خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه دوم

به نام خداوند کار آفرین
که کار آفرینان از او آفرین
جلسه دوم از سری کلاس های
کار آفرینی از ایده تا اجرا با تدریس جناب آقای دکتر علیان در مجتمع ابابصیر اصفهان.
سه شنبه هفدهم آذر ماه یک هزار و سی صد و نود و چهار.

در ابتدای کلاس من سوالاتی رو که دوستان در کامنت های جلسه قبل پرسیده بودند مطرح کردم
زینب بخشی: … میشه یه جنبه ی مثبت برا مقایسه کردن هم متصور بود, اگه مقایسه آگاهانه و صحیح صورت بگیره فرصت خوبیه تا افراد به نقاط ضعف و قوتشون پی ببرند
استاد: مقایسه و قیاس کردن یعنی من یک خطکش بذارم و توانمندی های خودم رو با دیگران مقایسه کنم, کی توان مندی هاش بیشتره و کی کمتر, از لحاظ کمی بسنجم, اون این قدر پول داره من این قدر ….
مقایسه ای که به لحاظ کمیتی ما خودمون را مدام با دیگران بسنجیم این در کل خوب نیست اما این که ما الگو برداری کنیم از خوبی های دیگران یا از تجربیات اونها استفاده کنیم اینها خوب هست.
برای مثال ممکن هست من یک عیب و ایرادی داشته باشم و گمان کنم بد نیست ولی وقتی اون رو در دیگری می بینم بهتر می تونم بررسی کنم و به بد بودنش پی ببرم و اون وقت می تونم خودم رو هم اصلاح کنم.
این که مثلا ما به دیگران نگاه کنیم و ببینیم فلانی همه مشکلات من رو داشت ولی رشد کرد و به کجا ها رسید و شما هم بگید پس من هم می تونم و ازش انگیزه بگیرید … این مثبت هست.
مقایسه وقتی منفی هست که افراد رو یا میبره به سمت غرور یا به سمت افسردگی.

فرهاد جعفری: … فقط نفی نقش دو عنصر تعیین کننده تشویق و تنبیه در زندگی رو نمیپسندم. چراکه کودک درون انسان در هر مرحله از زندگی که باشد, تحت تاثیر مثبت یا منفی تشویق و تنبیه قرار گرفته و واکنش نشان میدهد. اصلا سر امام حسین رو همین تطمیع که شاخه ای از تشویق است, برید. همه افراد موفق در مصاحبه هاشون یکی از مهمترین عوامل موفقیتشون رو تشویق دیگران میدونن. همچنین همه افراد تبهکار در صحبتهاشون از تنبیهات و سرزنشهای اطرافیانشون به عنوان یکی از مهمترین عوامل سقوطشون در ورطه هلاکت یاد میکنن. با اطمینان میتوان گفت که یک پروژه دانشجویی میتونه در نتیجه تشویق اساتید, اهالی و صاحب نظران اون عرصه به موفقیت بینجامه و یا در اثر بیتوجهی و واکنش نامطلوب و یا بیتفاوت اونها شکست بخوره.
استاد: ما یه چیزی داریم به نام واقعیت و یک چیزی هم داریم به نام حقیقت.
واقعیت یعنی اون چیزی که هست و حقیقت یعنی اون چیزی که باید باشه.
واقعیت این هست که در جامعه امروز ما تشویق و تنبیه اثر دارد ولی حقیقت این هست که نباید اثر داشته باشه.
الآن افرادی هستند که اگر تشویقشون کنیم کار رو چندین برابر بهتر انجام میدند و در مورد تنبیه هم ….
ما می گیم اگر انسان به درجاتعالی رسید اون وقت تشویق ها و تنبیه ها روی اون اثری نداره
بسیاار کمند انسان هایی که به این درجه رسیدند,
این جایگاه جایگاه بالایی هست ولی میشه بهش رسید,
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
یک عده خدا رو عبادت می کنند به خاطر شوق بهشت, یک عده خدا رو بخاطر ترس از جهنم عبادت می کنند, ایشون می گنند عبادت عشاق بالاتر از همه عبادت هاست خدا رو عبادت می کنند نه به خاطر بهشتش و نه به خاطر ترس از خدا, خدایا من تو رو می پرستم چون خدا هستی, اگر ما به جایی برسیم که به خاطر خدایی خدا و خدا رو عبادت کنیم حتی اگر به ما هیچ چیزی نده.
وقتی انگیزه افراد درونی باشه کاری به تشویق مردم نداره, حتی اگر افراد هم بهش ناسزا بگند کار خودش رو می کنه و دلسرد نمیشه.
یکی از بزرگان داشت از جایی رد میشد و یکی گفت پیر زنده اومد, یکی از اصحابش ناراحت شد و اون بزرگ بردش و صندوق چه ای رو براش باز کرد و گفت ببین من چقدر تقدیر نامه دارم, نه اینها روی من تأثیر میذاره نه حرف اون فرد و امثال اون.

روشنک: …. من واقعا تو کشف توانایی و استعدادهای خودم موندم آیا اصلا من هیچ استعدادی دارم؟
استاد: اصلا کلاس ما همین هست, اولین گام کار آفرینی این هست که, من بفهمم در چه زمینه ای استعداد دارم, در چه زمینه ای نباید وارد بشم,
هر کس استعداد ها و توانمندی های خاصی داره, ممکنه من وارد کاری بشم و موفق بشم ودیگری در اون کار موفق نباشه و برعکس, قرار نیست اگر کسی وارد کاری شد و شکست خورد من هم شکست بخورم و اگر موفق شد من هم موفق بشم,
هر فردی باید استعداد های خودش رو در نظر بگیره, یکی استعدادش در نویسندگی خوب هست و یکی در رانندگی, یکی استعداد گویندگی داره و یکی در کار های دستی مستعد هست …..
در این کلاس ما می خوایم استعداد هامون رو بشناسیم, یک سری آزمون ها و برنامه هایی هست که ان شا الله در کلاس انجام میدیم تا بتونیم استعداد هامون رو بشناسیم, بفهمیم برای چی ساخته شدیم
و خیلی وقت ها دلیل این که اعتماد به نفسمون پایین اومده به خاطر این هست که روی استعداد های اصلیمون سرمایه گذاری نکردیم.
خدا به ما چهار پنج تا استعداد داده, یکیش درجه یک هست یکیش درجه دو یکیش سه و یکی چهار و …. ما به جای این که روی استعداد درجه اول یا دوم مون کار کنیم, رفتیم روی استعداد های آخری کار می کنیم.
افراد در کار هایی که در اون استعداد کمتری دارند, هم یاد گیریشون سخت تر هست هم رشدشون خیلی کند تر … و در نهایت هم فرد به اون رضایت درونی نمیرسه.
اگر فردی کاری رو که درش استعداد داره انجام میده نباید در حین انجامش اصلا گذر زمان رو حس کنه و در جریان انجامش غرق لذت میشه و اگر چنین وضعیتی براتون پیش اومد بدونید که در اون کار استعداد دارید.
هر کسی را بهر کاری ساختند, مهر آن را در دلش انداختند.
علاقه شدیدی که فرد نسبت به کاری داره این خودش یکی از نشانه های استعداد داشتن اون فرد در اون کار هست.

آیا ممکن هست کسی استعداد درونی نداشته باشه:
نه همه استعداد دارند, تا به حال فردی کشف نشده که هیچ استعدادی نداشته باشه, منتها ممکن هست استعداد فردی کشف نشه, باید استعداد هامون رو کشف کنیم و البته بعضی ها هم هستند که خودشون استعداد هاشون رو دفن می کنند و می پوشونند, کفر یعنی پوشاندن و به کار نگرفتن استعداد ها خودش نوعی کفران نعمت هست.

و بحث جلسه امروز:
ما انسان ها یک سری نقطه قوتی داریم و یک سری نقطه ضعف هایی, ما باید نقطه قوت هامون رو رشد بدیم و نقطه ضعف هامون رو کاهش.
استاد از کلاس خواستند که هر کدوم چند تا از استعداد هاشون رو نام ببرند؟ یا استعداد اصلی خودشون رو بگند؟
اکرم: من به بافتنی علاقه داشتم ولی بعد از مدتی نا امید شدم و رهاش کردم, علاقه دارم ولی پشت کار ندارم, علت نا امیدی و رها کردن بافتنی رو این میدونه که در جاهایی نیاز به بینایی داشت و کم میاورد, میگه باید حتما از کمک فرد بینایی استفاده می کردم و نهایتا به خاطر ضعفی که در خودم می دیدم این کار رو کنار گذاشتم.
استاد: در ادامه مباحث به این نکته هم خواهیم رسید که چگونه با این نا امیدی ها برخورد کنیم, در بحث امید بررسی می کنیم که چطور میشه ما امیدمون رو از دست میدیم و چگونه می تونیم امیدوار بشیم.
فریبا: استعداد من در موسیقی و نواختن ویالون هست, البته خیلی وقت ها کم اوردم ولی نا امید نشدم و ادامه میدم.
صفورا: کامپیوتر ولی با توجه به مشکل بیناییم پیشرفت زیادی نتونستم در اون داشته باشم.
الهام: بازار یابی.
دوست دیگری در موسیقی و نی, دیگری در ماشین بافی.
مریم: من فکر می کنم استعداد هیچ کاری رو ندارم, فکر می کنم اون چیز هایی رو که دارم به اون جایی که باید برسونم نرسوندم و شاید در اونها استعداد نداشتم.
استاد: شاید تلاش چندانی نبوده و ما گاهی در زندگی کم میاریم, اصلا بعضی ها به دلیل این که چند تا استعداد دارند فکر می کنند استعداد خاصی رو ندارند,
استاد از مریم می پرسند: شما فرض کنید به لحاظ مالی هیچ مشکلی نداشتید و به شما می گفتند هر شغلی رو که دوست دارید انتخاب کنید, چه شغلی رو انتخاب می کردید؟
مریم: روانشناسی چون رشته م هست,
استاد: ما باید زمینه تخصص خودمون رو پیدا کنیم و ببینیم در کدوم زمینه می تونیم فعالیت داشته باشیم و پیشرفت کنیم, مثلا همین روانشناسی دارای شاخه های بسیار گسترده ای هست.
مریم: من در زمینه قرآنی هم فعالیت دارم ولی باز فکر می کنم در اون هم به جایی که می خوام نرسیدم.
استاد: ما در این کلاس ان شا الله برای همه برنامه داریم تا اول استعداد های خودشون رو کشف کنند و بعد روی اون کار کنند و دوره های تخصصی این کلاس ها رو هم بعد از عید ان شا الله برگذار خواهیم کرد.
گاهی اوقات یک سری ترس ها نگذاشته ما استعداد هامون رو بشناسیم و بعضی اوقات حرف های دیگران, گاهی خودمون اعتماد به نفسمون رو از دست دادیم و ما معتقدیم اگر بتونیم این موانع رو کنار بزنیم, استعداد هامون مشخص میشند, استعداد ها وجود دارند, ما قرار نیست در فردی استعداد به وجود بیاریم فقط گاهی ما روی استعداد هامون سرپوش گذاشتیم و ما می خوایم این ها رو برطرف کنیم و این موانع رو برداریم.
بانو: من هم فکر می کنم استعداد خاصی ندارم, یا این که در مصیر استعداد هام پیش نرفتم
استاد: قدرت کلامی تون که خوبه
بانو: اتفاقا خودم فکر می کنم در این زمینه بسیار دچار مشکل هستم و در جمع های مختلف این قضیه برام متفاوت هست
استاد: گاهی اوقات کسی که جلوی رشد ما رو می گیره خودمون هستیم, یک سری تلقین های منفی, ما باید این منفی ها رو از زندگیمون حذف کنیم, نمی تونم, نمیشه و ….
می گند زمانی چارلی چاپلین رفته بود هنرپیشه بشه و بعد بهش گفته بودند که تو اصلا به درد هنرپیشگی نمیخوری, میاد بیرون و سرش رو به سمت آسمون میگیره و میگه: من ثابت می کنم که می تونم. و بعد شد یکی از بزرگترین هنرپیشه ها.
ما خودمون هستیم که باید اول خودمون رو باور کنیم, اگر خودمون خودمون رو باور نداشته باشیم چه جوری بقیه ما رو باور داشته باشند!؟
اگر ما خودمون توان مندی های خودمون رو جدی نگیریم, چطور از دیگران انتظار داریم ما رو جدی بگیرند!؟
ما باید خودمون خودمون رو باور کنیم, بگیم می تونم و از استعداد ها و توانمندی هامون استفاده کنیم و وقتی حرکت کنیم می بینیم که ….
در جهان فرکانس وجود داره, جهان پژواک ماست, وقتی شما میری توی کوه داد میزنی من نمیتونم از طرف کوه پژواک میاد که من نمیتونم, اگر در همون کوه فریاد بزنی من می تونم پژواکی که به سمت شما بر میگرده این هست که من می تونم, کوه نیست که میگه می تونم یا نمی تونم, چون من گفتم می تونم پژواک می تونم به سمت ما باز میگرده و ….
دنیا هم همین طور هست, اگر در دنیا نشستی و گفتی نمی تونم, دنیا هم پژواک حرف های شماست و همه شرایط رو می بره به سمتی که واقعا نتونید چون دنیا حالت هوشمند که نداره و بر اساس اندیشه های شما شما رو میبره به سمتی که توانمندی هاتون ضعیف و ضعیف تر میشه
و اگر گفتید می تونم, تمام اسباب دنیا به اون سمت میره که شما می تونید می تونید می تونید ….
پس ما خودمون هستیم که باید قبول کنیم که توانمندی هایی داریم و اگر این توانمندی هامون رو جدی گرفتیم و شروع کردیم روشون کار کنیم….
ژاپنی ها یک اصلی دارند به نام کایزن یعنی رشد پیوسته, دنبال رشد های انفجاری و تغییرات آن چنانی نباشیم, رشد آهسته و پیوسته.
بسیار قابل ستایش هستند حرکت های کوچک اما پیوسته و منظم, مثلا من نمی تونم امروز تصمیم بگیرم یه نویسنده بزرگ بشم و از فردا صبح شروع کنم به نوشتن کتاب و ملت هم بریزند کتاب هام رو بخرند ….
یکی از نویسنده های بزرگ دنیا میگه من وقتی کتاب هام رو نوشتم دیدم اصلا کسی کتاب هام رو نمیخره, میگه مرتب زنگ میزدم به فروشگاه های مختلف و میگفتم کتاب فلانی رو ندارید؟ میگفتند نه, میگه بعد از یه مدتی خلاصه رفتم در یه کتاب فروشی و گفتم من می خوام کتاب هام رو بدم دست شما امانت تا برام بفروشید و کم کم …..
نویسنده های بزرگ از اول معروف نبودند و خیلی سختی ها کشیدند ….
در مورد سخنرانی هم همین طور, ممکن هست یکی رفته باشه جایی سخنرانی کرده باشه بهش خندیده باشند, یکی کار هنری انجام داده یه عده مسخره ش کردند و …..
ما اصلا به همین خاطر گفتیم نباید تشویق ها و تنبیه ها روی ما اثر داشته باشه,
وقتی تصمیم گرفتید توکل کنید به خدا, کاری به حرف مردم نداشته باشید, مردم خودشون تو زندگی خودشون موندند و بعد برای زندگی بقیه نظر میدند! حرف های دیگران رو رها کنید…
من اگر خودم واقعا به خودم به توانمندی هام ایمان داشته باشم حرف دیگران نباید روم تأثیر بذاره, وقتی حرف دیگران روی من تأثیر میذاره که به خودم و توانمندیهام شک دارم, اگر حرف دیگران روی ما تأثیر داشته باشه ما دیگه برای خودمون زندگی نمی کنیم که برای دیگران زندگی می کنیم, ما یه بار قرار هست زندگی کنیم اون یه بار هم برای خودمون زندگی کنیم.
بانو: خیلی وقت ها حرف های دیگران هم برای ما مهم نیست ولی عوامل بیرونی مانع ما هست, میشه از حرف های دیگران گذشت ولی یک سری عوامل بیرونی هستند که واقعیت قابل لمسی دارند, مثلا مشکل بینایی امثال ما, میشه گاهی با استفاده از تکنولوژی و کمک دیگران کم رنگترش کرد ولی گاهی به جایی میرسی که فکر میکنی مثلا اگر که تو استعدادی هم داری ولی این مشکلت مانع هست برای بروزش و به نتیجه رسوندنش, مثلا شاید من نابینا استعداد ذاتیم در کارهای آزمایشگاهی باشه ولی امکانات بروز و رشدش رو ندارم یا هستند مثلا ورزشکارانی که در رشته تخصصی خودشون بسیار مستعد بودند و پیشرفت های چشمگیری هم کردند ولی طی حادثه ای دوچار مشکل جسمی شدند و دیگه نمی تونند روی استعدادشون کار و سرمایه گذاری کنند؟
استاد: ما داشتیم افرادی رو که با چنین وضعیت های سختی مواجه شدند و بعد اومدند و روی استعداد های دیگه شون کار کردند و به رشد و بالندگی رسیدند
هر کسی در زندگیش با مسائل و مشکلاتی مواجه هست, ما باید بپذیریم که این مشکلات وجود داره و با وجود اونها بریم جلو
جبران خلیل جبران میگه
خدایا! من در زندگی یک سری چیز ها رو می تونم تغییر بدم و یک سری چیز ها رو نمی تونم تغییر بدم, به من توانایی بده که اون چیزی رو که میتونم تغییر بدم تغییر بدم و ….
ما باید بپذیریم توانمندی من دچار یه اخلالی هست و بعد ببینم با وجود این چه کاری می تونم انجام بدم, اگر روی ناتوانایی ها و ضعف های خودمون تمرکز کنیم افسردگی و بی اعتقادی میاره, نگاه کنیم ببینیم بودند افرادی که با وجود مشکلات زیادی رشد کردند و ما هم از اونها الگو بگیریم
بله سختی ها با وجود مشکلات بیشتر هست حتی نتیجه هم ممکن هست متفاوت باشه, من ممکن هست تلاش بیشتر انجام بدم و نتیجه کمتری ببرم نسبت به دیگران …. اما باید حرکت کنیم … در مصیر رشد قرار بگیریم, یکی در مصیر رشد سرعتش کمتر هست و یکی بیشتر ولی مهم این هست که راهمون رو درست انتخاب کنیم و در جاده درست حرکت کنیم و خوشحال باشیم که در راه درست قرار گرفتیم.
اکرم: مواجهه با مشکلات باعث میشه انگیزه ها از دست بره و برای ادامه راه سرد بشیم
استاد: اگر شوق پایانی باشه و واقعا به هدفتون ایمان داشته باشید و بدونید به جایی قرار هست برسید که براتون نقطه زیبا و ارزشمندی هست دیگه مشکلات باعث از دست رفتن انگیزه مون نمیشه.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور.
در مصیر زندگی و رشد خیلی اتفاقات ممکن هست بیفته ولی اگر باور کردید و گفتید در همین لحظات هم میشه شاد بود و لذت برد حتی در اوج سختی ها هم امید تون رو از دست نمی دید….
استاد در مورد همسرشون گفتند که حدود نه سال دچار سرطان بودند, گاهی تشنج های بسیار شدید و وخیمی میگرفتند با این حال وقتی ایشون به هوش میومدند ما با هم میگفتیم و می خندیدیم, همه تعجب می کردند که با این وضعیت شما چطور راحت می گید می خندید با این تشنج ها ایشون نزدیک به رفتن هست و …. استاد: ما تا زمانی که هستیم باید بتونیم شاد زندگی کنیم و اتفاقا لج اونهایی که فکر می کنند ما با این شرایط نمی تونیم رشد کنیم رو با رشد و بالندگیمون در بیاریم, میشه شاد بود حتی در اوج سختی ها…. استاد حدود سه چهار ماه خانمم مرگ مغزی بودند و من شب ها رو در بیمارستان میگذروندم, کار های مراقبتی انجام میدادم با سیستم گاواش به خانمم غذا میدادم و …. بعد از اون مراحل شیمی درمانی و جراحی ها و ….. تصمیم گرفتم الآن که در بیمارستان هستم کاری انجام بدم, به همه گفتم من روانشناس هستم و اگر کسی کار و مسأله ای داره من در خدمت هستم, دیدم میشه همینجا هم کار کرد و کمک داد حتی با این وضعیت, خیلی از پرستار ها, بیمارها, پزشکها خدمه اومدند و ….
بالاخره ما انسان ها هرجا که هستیم باید تلاشمون رو بکنیم و نا امید نباشیم و بدونیم که سختی همیشه هست و برای همه هم هست,
ما از این سختی رد میشیم یه سختی دیگه پیش میاد و مسائل زندگی ما همیشه هست این ماییم که باید مقاوم باشیم, اگر روحیه مون رو باختیم و گفتیم دیگه نمی تونم و نمیشه این لحظه لحظه شکست ماست.
دکتر فرانکل که این همه سختی در زندان کشیده بود در نامه ای که به دوستش نوشت گفت: من خیلی سختی کشیدم ولی انگار خدا من رو انتخاب کرده….
ما وقتی پذیرفتیم سختی ها جزئی از زندگی ما هستند, اون وقت باید آرام بشیم,
کسی که تمام شرایط براش فراهم هست و درس بخونه ارزش کارش از کسی که با وجود مشکلات درس می خونه و پیشرفت میکنه خیلی کمتر هست.
استاد میگند پدرشون کشاورز بودند و شب تا صبح میرفتند سر مزرعه آبیاری و اونجا کنار آتش و … کتاب میخوندند, فراموش نکردم بچه کشاورز هستم و همه جا گفتم بهش هم افتخار می کنم و با وجود سختی ها درس خوندم و به جایگاه کنونیم رسیدم,
برخی هستند ابا دارند که مثلا بگند پدرمون کشاورز بوده یا یه کارمند ساده یا ….
خداوند گاهی یه سختی هایی رو برای ما قرار داده و می خواد که ما رو برسونه به جای خاصی, ما چون فلسفه ش رو نمی دونیم بی قراری می کنیم, “اشاره به داستان اون فردی که گره بقچه ش باز شد و گندم هاش ریخت”
بانو: انسان ها دوست دارند وقتی تلاشی می کنند نتیجه کار خودشون رو هم ببینند, این نتیجه به فرد حس ارزشمندی میده هرچند که مصیر رسیدن به نتیجه هم زیبا و لذت بخش باشه, ما گاهی اوقات تمام تلاشمون رو می کنیم ولی به نتیجه نمیرسیم, بله قبول دارم گاهی خدا کمک هایی به ما می کنه که اگر خودمون یک عمر هم بدویم و تلاش کنیم بهش نمیرسیم ولی لذت رسیدن به نتیجه تلاش خودمون رو می خوایم درک کنیم
استاد: این قضیه رو در چند حالت میشه بررسی کرد
ممکن هست تلاش های من در زمینه ای باشه که استعداد های اصلی من نبوده, پرنده ای رو در نظر بگیرید که بال هاش رو باز میکنه تا پرواز کنه ولی در مقابلش شیشه پنجره هست و نمی تونه از اون خارج بشه در حالی که درب کنارش باز هست و می تونست از اون بره بیرون,
ما گاهی فکر می کنیم تنها راه ما برای موفقیت همین راه هست و من فقط اگه این کار رو انجام بدم موفق هستم, نه! برای رسیدن به موفقیت خیلی راه هست, میگند برای رسیدن به موفقیت در هر کاری بیست و سه راه وجود داره, ما فکر می کنیم فقط راه حل ما همین راه هست و بس, این فقط یکی از راه ها بوده.
دیگه این که ممکن هست من بارها تلاش کنم, یک بار دو بار شش بار ده بار ….
یه سردار جنگی بوده که بار ها شکست خورده و نا امید شده بود, دید یه مورچه ای رو که می خواست یه گندمی رو از جایی ببره بالا و شصت هفتاد بار گندمش افتاد و برگشت برداشت تا نهایتا موفق شد و اون سردار به خودش گفت من از این مورچه که کمتر نیستم!,
گاهی باید بار ها و بار ها تلاش کرد.
ما نباید دست از طلب بداریم, باید تلاش کنیم و تلاش کنیم و تلاش کنیم…. بلاخره خواهیم رسید, نباید متوقف بشیم,
یه فردی در تلاش بوده که برسه به یه جزیره ای و دیگه از رسیدن نا امید میشه و صبح که می بینند ده متر دیگه داشته که برسه و نا امید شده بوده ….
گاهی قسمت نیست ما از مصیری بریم, فردی بوده بچه دار نمیشده, از خدا مصرانه فرزندی میخواد و بچه دار میشه و اون فرزند بعد ها اون قدر بد شده که آبروی کل خانواده رو برده ….
ما باید تلاشمون رو انجام بدیم , اگر به نتیجه رسیدیم فبها اگر نه که خب قسمت نبوده
بانو: به این راحتی نیست, ما برای انجام یه کار هزینه صرف می کنیم, وقتمون عمرمون سرمایه مون
استاد: بله و مهمترین هزینه هم عمرمون هست ولی ما باز باید تلاش کنیم حتی با وجود همه هزینه هایی که ممکن هست بکنیم و حتی به نتیجه نرسیم.
ادیسون هزار بار خواست لامپ رو اختراع کنه و نشد و باز برای هزار و چندمین بار انجام داد, بهش گفتند تو هزار بار خواستی نشد و گفت: من هزارتا روش نرسیدن به تولید لامپ رو کشف کردم…..
ما قطعا هزینه هایی رو میدیم, سختی هایی رو می کشیم اما اگر امید داشته باشیم که خداوند یک سری هدیه های آسمانی رو برای ما گذاشته که ما بهش برسیم نا امید نمیشیم
عجله هم نباید داشته باشیم, ممکن هست طول بکشه, چهار سال, پنج سال, ده سال …. تلاش مون رو بکنیم و اهداف خیلی بزرگ هم برای خودمون تعریف نکنیم
مشکل ما گاهی به این دلیل هست که هدف هامون خیلی بزرگ هستند, اهداف کوچیک برای خودتون تعریف کنید و از رسیدن به همون ها لذت ببرید تا بعد هدف بعدی و بعدی و بعدی ….
مثلا من می خوام به یه نفر یه مشاوره حقوقی خوب بدم, یه مطلب ده خطی خوب بنویسم توی روزنامه چاپ کنم و گام بعدی و بعدی ….
برنامه ای که ممکن هست در طول زمان مثلا چهار پنج سال بهش برسم, یک باره که نمیشه رسید که ….
کسی که کوهی را از میان برداشت همان کسی بود که اول شروع کرد به جمع آوری سنگ ریزه ها….
ما باید گاهی خودمونی با خدا حرف بزنیم و از خدا بخوایم, بگید خدایا! من این مشکل رو دارم یه کاریش بکن؟
شهرضا یه شاعری داره به نام پریش “شهرضا یکی از شهرستان های استان اصفهان هست”
پریش شهرضایی با لحجه محلی خیلی زیبا شعر میگفت, در شعر هاش هم فردی به اسم حسنی رو ختاب قرار میداد, پریش میگه:
ای حسنی نصف شبا, وخی برو در خونه خدا, اونجا گدا نمیچزونند, شاها را بالا نمینشونند, طلا با خاک برابرس, گدا آدم حسابیس….
وقتی هر چیزی رو از خدا خواستی اگر بهت داد نعمت هست و اگر نداد هم پیش خداست, از دیگران نخواید و از خدا بخواید, گاهی وقتی از خدا چیزی رو میخواید چنان اسباب و عواملش جور میشه که حتی فکرش رو هم نمیکردید, از خدا بخواهید…..
و اگر که می خواهید دعاهاتون مستجاب بشه و به آرزو هاتون برسید یه کاری هست که شما رو حتما به نتیجه می رسونه
و اون این هست که به دیگران کمک کنید تا به آرزو هاشون برسند,
بعد می بینید که مسائل خودتون هم حل شد, اگر فقط تمرکز روی خودتون و مشکلات و مسائل و خواست ها و آرزو های خودتون داشته باشید به جایی نمیرسید, خدا میگه این فرد خودخواهی هست, فقط میگه “من”, اگر کسی به دیگران کمک کنه خیر دیگران هم بهش میرسه.
استاد می گند یک بار در جشنواره ای در بوشهر برای اختتامیه مسابقه ای گذاشتیم که هر کس بهترین غذایی رو که می تونه درست کنه بیاره, فردا همه هر غذایی رو که دوست داشتند و بنظرشون بهترین غذایی بود که می تونستند تهیه کنند درست کردند اوردند, گفتیم هر کس حق داره از همه غذاها بخوره بجز غذای خودش, یه عده ناراضی و معترض شدند ولی بعد دیدند که درست هست غذای خودشون رو نخوردند ولی لذت خوردن چهل پنجاه نوع غذای دیگه رو چشیدند…..
میگه الخلق عیال الله, خلق مثل فرزندان خداست, همون طوری که اگر به فرزند کسی نیکی کنید اون فرد هوای شما رو داره خدا هم اگر به مخلوقاتش کمک کنید هواتون رو داره و برکت در زندگیتون جاری میشه.
بانو: صحبت های شما کاملا صحیح ولی گاهی کمک به دیگران باعث ایجاد توقع در دیگران میشه….
استاد: فرد باید قاطعیت خودش رو هم داشته باشه, اگر تونست انجام بده و بگه چون وقت و فرصت و توانش رو داشتم انجام دادم و یا اگر نتونست بگه نه, این که ما به دیگران کمک کنیم این نیست که خودمون رو وقف دیگران کنیم, وقتی می تونم کمک کنم , کمک کنم نه این که جوری بیفتم دنبال کار دیگران که بقیه فکر کنند من نوکرشونم, قاطعیت داشته باشیم و نه گفتن رو یاد بگیریم.
بانو: نه گفتن گاهی سخت هست, شاید خود نه رو هم راحت بگیم ولی حس بعد از نه گفتن سخت هست
استاد: نباید سخت باشه, چون شما با نه که میگید تلاش خودتون رو متوقف نمی کنید, یک سری کار های دیگه انجام میدید و این که من بخوام به همه بگم بله و هر کسی هر کاری از من خواست براش انجام بدم دیگه خودم نمی تونم زندگی کنم که
ما باید یاد بگیریم کجا کمک کنیم کجا نه, کجا بله بگیم کجا نه و این یکی از مباحث مهارت های زندگی هست.
این که می گیم به دیگران کمک کنید یعنی خیرتون به دیگران هم برسه نه این که کل زندگیتون رو وقف دیگران کنید که هم توقع اونها زیاد بشه هم خودتون اذیت بشید….
یکی از مهارت های زندگی نه گفتن هست, انگلیسی ها می گند: نه رو بگید صریح و مأدبانه, گاهی ما نمی تونیم نه بگیم ولی بعد کلی گرفتار میشیم, گاهی نه رو جوری میگیم که طرف ناراحت میشه, یا گاهی برعکس نه نمیگیم ولی اون قدر منت سر طرف میذاریم که پدرش رو هم در میاریم, میگه یه نه مأدبانه بهتر از انجام کار با منت و اذیت هست

* * * * *

پیرمردی مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت نا هموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقرو هم تیمار بود
این دوا می خواستی آن یک پزشک
این غذایش آه بودی آن سرشک
این عسل می خواست آن یک شوربا
این لحافش پاره بود آن یک قبا
روزها می رفت بر بازارو کوی
نان طلب می کردو می بردآبروی
دست بر هر خودپرستی می گشود
تا پشیزی بر پشیزی می فزود
هر امیری را روان می شد ز پی
تا مگر پیراهنی بخشد بوی
شب بسوی خانه می آمد زبون
قالب از نیرو تهی دل پرز خون
روز سایل بود و شب بیمار دار
روز از مردم شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیزو نه درم
از دری می رفت حیران بر دری
رهنورد اما نه پایی نه سری
ناشمرده برزن و کویی نماند
دیگرش پای تکاپویی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری به فضل خویش دست
برگشایی هر گره کایام بست
چون کنم یا رب در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
می خرید این گندم ار یکجای کس
هم عسل زان می خریدم هم عدس
آن عدس در شور با می ریختم
وان عسل با آب می آمیختم
درد اگر باشد یکی دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکیست
بس گره بگشوده ای از هر قبیل
این گره را نیز بگشای ای جلیل
این دعا می کرد و می پیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده گندم ریخته
بانگ برزد کای خدای دادگر
چون تو دانایی نمی داند مگر
سال ها نرد خدایی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است ای خدای شهر وده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمی بیند چو تو بیننده ای؟
کاین گره را بگشاید بنده ای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هرچه در غربال دیدی بیختی
هم عسل ،هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره را بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم ای خدای
گر توانی این گره را بگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی آن هم غلط
الغرض برگشت مسکین دردناک
تا مگر بر چیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت ای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بوده ای
هر چه فرمان است خود فرموده ای
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم سر انجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمی دانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بی کسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کانچه دارد زان توست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندر این پستی قضایم زان فکند
تا ترا جویم، ترا خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی ای خدای ذوالجلال
بر در دونان چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی ای خدای
گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی که تا گوهر دهی
در تو پروین نیست فکرو عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمی افتد ز جوش
“پروین اعتصامی”

۳۶ دیدگاه دربارهٔ «کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه دوم»

جبران خلیل جبران:

خدایا به من آرمشی عطا فرما تا بپذیرم:

آنچه را که نمی توانم تغییر دهم.

شهامتی ده: تا تغییر دهم آنچه را که می توانم.

بینشی ده: که تفاوت این دو را بدانم.

و فهمی ده:

که متوقع نباشم تمام مردم دنیا مطابق میل من عمل نمایند.

سلام بانو لاااااااااااااااااایک.
من از خوندن این پست لذت بردم. میدونی من یه سوال دارم چه جوری باید استعدادهامون را بشناسیم؟؟؟؟؟؟؟ باید محکم بودن در مقابل مشکلات را یاد بگیریم کاری که من خودم گاهی یادم میره باید انجام بدم. وای بانو کاش میشد توی این کلاسها شرکت کنم. من خیلی سوال دارم خوبه که تو میپرسی برات مینویسم تا بپرسی اگر زحمتی برات نیست.
ممنون که وقت میذاری و اینها را مینویسی میدونم که زیاد زمان میبره.
تشکر یه دنیا عزیزم.

سلام بر فاطمه خانمی عزیزم, باور کن این مدل کامنت ها که نشون میده متن پست رو خوندید خیییلی بهم انرژی میده زیاااد…… در مورد شناختن استعداد ها هم ان شا الله کم کم که با کلاس پیش رفتیم می فهمیم چطور و چگونه, تو هم بگو فکر می کنی توی چه کاری استعداد داری؟ اگه هم برای خودت استعداد خاصی رو نمی تونی اسم ببری به پاسخ های استاد در جواب مریم خانمی و من مراجعه شود…. در مورد محکم بودن در مقابل سختی ها هم که فکر کنم تقریبا مطالبی در متن این پست راجع بهش اومده ولی باز میپرسم…..
همیشه شاد و سربلند باشی

آفرین بانو. دوست دارم بدونم این همه رو از حفظ مینویسی یا ضبط میکنی بعد میای گوش میدی و مینویسی، در هر حال هر دو کار سخته، و همت بلندی میخواد. بدم نمیاد یه بار این استاد را بطور خصوصی ملاقات کنم. راستی ظاهرا هم تعداد شرکت‌کنندگان در کلاس کمند و هم همه دختر هستند مرد راه نمیدید تا شاید منم بیام هرچند که مسیرش بده و راحت نمیشه اونجا رفت. یعنی یه استاد و روانشناس میاد برای ۴ ۵تا دختررر. خخخخ. حرفاش خوبه ولی خیلیاشم آرمانگرایانه هستش. البته اینکه انسان باید سعی کنه استعدادهاشو بشناسه و اینکه زیاد باید تلاش کرد و زود خسته نشد یک واقعیته و حرفش متینه. به هرر حال تشکر از تلاشهایت بانوی مهربان.

سلام بر جناب عمو حسین محله
من مطالب رو ضبط می کنم و بعد گوش می دم و تایپ می کنم, تقریبا نود و نه درصد بدون هیچ تغییری و تماما مطالب از زبان خود استاد هست.
در مورد جمعیت شرکت کننده در کلاس هم اتفاقا در این کلاس تعداد بچه ها کم نیست, هم دختر ها هستند و هم پسر ها ولی این جلسه بنا به دلایلی کلاس به جای ساعت ۹ ساعت ۱ تشکیل شد و احتمال برخی دوستان به این دلیل نتونستند خودشون رو به کلاس برسونند و اما: تشکیل کلاس برای حتی یک نفر هم ارزشمند هست چه اون یه نفر دختر باشه چه پسر! هر کسی جایگاه خودش رو داره …. و من نمی گم کار خاصی انجام دادم ولی این پست من مثل این هست که دوستانی که این مطلب رو می خونند هم در کلاس شرکت داشتند البته به صورت مجازی …. بگذریم دکتر علیان کیلینیک روانشناسی هم دارند و ایشون کم روانشناسی نیستند, تا حالا حدود ۴۸ کتاب نوشتند و …. مهم این هست که ایشون برای افراد ارزش قایل هستند حتی چندتا دختررر ….. خواستید تشریف بیارید البته اگر مشکل مصیر رو تونستید حل کنید, و همیشه سربلند باشید و موفق.

سلام و درود بیپایان خدمت بانو خانم وکیل محله, به نوبه خودم از گذاشتن این پست از شما تشکر میکنم, میخواستم ببینم برایتان امکان دارد که فایل متنی همین کلاسها را در پایان پست برای دانلود بگذارید یا نه؛ در ضمن هنوز خیلی مونده تا من حقوقدان به معنی واقعی کلمه بشم در واقع فعلاً صرفاً یک حقوق خوانم نه حقوقدان, با سپاس فراوان در پناه حق باشید, بدرود و خدا نگهدار

سلام بر جناب عبد الل پور حقوق دان, من رو حرف خودم هستم و شما هم ثابت کنید که حرف من صحیح هست شکلک به این میگند یه معامله پایاپای ….
چشم حتمی در پایان جلسه آخر فایل متنی همه جلسات رو هم خواهم گذاشت, ان شا الله به شرط حیات و البته شرکت من در تمامی جلسات و سایر عوامل نا شناخته دیگه ….
همیشه سربلند و موفق باشید.

من که پر از استعدادم… دارم میترکم از شدت استعدادهای نهفته…خخخخخخخ… تنها استعدادی که ندارم چاقیه… از استادتون بپرس برا من که چی کار کنیم استعداد چاقی پیدا کنیم اون وق؟ هی بانو… خره کاش منم سر کلاساتون بودم… خنده بازار راه مینداختیم با هم… منکه بلد نیستم سر کلاسا جدی باشم که…خخخخخخخ…روشنک و زینب بخشی ام هستن؟ وای سلام ویژه بهشون برسون… چه جای من خال مخالیه…
در ضمن مدالمم بده…

دوباره سلام یادت رفت خانم رهگذر گرامی ها! سلااام و اما بعتد: بپا نترکی از استعداد های نهفتت خخخخخ ولی جدی تو خیییلی استعداد داری ها, نقاشی, مجسمه سازی, نویسندگی, گویندگی, …. خب ببین کدوم استعداد اصلیت هست روش اساسی کار کن …. ولش کن چاقی رو منم استعدادشو ندارم …. وقتی هم استعدادشو نداشته باشیم دیگه نداریم پس بی خیال روش وقت و انرژی نذار, میگم استاد علیان هم تو مایه استاد عباسی شما هستند, متین و آروم و عاقل و دانشمند و همه چیز فهم … شکلک من توی کلاس شیطونی نمی کنم که شکلک شاگرد زرنگ ردیف اول بشین

سلام بانو خانم
ممنون و خدا قوت به شما بابت این پست عالیتون.
من اعتقاد دارم گاهی شرایط و حتی افراد خواه ناخواه رو ما تإثیر میزارن.!!!
برای مثال این ترم من دو تا کتاب نداشتم و تا این کتابها برام ضبط شدن کلی بدبختی کشیدم و کلی هم عقب افتادم و حالا باید کلی وقت به این دو کتاب اختصاص بدم تا جبران بشه از این طرف از بقیه هم غافل میشم خلاصه وضعی دارم که امیدوارم کسی بهش دچار نشه.
منم برای رستگاری سؤالی دارم.!!!! چطور میشه استعدادهای خودمون رو کشف کنیم و اگه احساس کردیم تو چند چیز استعداد داریم چطور میشه فهمید کدوم استعداد بیشتر از همه توش تبحر داریم و از بقیه جداش کنیم
سپاس و تشکر مجدد.
موفق و پاینده باشید

سلام بر آقا ابراهیم گرامی
در مورد این که چطور میشه استعداد هامون رو کشف و یا این که ببینیم در کدوم مستعد تر هستیم کلاس های ما را دنبال کنید کم کم بهش خواهیم رسید…..
و اما: خود من هم همین سوال شما رو از استاد پرسیدم و استاد گفتند سختی ها و مشکلات هست, در زندگی همه هم هست, ما باید اون ها رو بپذیریم و با وجود اونها بخواهیم که به هدف برسیم …. وقتی پذیرفتیم دیگه طی طریق هم آسونتر میشه, به این قسمت از صحبت های استاد و جمله جبران خلیل جبران که دقیقش رو هم در کامنت اول نوشتم مراجعه شود…..
ممنون از این که می خونید و براتون بهترین ها رو آرزومندم

سلاااام بانووووووو
ممنون بایت این که زحمت میکشی کلاس را با ما شریک میشی..
من این جلسه یه کوچولو استعداد از خودم کشفیدم ولی به هیچ دردی نمیخوره خخخ خخخ استعداد به درد نخوری دارما هاهاها. ولی جدی تا حدودی هم اعتراف میکنم کم گذاشتم برا خودم …
راستی مرسی سوال منو ازاستاد پرسیده بودی ممنونم

سلاام روشنک خانمی جونم, خب یه کوچولو هم بهتر از هیچی هست پس یه قدم از من جلوتری …. سعی کن از این ببعد برای خودت ارزش بیشتری قائل بشی و خواهش میشه خانمی خوشحالم که می خونی و ان شا الله که مفید هم واقع بشه….
شاااد باشی و همیشه شاااد

سلام بانو جان
مطالب ارزشمندی بود، ولی من هنوز هم در کشف استعدادای خودم موندم. البته منظورم اینه که واقعا نمیدونم تو چی بیشتر از بقیه استعداد دارم؟
سعی میکنم با دقت مباحث رو پیگیری کنم.
بازم ممنون.
موفق باشید.

سلاام بر نازنین خانمی عزیزم, باریک الله کلاس ها رو پی گیری کن, ان شا الله که هم تو و هم من وهم بقیه که مثل ما هستند هم کم کم بفهمی و بفهمم و بفهمند که استعداد هاشون تو چه کار هایی هست و ان شا الله همت کار کردن روی اون رو هم پیدا کنیم و بریم به سمت موفقیت و بالندگی…

یه سلام آناناسی به بانوی محله

پستاتون مرتبط با رشتمه و باعث میشه خیلی موارد واسم روشن شه .تشکر شدیده شدید

اما یه موضوع رو خیلی نمیتونم باهاش کنار بیام اون هم در خصوص تشفیق که استاد تاکیدشون فقط بر انگیزه ها و رضایت درونی بود

خدایی که به عبادت ما ها هیچ نیازی نداره ما رو امر به شکر گزاری میکنه که یکی از نتایجش اینه که من بتونم یاد بگیرم قدر دان زحمات دیگران باشم

من بشخصه معتقدم که به حتم تاثیر مشوق های درونی بسیاره اما مشوق های بیرونی هم اهمیت بسزایی داره

بازم ممنون شاده شاده شاد باشید شدید

یه سلام پرتقالی هم تقدیم بر زینب خانمی بخشی عزیز خودمون, خوشحالم این پست ها برات مفید هستند, در مورد تأثیر تشویق ها و تنبیه ها هم به پاسخ استاد در جواب آقای جعفری مراجعه شود, خب من قانع شدم شما چطور قانع نشدید آیا؟ در واقع این تشویق ها و تنبیه ها موثر هستند ولی در حقیقت نباید باشه, به حدیثی هم که از امام علی علیه سلام نوشتم هم توجه بشه….
مرسی از حضور پر محبتت زینب خانمی و همیشه سربلند و شاد باشی.

با سلام و تشکر از زحماتی که در محله متحمل میشوید کلاسها جالب و مفید میباشد در صورت مقدورات بفرمایید از کتابهای استاد کتابی صوتی یا نوشتاری که که در محله قابل اسفاده همگی بچه ها واقع گردد در ضمن امکان برگذاری کلاسها در اسکایپ مقدور نیست مجدد سپاسمندم.

سلام بر آقا سعید گرامی, چند تایی از کتاب های استاد در جریان صوتی شدن هست و قرار هست استاد dvd سخنرانی ها و کتاب هاشون رو برامون بیارند که در صورت امکان اینجا هم آپ خواهم کرد.
نه این کلاس ها رو من خودم شرکت می کنم و مطالب رو اینجا برای شما می نویسم میذارم و بنابر این نمیشه در اسکایپ برگذارشون کرد…..
شاد و سربلند باشید.

سلاااام بانو چه کلاسای خوبی میری، و اصن چه خوب که کلاس میری
میشه منم بیام باهات کلاس آره
منم میبری شکلک التماس سیتایی خخخخ
راسی سیتا کجاست خبری ازش هست آیا خخخخخخ
بهش گفتی شیطنت نکن، اونم حرف گوش کن، چه دختر خوبی خخخخخخ
مرسی عزیزم از زحمتت بابت نگارش این کلاسات در محله گل و بلبل

سلام خانم اجازه ما بگیم مرسی که برای ما کلاس میذارید؟ خانم اجازه ما تو پژوهش پایان ناممون فهمیدیم که یکی از علل افسردگی نابیناها درماندگی آموخته شده است یعنی از بس بچه های نابینا تلاش کردن و با وجود تلاش زیاد با مخ مسیری رو که رفتن بالا اومدن زمین درست مثل توپ قلقلی سرخ و سفید و آبی که هی میزنیم زمین هوا میره باز میاد زمین هوا میره اصلا تا ابد هی میاد زمین هوا میره. بی انگیزه شدن و برای شروع کارهای جدید امید و انگیزه ندارن و بیش از اینکه جنبه های مثبت رو ببینن جنبه های منفی رو میبینن. خانم اجازه روی این قضیه لطفا خیلی سوال کنید و خیلی کار کنید. این مهمترین آفت زندگی بچه های نابیناست. خانم اجازه یه چیزی بگم خط کش نمیارید؟ ما خیلی از این حرفهایی رو که شما میزنید میدونیم اما نمیتونیم عمل کنیم. خانم خوب خیلی سخته. مثلا ما تو کارهای اقتصادی قدرت ریسکمون به اندازه یه دختر بینا نیست. یه دختر بینا اگه شکست خورد راحتتر میتونه جبران کنه تا ما. مثلا او ظرف دو ماه یه فرش میبافه ولی ما ظرف شش ماه. یا او خیلی راحت میتونه اگه از درس نتیجه نگرفت مهاجرت کنه به صنایع دستی ولی ما مخصوصا کسانی که تو شهرهای دور هستیم کو تا یه مربی خوب پیدا کنیم آیا بتونه بهمون یه چیز یاد بده یا نه ولی یه فرد بینا راحت میره هر کاری میخواد یاد میگیره و هنوز اوسا نشده بازار رو هم دست میگیره. پس خانم لطفا درباره اینکه چطور قدرت ریسک رو بالا ببریم هم سوال بپرسید. آخه کار اقتصادی که بدون ریسک نمیشه اگه بشه هم ما بلد نیستیم. خانم بازم اجازه خانم دیگه این آخریشه بعدش مثل بچه آدم میشینیم و حرف نمیزنیم و سوال نمیپرسیم تا کله تونو بخوریم. خانم قول میدیم. خانم بیایید شرایط افراد نابینا و بینا را مقایسه کنید تا موانع مخصوص نابیناها رو بهتر بشناسیم و بهتر بتونیم براشون راه حل بجوریم.

سلااام بر ندا خانمی توپ قلقلی …. خانم اجازه چشم همه سوالات شما رو میپرسم …. ولی فکر کنم ما باید تلاش کنیم و باز تلاش کنیم و توکل مون رو از دست ندیم و نا امید نشیم …. هدف های کوچیک در نظر بگیریم …. یه برنامه رشد برای خودمون طراحی کنیم و پیوسته و منظم پیش بریم …. البته همون بذار برم بپرسم شکلک شااادان شااادان باشی تا همیشه

سلام بانو از پست بسیار مفیدتون تشکر میکنم امیدوارم که یک محرک باشه برای همه ی ماها
من کاملا موافقم که همیشه باید خودمون رو باور داشته باشیم تا موفق بشیم اگه غیر از این باشه بازنده میشیم
اما یه وقتایی از بعضیها انتظار میره که شرایط پیشرفت رو برای ما فراهم کنن یعنی اگه امکانات نباشه و ما حامی نداشته باشیم اون جور که باید و شاید پیشرفت نمیکنیم
در مورد حرف مردم هم چیزی که گفتید رو تأیید میکنم اگه ما بخوایم به نظر مردم اهمیت بدیم و حرفهای اونا رومون تأثیر بذاره آینده ی خوبی نخواهیم داشت و کلاهمون پس معرکست
مثلا من قبلا سه تار میزدم یه بار داشتم توی خیابون با سه تار میرفتم کلاس یه دفعه یه آقا از دو سه متری گفت این بدبخت هم سه تار دست گرفته آخه تو رو چه به سه تار زدن
خب من اگه میخواستم به حرفهای اون آدم بیفرهنگ گوش بدم اصلا دیگه کلاسم رو ادامه نمیدادم ولی متأسفانه بعد از یکی دو سال به جاهای سختش که رسیدم گذاشتمش کنار خیلیها بهم میگن اگه خودت در کنار آواز یه ساز هم بزنی محشره ولی من حس کردم که توی آواز خوندن استعداد بیشتری دارم البته با این حرفتون هم موافقم که ما توی کارهامون اگه به مشکلات بر نخوریم و از اونا عبور نکنیم اون چیزی که به دست میاریم شیرین نیست شاید اگه زود نا امید نمیشدم و توی سه تار نوازی تمرینم رو بیشتر میکردم بر این ساز هم مسلط میشدم موفق باشید یا حق.

سلام بر آقای خورشیدی گرامی, خواننده درجه یک محله, همون طور که خودتون هم گفتید ما نباید هیچ وقت هیچ وقت نا امید بشیم, اگر مشکلات و نا امیدی اومد سراغمون باید باز باور مون به خودمون رو از دست ندیم و با وجود مشکلات پیش بریم حتی کندتر ولی باید پیش بریم و متوقف نشیم.
استعداد شما در خوانندگی که بی نظیر هست, سه تار رو نمی دونم, شاید استعداد درجه اولتون خوانندگی باشه که باید بیشتر روش سرمایه گذاری کنید و استعداد درجه دومتون موسیقی و سه تار ……
باید از استاد بپرسم در این وضعیت ها باید چه کنیم….!؟
ممنون از کامنت و حضورتون و براتون موفقیت سربلندی و شادکامی آرزومندم

دیدگاهتان را بنویسید