سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام رفقا. ای باباااااااااااااااا بازم که این اینترنت کامنتهامو نمیخونه
حالا ولش کن
امروز یک شعر اوردم
از پروین اعتصامی
میوه ی هنر
آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز
از جور تبر زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی
از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس
کین موسم حاصل بود و نیست تو را بار
تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش
شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار
دهقان چو تنور خود ازین هیمه بر افروخت
بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار
آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار
خندید بر او شعله که از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار
آن شاخ که سر برکشد و میوه ندارد
فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار
جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان
ای میوه فروش هنر این دکه و بازار
از گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن که نه سودیست ز گفتار
آسان گذرد هر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد بود کار تو دشوار
پروین اعتصامی
منبع
درس 15 فارسی ششم
۱۱ دیدگاه دربارهٔ «یک شعر از پروین اعتصامی»
سلام آقای عابدی
ممنون چه شعر قشنگی
پاینده باشی…… راستی مدالو رد کن بیاد خخخ خخخخ
سلام آقا مهدی
مرسی شعر قشنگی بود .موفق باشی
سلام آقا مهدی
شعر قشنگی بود که انتخاب کردی
ازت تشکر میکنم
سلام بر جناب مهدی عابدی گرامی
جرم ما همین بس که موسم حاصل بی بر بودیم شکلک هقهقهقهقهقههق
راستی تشکر از پروین و شما یادم رفت که خدا ایشون رو بیامرزه و به شما عمر با عزت عنایت کنه
سلام آقا مهدی. شعر زیبایی بود مرسی.
من یه دیوان از پروین دارم بعضی از شعرهاش بی نظیرن جدا.
به انتخابت باید آفرین گفت آقا مهدی.
پاینده باشی.
قشنگ بود
سلاااااااااااااااااااام
از همه ممنونم
سلام پسرم خیلی عالی بود موفق باشی
سلام شعر زیبایی بود لذت بردم ممنون از شما
سلام تشکر از شما موفق باشید.