خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آزادی

سلام به همه ی هم محله ای های خوبم امیدوارم حال همتون خوب باشه خب بی مقدمه بریم سر بحثمون با این بیت شروع می کنم

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

سؤالی که دوست دارم لطف کنید و بیاین بشینید و دربارش بحث کنیم اینه می خوایم درباره ی آزادی بحث کنیم تو بحث آزادی یکی یا یه چیزی از دست یه کسی یا یه چیز دیگه ای باید آزاد بشه حالا سؤال اینه انسان می خواد آزاد بشه یعنی چی؟؟ از چی یا کی میخواد آزاد بشه؟؟ اصلاً چرا مفهوم آزادی مقدسه؟؟

فعلاً همین. ازتون دعوت می کنم تشریف بیارید قدم رو چشم من بذارید تا در این باره با هم بحث کنیم اما دعوا نکنیم یا به قول بابای کیمیا اگه دعوا هم کردیم قهر نکنیم(شکلک لبخند) تا بعدش ایشالا تو کامنتا بریم وارد بحثای بعد از این بشیم.

منتظر قدماتون هستم تا هر وقتم که بحثمون به نتیجه نرسه همچنان هستم ایشالا البته. به شرط حیات خودم و برغم اینترنتم(شکلک لبخند)

آسمونی باشید.

۷۱ دیدگاه دربارهٔ «آزادی»

سلام به شما.
ممنونم از پست خوبتون.
به نظرم آزادی چیز خیلی خوبی است. هر انسانی باید از آزادی برخوردار باشد. اما باید دید هر شخصی چه برداشتی از آن دارد. آزادی می تواند شامل آزادی بیان، عقیده، عمل، پندار و خیلی چیز های دیگه باشه. باید برداشت ما از آزادی درست و اصولی باشد که بتوان در ادامه راه موفق بود.
خداییش این تحلیل رو حال کردی؟ خخخخ
اون مدال منم رد کن بیاد.

سلام خواهش می کنم نظر لطفتونه
ببخشید برادر ولی شما جواب سؤالو ندادید منظورم اینه که توضیح ندادید که برداشتتون از این واژه چیه و اینکه انسان میخواد از کی یا چی آزاد باشه؟؟
آهان بله درسته این مدال طلا تقدیم شما

سلام.
به نظر من آزادی یعنی هر چیزی که بتونه احساس مستقل بودن و صاحب نظر بودن رو به آدم منتقل کنه.
راستی با این که موضوع این پست آزادیه، ولی آزادی در چت کردن و شوخی کردن تو این پست به هیچ وجه ندارید چون ممکنه کسایی که میخوان از بحث استفاده کنن اذیت بشن.
پس فقط در مورد بحث و موضوع پست کامنت بذارید لطفاً.
موفق باشید.

سلام
به نظرم یه کم معنی آزادیو محدود کردید به خاطر اون جمله که گفتید هر چی که حس مستقل بودن و صاحب نظر بودن به آدم بده منظورم اینه که معنی آزادی گسترده تر از اینه
به خاطر قسمت دوم به دو دلیل ازتون ممنونم یکی اینکه سعی کردین مانع انحراف بحث بشید و دوم اینکه همین حرفتون نشون داد که ما همه جا آزاد نیستیم منظورم اینه که به این معتقدید که ما آزادی مطلق نداریم بازم ممنون
همچنین شما

سلام.
به نظر من آزادی حقیقی اصلاً وجود نداره و تمام مظاهری که ما از آزادی می شناسیم در واقع فقط پوسته ای از آزادی هستند و مثل سایه های مثالی در غار افلاطون هستند که فقط صورتی از حقیقت آزادی رو نشون میدن.
از همون جایی که بدون اجازه و انتخاب ما رو به این جهان وارد می کنند تا زمانی که بدون در نظر گرفتن تمایل ما به زندگیمون با مرگ خاتمه میدن نشون دهنده اینه که به هیچ وجه ما آزادی نداریم.
اگر بخوام بیشتر توضیح بدم شاید محکوم به حاشیه سازی و خارج شدن از موضوع بشم.
بسیار ممنون از این که چنین بحثی رو مطرح کردید.
موفق باشید.

سلام خواهش می کنم
چرا اتفاقاً کاش بیشتر توضیح میدادید کاش می گفتید که منظورتون از آزادی حقیقی چیه؟؟ یعنی ما از چی آزاد نیستیم؟؟
راستی اون موقع که خدا می خواست ما رو خلق کنه ما کجا بودیم که ازمون بپرسه آیا دوست داریم خلق بشیم یا نه؟؟ منظورم اینه که خواستن یا نخواستن مربوط به یک موجود زنده است یه کسی هست که هستی داره ما که نبودیم نیست بودیم عدم بودیم اصلاً کجا بودیم که خدا ازمون بپرسه اما درباره ی مرگ درسته که انسان هیچ وقت دلش نمی خواد بمیره اما با مرگ زندگی ما تموم نمیشه که اینو یه عزای عمومی برای خودمون بدونیم بعدشم این که مرگ عدم و نیستی نیست فقط برگشت از یک سفر است ما الآن تو سفریم بالاخره باید به منزل اصلی برگردیم درسته مثلاً ما هر وقت به سفری بریم که تو اون سفر بهمون خوش بگذره یه جورایی اصلاً دلمون نمی خواد که از سفر برگردیم ولیکن باید برگردیم چون کار و زندگی ما جای دیگری است این مطلب درباره ی یه خواب شیرین هم صدق می کنه ها. اون ور مرگم که دست ماست که چه شکلی باشه دوست دارم تا آخر بحث شرکت کنید ممنون.

سلام مجدد
همان طور که عرض کردم آزادی در هر چیزی می تواند باشد ولی مهم این است که برداشت ما از آزادی چیست؟ اما به نظر من آزادی چیزی است که بتوان از آن به یک حس استقلال رسید. پس به نوعی آزادی می تواند حس اطمینان را از کاری به انسان القا کند.
حال این حس استقلال و اطمینان می تواند در حیطه بیان عقیده، صراحت کلام، کلامی رسا و همراه با آزادی و … باشد که هر چیزی را باید به جای خودش بحث کرد. مثلا آزادی بیان در بسیاری از زمینه ها به آن اشاره شده است که بارزترین مصداق های آن را می توان در رسانه های جمعی ملاحظه کرد. شامل روزنامه، رادیو، تلویزیون، ماهواره و …
برای همین آزادی بیان نیز قوانین خاصی وضع شده که هر کسی به راحتی نمی تواند کلام خودش را در قالب های متعددی بیان کند. یا آزادی عقیده که می تواند در قالب نوشتار نیز باشد که هر کس همان طور که عقاید خودش را مطرح می کند در عین حال به صورت نوشتار نیز می تواند آنرا ابراز کند که باز هم برای این منظور قوانین مختلفی در سراسر دنیا در حوزه رسانه ها بحث شده است.
پس این آزادی می تواند در خیلی از حیطه ها موثر باشد و از آن استفاده شود. مثل رسانه های جمعی، رفتار های روزمره افراد، تفکرات قشر ها ، قومیت ها و …
باز هم اگر سوالی داشتید بیشتر توضیح می دهم و مثال های مختلفی می زنم.
از مدیران و ویرایشگران محترم سایت هم می خواهم تا در صورت امکان اون قسمت مزاح کامنت اولم را نیز حذف کنند تا به کسی برنخورد.
با سپاس

ضمن تشکر از شما بخاطر طرح این بحث، ولی در پاسختان به جناب آگاهی معلوم شد که به دنبال چی هستید و بنا دارید که بحث را به امور مذهبی و اعتقادی بکشونید که در این صورت فکر نمیکنم فضای آزادی برای بحث آزادی وجود داشته باشه. اصولا خاطرۀ خوبی از بحث با افراد مذهبی ندارم چون خیلی راحت بحث را به جاهایی میکشونند که فرد را زیر منگنه بذارند که تو اصلا بگو ببینیم خدا را قبول داری یا نه. و در همین جا دیگه همه چیز تموم میشه.
به هر حال باز از طرح این بحث تشکر میکنم و امیدوارم که افراد هم عقیده و هم اندیشه خودتون در آن شرکت کنند و نتایج خوبی بگیرید.

سلام عمو
خواهش می کنم ممنون از حضورتون
نه عمو من اصلاً قصدم اینی که گفتید نبود زود درباره ی من قضاوت کردید کاش مطلب دوم وبلاگمو می خوندید و اینجوری درباره ی من فکر نمی کردید من فقط میخوام از نظر منطقی به یه نتیجه ی خوبی برسیم اگه میگم ما کجا بودیم که خدا ازمون بپرسه حرف ناحقیه عمو؟؟؟!!!! تازه من گفته بودم که میخوام بحث کنیم اگر هر کس بیاد نظرشو بگه و بره و کسی هم مخالفش حرفی نزنه که بحثی وجود نداره اگه میخواستم اینجوری باشه فقط یه سؤال مطرح نمی کردما همه ی حرفامو توی یه پست می نوشتم و کاری هم به کامنتا نداشتم خواستم که با هم بحث کنیم تا به یه نتیجه ی منطقی برسیم منم دوست ندارم که هنوز به این محله نیومده اینجوری درباره ی من قضاوت بشه.
بازم ممنون از حضورتون

سلام مجدد
یعنی شما میگید هر چیزی که باعث بشه من تو بیانم توی اظهار نظرم مستقل عمل کنم و کسی نتونه جلومو بگیره اون چیز آزادیه؟؟ مثلاً من یه بچه پولدارم خیلی پولدارا اینقدر که کسی جرأت نمی کنه مخالف حرفم حرف بزنه راحت هر چی بخوام میگم این پوله که این احساس خوبو به من میده میشه آزادی؟؟!!! یه چیز دیگه شما درباره ی آزادی بیان هم گفتید آیا این آزادی به طور مطلقه؟؟ من تمام حرفایی که تو دلمه می تونم بیان کنم به حکم آزادی بیان؟؟ مثلاً ممکنه من تو خیابون که راه میرم احساسم درباره ی یه نفر این باشه که بلانسبت همه ی بینندگان و شنوندگان عزیز اون شخص خیلی نفهمه آزادی بیانم که هست پس مجازم که بهش بگم نفهم آیا مجازم به حکم آزادی بیان توی حرفام دروغ جا بدم کی میفهمه؟؟ آزادی بیانه دیگه دلم میخواد دروغ بگم دلم میخواد مردمو فریب بدم به حکم آزادی بیان.
در رابطه با آثار مکتوبم که فرمودید همینطور. من دوست دارم به حکم آزادی بیان هر چی میخوام تو کتابم بنویسم چرا اجازه ی چاپ بهش نمیدن؟؟
یه چیز دیگه درباره ی آزادی تفکر و آزادی عقیده هم ان شاء الله ادامه ی همین مبحث بحث میکنیم فعلاً تا اینجا رو توضیح بدید لطفاً.

سلام محدثه.
به نظر من از آزادی در این دوره از زمان دیگه یه واژه بیشتر باقی نمونده.
به دلیل اینکه هرکس آزادی رو با افکار خودش معنی میکنه، حال میخواد اون شخص یه کارتون خواب باشه یا یه مسوول بلند مرتبه.
من آزادی رو در آزادی فکر، اندیشه و روش زندگی میدونم و میخوامش ولی یکی دیگه این خواسته ی منو یه جور شکستن تابو برای هرز رفتن ممکنه تلقی کنه و شایدم قدرت جنگیدن با آزادی خواهی من به سبک خودم رو داشته باشه، یا حتی بتونه به روش خودش مجازاتم کنه، هرچند هم که بهش مربوط نباشه، یعنی اون شخص داره به نوعی آزادی اندیشه ی منو ازم میگیره و له میکنه چون میخواد آزادی رو از دید اون ببینم و داشته باشم.
من اگه بخوام خودمو از قید چیزی آزاد کنم اون آزادی از قید افکار دیگرانه، یعنی من میخوام که فقط خودم باشم و خودم برای رفتار و کردار و پندار خودم تصمیم بگیرم، البته با توجه به شرایط اجتماعی که درش زندگی میکنم، بازم تاکید میکنم فقط شرایط اجتماعی اطراف خودم.
من واقعی ترین آزادیهای دوره ی معاصر رو میدان آزادی تهران و مجسمه ی آزادی در نیویورک میدونم و نه چیز دیگه ای.

سلام عمو
به نظر من هیچ کس نمی تونه آزادی اندیشه و فکر کسیو سلب بکنه شاید روش زندگی شامل این محدودیت بشه بعنی کسی بتونه آزادی منو در زمینه ی روش زندگی بگیره اما فکر و اندیشه دوتا چیز درونی اند و هیچ کس نمی تونه منو مجبور کنه به یه چیز خاص فکر کنم مگر اینکه من به فکر و اندیشه ی یه نفر فکر کنم و خودم اونو بپذیرم که اگر پذیرفتم اون تونسته تو افکار من تغییری حاصل کنه ولی نتونسته آزادی تفکر منو بگیره چون بازم من با تفکر خودم به اون نتیجه رسیدم و چون اون فکرو پذیرفتم بهش فکر می کنم اگر نپذیرفته باشم اون هرگز نمی تونه منو مجبور کنه که با اون همفکر باشم اینو فقط به عنوان شوخی میگم عمو مگه فکر و ذهن من قابلمه است و اندیشه ی دیگرانم ماکارونیه که هر کی از راه برسه سرازیرش کنه تو فکر من شوخی کردما ناراحت نشید.
خوشحال شدم که تو بحث شرکت کردید بازم منتظرتونم

خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
این کامنت بالایی مال منه از طریق نام کاربری حدیثه جریان از این قراره که من صبح اومدم یه توکه پا اینجا و رفتم نمی دونستم که بعدش حدیثه اومد اینجا و رفته چون از یه لپ تاب استفاده می کنیم این شد که حواسم نبود که الآن تو صفحه ی حدیثم وقتی نظرم با نام حدیثه اونجا افتاد تازه فهمیدم که چه گافی دادم خخخخخخخخ امیدوارم حرفمو باور کنید خخخخخخخ
همونطور که بالا گفتم کسی نمی تونه تسلطی رو افکار شما داشته باشه خخخخخ

سلام به محدثه.
اولا بهت تبریک میگم, چیه تعجب نداره که من نتونستم توی پست اولت کامنت بذارم برای همین بهت خوش آمد میگم ببخشید اگر دیر هست.
بعدش هم خیلی موضوع جالبی را انتخاب کردی, به نظر من آزادی و مفهوم آزادی نسبی هستش. شاید من یه کاری را آزادی بدونم اما کسی دیگه این را یک جور بی بند و باری بدونه.
من الان خیلی خیلی خستم فردا میام و باز کامنت میذارم البته اگر مشکلی نداره چون خیلی از این بحث خوشم اومد, میخوام کمی هم بهش فکر کنم.
مرسی برای این پست.

سلام به آبجی فاطمه ی عزیز
این حرفا چیه؟؟ شما هر وقت بیاین قدمتون روی چشم منه تعجبم نکردم اگه پیشم نمی اومدی تعجب می کردم چون فکر می کنم خیلی مهربون باشید.
ممنون نظر لطفتونه
آبجی خیلی با این نسبی بودن مفهوم آزادی موافق نیستم اگه یه وقتی یه نفر اون چیزی که شما آزادی می دونیش آزادی نمی دونه و یا مسبب سلب آزادی می دونه برای اینه که شاید اون میزان از آزادی مد نظر شما آزادی اونو محدود می کنه به نظرم این همیشگیه چون آزادی بیش از حد هر کسی به بخشی از آزادی دیگران لطمه می زنه.
چه اشکالی داره منتظرت هستم آبجی خیلی دوست دارم که تو بحث بیشتر شرکت کنی
موفق باشی

سلام محدثه خانم
ببینید منظور از آزادی بیان این نیست که چون طرف بچه پولدار است پس هر طور که دلش می خواهد با دیگران صحبت کند، تهمت بزند، دروغ بگوید و یا اینکه بگوید فلانی نفهم است. درباره این آزادی بیان نیز قوانین خاصی وضع شده است که در جای خودش قابل تأمل است. مثلا شما نمی توانید با آزادی بیان خود هر چیزی را که دوست دارید به زبان بیاورید. در این زمینه برای شما خط قرمزهایی تعریف شده است که باید آنها را نیز مدنظر داشته باشید. پس در آزادی بیان مبنا بر این نیست که ما به هر کس که دلمان می خواهد فحش بدهیم، تهمت بزنیم و خیلی چیزای دیگه. طبیعتا خودتان هم می دانید که این کار غیر ممکن است.
اما مثلا شما می توانید راجع به موضوعات مختلف نظر خودتان را بیان کنید و در عین حال نیز خطوط اصلی آزادی بیان را نیز مدنظر داشته باشید. یعنی اینکه باید حد و حدود خودتان را در آزادی بیان در نظر بگیرید.
مثال دیگری که می خواهم بزنم این است که یکی از نظریه های ارتباطات اجتماعی به نام نظریه اقتدار گرا می گوید: رسانه ها تحت کنترل دولت قرار دارند و بدون تأیید دولت حق انتشار هیچ گونه خبری را ندارند. آنها نمی توانند به راحتی هر خبری را منتشر کنند. پس در اینجا رسانه ها باید مراقب باشند که چه مطلبی را منتشر می کنند و در صورت تخطی از قانون برای آنها سانسور در نظر گرفته می شود. به همین لحاظ این رسانه ها حد و حدود خاص خود را دارند. نظریه های دیگری نیز وجود دارند که در نوع خودشان جای بحث و تأمل دارند.
در مورد آزادی های مطبوعاتی و نوشتاری نیز همین مسئله صادق است. شما نمی توانید هر طور که دلتان می خواهد کتاب خود را منتشر کنید و با هر ادبیاتی که دلتان می خواهد بنویسید. مطمئنا در صورتی که شما چنین کاری را انجام دهید، نهاد های مربوطه به شما مجوز لازم را نمی دهند و کتاب شما نیز منتشر نخواهد شد.
باز هم سوالی باشد در خدمت هستم.

سلام برادر
ازتون ممنونم که تو بحث شرکت می کنید و با حوصله جواب سؤالای منو میدید.
پس با توجه به این نظرتون اون حرف خودتون که قبل گفتید که هر چیزی که احساس استقلال به من بده آزادیه نقض میشه چون پول و ثروت یکی از چیزاییه که این حسو به آدم منتقل می کنه ولی همینطور که خودتون میگید آزادی به این معنی نیست که هر کی پول داره هر چی بخواد بگه.
گفتید که ما یه سری قوانین و خط قرمزهایی داریم سؤال دیگه ای که پیش میاد اینه کی این قوانین و خط قرمزا رو مشخص کرده آیا این قوانین با روح و فطرت و عقل ما همخونی داره یا نه؟؟
بازم ممنون به خاطر اینکه حوصله به خرج میدید منتظرتون هستم
موفق باشید

محدثۀ گرامی جوابت را در زباله‌دان خوندم. جوابت متین و منطقی بود. نه کامنت من و نه پاسخ شما اصلا حاشیه ساز نبود و شایسته نبود که به زباله دونی فرستاده بشند. کامنت من میتونه اشکال ساز باشه ولی دیدگاههایی که قانون و اخلاق را مزخرفات میدونند اشکالی ندارند. وای بر ما که چقدر ظاهر‌‌‌بین هستیم.
حلال کنید. بدرود.

خواهش می کنم عمو.
منم با شما موافقم شایسته نبود ولی حالا لطف کردن و منت به سر ما گذاشتن و نظراتمونو برگردوندن میگم حالا خوبه دیشب ساعت از نه گذشته بود وگرنه دم در گذاشته بودن و سوفور شهرداری زباله ها رو برده بود و دیگه دستمونم بهشون نمی رسید(شکلک لبخند)

وقتی میگم بدون اجازه ما رو وارد این جهان کردند همینه دیگه یعنی چی که ما زنده نبودیم که ازمون بپرسند!
قبول بعدش که می فهمیم حالا چی!
آیا بهمون اجازه میدن که با دست خودمون و به انتخاب خودمون به زندگیمون خاتمه بدیم؟؟
وقتی که خودکشی گناهه و در مرحله بعد بازی به خاطر همین خودکشی ما رو مجازات هم می کنند و به جهنم می برند نشون دهنده چیه جز محکوم بودن به زندگی تا هر زمان که خودشون بخوان!
از طرفی دیدگاه کسانی که به عالمی به نام ذر معتقدند رو هم از نظر دور نکنید که اون ها معتقدند اجازه هم گرفته شده و همه مون خودمون خواستیم که باشیم هر چند که تا حالا کسی پیدا نشده که اون عالم رو یادش باشه درسته که نمیشه گفت چون کسی یادش نیست به معنای نفی عالم ذر هم نیست ولی بر فرض که از من نوعی پرسیده باشند و من قبول هم کرده باشم خب از الآن به بعد دوست دارم قراردادم رو فسخ کنم آیا امکانش هست؟
خب دیگه همین رو حساب کنید و بعد مظاهر دیگه رو هم در نظر بگیرید که می بینید پدر و مادری بدون اجازه گرفتن از ما، ما رو به این دنیا میارند و بعضی هاشون هم حتی حاضر نیستند کسی رو که خودشون به دنیا آوردند سرپرستی کنند و ما شاهد این همه کودک کارتنخواب و بیخانمان و گدا و چه می دونم معتاد و … هستیم!
گروهی هم هستند که با اون که علم پزشکی امروزه پیشرفت کرده و بهشون در آزمایش ژنتیک میگه که اگر شما بچه دار بشید فرزندتون دارای معلولیت خواهد بود ولی اون ها نمی پذیرند و باز هم بچه دار میشن و یک فرزند معلول رو به جهان وارد می کنند بدون در نظر گرفتن حقوق اون بی چاره
این جاست که میگم آزادی حقیقی اصلاً وجود نداره!
و اگر بخواید منظورم رو از آزادی حقیقی بیان کنم باید بگم که آزادی مورد نظر من داشتن حق انتخاب در تمام زندگی فرد و شناختن این حق از طرف دیگران برای اوست.

ممنون که به عالم ذر اشاره کردید میخواستم زودتر بگم اما گفتم بزار تو بحث اشاره ای بهش بشه چون فکر می کردم بعضی ها اینجا با این جور بحث ها مخالفند(منظورم اعتقاد به عالم ذر هست) در واقع به قول یه بزرگی ذرات تا میل به وجود نداشته باشن به وجود نمیان پس ما همونطور که گفتید هممون میل به وجود داشتن داشتیم که خلق شدیم اما درباره ی فسخ قرارداد باید بگم ما تو دنیای زندگیمون هم اگر قراردادی ببندیم و بعد پشیمون بشیم و بخوایم قراردادو فسخ کنیم باید جریمه ی فسخ قراردادو بپردازیم پس اینکه اگر ما قرارداد زندگیمونو فسخ کنیم مجازات میشیم یه چیز طبیعیه حالا اینکه حتماً جهنم میره یا نه نمی دونم ولی یه مجازاتی رو حتماً باید تحمل کنه اما اینکه چرا خودکشی حرامه و گناه بزرگیه برای اینه که انسان بما هو انسان به عنوان اشرف مخلوقات یک کرامت، حرمت و مقام و منزلتی داره و این کرامت و منزلت تا حدیه که حتی یک انسان حق پایمال کردن کرامت و منزلت خودشو هم نداره حتی تا جایی که به قول سعدی اگر شما می دونی اگر صبر کنی به جواب سؤال توی ذهنت میرسی نباید خودتو کوچیک کنی و اون سؤالو مطرح کنی یعنی تا این حد حتی. انسان حق نداره کرامت و ارزش خودشو پایمال کنه بعدشم اینکه دنیا و از اون مهم تر زندگی انسان بازیچه و بیهوده نیست که امروز قبول کنیم زندگی کنیم فردا پشیمون بشیم همونطور که یه زن و مرد وقتی با هم ازدواج می کنن نمیشه بعد از دو روز خیلی راحت قراردادو فسخ کنن نه اینکه نشه کار نشد نداره ولی زشت و بی معنی و دور از مسئولیت پذیریه از همه ی اینا گذشته کاملاً درسته ما هیچ وقت آزادی مطلق نداریم به این معنی که هر وقت و هر جا که دلمون خواست حق داشته باشیم هر کاری که دلمون خواست بکنیم ما وارد هر مؤسسه ای هم که بشیم باید قوانین اونجا رو رعایت کنیم مثلاً استاد دانشگاه به ما میگه شما مختاری نیای سر کلاس ولی اگر از سه جلسه غیبتت بیشتر شد حذف میشی وقتی قبولم کردیم که بیایم توی این دنیا یعنی قوانینشو هم قبول کردیم
بازم ممنون از اینکه تو بحث شرکت می کنید

سلام
ممنون از حضور و معرفی کتابتون ولی ای کاش توی بحث شرکت می کردید
منم یه کتاب خیلی خوب دوست دارم معرفی کنم که جواب خیلی از سؤالامو از اونجا گرفتم کتاب خیلی خوبیه پیشنهاد می کنم همه بخونیدش ضرر نمی کنید کتاب آزادی انسان شهید مطهری امتحانش کنید پشیمون نمی شید.

به نظر من آزادی یعنی حیوان بودن که البته ما چون عقل داریم، درک این مسئله واسمون سخته و خوب سنگ رو سنگ بند نمیشه و تحمل ظلم کردن و دیدن رو نداریم واسه همین واسه خودمون قانون وضع کردیم. ی حیوان، ی اسب، گاو، مرغ، پرنده، هر وقت، هر جا، با هر کس، هر کاری خواست بکنه، هر چی خواست بگه، هرچی خواست بخوره، و هر جا خواست بره، معمولا کسی جلوشو نمیگیره. البته چرا. مثلا حیوان های بزرگتر، جلوی حیوان های کوچیکتر رو ممکنه بگیرند یا شکار‌شون کنند و اینه که اون بزرگتر ها آزادی بیشتری دارند و آزادی کوچیکتر ها رو سلب می کنند. اینه که گاهی آزادی های یکی دیگه، با آزادی های نفر دوم، تداخل پیدا می کنند و اینجاست که انسان سعی کرده با مزخرفاتی مثل قانون و اخلاق و سه نقطه، سر و ته قضیه رو هم بیاره که هنوزم بعد از یک عالمه تمدن، آزادی به معنای نه حیوانی بلکه به معنایی که واقعا میتونه پیاده سازی بشه، به اجرا گذاشته نشده و عملا توسط خود بشر از دست بشر قاپیده شده.

سلام
با این حرفتون که گفتید آزادی یعنی حیوانیت کلاً مخالفم یه سؤال من که هیچ کس جواب نداد این بود که چرا آزادی مقدسه جواب این سؤال نقض حرف شماست آزادی مقدسه از این جهت که مخصوص انسانهاست و هدیه ی خدا به بشریه که اشرف مخلوقاته کی گفته که حیوونا هر وقت که بخوان با هر کی که بخوان هر جا که بخوان می تونن برن هر چی بخوان می تونن بخورن یه حرف اشتباهه مثلاً یه مرغ خونگی ممکنه دوست داشته باشه مثل مرغای دریایی بره تو دریا و هیچ چیزیش نشه می تونه آیا؟؟ نه نمی تونه چون غریزه ای که خدا براش قرار داده این نوع از زندگیه یه جورایی اصلاً می تونیم بگیم به همچین چیزی علاقه نداره یعنی اصلاً نمی دونه علاقه چی هست دلش میخواد برای حیوونا معنی نداره چه کوچیک چه بزرگ همه ی حیوونا هر کاری می کنن از روی غریزشونه یه برنامه ریزی مشخص شده از طرف خدا رو انجام میدن ولی انسان الآن میتونه به هوا میره می تونه به اعماق دریاها و اقیانوسها بره می تونه مثل هندوها ریاضت بکشه می تونه مثل شکم پرست ها مدام در حال خوردن باشه می تونه مهربون باشه می تونه بلانسبت همه ی بینندگان و شنوندگان عزیز و حتی بلا نسبت همه ی حیوونای وحشی، وحشی باشه می تونه از فرشته ها بالاتر باشه می تونه از حیوونا پست تر باشه خودش انتخاب می کنه می تونه. این یعنی آزادی خودش مختاره که کدوم راهو انتخاب کنه این یعنی آزادی من کاری به قوانین مزخرفی که آدمای مزخرفی که مدعی حقوق بشر هستند اما اصلاً رعایتش نمی کنن وضع کردن ندارم ولی یه سری قوانین هستند که نه مزخرفند و نه آدما تعیینشون کردن این قوانین برای راحتی بشر و در واقع حفظ یک آزادی نسبی برای همه ی بشر در زندگی اجتماعی وضع شده که آدما بتونن در کنار هم با خوبی و خوشی با گذشت و مهربونی زندگی کنن. این قوانینو واسه این میزارن که همه همینطور که آزادن به آزادی دیگرانم احترام بذارن مثلاً وقتی یه عده توی کشتی نشستند یه نفر نمی تونه کشتیو سوراخ کنه و بگه من آزادم بعد که دیگران بهش گفتن قانون اینجا اینه که این کارو نکنی بگه یه سری قوانین مزخرف اینجا وضع کردید که فقط یه کاری کنید که سنگ رو سنگ بند بشه چه بسا این نوع آزادی نه تنها آزادی دیگرانو سلب می کنه بلکه به خود شخص هم آسیب می رسونه و خدا این اجازه رو نمیده که شما آزادی که به دیگران یا حتی به خودت آسیب برسونی.

حیف اینجا آزادی ندارم درست بحث کنم وگرنه جوابتو می دادم. فقط خلاصه بهت بگم به نظرم اگه ما همه کاری می کنیم که از کار های حیوانات بزرگتر به نظر مییاد، فقط به خاطر بزرگتر و پیچیده‌تر بودن ساختار فیزیکی مغز‌مون هست نه به خاطر چیز دیگه ای. اعتقاد به اشرف مخلوق بودن انسان هم ی بحث اعتقادی هستش و در میان کل کره ی زمین فراگیر نیست. این مسئله ی بهترین موجود بودن انسان رو اگه اشتباه نکنم توی سوره ی تین توی قرآن‌مون خوندم. حرف هایی که در مورد تقدس آزادی زدید از نقطه نظر اعتقادی و احساسی قشنگند ولی فقط از نقطه نظر احساسی و از نقطه نظر تعصب و دفاع از یک عقیده ی خاص. در واقع، با اینکه خودمو موظف به احترام به باور شما می دونم ولی اگه بحث علمی باشه و نه اعتقادی، و اگه بحث دو دو تا چهار تا طبق دستوری که خدا میده و میگه تعقل و تدبر کنید باشه، بحث، خیلی پیچیده‌تر از اینی میشه که میگید.
همین مرغ، اگه کورتکس های مغزش که سطح غیر برجسته ای دارند رو برجسته کنی، چه بسا دریا هم دلش بخواد. همه چیز به ساختار فیزیکی و شیمیایی زیرساخت بدن موجودات بستگی داره. تا حتی علم روانشناسی که خودشو درگیر روح و ی چیز غیر مادی میدونست، امروزه رشته ای به نام روانپزشکی داره و این یعنی اجبار برای تبدیل مفاهیم انتزاعی به مفاهیم ملموس. یعنی روح رو بی خیال، ی دارو واسه جسمت میدم، افسردگی اون چیزی که بهش میگم روح هم برطرف میشه. یعنی حال جسمت که خوبه ولی حال روحت بد، بازم با دارو اون روح رو خوبش می کنم و این یعنی اصلا انگاری که معلوم نیست روحی در کار هست یا نیست.
یعنی من با یک مشت ماده ی شیمیایی به نام های الکل، قرص، شیشه و ماریجوانا، غریزه ی تو رو، طرز فکر تو رو، حتی باور های تو رو دارم تغییر میدم. امروزه با دارو و شوک‌درمانی، نه تنها حافظه ی شما بلکه حتی اعتقادات شما میتونه تغییر داده بشه بدون اینکه از باور های قبلی ای که داشتید کوچکترین اطلاعی داشته باشید و این یعنی همه چیز، اون طور که فکر می کنید، محکم و مطلق نیست. ی کم به خودت اجازه بده به همه ی دنیا از فرع تا اصلش شک کنی تا بتونی بهتر فکر کنی.
آزادی یعنی اینکه من بتونم دیدگاه شما رو نقد کنم و شما هم همینطور.
بعله. سر حرفم هستم. وقتی شما نگذارید من ی کشتی رو سوراخ کنم، حتی با اینکه اگه میذاشتید اون وقت همه غرق می شدیم، حتی اگه من رو به عنوان یک مسافر دیوونه بشناسید و جلوی کارمو بگیرید، در واقع، آزادی رو از من سلب کردید. اصلا سر این بحث نمی کنم که کار من درسته یا غلط. کاری به این نداریم که کشتی چرا باید یا نباید سوراخ بشه. بحث اینجاست که آزادی رو تعریف کنیم و آزادی یعنی هر کاری دلت میخواد بتونی بکنی. ولی توی کامنت قبلی هم گفتم دو تا مسئله، این آزادی کامل رو آسیب میزنه. یکی همپوشانی و تداخل آزادی های ما با هم و دیگری زور زیاد بعضی ها یا همون آزادی‌شون که آزادی ما رو به هم میزنه و در واقع، زیرمجموعه ی همون دلیل اولی یعنی تداخل آزادی هاست. پس اگه آزادی های مطلق همه، توی یک سری نقاط با هم تداخل پیدا میکنه، پسندیده‌تر اینه که بگیم، آزادی مطلق یعنی هر کاری دلت میخواد بکن ولی آزادی مطلق خوب نیست چون ی جایی با مال بقیه درگیر میشه و باعث به هم ریختگی جامعه میشه. ولی آزادی غیر مطلق یعنی آزادی معمولی یا نسبی خوبه. تعریفش هم این میشه که آزادی غیر مطلق یعنی تو تا زمانی آزادی، که آزادی تو، آزادی بقیه رو به هم نزنه. پس اگرچه که آزادی مطلق من توی کشتی خوب نیست و باعث سوراخ شدنش میشه ولی آزادی نسبی من خوبه و تعریفش هم توی هیچ کتاب و نوشته ای نباید جست. فقط همین که اینجا نوشتم:
“تا زمانی که آزادی کسی رو به هم نزنی، هر کاری، تأکید می کنم، هر کاری بکنی، هیچ عیبی، هیچ عیبی نداره”.
ی نمونه ی ساده و کوچیک واسه فهم بهتر ماجرا میگم. سم خوردن از نظر عامه ی مردم کار خوبی نیست. در صورتی که سم خوردن من، باعث زحمت دیگران برای دفن کردن من بشه، من حق ندارم سم بخورم. اما اگه جایی توی ی کویر شن برم این کار رو بکنم که با کسی کاری نداشته باشم و بمیرم تجزیه بشم برم توی خاک، هیچ طوری نیست چون آزادی من، آزادی شما رو خدشه‌دار نکرده بلکه به خاک و طبیعت هم فایده رسونده.

سلام مجتبی
این چیزهایی نوشتید راجب مواد شیمیایی و داروها و درمان جسم و درمان روح …تا حدودی میتونه درست باشه.چون گفتند عقل سالم در بدن سالم هست.روح و جسم در هم تاثیر می گذارند این بدیهی هست.ولی کی گفته با دخالت مواد شیمیایی و چیزهای غیر طبیعی انسانها را تغییر بدیم بعدش بگیم این عوض شد؟این ادم عوض شد یا ما مثلا عوضش کردیم؟!تمام این چیزهایی که بچه ها راجبش بحث کردند به نظرم در حالت طبیعی اشخاص هستند نه دخالت دادن تغییراتی که شما بهش اشاره کردید.بعد هم کدوم یکی از این مواد شیمیایی یا داروهای افسردگی درمان قطعی داشته و عوارضی نداده و مشکلات دیگه ای برای مصرف کننده بوجود نیاورده که اینطوری قطعی ویقینی حرفتونو میزنید؟خیلی از بیماریهای دیگه مثل سرطان و ام اس و ….هم با دادن روحیه به بیمارها و تغییر افکارشون با گفتگو تونستند پزشکان اون اثر داروها را تقویت کنند و بیمار بهبود پیدا کنه.خود شما توی همین محله داری با همین دادن روحیه به بچه ها و شعار لذت ببرید از زندگی کمک می کنی به بچه ها.یعنی میتونی یک قرصی بهشون بگی برن بخورن و هر روز یک پست قشنگ بزنن و با هم دیگه دوست باشند؟
بعد هم کی گفته تو بری سم بخوری توی بیابون هیچ مزاحمتی برای ما نداری؟!….یعنی فقط خرج کفن و دفنتو روش حساب کردی؟واقعا که….ببین ما دنبالت میگردیم…یک محله نه یک نفر نه دو نفرها….بعدش کلی وقت مارو میگیری….بعدش که پیدات کردیم توی بیابون که سم خوردی مردی…ناراحت میشیم….بعضی هامون غش می کنیم ….شاید بعضی هامون هم که تو رو خیلی دوست داریم از اون باقی مانده سم بخوریمو ما هم بمیریم…پس الکی برای خودت آزادی نتراش توی مردن…توی مردن هم آزاد نیستی…خخخ

مرسی سارای که به من لطف داری. راستی، تو افسانه ی سارای رو دیدی؟ یا شنیدی؟ آخ که چقدر غمگینه. فرا‌تراژدی! در مورد آزادی، ما هنگام آفرینش، آزادی انتخاب نداشتیم و هیچ کس نداشته پس این قسمتش جبر هست و بس. اصن جای بحث نداره. اما از زمان خلقت تا زمان نابودی، سه عنصر دیگه هستند که آزادی منو تحت تأثیر قرار میدند.
۱. محیط. مثلا اگه از بچگی، افراد خوبی دوروبر من باشند، احتمال خوب شدن من بیشتره و بالعکس. یا اگه از بچگی، امکانات تحصیل و اکتشاف در اختیار من باشه، احتمال دانشمند و محقق شدن من خیلی بیشتره. این فاکتوری هست که من تا زمانی که زیر نظر والدینم هستم، مجبور به تحملش هستم و معلوم نیست بعد هم که مستقل شدم، چقدر بتونم از این جبر، فرار کنم.
۲. وراثت. این هم یکی دیگه از عواملی هست که فعلا تقریبا ی عنصر جبری هست و معلوم نیست تا من زنده هستم، بتونم با پیشرفت های کنونی علم پزشکی، ازش فرار کنم. اگه وراثت باعث نشده بود من کور بشم، الان خیلی آزادی ها داشتم. الان نمیتونم بفهمم اگه با ی نفر حرف می زنم، چقدر زشت یا خوشگل هست یا چه نظری از نقطه نظر بصری روی من داره. و این فهرست تا آخر ادامه داره.
۳. اختیار. این یکی از بهترین خصوصیاتی هست که ما داریم. توی مفاهیم زیرمجموعه ای مثل پشتکار، تلاش، انگیزه، و نظیرش خلاصه میشه و تنها فاکتوری هست که قادر به آزادی بخشیدن نسبی به ماست. اون عقوبت کار هایی که بشر انجام میده توسط ی خدای بالاسر، اون رو من کاری ندارم چون اگه بخواهیم اون رو وارد ماجرا کنیم، کلا همین اختیار نسبی ای هم که از طریق کنار آمدن با محیط و وراثت به دست آورده بودیم، نابود میشه. پس جدای از اون بحث اعتقادی خدا، زندگی پیش و پس از مرگ و معاد که هر کسی ممکن هست قبول داشته باشه یا قبول نداشته باشه، من اختیار، قدرت انتخاب و اراده که همه یک سری مفهوم به هم پیوسته هستند رو ی فاکتور خیلی مهم در شکل‌دهی آزادی فردی میدونم.

سلام مجدد جناب خادمی
این جمله ی اولتون تهدید بود؟؟!!!! چون شما که جواب منو دادید نمی دونم چی می خواستید دیگه بگید که آزادیشو نداشتید اگه منظورتون فحش و از این حرفاتون باید بگم خب دیگه ما به طور مطلق آزادی نداریم که هر کس بالاخره یه محدودیت هایی داره جمله ی اولتون یه جوری بود که احساس کردم الآنه که منو از محله اخراج کنید دعوا که نداریم فقط داریم با هم مباحثه می کنیم یکی از اصول رفتاری مباحثه هم اینه که تحمل شنیدن حرف مخالفو داشته باشید.
بگذریم این که میگید بزرگی ظاهری انسان نسبت به حیوونا ساختار پیچیده ی مغزشه همین ثابت می کنه که انسان برتره چون همونی که بهش این مغز پیچیده رو داده می تونسته یه مغز ساده بده مثل گوسفند بهش بده اما اینکارو نکرد اگه ساختار پیچیده بهش داده به خاطر همین آزادیه که اون بتونه هر جا که دوست داره بره و به تدریج این مغز پیچیده قوی تر میشه و اون کارای بزرگتری می تونه باهاش انجام بده ولی اینکه دلیل اشرف مخلوقات بودن انسان تأکید می کنم بما هو انسان این پیچیدگی مغزش باشه غلطه چون همه ی انسان ها که اشرف مخلوقات نیستند بعضی هاشون از حیوونا هم پست ترند اینکه تو کل دنیا هم فراگیر نیست دلیلش همینایی اند که از حیوونا پست ترند منظورم اینه که مردم دنیا وقتی اونا رو می بینن مسلمه که به این قضیه که انسان اشرف مخلوقات باشه معتقد نمیشن.
اگه بخوام به واسطه ی قرآن توضیح بدم باید بگم که خدا وقتی خلقت انسانو به پایان رسوند به خودش تبریک نگفت بلکه وقتی از روح خودش به بدن انسان دمید به خودش تبریک گفت یعنی دلیل برتری این روحه حالا هر کی از این روح که واسطه ی اتصالش به خداست فاصله بگیره از انسانیت و اشرف مخلوقات بودن فاصله گرفته و هر کی به این روح نزدیک بشه و به دنبال تأمین تمایلات اون باشه به انسانیت و آزادگی و اشرف مخلوقات بودن نزدیک تر شده لطف کنید بدون تعصب بهش فکر کنید همین.
اما درباره ی افسردگی و روان پزشکی و همچنین حرفای آبجی سارایو لایک می کنم و علاوه بر اون باید بگم اینکه همه چیزو بچسبونیم به سیستم فیزیکی بدن یه بحث اشتباهه و اینکه گفتید اون مواد مخدر می تونن تفکر و اندیشه و اعتقاد افرادو تغییر بدن از نظر پزشکی نه احساسی کاملاً غلطه چون این مواد مخدر کلاً عقل انسانو زائل می کنن و دیگه طرف با استفاده ی زیاد اونا مغزش کار نمیییکنه که بخواد فکر داشته باشه تفکر و اعتقاد داشته باشه اینکه این همه خودمونو می کشیم که پدر جان اینا را مصرف نکنید برای همینه که این مواد بازم میگم از نظر پزشکی سلولای خاکستری مغزو از بین می برن دیگه بگذریم از اینکه تأثیرات مخربی رو قیافه و دیگر اعضای بدن هم میزارن فعلاً بحثمون مغزه مغزی که از بین میره فکر و اندیشه و اعتقادی براش باقی نمی مونه یعنی اصلاً این چیزا برای کسی معنی داره که مغز داره پس اینجور نیست که با این مواد بشه رو اعتقادات آدما کار کرد بلکه فقط با این مواد میشه عقلو از انسان گرفت وقتی عقلو گرفتی دیگه به هیچی فکر نمی کنه ولی اینکه آدمایی که این موادو مصرف می کنن یا هر کار خطا و اشتباه دیگه ایو انجام میدن یه جایی یه روزی به این نتیجه میرسن که زندگیشون چقدر پوچه و میفهمند که توی یه مخمصه ای گیر کردن که نمی تونن ازش رهایی پیدا کنن و از این مسأله ناراحت میشن وقتی می فهمند که نباید زندگیشون اینجوری باشه همه ی اینا تلقینات روحه که شما خیلی راحت بی خیالش میشید گذشته از این مواد به قول آبجی سارای حتی قرص ها و داروهای شیمیایی هم درمان مطلق توشون نیست حتی برای افسردگی همونا هم فقط شخصو به یه آدم بیخیال تبدیل می کنن یا خواب آورن طرف می خوابه پس به مشکلش فکر نمی کنه پس حالش خوبه در واقع معتاد به اون قرص میشه چون با قطعش دوباره حالش بد میشه چون ریشه رو پیدا نکردیم ریشه ی مریضیش روحشه اما ما فقط بخش هایی از جسمو از کار میندازیم تا متوجه حال بد روح نباشیم و بازم به قول آبجی سارای تو یه سری مریضی ها یا بهتر بگم توی اکثر مریضی ها داشتن روحیه ی قوی توی درمان بیماری مؤثره منی که خودم درگیرم بهتون میگم مادامی که حال روحم خوب نباشه اون آمپولایی که تزریق می کنم یه درصد بازم میگم یه درصد حتی یه درصد اثر مثبت روم نداره به خدا اینو از روی لج و لجبازی نمیگم اطرافیانم دارن به عینه می بینن پس مهم روحه چون به قول سعدی:
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
پس جسم ما فقط به عنوان یه مرکبه در خدمت روحمون.
اما درباره ی سم خوردنتون هم علاوه بر لایک حرفای آبجی سارای باید بگم این جسمو شما از کجا آوردید؟؟ با رنج و زحمت خودتون به دستش آوردید؟؟ مالکشید؟؟ نه دیه مالکش کس دیگه ایه و این بدن دست شما امانته و شما نه تنها حق نداری خودکشی کنید بلکه حق ندارید هیچ صدمه ی دیگه ای هم بهش بزنید اتفاقاً این کارتون رو محیط اثر میزاره و اولین اثر منفیش به قول معروف علاوه بر ناراحتی دوستانتون بدآموزی ای هست که به دیگران میده احساس یأسی که ایجاد می کنه پس نه شما هیچ انسان دیگه ای گذشته از اینکه مالک جسمش نیست و حق آسیب زدن به اونو نداره تنها هم نیست و کارش تنها مربوط به خودش نیست.

ببین، محدثه، مشکل منو تو در به هیچ جا نرسیدن در بحث اینه که تو صرفا دلت میخواد با تکیه به احادیث، روایات و گفته های کتاب های مذهبی که منبعش تجربه نیست صحبت کنی و من دلم میخواد با استناد به یافته های دانش، که منبعش تجربه هست صحبت کنم. اینه که تو مثلا مدام داری از سمت چپ میری، من از سمت راست یا بالعکس. یعنی ما توی این بحث، از هم دور میشیم تا نزدیک. تو ساز خودتو میزنی منم ساز خودمو.
جمله ی اول من، تحدید نبود. این حیف که گفتم، تو ازش این برداشت تحدیدو کردی چون از گذشته ی این تارنما، خبر نداری. خلاصه واست بگم یک مشت راپرت‌چی هر روز این سایت رو میخونند تا هرچی از نظر خودشون آتو توش پیدا کردند، برند به کمیته ی فیلترینگ بگند و ما فیلتر بشیم. قدیم هم از این تلاش ها کردند که حتی یک لحظه هم ما فیلتر نشدیم. فقط ی بار به مدت دوازده ساعت دامنه ی سایت رو تعلیق کردیم و دفعات بعدی هم پست های مفید مثل خاطرات، فیلم های توضیحدار برای نابینایان و آموزش های مفید، به لطف عزیزان راپرت‌چی و کمیته ی محترم فیلترینگ، از سایت، حذف شد. اینه که ما وقتی بحث هایی مثل این داریم، حتی گاهی وقت ها پست ها و کامنت هایی رو به علت محدودیت های فرهنگی و آزادی بیان که اینجا حاکمه، حذف می کنیم. اون حیف هم از این حیث بود که من نمیتونم با شما اون طور که دلم میخواد بحث کنم واسه همینم حرفامو تو لفافه گفتم. بازم ممنون که در محله ی محدود شده ی ما حضور داری.

ممنونم از محبتت مجتبی
بله سارای مظهر پاکدامنی و آزادی خواهی هست توی فولکورآذربایجان….بله خیلی غمگینه ولی پر از غرور و تسلیم ناپذیر بودن به همین جبرهااا…ولی سارای به قصد مرگ خودشو ننداخت توی رودخونه….برای آزادی خودشو انداخت…ممکن بود توی راه رودخونه نجات پیدا کنه و یا اینکه بمیره…سارای مرگ را انتخاب نکرد…اون آزادی را انتخاب کرد این خیلی فرق داره با اینکه یکی بره توی بیابون سم بخوره و بمیره که راحت بشه.
با اینکه مقدمات حرفاتو در مورد محیط و وراثت و تاحدودی اختیاری که گفتی رو قبول دارم ولی نتایجی که ازشون میگیری نه.
درمورد خدا هم من اصلا بحثی به میون نیاوردم و قصد هم ندارم و نداشتم تا برای شما خدایی بسازم تا بهش معتقد بشید یا منکرش بشید.خدای من برای خودم هست و بس.چیزهایی هم که شما قبول داری و یا نداری برای خودت هست و من کاری باهاش ندارم….
بحث از خودمون بود و اطرافیانمون….هر چقدر هم این دنیا برام رنج آور بشه هیچ وقت به مرگ فکر نمیکنم….مثلا اینکه بمیرم تا راحت بشم.برای اینکه پدر و مادر و کسانی دارم که به هیچ وجه راضی به رنج کشیدنشون نیستم.اگر برای خودم زندگی نکنم به عشق اونها زندگی میکنم….من حق ندارم خودخواهانه به مرگ و راحتی خودم فکر کنم….اینکه شما گفتی برم بیابون یه سم بخورمو تمام و مزاحمتی هم برای کسی ندارم واقعا حرف منصفانه ای نبود…انگار تمام اطرافیانت از جمله خود ماها را هیچ حساب کردی.

سلام آقای خادمی
اینکه از دو زاویه ی دید به قضیه نگاه می کنیم و بحثمون به نتیجه ای نمیرسه رو قبول دارم ولی اینکه می فرمایید من از روی آیات و روایات بحث می کنم و شما از روی دانش های تجربه شده باید بگم هنوز هم بعد از هزار و چهار صد سال دانشمندای دنیا که ما علمای تجربه شده رو ازشون یاد می گیریم از قرآن علم یاد میگیرن من یه پیشنهاد صمیمانه و خواهرانه به شما دارم و اون اینه که بدون هیچ گونه پیش داوری کتاب توحید مفضلو بخونید اگر بشه من توی پستای بعدی یه قسمت از این کتاب بزرگو تو محله میذارم این کتاب درواقع کلاس های درس امام صادق علیه السلام هست برای شاگرد بزرگش مفضل. چیزهایی در این کتابه که خیلی تعجب برانگیزه مثلاً میگه چرا بچه ها به دنیا میان گریه می کنن و ….. که البته خیلی زیاده من الآن دقیق یادم نیست که بخوام دقیق اینجا بنویسم. ولی واقعاً مو به تن آدم راست میشه.

بازم می ترسم بحث بیخ پیدا کنه ولی هرچه قدر هم کتاب و دانشمند و سند و بازم سند و بازم سن بیاری، آخرش من معتقدم بشر، قبل از ظهور کتاب هایی که آسمانی میدونه، تونسته خیلی از مسائل رو کشف کنه، تجربه کنه و به تولید دانش منجر بشه. از هیچ و فقط از مغز خود بشر و نه هیچ کتاب یا روایتی. از خودش. خودجوش. من کاری ندارم بشر از روی کتاب هایی که شما منظورت هست، تونسته چیزی بسازه یا نتونسته و چقدر تا چه حدی جای تأمل داره. من میگم شما بر اساس غیر تجربیات غیر ملموس حرف میزنی و من بر اساس تجربیات ملموس.
بالاخره با اینکه حرف شما رو رد یا تأیید نمی کنم، ولی پذیرش این مسئله که تمام کامپیوتر ها، مدار های مجتمع، انرژی هسته ای و ماهواره ها و فضاپیما ها، همه و همه به انضمام چند میلیون اختراع دیگه، مبتنی بر علومی هستند که طبق ادعای شما، فقط از چهارده قرن پیش به بعد پراکنش یافتند، تحقیق شواهد، تأمل و توسل به عقل رو می طلبه.
شما اول حرف من مبنی بر دوگانه بودن محور های بحث‌مون رو می پذیری و بعد طی ی حرکت صدو هشتاد درجه ای، آخرش بازم محور خودت رو برتر میدونی و سعی هم داری با صد هزار جلد سند، ثابت کنی که محور غیر ملموس بحثت، آیات و روایاتت، به تجربیات ملموسی که من میگم، به علم، به کشفیات دانشمند ها، برتری داره. خوب البته من این کار رو بالعکس انجام نمیدم و فقط اشتباه بودن رویکرد تعصبیت رو البته از نظر خودم بهت گوشزد می کنم. به نظرم بهتر اینه به جای اینکه با تعصب شدید، به دفاع از مذهب بپردازی، سعی کنی در همون حیطه ی آزادی بحث رو با بچه ها ادامه بدی و محور بحثت هم مشخص باشه که عقله، علمه، مذهبه، چیه.
دفاع از مذهب، امکان‌پذیره ولی در پستی با عنوان “چرا مذهب خوب است؟” یا “چرا مذهبی باشیم؟” که البته به علت ترس از حاشیه و عدم تخصص مدیران این تارنما، همچین عنوانی عمرا اینجا اجازه ی انتشار پیدا کنه!
به نظرم مشکل شما اینجاست که در منحرف کردن بحث، اونقدر که باید، خلاق نیستید. شما از بحث آزادی، سعی کردید بحث کل جمع رو به سمت شایستگی اعتقادات مذهبی‌تون هدایت کنید. جواب های شما کاملا به هر کسی اینجا مشهوده که شما در تمام استدلال ها، با آیات و روایات و حرف های منتسب به خدا آمدید جلو. خدا گفته، خدا خواسته، خدا دونسته، خدا. پیامبر. امام.
اگرچه که کار شما هیچ عیبی در کلیت خودش نداره ولی هدفی که عنوان پست شما داره رو دنبال نمیکنه بلکه هدفی که شما توی ذهنت ساختی رو دنبال می کنه. این یعنی ی پارادوکس گنده. با توجه به تضادی که بین هدف اصلی عنوان بحث و طرح‌واره ی شما از این بحث می بینم، دیگه ادامه ی گفتگو توی این مقوله توی این پست رو واسه خودم جایز نمیدونم و همینجا ادامه ی نظر دادنم رو متوقف می کنم.
به امید سرفرازی سرکار عالی.

فسخ کردن قرارداد زندگی و جریمه شدن در پی اون طبیعی نیست؟
چرا می فرمایید طبیعیه؟
اولاً که ما در اثبات همون عالم ذر مشکل داریم و هنوز به نظر کاملی نرسیدیم و میشه گفت تا اون مسأله حل نشه بقیه مسائلمون هم حل نشده باقی می مونند.
اگر به این نتیجه برسیم که عالم ذر وجود نداره که تمومه دیگه بحثی هم نداریم و نتیجه این میشه که آزادی به هیچ معنایی وجود نداره
پس با فرض درست بودن عالم ذر جلو میریم
اگر عالم ذر وجود داشته باشه و از ما پرسیده باشند که می خواستید به وجود بیایید یا نه و ما پاسخ مثبت داده باشیم باید شرایط به وجود اومدن رو هم برامون شرح می دادند چرا که از خدای حکیم بعیده که کاری به دور از حکمت انجام بده و اگر در صورت توضیح شرایط و عواقب امضای قراردادی به نام زندگی باز هم ما بلی گفته باشیم و به عرصه حیات پا گذاشته باشیم حرف شما درست خواهد بود ولی مسأله این جاست که هیچ کس از آینده و عواقب این قرارداد خبر نداره و کسی پیدا نمیشه که بدونه فردا چی به سرش خواهد اومد بنا بر این ما قراردادی رو امضا کردیم که از نتایجش بی خبریم حالا یا برامون توضیح ندادند عواقب رو یا توضیح دادند و ما فراموش کردیم که البته با استفاده از معتقدین به قرآن هیچ کس جز خدا از آینده خبر نداره و مسأله ما بی جواب می مونه.
میشه همون عدم وجود آزادی که من گفتم.
اگر چیز های دیگه ای هم هست دوستان دیگه لطفاً وارد بحث بشن و نترسند جوری که من متوجه شدم قرار نیست کسی رو به خاطر داشتن یا نداشتن اعتقاداتی مؤاخذه کنیم و فقط قصد مباحثه و به اشتراک گذاشتن آرا و آگاهی ها رو داریم.

چرا طبیعیه شما یه قرارداد ساده با یه مالک چمیدونم مغازه ای، خونه ای ماشینی چیزی می بندید بعد از مدتی پشیمون میشید و باید جریمه ی فسخ قراردادو بدید این مال اون معامله ساده و کوچیک و کم ارزشه زندگی انسان که با این با ارزشی قابل قیاس نیست با اون معامله ها.
با توجه به قرآن خدا میگه که ما امانتو (که به قول عرفا این امانت بار امانت عشق خداست) به کوه ها عرضه کردیم نپذیرفتند به آسمان ها و اقیانوس ها عرضه کردیم نپذیرفتند به انسان عرضه کردیم پذیرفت(این مال عالم ذره ها) بعد خدا میگه ان الانسان کان ظلوماً جهولا به درستی که انسان ظالم جاهله در واقع ما عشق خدا رو پذیرفتیم وقتی عشق خدا باشه تفاوت شرایط زندگی تأثیری تو عشق خدا نداره اما اگر هم اینها رو قبول نکنیم و عالم ذرو هم قبول نداشته باشیم دوباره به اینجا می رسیم که خدا برای چی ما رو خلق کرد این سؤال مثل این می مونه که بپرسیم آب چرا خیس می کنه ببینید آب چرا خیس می کنه؟؟!! این سؤال خیلی بی معنیه یعنی چی که آب چرا خیس می کنه خب ذات آب تر بودنه به همین ترتیب خدا چرا خلق کرده؟ یعنی چی که خدا چرا خلق کرده خب خدا خالقه پس خلق می کنه همونطور که خودتون فرمودید حالا این خالق علاوه بر خالق بودن حکیم هم هست ما حکمت کاراشو نمی دونیم ولی به قول خودتون اون که حکیمه آیا حکیم کار بیهوده می کنه بی شک نه پس وقتی که منو خلق کرده یه حکمتی تو خلقتم هست و من چون نمی فهمم برای چی حق ندارم خودکشی کنم از دید خدا که میدونه که من می دونم که اون حکیمه من موظفم علت خلقتمو بفهمم هدفی که برام معلوم شده رو بفهمم و تمام تلاشمو بکنم تا به اون هدف برسم.
به فرض هم که این مطلب درست باشه که خدا ما رو به زور و علی رغم میل باطنیمون خلق کرده باید بگم خدا بهمون لطف کرده بهمون فرصت زندگی داده فرصت خوب بودن داده فرصت از زیر به عرش رسیدن داده خب اگه ما رو نمی آفرید ما چی بودیم کلاً نبودیم عدم بودیم یا می تونست اگرم خلقمون کرد انسان خلقمون نکنه دور از جون همتون می تونست ما رو یه حیوونی، چیزی خلق کنه پس در واقع این لطف خدا به ما بود نه سلب آزادی از ما. درباره ی فسخ هم یه مثال دیگه می زنم مثلاً شما یه چیز گرون قیمتی مثلاً یه ماشین آخرین مدل از دوستتون به صورت امانت می گیرید بهتون اجازه داده که با اون ماشین هر جا می خواید برید و گفته که دو هفته دستت باشه اگه شما این ماشینو ببرید و بر اثر بی دقتی به اون آسیب بزنید بعد دوستتون بهتون بگه باید پولشو بهم بدی نمی تونید بگید که تو داده بودی دست خودم باشه اختیارشو توی این دو هفته داشتم حالا که میخوای پولشو بگیری معلومه که از اولشم به من آزادی نداده بودی…..حالا زندگی و جسم ما هدیه ای از طرف خداست که البته امانته و ما مالکش نیستیم که هر کار دلمون میخواد باهاش بکنیم.
حالا میخوام در اینباره صحبت کنیم که خارج از مسأله ی خلقتمون آزادی اجتماعی چیه؟؟ آیا ما در دنیا آزادی اجتماعی داریم؟؟ چجوری میشه به آزادی اجتماعی رسید؟؟

باز هم سلام بر تو.
مرسی از محبتت عزیزم.
من یه سوال دارم من چه چیزی را میتونم آزادی بدونم که باعث میشه که آزادیه کسی دیگه را محدود کنه.
داره کم کم ازت خوشم میاد دختر.
من میگم آزادی چند مرحلست این را قبول داری>؟؟؟؟؟
به نظرم مرحله ی اول اینه که انسان باید حق انتخاب داشته باشه, یعنی خودش برای مشکلاتش تصمیم بگیره و راهش را انتخاب کنه, این حق را که به نظر من اولین قدم در داشتن آزادی هست را باید از همان کودکی خانواده باید یاد فرزندانشون بدند.
ببین من وقتی به سن تکلیف رسیدم هیچ کس از خانوادم نگفت که تو باید نماز بخونی نگفت که تو باید حجاب داشته باشی, این در حالی بود که ما سید هستیم و پدرم روی این چیزها حساس هست, من از اون روزها یاد گرفتم که من در انتخابم آزادم که چی را باید انتخاب کنم. من نمیگم که خانواده کلا بیخیال بچه بشن تا اون اگر اشتباه رفت خانواده هم کمکش نکنن, نه این را نمیگم, ولی خانواده نباید از همان کودکی بگه که تو بااااااید این کار را بکنی.
ببین من یه مادری را میشناسم که مدیره یه دبیرستان هم هست, این خانوم وقتی دخترش به سن تکلیف رسید اون را مجبور کرد به خوندن نماز, مجبور کرد ها.
و من یه بار شاهد نماز خوندن این دختر بودم و کلی ناراحت شدم, نمازی که اون دختر معسوم باید با کلی عشق میخوند,,,,, خدای من نمیدونم چی بگم اصلا.
من میگم باااااااید یکی از بزرگترین سدهای آزادی هست, اولین قدم برای داشتن آزادی همین گذشتن از بایدهاست.
من میگم آزادی مقدسه چون نمادی از داشتن قدرت تفکر و تعقل انسانهاست, یعنی بزرگترین تفاوت انسانها با حیوانات.
اگر باز هم چیزی به فکرم رسید باز هم میام.

سلام
خواهر خوبم اونو کلّی گفتم مخصوص شما نبود من یا هر کس دیگه ای هم همینطوری هستیم استفاده ی مطلق از چیزی به نام آزادی برای هر کسی محدودیت ایجاد می کنه برای طرف مقابلش مثلاً یه نفر میگه چهاردیواری اختیاری من آزادم هر آهنگیو دلم میخواد با هر تن صدایی که دلم میخواد گوش بدم خب حالا اگه همسایه ی این شخص اون آهنگو دوست نداشته باشه یا از میزان صدای اون سر درد بگیره آزادی اون اولی آزادی دومیو سلب کرده.
آره چند مرحله بودنشو قبول دارم این که باید از کودکی شروع بشه هم موافقم. به نظرم پدر و مادر باید از زمانیکه لازمه شروع کنن به آموزش دادن به بچه ها بزرگترین آموزشم آموزش عملیه یعنی اگر پدر و مادر خودشون به احکام دینشون مقید باشن و بچه تأثیر مثبت این عقایدو تو زندگی اونا ببینه خود به خود به اون احکام علاقمند میشه بله درسته قرآن هم میگه که اجباری در دین نیست و این به این معنیه که در مسأله ی ایمان و دینداری اجبار معنایی نداره یعنی هیچ وقت نمیشه یه نفرو مجبور به دینداری کرد شاید بتونیم با اجبار ظاهر خود طرف و اعمال و رفتارشو به اون شکلی که میخوایم تغییر بدیم ولی نمی تونیم با اجبار اونو با ایمان کنیم ایمان یه چیز درونیه و گاهی اصلاً نمی فهمیم که نتونستیم این ایمانو به دلش وارد کنیم.
اینکه گفتی آزادی یعنی رها شدن از بااااید ها باید بگم همه ی پیامبرای خدا اومدند که به آدما بگن هیچکدوم از شما ارباب کس دیگه نیست و شما از هیچ کس نباید دستور بگیرید تا اینجا میشه مقدمه ی آزادی یعنی ما از همه چیز و همه کس رها میشیم و میایم بالا ولی اینجا یه تبصره میگن مگر الله اینجاست که معلوم میشه ما آزادی مطلق نداریم خلاصه اینکه معنای واقعی آزادی رها شدن از باااااید ها و نبااااید های هر کی غیر از خداست یعنی اطاعت از باید ها و نبایدهایی که از طرف خداست سلب آزادی نیست منتها خود خدا هم توی قرآن گفته که فکر کنید و با فکرتون برسید به درستی احکام من حالا اینکه مادری بچشو زور می کنه کار درستی نیست چون آزادی تفکرو از بچه گرفته چیزی که خدا به بنده هاش اونو هدیه داده و گذشته از این اصلاً ایمان بدون تفکرو قبول نداره اون مادر در واقع با این کارش نه تنها به بچش ظلم کرده بلکه به دین هم ظلم کرده چون اون بچه می تونست با تفکر به اینی برسه که مادر با اجبار اونو رسونده گاهی همین اجبار باعث فرار اون بچه میشه و از هر چی دینه زده میشه.
ازت ممنونم که بحثو به اینجا رسوندی بازم منتظرت هستم اگه دوست داشتی حتماً بیا خوشحال میشم.

سلام مجدد محدثه خانم
من به هیچ عنوان اون حرفی که گفتید آزادی به معنی استقلال است را نفی می کنید را قبول ندارم. چون شما در اینجا معنای آزادی و تفسیر آزادی را با هم گره زدید که اصلا این دو تا با هم جور نیستند. در صورتی است که من معنای آزادی و تفسیر آزادی را به صورت جدا از هم توضیح دادم.
در مورد اینکه گفتید این قوانین را چه کسی تعیین می کند باید عرض کنم این باید ها و نباید ها توسط افرادی وضع می شوند. طبیعتا در هر حکومتی قانون وجود دارد و از قدیم الایام هم این امر صادق بوده است. پس نتیجه اینکه باید ها و نباید ها بر اساس اصول خاصی تعیین می شوند و این اصول بنا به شرایط و مقتضیات زمانی متفاوت هستند. یعنی اینکه این اصول شرایط ویژه و خاص خود را دارند و ممکن است در هر جایی متفاوت باشند. مثل اون نظریه ای که در بالا اشاره کردم. نظریه های دیگری نیز هست که می تواند برعکس آنها باشد و آنها نیز بنابر شرایط ویژه خود ارائه شده اند.
اما به نظر من هم آزادی بدون هیچ قید و شرطی وجود ندارد. یعنی اینکه آزادی مطلق نداریم. به نظرم آقای حسین آگاهی مثال خوبی در این زمینه زدند که جای تردیدی نیست.
با سپاس از شما

سلام مجدد برادر
نه چون شما گفتید هر چیزی که به من احساس استقلال میده آزادیه بعد گفتید که نه اینطور نیست که هر کی پولداره بتونه آزاد باشه و هر کاری میخواد بکنه و هر اظهار نظری بکنه گفتم این دوتا با هم تضاد دارن منظورم همون کلمه ی هر چیزی بود پس اینطور نیست که هررررر چیزی که این احساسو به من میده اسمش آزادی باشه همین.
من قبول ندارم که اون قوانینو باید افرادی از بشر وضع کنن یعنی اگر وضع هم کنن به نظرم نمی تونه کامل باشه چون هر آدمی وقتی قرار باشه قانونیو وضع کنه اون گوشه کنارا منافع خودشم در نظر میگیره گاهی همرو محدود می کنه و به آزادی های خودش اضافه می کنه به نظرم یکی ورای بشریت باید این قانونو وضع کنه که منافع شخصی کسی توی اون قانون دخالت نداشته باشه الآنم داریم تو دنیا می بینیم که قوانینی که آدما وضع کردن چقدر می تونه تأثیر مثبت تو زندگی آدما داشته باشه مثلاً همونایی که حقوق بشرو تنظیم کردن آدم می کشن اسمشو میزارن مبارزه با تروریسم ولی اگر هر کسی تو هر جای دنیا به اونا بگه بالای چشمتون ابروئه میگن شما حقوق بشرو پایمال کردید حالا اینکه باید طبق اصولی باشه درسته مثلاً اینجا یعنی در ایران توی مجلس قوانینی تصویب میشه قوانینی تصویب میشه که مطابق اصول اسلامی باشه و این اصولو آدما تعیین نکردن و خدا تعیینشون کرده و آدما اگر هم قانونیو تعیین می کنن بر اساس همون اصوله که خدا مشخصشون کرده.
با بحث آزادی مطلقتون موافقم اما نفهمیدم منظورتون از مثال آقای حسین اگاهی چیه!!!!!!

سلام. من میگم آزادی یعنی اینکه صد بار یه چیزو بهت نگن.
انگار آلزایمر داری! همچین کن! این کارو کن.
نمیخوام. چی کار داری هی بهم میگی؟ هان؟ اینجوری اگه یه
چیزو هی بهت بگن انگار جز مشکلاتی که داری! خودتو
بدبختو فراموشکار حس میکنی! بعضیها آدمو دیوونه میکنند.
آدمم! خر که نیستم! ببخشید! آخه دارم هرچی تو دلم
هست رو خالی می کنم. ببخشید!
نتیجه اینکه! یه چیزو نکوبند تو سرت! انقدر بهت میگن که انگار
با پتک دارن میزنن تو سرت.
فعلا همین. خیلی معنیها داره!
یکی دیگش اینکه هی این مشکل بینایی و معلولیتت روو
میزنن تو سرت. دیوونه شدم. خر که نیستم! خودم
آدمم فهم و شعور دارم! بعضیها فکر کردن چون ما
نابیناییم هی باید تو رومون بزنن
تو سرمونو دلمونو بشکنند. بعضیها هم هی بهت میگن. ببخشید دوستان.
کوری؟ نمیبینی؟ نه آتیشه نرو جلو! وای مامانش بیا بچتو بگیر یه وقت
میخوره زمین! نابیناییم! مشکل جسمی که نداریم!
بعضیها فکر میکنند ما خریم!
واسه همینم هست که دلم میخواد برم.
یه جای با فرهنگو با شعورو با فهم
و با درک بالا زندگی کنم.
همین فعلا.
به خاطر حرفام اگه دلتونو شکستم
معذرت میخوام.
واقعیت تلخه.
ممنون. که به حرفام گوش دادینو حرفامو
خوندید. ممنون.
خدا حافظ. ناراحت شدید بگید!

چقدر قشنگ حرف های یک عالمه نوجوان نابینا رو اینجا نوشتی. خودشه. همینه. دقیقا همینه که گفتی! منم بچه بودم همین بخ‌بختی‌ها رو داشتم! خخخ خوب توصیف کرده بودی. صد بار گفتن ی چیز، آدمو کلافه که چه عرض کنم، آدمو دیوونه میکنه.

سلام داداشی
واااای چقدر دلت پره ولی همشو درست گفتی همشو تجربه کردم ولی همه جا خوب و بد داره من یه وقتایی تو یه روز تو یه جا هم دلم می شکنه هم خوشحال میشم آدمای خوب و بدو کنار هم می بینم اما اگه خودتو و توانایی هاتو هنراتو برتری هاتو به همه ثابت کنی خیییلی ها رفتارشون درست میشه ولی از الآن بگم بعضی ها هر چقدرم که تلاش کنی که خودتو بهشون ثابت کنی تغییری تو نگاه اونا ایجاد نمیشه خب دیگه بعضی ها رو نمیشه تغییر داد خیییلی غصه ی اونا رو نخور ولی خیلی هم تو نخ ثابت کردن خودت نری ها زندگی خودتو بکن خودت باش اونایی که باید اصلاح میشن.

من این بحث و نظر دوستان را کامل خواندم چون نتوانستم قبل از نظر دوستان نظر دهم حالا اومدم بدهم… آزادی به نوعی یعنی خود آزاری یا مردم آزاری… من مدتهاست که کاملا آزاد هستم و با آزادی که خودم ترجمه میکنم زندگی میکنم… من بدون دلیل آزادی را تفسیر میکنم… آزادی یعنی هر انسان آنطور که دوست دارد آزادی را تفسیر کند و بدان پایبند باشد و زندگی کند… من فقط بخاطر خودم زنده هستم و زندگی میکنم… هر کشور و هر استان و هر شهر و هر محله و هر اداره و هر کوچه و هر خانه بزرگتری دارد و قوانینی دارد که باید بدان عمل شود اما من آزاد هستم و خودم را آزاد میبینم و آزاد زندگی میکنم… من با رفتارم برای خودم آزادی خریده ام…!

سلام
(شکلک خنده) یعنی چی آزادی یا خود آزاریه یا مردم آزاریه؟؟ یعنی آزادی یا مازوخیسمه یا سادیسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!(شکلک تعجب و خنده)
اینکه میگید آزادی یعنی هر کی بتونه تفسیر خودشو بکنه اشتباهه ها مثلاً شما میگی من آزادیو اینجوری معنی می کنم که صدای آهنگو تو خونم اینقدر بلند کنم که گوش فلک کر بشه همسایتون میگه من آزادیو اینجوری معنی می کنم که هیچ دیواری مانع من نباشه و من بتونم همه جا رو به راحتی ببینم پس میاد دیوارای خونه ی شما رو خراب می کنه بعد شما اعتراض می کنی اون میگه من اینجوری آزادیو معنی می کنم یکی دیگه میگه من آزادیو اینجوری معنی می کنم که جر و بحث هیچ کس رو اعصابم نباشه پس میاد شما دو تا رو که دارید با هم جر و بحث می کنید میکشه خب دیگه همین دیگه شما میگی آزادی یعنی مردم آزاری اینجوری که نمیشه دنیا اینجوری به هم میریزه یه همچین دنیایی فقط به درد فیلمای طنز میخوره.

سلام محدثه خانم بابت مطلب خوب و مناسبی که انتخاب کردید ازتون ممنونم
خب من میخوام ساده بگم آزادی به عقیده من یعنی این که هیچکس روی ما تسلط نداشته باشه در اینجا منظورم خانواده هست
اگه ما همه رفتارهامون معقول و منطقی باشه و تصمیمهامون هم صحیح باشه دلیلی نداره که خانواده مانعمون بشه
البته واژه ی آزادی مفهومش خیلی گسترده تره مثلا یه تصور دیگه ای که من از این کلمه دارم اینه که ما باید توی کشور خودمون آزادی بیان داشته باشیم
به عنوان مثال اگه ما کوتاهی از مسئولین دولت ببینیم اونا باید انتقاد پذیر باشن حرفهامون رو بشنون و اندیشه های ما رو سرکوب نکنن
یه خواسته ی دیگه ای هم که من دارم و این هم صد درصد در مقوله ی آزادی میگنجه اینه که من به عنوان یک فرد نابینا دلم میخواد زمانی برسه که مسئولین ما هر امکاناتی که برای رفاه ما لازمه در اختیارمون بذارن که من و همه ی همنوعانم از تمام محدودیتها رها بشیم با تشکر.

سلام برادر آقا وحید خورشیدی خواهش می کنم نظر لطفتونه
همونطور که خودتون فرمودید مفهوم آزادی خیلی گسترده تر از بحث خونوادست بله درسته خونواده هم به عنوان یه جامعه ی کوچیک باید توش آزادی اجتماعی و آزادی تفکر باشه.
ادامه ی صحبتتونم قبول دارم اینها از مصادیق آزادی اجتماعی هستند (آزادی بیان و اینکه سر راه رشد و کمال افراد جامعه از جمله نابینایان مانعی نباشه) یعنی در واقع اولین شرایط آزادی اینه که مانعی به سر راه رشد و کمال بشر نباشه.
ممنون به خاطر حضورتون

سلام محدثه جان
حدود آزادی برای انسانها در چارچوب اخلاق و قوانین و عرف و عقل و درک اشخاص از آزادی معنی پیدا میکنه.اگر بشه قوانین و اخلاقیات و عرف و عقل و درک اشخاص را عوض کرد شاید بشه بعضی محدودیت ها را هم برداشت و یا عوضشون کرد.مهم اینه که آیا این قوانین و اخلاقیات و عرف و عقل و درکمون که حدود آزادی ما را تعیین می کنند آیا درست هستند یا نه؟وگرنه آزادی به تنهایی هیچی نیست.

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم

سلام آبجی سارای عزیز
خوشحالم که تو بحث شرکت کردی
باهات کاملاً موافقم باید درباره ی درست یا غلط بودنش تفکر کرد بدون تعصب البته
اون بیت اولتم خییییلی قشنگ بود یعنی یه وقتایی ظاهر قضیه اینه که ما در بندیم ولی این در بند بودن معنای حقیقی آزادیه
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

من آزاد نیستم چون: لایُمکِنُ الفرارُ مِن حُکومَتِک…
کامنت تک تک بچه ها رو دارم دنبال میکنم.. مرسی محدثه… جالبه بحثت.. ولی میبینم که فضاهای فکری متفاوته… تو کتاب استاد مطهری معرفی میکنی!!! یکی پوزیتیویستی نگاه میکنه به قضیه.. یکی مذهبی.. یکی احساسی.. یکی عرفانی.. یکی اخلاقی… هاهاههاهاههاها… خب نمیشه به یه جمع بندی رسید.. منم که کلاً احساسی… یه روز مث الان مُلهدم.. یه روز شاید مث فردا اخلاق گرا… و یه روز مث پس فردا شاید دارم جانماز آب میکشم… هر بارم یه نظری در رابطه با آزادی دارم… ولی خب.. الان نظرم اینه که آزادی اصلاً معنایی نداره برای کسی که مسلمونه کسی که تسلیم بودن و بندگی افتخارشه… برای منی که کل ماه رمضون دارم میخونم که مولای یا مولای.. انت االخالق، و انا المخلوق… و هل یرحم المخلوق الا الخالق… مولای یا مولای انت المالک و انا المملوک.. و هل یرحم المملوک الا المالک… عزیزم… آزادی معنایی نداره نه برای من مسلمون نه برای هیچ انسان و حیوانی!!! وقتی تو بنده ای… و هیچ راه فراری نداری از بنده بودنت… تو آزادی انتخاب کنی؟ تو اختیار داری؟ لا اکراه فی الدین… ولی حواست باشه که جهنمی داریم و عقوبتی و روز حساب و کتابی… خب در همین نقطه س که اختیار از من سلب شد…
ببین بچه دست خودته.. میخوای بخوری؟ بخور.. ولی بابات اومد حسابتا میذاره کف دستت… خخخخخخخخخخخ… من اسم اینا آزادی نمیذارم…
ما در بندیم… انسان و حیوان و گیاه و نبات و سنگ و جمادات… بحث را من کلاً بی معنا میبینم…از بیخ و بن آزادی رو زیر سؤال میبینمش…این کلمه از اون کلماته ها.. مث اتوپیای افلاطونه…خخخخخخخ…
اگه اهل فیلم دیدنی فیلم نیومن شو رو برو ببین… داستان زندگی مخلوقاته… ما مخلوقات در هر لباس و دین و آئینی که باشیم در بندیم، گرفتاریم.. ماها زندانی هستیم همه… تو از زندانی بودنت لذت میبری؟ باریک الله به روحیه ت… یکی ام در بند بودن آزارش میده، اونم باریک الله بهش که روح بزرگی داره.. کلاً راحت بگیریم و خودمونا آزار ندیم من میگم… بذار تموم شه این مرحله از اسارتمون… فقط باید انسان باشیم و همدیگه رو اذیت نکنیم… و تا میتونیم به داد همدیگه برسیم و نذاریم بقیه اذیت شن… همین…

سلام خوش اومدید خوشحال شدم که اومدید و توی بحث شرکت کردید.
این که گفتید من یه روز اخلاق گرا ام و یه روز …. رو قبول ندارم این انگا به کسی که تمام ماه مبارکو زیارت امیرالمؤمنین علیه السلامو می خونه نمی چسبه این حرفا رو درباره ی شما قبول ندارم.
درسته که لا یمکن الفرار من حکومته… درسته که یه مسلمون افتخارش اینه که بنده ی خداست ولی مشکل ما اینه که فکر می کنیم چون ما توی زمان و خونواده و ویژگی های مورد علاقه ی خودمون به دنیا نمی آیم و نمی میریم پس یعنی ما کلاً آزاد نیستیم بله درسته ما این محدودیت ها رو داریم و آزادی مطلق نداریم ولی این به این معنی نیست که ما مطلقاً آزادی نداریم این دو، دوتا مفهوم متفاوتند مثلاً اگر من توی خونه بودم و یه اربابی بالا سرم بود و حق نداشتم چه از نظر حقیقی و چه مجازی با کسی رابطه داشته باشم و حرفمو بزنم اون وقت می تونستم بگم آزادی نداشتم اما الآن اینجوری نیست من دیدگاه های سیاسی، اجتماعی فرهنگی و خیلی دیدگاه های دیگمو خیلی راحت تو دنیای حقیقی و مجازی بیان می کنم حالا نمیخوام بچه ها بیان بگن نه ما این آزادیو نداریم منظورم اینه که خدا این آزادیو به من داده حالا ممکنه آدما این محدودیتو ایجاد کنن منظورم مفهوم آزادیه به این معنی که وقتی تو خلقت و مرگم آزادی نداشتم نمیشه بگم تو هیچی من آزادی ندارم به نظرم اون مثالتون درباره ی بچه و خوردن و اینکه بابا میاد حسابتو میرسه برای تشبیهش به اعمال ما و جهنم متناسب نبود به نظرم بهتره بگیم مادری به بچش میگه مامانم سمت آتیش نرو اگه بری دستت میسوزه ها آتیش جیزّه اون مادر دست و پای بچرو نمی بنده ولی بهش هشدار میده حالا اگه این بچه به حرف مامانش گوش نداد و رفت و به آتیش دست زد دستش میسوزه نمی تونه بگه من آزادی نداشتم اونی که کراک مصرف می کنه بدنش کرم میزاره نمی تونه بگه خداااااااااا من آزادی نداشتم چرا به من آزادی ندادی که یعنی کراک مصرف کنم و این اتفاق برام نیفته خواهرا و برادرای گرامی نتیجه ی بلافصلشه نه سلب آزادی.
دوستان به من میگن تو همش طبق آیات و روایات حرف میزنی ببخشید ولی من محکم تر و علمی تر از اینا چیزیو نمی شناسم پس طبق قرآن علمی ترین کتاب دنیا میگم خدا تو قرآن میگه هر کس به اندازه ی ذره ای کار خیر کرده باشه می بینش و هر کس به اندازه ی ذره ای کار شر کرده باشه می بینش بزرگواران نمیگه نتیجشو می بینه میگه خودشو می بینه یه جای دیگه میگه مال یتیمو نخورید ماییم که میگیم که اگه بخوریم خدا ما رو می بره جهنم اما خود خدا میگه کسایی که مال یتیمو می خورن دارن آتیش وارد شکمشون می کنن واقعاً دارن این کارو می کنن ما متوجه نمی شیم کسایی که چشم برزخی دارن که البته خییییییلی تعدادشون کمه همین جا تو همین دنیا واقعیت عمل افرادو می بینن ما چون اون چشمو نداریم فکر می کنیم بله خدا به تقاص کارایی که کردیم یه آتیش بزرگ درست کرده و ما رو میندازه توش در واقع ما خودمون اون آتیشو درست کردیم یعنی اون آتیش واقعیت عمل ماست که ما اینجا نمی بینمش اما اونجا این واقعیتو می بینیم خواهرا برادرا راههای زیادی هست که هر کدوم به یه مقصدی میرسه حالا ما مختاریم که از کدوم این راهها بریم حالا نمی تونیم بگیم چون انتهای این راه مطابق میل من نیست پس یعنی من آزاد نیستم دو راه هست داریم می بینیم که آخر یکیش آتیشه آخر اون یکی گلستان حالا نمیشه هم خر و بخوایم هم خرما هم راهیو انتخاب کنیم که آخرش آتیشه بعد بگیم چرا آخر این آتیشه اصلاً چرا دوتا جاده گذاشتید چرا آخر هر دوتاش گلستان نیست چرا من برای اینکه به گلستان برم مجبورم اون یکیو انتخاب کنم پس من آزاد نیستم. ما می تونیم انتخاب کنیم که از کدوم راه بریم اما نمی تونیم مقصد این راهها رو تغییر بدیم جاده ای که به شیراز میره به شیراز میره ما نمی تونیم بریم تو جاده ی شیراز بعد بگیم چرا ته این جاده رشت نیست چرا شیرازه پس من آزادی ندارم.

درود! من خانه کوچکی دو طبقه ساختم و بناها با آزادی که خودشان تفسیر میکردند برای من کار کردند و مزد گرفتند… همسایه آزادی را برای خودش تفسیر کرد و خانه ساخت و فروخت و بعدی هم پس از یک سال فروخت… در کوچه ی ما سه خانه هستیم که خانه ی بعد از خانه ی من لوله ی فاضلابش خراب است و دیوار اتاق مرا خراب کرده و هرچه تذکر داده ام بیفایده است… او پسری جوان و قد داره که از هر گونه آزادی برخوردار است و نصف شب با صدای موتور و بوق و ماشینش و صدای آهنگ ماشینش و شکستن لامپ من به دیوار کوچه و شکستن لامپ خودشان پس از دیدن فوتبال و بدون کلید از دیوارشون بالا رفتن و دید زدن خانه ی من… من مانده ام این آزادی که این همسایه با خانواده اش تفسیر میکند… من مطمئن هستم شکایت هم بیفایده است و مشکلات منه نابینا را بیشتر میکند… باید من هم یک پست برای آزادی همسایه بزنم!

سلام
کاملاً باهاتون موافقم که خیییلی از آدما هر جور میخوان زندگی می کنن و اسمشو میذارن آزادی و اینجوری آزادی دیگرانو سلب می کنن و براشون مزاحمت ایجاد می کنن اینا همش غلطه ولی اگه اینا غلطه به این معنی نیست که معنای درست آزادی اینه که هر کی هر جور دلش میخواد تفسیر کنه این جور آدما منطقم سرشون نمیشه فقط یه گوشمالی حسابی لازم دارن همین منظورم همسایتونه.

سلام مجدد
ببینید من معنای آزادی و تفسیر آزادی را جدا از هم براتون توضیح دادم. ولی شما باز هم دارید این دو تا رو با هم گره می زنید.
در مورد اصول هم منظورم دقیقا همین اصولی است که گفتید . مثلا خداوند اصولی را تعیین کرده است و اشخاص نیز طبق این اصول عمل می کنند و قوانین را به صورت مکتوب در می آورند و آنرا اجرایی می کنند.
منظور از مثال آقای حسین آگاهی نیز همان مثالی است که ایشان گفتند بدون اراده و اختیار خود به این دنیا می آییم و از دنیا هم می رویم. به نظرم این یک مثال خیلی خیلی خوب در این زمینه است.
ضمنا حس استقلال به کار به این معنا است که آدم بتواند در کاری که انجام می دهد حس استقلال و اطمینان داشته باشد. اما نه با هیچ قید و شرطی. این را به هیچ وجه نمی توانید ببینید. پس امیدوارم این بار درست متوجه شده باشید.
با سپاس

سلام مجدد
درباره ی ترجمه و تفسیر آزادی قبول اگر چه که ترجمه و تفسیر باید یه تناسبی با هم داشته باشن ولی باشه قبول.
درباره ی مثال آقای آگاهی تو جواب خانم رهگذر به طور کامل توضیح دادم.
درباره ی ارتباط مفهوم استقلال و آزادی باید بگم اینا دوتا مفهومند حس استقلال با مفهوم آزادی فرق می کنه ایشالا تو پست های بعدیم بیشتر توضیح میدم البته ایشالا اگه حسش باشه و بشه.

دیدگاهتان را بنویسید