خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این هم از دهمین ایستگاه شب نشینی. ادامه یکشنبه شب از کامنت 890

سلااام به همگی

خب با اولین پستم در خدمتتون هستم.

میدونید که ما یک شب در میان از ساعت 9 تا 11 شب نشینی داریم، مگر اینکه مناسبت خاصی باشه.

خخخ یه چی جالب بگم یعنی اولین پستم باید شب نشینی باشه، خب اینو به فال نیک میگیرم.

بیشتر از این پرحرفی نمیکنم. توی کامنتا میبینمتون.

۱,۱۱۰ دیدگاه دربارهٔ «این هم از دهمین ایستگاه شب نشینی. ادامه یکشنبه شب از کامنت 890»

یا امامی زمووووووون… بیست و چار ساعت میخواید چله بیگیرید؟ کی اون وق تا صب بیدار میمونه؟خخخخخخخخ….

من یکی دو تا پایه ی با حال داشته باشم بیدار میمونم…خخخخخخخ… پریسا هستی فردا؟ پریسیما تو کوجای؟ بیشینیم تا صب نخودچی خورون داشته باشیم…خخخخخخ…

سلام رهگذر جان من بخشی از کتاب جودیو خوندم و با نظرات دوستان کاملا موافقم گویندگیتون عالیه و همینطور ادامه بدید.

جناب درفشیان من میگم شاید از یه مرورگر دیگه استفاده میکنید. که با سرعت بهتری میتونید کامنت بدید. شاید هم تو قسمت ویرایش پست هستید نمیدونم اما ویرایش که بقیه کاربرا نمیتونند ازش استفاده کنند!

طاها…خوبم پسرم… این عکس چیه؟ جیگر ننه تا کباب کردی که… طاهای تنهای تنها دیگه چه صیغه ایه؟ تو اینهمه دوست و رفیق داری تو محله… تو ننه داری… تو دایی داری… سه تا پسر دایی داری… دادا چشمه داری… ناصرالدین شاهم اینهمه فامیل نداش که تو داری… خخخخخخ

دویدن سریع هم خیلی لذت بخشه. من وقتی ورزش میکنم میرم توی یه اتاقمون که یکم درازه. عصام رو باز میکنم میگیرم جلوم و میدوم. با سرعت میدوم و وقتی نوک عصام خورد به دیوار متوقف میشم خیلی لذت بخشه بتونی با سرعت بدوی انگار داری پرواز میکنی

چه جالب پریسیما داییمینا الان اینجا بودن داییم یه پسر شش ماهه داره دخترش هم یه دختر ۵ ماهه وای پسره خیلی نازه باید میبودی من که از بچه ها خوشم نمیدا این بچه را خیلی دوست دارم.

اون موقع ها که مدرسه می رفتم از این که بارون بیاد و من بهانهی برا مدرسه نرفتن داشته باشم لذت میبردم خخخ

مرسی نازنین جان… لطف داری عزیز…
پریسا آکله بیگیری… پریسیما توام از پریسا بیگیری آکله رو…خخخخخخخ

سلام بر همگی .
شبو شور صدامو داری ؟ خب پست من کی منتشر میشه ؟

شبو شور به من به خیلیا کارت دعوت دادم که اول دیماه در پستم حضور بهم بزنن خخخخ
اینجوری که پست من میره به جاده خاکی . یعنی چی که پست یلدایی ۲۴ ساعت طول میکشه .
مشورت هم بد نیستاااا .خخخخ
شبو شور حداقل از فردا ۶ بعدازظهر باشه تا ۶ صبح .

رهاایی دروغ میگم ؟
اگه بگی آره ایشاله ی شوهر آبدوغی گیرت بیاد خخخخ

راستی پریسا. از دوشنبه پیش که باهات درباره کتاب حرف زدم. کتابهای توطئه میکروبی در نیو یورک، شب آرام و زمانی برای گریستن نیست رو خوندم. بهم چسبیدن. الان سکوت بره ها رو شروع کردم هنوز جذبم نکرده

شوهر آب دوغی چیه دیگه؟ یعنی لبنیاتی داشته باشه؟ یا دامدار باشه؟ نمیخوام… چیه همش بو گاو میده… خخخخخخخخ

سعید اول آدرس جایی که هستی co هست آیا؟
اگر اونه که خیلی دوومی نداره خخخ.
بچه ها بحث لذت شد. هیچ لذتی تو دنیا بیشتر از این نبود که هفت صبح بیدار میشدی بری مدرسه، یه دفه اخبار میگفت به خاطر برف مدارس تعطیلن، بعد میرفتیم زیر پتو دِ بخوااااب. یعنی اون خواب بعد از تعطیلی مدرسه چنان میچسبید که نگوووو.

خب من چون خیلی با رعد رفیقم کلاً قبول دارم حرفشا به شرطیکه تو دوغش نعنا پونه بیریزه تا من فشارم نیفته و لرزش نگیرم…خخخخخخ

آره شهروز موافقم آی حال میداد اون خواب!
راستی خواب بعد از نماز صبح هم خیلی لذت بخشه مخصوصا تو زمستون اما من دیگه نمیتونم تجربه ش کنم چون میرم سر کار و جمعه ها هم اغلب جایی میرم که باز نباید بعد از نماز بخوابم.

سلام رعد

آره موافقم شهروز تعطیلی یهویی چقد میچسبید ولی ما که نمیخوابیدیم میرفتیم برف بازی خخخ.

پریسیرت بحث پست من و پست اون نیست که .
این ریشارو سفید نکردم که غصه ی پست دنیای عجوزو مجوزو بخورم.

من چون تولد ی عزیزیو برگزار کردم ، اگه میدونستم اینجوری میشه خب میگفتم تولد لنا که اول دیماهه هم قاطی شب نشینی کنید .

البته چون شرایط لنای عزیزم خاصه نمیتونه کامنتای شلوغ پلوغ شب یلدارو تاب بیاره .
دوست دارم روز تولد لنا براش ی روز به یاد موندنی باشه .
لنا جون خیلی برام عزیزو دوست داشتنیه . فک نمیکردم مراسم شب چله این همه طولانی بشه . خخخ

خدایا مراسم عروسی شبو شور یک هفته طول بکشه . به حدی که توی جشن خوابش ببره خخخخ

رعد پست تو هم به موقع خودش منتشر میشه.
موضوع پستت انقدر مهم هست که بتونه بچه ها رو جذب کنه. حالا لو نده چیه خخخ.
بچه ها پست رعد رو هم حواستون بهش باشه.
شب یلدا جای خودش، پست رعدم جای خودش.
بچه ها من از گوش کردن به صدای پیانو واقعاً لذت میبرم. اگر یه آهنگ بیکلام باشه که فقط تک نوازی پیانو باشه یا آهنگی باشه که خواننده فقط همراه پیانو میخونه و هیچ ساز دیگه ای تو آهنگ نیست واقعاً لذت میبرم.

یه چی دیگه هم کلی میچسبه. مثلا ساعتت رو کوک کردی هفت صبح بیدارت کنه. یه هو بیدار میشی با کلی اضطراب و میترسی خواب مونده باشی!!!! چک میکنی میبینی ساعت پنج و نیمه!!!! یک ساعت و نیم دیگه وقت داری بخوابی!!!!

من خواب بعد از نماز صبح رو زیاد دوست ندارم هرچند اون قدرها هم زرنگ نیستم و دراز میکشم ولی خوابم نمیبره.

لذت دنیا ، تا حالا شده ی جاییتون خیلی درد کنه . وقتی ی هویی خوب میشید ی لذتی داره که نگو و نپرس .
ازون دردای شدید که وقتی محو میشه به ی خواب عمیق میرید . خخخ
البته شما جَوون مَوونا کجا درد شدید داشتید خخخ
رهایی شوهر آبدوغی یعنی شُلو ول و بی حالو تنبل هههههه
پونه مونه دیگه چیه ؟
مگه نشنیدی میگن مث ماست میمونه خخخ

من یه کامنت نوشتم پرید خخخخخخخخخخ.
راستی من از نشستن توی ماشین وقتی که بارون و برف میاد هم خیلی لذت میبرم یعنی زمانی که بارون یا برف میاد من توی ماشین در حال حرکت باشم. پارسال امتحان داشتیم برف هم میومد ما رفتیم دانشگاه خیلی کیف داد با اینکه صبح زود راه افتادیم و زمان برگشت هم سه ساعت هم توی راه موندیم

پری سیما قطار با رفیق ها! الانه که دیوونه بشم پری. از دستش دادم. خیلی نزدیک بود که برام پیش بیاد ولی… به جان خودم جدی میگم الان گریه می کنم!

شوهر تنبل به چه دردم میخوره؟ خاک تو سرش… وااای همین خونه آقا ننه م بمونم بیمیرم که بهتر از مرد ماستیه که… بدم میاد از مردای بی حال که باید با جرثقیل جا بجاشون کنی…خخخخخخخخخخخ…

الانیه لیوان بزرگ شیر کاکاووی دااااااغ خوردم که خیلی لذت بخش بود!
جایی هم که هستم درست نگفتی شهروز!
میگم به نظر منم بیست و چهار ساعت زیاده همون ده دوازده ساعت کافیه!
این جوری بقیه یپستها هم تحت الشعاع قرار نمیگیرن!
آخه شب یلدا گفتن نه شبو روز یلداااااا!

سارا زمان های شلوغی های من نبودی. این ها از دستم آرامش نداشتن. میگی نه بپرس ببین هر کدومشون چه دل خونی دارن ازم. این شب ها دیگه مثبت شدم اینجا شلوغ نمی کنم ولی به شدت دارم توی اینترنت می گردم۱جایی رو پیدا کنم بشه ترکوندش. هنوز پیدا نکردم ولی جوینده یابنده هست. چیه نگاه می کنید! بیش فعال ندیدید مگه تا حالا؟ شکلک حق به جانب و طلبکار و دست زدم روی میز تکیه دادم جلو چشم غره رفتم به همه!

وقتی دلت میگیره…
وقتی خنده های از ته دل مردم رو میبینی…

وقتی میبینی همه خوشبختن جز تو…
ا
ینها همه جمع میشن!

میشن عقده میشن بغض!!

میشن اشکایی که گاهی تو تنهایی گونه هاتو تر میکنه…
آ

های مردم…!

هرکی با صدا میخنده دلش خوش نیست…

این خنده ها از ته دل نیست…..!

آقای درفشیان ما فکر کردیم که چون بعضیها فردا شب نمیتونن کامنت بذارن و بعضیها هم تو محل کارشون نت ندارن و بعد از ظهر میتونن کامنت بذارن ۲۴ ساعت بشه بهتره
میخواییم همه بیان و درباره یلداشون بنویسن

امشب اولین باری بود اومدم توی شب نشینی. یه جورایی بین شماها غریبه ام. تازگیا یکمی پست میذارم اما هنوز خودی نیستم. امشب حس کسی رو داشتم که بین یه تعداد آدم نشسته که همه همو میشناسن و دارن با هم حرف میزنن اون بیچاره هم گه گاهی یه چی میپرونه اما هیشکی نگاش نمیکنه. گنا دارم خوب… یکم بیشتر تحویلم بگیرین خوب…. خخخخ اما جدی جدی کلی کامنت دادم اما همش منتظر بودم یکی درباره لذایذ منم یه چی بگه خوب!!! جز پریسیما هیشکی هیچی نگفت… شکلک سارای بغض کرده و لب ورچیده و پا جمع کرده توی شکم و سر انداخته پایین

سارا خداییش کوچولو باشه هااا خخخ.
منم عاشق قطارم.
بچه ها من یه دوچرخه دونفره دارم که قبلترها با یکی از دوستام کلی باهاش میرفتیم دوچرخه سواری. حالا دوستم رفت دنبال زندگی خودش و دوچرخه ی من افتاده کنار و حسابی از این بابت ناراحتم. هیچ کس نیست که با هم بریم دوچرخه سواری. خیلی دوسش دارم دوچرخمو. یه بار برای فروشش آگهی دادم بعد همش دعا میکردم که هیچ کس زنگ نزنه. و هر کس هم زنگ میزد دعا میکردم که به توافق نرسیم. یکیشون شرایطمو قبول کرد که واقعاً به هم ریختم. منتها نمیدونم چی شد که دیگه زنگ نزد برای هماهنگیهای بعدی.

رهاااایی واقعیتش همه مردها در کارهایی که دوست ندارن شدیدا تنبل و شلو ولن خخخ
مثلا در نصب پرده و انجام کارای عید . یعنی بزرگترین لذت دنیا یکیش زرنگ شدن و از حالت دوغی درآمدن مردها بعد از تنبلیست خخخخ

سارا جان عزیزم اینجا رو بیای عادت میکنی وقتی یکی درباره چیزی که گفتی نظر داد دیگه بعدیها نمیخوان که تکراری بشه و شاید به خاطر همونه که نظر ندادن.
الهی عزیزم بعد از امتحانها هم بیا و بین که این جمع خیلی صمیمی و دوست داشتنیه

فاطمه دوس داشتی؟ ایشالله خدا یه شوهر ماستی از نوع پر چربش نصیبت که آباجی…خخخخخخخخ….. من که کلاً ماست واسم قدقنه… خوردن همانا و مردن همانا… آنی فشارم می افته…خخخخ
راسی سلام شهروز حسینی…

رعد… بابای من امروز از پشت بوم بیفته دو روز دیگه میرسه زیمین… بسکی تنبله… ولی من کلی ذوقشا میکنم و قربون صدقه ی تنبلیش میرم… ولی اگه شوهرم اینطوری باشه میذارمش دم در آشغالیه ببرتش…خخخخخخ

منم تو اتاق ندویدم فقط یه بار داشتم پرش سه گام رو تو اتاقمون تمرین میکردم که بابام اومد گفت دار ی سقف خونه رو میاری پایین خخخ
مغازه ی بابام زیر خونه مونه من میپریدم و اونم مشتری داشت خخخ
دیگه این کارو تکرار نکردم

اتاقمون خیلی بزرگ نیست. دویدنم در حد شاید چند قدم تند بیشتر نیست اما چون مطمئنم هیچیه هیچی جلوم و اطرافم نیست خیالم راحته راحته گاهی هم دستمو میگیرم به دیوار بغلی و بعد پرواز میکنم

پریسا ۹ سال پیش که خریدمش، تقریباً این مدل دوچرخه تو ایران همگانی نشده بود. البته هنوزم خیلی همگانی نشده. بیشتر تو پارکها هست و جاهایی که دوچرخه اجاره میدن. تازه اونم نه همه جا.
اون سال باور کن یه هفته دنبالش گشتم برای خریدنش. آخر سر توی گمرک تهران یه مغازه ی دوچرخه فروشی پیدا کردم که همین یه دونه دوچرخه ی دونفره رو داشت. خیلی اون لحظه که پیداش کردم حالم خوب بود. همش احساس میکنم زنده هست و از فروخته شدنش ناراحت میشه.
زیادی خل شدم خخخ.

سلام به همگی
می بینم که حسابی از شب نشینی لذت می برید.
اما من که دلم می خواهد بیام ولی حیف که درسا و مقاله ها و تحلیل ها نمی زارن
هععععععیییییی روزگار
شیطونه میگه بزنم این رهگذرو نصفش کنم

تردمیل. شدیدا میخوامش از وقتی بیناییم رفت خوب طبیعتا تحرکم کمتر شده برای سلامتیم نگرانم. فعلا که نمیشه. اما وقتی شاغل شدم اولین چیزی که میخرم تردمیله. خونوادم گنا دارن نمیتونم بگم اونا برام بخرنش آخه گرونه خیلی

رهگذر چرا نفرین میکنی تورو خدا خخخخخخخخخ من از همشون بدم میاد ماستی که دیگه نفرت انگیزه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.
ببین بیا دعا کن کار پیدا کنم این را بخواه بگو گرفتار کار بشی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

شهروووووز… هاهاهاهاهاهاهاههاهاها… وااااااااااااای امشب برو کتابخونه برلین کتاب سومین پلیسا دانلود کن… خخخخخخخخخخ… واااااااااای… بخونیش میفهمی چی میگم… داستانش طنزه و شخصیتای داستان عاشق دوچرخه هاشون بودن… اونقد که به مرور خودشون تبدیل به دوچرخه میشدن…خخخخخ… یکی از بهترین کتاباییه که خوندم… عالیه هااااااااا… میمیری از خنده پای کتاب… عابدی که به حرف آدم گوش نیمیده… بش گفتم لینکشا بذار تو محله بچه ها استفاده کنن… اص یادش رف.. سرش شولوغه البته…

شهروز! خاطره هات رو نگه ندار. مخصوصا اگر اذیتت می کنن. خیلی ها میگن خاطرات شیرین خوبن. من موافق نیستم. خاطره ها آخرشون یا اشک دارن یا آه. سهممون میشه۱یادش به خیر! اگر تلخ باشن که حالمون معلومه. اگر هم شیرین باشن مثل خاطر های تو از دوچرخهت، الان که مرورشون می کنی سهمت۱یادش به خیر میشه و افسوس تموم شدنشون. کاش تو این شکلی نباشی ولی من… اگر من بودم۱عالمه نگهش می داشتم و بعد از کلی فشار و تردید بلاخره۱روزی با۱تکون جدا می شدم و می فروختمش ولی هرچی زور داشتم می زدم که۱نفر مثبت بخردش و حسابی مواظبش باشه. تو خل نیستی. نه بیشتر از من که از این کار ها و از این فکر ها زیاد داشتم و اگر به کسی نگی و نگید هنوز هم دارم.

من هر وقت خیلی غصه دارم میرم چیپس و ماست موسیر میگیرم و حسابی میخورم و گریه میکنم خخخ
خوردن چیپس و ماست موسیر و گریه کلی مزه میده خخخخ
البته این حالتو شاید دو سال یکبار تجربه کنم هاهاهاها

فاطمه ایشالله کار پرچرب گیرت میاد… غصه شو نخور…
وحید بذار برسی بخیسی بعد بزنی ملتا نصف کنی…خخخخخخخ…آخه نرسیده نخیسیده…خخخخخخ
بچا شب خوش… خوش باشید و برقرار…

سلام آقا وحید
خخخ حالا چرا رهگذرو بزنی نصف کنی؟

خب کم کم داریم به پایان شبنشینی امشب هم میرسیم من با اینکه زیاد فعال نبودم ولی از خوندن کامنتا و گه گاهی هم کامنت دادن واقعا لذت میبردم.
امیدوارم دوستان هم در امتحاناتشون موفق باشند.
خب اگه دیگه ندیدمتون تا پستها و کامنتهای بعدی همتونو به خدای خوب و مهربون میسپارم.

سارا روی تردمیل می تونی بدوی. فقط واسه خاطر جمعی۱چیزی مثلا۱بند محکم رو به میله زیر فرمونش ببند و بهش متصل بشو که نیفتی. بعدش می تونی فرمون رو ول کنی و فقط اوایل باید۱کمی دقیق باشی که پا هات با لبه های تردمیل فاصله هاش کم و زیاد نشه یعنی چپ و راست نری. خیلی طول نمی کشه شاید۱یا۲بار که پا هات خود به خود روال دستشون میاد و حالا فقط لازمه با دست هات کمی نامحسوس واسه احتیاط هوای فرمون چپ و راست رو داشته باشی اون هم اگر شبیه من تجربه سقوط ازش رو داشته باشی و بترسی که مطمئنم نمی ترسی. بعدش استارتش رو بزن و دِ بدو! احتمال خیلی قوی میدم که بدت نیاد.

چه کاری میکنی رععععد من چیپس و ماست موسیر را خیلی دوست دارم.
شب خوش دوستان من امشب چندتا کامنت دادم این سایت خورد خوب بهش غذای درست حسابی بدید حسینی اینجوری که نمیشه فردا پستها را میخوره ها خخخخخخخخخخخخخخخخخخ.

بچه ها منم دارم بی هوش میشم برای خواب و چپیدن زیر پتو توی این هوای سرد. پس شبتون طلا. به قول خواهر زادم که هر وقت بهش میگم خوابای خوب ببینی بهم میگه تو خوابای بستنی و کرانچی و پفیلا ببینی با باب اسفنجی شکم گنده!!!!

چیپس و ماستم خبس… ولی با خنده… با گریه هیچی نیمیچسبه…
پریسااااااااااااا… آکله ها رو گرفتی شما یا نه هنوز؟ تو با منی یا برعلیه من؟ حیف دل و دماغم قاراشمیشه وگرنه خونتو میریختم فردا شب کله پاچه تو بار میذاشتم تو محله… نه دخترا کله پاچه دوس ندارن، سوپ پریسا بهتره… خخخخخخخخخ.. با نمکه واس سرماخوردگی ام خوبه…خخخخخ… شب خوش…