خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شما که این همه برای هر متنی یا نوشته ای وقت میذارید، یکم به منم وقت میدید؟

سلام.

یادمه وقتی درد و دلهام رو نوشتم یک سال پیش تو روز تولدم بود توی face book نوشتم.

شما که این همه پست و متنهای سنگین میخونین یه چند دقیقه هم به حرفهام گوش کنید.

حرف که نمیشه گفت شاید درد و دل.

من هومنم. هومن لطفعلی.

بعضی وقتها میگن زندگیت رو هیچوقت بلند بازگو نکن آدمهای روی زمین دنبال سوژه کردنن برای تفریح کردنشون.

اما من مینویسم. شاید کسانی باشن که واقعا درک کنن شرایطت رو.

انقدر دلم پر هست که حتی نمیدونم دارم کلمه هام رو درست میگم یا غلط.

دارم درست تایپ میکنم یا نه. بذارید به پای اینکه حالش خوش نیست. دلش بدجور پره.

از گفتن گذشتم ترسی ندارم شاید اینجوری خالی بشم…

بیست و چهار سالم شده و فقط یک ساله که دارم واقعا میفهمم زندگی کردن یعنی چی.

از وقتی یادمه مامان بزرگ و پدر بزرگم زندگیشون رو گذاشتن تا من بزرگ بشم.

اما همیشه وجود یه پدر و مادر واقعی برام آرزو بوده.

از اینا بگذریم.

من باور کردم که زندگیم اینجوری بوده و من باید درد میکشیدم.

باور کردم باید اینجوری زندگی کنم.

باور کردم اگر حرفی میشنوم باید سکوت کنم.

شاید چند روزه که باور کردم.

حالا من دست رو یه چیزی گذاشتم که شاید حق من نیست شاید خیلی بزرگه که لیاقت من نیست.

اما دوسش دارم. رو چیزی که دست گذاشتم انقدر بزرگه که نمیدونم چی شده که هیچوقت به روم نیاورده شرایطم رو.

حتی انقدر بزرگه که من تازه دارم باور میکنم چی هستم و چی کار میکنم.

من جار میزنم. داد میزنم. منی که شرایط زندگیم اینجوری بوده حق آرامش ندارم؟

حق ندارم دوست داشته باشم؟ دوست داشته بشم؟ از ته دل بخندم؟

حق ندارم عاشق بشم؟

همیشه از زدن حرفهام میترسیدم. هیچوقت نمیتونستم از ته دلم حرفهام رو بزنم یا بنویسم.

چون فکر میکردم اگر بنویسم همه بهم میخندن.

میترسیدم چون اگر بنویسم شاید به هدفم نرسم.

به آرزوم نرسم.

اما امشب مینویسم.

هر کسی که داره نوشته هام رو میخونه، من حق ندارم آرزو کنم؟

اون کسی که بهم آرامش میده رو آرزو کنم؟

شاید خیلیها فکر کنن من دنبال مظلوم نمایی هستم یا از شیوه هایی برای جلب توجه استفاده میکنم.

اگر خود شماهایی که شاید این فکر رو بکنید یه روزی دلتون شکسته باشه چی کار میکنید.

پارسال نوشتم از روز تولدم متنفرم متنفر.

اما امسال این زخمی که روحم خورده بود خوب شد.

یعنی خوبش کرد..

چی نوشتم خودمم نمیدونم اما هر چی نوشتم بهش فکر نکردم و همینجوری فقط نوشتم.

امیدوارم آرامش بگیرم. امیدوارم به آرزوم برسم.

امیدوارم منم مثل همه ی اونهایی که دوست دارن زندگیشون تغییر کنه منم زندگیم تغییر کنه..

شاید حتی این نوشتنم برام خیلی بد شه.

اما به اون خدایی که همه داریم میپرستیمش منم حق زندگی کردن دارم.

مرسی که این چند دقیقه رو با من بودین.

شایدم چند ثانیه.

زمان که برای من عجیب غریب سپری میشه یکم فرق کرده.

یک دقیقه برام یک روز شده.

وقتی چشمام رو میبندم انقدر خوابهای عجیب غریب میبینم که وحشت دارم از خوابیدن.

همه چیم بهم ریخته.

همه چیم

خدا کنه حرفهایی که دوست داشتم بزنم رو اگر نتونستم بنویسم بتونید پیداش کنید.

من بلد نیستم بنویسم چون نویسنده نیستم. پس این حرفها رو بذارین به پای درد و دل.

یه درد و دلی که دیگه انقدر سنگین بود مجبور شدم برای همه بنویسم…

تک تکتون رو دوست دارم…

 

۴۰ دیدگاه دربارهٔ «شما که این همه برای هر متنی یا نوشته ای وقت میذارید، یکم به منم وقت میدید؟»

درود بر دوست خوش صدا و خوش نواز دوست عزیز دوست داشتن گناه نیست ولی واسه ما نابینا ها بیشتر اوقات جرم محسوب میشه ما اگر در بهترین شرایط هم باشیم بهترین تحصیلات را هم داشته باشیم باز هم دارای اتیکت هستیم ولی چه کار میشه کرد باید ساخت و کنار اومد میگن بالا ترین امتیاز انسان اختیارش هست چه قدر هم که ما اختیار داریم می تونیم شغل مورد علاقه خودمون را انتخاب کنیم می تونیم واسه ازدواج دست روی هر کسی که می خوایم بگذاریم ولی بی خیال رفیق می گذره اصلا سخت نگیر

سلام بر سکوت و آرامشی که همیشه حدس میزدم خودت باشی .
پسر خوبم نمیدونم چت شده. ؟دلت از کی پره ؟چی قلبتو زخمی کرده ولی اگه قابل باشم که میدونم هستم خخخ والله نه دزدی کردیم نه قتل نه هزار کار دیگه. پس دعای من گیراس .
پسرم گاهی اوقات خیلیا به شرایطی که تو داری غبطه میخورن . در سفری که درون به سر میبرم ی ماجراهایی دیدم که باهاش میشه هزار سریال هزار قسمتی از نوع ترژادی ساخت . ولی الان حس میکنم که چقدر در برابر ی عده خوشبخت هستم .
راستی خودم نفهمیدم چی گفتم ههههه چون قرصامو گم کردم
از امروز شروع کن به نوشتن آرزوهات . کتاب بخون .برو بیرون و مهمتر از همه بخون . حیفه تو نیست غصه بخوری

سلام.
این روزها دیگه فقط سکوت کردم و صبر.
صبر چون باید صبر کنم و منتظر.
اون کسی که میشناختی حالا شده یه کسی که فقط نگاه میکنه و گوش میده.
پای ساز میشینه و نمیفهمه چی میزنه.
با آتیشی که درونشه هر کی رد میشه به صدای سازش گوش میده آتیش میگیره و از تو خورد میشه…
اون کسی که میشناختی حالا عوض شده…

سلام سکوت… خب آدم شیطون که نباس اسمشا بذاره سکوت و آرامش که.. باس بذاره باد و بوران و طیفون حتی…
هععیییی پسر عاشق شدی؟ اون وق غصه میخوری؟ ای خدااااااااااااااا… بچه تو الان داری قشنگ ترین روزای زندگیتو میگذرونی… حالا متوجهش نیسی، یه چن سال که از روش بگذره میگی: اوووووووو مای گاد.. عجب دورانی داشتم…
بیا بشین براد از عاشقی بگم.. بیا یادت بدم چطور بایس دل یه دخترا بدست آورد…مبادا خنگ بازی در بیاری بیریزی تو خودت حرفاتاها… بهش بگو. راست و مستقیم: هیییی خانوم من عاشقتم… هر چی جسارت بیشتر، امکان موفقیت بیشتر. هر چی گستاختر، امکان پذیرفته شدن بیشتر… هر چه رومانتیک تر، امکان شکست کمتر… به هیچ عنوان توی ابراز احساسات خساست نکن که اگه کردی باختی فرزندم…تا میتونی تلاش کن… که بعدها غصه نخوری که آخ کاش گفته بودم… کاش تلاش میکردم…
یه قانونی ام خدا داره، وقتی دو تا دل بهم گره میخوره یه هو رزق و روزی و برکت از زمین و آسمون براش میباره.. به رزاق بودن خدام ایمون داشته باش. به آرامشم میرسی ایشالله… غصه نخور حالا.. برات دعا میکنیم…

سلام هومی.
میگم خوب آه اون پنجاه شصتتا دختر قبلی دامنتو گرفته هااا خخخ.
ولی اشکال نداره.
بابا بیخیال. زندگی صد سال اولش سخته بعدش دیگه میمیریم شاید سختتر شد چه معلوم خخخ.
میگم نظرت با این که من دیگه هیچوقت کسی رو دلداری ندم چیه آیا؟
ولی من به یه چیزی اعتقاد دارم و همیشه هم بهش رسیدم.
اگر شما دوتا قرار باشه که سهم هم باشید، تمام دنیا هم جمع بشن نمیتونن این تقدیر رو عوض کنن.
ولی اگر قسمت هم نباشید، باز هم همه ی دنیا هم جمع بشن نمیتونن شما رو به هم برسونن.
حالا فعلاً که اصله کاری خودشه که حسابی دوسِت داره. پس همون خودشو دریاب تا به بقیش برسی.
تو باید محکم باشی که بهت تکیه کنه نه این که خودتو ضعیف نشون بدی.
پی یه کاری کن که هم به تو خوش بگذره هم به اون.
اسمشو ننوشتم چون گفتم شاید دوست نداشته باشی.
ولی فقط میگم هر پسری آرزوشه که یه دختر اونطوری که اون تو رو دوست داره دوسش داشته باشه.
پس خوش باش فکر هیچی رو هم نکن.

من برای هر پستی یا متنی وقت ندارم. یعنی ترجیح میدم بی کار بگردم هر پستی نخونم.
اما، پست تو رو خوندم. درک کردم. اونم به اندازه فهم خودم.
یه پیشنهاد.
یکی از بهترین آهنگ های مورد علاقه خودتو بذار و تا می‌تونی تکرارش کن. بعد هرچی غم و موج منفی داری با همون به یاد خودت بیار.
آخرش که از شنیدن اون آهنگ خسته شدی. همه چیز‌های منفی رو با همون آهن بذار توی گذشته بمونه.
این‌طوری دلت باز میشه. تذکر: این راه شاید باعث بشه کلا از زندگی سیر بشی. نگی نگفت.

سلام آقا هومن
اول این که امیدوارم که به همه ی آرزو هاتون برسی
دوم اینکه شما نباید نا امید باشید شما که سنی ندارید شما هنوز تو سربالایی زندگی هستید میتونید خیلی کار های مثبت انجام بدید
اصلا ناامید نباشید اطمینان داشته باشید که خدا همیشه با شما یار هست
شما نرفتید خاطرات من را بخونید البته یه گوشه ایش را نوشتم
اگر برید بخونید میبینید که من چقدر سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم
من اصلا جوانی نکردم باور کنید خیلی سختی کشیدم تا حالا اگر شما پدر و مادر نداشتید و ازشون محبتی ندیدید من داشتم اما نتونستم محبتی ببینم
خیلی تبعیض تو خانواده بود پیشنهاد میکنم برید هم پست را و هم همه ی کامنت ها را بخونید
امیدوارم که به همین زودی ها خبر ازدواجتون را اینجا بشنویم
به قول آقای حسینی مهم اینه که شما همدیگه را دوست دارید
به امید روز های خوب وای خودش یه پست شد.

درود! گذشته ها گذشته و باید بعضیهاشو فراموش کرد و بعضی هاشو سرلوحه ی زندگی قرار داد… تو هم بعضی از گذشته هارو فراموش کن و آینده ای شیرین برای خودت بساز و شاد و خندان زندگی کن که زندگی بی غم از بهترین هاست!

سلام هومن , به دل نشست چون از دل بر اومد .
زندگی سختی داشتی و به کل زندگی برای ما و امثال ما سخته .
میدونم نداشتن پدر و مادر چقدر سخته و بر خلاف گفته دیگران , خیلی بیشتر از اونی که گفته میشه با آدم میمونه .
این دنیا رو نه میشه به حال خودش رهاش کرد و نه اینکه پشت پا زد و ازش دور شد . نقشی هست که تو صحنه دنیا باید ادا کرد و خوب هم بازی اش کرد .
نذار بیشتر از این زمونه بعت ضربه بزنه , اگه همه ما میتونستیم و مثل تو شهامتش رو داشتیم و میگفتیم , خیلی خوب میدیدی که تنها نیستی .
بهترین سرمایه ای که داری جوونیت هست که میدونم مثل همه هم سن و سال هایت داره حروم میشه و خیلی میتونست بهتر از این ها باشه . ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است .
توی گذشته نمون و به آینده نگاه کن .
این به این معنی نیست که گذشته تو رو رها میکنه , ولی باید رهاش کنی , لازمه که رهاش کنی .
تو با سن کمی که داری و این همه هنر , از خیلی ها بهتری و میتونی بهتر هم باشی دوست خوبم .
کار خوبیکردی که غم هاتو بیرون ریختی … عاشق هم بشو . عشق بزرگترین نعمتی هست که خدا به ما داده . از قدرتش غافل نشو . برو جلو , بقیه اش رو خدا جور میکنه .
یک توصیه مهم هم میکنم و انشا رو پایان میدم .
اگر چه شاید به تو محبت کم شد , ولی سعی کن این انرژی رو یاد بگیری که به بهترین صورت به کسی که دوستش داری منتقل کنی .
بزرگ ترین ضعف کسانی که مثل من کم محبت دیدند اینه که بلد نشدند که محبتشون رو ابراز کنند. و این خیلی مشکل زا میتونه باشه .
موفق باشی و دوست دارم بازم صدای قشنگت رو بشنوم دوست خوبم .

سلام هومن.
تو یه متن درون نوشت رو نوشتی، به همین دلیل هم به دل نشست.
امیدوارم که به همین زودیا به هر آرزویی که داری برسی.
آرزوهای تو خیلی هم دست نیافتنی نیستن.
تو میتونی.
به قول شهروز آه اون ۵۰ ۶۰ تای دیگه تو رو گرفته خخخ.
از شوخی گذشته منتظر پیروزیها و پیشرفتهای آیندهت هستیم.

سلام دوست عزیز. واقعا از صمیم قلب براتون خوشحالم. برای تولد یک سالگیتون. تولدی که شما رو با زندگی آشتی داده. تولدی که سبب شده شما تا دوردستها رو ببینید. همه چیز رو. فراز و نشیبهایی که برای ادامه راه، باید از اونها عبور کنید، و این خیلی خوبه. من، مطلب شما رو دو بار خوندم تا بتونم پاسخ شایسته ای براتون بنویسم.
از این دل نوشته، این طور برمیاد که شما، با وجود فشارهای موجود، نسبت به گذشته، رضایت بیشتری از زندگی دارید.
آرزو میکنم: پیمودن این راه پر پیچ و خم، همچون جاده های شمال براتون سرشار از لذت و بیداری باشه.
سازتان کوک، و آوازتان برقرار.

سلام دوست داشتن و عاشق شدن گناه نیست اما باید کسی رو دوس داشته باشی که تورو بخاطر خودت بخاد نه چیز دیگه ای تا جایی کهه میتونید بنویسید نوشتن خیلی آدم رو آروم میکنه ماهم تنها کاری که میتونیم انجام بدیم گوش دادن به حرفهای بچهای محلهست موفق باشید

سلام.
دوباره سلام.
من متن پاسخ چشمه رو وقتی نوشتم نمیدونم چرا اومد و جدا نوشتش.
اما خب اشکالی نداره.

نمیدونم باید چی بگم تا باور کنید تموم حرفهایی که برام نوشتین بهم انرژی داد و بهم انرژی میده…

من ۲۴ سالم شد و برای اولین بار برای همه از خودم، از درد درونم، از آرزوهام و از گذشتم نوشتم.

این روزها اون هومن اکتیو و شیطون حالا شده یه کسی که سکوت کرده و تماشا میکنه.

آدمارو. اتفاقها رو. حرفها رو. زخم زبونهارو. گمراهی بین دوتا داستان که نمیدونی کدوم گذشته ی تو بوده.
سکوت کردم چون دست رو چیزی و کسی گذاشتم که انقدر از خودم و از حدم بیشتر و بزرگتر هست.
سکوت کردم چون منم حق استراحت دارم.
از زمانی که یادمه، از زمانی که فهمیدم باید برای زندگیم بجنگم تا حالا جنگیدم.
اما منم حق دارم استراحت کنم…

سکوت کردم چون دیگه حالا نمیتونم حرف بزنم…

کاش یه شاعر بودم.

کاش یه کسی پیدا میشد براش حرف بزنم حرفهام رو تبدیل به شعر کنه…

میخوام جار بزنم، داد بزنم بابا مَردُم منم احتیاج به کمک دارم.
منم آرامش میخوام…
میخوام از دوست داشتنم بگم…

چی دارم مینویسم… دارم چی میگم…
الان همه میگن اینم خوشش اومده دستش شل و ول شده داره چِرت و پِرت مینویسه…

به خدا بریدم…

تک تکتون رو دوست دارم… (هومن، طعم گس تنهایی)

سلااااااااااااااااااام….
اِ اِ اِ اِ….شما هم اینجا هستین…من شما را توی تلویزیون دیدم…نمیدونستم توی سایت هستید…

خوبه که آرزوهاتو داد زدین
فکر کردم رفتین بالای یک قله داد میزنین
صداتون حسابی توی محله پیچید
بهتون تبریک میگم….برای اینکه عاشق هستید ….برای اینکه آرزو دارید….برای اینکه آرزوتونو داد میزنید…
فقط ….
اگر مثل کوه پشتش بودید…بهتون تکیه کرد و اعتماد کرد….حق ندارید دیگه فرو بریزید
تلاش کنید ما هم دعا میکنیم به هم برسید و توی محله جشن بگیریم.

سلام بر آقای لطف علی گرامی
نمی دونم شاید کامنت من رو نخونید و دیگه سر نزنید, خب کلا نمی دونم هم دقیقا دارم چی می نویسم یا می خوام چی بنویسم ولی حق دوست داشتن و دوست داشته شدن !!!!!!!
شما هر دوش رو دارید, از متنتون بر میاد که یکی رو دوست دارید و اون هم شما رو متقابلا دوست داره ولی مساله دیگران و موانع رسیدن هستند …. این حقی که شما گفتید و نداشتنش خیییلی عمیقتر از اینها هستش که …. شکلک از صمیم قلب براتون آرزو میکنم که در زندگی به آرامشی که میخواید برسید و خدا هم خیر و برکت و رحمتش رو سرازیر زندگیتون کنه “خداااااایااااااا

دیدگاهتان را بنویسید