خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
ازدواج، تجربه هایی برای نابینایان و نکاتی برای افراد بینا

دوستان سلام.
بعد از پستی که در باره ی تجربه ی بچه داری برای نابینایان منتشر کردم و استقبال خوبی هم ازش شد، تصمیم گرفتم این پست رو منتشر کنم. منتها متاسفانه منابعی که پیدا کردم به گستردگی اون پست نبود و محدود تر بود. اما قصد دارم از تجربیات خودم و تمام کسانی که در این زمینه تجربه یا اطلاعاتی دارن هم استفاده کنم تا به یه پست ارزشمند تبدیل بشه.
قسمت اول پست به ازدواج درون گروهی اختصاص داره که متاسفانه اکثر منابع اینترنتی در این زمینه مربوط به بچه داری نابینایان هست و مطالب علمی و تجربه های کمتری در مورد زندگی مشترک زوج های نابینا تونستم پیدا کنم. سعی کردم در حد توانم تجربه های نابینایان متاهلی که می شناختم و باهاشون صحبت کردم و مطالبی که به ذهن خودم می رسه رو بنویسم.
قسمت بعدی پست به ازدواج برون گروهی اختصاص داره و قسمت بیشترش به نکاتی برای بینایان عزیز اختصاص داره که در مورد ازدواج با نابینایان، شناخت بیشتری داشته باشن. من با گشتن در فروم های خارجی و استفاده از نظریاتی که از نابینا ها و بینا های مختلف خوندم و مناسب سازی اون ها برای افرادی که در ایران هستن، مطالبی رو به صورت طبقه بندی شده نوشتم. آخرین بخش هم مربوط به تجربیات شخصی خودمه که سعی کردم مفید و مختصر بنویسم.
فقط دو نکته ی کوتاه:
اول اینکه قصد من از انتشار این پست، فقط انتقال تجربیاته. اصلا قصد دفاع از ازدواج برون گروهی یا درون گروهی رو ندارم. در هر دو نوع ازدواج، هم نمونه های موفق هست و هم نا موفق و نمی شه این نکته رو ندید گرفت. از شما تقاضا دارم در کامنت ها من رو در تحقق هدفم برای نوشتن این پست یاری کنید تا با هم از به حاشیه کشیده شدن بحث جلوگیری کنیم .
نکته ی دوم، اگر در این پست در باره ی تربیت فرزند نکته ای ننوشتم، به خاطر اینه که از تکرار مطالب پست قبلیم پرهیز کرده باشم.

ازدواج های درون گروهی

استقلال نابینایان

توی اکثر فروم ها و انجمن ها بیشترین چالشی که خود نابینایان در این باره مطرح می کردن، این بود که چرا باید با نابینایانی ازدواج کنیم که کاملا به استقلال نرسیدن و قادر به رو به رو شدن با مشکلات زندگی مشترک نیستن. یعنی به عبارت دیگه، استقلال توی این مساله حرف اول رو می زنه. بعضی ها عقیده دارن، بعد از ازدواج میشه خیلی از مهارت ها رو کسب کرد و وابستگی رو به حد اقل رسوند.
این حرف تا حدودی درسته، اما به دست آوردن یه سری مهارت ها، بعد از ازدواج خیلی سخته، مخصوصا که توی جامعه ی ما، زندگی یه زوج نابینا شدیدا زیر ذره بین قرار می گیره و همه می خوان به سرعت در موردش قضاوت کنن و حکم بدن. بیشتر این قضاوت ها توی روز ها و ماه های اول شکل می گیره. به همین خاطر خیلی سخت میشه از اول یا نزدیک به اون شروع کرد.
از طرف دیگه استقلال خیلی توی انتخاب شدن یه فرد نابینا برای ازدواج نقش تعیین کننده ای داره. یه دختر نابینا دوست داره همسرش در خرید های روزمره، کار های بانکی، رفت و آمد مستقل و تعمیرات جزیی منزل مشکلی نداشته باشه و بدون کمک کسی بتونه نیاز های اساسی خانواده رو رفع کنه.

متقابلا یه پسر نابینا دوست داره همسرش در آشپزی و اداره ی کار های منزل به کسی متکی نباشه و بتونه همه چیز رو طوری سازماندهی کنه که وقتی نظم خونه با خونه های افراد منظم فامیل و اطرافیان مقایسه میشه، جای هیچ بحثی نباشه.
دوستان، درسته که خانواده ها توی ازدواج های درون گروهی خیلی می تونن نقش مثبتی با کمک هایی که می کنن داشته باشن، اما توی هیچ کاری زیاده روی خوب نیست. این روز ها با شاغل شدن خانم ها، کمک های خانواده به فرزندان متأهل‍شون بیشتر شده و پدر مادر ها سعی می کنن کاری کنن که چه از لحاظ مالی، چه بچه داری و چه کار های منزل هوای فرزندانشون رو داشته باشن و این به هیچ وجه غیر طبیعی نیست. اما وقتی با نمونه های موفقی که ازدواج درون گروهی داشتن و من می شناسم صحبت کردم، به این نتیجه رسیدم که هر چی میزان کمک گرفتن از خانواده کمتر باشه از دو جهت بهتره.

اول این که هر میزان این کمک ها بیشتر و بیشتر بشه، نگاه خانواده زوج نابینا به اون ها به عنوان دو فرد متاهل کم رنگ تر میشه و این تصور پیش میاد که اگه ما نباشیم، زندگی این دو نفر قطعا به بنبست می رسه یا حد اقل به سختی میگذره.

این مساله باعث میشه احترامی که یه زوج نابینا پیش خانواده هاشون دارن، به اندازه ی زوج هایی که مشکل جسمی ندارن نباشه. از طرف دیگه بعضا باعث دخالت هایی توی زندگی مشترک نابینایان هم میشه که اون ها ناچار مجبور به پذیرش خیلی مواردی که دوست ندارن میشن، چون خیلی به کمک خانواده ها نیاز دارن.
به همین خاطر یه زوج نابینا اگه بتونه طوری برنامه ریزی کنه که حمایت خانواده ها براش به یه امر حیاتی و اجتناب ناپذیر تبدیل نشه، زندگی برای هر دو نفر شیرین تر میشه و اعتماد به نفس بالایی هم پیدا می کنن. اگه کاری هست که واقعا قادر به انجامش نیستن می تونن در ازای مبلغی از کسی بخوان این کار رو انجام بده. کاری که افراد بینا هم زیاد انجام میدن.

این به هیچ وجه ولخرجی نیست، بلکه حفظ استقلال خانواده هست.

مخالفت خانواده ها

خب طبیعتا نظر خانواده ها در ایران و کشور های مشابه به شدت در ازدواج فرزند نابیناشون تأثیر گذاره.

همه ی ما بارها شاهد این مساله بودیم که ارتباط افراد نابینا به خاطر مخالفت خانواده ها با مشکلات جدی رو به رو شده. من راهکاری رو که با تجزیه و تحلیل این مساله و با صحبت با دوستانم بهش رسیدم می نویسم. شاید خیلی ها با نظر من موافق نباشن که نظراتشون برای من قابل احترامه. اما اگه یه نفر نظر من براش مفید باشه، برای من کافیه.

بیشترین و جدی ترین مخالفت ها از طرف خانواده ی پسر صورت می گیره، هر چند من موارد زیادی هم دیدم که خانواده ی دختران نابینا با ازدواج دخترشون با پسری نابینا شدیدا مخالفت کردن و می کنن.
به نظر من دخترانی که دارن در مورد پیشنهاد ازدواج یه هم نوع فکر می کنن، باید اول در مورد خانواده اون فرد مطمئن باشن. اگه خانواده مخالفت کرد و فکر کردن این فرد با معیار هاشون مطابقت داره و گزینه ی مناسبی برای ازدواجه، تنها در صورتی برای جلب رضایت خانواده ی اون فرد صبر کنن که ببینن اون فرد به طور جدی داره برای راضی کردن خانواده اش تلاش می کنه و نا امید نمیشه.

اگر این اتفاق نیفتاد و حس کردن اون پسر به هر دلیل واقعا تلاش نمی کنه و تردید داره، بهترین کار ترک اون رابطه هست چون ادامه دادنش هم باعث از دست رفتن موقعیت های دیگه میشه، هم صدمات روحی بدی به دنبال داره و در نهایت به جدایی ختم میشه.
از طرف دیگه پسر های نابینا، وقتی دارن برای راضی کردن خانواده تلاش می کنن و روز های سختی رو توی خونه میگذرونن، خیلی خوبه که از همراهی کسی که به خاطرش این کارها رو می کنن مطمئن باشن و خیال راحتی در مورد درستی انتخابشون داشته باشن.
فقط برای راضی شدن خانواده ی هر دو طرف صبر زیادی لازمه و دوری از بحث های فرسایشی. اگه نظر یه خانواده در طول چند ماه آروم آروم عوض بشه، نتیجه ی بهتری داره تا این که توی یکی دو هفته با بحث های فرسایشی و تهدید باشه. هر چه قدر که طول بکشه، دو طرف نباید نا امید بشن و باید پیوسته به تلاششون ادامه بدن. هر چه قدر دو طرف احساس کنن بیشتر به هم می خورن، مقاومت کردن ارزش بیشتری داره چون پیدا کردن کسی با معیار های دلخواه، اون قدر ها هم ساده نیست.
البته منظور من از ادامه دادن رابطه تا راضی کردن خانواده ها، می تونه فقط صبر کردن هم باشه. یعنی دو طرف با توجه به اعتقادات و باور هایی که دارن می تونن برای خودشون حد و حدود تعریف کنن و این امر باید طوری باشه که هیچ کس مجبور به رفتاری خلاف باور هاش نباشه. این مساله خیلی مهمه و دو طرف باید همون اول در موردش به توافق برسن.
نکته پایانی اینه که ازدواج درون گروهی با تمام سختی هایی که داره، می تونه کاملا موفق باشه. نابینایانی که توی اون انجمن ها با این نوع ازدواج موافق بودن معتقدن، درکی که دو همنوع می تونن از شرایط هم داشته باشن، خیلی در مواجهه با موانع و مشکلاتشون موثره و کارها رو خیلی ساده می کنه. سرگرمی ها، عادت ها و چالش های مشترک، به درک متقابل یک زوج همنوع کمک زیادی می کنه. اون ها قادرن رفتار های دیگران رو نسبت به همسرشون کاملا درک کنن و شناخت زیادی از نقاط ضعف و قوت زندگیشون داشته باشن.
برای زوج های نابینا آرزوی خوشبختی می کنم و امیدوارم با تجاربشون باعث پر بار تر شدن این پست بشن.
نابینایانی هم که قصد دارن با هم ازدواج کنن، اعتماد به نفسشون رو تقویت کنن و با صحبت با زوج های موفق، مطمئن باشن که با اراده و تمرین مهارت های لازم، زندگی شیرینی خواهند داشت.

ازدواج برون گروهی

بینایی تا چه حد مهم است؟

دو مطلب توی سایت های خارجی خوندم که خیلی به دلم نشست. اون هارو این جا می نویسم تا شما هم استفاده کنید.
1- توصیه ی یکی از نابینایانی که خودش با یه فرد بینا ازدواج کرده بود و زندگی موفقی هم داشت، این بود که اگر با یک فرد بینا ازدواج می کنید، اون قدر دوستش داشته باشید که اگر بر اثر یه سانحه بیناییش رو از دست داد، هنوز هم احساس خوشبختی کنید و از میزان علاقه تون به اون شخص کم نشه. شاید این مورد به ندرت اتفاق بیفته، اما امکان پذیره. از طرف دیگه این نوع علاقه باعث میشه از زندگی مشترک لذت خیلی بیشتری ببرید و خوشبخت تر باشید.
2- مطلب دوم در باره ی داستان یه دختر نوجوان نابیناست که توی مدرسه یکی از معلم هاش مدام از زیبایی اون تعریف می کرده و می گفته تو اون قدر زیبایی که می تونی با یه مرد بینا ازدواج کنی. نویسنده ی مقاله عقیده داره این صحبت ها به تدریج اعتماد به نفس افراد نابینا رو کم می کنه و از بچگی این فکر رو بهشون القا می کنه که ازدواج با یه فرد بینا یه شانس بزرگه و به نوعی اون ها شهروند درجه اول هستن و تو درجه دومی. در حالی که مهم ترین عامل موفقیت در یه ازدواج برون گروهی، اینه که فرد نابینا خودش رو دوست داشته باشه و حس کنه با قابلیت هایی که داره، می تونه یه فرد بینا رو خوشبخت کنه و بی هیچ مشکلی زندگیش رو اداره کنه.

معیار های افراد بینا برای ازدواج با یک فرد نابینا.

از اون جایی که اطلاعات و مقالات در مورد این موضوع به زبان فارسی خیلی کمه، من سعی می کنم مواردی که در فروم ها و انجمن ها از حرف های نابینایان و افراد بینا پیدا کردم، طبقه بندی کنم و بنویسم. امیدوارم افراد بینایی که قصد ازدواج با یه فرد نابینا رو دارن یا با یک نابینا ازدواج کردن، نکات مفیدی این جا پیدا کنن.
1- اولین قرار های ملاقات.
اگر با یه نابینا برای شناخت بیشتر بیرون می رید، حتما به آراستگی ظاهری توجه ویژه ای داشته باشید. خوش لباس بودن، استفاده از عطر و موارد دیگه خیلی در نظر یه فرد نابینا نسبت به شما اثر داره. اون ها به این موارد اهمیت میدن و در صورت مشاهده ی کوتاهی از طرف شما، حس می کنن بهشون بی احترامی شده.
اگه می خواید از یه فرد نابینا سوال بپرسید، سعی کنید تا اون جایی که ممکنه اطلاعات اولیه رو از طریق اینترنت به دست بیارید که اون فرد حس کنه که براتون مهم بوده و در مورد شرایطش تحقیق کردید. بعضی از نابیناها از سوال های زیاد ناراحت میشن و بعضی این طور نیستند. به همین دلیل محتاطانه عمل کنید. بهترین راه اینه که خودتون رو چند دقیقه جای اون فرد بذارید و سوال ها رو با لحنی بپرسید که سوء تفاهمی پیش نیاد و بتونید از لحظات با هم بودن لذت ببرید. این رو هم اضافه کنم که پرسیدن حق طبیعی شماست و نباید از پرسیدن سوال معذب باشید. فقط کمی دقت در انتخاب لحن و کلمات مناسب و صبور بودن، تاثیر مثبتی بر ادامه ی رابطه میذاره. مطمئن باشید به جواب سوال هاتون کم کم خواهید رسید.
2- میزان استقلال یک فرد نابینا
شما با صحبت کردن و بیرون رفتن با یک فرد نابینا می تونید به میزان استقلال اون پی ببرید. همه ی نابینا ها به یه اندازه مستقل نیستن و کاملا مثل مردم عادی، از زمین تا آسمون با هم تفاوت دارن. این که بخوایم با دیدن دو یا سه نابینا، در مورد همه قضاوت کنیم، به هیچ وجه درست نیست. شما باید اول میزان استقلالی که از یه همسر بینا توقع دارید رو مشخص کنید. در مرحله ی بعد بفهمید فرد نابینایی که می خواید باهاش ازدواج کنید تا چه حد به این معیار ها نزدیکه. در مرحله ی آخر باید ببینید کار هایی که یه فرد نابینا نمی تونه انجام بده و شما از همسرتون توقع دارید، تا چه حد براتون اهمیت دارن و تا چه حد می تونید ازشون چشم پوشی کنید، بعد تصمیم بگیرید.
3- درک کامل از زندگی یک نابینا

برای داشتن یه زندگی موفق شما باید بدونید شرایطی که یه نابینا باهاشون بزرگ شده و زندگی می کنه چیه. اگه می خواید در مواجهه با مشکلات یه نابینا تکیه گاه خوبی باشید، باید بدونید که از بدو تولد اعتماد به نفس اون با برخورد غلط خیلی از خانواده ها و جامعه گرفته میشه و خیلی ها به خودشون این حق رو میدن که از بالا به یه نابینا نگاه کنن و حس کنن که از اونا برترن. راحت اون ها رو قضاوت می کنن و در باره ی همه چیز به آسونی نظر میدن.
شرایط پرورش خلاقیت، تحصیل، و پیدا کردن شغل همیشه برای این افراد تبعیض آمیزه. بنا بر این اگر با یه نابینا با اعتماد به نفس بالا و شرایط استقلال خوب مواجه می شید، باید در نظر داشته باشید که اون در برابر این همه نا برابری تسلیم نشده و به مبارزه خودش ادامه داده. طبیعتا این فرد می تونه در مقابل سختی ها و ناملایمات زندگی، به خوبی از خودش و خانوادش حفاظت کنه.
4- معاشرت با نابینایان دیگر
شما با این کار هم به جواب خیلی از سوال هاتون می رسید، هم درک بهتری از دنیای نابینایان پیدا می کنید.
5- تفاوت در عقیده ها در باره ی سرگرمی ها، معاشرت ها و سلایق.
بعضی از سرگرمی ها ممکنه برای شما بسیار جالب باشه، اما برای همسر نابینا تون کسالت آور. مثلا اگه خیلی به باغ وحش ها و بازدید از اون ها علاقه دارید، باید در نظر داشته باشید که افراد نابینا در خیلی از این باغ وحش ها قادر به لمس حیوانات نیستن و اون مکان براشون جذابیت کمتری داره. موزه ها و گالری های نقاشی هم همین طور.
خیلی از افراد بینا نوشته بودن که همسر نابیناشون ترجیح می ده به جای دیدن تلویزیون، با اینترنت سرگرم باشه. خیلی خوب می شه که در مورد این مسایل، اگه براتون مهم هستن، صحبت کنید چون افراد با هم متفاوتن. در مورد معاشرت ها، نابینایان گاهی اوقات رفتن به میهمانی ها و پیکنیک های شلوغ رو نمی پسندن که نمیشه بهشون خورده گرفت. توی خیلی از جمع ها، توانایی هاشون مورد سوال قرار می گیره و دیگران اهمیت نمیدن سرگرمی هایی انتخاب کنن، که اون ها هم بتونن به راحتی درش شرکت کنن. البته این در مورد همه ی جمع ها صدق نمی کنه و اتفاقا اگر جمعی که قراره درش حضور داشته باشن، مورد علاقشون باشه، خیلی هم خوش میگذرونن و هیچ مشکلی در برقراری ارتباط صمیمانه با دیگران ندارن. چون از لحاظ میزان اجتماعی بودن، افراد نابینا و بینا هیچ تفاوتی با هم ندارن.
در مورد انتخاب وسایل منزل، نابینایان کاملا می تونن همراهان خوبی باشن و شما به هیچ وجه نباید به تنهایی اقدام به خرید کنید. اون ها به راحتی می تونن با جستجو در اینترنت مشخصات فنی یه وسیله و قیمتش رو چک کنن و کاملا آماده برای خرید با شما بیان. از طرفی میزان دسترس پذیر بودن اون وسیله رو برای خودشون به خوبی بررسی می کنن تا بتونن به راحتی باهاش کار کنن. در مورد انتخاب لباس و کفش، هیچ مانعی برای تشخیص جنس پارچه و کفش براشون وجود نداره و حتی جالبه بدونید با کمی مطالعه در مورد رنگ ها، در اون مورد هم می تونن طرف مشورت خوبی باشن. مثلا من در انتخاب کت شلوار و کفش عروسی که قرار بود همسرم بپوشه، نظرش رو در مورد انتخاب رنگ عوض کردم که خیلی هم از نتیجه کار راضی بود. من نمیگم همه ی نابینایان توانایی های یکسانی دارن، منظورم اینه که این کار ها کاملا امکان پذیر و عملیه.
6- برخورد با همسر نابینا در منزل
این قضیه مسایل زیادی رو شامل میشه. از چیدن وسایل منزل گرفته تا تقسیم کار در خانه. تمام وسایل باید به نحوی چیده بشن که یه فرد نابینا راحت بتونه توی خونه رفت و آمد کنه و کار هاش رو انجام بده. مثلا ترجیحا وسط پذیرایی خالی باشه و مبل ها و میز ها گوشه ها چیده بشن. جای وسایل باید تا حد امکان ثابت باشه تا همسرتون مجبور نباشه جای بعضی از اون ها رو از شما بپرسه و خودش خیلی راحت اون ها رو پیدا کنه.
در مورد تقسیم کار ها هم افراد نابینا می تونن کار های زیادی رو به عهده بگیرن. از آشپزی بدون نقص و گردگیری گرفته، تا رفتن به خرید به تنهایی، کباب درست کردن روی آتش و بعضی تعمیرات منزل. تمام این کار ها همه از عهده ی یک نابینا بر میاد و فقط به آموزش و تمرین نیاز داره. در کار ها به همسرتون اعتماد کنید و فکر نکنید چون شما بعضی کارها رو سریع تر انجام می دید بهتره خودتون انجام بدید. این کار هم اعتماد به نفس همسرتون رو کاهش میده، هم به مرور باعث خستگی خودتون میشه. به من اعتماد کنید، اگر فرد نابینا آزادی عمل داشته باشه و باورش کنید، کاری رو که انجام میده، در نهایت دقت و سلیقه به پایان می رسونه. نابینایان زیادی توی کشور خودمون تنها زندگی می کنن و به مشکل جدی هم در اداره ی امور روزمره بر نمی خورن.
7- علاقه ی دو طرفه.
این مساله یکی از مهم ترین مسایل برای انتخاب همسره. اگر من به عنوان نکته ی آخر مطرحش می کنم، دلیلش اینه که می خوام اول موارد مهم در انتخاب منطقی رو نوشته باشم. چون عشق و علاقه خیلی از موانع رو از سر راه بر می داره.
اگر قصد دارید با یه فرد نابینا ازدواج کنید، این کار رو هیچ وقت به خاطر ثواب اخروی، کنجکاوی یا دلسوزی انجام ندید. این کار رو فقط در صورتی انجام بدید که دوستش دارید، اگه ساعت ها با هم حرف بزنید، باز هم حرف برای گفتن داشته باشید. اگر چند روز ازش خبری نداشته باشید، بی قرار و بی حوصله بشید، خلاصه این که عاشق باشید و مطمئن باشید اون هم شما رو به خاطر شخصیت‍تون همون اندازه دوست داره.
در آخر این که تحت هیچ شرایطی فکر نکنید به دلیل بینایی که دارید، از همسرتون برتر هستید و اون باید همیشه قدر شناس و تحت هر شرایطی به شما وفادار باشه. اصلا این طور نیست. شما باید همون دقتی که در انتخاب همسر بینا به خرج می دید، در مورد یه فرد نابینا هم به خرج بدید.
فردی رو انتخاب کنید که متعهد، مسئول و خانواده دوست باشه. اگر از همسر نابینا تون توقع عشق و وفاداری دارید، خودتون هم باید توقعات اون رو در این زمینه، کاملا رعایت کنید و از صمیم قلب بهش عشق بورزید.

تجربه های شخصی خودم

این سایت محلی برای انتقال تجربیات فردیه، من هم تجربه ی شخصی خودم رو می نویسم. از نظر خیلی ها من ایده آلیست و خوشبینم و واقع گرا نیستم. اما چیزی که می گم، واقعیت زندگی خودمه. کما این که من به شانس هم در مواردی به این مهمی، اعتقاد ندارم.
من از بچگی خودم رو دوست داشتم. از طرف جامعه تحقیر می شدم، نادیده گرفته می شدم، اما نا امید نه. از تغییر نمی ترسیدم، وقتی خوابگاه رو انتخاب کردم خیلی مشکلات برام پیش اومد. وقتی رشته ام رو تغییر دادم با مخالفت های زیادی رو به رو شدم. اما دوست داشتم مهم ترین بازیگر توی زندگی خودم باشم. در مورد ازدواج هم، واقعا درون گروهی و برون گروهیش برام تفاوت نمی کرد. من می خواستم کسی رو پیدا کنم که به معیار هام بخوره، از پیدا نشدنش هم نمی ترسیدم. وقتی سروش از من خواستگاری کرد، ازش شناخت نسبی داشتم. بهش گفتم باید حرف بزنیم.
یکی از معیار هام این بود که من به تقسیم کار زن در خونه و مرد در بیرون اعتقاد ندارم. همه چیز مساوی. من دوست دارم خرید برم، کار کنم، و در بیرون از خونه هم تاثیر گذار باشم. همسرم هم در خونه همین طور باشه و هیچ کاری مختص به یه نفر نباشه. این قضیه برای من واقعا مهم بود. اون هم با من موافق بود و قبول کرد و در طول این یک سال و نیم هر دو از این وضعیت سود بردیم و راضی بودیم.
فقط می خوام بگم، ما حق داریم اون طور که می خوایم زندگی کنیم. در زندگی مشترکمون یه وزنه ی مهم و تعیین کننده به حساب بیایم و کسی دست کممون نگیره. ازدواج سال ها و سال ها طول می کشه. پس باید از لحظه لحظه اش لذت برد و این حق ماست و از نظر من کاملا عملیه.
هر دختر و پسر نابینایی که عاشق خودش باشه و باور داشته باشه قابلیت هایی داره که دیگران ندارن و اون ها رو نشون بده، خیلی راحت دیگران رو تحت تاثیر قرار میده. البته به نظر من اولین قدم اینه که باور داشته باشیم از هیچ کس کمتر نیستیم. می تونیم به راحتی نقش های اجتماعی، خانوادگی و کاری رو به بهترین وجه ایفا کنیم. همون طور که افراد بینا می تونن برای ما مفید باشن، ما هم می تونیم بهشون کمک کنیم و این قضیه کاملا دو طرفه باشه.
اگر دیگران می خوان فکر های مخرب رو به ما القا کنن، ما نباید اجازه بدیم به هدفشون برسن. کم دیدن خودمون یعنی مهر تاییدی بر نظرات بعضی افراد و من هرگز زیر بارش نرفتم و نمی رم. ازدواج، چه برون گروهی باشه چه درون گروهی، باید ما رو خوشبخت تر از قبل کنه، نه این که به خاطر فرار از تنهایی باشه. باید دوست داشته باشیم و دوست داشته بشیم، تا زمانی که زنده ایم. این باور قلبی منه.

۲۵ دیدگاه دربارهٔ «ازدواج، تجربه هایی برای نابینایان و نکاتی برای افراد بینا»

سلام لیلا جان.
خوشحالم که بعد از مدتها با یه پست محشر برگشتی.
نکاتی که بهشون اشاره کردی همگی درست هستن و من با تک تکشون موافقم و مطمئنم که هرکس به این نکات توجه کنه میتونه یه زندگی موفق داشته باشه.
درباره ازدواج نباید احساسی و عاطفی برخورد کرد و با نظر تو که معتقدی اگه والدین طرفین مایل به قبول نبودن باید رابطه رو خاتمه داد به شدت موافقم با اینکه احساس میکنم از نظر روحی صدمه ی زیادی به طرفین به خصوص دخترها وارد میشه اما انجام این کار باعث میشه که فرد وارد زندگی تحمیلی که کسی موافقش نیست و احتمال آزار و اذیت از طرف خانواده ی طرف مقابل که موافق ازدواج نبودن هست نشه و بتونه به موقعیتهای دیگه فکر کنه و این بیشتر به نفع فرده.
درباره شناخت بیناها از نابیناها هم باید بگم که: خوشبختانه امروزه تقریبا اکثر بیناها نابیناها و تواناییهاشون رو میشناسن و کار نابیناها راحتتر خواهد بود چون دیگه کمتر نیازه که برای اثبات توانایی خودشون تلاش بکنن.
البته این شناخت هنوز خیلی کمه و فقط نسبت به گذشته یه مقدار بهتر شده.

بازم به خاطر این پست ارزشمند ازت تشکر میکنم.
شاد و موفق باشی.

سلام پریسیما
از لطفت ممنونم.
به نظر من یه رابطه تا زمانی ارزش ادامه دادن داره که دو طرف به یک اندازه براش تلاش کنند و از خودشون مایه بذارن. معمولا جلب رضایت خانواده ها کار زمان بر و مشکلیه که صبر و کوشش زیادی نیاز داره.
پیروز باشی.

درود بر شما خیلی پست جالبی بود واقعا سپاس ولی وای نه تو را خدا من با کار توی خونه موافق نیستم آخه خسته میشم هر چند این روز ها به خاطر مسافری که داریم مجبورم این کار را انجام بدم خونه تکونی هم که نگو امروز تمام دیوار های آشپزخونه را تمیز کردم چون خانم میگه نمیتونیم سرامیک ها را عوض کنیم باید دیوار ها را برچسب بزنیم به همین دلیل منم اون ها را برق انداختم باید فرش ها را بشورم خلاصه کارم در اومده ولی مسافر که اومد قسم می خورم دست به سیاه و سفید نزنم

سلام خانم عظیمی ,
خوشحالم که چنین پست خوبی رو خوندم . ولی باید بپرسم که چرا کمتر به این موضوعات میپردازید . از شما و بقیه دوستان متاهل انتظار میره که بیشتر تجربیاتشون رو در اختیار بذارند .
من زندگی مستقل و بینایی رو تجربه کردم , خیلی هم زود تن به ازدواج دادم و خودم و خانمم بینا بودیم . من دو سال و نیمی هست که نابینا شدم بر اثر حادثه و بدون مقدمه . ولی باید این رو هم بگم که هر کسی نمیتونه با یک نابینا زندگی کنه و آدم ها با هم فرق میکنند .
انسان ها بسیار بسیار با هم متفاوتند و اندیشه و باور های مختلفی با هم دارند . اما هنر اینه که بتونند با این تضاد های یکدیگر , توافقی شیرین رو به ارمغان بذارند . اگر خداوند متعال میخواست , تمام انسان ها رو یکسان می آفرید اما این تفاوت های بسیار زیاد حکمتی دارند و اون هم همینه .
به شدت مخالف دوستانی هستم که زندگی مشترک رو سیاه یا کاملا سفید میبینند , این رو باید بدونند که این انتخاب درست ما هست که میتونه به این نتیجه منتهی اش کنه .
حرف زیبایی هم زدید که به دوستان توصیه کردید که در وجودشون دنبال چیز هایی بگردند که دیگران فاقد اون هستند , بسیار موافقم .
من خودم با نابینایی با محدودیت های زیادی مواجه شدم ولی برعکس توانایی های زیادی نیز به دست آوردم که شاید امثال من اینطوری خوب درکشون کنند , پس به دوستانی که به ازدواج اینقدر سیاه و سفید نگاه میکنند توصیه میکنم بیشتر بیندیشند .
در پایان هم امیدوارم دوستان بیایند و این موضوع رو به بحث بکشند تا به نتیجه مطلوب برسه .
برای شما و همسر مهربونتون هم آرزوی زندگی مالامال از شادی و موفقیت رو آرزو دارم .

سلام
به نظر من انتقال تجربیات اشخاص در زمینه های مختلف، مفیدترین راهکار برای چالش های پیش روی افراد نابیناست. کاملا با نظرتون در مورد لزوم پذیرش تفاوت ها از جانب دو طرف موافقم.
من هم متقابلا برای شما زندگی همراه با سعادت و آرامش آرزو می کنم.

سلام و درود بر خانم عظیمی گرامی, بسیار نکات عالی و خوبی را بیان کردید که ما مجردها که قصد داریم در آینده ازدواج کنیم باید آنها را مد نظر قرار دهیم, با سپاس و تشکر فراوان بخاطر پستتان در پناه حق بدرود و خدا نگهدار

سلام.
واقعاً عالی بود.
بینظیر و درجه یک.
با پریسیما موافق نیستم که اکثر بیناها الآن از نابیناها شناخت دارن.
شاید بهتر از قبل شده باشه شرایط. ولی هنوز هم تعداد افراد ناآگاه از آگاه خیلی بیشتره.
بازم سپاس فراوان.
موفق باشید.

سلام
خوشحالم که مطالب پست رو دوست داشتید. امیدوارم روزی رو شاهد باشیم که افراد جامعه شناخت کاملی درباره توانایی های یک فرد نابینا پیدا کنند و ما مدام مجبور به اثبات خودمون به اونها نباشیم.
ممونم از نظرتون.

سلام پست قابل تأملی بود خانم عظیمی واقعا ممنونم از اینکه هم وقت و هم تجربه هاتونو در اختیار ما گذاشتید.
میشه نکاتی رو که یه همسر نابینا باید در مواجهه با خانواده همسر بینا رعایت کنه یا مشکلاتی که ممکنه براش پیش بیاد یا چگونگی برخورد و پاسخگویی به پرسشها و کنجکاویهای خانواده همسر بینا رو مورد بحث قرار بدید؟ آخه زیاد با نابیناهایی برخورد داشتم که به خاطر همین مسائل نتونستن با خانواده همسر بینا ارتباط موثر برقرار کنن و بعد از یه مدت آسیبهای زیادی به زندگی شون وارد شده. فکر میکنم اگه متأهل های محله درباره اینچنین جزییاتی صحبت کنن و پست بزنن مفید باشه.

درود. من هم تجربه نداشتم ولی یه چند تا نکته در ازدواج برون گروهی به نظرم میرسه که میگم.
۱. سعی کنید خودتونو تو مسائل عینی و همسرتونو تو مسائل ذهنی تقویت کنید تا توازن قوا برقرار بشه. این توازن قوا باعث درک متقابل هر چه بیشتر دو طرف میشه.
۲. شما در ازدواج با بینا شاید نتونید رانندگی کنید ولی قطعاً باید بتونید اتومبیل خودتونو تا حدودی تعمیر کنید. در مورد سایر موارد هم همین طور.
۳. بچه ها بیناها به پردازشی که دیده بشه بیشتر اهمیت میدن به این معنی که شما اگه با کامپیوتر سازمان سیاه هم حک کنید شاید زیاد به چشم یه بینا نیاد ولی اگه بر فرض مثال یه پریز برق یا شیر آب رو تعمیر کنید چون تو چش هست بیشتر واسه بیناها جاذبه داره و باعث نزدیکی بیشتر اونا به شما میشه.
همچنین کارهایی مثل نوازندگی و بافندگی هم به همین شکل هست.
پس پردازش عینی یعنی هر کاری که فرایند انجامش جلو چش بینا باشه.
۴. اگه با بینا ازدواج میکنید حساسیتهای خودتونو که بعضاً کاذب و الکی هم هستند رو کم کنید که اگه این کار رو نکنید من با اینکه هیچ تخصصی در این زمینه ندارم و از پشت کوه اومدم به شما میگم تو ازدواجتون شکست خواهید خورد.
۵. در ارتباط با همسر بینا حس ششم به بعدتونو تقویت کنید که خعیلی راهگشا خواهد بود.
۶. اگه ظاهر چشمتون مشکل داره با یه عمل جراحی حلش کنید که تو ذوق نزنه. کلاً تا جایی که امکان داره سعی کنید طوری رفتار و برخورد کنید که از فرسخها دورتر نابیناییتون داد نزنه و تابلو نباشه دیگه.
۷. سعی کنید تا جایی که امکان داره حرکات چشمی و منظور از اونا رو با کمک همسر بینای خودتون تمرین کنید و یاد بگیرین تا زندگیتون جذابتر بشه. در کل اگه از براورده کردن حد اکثر نیازای چشمی همسرتون عاجزین حد اقلش را براورده کنید چون قطره ای آب در بیابان غنیمتست.
مثلاً بیناها میگن چشای طرف باهامون حرف میزنه یا یه راضی تو چشای طرف هست یا طرف با چشاش داره میخنده یا دیگه خیلی یا گفتم مثلاً همین چشمک زدن و خیلی چیزای دیگه که خودتون اگه از یه بینا بپرسین بهتر متوجه میشین.
۸. در ارتباط با همسر بینا و ازدواج برون گروهی این جهتیابی رو خعیلی جدی بگیرید روش خوب کار کنید.
توجه! اینا نظرات شخصی من هستند و انتشار اونا در این محله لزوماً به معنی درست بودنشون نیست. هر کس با سنجش دقیق همه ی موارد و مسائل میتونه برداشتهای متفاوت و متعددی از این نظرات داشته باشه.
موفق باشید هم استانی عزیز با این پست کاربردی خوب و عالی.

پاسخ دادن به كاظميان لغو پاسخ