خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نوزدهمین شب نشینی محله ی نابینایان. ادامه یکشنبه شب از کامنت 524

سلام به همه شما دوستان عزیزم

حالتون چطوره؟

خوبید؟ خوشید؟ دماغتون چاغه؟

به شب نشینی امشب خوش اومدید.

خب تا کم کم مهمونها بیان من بهتره ازتون پذیرایی کنم تا یکی یکی سر و کله مهمونها پیدا بشه.

بعععععععله دیگه درست شنیدید خب نمیشه که شب نشینی داشت و از مهمونا پذیرایی نکرد. خخخ

درسته که تختمون به اصفهانی ها نزدیکه ولی این قدر هم دیگه خسیس نیستیم خخخخ هاهاهاهاهاها

خب اگه خسیس بودیم که الان رععععععد بزرگ خودکشی کرده بود خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

براتون میوه و شیرینی رو میز گذاشتم با کلی آجیل و مخلفات. آب پرتقال و آب آلبالو و دلستر هم هست. بچه ها از خودتون پذیرایی کنید و هر چی دوس دارید بخورید.

اونایی هم که می خوان ریه شون رو از عذا در بیارن بیان اینجا بشینن خخخخخ خخخخ

قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففف
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففف
عجب کامی میده این قلیون
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففف
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففف

سر طعمشم دعوا نکنین چند تا قلیون سفارش دادم خخخ

خب همین طور که از خودتون پذیرایی می کنید موافقید راجع به یه چیزی بحرفیم؟
میگم بچه ها تا حالا شده با کسی قهر کنید؟ اصلا به نظرتون مزه قهر کردن چه جوریه؟
بیشتر شما قهر کرده اید یا باهاتون قهر کردند؟
وقتی قهر می کنید به طرف مقابلتان چه حسی دارید؟
آیا تا حالا شده برای آشتی کردن پیشتاز بشید یا طرف مقابل پیشتاز شده و یا اینکه کسی شما دو نفر را با هم آشتی داده؟
تا حالا شده با کسی قهر کنید و دیگه با هم آشتی نکنید؟
وقتی با طرف آشتی می کنید آیا مثل قبلا باهاش ارتباط خوبی داشته اید یا دیگه مثل قدیم باهاش به اون صورت ارتباطی ندارید.

خب در آخر می خوام یه دل نوشته از خودم به نام «مال من باش» را به شما تقدیم کنم.

با اومدنت
آسمان دلم بهاریست
جایی که نهرها
دست در دست زلال آب
به استقبال آبشار می روند
و ماه
به گرمی خورشید لبخند می زند
و گل های شقایق
با باد می رقصند.
حتی شاخه های درختان
همدیگر را در آغوش می گیرند
و من زیر این سایه درخت
برایت غزل می سرایم
تا ندای عاشقانه ام
به گوش ستاره های آسمان برسد
اما انگار آسمان سهم کسی دیگر است
چه زیبا می گفت سهراب:
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پس در آسمان سهراب
تو فقط مال من باش
فقط مال من

دوستتون دارم خیلی زیاد

۶۵۳ دیدگاه دربارهٔ «نوزدهمین شب نشینی محله ی نابینایان. ادامه یکشنبه شب از کامنت 524»

جوونتره ۸۹ سالشه.. یه سال از شوهرم کوچیکتره میخوایش؟ وخی بیا خواسگاری همین حالا.. فردا بیای بردنش… خخخخخخخ…

درود! دوستت دارم عزیزم ولی خوابم میاد و باید بخوابم تا بتونم ساعت ۳ بیدار بشم و برم حرم… آخه امشب آخرین شبیه که اینجام!

بچه ها خواهش میکنم امروز برا من دعا کنید
بیایید برای همدیگه بهترینها رو آرزو کنیم
بیایید از خدا بخواییم سال بعد این موقع همه به آرزوهامون رسیده باشیم.

نه رهگذر بدش به یکی دیگه مادر.
ما پژمرده قبول نمی کنم خخخخ خخخخ
فیلتر شدیم رفت پی کارش خخخخ هاهاهاهاهاها

ا هم بیایم دعا کنیم خدامون و صدا کنیم

که آسمون بباره فراوونی بیاره

ازش بخوایم برامون سنگ تموم بذاره

راه‌های بسته باز شه هیچکی غریب نباشه

صورت و شکل هیچکس مردم فریب نباشه

شفا بده مریض و خط بزنه ستیز و

رو هیچ دیوار و بومی نخونه جغده شومی

دعا کنیم رها شن اونا که توی بندن

از بس نباشه نا اهل زندونا رو ببندند

خودش می دونه داره هرکسی آرزویی

این باشه آرزومون نریزه آبرویی

سیاه و سفید یکرنگ بشه

زشتی هامون قشنگ بشه

کویرا آباد بشن اسیرا آزاد بشن

خودش می دونه داره هرکسی آرزویی

این باشه آرزومون نریزه آبرویی

رعد با این که صدای ایسپیک خوب نیست و صدای صفحه خوانهای دیگه بهتره، ولی از نظر کیفیت و کارایی از بقیه خیلی قویتره. صدا نداره ولی کارش خیلی درسته. نه اذیت میکنه، نه ناز میکنه، تازه این متنای تو رو هم راحت میخونه.
خلاصه بچه ی خوبیه هم کار داره هم خونه هم ماشین. دیگه خودتون یه فکری براش بکنید خخخ.

شعر مو اگه نخوند دیگه ببخشید و شب خوش . من که از ساعت خوابم گذشته و فک کنم حالا حالا بیدارم ههههه نمیشه در باز باشه منو یکی دیگه به قول مشتبهی اینجا بتابیم خخخ

وای بذار از آخرین شکست سخت زندگیم براد بگم شهروز…
من عاشق شدم اونم شد ولی بهم نگفدیم.. وقتی گفدیم که خیلی دیر شد… من تموم اصفانا راه رفدم… هیچی آرومم نمیکرد.. نمیتونسم یه جا وایسم.. تو خونه.. تو اتاق… هی راه میرفدم.. نمیتونسم بخوابم.. شبا وخمیسادم راه میرفدم.. زانو برام نمونده بود باز راه میرفدم.. پسر.. من دو ماه راه رفدم…خخخخخخخ… هیچی نمیتونس بار سنگین غممو از دلم برداره جز یه چی… شبا فقط و فقط با یه چی خوابم میبرد… آل یس از فرهمند… بجز این دعا هیچ دعا و نماز و آهنگ و شعر و داستانی بدادم نرسید… اینقد باش گریه میکردم تا خوابم میبرد..
اما عمر این بیقراری حدود دو ماه بود بعد کم کم آروم شدم… و الان دیگه کلاً یادم رفته.. طرفا میبینمش از کنارش بیخیال میگذرم بدون اینکه فک کنم زمونی عاشق این آدم بودم.. کلاً از ذهنم پاک شد رفت…
توام تحمل کن… نمیدونم شکستت چیچیه؟ ولی هر چی که هس زمان حلش میکنه…

رهایی تو هم لفظ تابیدنو استفاده میکنی ؟ اصفهانیا بگن تابیدن رو کجاها میشه به کار برد ؟؟؟ توی پست مشتبهی منظورش چرخیدن و ول چرخی بی هدف بود هاهاها

نه به نظر من جراحت عشق اصلاً خوب نمیشه . ی جورایی دل آدمو به درد میاره . درسته دردش سال به سال کمتر میشه ولی جاش میمونه

شب خوبی بود!
امیدوارم همه با کمک خدا و اراده و تلاش خودمون به آرزوهامون برسیم.
بهترینها رو براتون آرزو میکنم و همه رو به خدا میسپارم.
التماس دعا و موفق باشید.

دوستان شب خوبی بود.
خیلی خوش گذشت. مواظب خودتون و عسلتون باشید خخخخ
شبتون بخیر
دوستتون دارم

شهروز فقط باید بهت بگم که: سخت نگیر حل میشه
ببین تو تو جریان زندگی من هستی سختیهایی که کشیدم رو میدونی اما الآن دارم خودم بهت میگم که درست میشه پس مطمئن باش سختش فقط چند روزه بعد حل میشه
فراموش نمیشه اما عادی میشه

خب من دیگه برم درو ببندم.
همونطور که گفتم شب نشینی یکشنبه تو همین پست ادامه پیدا میکنه.
دلیلشم برید تو کامنت ۴۶۸ بخونید حال ندارم دوباره بنویسم خخخ.
اینم تقدیم به شما.
به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو
تجربه کردنه مرگه زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه ی شب به تو هجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی
آرزومند آرزوهای سبزتون هستم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

صابخونه درو وا کن!
فقط یه قلیون تو کوچس!
اونم جلوی من!
یکیم که با خودم اوردم!
بفرمایید مدیر!
قلیون بکشید!
قلقلقلقلقلقلقل پففففف
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقل پففففففففففففففففففففففففف

قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلفقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففففففففففف
قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقللقلقلقلقلقلقلقل
پوففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف

میگم چه خبره چرا امشب این قد سوت و کوره هیچ کی نیومده انگار
صدام رو صدا کن تو شبهای تاریک که هر جایی باشم چه دور یا که نزدیک
صدای صداقت به دلها میشینه دروغی نمیگم تلاشم همینه که تو قلبِ مردم برام جایی باشه همون حرفی باشم که باید رها شه بمونه بپیچه توی ذهن عابر بیاد روی کاغذ مِثِ شعرِ شاعر رو لبهای مادر یه لالایی باشه صدایی که شاید تو قلبی جا شه

سلام بر آقا وحید ونازنین خانم شهروز بازم که داری نشر اکاذیب میکنی که کی گفته من درِ گوشت چنین حرفی زده باشم منُ زدن پست شب نشینی عمراً بله ما وکلا اینیم دیگه قلیونیمون باید فرد اعلا باشه و …

میگم شهروز چرا الکی خالی میبندی آخه یه قولی بده که بتونی انجامش بدی آخه من میخوام ببینم تو الآن یه ملیون داری آیا که قول قرعه کشی با این مبلغُ میدی

سلام بر روشنک خانم میگم نازنین خانم چرا مطلبتون این طوری شده شهروز اینم موضوعه که انتخاب کردی نمیدونم چرا ما بعضی اوقات موضوعمون نمیاد شاید بخاطر عدم تمرکزه شایدم میترسیم اون موضوع رو انتخاب کنیم به مضاق بقیه خوش نیاد یا اصلاً قابل طرح نباشه

بچه ها یه سؤال.
فرض کنید واسه خودتون تو خونتون نشستید، بعد یه دفه زنگ خونتون رو میزنن. بعد میرید درو باز میکنید میبینید یه گروه از بچه های محله هستن که اومدن خونتون.
هیچ آدرس و نشونی هم از خودتون تو محله نذاشتید.
در اون لحظه چی کار میکنید دقیقاً؟

خخخخخ پسرم من دیگه حوصله این جونیی بازیا را ندارم هاهاهاهاها نیست که پیرم خخخ
میگم حسینی چند شب اومدم کلا تحویل نگرفتی مام فک کردیم زیاتیم خخخخ

بچه ها اینی که میگم جک نیستا! از این جمله طنزا هم نیست. ولی خداییش برای خودم اتفاق افتاده. یه بار نشد من برم بانک و بخوام مثلاً سیستم پیامک یا اینترنت بانکمو فعال کنم مسئولش باشه. همش میگن مسئولش نیست و باید فردا بیایی. جالبه که فرداش میرم واقعاً طرف هستش خخخ.

میگم اجازه من یه موضوع دارم ببینید خوبه آیا اونم اینه که شبکهای مجازی مثل واتسآپ تلگرام اینستوگرام وایبر لاین تویتر یوتوپ و غیره چه قد از لحاظ منفی و یا مثبت روی زندگی ما تأثیر داره و چه قد باعث شده ما از دوستان و خانواده دور بشیم دیگه اگه تکراری بود ببخشید هنر من تا همین قد بود

خب معلومه!
میزنگم به مدیر!
بعدم که مدیرا اومدن؟
یکی میزنم تو سر خودم!
یکیم تو سر اونی که آدرسو داده خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!

ببین شهروز من نه بلدم پست شبنشینی رو بزنم و نه قادر به این کارم در مورد سؤالتم باید بگم قدم دوستان روی چشم اصلاً من یکی خیلی مشتاقم که دوستایی که از طریق محله مجازی پیدا کردم رو در عالم حقیقی ببینم فقط یه کمی باید توی تدارکات کمکم کنند

خخخخ خخخخ
حسینی من اگه اهل محل بیان خونمون اصلا زیر بار نمیرم که روشنک محلم خخخخ کلا دیوار هاشا
ولی خیلی تحویلشون میگیرم به خصوص اگه دوستام باشن و خیلی هم خوشحال میشم از دیدنشون

یه بار دیگه فرستادم! این بار به انگشتام بیشتر زحمت دادم خودم تایپیدم! امیدوارم بتونید بخونید.
فعلا هیچ کدوم از دوستان گوش کنی آدرس خونۀ ما رو نمیدونند.
ولی اگه چنین اتفاقی بیفته یه جورایی هیجانزده میشم!

سلام مجدد به همگی
من از اون موقع تا حالا داشتم با تلفن حرف می زدم خخخخ هاهاهاهاهاهاهاها
شهروز ببخشید جواب کامنتت رو ندادم.
موضوعت خیلی جالبه
من به جرأت میگم خیلی از دوستان خوب نابینایم را از این محله پیدا کردم و با بعضی هاشون ارتباط حقیقی هم پیدا کرده ام. اگه روزی این اتفاق بیفته با جون و دل ازشون پذیرایی می کنم و قدمشون رو چشمم

قیژژژژژژژژژژژژژژژ!
ایییییییییییی!
ببببببببب!
روشنک خانم!
خونه اید؟
یکی کمکم کنه قلیونمو بیارم!
بوپ!
جیل جیل!
تق تق!
لو لو!
دین دون دان!
دین دون دان!

امروز به معنای واقعی کمبود یه مرد را توی زندگیم احساس کردم

کمبود دستهای محکم قوی و مردانه اش را…

لامصب در شیشه مربا رو هر کاری کردم باز نشد

همه میگن که میری منُ ترکم میکنی
نمیدونم بیشتر از هر کی تو درکم میکنی
نمیدونم منُ تو جونمون بسته به هم
نمیدونم تو تمومِ غمامُ کم میکنی
همه میگن نباید به تو وابسته بشم
آخه مگه میشه من از عشقِ تو خسته بشم
اونا که نمیدونن منُ تو عشقِ همیم
تازه میخوام همون که عشقم ازم خواسته بشم
یا هیچکی یا تو میخوام نگاتُ از من نگیری اون خندهاتُ این دل بجز تو عشقی نمیخواد میخوام صداتُ یا هیچکی یا تو

دو ساعته میخوام بخوابم

لامصب هر چی بالشت و جعبه دستمال کاغذی و ماشین حساب پرت می کنم

به کلید برق نمی خوره که لامپ خاموش بشه

واسم یه لنگه دمپایی مونده فقط ، این آخرین سلاحمه

دعا کنین به هدف بخوره وگرنه باید بلند شم

مهدی میگم همه چیزایی که می خوای رو توی یه پست جداگانه بنویس تا آخرش بفهمیم چی می خوای خخخخ هاهاهاهاهاهاها

آخه آقا وحید شکل من شیرینیه که بوی شیرینی میدم یا احیاناً قیافم مثل شیرینیه رو چه حسابی میگی بوی شیرینی میدم اگه منظورمت به شعرای آهنگایی هست که اینجا مینویسم از روی دل تنگی و خستگی و نرسیدن به اونِ نه چیز دیگه

شوخی می کنم آقای عبدالله پور . هر چی دل تنگت می خواهد بگو
مهدی اکثرا یا بازی می خوای، یا آموزش، یا کتاب صوتی، یا دانلود یه برنامه، یا غیره خخخخ خخخخخ خخخخ
وااااای که من دیگه گیج شدم خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاها

میگم شب نشینی که من زدم خیلی طرفدار داشت هااااا خخخخ هاهاهاهاها
فکر کنم دو تا پس دیگه من بزنم کلا دیگه هیچی تو سایت نیاد خخخخ هاهاهاهاهاهاها

خدا کنه که ما انسانها تا هستیم و میتونیم در کنار هم باشیم به هم مهر محبت عشق بورزیم و از جدایی سخن نگیم و بعد که از کنار هم رفتیم دیگر افسوس و اینکه چرا اینا رو نگفتم چرا ناراحتش کردم چرا بهش نگفتم که چه قد دوستش دارم چرا بهش نگفتم که در کنارش آرومم چرا بهش نگفتم که اون تکیگاه منه و خیلی چراهای دیگه سود و فایده نداره و فقط باید بشینم و تا ابد حصرت بخورم که هیچ دردی ازم دوا نمیشه

لایک آقای عبدالله پور
آره شهروز منم دوست دارم که شب نشینی ها بچه ها بیان.
البته من ترم قبل در حد مرگ کارهام زیاد بود و زیاد نمی تونستم بیام.
الان هم خیلی از کارهای پایان نامه ام مونده. ولی چون شب نشینی ها رو دوست دارم میام

البته آقای عبدالله پور زیاد خودتون رو اذیت نکنید.
من هم کسانی بودند که خیلی دوستشون داشتم ولی بهشون نرسیدم.
شاید خیلی چیزا قسمت نیست

خب دوستان بازم ای بگی مگی شب خوبی در کنارتان سپری شد و از شب نشینی امشب هم لذت بردم شبتان آروم و همراه با آرامش و آسایش خوابای رنگی ببینید شب بخیر در پناه حق بدرود و خدا نگه دار