خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هیچی دیگه! همینم مونده بود که یه مودم نصیحتم کنه!

ای بابا بازم این اینترنت من چرا قطع شد پس؟ بذار برم ببینم چشه. لابد از مودمه. برم بالا سرش. خب بذار یه بار خاموشش کنم. نه اصلاً بذار از برق بکشمش.

آآآآیییی یواش بابا چه خبرتهههه!

این صدای چی بود؟

صدای من بدبخت بود. خب قبل از این که منو از برق بکشی اول خاموشم کن لا اقل!

عجب مودم پررویی هستی! واقعاً که! تو اصلاً خجالت نمیکشی؟ این چه وضع اینترنت دادنه هاااان؟

خب به من چه؟ من که از خودم اینترنت تولید نمیکنم! خب برو یقه ی اون جایی که ازش اینترنت گرفتی رو بگیر به من چی کار داری چرتم رو زدی پاره کردی!

خوبه والله! من هزارتا کار با اینترنت دارم بعد جناب عالی چرت میزدی واسه خودت؟ بزنم نصف شی؟

من مودم میدونم که ادای دیگران رو در آوردن کار بدیه ولی توی آدمیزاد نمیدونی آیا؟

توی مودم اینو هم میدونی که فضولی کردن هم خیلی کار بدیه آیا؟

حقیقت تلخه آقا شهروز.

به جای این که درس اخلاق به من بدی، مثل یه بچه ی مودم کارتو انجام بده.

گفتم که. به من مربوط نیست. برو یقه ی شرکتی که مخابرات گرفتی رو بگیر.

ببینم اصلاً کی به تو گفته که یه دفه واسه خودت قطع بشی من کارام بمونه همش آیا؟

مثلاً چی کار داشتی که مونده؟ خب میخواستی بری تو اون سایتتون، چی بود اسمش، آهان محله ی نابینایان. یا نهایتاً بری تو اون گروههای واتساپی که راه انداختید دیگه! حالا اشکال نداره. نیم ساعت دیرتر برو به این کارهات برس.

همینم مونده یه وجب مودم هم به من تیکه بندازه. الآن ادبت میکنم.
آآآآی! وااااای! ولم کن نامرد! آنتنم داره میشکنهههه! آآآآی آنتنمممم! کمککک! کمککک!

معذرتخواهی کن. زوووود.

باشه باشه. ببخشید. معذرت میخوام. فقط جان من اون آنتنو ول کن دارم میمیرم از درد.

آهان. حالا شد.

آره حالا شد. حالا که زدی پدرمو دراوردی، زدی داغونم کردی، دلت خنک شد؟ الآن خوشحالی که من دارم درد میکشم؟

تقصیر خودته. اگر درست کار کنی و حرف اضافه نزنی اینطوری نمیشه.

حرفم اضافه بود آیا؟ یه طوری میگی هزااارتا کار داشتم هیشکی ندونه فکر میکنه تمام امور یه مملکت رو دوش جناب عالیه! ببینم تو خجالت نمیکشی؟

ببین باز داری عصبانیم میکنیهااا!
چیه؟ حرف حساب جواب نداره میخوای با زور منو ساکت کنی؟ اصلاً یادت میاد آخرین بار کِی با دوستات رفتی بیرون؟ کِی رفتی کوه، رفتی پارک، رفتی رستوران؟

خب کار داشتم.

چی کار داشتی؟ پست این و اونو منتشر کنی یا کامنت فلانی رو منتشر کنی یا فلانی رو ثبت نام کنی تو سایت یا هزارتا کار دیگه آیا؟

خب تو که میدونی چرا میپرسی؟

هی تو این سایتتون دیدم مینویسی قدیما فلان بود، اینطوری بود، همه چی خوب بود، همه دور هم بودن. خودت چی؟ خودت هم مثل قبلی؟ خودت هم مثل قبل تو خیابونا و این طرف اون طرف میری؟ خودت هم مثل قدیما انرژی داری؟ خودت هم مثل قدیما صداقت داری؟ اصلاً یادت میاد که آخرین بار کِی رفتی خونه ی بابا بزرگت؟ یادت میاد آخرین بار که داییها و خانواده هاشون رو دیدی کِی بوده؟

بذار ببینم. این چیزا به تو چه ربطی داره؟

هیچی. به من هیچ ربطی نداره. ولی همیشه حقیقت تلخ بوده. چه از زبون یه آدم، چه از زبون یه مودم. بابا پدرمو در اوردید. دیوونه شدم از دستتون. صبح تا شب شب تا صبح روشنم، هر دفه هم چند نفری میریزید سرم هی تو این سایت تو اون گروه تو فلان پیج. بی انصافها تو کارخونه ها هم دستگاهها رو چند وقت یه بار خاموش میکنن که استراحت کنن.

حالا نیست خیلی هم خوب کار میکنی! پدرمون در میاد یه سایت باز میکنیم انقدر که جناب عالی سرعتت عالیه.

تو این خونه پنجتا گوشی و دوتا لپتاپ هست. تازه این به جز وقتایی هست که مهمون ندارید. خیلی وقتها هم اکثرشون به من وصلن. خب من باید سرعتمو بین همه ی اینها تقسیم کنم. تو از من چه توقعی داری؟ من یه مودمم نه یه ماهواره ی فضایی!

خیله خب بابا! اصلاً نخواستیم. الآن میگیری یه دل سیر کتکم هم میزنی.

یه روز میرسه آقای شهروز خان که همین روزها رو هم حسرتشو میخوری. ببین کِی گفتم. یه روز پشیمون میشی که چرا دیر به دیر به پدر بزرگ و مادر بزرگت سر زدی. یه روز پشیمون میشی که چرا بیشتر با دوستات و خانوادت نبودی. ببین کِی بهت گفتم.

تو در مورد من چی فکر کردی هاان! فکر کردی من خودم از این وضعیتم خوشم میاد؟ اصلاً میدونی چیه؟ آره من دوستامو خیلی وقته ندیدم. ولی هر وقت هم همدیگه رو میبینیم همش حرف از سایت و فلان اتفاقش و فلان گروه و فلان اتفاق و فلان پست و فلان کامنته. میگی خانواده؟ آره. داداشام همشون دنبال کارهای خودشونن. همش سرشون تو گوشیشونه. دیگه مثل قبلترها برام وقت ندارن. حتی بعضی وقتها صبح که خوابم میرن بیرون از خونه و شب که خوابم برمیگردن. بابام شب که میاد خونه انقدر کار کرده که حال حرف زدن هم نداره. مامانم هم مثل بقیه همش یا تو گوشیشه یا تو آشپزخونه ضمن تو گوشیش بودن داره یه کارایی میکنه. گفتی مادر بزرگ و داییها. پارسال شب یلدا دور هم خونه ی پدر بزرگم جمع شدیم. تو اون چهار پنج ساعتی که اونجا بودیم، همش هممون سرمون تو گوشیهامون بود و مشغول گشت زنی تو فلان گروه و فلان سایت بودیم. انقدر سرد و بیروح بود جمعمون که خودمون هم کلافه شدیم و از اون به بعد اون شب شد سوژه ی خنده ی ما که میگفتیم هر سال خدا کنه شب یلدا دور هم بریم تو گوشیهامون. حتی مادر بزرگم هم گوشی داره و همش میره تو تلگرام. چی فکر کردی پیش خودت؟ فکر کردی همه ی دنیا آباده و من فقط عوض شدم آیا؟ نه عزیزم. همه همینن. همه سرشون تو لاک خودشونه و هر کس بخواد از لاکشون بکشدشون بیرون با خاک یکسانش میکنن. الآن کسی اگر بخواد بره جایی مهمونی، اگر یکی از شما مودمها تو اون خونه نباشه، مهمونی رو کنسل میکنه. الآن اگر بری رستوران و یکی از شماها نباشه خیلی راحت میزو ترک میکنن میرن بیرون از رستوران. الآن حتی مسجدها هم یکی از شماها رو دارن که اتفاقاً رمز هم نداره.

به ما چه؟ ما مودمها که فقط یه مشت سیم و آیسی و این چیزا بیشتر نیستیم. شماها خودتون بودید که خودتون رو به این روز انداختید. اون شازده خانم بدبخت شما تا کِی باید منتظر بمونه که شما از پای لپتاپت تکون بخوری یه حرکتی بکنی که بتونی دستشو بگیری برید سر خونه زندگیتون هاااان!

ببین دوباره روت زیاد شدها! این چیزا به تو چه مربوط؟

اصلاً تا تکلیف دختر مردمو روشن نکنی روشن نمیشم. هرکاری میخوای بکن.

میگم چیزه. تو که مودم خوبی هستییییی، تو که انقدر سرعتت خوبه، تو که انقدر مودم باشعوری هستی، خب روشن شو دیگه! خب من باید از تو استفاده کنم تا با شازده خانم حرف بزنم. ببین الآن منتظرمه هااا!

من گول نمیخورم. از اینترنت خبری نیست. برو پی کارت. تا حالا مفت هم نمی ارزیدم، سرعتم کم بود، یه دفه چی شد مهربون شدی!

خب من تازه فهمیدم که تو چه قدر اذیت میشی. واقعاً تعداد دستگاهها زیاده برای همین تو سرعتت کم شده.

شرط داره.

چه شرطی؟

باید قول بدی دیگه از این به بعد درست ازم استفاده میکنی. زود به زود میری به بزرگترهات سر میزنی، میری بیرون از خونه، میری به طبیعت، میری سفر و از این چیزا.

خب قبوله. تا جایی که بتونم قول میدم.

به فکر آیندت هم باید باشی تازه.

اونم قبول.

ببین فقط به خاطر شازده خانم روشن میشم. وگرنه چنان حالی ازت میگرفتم که حسابی حظ کنی. زود باش منو بزن تو پریز ببینم.

باشه باشه. بیا اینم پریز.

حالا روشنم کن.

خب اینم دکمه ی روشنت.

خب صبر کن بذار چراغهام روشن بشن، خب این چراغ اینترنتم بذار سبز بشه، ای داد بیداد.

چی شد؟

اینترنت نیست. چراغم سبز نمیشه.

نهههه. خواهش میکنم. جان من همه ی تلاشتو بکن. ببین تو میتونی. تو مودم قویی هستی.

خخخ شوخی کردم. سبز شدم.

ببین هیچ خوشم نمیاد از ندیدنم سوء استفاده کنن. باید به خاطر این کارت تنبیه بشی.

آآآآییی ببخشید، اشتباه کردم، تو رو خدا آنتنمو ول کن داره میشکنه، خواهش میکنم، اشتباه کردم، جان شازده خانم ولم کن.

واقعاً که. کی به تو اجازه داد جون اونو قسم بخوری هااان؟

دیگه وقتی پای جون خودم وسط باشه برای نجات خودم هر کاری لازم باشه میکنم.

ببین من دارم میرم. فقط وای به حالت اگر دوباره قطع بشی. این بار از پنجره میندازمت بیرون.

عمراً. اون وقت بی مودم میمونی کپک میزنی بدبخت خخخ.

واقعاً خیلی رو داری.

به قول اون رفیقت چی بود اسمش، آهان مجتبی. به قول مجتبی همین که هست.

اصلاً میرم یه مودم دیگه میخرم.

برررو بابا. فکر کردی نمیدونم تو کارتت هیچی پول نداری؟

ببین واقعاً میزنم لهت میکنمااا!

برو. برو پسرجون پی زندگیت. تو الآن کارت گیر منه هیچ بلایی هم سرم نمیاری. دست بهم بزنی قطع میشم خودتو بکشی هم وصل نمیشم خخخ.

واقعاً که!

۹۵ دیدگاه دربارهٔ «هیچی دیگه! همینم مونده بود که یه مودم نصیحتم کنه!»

خخخخخخخخ
حسینی دیشب رفتم دیوان حافظ و خواستم تفألی بزنم بر احوالاتم
دیدم حال شازده خانم شما رو پرسید خخخ
فقط خواجه بیخبر بود، اونم باخبر شد
این مودم که هیچ همه میدونن که نمیجنبی
اصن چرا امروزم نرفتی دنبال کارت
خیلی حرفای این پست حرف دل خیلیاست ولی کو گوش شنوا

سلام سیتا.
کاری که دنبالشم چند روز باید منتظر بمونم تا جوابشو بهم بدن.
برای همین الآن معطلم.
حافظ هم بیخود میگن آخرین نفر میفهمه.
اولین نفری که میفهمه اتفاقاً اونه.
چون هی میرن نیت میکنن ازش فال میگیرن خب ندونه نیت چیه که فال نمیده بهمون خخخ.
ممنون از حضورت.
پیروز باشی.

سلام واقعا پست جالبی بود.
آره واقعا الآن صله ی رحم هم مجازی شده با یه s یا زنگ حله
اگه جای هم بریم و اگه گوشی نباشه و همه بیگوشی بشینن یا از جنگ و این چیزها حرف زده میشه یا از گرانی و یا از فلان فیلم شبکه ی ……
حرف زیاد ولی نه جای گفتنش هست و من باید زودی برم دانشگاه تا استاد مثله مودن من رو تنبیه نکرده
راستی اگه روش تو تو پر سرعت کردن اینترنت جواب داد بیا به ما هم بگو.
اشکال نداره من حاضرم چند دقیقه ای این غرغر ها رو تحمل کنم.
بازم سپاس انشا ا…. به زودی خبرهای خوب برامون میاری. و یه جشن با حال مجازی میگیریم. خخخخخخ

سلام حسینی خخخخخخخخخخ.
دیشب خونهی داییم بودم,من و دختر داییم خیلی جوریم,اما دیشب چند کلمه بیشتر حرف نزدیم,من توی شب نشینی بودم و اون هم نشستِ بود کنارم,تازه خیلی از این خخخخخخخخخ نوشتنمون خوشش اومده بود خخخخخخخ.
راست میگی ما وقتی میخوایم بریم جایی اول به این فکر میکنیم که اینترنت دارن یا نه,این خیلی بده,همهگیر هم هست.
نمیدونم چرا اینجوری شدیم,مدمت راست میگه,خیلی غافل شدیم.
پست را که خوندم اولش خندیدم ولی خوب که فکر میکنم خنده ندارِ باید به این حال خودمون گریه کنیم.
مرسی که زحمت کشیدی.
میگم تو راحت پست میزنی ها,خوش به حالت.

سلام فاطمه.
خب آره متأسفانه الآن هرجا اینترنت باشه ما هم هستیم.
حتی مسافرت هم میخوایم بریم میریم جایی که اینترنتهای موبایل آنتن بده.
پست زدن هم اصلاً ترس نداره.
تو برای خودت بزرگش کردی.
مرسی که هستی.
موفق باشی.

سلام. یاد حرف طاها افتادم! همون که وقتی میگفت حرص بعضیا درمیومد.
بعدشم اذهان عمومو منحرف نکن! هنوز پرونده رشوه گیریت از شرکت نون فه در جریان! تازه شنیدم باعث اخراج امیر سرمدی از کارشم شدی!.
بعدشم هی از شاهزاده خانوم مایه میذاری یه وقت دیدی به جای اینکه خوشش بیاد زدو از وسط نصفت کرد! هرچند البته اگر تویی …ی از نصف شدن به دست شاهزاده خانم لذت میبری! داخل پرانتز بازم یاد حرف طاها افتادم.
در کل هم که حق با مودم ما هفته پیش دو سه روز رفتیم تفریح در حین انجام کار هرچی گفتیم بیا نیومدی. تازه داداش اینی که الان باهاش صحبت کردیم بود مشغول خدمت به خلق بود.

سلام اشکان.
ببین من اگر بتونم امیرو اخراج کنم میتونم تو رو هم یه بلاهایی سرت بیارمااا!
نمونش پارچ آب و صاحب پارچ آبه که یه سفارش بهش میکنم این بار به جای محتویات پارچ، خود پارچ رو تو سرت خورد کنه.
دیگه اون موقع اگر یه فلش ۳۲ گیگ هم آهنگ الهه ی ناز بذاری گوش بدی جواب نمیده که نمیده.
همچین میگه انگار رفتن جاده چالوس تفریحات که من نرفتم.
این مدل تفریحات مال خودت و خودش. دستت درد نکنه از شما به ما رسیده خخخ.
حرفام فعلاً تموم شدن تا زمانی که دوباره زبونت دراز بشه.

سلام به شما .مودمتون حق داره اینقده همه وابستش شدن که هیچکی حواسش به هیچکی نیست .نه هم رو میبینند و نه هم رو میشنوند .اصلا اگرچه هستند اما در واقع بهتره بگیم نیستند .خخخ خیلی دیگه فلسفی شد

سلام عمو.
این قطعیهای سایت به خاطر رفع مشکلات سرعت سایته که یه وقتایی مجبور میشیم سایتو قطع کنیم. من قول میدم حد اکثر تا پایان ماه صفر مشکل برطرف میشه.
یکی دو هفته تحمل بفرمایید ممنون میشم.
پایدار باشید.

سلام مودم، ای وای ببخشید سلام شهروز.
خب راست میگه این مودم فلک زده ی آنتن شکسته.
این همه ادعای قدیم قدیم داری، تو چرا اینقدر جدید شدی؟
نوشابه ی شیشه ای که هنوزم پیدا میشه، کوچه خیابون و دوست و رفیق هم که کم و بیش هست.
تازگیها که ظاهرا یه شازده خانم هم به قدیم و جدیدت اضافه شده، دیگه چی میخوااااااااااااااااااااااای؟
پاشو به خودت بیا که داری فسیل میشی.

سلام مودم. تو حق داری. تأیید کردن های ما رو هم جدی نگیر ما آدم ها به خودمون هم راست نمیگیم. الان پای حرف هات میشینیم و هی میگیم آخ راست میگی خیلی بد شدیم کجاست دیروز ها کو قدیم ها ما چرا اینهمه از هم جدا موندیم چرا اینهمه بد شدیم و چه و چه ولی فقط این ها رو در اطرافمون می بینیم و میشینیم به حسرت خوردن و آه کشیدن. ۱درصد هم نمی جنبیم که از خودمون شروع کنیم. اولیش خودم. این هفته که گذشت عجیب حسرت لحظه هایی رو داشتم که می شد صمیمی تر سپری کنم و نکردم. حالا کسی که من اون همه باهاش خاطره های قشنگ داشتم، توی خونوادش قاطی بودم و با بچه هاش زیر پر و بال مامان هامون رشد کردیم رفت! واسه همیشه رفت و من با اینکه می دونستم رفتنیه، با اینکه سال ها بود می دونستم هر لحظه ممکنه دیگه نباشه، باز مات این رفتن، وسط اونهمه جیغ و گریه و ضجه و اشک اطرافم بدونه جیغ و گریه و اشک جا موندم. اون عزیز دیگه نیست و تو هستی. ساکت و بی حرف نشستی داری حماقت ما آدم ها رو تماشا می کنی ولی مطمئنم نمی خندی. حتی تو هم اینقدر سرت میشه که این احوالات ما گریه داره نه خنده.
ولی از حق رد نشیم، جهان امروز جهان صمیمیت های دیروز نیست. من گاهی یعنی بیشتر لحظه هام به شدت توی این جهان احساس غربت می کنم و میام طرف تو. بد بهت بسته شدم. کمک می کنی به من. کاش می شد۱روز صبح بیدار بشیم و تمام دل ها۱زمان همراه چشم های خوابزده ما بیدار می شدن. اون زمان هم تو خستگی در می کردی و نمی شدی سنگ صبور ساکت یکی مثل من، هم ما آدم ها یادمون می اومد که آدمیم نه رباط.
معذرت. دلم گرفته بود از اینهمه غربت آدم توی این جهان سیمی. سرت رو درد آوردم. خوب، من برم۱چرخی توی جهان مجازی بزنم. با کمک تو. این طوری نگاهم نکن. چه انتظاری داری؟ تمام اطرافم این مدلیه میگی من چیکار کنم؟ برم بچسبم به ملت که گوشی هاتون رو بذارید کنار بشینیم حرف بزنیم؟
کاری نمیشه کنی. کاری نمیشه کرد. این حرف ها که ما هنوز جا داریم بیدار بشیم تمامش خیالاته. بیخیال. من میرم اینترنت گردی کنم. تو هم اگر ازت بر میاد کمتر کند شو و کمتر اذیتم کن باشه؟ می دونی؟ ممنونتم که هستی. خیلی زمان ها اگر نبودی من معلوم نبود الان کجا بودم.
سلامت باشی!.

درود شهروز گرامی.
نکات مهمی بود توی این نصیحتهای مودم خان.
ان شا الله رعایت میکنیم تا کمتر آسیب ببینیم.
البته همه اش مقصر مودم نبود این اینترنت و شرکتهایی که خدمات اینترنتی ارائه میدهند بیشتر مقصرند
مثل شاتل که حالا از سازمان تنظیم مقررات رادیوئی اخطار گرفته تا دیگه از سرعت یا اعتبار مشتریها سرقت نکند.
من ۵ گیگ گرفتم نه دانلود کردم نه فیلم دیدم نه اسکایپ زیاد اومدم خب همش رفت
اونم ظرف ۴ یا ۵ روز.
ولی من از شاتل خدمات نمیگیرم از جایی میگرم که بدتر از شاتل هستش.
خب دیگه این شرکتها هم باید یه جوری زندگیشون سر و سامون بگیره.
ممنون از مطلب مناسب

درود بر عطای عزیز.
خوبه از شما حجم دزدیدن از من که نامحدود مخابرات دارم زمان میدزدن.
وقتی سرعتشون میاد پایین زورشون نمیرسه سرویس بدن یه عده رو قطع میکنن الکی وقتی زنگ میزنیم میگن اختلال شبکه داریم.
ما هم مثلاً نمیفهمیم خخخ.
مرسی از حضورت.
پیروز باشی.

سلام
آهای مودم خوب و با عاطفه اطمینان داشته باش که من اگه دیدم که این آقا زیاد اینجا چرخ میزنه و زیاد اینجا حرص میخوره بهت میگم یه جوری بهت اطلاع میدم یا با شازده خانم تماس میگیرم و ازش میپرسم که چقدر برای کارش پیگیری کرده؟ اگر دیدم که پیگیری نمیکنه باید قطع بشی تا حساب کار بیاد دستشون وااااای من تا حالا اینجوری با مدیر صحبت نکرده بودم خدا به خیر کنه الفراااااار به قول پریسا سوراخ موش میخریم خدای من.

سلام آقا شهروز
این بار هم عالی نوشتید.

با وجود اینکه به اینترنت معتاد شدم، ولی هیچوقت دوست ندارم تو مهمونی برم که همه یا سرشون تو گوشیه یا فقط به یه سریال خاص توجه دارند یا مانند اینها.
ما هم از این نوع دور همیها که واقعا در فضای صمیمی باشه داریم، ولی متأسفانه مثل سابق نیست و خیلی کم پیش میاد.

تلنگر خوبی بود. بازم ممنون.

ولی بچهها اینقدر که از خوبی گذشته و بدی شرایط فعلی میگید واقعا اینجورایم نیستاا. اول که در گذشته و قدیم هم بین مردم اختلاف قهر دعوا بزن بزن هم کم نبود بودند برادر خواهرهایی که سالها با هم قهر بودند سر مال دنیا و ارث و میراث به هم میپریدند خلاصه اون قدرها هم وضعیت گل و بلبلی نبود که ما فکرشو میکنیم. دوم اینکه حالا فرض کنید که دیگه کسی سرش تو گوشیش نباشه واقعا وقتی دور هم هستیم
چه حرفی برای گفتن داریم همش باید بگیم دیگه چه خبر؟ دیگه چه خبر؟ از دختر فلانی چه خبر از پسر فلانی زن فلانی شوهر فلانی چه خبر؟ و خلاصه اگه خوب دقت کنید میبینید که در تجمعات خانوادگی تا پای دیگرا وسط کشیده نشه و تا غیبت پشت سر اینو اون نشه انگار حرفی برای گفتن نداریم. تو خیلی از همین جمعهای خانوادگیه که اختلافها کینهها بددگمانیها دامن زده میشه. اینارو گفتم که بگم مودم جون دستت درد نکنه که تونستی همه ما رو سر کار بذاری و باعث شدی که ما کمتر غیبت کنیم کمتر÷ پشت سر اینو اون حرف بزنیم. مرسیییی مودم جووووون.

اینم حرفیه.
ولی حد اقل قبلترها از مشکلات هم بیشتر خبر داشتیم و به کمک هم میومدیم.
الآن طرف مریض میشه میره بیمارستان خوب میشه برمیگرده خونه تازه بقیه خبردار میشن.
الآن طرف بچش ماه عسلشم میره تازه میفهمیم که بچش ازدواج کرده.
الان طرف چهلمش میگذره تازه میفهمیم مرده.
خب اینها واقعاً خوب نیست.

مودم الکی خودتو خسته نکن.
این شهروز نصیحت پذیر نیست که نیست.
دو ساله هی شازده شازده می کنه. اما نمیگه شازده کیه آیا.
هر وقتم میگه شازده، من یاد اون کاراکتر شازده تو فیلم رضا عطاران میفتم. همون پیر مردِ رو میگم.
فکر کنم اسم سریالش متهم گریخت بود.
البته از شهروزم بیش از این انتظار نمیره. خخخ
حالا مودم اینا رو بیخیال. بیا یکم تجدید خاطره کنیم و ازین زندگی ماشینی فاصله بگیریم.
تقدیم به بچه های جدید محله.
یا کسانی که قبلاً این گزارش منو نخوندن.
روایتی مستند از ۱۴ و ۱۵ بهمن ۹۲.
در این گزارش، من خاطره ی برف بهمن ۹۲ رو به صورت یک گزارش دراوردم. یعنی هر اتفاقی که برای خودم و همراهان سایتم افتاده بود رو به صورت یک گزارش مستند نوشتم.
تمام چیز هایی که در این گزارش میخونید واقعی هستش.
فقط بگم این گزارش برای زمانیه که من وبلاگ داشتم.
همون وبلاگ در اول دی ماه سال ۹۳ تبدیل به سایت شده و آدرسشم این هاست.
http://www.tehranweather.ir
http://www.iran-weather.ir
خاطره ی روز برفی من.
دونه های درشت برف روی سرم میشینه ,انگاری آسمون میخواد زمین رو به آغوش بکشه,درختا دستاشونو باز کردن تا به استقبال گرمترین و امن ترین آغوشی برن که عمری سایه ی سرشون بوده. مادرم میگه وقتی تو به دنیا اومدی,سحر یه روز برفیبود . آسمون اونقدر نرم و سبک بود که میتونستیم تا نفسهای خدا بال بزنیم.حالا می فهمم چرا وقتی آسمون بغض برف داره خواب از چشمای من پر میزنه,بیداری من با سحر یه روز برفی شروع شد,وقتی هزار فرشته روبه روم ایستادند و به من نگاه کردند ,هزار صبح در راه بود و من اولین صبح رو با تو آغاز کردم.تنها بهونه ی من برای تند وتند ورق زدن تقویم روی میز ,نزدیک شدن به اون سحرگاه برفیه…

برگای تابستون ۹۲رو ورق میزنم,عطش همه ی اون روزا ,بوییدن و لمس کردن یک لحظه خنکای مطبوع تو بود.روزهای گرم و طولانی تیر و مرداد ,آفتابی که شمشیر رو از رو کشیده بود ,آسفالت داغ کف خیابون که حتی مقاومت لاستیکای ماشینام شکسته بود و حرارت دلای ما آدما هم با هیچ بستنی یخی خاموش نمیشد . صبرم سر اومده بود تا اون روزای خرما پزون افتاد به سراشیبی شهریور و مهر.گفتم خزون که بیاد ,بوی نم بارون که بلند شه,باغچه خونه که نفسی تازه کنه,توام بقچه ی اخمت رو کم کم باز میکنی و به رومون میخندی . اما یادم رفته بود,چندساله که نفس کشیدنای بدون ماسک و فیلتر عصر پاییزی برامون شده آرزوی محال!! .روزای پاییزیمون افتاده روی غلطک سرب و گوگرد,کارمون شده تخته کردن در و پنجره ی مدرسه و مهدا,اونوقت درای اورژانس و بیمارستانا رو چارتاق باز میکنیم تا اگه نفسی از دود و غبار بند اومد ,تند و تند گره از نفس به شماره افتاده باز کنیم,همیشه میگن کارو به کاردونش بسپار. به نظرت آدما میدونن باز کردن گره ازون نفسا هوای توئه؟بوی توئه ؟..برف,برف,چیزی بگو تا بهار با همه ی شکوفه هاش میون برگای دفتر عمرمون متولد بشه ,بیا و نفساتو درون اتاقامون بفرست و نگاهتو روی گلدونای سیاه و دود زده مون مهمون کن. وقتی تو هستی تمام نوستالژی های کودکی و نوجوانیم از خاطراتی که با هم داشتیم زنده میشن.اون خاطرات برام همیشه سبز و زنده ان,اونقدر زنده که اینروزا تمام قامت جلوم وایسادن و با دستش ,تونستم خونه ای مجازی بین دوستای حقیقیم بسازم. .حالا که قراره توی این زمونه همه چی مشترک باشه، من هم یکی از بهترین خاطراتمو از تو به اشتراک میذارم. ششم بهمن ۹۲ بود که در راه بودنتو از همه جا خبر میدادن. منم مثل همیشه پیگیر و منتظر.داشتم کارای وبلاگ رو روبه راه میکردم که مادربزرگی از من پرسید:

*پسرم پس کی نوه های من برف می بینند؟ من اون شب، بهشون قول برف دادم

مادربزرگ راست میگه ,بچه ها بیدارن,باد می آد,پیرهن ابرا خیسه,ستاره ها روی بالشتهای نرم و پف کرده ی ابرا خوابن,پس چرا تو به ایوون خونه ها نمیای؟خیابون های شهر منتظر توان.تویی که وقتی با سکوتت میای عجب هیاهویی بپا میکنی و از همه ی بستنی یخی های دنیا سردتری. اینروزا برای انتظار کشیدن ,دیگه من تنها نیستم,همه ی دوستام و همشهریام پابه پای من ,نقشه ها و آسمون رو رصد میکنن ,تا شاید نقش تو توی آسمون پررنگ تر بشه. ۲۲ دی ماه سال ۹۱ بود که وبلاگ هواشناسی خودمو [www.tehranweather.blogfa.com] راه اندازی کردم. پاییز ۹۲، یکی از کم بارش ترین پاییز های تهران در دهه های اخیر بود. بارون های طولانی مدت و بارش برف، برای همشهری های تهرانی حسرت شده بود. زمستون ۹۲ از راه رسید. نقشه های بلند مدت رو که چک میکردم، همه ی الگو ها خبر از بهمنی رویایی و پر برف در نیمه شمالی ایرانو مژده میدادن. انگاری انتظار ها داشت به سر میرسید، ۱۴ بهمن ۹۲، در وبلاگم تیتر زدم: برف سراسری میشود، مدیترانه برف را به ایران هدیه میدهد، سرما از سیبری میتازد.

وبلاگ من ,دوستانی به وسعت ایران داره. از همه جا ، مشهد ، شیراز، سمنان، اراک، کرج، ارومیه و کلی از شهر های قشنگ ایران زمین رو هم پوشش میده. روز موعود، ۱۴ بهمن ۹۲ از راه رسیده.

*رضا از کرج: خدا رو شکر الگوها تغییر کردن و کمی تقویت شدن…امیر جان شما هم خسته نباشی …دمت گرم*. وقتی خبرای تو رو سطر به سطر به بچه ها میدم، هرلحظه منتظرم که چادر مخملی سفیدت رو همه جای شهر پهن کنی. اینجاست که خستگی به تنم راه نداره. یه وقتاییم باید اندازه ی نشستنت رو پیش بینی میکردم,که به نظرم سخت ترین جای کار بود. چون تازه خبرای رسیدنت رو داده بودم و باید دست به عصا همه چی پیشبینی میشد. *اردوان: امیر به نظرت امشب ارتفاع برف در پاسداران تهران به بیش از ۲۰ سانتی متر میرسه؟*

اون شب تا صبح، بچه ها لحظه به لحظه از اومدنت میگفتن. اینکه چقدر همه جا رو سپید میکنی, تازه,بعد از اومدنت باید امید میدادم که بازم هستی و مهمون زمستون ما میشی. * نگین: اقا امیر یعنی امید داشته باشیم که تو هفته های بعد و اسفند بازم برف خوب میاد؟*

اونشب فقط تهران و اهالی این شهر منتظرت نبودن. خیلی از بچه ها از شهریار، کرج، رباط کریم، پاکدشت، پردیس، ورامین، ملارد و قرچک چشمشون به آسمون یخ زده بود. *محمد:امیر فکر میکنی بارش رباط کریم از کی شروع بشه و شدتش چقدره؟* اون شب، غیر از بچه های تهران,یکی از دوستای مشهدیمون هم مارو همراهی میکرد. *شایان: سلام. خیلی خوبه که این سامانه واسه تهران تقویت شد. انشالا حداقل ۱۰سانت برف سراسری داشته باشید…
اما رکورد دمای سال ۸۶ و بهتره بگم چند دهه اخیر در مشهد شکسته شد و کمینه ایستگاه فرودگاه بامداد امروز دوشنبه ۱۴ بهمن، -۲۳ ثبت شد.*

یه وقتاییم با بچه ها ساعت دقیق اومدنت رو چک میکردیم. گاهی هم برخی نقشه ها نشون میدادن موج بارشی روی تهران ضعیف شده. این وقتا به هم دلگرمی میدادیم که فعلا مهمه که برف بیاد کم و زیادش درست میشه . *سارا: امیر بارشها فرقی نکرده؟ ؟؟؟انگاری ضعیف شده درسته؟ یا نه…*

اردوان هم پیگیر همین موضوع بود.

*آقای سرمدی،سایت های هواشناسی میگن که دوباره موج تضعیف شده.آیا واقعیت داره؟* ساعت ها سپری میشد و من صبورانه و با علاقه سوالات بچه ها رو جواب میدادم . یه وقتاییم توی بالکن میرفتم و ریه هامو از هوای اومدنت تازه میکردم. خیلی ها هم واسم پیام تشکر میفرستادن. *سعید: سلام امیر جان. تلاش و انرژیت در اهمیت دادن به وبلاگت ستودنیه. امیدوارم با همین پشتکار ادامه بدی.* شب داره از نیمه میگذره. به این فکر میکنم که به بچه ها قول یه برف سراسری و درست و حسابی دادم، حداقل واسه شهر تهران. اونچه که روی نقشه های هواشناسی بود با احتساب حداقلها هم میشد قول برف فراگیر رو داد.اما هنوز هیچ خبری نشده . یه وقتایی بچه ها از آسمونی که توش ستاره ها خودنمایی میکنن میپرسن . بعضیام از ابرای نازک و بی رمق توی آسمون ناراحتن. دو شنبه ۱۴ بهمن ساعت ۱۰ شب. کم کم بارش پراکنده و خفیف برف بخش هایی از تهران رو در بر گرفته. *محمد: امیر پرند و رباط کریم ستاره معلومه ولی برف خیلی خفیفی داره میزنه. چجوریاس؟ کی کاملا ابری میشه و برف شدت میگیره؟؟؟

میرم توی بالکن وامیسم، دونه های ریز برف ، مثل دونه های نمک زیر پام صدا میده,هوا بوی برف میده، ولی نمیشه بین انگشتات لمسش کرد. نمیشه توی مشتت بچرخونی و باهاش کرختی زیر پوستت رو احساس کنی. من، یه شب برفی و رویایی رو به بچه ها قول داده بودم,شبی که میشه پشت پنجره وایساد و دونه های درشت برف رو که تند و تند و با دستپاچگی خودشون رو به زمین میرسونن تماشا کرد .برمی گردم و دوباره وبلاگو نگاه میکنم. نظرات و سوال های مردم، و اخبار لحظه به لحظه میاد روی سایت. عجله و سوالات بچه ها گیج و دستپاچم کرده,منتظر یه روزنه ی امیدم,کسی که بیاد بگه نزدیک خونه ی ما برف نشسته و داره ارتفاع میگیره که شهاب گفت:

*سلام. پونک یه برف خیلی خوبی داره میاد. حدود ۵ سانتی نشسته. مدارس ابتدایی و راهنمایی اینجام تعطیل شده انگار. امیدوارم تا صبح اینقدر بیاد که دبیرستانها و دانشگاهام تعطیل بشه تو کل تهران.* برای اینکه حرفهای شهاب رو پیگیری کنم از شبکه خبر اخبارو دنبال میکنم,خبری که وقتی شنیدم دلم کمی آروم گرفت : مدارس مناطق یک تا ۵تهران,به علت برف و یخبندان فردا سه شنبه ۱۵ بهمن تعطیل است… تمام زحمات و شب بیداری های من داره با اومدنت رنگ میگیره,برف عزیز من,وقتی قدم توی خونه هامون میذاری,گلدونای کوچکمون از بزرگترین جنگلها هم زیباتر میشن.وقتی همه چیز رنگ تو رو میگیره، رنگ پاکی و یکرنگیت، انگار مردم شهر من هم بیشتر با هم یکرنگ میشن. برف، سراسر شمال تهران رو فرا گرفته ولی هنوز خیلی از بچه ها از مناطق مرکزی و جنوبی شهر، از ناامیدیشون میگن. اینکه هنوز اثری از برف، تو محل زندگیشون نیست. اما من هنوزم با امید و دلهره ای توامان ادامه میدم,که میاد,انشاءالله میاد,شاید اینبار هم وعده ی ما سحر باشه,سحر ۱۵بهمن ۹۲..

امشب,وقتی آسمون خوابیده و دریاها توی سکوتن,نفس های تورو به نسیم میدم تا به ابرا برسونن,بخاطر دستها و چشمهایی که تورو دوست دارن. زودتر بیا. ساعت ۳ بامداد شده. کم کم داریم به سحر نزدیک میشیم,یه دریا خواب توی چشمام موج میزنه,بیشتر از انتظار اومدن برف ، حس مسوولیت و پاسخگویی به سوالات بچه ها، روی دوشم سنگینی میکنه.نظرات رو که میخونم ,حس میکنم صدای قلبمونو آسمون و ابرای برفی شنیدن:

*علی صبوری: ساعت ۳-۱۵، شهرک راه آهن برف خوبی داره میباره امیدوارم قطع نشه.*

*صادق: اینجام برف گرفته فلکه اول آریا شهر.*

*پوریا-میدان فردوسی: شدت برف بهتر شده و شکل و شمایل ابرها امیدوار کننده تر.*

*سید امیر-شهدا: خدا رو شکر برف تو تهران شروع شده خیلی هم شدیده همه جا رو سفید پوش کرده.*

*سارا-شهر ری: : برف بسیار شدید می باره در منطقه ی ما..زمین و زمان سفیدپوش شده در عرض چند دقیقه*

سحرگاه روز ۱۵بهمن ۹۲,من از تو خاطره ها دارم,از امیدها و دلهره ها,از انتظارها و خندیدن ها,بازم مثل ۲۴ سال پیش ,آسمون سحر به روم خندید، یه سحر برفی و سپید و امروز تکرار خنده اول بهمن ۶۸ بود.

سه شنبه ۱۵ بهمن، ساعت ۷ صبح، ، آسمان تهران تمام ابری همراه با رگبار برف، دما ۷ درجه سانتیگراد زیر صفر، سرعت باد ۵ متر بر ثانیه و جهت باد از سمت شمال غربه.

سیل نظرات بچه ها,وبلاگ منو پر از شور و هیجان کرده:

*رسول: تبریک میگم امیر جان با دوربینای راهنمایی و رانندگی هم از سطح شهر میشه بارش سراسری برف رو دید. خدا رحمتشو از ما دریغ نکرد.*

*شهاب: سلام. پونک ارتفاع برف به ۲۰ سانت رسیده. خدا رو شکر هنوزم داره با شدت میباره. امسالم بالاخره یه برف خوب دیدیم. از جاهای دیگه تهران چه خبر؟*

*محمدحسین: ارتفاع برف در پردیس به ۱۵ سانت رسیده. خدا کنه پیش دانشگاهی در نوبت عصر تعطیل بشه.*

*احمدرضا-شهرک ولی عصر: سلام امیرجان واقعا خسته نباشی.خدا روشکر سرانجام تهران سفید پوش شد.فکر میکردم فقط من دیشب نخوابیدم ولی انگار خدا دیشب خیلی با شب زنده داری عاشقای برفش سرگرم بوده . دیشب کلی گلایه کردم که خدایا چرا برف همش واسه بالا شهریاس مگه ما دل نداریم؟ اما امروز یه برف خوشگل تحویل ما جنوب شهریام داد.*

از علی صبوری,یکی از دوستان عزیز و پیگیر همیشگی وبلاگ میپرسم دوست نداری بری دربند؟ که میگه:

*زنجیر ندارم. دیشب اصلا نخوابیدم حالا شاید رفتم. بارش تا کی ادامه داره؟

وقتی گفت نخوابیدم، تازه یاد خودم افتادم,تمام شب بیدار بودم,بیدار و منتظر. شب قبل، انگار داشت باورم میشد که بازم قرار نیست برف بیاد…اما حالا ,این ارتفاع برف,این هوای شور انگیز,شادی بچه ها و بعد از مدتها تعطیلی مدارس تهران اینبار نه بخاطر آلودگی هوا که بخاطر پاقدم برف، حال همه مون رو حسابی سر جاش آورده. برف، تو وقتی میای با سکوتت ,آرامش رو توی رگهای شهر به جریان میندازی. پس این همه شور و سروصدای بچه ها رو توی خیابون که سرشون باآدم برفیاشون گرمه از کجا میاری؟این تضاد آرامش و هیجانت چقدر زیباست. چقدر جای این تضاد توی روزهای زمستونیه ما خالی بود. چقدر ,چقدر انتظار کشیدیم..انتظار نفس های تازه,نفس کشیدنهای بدون دغدغه,چشمانی که دیگه بخاطر آلودگی هوا نسوزه، و شب چره هایی که با اومدنت رنگ محبت بگیره.

روز برفی ۱۵ بهمن داره به ظهر نزدیک میشه، بعضی از بچه ها گلایه ی بیرون اومدن آفتاب و قطع شدن برفو دارن:

*احسان-لویزان: ساعت ۱۲ ظهر، اینجا بارش خفیف شده. آفتاب داره از لای ابرا در میاد. حدودا ۳۰ تا ۳۵ سانت نشسته.*

*سمیرا از نیاوران: سلام امیر اینجا ارتفاع برف به نیم متر رسیده. اصلا باورم نمیشه*

اما نقشه ها برای ساعات آینده همچنان برف سراسری رو نشون میدن و بازهم میتونستم به بچه ها قول ادامه ی این روزهای رویایی رو بدم.روزهایی پراز خاطره و لبخند . تو همین روزا، برف بیسابقه شمال ایرانو حسابی توی شوک فرو برد و خاطره ی سال ۸۶ رو زنده کرد. فاطمه که یکی دیگه از همراهان پیگیر وبلاگه، اون روز همش دغدغه ی کنکور ارشدشو داشت. *فاطمه:: یعنی ممکنه کنکور کارشناسی ارشد عقب بیفته؟یعنی میشه اینقدر برف بیاد که تاریخ کنکور عوض بشه؟از اون تفکر فانتزیاستا*

اون روز، همه به فاطمه خندیدن. اما با برف سراسری که کل کشورو سپید کرد و چادرشو حتی توی دورترین روستاهامون هم پهن کرد,این تفکر فانتزی ,لباس واقعیت پوشید و کنکور ارشد یه هفته عقب افتاد. فاطمه با لحنی پیروز مندانه اومد و از پیش بینیش گفت: * امیر کنکور عقب افتاااااد!!!!!!افتاد هفته ی دیگه! باورت میشه؟!!! آخ جون*

۱۵بهمن با خاطرات خوش و هیجانیش داره به پایان میرسه. بچه ها همچنان چشمشون به آسمونه و امیدوار به ادامه ی این روزها..نقشه ها هم چیزی جز این نمیگن,و ما میتونیم به فردایی بازهم برفی امیدوار باشیم و حسابی خوش بگذرونیم. نفس های از روی شادی و آسودگی خاطر باهامه.آخه من از یک هفته قبل قول برف سراسری رو به بچه ها داده بودم,خدای من تو شاهدی تمام این یک هفته با ترس و دلهره نقشه ها رو بررسی میکردم و میگفتم نکنه بازم سامانه ی بارشی روی دامنه های جنوبی البرز تضعیف بشه، و من همشهریامو ناامید کنم . دیشب که ابرا کمی دیر رسیدن، لحظات سنگینی واسم بود. هممون داشت باورمون میشد که اینبار هم…؟ اما تو نشون دادی که کریمی ,ثابت کردی که هوای همه بنده هاتو داری و هوای دل نگران منو که چقدر این چند روز بهش سخت گذشت.با خوندن خبرای خوش بچه ها از سراسر شهر، امشب میتونم سرمو راحت بذارم رو ی بالش و یه دل سیر بخوابم ,خوابی شیرین از اطمینان. نمیدونم به خوشی اینروزا فکر کنم که داره تموم میشه یا امید دوباره ی تکرارش.ولی میدونم بعد از تو باران چقدر خوشبوتره,آویشنهای محجوب و تمشک های وحشی قصه ی تورو به بهار میگن.اونروز بهار وقتی تورو ببینه گل از گلش میشکفه و سبز میشه.

پلک های چشمام روی هم میرن. اما هنوز پشت پنجره توی خیابون، دونه های برف داره آروم آروم روی درختا میشینه و نوه های مادر بزرگ مشغول برف بازی هستن.

خداجون,بازم سپاس ,بابت همه چیز،

نویسنده ی گزارش، امیر سرمدی

سلام امیر.
بچه پررو اون شازده کجا شازده خانم من کجا خخخ.
برو عمو خجالت بکش.
خودشو یادش نیست که ما هرچی مسافرت رفتیم از پای لپتاپش تکون نمیخورد.
کلی هم شاهد دارم واسه این حرفم.
ولی تجدید خاطره ی خوبی بود.
اگه یه پست مثل آدمیزاد نوشته باشی همین گزارش برفیت بود خخخ.

سلااام به به آقای داماد
خوبین آیاااا این طرفا
دمپایی گم کردین
اون بالا بالاها حرف ذکر خیر ناخیر شما بود
خب مرسی تجدید خاطره باحالی بود.
ولی میگم خودمونیما شما هم از هر فرصتی برای تبلیغ اون سایت هواشناسی استفاده میکنیاااا
به قول برخی ماهی گیری از محله گل‌آلود خخخخخخخخ

آقا منم شاهد ادعای شهروز در مورد امیر هستم! ولی خب فعلا که امیر دستش تو دست مرادش!.
اون فلش ۳۲ گیگی که همش آهنگ الهه ناز بودو هم خالیش کردمو طور دیگه ای پرش کردم که فقط به درد خودت میخوره! صبر کن این دفعه که دیدمت واست میارمش.
در ضمن امیر بازم پست خوب داره، نمونش پستای زندگی ادامه داره خدا بیامرز.

سلام شهروز
لایک داری
با کمک این مودم قدر عسلت را بیشتر بدون. خخخخ خخخ
با مودم هر که در افتاد ور افتاد
هععععععیییییی روزگار
یکی نیست اینا رو به خود منم بگه خخخی هاهاهاهاهاهاهاها
الفرااااآااااآاااااآاااار

سلام
بهبه! عجب مودم خوبی!
خب یکی نیست به این مودم بگه اگه ما از اینترنت استفاده نکنیم که تو بیکار میمونی.
من معتقدم همگام با جامعه باید پیش رفت حالا مثلا من از نت استفاده نکنم بیکار بشینم پیش مردم که چی؟
وقتی همه دارن استفاده میکنن و راضی هم هستن شهروز حسینی چرا نباید استفاده بکنه؟
درسته باید تقسیم بندی و برنامه ریزی داشت تا معتاد نشد .
به قول عمو حسین از غیبت کردن که بهتره خب.
من خیلی از دوستامو از دنیای مجازی پیدا کردم حالا مثلا اینجا نبود به نظر تو امیر و تبسم چطور به هم میرسیدن مودم خان هااان؟
مثلا اگه نت نبود شهروز میتونست شازده خانمو پیدا بکنه و این جوری دلباخته بشه؟
نه که نمیتونست.
پس زیادی حرف نزن و وظیفتو انجام بده خخخ

سلام بر شما ….قشنگ بود…مچکر و ممنون
فقط این اینترنت همش اینقدر هم بد نبوده هااا
خیلی ها را هم به هم نزدیک کرده…و خیلی ها را هم با هم آشنا کرده…اگر برنامه ریزی درستی که توی زندگیمون داشته باشیم و برای هر چیزی وقتی اختصاص بدیم همه چیز حل میشه.
خوش باشی

خخخخخخ… یعنی دو سال دیگه بری خونه و شازده خانوم شام نپخته باشه …. استغفرالله… چرا من نمیتونم راحت بنویسم آخه؟ چرا اینجا دموکراسی حکمفرما نیس؟ کلی با حال نوشته بودماااااا ولی پاکش کردم…خخخخخخخ…. شکایتت رو به سازمان حمایت از حقوق شازده خانوما بکنم بزنن نصفت کنند؟… ضرب المثل داریم کسی که به مودم خودش رحم نکنه به شازده خانومشم رحم نمیکنه…خخخخخ
آقای مودم من خیییییلی پسر خوبیه… اینقدر خوب و با معرفته که قراره غیر مستقیم بهش برسونم که با آقا ننه ش بیاد خاسگاریم….خخخخخ… تو خودت بدی که اونم بدی میکنه پسر خان…خخخخ… حالشا ندارم کامنتا رو بوخونم… یعنی چی گفتن ملت؟ خخخخخ

سلام مودم
ببین مودم جان حرفات کاملا متین فقط یه نکته هست که شما در جریان نیستی ظاهرا!
توزندگی ما آدمها همه چیز فصلی و دوره اییه اصطلاحا بهش میگن مدل یا سبک گاهی هم مد یعنی هر چیزی اعم از معشیت، رابطۀ خانوادگی سرگرمی؛ و غیره بنا برشرایط و امکانات زمان خودش سبک خاصی را میطلبه که فرهنگ و اقتصاد هردوره نقش اساسی در قالب بندی این سبکها داره تفریحات و سرگرمی هم همینطوره یک دوره ایی شرایط اقتضا میکرد تفریحات به شکل تفکیک حنسیتی باشه مثلا آقایون به باغ و دشت و دمن برن خانمها بشینن دورهم تخمه بخورن ….حالا بازش نمیکنم آقایون سوژه نکن علیه خانمها خخخ ولی حالا سبک سرگرمی دیگه جنسیت و سن و سال و مرز نداره همه پا به پای هم به جوار اینترنت میرویم
ناگفته نمونه مودم جان استفاده صحیح یا نا صحیح از اینترنت هم خودش یک بحث جداس ولی بیا و فکر کن اگه این حسینی بینوا هی نخواد بیاد تو محله سرک بکشه که اتفاقات ناجوری ممکنه بیفته!! بعد حتی شاید شازده خانم متهمش کنه به بیمسولیتی و بی تفاوتی آخه اینطور که از حسینی شنیدم شازده خانمش درسته ساکن محله نیست ولی یکی از ماس خوب وقتی بفهمه عدم سرکشی حسینی به محله فاجعه به بار آورده معلومه که ناراحت میشه
ببخشید طولانی شد

حالا کجاشو دیدی خخخ خخخ تازه اولا که آمده بودم اینجا و جوگیر بودم تو فکر بودم یه پست بزنم برای تشریح تفاوتهای زمان قبلمون با حالا خدارا شکر اونقدره حاشیه و کار برام پیش آمد که جایی برای این جوگیر شدنا نمونده خخخ

سلام شهروز خانوم ..
چطوری عسیسم .؟؟؟
میگم مییخوایم با خانواده خدمت برَسیم خواستگاریت کنیم واس شازده خانم …
کی وخ دارین خدمت برَسیم ؟؟؟؟؟!!!
میخوایم بیای غلومی شازده خانوما بکنی ..وای چی بتهم میاد غلام بای ؟؟
شاغلام ؟؟؟
کجا میری غلومی .ترسم بریا بمونی خخخخخخخخخخ.
مودم رذل بیخاصیت ؟؟تو چی میگی دیگه این وسط ؟؟؟؟
چرا میخوای میونه دو تا جوونا به هم بزنیی .مازوخیست بدبخت سادیسمی فلک زده /….

وااای .یه شعر همین الان سرودم حعععععععفم اومد نفرمایم …
هعی شاغلام ناز نکن .درئ رو کسی باز نکن …
شاغلام قهر نکن .زندگیشا زهر نکن ..
و در ادامه ::
شهروز خانم .دل تنگِ شماس .
شهروز خانم .شعطون و بلاس .
شعروز خانم .خوشگل و دلبری ..
شهروز خانم .الهی بمیری برااااااش
.استاد پرواز .استاد مسلم شعر و شاعری .جنازتو خودم بندازم زمین با اون مصرع سومت ///خوشگل و دلبر ؟؟
از کی تا حالا دماغ گوشت کوبیا شدن خوشگل و دلبر ؟؟؟
وجدان بیمیری باز تو اومدی ؟؟؟
بابا ب خاطر وزن شعر لازم بود وجی جان ..بیخیال دیگه شما ..

سلام شهروز خوبی؟ پستت جالب و بینهایت دردناکه. حالم از زندگی امروزی به هم میخوره چی میشد مثلا من صد سال پیش یا صد و پنجاه سال پیش زندگی میکردم؟ وای به حال ما ده سال دیگه چی میخواد سرمون بیاد اصلا چی قراره سر بچه های ما بیاد؟ اه. واقعا متإسفم واسه همه چی

درود. خوندمش. نه اینکه بخوام ادعای اینو داشته باشم که من هم اینجوری نیستم ولی خدا رو شکر که حس میکنم یه تعادلی بین زندگی حقیقیم و زندگی مجازیم وجود داره.
اگه ما تو استفاده از هر چیزی افراط نکنیم خیلی هم امکانات خوب هستند.
پیشنهاد من واسه پست بعدی اینه که با زبون محله با بچه ها حرف بزنی تا متوجه بشیم وردپرس چی میگه از ما چی میخواد.
در کل جالب بود واقعاً که حال کردم.
موفق باشی.

سلام شهروز خیلی پستت باحال بود ببین عجب زمونه ای شده مودمها هم احساس و عاطفه دارن ولی اکثر آدمها نه واقعا شرم آوره خخخ
خب تکلیف دختر مردم رو هم روشن کن بهمون شیرینی بده دیگه ما منتظریم حالا نمیدونم برای عروسیت ما رو دعوت میکنی یا نه

دیدگاهتان را بنویسید