خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه درد دل از جنس خودمون

ما هم قبول نشدیم

کار غیر مرتبط

سلام بچه ها خوبید؟
من که خدا رو شکر خوبم بالاخره زندگیرو میگذرونیم
بدون مقدمه حرفمو میگم
من الآن که دارم این پست رو میگذارم
اهواز هستم اما اینجا یه بدی داره که اینترنتش با سرعت نور کار میکنه
باید بگم محله خیلی بد بالا میاد اینجا
ولی قم که میری انگار مثل فرفره میاد بالا
بگذریم
دیروز نتایج آزمون استخدامی آموزش پرورش رو گفتند
با وجود درصدهای نسبتاً خوبی که زدم اما مجاز نشدم
اولش یه کم حالم گرفته شد
اما با دلداری خانمم و خونوادشون یه کم حالم بهتر شد
نمیدونم این حرف چقدر صحیحه اما میگن افراد از قبل تعیین شده بودند
و این یعنی یه 50 تومنی که با بدبختی به دستش میاری پرید به همین سادگی و به همین خوشمزگی

انگار برای رسیدن به یه شغل امنیت دار باید سالها منتظر بمونیم
اینم از اقبال ماست
یه سالیه زدیم تو کار فروش ادویه جات جنوب و قهوه و این چیزا
با وجود نابیناییم و لیسانسی که میگن داریم

چاره ای نیست
وقتی نه بهزیستی میخواد و نه ادارات دیگه از تواناییهامون بهره ببرند ناچاریم زندگی رو با سختیهای دیگه ادامه بدیم
اگر ناراحت شدید ببخشید

هوا هم به لطف خدا خوبه بارونیه

از روزی که ما اومدیم خدا رو شکر زیاد گرم نبوده و بیشتر بارون داش

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «یه درد دل از جنس خودمون»

با سلام به شما دوست عزیز متاسفانه این مشکل کار مشکل همه جوانان این کشور است بینا و نا بینا هم نداره در بین دوستان و آشنایان خودمون جوانانی هستند که مدرک لیسانس و فوق لیسانس دارند اما بیکار هستند کلا شما برای داشتن یک شغل مناسب و با امنیت و ثابت باید اون چیز رو داشته باشی همون که اولش پ هست

مهدی جان متاسفم که به حقت نرسیدی. سارا تو هم همینطور مجتبی هم ظاهرا موفق نشده. ولی زینب در هر حال درس ات بخون حداقل برای اینکه مدرکی داشته باشی معلوماتت بالا بره اصلا بتونی کار آزاد داشته باشی مثل وکالت یا مشاوره یا کلاس خصوصی داشته باشی. فقط به داشتن مدرک بسنده نکن بلکه سعی کن واقعا با سواد و با معلومات بالا باشی رشته ای هم برو که پتانسیل کار داشته باشه مثل حقوق یا مشاوره. خلاصه با این ناملایمات نباید نسبت به تحصیل و کسب دانش کاهلی بخرج بدیم. بذار بگند نابیناها دکترا دارند و بیکارند و نگویند که اینها تحصیلات ندارند و در نتیجه سواد هم ندارند. پس دیگه لطفا از درس نخوندن نگو بااااشه دخترم. ولی نامردا از صدوهشتاد هزار نفر نفری ۵۰هزار تومان گرفتند در حالی که فقط ظاهرا حدود دو هزار نفر قراره استخدام بشند یعنی مفتی مفتی میلیاردها تومان از این راه جمع کردند نمیگم بجیب زدند هاااا میگم جمع کرررردند.

سلام. بعضی وقتا از خودمون تعجب می کنم در حد تیم ملی. منظورم قشر نابینا نیست، منظورم ما ایرانیها هستیم. بابا این که این جور آزمونا کشکه و خیلی چیزا گزینشی عمل میشه دیگه شکی نیست، چند سال پیش منم دچار همین عارضه فراموشی شدم و گفتم حالا شاید بشه، این بود که تو آزمون استثنایی کشور شرکت کردم به عنوان دبیر زبان انگلیسی، رقیبم یه دختر بود که رشتۀ اونم زبان بود، بعد امتحان، نمرات من خیلی بیشتر از اون بود، ما رو بردن مصاحبه مزخرفترین چیزی که تو عمرم دیدم همون مصاحبه بود، راجع به تنها چیزی که پرسیده نشد شیوۀ تدریس درست زبان انگلیسی بود، چند تا خانم مصاحبه کنندۀ بیسواد فقط یه سؤال از من پرسیدن: “هدف شما از معلم شدن چیه؟” اصلا به جوابمم گوش ندادن، خلاصه الکی و بیدلیل اون پذیرفته شد، من اعتراض کردم جواب دادن امتیازات ایشون از شما بیشتر بود، گفتم یعنی چی؟ رتبۀ من از اون بهتره اینو که دیگه نمی تونین منکر بشین، گفتن نه منکر نمیشیم رتبۀ شما خیلی بهتره ولی ایشون امتیازات دیگه ای دارن، مثل سهمیه ایثارگران، جانبازان، اسرا و …….. هزار سهمیۀ دیگر، باری طرف روش نشد سهمیۀ پارتی “بند پ” رو هم ذکر کنه. بععله دوستان، خودمونو گول نزنیم، اینجا رابطه حاکمه نه ضابطه. بای.

سلام مهدی جان.
اصولاً بیکاری در میون همه اقشار اعم از بینا و نابینا مشکلیست بزرگ اما برای اقشار معلول به ویژه نابینا مشکلیست بزرگتر. با نظرات عمو حسین تا حدی موافقم اما با نظرات عقاب جان کاملاً موافقم. متأسفانه پارتیبازی و داشتن سهمیه امری طبیعی شده خیلی ها از این قبل ضربه میخورند. بهرحال کاریش نمیشه کرد اما زندگی ادامه داره و نباید ناامید شد چرا که اگه ناامید و سرخورده بشیم یا بشی همین چیزهایی که داری رو هم از دست میدی و حسرت بیشتری برات میمونه.
موفق باشی مهدی جان بقول پریسا خانم: ایام به کام.

سلام آقای ضیایی فر
هیچ مهم نیست که در این آزمون پذیرفته نشدید.
شما باید بدانید که قبولی در آزمون آموزش پرورش از راه یافتن به سایتهای هسته‌ای سخت تره.
غصه اون هزینه را هم که دادید, نخورید ما از این پولها زیاد از دست دادیم.
اتفاقا شغل خوبی دارید.
این جا ایرانه, کی گفته باید متناسب با رشته کار پیدا کرد!!
تازه شما می‌توانید از طریق رشته خود برای بچه‌ها کلاس خصوصی بذارید.
من خودم فقط یک بار در طول عمرم آزمون استخدامی دادم.
که قبول هم نشدم.
احمق بودم که همان را شرکت کردم.
نا امید نشوید, این درد مشترکه
فعلا خداحافظ

سلام دوستان.
خیلی خیلی ناراحت شدم,من هم یک دوست دارم که اون هم توی این آزمون شرکت کرده بود اما قبول نشد,جالب اینجاست که برادر این دوستم که بینا هم هست شرکت کرده و قبول هم شده.نمیدونم چی بگم,دوستم میگه که به قانون سه درصد معلولین اینجا عمل نشده.
امیدوارم که بستر مناسب برای کار معلولین هرچه زودتر فراهم بشه

ای بابا… هیشکی که قبول نشده… خیلی ناراحت شدم… بیخیال بابا… غصه نخورید… حرص نخورید… به جهنم بابا… ضیایی فر شمام شغل فعلیت خیلی قشنگه مرد… من خیلی دوس داشتم یه عطاری میداشتم… یا گل فروشی… یا کتاب فروشی… این سه تا به صد تا آموزش پرورش می ارزن… آهان… میوه فروشی رم دوس دارم…خخخخخ… واقعاً فوق العاده ان… اصلاً شغلای خوش بویی ان این شغلا…
آموزش پرورش بوی خوبی نداره… عه عه عه… بچه ها همه شون بوی آهن میدن… تا حالا متوجه شدین؟ منکه بوشونا دوس ندارم…

سلام.
باز تو تونستی امتحان بدی.
من بدبخت که اصلاً اجازه ی ثبت نام رو بهم ندادن.
یعنی آبیاری گیاهان دریایی هم رشتش توی لیست بود ولی فلسفه نبود خخخ.
در حالی که توی علوم انسانی درسش توی سالهای آخر مدرسه هست ولی ظاهراً خیلی مهم نیست براشون که دبیرشو داشته باشن.
البته فلسفه رشته ای هست که توش شما میتونی جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ هم درس بدی.
منتها فکر نمیکنم شعور آقایون به این چیزها قد بده.
موفق باشی.

سلام حسینی.
میدونی چیه؟؟؟؟؟نه,اینی که تو میگی درست برعکسش انجام میشه,یعنی معلم تاریخ و روانشناسی میاد فلسفه درس میده,امسال آبجی من پیشدانشگاهی هستش فلسفشون را دبیر دین و زندگی درس میده,بعد معلم فلسفه عربی درس میده.
آبجیم میگه که یک فصل را در یک جلسه درس میده و ما میمونیم که چی درس داده.
جدا که اینجا ایرانه خخخخخخخخخخخ

سلام مهدیجان. حق داری من خودم کارشناسی حقوقم و دانشجوی ارشد روانشناسی ولی کار, خبری نییییست. اما, اگر بتونم دکترا هم میگیرم. چون به قول عمو, بذار بگن, دکترای نابینای بیکار نه دیپلم. ضمنا, وکالت برای نابینای بی سرمایه, امکانپذیر نیست.

سلام من تو آزمون قبول شدم اما مطمئنم تو مصاحبه ردم میکنند. ای کاش منم مثل شما قبول نشده بودم فقط یه امید واهی تو دل بابا مامانم ایجاد شده و اگه رد بشم واقعا شرمنده این دو فرشته مهربون زندگیم میشم. دلم خیلی گرفته طفلکیا خیلی امیدوارند. تورو خدا دعا کنید من از زیر دستشون بلغزم و برم تو آموزش و پرورش. بچه ها خودمون که به این شرایط عادت داریم بیچاره پدر مادرمون. با چه مشقتی مارا به تحصیلات عالی رسوندند به امید اینکه یه روزی درختی بشیم و بشینن سایه مون و افتخار کنن و بگن نابینایی ناتوانی نیست. یادمه وقتی کنکور قبول شده بودم بابام به کسی که بهش گفته بود این نمیتونه درس بخونه برو این پولی که داری هدر میدی براش بذار تو بانک که فردا دستش دراز اینو اون نشه گفت دیدید من اشتباه نکردم. خدا رو شکر که حالا طرف مرده وگرنه اون که شعور نداشت که بفهمه من تحصیل کرده باشم بهتر از بیسواد بودنمه و مطمئنم به بابام میگفت دیدی اشتباه کردی. وایی چقدر این بیچاره ها به خاطر ما از این و اون حرف شنیدن. یقینا پدر مادر ما هم دلشون بچه سالم میخواسته و به دنیا اومدن ما همشم تقصیر اونا نبوده.

جدی دیره؟ یا امامی زمون…خخخخخخخ
هعیییی دوستان گوشکنی… من یه مدت نیستم… برم بیشینم سر اینا تا زود برسونمشون دست بچا… زنده ام… فقط دستم بنده که نمیتونم باشم… خدافز… نیمیدونم تا کی…خخخخخخخ… وااااااااااااای….

سلام آقای ضیایی منم براتون آرزوی توفیق دارم
فقط الان کمی تا قسمتی گیجم خخخ یعنی چی که ما دو تا ضیایی داریم که هر دو هم سنند فقط یکی هادیه یکی مهدی، یکی مجرد یکی متاهل خخخ
یکی ادبیات عرب خونده یکی ادبیات فارسی.
من که موندم بین این تناقضای ذهنم خخخخ
راستی ندا جان برای قبولیت تو مصاحبه دعا میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید