خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سی و ششمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، بررسی مهارت های اجتماعی در کودکان نابینا و کم بینا

سلام دوستان

 

امروز با مقالۀ 36 در خدمتتون هستم.

 

دانلود

 

بررسی مهارت های اجتماعی در کودکان نابینا و کم بینا

 

اعظم رحیمی قزاان [1] ،

محبوبه زارع [2]،

سعید حسنی مفرد ویدوج[3]

 

چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی و ارزیابی مهارت های اجتماعی در کودکان نابینا و کم بینا است. مهارت های اجتماعی بر رفتارهای فراگرفته مطلوبی دلالت دارد که فرد را قادر می سازد با دیگران رابطه مؤثر داشته و از واکنش های نامعقول اجتماعی خودداری کند. نتایج تحقیق حاکی از آنست که آموزش و فراگیری مهارت های اجتماعی به کودکان نابینا و کم بینا تأثیر عمیقی بر عملکرد روانی، عاطفی و تحصیلی این افراد دارد.

مقاله حاضر از نوع توصیفی– اسنادی است و از منابع علمی، کتاب ها و مقالات در باب موضوع بهره گیری شده است.

کلید واژه ها مهارت های اجتماعی، کودکان نابینا و کم بینا

 

 

 

مقدمه

مهارت های اجتماعی مجموعه ی رفتارهای فراگرفته ی قابل قبولی است که فرد را قادر می سازد با دیگران رابطه موثر داشته و از عکس العمل های نامعقول اجتماعی خودداری کند(گرشام و الیوت،1984).

همکاری، مشارکت با دیگران، کمک کردن، آغازگر رابطه بودن، تقاضای کمک کردن، تعریف و تمجید از دیگران، و تشکر و قدردانی کردن، مثال هایی از این نوع رفتار است یادگیری رفتارهای فوق و ایجاد رابطه موفق با دیگران یکی از مهم ترین دستاوردهای دوران کودکی است. متاسفانه همه ی کودکان موفق به فراگیری این مهارت ها نمی شوند(گرشام والیوت،1990).

و به همین دلیل،اغلب این کودکان با عکس العمل های منفی از سوی بزرگ سالان و کودکان دیگر روبرو می گردند.

رفتارهای اجتماعی بر تمامی‌ جنبه های زندگی کـودکان و نوجوانان سایه می افکند و بر سازگاری و شادکامی بعدی آنها تأثیر می گذارد‌.

توانایی فرد از نـظر کنار آمدن با دیـگران و انـجام رفتارهای اجتماعی مطلوب، میزان محبوبیت او را میان هم سالان و نزد معلمان، والدین ودیگر بزرگ سالان مشخص می کند. میزان توانایی فرد در مهارت های اجتماعی به طور مستقیم به رشد اجتماعی فرد و کمیّت و کیفیت رفتارهای اجتماعی مـطلوبی که از خود نشان می دهد، مربوط می شود. (متسون و اولندیک۲ ؛ ترجمه به پژوه ، ۱۳۸۴).

نقص مهارت اجتماعی مشکلی نسبتا مقاوم و مرتبط با عملکرد ضعیف تحصیلی است که اغلب منجر به مشکلات سازگاری آتی یا اختلالات روانی می شود

(کول و داج،1983).

بنابراین، شناخت و درمان کودکان مبتلا به این نقص وظیفه مهم روانشناسان، مشاوران،و متخصصان تعلیم و تربیت است.

کودکان معلول به دلیل نقص جسمی و محرومیت های ناشی از آن اغلب قادر به ایجاد رابطه ی اجتماعی و متقابل با هم سالان و بزرگ سالان نیستند و سازگاری عاطفی و اجتماعی آنان با دشواری روبرو است. این کودکان معمولا منزوی و گوشه گیر بوده و رفتارهای رشد نیافته و ضد اجتماعی و نامناسب بروز می دهند. پژوهش های بسیاری موید تاثیر منفی یا فقدان یا نقص مهارت های اجتماعی بر سلامت روان کودک است

(کوین و همکاران،1973)

و کودکان دارای مهارت های اجتماعی موفق تر از کودکان فاقد این مهارت ها در امر تحصیل هستند(پارکر و آشر،1987).

لذا در این پژوهش به بررسی برخی عوامل موثر بر آموزش مهارت های اجتماعی بر روی نابینایان و کم بینایان خواهیم پرداخت.

مهارت های اجتماعی

اجتماعی شدن فرایندی است که در آن هنجارها، مهارت ها ، انگیزه ها، نگرش ها و رفتارهای فرد شکل می گیرد تا ایفای نقش کنونی یا آتی او در جامعه مناسب و مطلوب شناخته شود. در این فرایند، اکتساب و به کارگیری مهارت های اجتماعی و چگونگی برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، یکی از مولفه های اصلی رشد اجتماعی به خصوص در بین کودکان و نوجوانان محسوب می شود. بنا به تعریف، مهارت های اجتماعی به رفتارهای آموخته شده و مقبول جامعه اطلاق می شود، رفتارهایی که شخص می تواند با دیگران به نحوی ارتباط متقابل برقرار کند که به بروز پاسخ های مثبت و پرهیز از پاسخ های منفی بیانجامد

(کارتلج و میلبرن،1985،ترجمه نظری نژاد،1369).

در این راستا، رفتار اجتماعی بر تمامی جنبه های زندگی کودکان و نوجوانان سایه می افکند و بر سلامت روانی، سازگاری و شادکامی بعدی آنها تاثیر می گذارد. توانایی فرد از نظر کنار آمدن با دیگران و انجام رفتارهای اجتماعی مطلوب، میزان محبوبیت او را میان هم سالان و نزد معلمان، والدین و دیگر بزرگ سالان مشخص می کند. میزان توانایی فرد در مهارت های اجتماعی به طور مستقیم به رشد اجتماعی فرد و کمیت و کیفیت رفتارهای اجتماعی مطلوبی که از خود نشان می دهد؛ مربوط میشود (متسون و اولندیک، 1988، ترجمه به پژوه، 1384).

اهمیت مهارت های اجتماعی به عنوان مهمترین عامل اجتماعی شدن و سازگاری اجتماعی را هیچ گاه نمی توان از نظر دور داشت و بی شک توجه به هوش اجتماعی، رشد اجتماعی و تربیت اجتماعی در کنار دیگر ابعاد رشد و حیطه های تعلیم و تربیت، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در چشم انداز کنونی، در حوزه آموزش مهارت ها ی اجتماعی، رویدادهای فراوانی رخ داده، پژوهش های بی شماری صورت گرفته، روشهای آموزشی و درمانی جدیدی مطرح گردیده و افق های روشن تری آشکار شده است. تمامی این حرکتها و شناختهای روز افزون به انسان کمک می کند تا به کمیت و کیفیت زندگی اجتماعی خود و دیگران غنای بیشتری ببخشد و بخصوص به کودکان با نیازهای ویژه و سازگاری اجتماعی آنان نگاه انسان دوستانه تر و پویاتری داشته باشد

(متسون و اولندیک، 1988، ترجمه به پژوه، 1384).

دانش آموزی که مهارت های اجتماعی لازم را کسب کرده است؛ دانش آموزی است که می تواند به خوبی با محیطش سازش کند و یا اینکه می تواند از طریق برقرار کردن ارتباط با دیگران از موقعیت های تعارض آمیز کلامی و فیزیکی دوری کند. این گونه دانش آموزان، رفتارهایی از خود نشان می دهند که منجر به پیامدهای مثبت روانی-اجتماعی، نظیر پذیرش توسط همسالان و رابطه موثر با دیگران می شود. از سوی دیگر، کسانی که مهارت های اجتماعی لازم را کسب نکرده اند؛ اغلب به اختلال های رفتاری مبتلا می شوند، از طرف هم سالان پذیرفته نمی شوند، در میان هم سالان و بزرگ سالان محبوب نیستند و با معلم و یا سایر افراد حرفه ای به خوبی کنار نمی آیند.بدون تردید دانش آموزان استثنایی نیز، کم و بیش دارای نارسایی هایی در زمینه مهارت های اجتماعی هستند و این گونه نارسایی ها، پیش بینی کننده انواع مختلفی از مشکلات عاطفی، شخصیتی، سازگاری و تحصیلی کوتاه مدت و دراز مدت می باشد (گرشام و همکاران، 2001).

از این رو، متسون و اولندیک(1988، ترجمه به پژوه، 1384) گزارش کرده اند که 90 تا 98 درصد از دانش آموزان شاغل به تحصیل در کلاسهای ویژه، مشکلات بین شخصی دارند و این حقیقتی است که به دلیل وجود مشکلات عاطفی و تحصیلی بر وخامت بیشتر موقعیت می افزاید.

مطالعاتی روی بسیاری از مداخلات مهارت های اجتماعی شامل برنامه ی ایجاد شده توسط معلم و نیز برنامه های تجاری انجام شده است(کندلر و همکاران،1992).

بر این اساس آموزش مهارت های اجتماعی به طور کلی از یک ساختار آموزش مستقیم پیروی می کند(ویلیامز و رایزبرگ،2003).

این ساختار معمولا به پنج گام تقسیم می شود :

گام نخست : بحث درباره مهارت

گام نخست آموزش مهارت اجتماعی، بحث درباره مهارتی است که باید تدریس شود(باین و فاریس،1991،کندر و همکاران،1992).

در طی این مرحله مهارت باید تعریف شود و گام های مورد نیاز برای انجام مهارت مشخص شود(کورینک وپاپ،1997).

در طی این مرحله است که یک منطق می تواند برای مهارت مورد نظر فراهم شود(ویلیامز و رایزبرگ،2003) .

گام دوم: الگو دهی مهارت

در طی مرحله دوم، الگو دهی رخ می دهد(باین و فاریس،1991، کندر و همکاران،1992).

در طی این مرحله یک یا دو دانش آموز، با نوار ویدیویی مهارت را انجام می دهند و نمونه های روشنی از مهارت و کاربرد آن ارایه داده می شود(باین و فاریس، 1991).

در این زمان الگو باید فرایند انجام مهارت را با آوردن مثال و با روش گفتگو با خود نشان دهد(ویلیامز و رایزبرگ،2003).

گام سوم: انجام مهارت به صورت هدایت شده

در این مرحله ،دانش آموزان توسط معلم یا الگو، برای انجام مهارت هدایت می شوند(کورینگ و پاپ،1997).

در این مرحله که تمرین و تکرار نیز نامیده می شود؛معلم را در انجام درست مهارت یاری می کند. معلم همچنین دانش آموزان را تشویق می کند تا در طی انجام مهارت به صورت هدایت شده با خود حرف بزند(ویلیامز و رایزبرگ،2003).

معلم باید بازخورد تصحیحی و مثبت را در طی این مرحله به کار ببرد(کورینگ و پاپ،1997).

گام چهارم: انجام مهارت به صورت مستقل

این که در زمان هایی با مراحل سوم و پنجم ترکیب می شود(کندر وهمکاران،1992) انجام مهارت به صورت مستقل است. این مرحله که ایفای نقش نامیده می شود شامل انجام مهارت توسط دانش آموزان با اندک مداخله از طرف معلم است(ویلیامز و رایزبرگ،2003).

گام پنجم: بهبود تعمیم دهی مهارت

این گام ،جهت تعریف مشکل است. به نظر کندلر و همکاران(1992) تقویت مثبت گامی مجزا در فرایند آموزشی است. در هر صورت با ارایه ی بازخورد و بحث که در طی فرایند آموزش رخ می دهد؛ ممکن است فرض شود که تقویت در طول تمرین برای انجام مناسب مهارت فراهم شده است. با این حال مرحله آشکارتر در گام پنجم،بهبود تعمیم دهی است(ویلیامز و رایزبرگ،2003).

در این زمان دانش آموزان تشویق می شوند تا مهارت جدید را خارج از محدودیت های آموزشی انجام دهند.

 

واقعیت این است که با وجود گسترش خدمات بهداشتی و درمانی بهبود وضع تغذیه و سطح زندگی جوامع هنوز تعداد زیادی از افراد جامعه دارای معلولیت هستند و با توجه به تمامی پیشرفت ها، معلولیت به عنوان یک واقعیت هم چنان وجود داشته و خواهد داشت.

یکی از اهداف اصلی آموزش کودکان دارای ناتوانی‌های مختلف،کمک به سازش پذیری آنها در محیط های گوناگون جامعه است و بهترین راهکار در این زمینه،آموزش مهارت های اجتماعی است. آموزش مهارت های اجتماعی برای این کودکان باید با تهیه ی برنامه‌های دقیق و منظم همانند مهارت ها ی‌ تحصیلی صورت گیرد.

دانش آموزان نابینا نیز به عنوان بخشی از جامعه افراد استثنایی از این قاعده مستثنی نیستند و گاهی در اکتساب و به کارگیری مهارت های اجتماعی دچار مشکل هستند.از آنجایی که دانش آموزان نابینا در اکتساب رفتارهای اجتماعی از طریق نشانه های بینایی، سرمشق گیری، حالت های چهره ای،ارتباط از طریق نگاه، دریافت بازخورد و همچنین توانایی درتعیین محل افراد، مشکل دارند، ممکن است مهارت های اجتماعی رابه خوبی کسب نکرده باشند و به طور کامل درآنان رشد نیافته باشد(مک کاسپی، 1996). پژوهش های انجام شده توسط بایرشات(1991)،ولف وساکس (1997)،واگنر (2004) و نورا و ساندرا (2005) نشان داده است که افراد نابینا از نظر مهارت های اجتماعی با کاستیها و نارسایی هایی رو به رو هستند. از این رو، اکثر پژوهشگران بر اهمیت آموزش، اکتساب و به کارگیری مهارت های اجتماعی به منظور رشد و سازگاری اجتماعی افراد نابینا تاکید کرده اند.

پژوهش ها، نابینایان را دارای کاستی مهارت اجتماعی گزارش کرده اند(بایبرشات، 1991، کودوین، 1983 و هامفیل، 1983).
تحقیقات متعددی در زمینه تأثیر مهارت اجتماعی بر تطابق، سازگاری، موفقیت تحصیلی کودک معلول، و ایجاد رابطه با هم سالان انجام شده است و در این راستا آموزش مهارت های اجتماعی به کودکان معلول دارای اهمیت بوده و تأثیر آموزش بر مهارت اجتماعی کودکان نابینا را مثبت گزارش کرده اند (وان هاسلت، 1983، بایبرشات، 1991، سیسن، 1988، ارین، 1999، بیشاب و هابسون، 1996).

یکی از مولفه هایی که ارتباط مستقیم و دوسویه ای با رشد مهارت های اجتماعی دارد؛ عزت نفس است. عزت نفس از نگاه کوپراسمیت، (1967) عبارت است از ارزشیابی فرد درباره خود و یا قضاوتهای شخص در مورد ارزش خود. برای یک فرد آسیب دیده بینایی، کفایت اجتماعی و مهارت های اجتماعی مناسب، یک عامل کلیدی برای مفهوم خود مثبت، عزت نفس بالاتر، رفتارهای مثبت و ابراز خود بیشتر و توانایی در پذیرش ناتوانی به عنوان بخشی از وجود خود است. انزوای اجتماعی و نبود حمایت اجتماعی کافی میان نوجوانان با آسیب بینایی ممکن است موجب عزت نفس پایین آنان شود (ککلیس و ساکس، 1992، ولف و ساکس، 1997، روزنبلام2000، واگنر، 2004).

کف (1997) داده های جمع آوری شده از 316 نوجوان با آسیب بینایی (نابینا، آسیب بینایی شدید و آسیب بینایی نیمه شدید) 14 تا 24 ساله هلندی را مورد بررسی قرار داد. پژوهش وی بر توانایی نوجوانان در برقراری و حفظ روابط، ایجاد شبکه های اجتماعی و منابع حمایت اجتماعی و عاطفی تمرکز داشت. نتایج پژوهش وی نشان داد که نوجوانان آسیب دیده بینایی شبکه های اجتماعی کوچکتری نسبت به هم سالان بینای خود تشکیل داده بودند.

مک گاها و فاران (2001) با اجرای یک تحقیق کیفی روی تعامل اجتماعی 112 کودک با آسیب بینایی (کودکان نابینا و کم بینا) نشان دادند که این کودکان مشکلات فراوانی در روابط متقابل با دیگران، به ویژه با هم سالان خود دارند. همچنین آنان وجود نقایصی در رشد مهارت های اجتماعی این گونه کودکان را نیز گزارش کرده اند.

هاره و آرو (2000) در پژوهشی با عنوان بررسی وضعیت بهزیستی روانشناختی نوجوانان که بر روی 115 نوجوان دختر و پسر با آسیب بینایی و 44 نوجوان با شرایط مزمن و 607 نوجوان عادی که با استفاده از پرسش نامه عزت نفس روزنبرگ و مقیاس افسردگی بک در کشور فنلاند انجام شده بود؛ نشان دادند نوجوانان با آسیب بینایی، به ویژه آنهایی که نابینا بودند نسبت به هر دو گروه مشکلات بیشتری در روابط فردی و تعاملات اجتماعی با دوستان خود داشتند. ولی در زمینه بهزیستی روانشناختی، مشکلات کمتری از نوجوانان با شرایط مزمن نشان دادند.

کف( 2002) در بررسی سازگاری روانی- اجتماعی نوجوانان نابینا گزارش کرده است که مشکلات رفتاری، به ویژه مشکلات اجتماعی نوجوانان نابینا، به عزت نفس پایین، مفهوم خود منفی و مهارت های اجتماعی ضعیف در آنان مربوط است و اینکه آموزش مهارت های اجتماعی منجر به افزایش بهداشت روانی و اعتلای سطح عزت نفس در این افراد می شود.
در مورد دانش آموزان نابینا و یا دانش آموزانی که نیازمند آموزشهای ویژه هستند؛ وجود عزت نفس بالا، از اهمیت زیادی برخوردار است. در مقابل، وجود عزت نفس پایین، موجب می شود این گونه دانش آموزان هم سن و سال عادی و نابینای خود احساس ضعف و حقارت کنند و منجر به این شود که آنان روز به روز منزوی تر شوند و مشکلات سازگاری و عاطفی آنان بیشتر شود (ساکس و ولف، 2006).

واگنر (2004) بر این اعتقاد است که با آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان نابینا، کاهش وسیعی در رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگارانه آنان ایجاد می شود. همچنین با افزایش بازخوردها و تقویت کننده ها و ارایه فرصت های تعاملی بیشتر به این افراد، نه فقط منجر به افزایش کفایت اجتماعی، مفهوم خود مثبت و عزت نفس در آنان می شود بلکه به پیشرفت تحصیلی در آنان نیز منجر خواهد شد.

ساکس و ولف(2006) هدف از آموزش مهارت های اجتماعی را فراهم کردن اطلاعات و مهارت ها ی مورد نیاز برای نوجوانان نابینا و آسیب دیده بینایی به طریقی که آنها در موقعیتهای اجتماعی احساس دلگرمی و راحتی داشته باشند؛ می دانند.

همچنین نتایج پژوهش نشان داد که با افزایش رفتارهای مثبت مهارت اجتماعی، عزت نفس افزایش می یابد و بالعکس که نشان دهنده وجود رابطه مثبت معنادار بین رفتارهای مثبت مهارت اجتماعی و عزت نفس است.

نگاهی به آمارها نشان می دهد که جمعیت افراد دارای آسیب بینایی (نابینا و کم بینا) در ایران تقریبا یک درصد کل جمعیت کشور است. این درحالی است که برای آسیب دیدگان بینایی مشکلات فراوانی از لحاظ اشتغال وجود داشته و درصد بسیاری از این قشر (حدود 60 الی 70 درصد) بیکار بوده و نیز افرادی که از این گروه شاغل هستند هم دارای شغلی متناسب با سطح تحصیلات و توانایی هایشان نیستند. از سوی دیگر تعداد افراد دارای تحصیلات عالی در این قشر روز به روز درحال فزونی بوده و معضل اشتغال نابینایان را دوچندان بغرنج می سازد. تبعات نبود شغل مناسب برای این گروه، بسیار بیشتر از افراد عادی است که خود موجب تاثیرات منفی فراوانی بر فرد نابینا، خانواده او و در مرحله بعد جامعه می گردد. در موازات این مطلب نگاهی به تحولات علمی جهان و به تبع آن کشورمان دلالت بر محوریت یافتن فزاینده امر پژوهش دارد. حیطه پژوهش در عین داشتن ثمرات فراوان علمی برای کشور، قابلیت ایجاد اشتغال به صورت پاره وقت و حتی تمام وقت برای بسیاری از افراد جامعه را که دارای قابلیت ها و توانایی های مربوطه هستند فراهم می سازد. براین اساس برای ایجاد شغل برای نابینایان -که تعداد افراد تحصیل کرده در میان آنان نیز کم نیست- دست به طراحی الگویی مناسب در جهت آموزش روش پژوهش در سطح مقدماتی و پیشرفته ویژه افراد آسیب دیده بینایی شده است، که یادگیری و به کارگیری این راهبرد مدون موجب می شود یک فرد نابینا با استفاده از روش های جایگزین و متدهای ویژه تمام مراحل یک تحقیق را در ابعاد مختلف آن تا بیش از 90 درصد مدیریت کرده و به انجام پژوهش های مختلف در حیطه ی انسانی و اجتماعی بپردازد. این راهبرد به زعم این جانب می تواند چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت راهکاری بسیار مناسب در جهت ایجاد اشتغال برای افراد دارای آسیب بینایی باشد.

یافته ها نشان داد که معلمان فراوان ترین مشکلات کودکان نابینا را بی قراری و حواس پرتی، قلدری و دعوا کردن، قطع مکالمه، عصبانیت و لج کردن، و همچنین کاستی های مهارت اجتماعی آنان را کنترل خشم، انتقاد پسندیده، مصالحه در مجادله، تعریف مناسب از خود و دیگران، گذراندن مناسب اوقات فراغت، عکس العمل مناسب در مقابل رفتار غیر منصفانه و کمک به هم سالان در انجام تکالیف و نادیده گرفتن سر و صدا گزارش کردند.

یکی از مناسب ترین انواع آموزش برای افراد با نقص بینایی ، ادامه تحصیل آنان همراه با کودکان عادی است. در سال های اخیر در بسیاری از کشورهای جهان این نوع آموزش رو به ازدیاد گذارده است. هیچ کدام از گروه های استثنایی غیر از معلولان این نوع آموزش برای نابینایان نمی توانند از این نوع آموزش بهره کافی ببرند.

درواقع، با توسعه آموزش فراگیر، تلفیق کودکان معلول در مدارس عادی مورد توجه بوده است (فرایدمن، 1989). در این راستا آموزش تطابق و سازگاری به نابینایان برای ایجاد اشتغال و زندگی مستقل (زل ساک و همکاران، 1988) اهمیت فراوان یافته است. (آمرمن و همکاران، 1998)

این نوع آموزش برای نابینایان و نیمه بینایان بسیار ایده آل است و به سرعت آنان را به طریقه زندگی و مراوده عادی با جامعه نزدیک می سازد. اما متاسفانه در ایران به این امر کمتر بها داده شده؛ بی رغبتی به حضور در مدارس عادی و قبول انزوا و گوشه گیری در مدارس عادی از سوی این دانش آموزان مارا بر آن داشت تا دلایل را بررسی کنیم.

البته باید ذکر شود بین علاقه و انگیزه برای حضور در مدارس عادی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه مستقیم دارد. به نحوی که دانش آموزانی که داوطلبانه به مدارس عادی می روند از نظر تحصیلی پیشرفت چشم گیری دارند.

بی شک این پژوهش ها می تواند راهی بسیار مناسب برای برداشتن گامی مطمین در ایجاد اشتغال برای نابینایان باشد که به تبع آن موجب ارتقا سطح سلامت اجتماعی در بعد درون گروهی (فرد نابینا، خانواده و سایر معلولان) و در سطح برون گروهی (کلیت جامعه) گردیده و در عین برداشتن هزینه های فراوانی از دوش جامعه و به تبع آن متضمن بدل شدن یک فرد آسیب دیده بینایی از یک شخص مصرف کننده به شهروندی فعال و فردی مولد در جامعه می گردد.
نتیجه گیری

مرور پژوهش ها در این مقاله نشان می دهد که آموزش مهارت های اجتماعی نه تنها جنبه های اجتماعی زندگی کودکان دارای ناتوانی های مختلف را بهبود می بخشد بلکه می تواند مهارت های آموزشی آنها را نیز به طور بالقوه ای بهبود ببخشد. به لحاظ سنتی تاکید برر برنامه های آموزش مهارت های اجتماعی ، تحت الشعاع برنامه های مربوط به فراگیری های آموزشگاهی قرار گرفته است.

از سوی دیگر هدف اصلی آموزش کودکان دارای ناتوانی، کمک به سازش پذیری آنها در محیط های مختلف زندگی است. در نتیجه تدوین برنامه های درسی مهارت های اجتماعی کاربردی، برای کلیه کودکان دارای ناتوانی های مختلف بر اساس ویژگی های خاص آنها ضروری است.

 

[1]رحیمی قزاان، اعظم، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی دانشگاه کاشان (نویسنده مسیول) a.rahimi1365@yahoo.com

[2] زارع، محبوبه، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی دانشگاه کاشان mahbobezare92@gmail.com

[3]حسنی مفرد ویدوج، سعید، کارشناسی ارشد تحقیق در عملیات دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات واحد تهران saeid.hm2010@gmail.com

۵ دیدگاه دربارهٔ «سی و ششمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، بررسی مهارت های اجتماعی در کودکان نابینا و کم بینا»

دیدگاهتان را بنویسید