طلایی سال آمریکا به عنوان سمبل اراده به ثبت رسید به افرادی که او را می شناختند درس بزرگی آموخت:«خواستن توانستن است».

کایروپراکتیک چیست
کایروپراکتیک یا کایروپرکتیک Chiropractic زیر شاخه ای از درمان های مکمل یا Complementary and alternative medicine بوده و نوعی درمان مشکلات سیستم اسکلتی بدن انسان است. کسانی که از این روش استفاده میکنند:
1: فشار درمانگر کایروپراکتیک با دست بر روی ستون مهره.
2: حرکاتی را روی بدن بیمار انجام میدهند.
3: نرمش هایی را به وی یاد میدهند.
4:به وی یاد میدهند که چگونه در انجام دادن کارهای روزمره از اندام های خود درست استفاده کند تا از مشکلات اسکلتی پیشگیری کند.
5: از دارو استفاده نمیکند.
6: ممکن است مشاوره تغذیه ای هم بدهد.

شایعترین کاری که در کایروپرکتیک انجام میشود درمان کمردرد و درد گردن با مانیپولاسیون (حرکت دادن) ستون مهره Spinal manipulation است. درمانگر های کایروپرکتیک عقیده دارند که علت بسیاری از دردهای ستون مهره نیمه دررفتگی در مفاصل آن است و بنابراین میتوان با انجام حرکاتی بر روی ستون مهره بیمار آن مفاصل را میزان کرده Adjustment و یا جاندازی کرد.

اساس درمان در کایروپراکتیک حرکات دست درمانگر است. مانورهایی که یک درمانگر کایروپراکتیک انجام میدهد به این صورت است که ابتدا بیمار را بر روی تخت مخصوصی خوابانده و سپس با دست خود نیروها و فشارهایی را بر قسمت های خاصی از بدن وارد میکند، قسمت هایی از ستون مهره و اندام ها را بیش از حد معمول میپیچاند و یا میکشد و یا ضرباتی ناگهانی با سرعت زیاد ولی شدت کم به آن وارد میکند. عقیده دارند که با این فشارها مفاصلی که قفل شده اند و یا خوب حرکت نمیکنند دوباره حرکات طبیعی خود را بدست آورده و در نتیجه آن کارکرد ستون مهره و سیستم عصبی آن بهبود میابد.

فشار دست درمانگر کایروپرکتیک بر روی ستون مهره:
برای انجام مانورهای کایروپرکتیک ممکن است فقط از دست درمانگر و یا از وسایلی استفاده شود. ممکن است در حین انجام حرکات توسط درمانگر، صداهایی در ستون مهره شنیده شود که به علت حرکت سطوح مفصلی و آزاد شدن حباب های گاز در مفاصل ستون مهره است. درست مانند وقتی که با فشار دادن به مفاصل انگشت از آنها صدا خارج میشود. مانورهای کایروپرکتیک معمولا دردناک نیست با این حال ممکن است بعد از بعضی حرکات آن، بیمار تا چند ساعت دردی موضعی در محل داشته باشد.

گاهی اوقات درمانگر کایروپراکتیک از روش های فیزیوتراپی برای کاهش درد بیمار استفاده میکند. روش هایی مانند سرما و گرما، ماساژ، اولتراسوند، دیاترمی، تحریک الکتریکی عضلات، تحریک الکتریکی اعصاب، کشش و اشعه مادون قرمز.

همانطور که گفته شده زمینه اصلی فعالیت کایروپراکتیک درمان کمردرد و دردهای گردنی است. با این حال بعضی مواقع ممکن است در درمان سردرد و بعضی دردهای مفاصل دیگر هم فعالیت کنند.

فعالیت در رشته کایروپراکتیک چگونه است؟
یک درمانگر کایروپرکتیک که به آن Chiropractor یا دکتر کایروپرکتیک (Doctor of Chiropractic (DC هم میگویند کسی است که به مدت 5-4 سال در دانشگاه درس میخواند و آموزش های لازم را فرا میگیرد. آموزش دوره های کایروپراکتیک عمدتا در کشورهای انگلیسی زبان صورت میگیرد. دکتر کایروپراکتیک سعی میکند مشکلات سیستم حرکتی بدن ( و بخصوص ستون فقرات) را با انجام مانورها و حرکاتی بر روی آنها برطرف کند.

منبع زندگینامه:
کتاب  تحول  روانی آموزش و توانبخشی نابینایان، نوشته محمدرضا نامنی.

۵۰ دیدگاه دربارهٔ «آشنایی با دکتر فرزاد طیباتی، پزشک نابینا»

سلام شهروز خیلی مطلب جالب و امیدبخشی بود مرسی واقعا مبارزه ی آقای طیباتی با مشکلات خیلی قابل تحسینه
بارها گفتم بازم میگم این افراد یه الگوی بسیار خوب برای ما هستن که هیچ وقت از زندگی و تلاش به خاطر چشمامون نا امید نشیم و اعتماد به نفسمون رو خیلی تقویت کنیم

درود. ایول فقط تا جایی که امکان داره فیلم و عکس هم از این افراد موفق بذارین که فرهنگسازی هم کرده باشیم.
بیناها به تصویر زیادی بها میدن و بهتره که تو این زمینه هم بیشتر فعال باشیم.
واقعاً از حرکات جدیدی که تو محله شکل گرفته خیلی خوشحالم. مستند, مقاله, و چیزایی از این قبیل.
کلاً نمیدونم چه طوری خوشحالیمو ابراز کنم فقط به عمو حسین باید بگم که باهاش یه مصاحبه ای داشته باشه. خَخخ.
باز هم منتظر پستهای پرمحتوای اینجوری تو محله هستم.
تشکر باز هم ایول دارینا.

سلام به بی ادعا.
خب من این مطلب رو توی وبگردیهام پیدا کردم.
هیچ عکس و فیلمی نتونستم پیدا کنم.
اگر بچه ها تونستن پیدا کنن توی کامنتها بذارن خوشحال میشیم.
اگر هم از این چیزا تونستی گیر بیاری خودتم پستشو بزن.
مرسی که هستی.

سلام
خداییش درکش برام خیلی سخته
“ما کجا دکتر طیباتی کجا”
خوش به حالش که معلولیتش نتونست حق اون زندگی رو که دلش میخواد رو ازش بگیره.
اون وقت منو امثال من با کوچکترین مانع جا میزنیم و میگیم نابیناییم
لوح تقدیر که سهله به ایشان هزاران مدال طلا هم بدن بازم کمه.

سلام به خانم بشارت.
بله ما به خاطر خیلی مسائل از این افراد بینمون تعدادشون نسبتاً محدوده.
هم نبود شرایط فرهنگی و امکانات مناسب و هم در مقابلش بی انگیزگی خودمون باعث شده که خیلیهامون به جایی که حقمونه نرسیم.
ایشون هم مسیر زندگیش رو در جایی خیلی دورتر از این خاک رقم زد.
ممنون و موفق باشید.

سلام حسینی جدا که مرسی.
خیلی خیلی خوبه ما باید پشتکار را از این آدمها یاد بگیریم.
راستی یه چیز جالب که نظر من را جلب کرد این بوده که دوستان و اساتید به آقای دکتر کمک میکردند.
من یادم میاد که پیش دانشگاهی را تلفیقی میخوندیم اونجا اگر نمرات من و دوستام از بیناها بیشتر میشد بچه ها با ما لج میکردن,یادم میاد که یه بار یکیشون که پیش من نشسته بود خیلی جدی برگشت و به من گفت شما چرا اینقدر درس میخونید,کاملا هم جدی و عصبی این حرف را زد.
امیدوارم از این خبرهای خوب زود به زود و بیشتر بشنویم.
مرسی برای این پست خوب.

سلام فاطمه.
برای ما هم توی اون یه سال پیش دانشگاهی کم و بیش این اتفاقات میفتاد.
ولی انصافاً حد اقل من که توی دانشگاه هم کلاسیهای خیلی خوبی داشتم که خیلی بهم کمک میکردن.
اساتید هم معمولاً کمکم میکردن. منتها این کمک کردن معموللاً سر امتحان و نمره دادن و سخت نگرفتن بود. به جز یکی دو مورد که واقعاً ازشون یاد گرفتم.
مرسی از حضورت.
پیروز باشی.

سلام به خانم کاظمیان.
یادمه پارسال خواستم برای برنامه ی امید نشاط زندگی به مطب ایشون برم و باهاشون برای مهمانخانه مصاحبه کنم. منتها وقتی با ایشون تماس گرفتم ایشون در مسیر فرودگاه برای سفر به خارج از کشور بودن. بعدش هم که دیگه برنامه تعطیل شد.
اگر بشه در آینده یه گفتگوی اختصاصی از طرف محله با ایشون میگیریم.
موفق باشید.

دکتر پرواز پر پر شده ..
حروم شد بدبخ اینجا .
هعی .هی درس خوند و خوند .و رعععععععععععععععععععفت جلو …ولی ..پرواز قصه ی ما شیکست میکست تو کارش نیس آقا پسر …
ایشون کارایی از دسشون بر میاد ک دنیایی رو متحیر میکنه …
مثلا …مثلا ..نععععععععع .نمیتونم بگم دیگه …
قرارمونم نبوده ک بگم ..
ولی ..تو باس از پرواز ک کنارته و نصف تو سنشه الگو بگیری نه از آقای دکتر .
ایشون تو آمریکا بوده با کلی امکانات .
تو فلک زده تو ایران هسی .
باس ببینی چیطو یکی مث سرورت .مولات .ولینعمتت .آقات .آقا پرواز .یه کاری میکنه که هزار تا بیناعععععععععععععععععععععععع .از پسش برنمیاااااااااااااااان .
من جلو چشماتم عمو ..چرا راه دور میریییییییییییییییییییی .ببین ..منم پروااااااااااااااااااز /با نصف امکاناتی ک تو تو شهر تهران داشتی بهه اینجا رسیدم …
مگه من چی داشتم .تنها امتیازم یه خانواده مهربون بود ک عاااااااااااشق تحصیلات بودن ..
پاشو .پاشو برو ..پزشکی بخون ..بعد جنازه هارو بیار دور هم تشریییییییییییییییح کنیم …واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای .قسمت شیکمشونو بذارر من انجوم بدم ..وااااااااااااااااای .خیلی رمانتیکه //…..
شمشیر کی میری کنکور ثبتنام کنی ؟؟؟
هرچند با تو .و آی کیوی در حد آمیبت فک نمیکنم راااااااااات بدن تو پزشکی ..
اونم خودم باس اقددام کنم ..
بذار اول هندونه ای رو ک ورداشتم سالم برسونم بععععععععععععععدشم میرم تو کار پزشکی با جنازه های عزیزش ..وااااااااااااااااااااااااای

سلام.
ببین عزیزم تو خودت الآن داری تهران درس میخونی.
بعدشم مشهد خیلی از امکاناتش از تهرانم بهتره بیخودی شلوغش نکن.
بعدشم خیلی حرف بزنی اینجا اون مسأله رو به همه میگما.
خودت میدونی که چیو میگم.
آفرین.
برو بشین یه گوشه صداتم در نیاد.
افتااااد؟

پرپر شده چی کارا کردی که هی میگه بگم ؟؟؟بگم؟؟
شبو شور بیا بگو و این قدر برادر ته تغاریتو نلرزون خخخ
اعههه
***
به نظر من اگه آدمیزاد بخواد میتونه به هر جایی که میخواد برسه .
فرقی هم نداره که ببین باشی یا نبین . در هر صورت باید سختی بکشی تا به جاهای بالا برسی .
سخخخخختیییی جانم سختی و زحمت باید بکشی هههه

سلام رعد.
خب تلاش درست ولی بستر لازم هم باید فراهم باشه.
به هر حال اگر امکانات و شناخت کافی نباشه فقط کلی باید انرژی صرف بشه برای اثبات خودمون که تازه بتونیم به خودمون بپردازیم.
به هر حال مرسی از حضورت.
موفق باشی.

سلام مجدد
حسینی جواب هاتو که به کامنت های دوستان مبنی بر این که تلاش جایی که قدرشو بدونن ارزش داره و فرزاد طیباتی اگه ایران بود معلوم نبود به چنین جایی برسه، علی رغم میل باطنیم سال های تلخ دوران تحصیل را برام زنده کرد. و اشکم را در آورد
رشته ایی که من خودم نیاز به بینایی خوب داشت شهروز ولی من تونستم توی این رشته تحصیل کنم و حتی دانشجوی نمونه باشم نپرس رشتم چیه که نمیگم جزء اسراره خخخ. در طول تحضیل نه همکلاسی هام ونه استادهام متوجه نشدن که من بیناییم خیلی کمه . سوژه پایانامم خیلی جدید و کار نشده بود و دقت واقعا زیادی لازم داشت جلسۀ دفاعیم خانوادم هم بودن چند دقیقه قبل از شروع جلسه، پدرم در حالی که از خوشحالی میلرزید رفت پیش هیئت داوری و بهشون گفت به من افتخار میکنه که با این بینایی کم تونسنم اینقدر موفق باشم…
فکر میکنی این حرف چه تاثیری داشت؟ باورت نمیشه اگه بهت بگم ظرف چند لحظه تمام تلاش چند سالم به باد رفت استادهای محترم که تازه اون موقع پی به شرایط من برده بودن یهوووو به این نتیجه رسیدن که محاله من خودم پایانامم را انجام داده باشم… منی که تا قبل از دفاع حداقل نمره برام ۱۹ونیم در نظر گرفته شد زمان اعلام نمره شد ۱۸…. و من و همۀ دوستام شوکه شدیم بعدا از کانالهایی شنیدم که استادها گفتن آخه اون با این شرایط!! نمیتونسته کار خودش باشه ولی حتی یک لحظه هم به این فکر نکرده بوذن من با همین شرایط شاگرد محبوب کلاسشون بودم ! با همین شرایطم همشون مایل بودن استاد راهنمام بشن چطور تا وقتی نمیدونستن من بهترین بودم وقتی فهمیدن یهو ناتوان و ناکار آمد شدم؟؟؟ قسمت درد ناکش اینه که خودشون در جریان لحظه به لحظه فعالیتهام بودن و دائم گزارش موی دماغ شدن هام توی کتابخانه های مهم کشور به گوششون میرسید… بعد همۀ اینا ظرف چند دقیقه فراموش شد به خاطر اینکه از یک حقیقت باورنکردنی آگاه شدن
هیچ وقت نذاشتم و نخواهم گذاشت که پدرم بفهمه لطف پدرانش چه بلایی به سر من آورده….. چراااااا خدا چرا آخه!!!!

عجب.
این در حالیه که اگر جای دیگه ای بود اون استادها خیلی هم ممکن بود تشویقت کنن و حتی اون نیم نمره رو هم بهت بدن.
این همون فقر فرهنگیه.
خیلی وقتا که امکانات کم رو تحمل میکنیم و هرطوری که هست خلاصه به هدفمون نزدیک میشیم به دیوار بیفرهنگی میخوریم و این یکی رو دیگه نمیشه کاریش کرد.

سلام مرسی از پست خوبتون! لطفا اگه رفتید پیش آقای دکتر سلام ما را بهشون برسونید و بگید که ما به این آقای دکتر و اراده ستودنیشون افتخار میکنیم.ای کاش خودشون بیان تو این پست و به سوالات و ابراز احساسات ما جواب بدن درست مثل آقای امیر رضایی مخترعی که آقای سرمدی دربارشون تو اردیبهشت ماه همین امسال تو پستی با عنوان: “امیر من به تو افتخار میکنم از اینجا برو کسی قدر تو را نمیداند”نوشت و خودشون آخر پست آقای سرمدی کامنت دادند.

درود! این نمونه ای از تلاش است که تو و بعضی از دوستان از بی عرضه ترینها هستید و برای بیکاری خود هزار بهانه می آورید و همیشه طلبکار دولت هستید،‏ ای کاش اول خودت از این مطلب درس میگرفتی سپس دیگران درس میگرفتند،‏ ما نباید یک دکتر نابینا داشته باشیم،‏ بلکه باید ده هزار یا بیشتر دکتر نابینا داشته باشیم،‏ پس از جای خود بلند شو و حرکت کن و برو به سوی دکتر شدن…‏!‏

سلام عدسی.
خب من که علاقه ای به پزشکی ندارم.
ولی در مجموع توی ایران حتی فکر این که یه نابینا دانشگاه بره برای خیلیها یه چیز عجیبه.
توی این شرایط کار واقعاً سخته.
نمیگم غیر ممکنه ولی خیلی سختتر از خیلی جاهاست.
مرسی که هستی.

سلااااااااااااااااااااااام
۱: ممنون خیلی خوب بود
۲: شَََََََََََََََََََََََََهرووووووووووووووووووووووووووز
خییییییییییییییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییییییییییی
ازت عصبانیم چراااااااااااااااااااااا
چرا هرچی مینویسم چیزه ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ
ببشخید قاطی کردم اینقد عصبانییم که دارم: : خخخخخخ
حالا بریم سر اصل مطلب
چرا جوابمُ نمیدی من چنتا چیزمیز فرستادم تو ایمیلت
اما: : اما
دیگه خودت میدونی بقیشُ هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان
زووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
ایمیلتُ چِِِِِِِِِِِِِِِخخخک کن بااااااااااااااااااااای
باااااااااااای
چیییییییییییزه آخرش قاطی شد
گودبایSHAHROOZ

دیدگاهتان را بنویسید