خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مهارت هائی واقعی برای زندگی بهتر قسمت هشتم

قدیما حریم خصوصی نبود حتی حمامش عمومی بود،
ولی چشم هیچکس هرزه نبود . اون روزا پای کسی جلو کسی دراز نبود،ولی پشت پا زدن هم نبود
. اون روزا حرفی توی دلها نبود که هیچ،حرفی هم پشت سر کسی نبود . اون روزا برگر و چنجه و بختیاری نبود ، ژله و پای سیب نداشت، نون و پنیر بود. آش های دور همی و سنگک و سبزی و انواع ترشی و آش بود .
اون روزا رنگ سال نبود، مانتو های رنگا رنگ نبود، پیرهن شیک و بی خط و یقه نبود هر چی بود توی بقچه مامان بزرگ بود
اون روزا پولی نبود، ولی دلها خوش بود . خوش به حال اون روزا ولی این روزها شاید همه مون پول داریم، شاید خونه داریم، ماشین داریم، هر چی بخوایم میخریم، ولی باز فکر میکنیم یه چیزی کم داریم، که اون روزا رو نداریم
. افسوس که دیگه دل خوش نداریم…….. کاش اون روزا خریدنی بود،کاش میشد، این روزا رو مثل اون روزا کرد . باز هم قدیمیا مثل همیشه درست گفتن که خوش به حال اون روزا… قدیما شبها بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می شمردیم و دلمون به وسعت یک آسمون بود … این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمریم … قدیمها یک تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یک دنیای رنگی … این روزا تلویزیونهای رنگی و سه بعدی و یک دنیای خاکستری … قدیما اگه نون و تخم مرغ تموم میشد ، راحت می پریدیم و زنگ همسایه رو هر ساعتی از شبانه روز می زدیم و کلی باهاش می خندیدیم … این روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر میگردیم تا که مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم … قدیما از هر فرصتی استفاده می کردیم که با دوستها و فامیل ارتباط داشته باشیم چه با نامه چه کارت پستال و چه حضوری … این روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، ارتباط با هم نداریم ، قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و ی فامیلو یه خونه پدر بزرگه و مادربزرگه……. این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو مادر بزرگه ?????? کو اون فامیل ؟ کو اون خونه ؟ قدیما توی قدیما موند … افسوس خلاصه اش وسیله ارتباط هست ولی خودش نیست خوش باشید مثل اون قدیما …..

۶ دیدگاه دربارهٔ «مهارت هائی واقعی برای زندگی بهتر قسمت هشتم»

سلام و درود بیپایان خدمت همه ی هم محله ای های عزیز و بزرگوار, واقعاً یاده قدیمها بخیر که عصرها زنهای همسایه دمه در خونه ها یک زیر انداز مینداختن و دور هم مینشستند و میگفتند و اگر کسی مشکلی داشت سعی میکردن که حلش کنند یا بچه ها هم همون عصرها توی محله ی خودشان دوتا تیم میشدن و گل کوچیک بازی میکردن یا گرگم به هوا یا هفت خونهه یا بالا بلندو اما امروزه چی شده زندگیها شده آپارتمانی و ماشینی حتی غذاها هم اون عطر و طعم قدیم را نداره دیگه بوی نون توی محله ها نمیپیچه هر جا تا چشم کار میکنه اون خونه های قدیمی مادربزرگها و پدربزرگها را تخریب میکنند و جاش یه آپارتمان یا برج میسازند قبلاً ها شاید به بهانه ی پنجشنبه ها و جمعه ها یا شب یلدا همه جمع میشدن خونه ی بزرگترها اما با اومدن واتساپ و دیگر شبکه های اجتماعی دیگر کو دید و بازدید و کو سراغ گرفتن از هم حتی خواهرها و برادرها هم یک سال دو سال هم دیگر را نمیبینند دوستان بیایید به بهانه ی شب یلدای عزیز این رسم بد را کنار بگذاریم و سری به دیدن مادرها و پدرها بزنیم قبل از این که دیر شود و دیگر آنها در جمع ما نباشند و از این ولی نعمتها بی نسیب شویم, ببخشید که خیلی طولانی شد و سرتان را درد آوردم, به امید روزهای خوب و شاد در زندگی همه, در پناه حق باشید بدرود و خدا نگه دار

سلام آقای نبی لو، سپاس و تشکر بیکران از این پست جذاب و قابل تامل شما؛
دلم برای مادربزرگم تنگ شد، کاش الان هم بود و باز هم به بهانه او خونش جم میشدیم؛
ما که اون قدیما نبودیم ولی کاش بودیم تا دیگر شاید دهه شصتی نمیشدیم،
منتظر پستها و حرفهای بعدی شما هستیم؛ شادکام باشین.

دیدگاهتان را بنویسید