خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک دست نوشته ی ناتمام

شاید ما بازم رو به جلو بریم. نمیدونم. من این کاریزمایی که گاهی ها بهم نسبت میدند رو دارم یا ندارم. کاریزما؟ آره! همون قدرت جذب. همون قدرتی که قدرت نه گفتن رو از بقیه می گیره یا برات ضعیفش می کنه. همونی که تو که بگی پول جمع بشه، میشه. تو که بگی نشه، نمیشه. همون چیزی که اگه کارت خوب نیست، بقیه رو وادار میکنه بگند کارت خوب بوده و حتی اگر حرف بدی زده باشی بقیه میگند خوب بوده یا اگه هم خوب نبوده، بد هم نبوده. شایدم گوش دادن به حرف من فقط توی این سایت خلاصه بشه، شاید جا های دیگه اینطور نباشه، شاید من وهم برم داشته، شما هم همینطور. اصلا شاید چون از اولش به هر کودوم از شما گفتم گوشکن، الان خیلی هاتون گوش می کنید. شاید واقعا کاریزما و قدرت جذبی توی من نیست و فقط این عملکرد من و بروبکس سایت بوده که همه اینجا کمتر مخالفت می کنند و به جای مخالفت، راهنمایی می کنند، به جای مخالفت با مجتبی خادمی، مشاوره با مجتبی خادمی رو در صحنه های مختلف می بینیم. عجیبه. واسه خودم عجیبه. سخته. اگه من گوشکن رو بی خیال بشم، به گمانم هرگز این همه کاربر موافق و هم‌دل رو به هیچ وجه نمیتونم دیگه اطرافم داشته باشم. چیزی که الان هست، واقعیتی آشکار. طوری که حتی کسایی که بعضی ها اون ها رو دشمن ما ها میدونند هم گاهی وقتا دلشون نمییاد زیادی در مقابل محله تند برند و دست نگه می دارند. انگاری این محله ی جای استثنایی باشه. انگاری اینجا رفته ها هم پشیمونند میخوان برگردند. انگاری کسایی که هستند از بودن‌شون خوشحالند.

اینجا خیلی خوبه. با اینکه تعداد دانش آموزاش کمه، ولی همون دانش آموز هایی که اینجا هستند، خیلی واسم عزیزند. با هم رفیقیم. اونا به من احترام میذارند و منم همینطور. اونا باهام مناسب و با ادب برخورد می کنند و نتیجه اش رو هم می بینند. دلم میخواد دانش آموز ها طوری عادت پیدا کنند که زامبی و تنبل نباشند. که یاد بگیرند اگه ی بازی دانلود کردند، در آینده خودشون هم ی بازی بسازند. اگه از ی فایل صوتی خوششون اومد، خودشونم شروع کنند به ساختن فایل های صوتی قشنگ قشنگ.

خیلی از شما ها اگه با خودتون بود، هیچ وقت پست های به اون پر‌باری و قشنگی‌تون رو جایی منتشر نمی کردید، ولی توی گوشکن این کارو کردید. ایناست که توهم کاریزما داشتن خودم که نه، بلکه کاریزما داشتن محله رو توی من تقویت می کنه. چرا هرکی مییاد اینجا از اینجا خوشش مییاد؟ چرا هرکی توی اسکایپ باهاش فرصت چت کردن نسیبم میشه سعی می کنه ارتباطش با من رو حفظ کنه؟ چرا همیشه مطالب دست اول اول اینجا منتشر میشه؟ چرا؟ چرا ی سایت دولتی یا خصوصی بسیار قوی نمییاد وسط که انحصار ما شکسته بشه؟ چه خوب که تا حالا اینطور نشده! البته نمیدونم چقدر به شما ها میشه امیدوار بود. ولی من خوشبینم. من با خودم میگم اگه ی سایتی بیاد که حتی روزی چند هزار تومان هم جایزه بگذاره، درسته همه ازش استقبال می کنیم ولی شاید بازم گوشکن ی جای خاص توی قلبمون داشته باشه که آخرش گوشکن رو هی سرش بزنیم، هی هواشو بیشتر داشته باشیم. نمیدونم چی میشه و چی بهتره که بشه!

دلم میخواد همه ی شما ها کوچیک و بزرگ، پیر و جوون، خرد و کلون، زن و مرد، دختر و پسر، همه و همه، ی جا جمع می شدید، ی همایش گنده منده، ی چند شب تا صبح دور هم می گفتیم، تخمه می شکستیم، می خندیدیم، ساز می زدیم، آواز می خوندیم و قلب هامون رو آزاد می گذاشتیم کلیپ هاشون رو واسه هم بولوتوس کنند. دلم میخواست خیلی اتفاق ها می افتاد. دوست داشتم ی انجمن سراسری و متمرکز با ی ساختمان شیک به نام گوشکن می داشتیم، توش بهترین کارشناس ها، مربی ها، و ایده پرداز ها رو دعوت می کردیم. توانبخشی و آموزش برای نابینا ها و خانواده هاشون راه می انداختیم، اردو های تفریحی آموزشی، شنا، ورزش، ی کارگاه تولید لوازم نابینایی توی ایران با کیفیت خوب و ی شرکت وارد کننده ی لوازمی که تولیدش سخته یا هزینه بره با برند گوشکن. ی عالمه خیال های قشنگ قشنگ. چه سخته که نمیشه. چه سخته که حال و وقتشو ندارم. چه سخته که فعلا نون شب خودم واجبتر از هر چیزی شده.

هرچی که هست، خوبه. هنوز اونقدر نا‌امید نشدم که امید دادن به هم محلی هام واسم اهمیتش رو از دست داده باشه. هنوزم با بن پنجاه درصد تخفیفی که از محل کارم گرفتم، با رفیقام میرم شهر بازی. از سورتمه و فیریزبی سوار میشم تا قطار و کشتی. از تاب و هلکوپتر تا ماشین و قایق. از سالتو و جت تا بشقاب پرنده و سینمای شونصد بعدی. هنوزم هستم. اگه پادکست ضبط کنم، می فهمید تو زندگیم مثل قدیما چه خبره. هنوزم مامانم مییاد به خوابم و کلی با هم گپ می زنیم. مادرم نه، مامانم. مادر ی جور هایی ی کلمه ی فانتزی و پاستوریزه هستش. من فکر می کنم کلمه ی مامان با اینکه لوسی توش زیاد داره، ولی حس و حال بهتری هم به آدم میده. مثل قدیمای محله. مثل اون وقتا که محله مجتبی بهتر از محله نابینایان بود. مامان هم بهتر از مادره. خلاصه که هنوز هم ناراحتی دارم و فکر شغل و آینده ام و هم خوشحالی دارم و لذت طعم جوجه زغالی با دور‌چین فراوان توی فکر زبانم و زیر دندونم.

از بودن تک تک شما ها اینجا راضی و خوشحالم، از رفتن‌تون ناراحت، و از برگشت دوباره ی شما بازم خوشحال.

لذت ببرید از زندگی!

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «یک دست نوشته ی ناتمام»

درود. واقعاً خود خودشی. به خدا تک تک کامنتات و نوشته هات یه درسه واسه ما.
واقعاً تو یه مدرسه هستیم که هرچی یاد میگیریم انگار کمه.
موجی چتی که تو اسکایپ واسم فرستادی, اینقد قشنگه که تا حالا چند بار خوندمش. ولی چه کنم که تو نه حرف منو شاید باور نکنی و هم خودتو.
یعنی خداییش اینقد شیرینی که با زهر هم میشه تو رو خورد.
موجی من کاربر ساده بودن تو اینجا رو ترجیح میدم به مدیر ارشد بهترین سایت دنیا.
کلاً این اسم گوش کن هم که گذاشتی یه حکمتی داره.
واقعاً اگه حرفاتو گوش کنیم, چند بار بخونیمشون, روشون دقت کنیم زندگیمون گلستان میشه.
واقعاً اینی که من میگم و خیلی بیشتر از اینی که خودت میدونی.
اینایی که گفتم همه برگرفته از تک تک نوشته هات بود پس خودتم میدونی از رو تعصب یا تملق ننوشتم.
راستی مدال هم بده بیاد. خَخ اگه مدال ندی یه سناریو دیگه میگما. خَخ.
ببینم چه میکنی.

درود بر آقای خادمی. وقت شما به خیر. من از خودم بگم. با اینکه سر قضیه ثبت نامم برخورد خوبی باهام از سوی … نشد و بهم توهین شد، اما اومدم اینجا چون احساس کردم جای خوبیه، حد اقل واسه اثبات توانمندیهای ناچیز خودم، با اینکه شاید هنوز خیلی ها خیلی چیزا و خراب کاریها رو به من نسبت میدن، اما باز هم اومدم که اینجا دید غلط بعضیها نسبت به خودم رو عوض کنم. چرا؟ چون اینجا میشه گفت یه دور همی بزرگ از نابینایان فعال در فضای مجازیه. فلسفه اینجا که صمیمیت و دوستی هست رو دوست دارم، اینکه قید و بندی واسه دوستی نیست، دختر و پسر، راحت با هم حرف میزنن، تعامل دارن، شوخی میکنند و بعضا هم دیگه رو برادر و خواهر یا آبجی و داداش صدا میزنن. این خیلی خیلی خوبه. راستش رو بخواین من زیاد عادت ندارم مجیز شخصی رو بگم، واسه همون کلا در مورد سایت حرف زدم، چون شناختی رو شما ندارم، ولی طرز تفکر و نوشته هاتون برام جالبند. امیدوارم اینجا حفظ بشه، چه با حضور فعال شما، چه با حضور مسکوت شما، ولی نه بدون شما. شاد باشید و کباب ترکی بخورید. خخخخخخخ

مجتبی من تو اون پست بغلی که مربوط به چکش و میخ و تخته هستش و اصلا نمیدونم واسه چی هست و به چه دردی میخوره هم نوشتم اینجا رو فقط دیکتاتوری کاریزماتیک مجتبی نگه داشته و نگه میداره و نگه خواهد داشت. تو این پست هم باز میگم که بهتره همون محله مجتبی و دوستان: نابینایان برگرده سر جاش و بازم صمیمیت بیاد سر جاش

سلام خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ یادمه اولین باری رو که اسم آقای خادمی رو شنیدم با کلی حرف که آدمه غد و مغروریه و کلی خودشو میگیره و این حرفا.
تا اینکه من علاقه ام به زبان شدید شد و نمیدونستم از کی کمک بگیرم اونقد به همه سپردم که اگه یکی رو که همنوع خودم باشه بهم معرفی کنن که ازش برای یادگیری زبان مشورت بگیرم یکی از دوستان آقای خادمی رو معرفی کردن و البته شمارتون هم بهم دادن با خودم فک میکردم خدایا من چیکار کنم اگه زنگ بزنم و با این غرورشون بزنن توی ذوغم
آیا میشه نمیشه همینجوری فکر میکردم که گفتم هرچه بادا بادا دلو زدم به دریا و تماس گرفتم اما با چنان لحن سرد و پر غرور بهم گفتید که نمیتونید کمکم کنید که بدجور دلم شکست و نا امید شدم.
و همون لحظه شمارتون رو حذف کردم و از نابیناها بدم اومد امیدوارم این قضاوت اشتباهمو ببخشید.
خلاصه یه مدتی گذشت تا مستند چهاربرج رو توی سایت گذاشتن و با کمال ناباوری دیدم آقای خادمی از اولین کسانی هستن که با جان و دل برای نابیناهای چهاربرج دل میسوزونن و قصد دارن باعث پیشرفت همنوعهاشون بشن این بود که نظرم کلی تغییر کرد همون موقع بود که توی گوش کن ثبت نام کردم و با هم محله ایهای گرامی آشنا شدم در ضمن بابت نزدیکیاب هم واقعا مرسی خیلی به دردم میخوره خدا مامانتون رو بیامرزه پاینده باشید.

س مجی ,میدونی کاریزمای که تو داری به نظر من به خاطر چند تا خصوصیتت هست…
۱-تو محله رو از یه وبلاگ کوچولو تو بلاگفا تبدیل به این سایت کردی…
۲-صمیمیت بچگیت رو حفظ کردی و دو دستی چسبیدی بهش(در عین حالیکه موزی بازی های خودت رو هم داری که هرزگاهی نشون میدی )
۳-حست رو خوب بیان میکنی!
۴-اشتباهاتت رو میپذیری (شاید بعضی وقتا به زبونش نیاری)
۵-از دماغ فیل نیفتادی…
۵-دموکراسی هم بلدی
۶-هرگز کسی رو نگفتی از گوشکن برو!(انگار یک نفر بودنش واست اندازه یه لشکر ارزش داره)
۶-خودت رو رو میکنی (بچه ها حس میکنن مثل اونایی)
۷-آزاد اندیش هستی(داشتن سایت و موقعیت خاص هنوز جیره خوارت نکرده)
۸-تخیلاتت رو بیان میکنی (از تمسخر یا…دیگران باکت نیست)
۱۰-اون ضرب المثل انگلیسی رو خوب رعایت میکنی(تبلیغ خوبه چه مثبت باشه یا منفی)
خوب دوستان فکر نکنید من الکی چاخان این مردک رو گفتم!…پارسال یادته زیر یکی از کامنت های انتقادی من نوشتی تا بحال هیچ کس اینقدر از روی ادب منو نکوبیده!و انتقاد نکرده!!!(اینو گفتم تا کسی منو مجیز گوی کسی ندونه)…
میدونم شماره بندیم اشتباه شده ولی خوب بی ادیت میفرستم

سلام
من تقریبا هفته ای یکبار میرم مدرسه بزرگمهر به بینایی سنج اونجا کمک می کنم وقتی از ایده های خوبش میگه منم یک عالم اطلاعات دارم و همه رو از بچه های خوب محله یاد گرفتم وگرنه باید سالها صبر می کردم تا بزرگمهر بزرگ بشه و خودم با آزمون و خطا اونها رو یاد می گرفتم وقتی در پژوهش سرای دانش آموزی که هستم برام طرح عصای هوشمند رو آوردن بلافاصله گفتم بچه ی من هم نابیناست و کمی اطلاعات دارم میخواست بخشی که اطلاعات سنسور رو دریافت میکنه روی کلاه نصب کنه بهش گفتم کلاهی که طراحی میکنه لبه نداشته باشه و یادم بود که دوست خوبم خانم مظاهری در میزگرد ها شون گفته بودن لبه نمی ذاره انعکاس صدا رو خوب دریافت کنن دقت کنید من چه اطلاعات ظریفی پیدا کردم و امیدوارم از این اطلاعات برای رشد و بهبود زندگی نابینایان عزیز بخصوص دانش آموزان کمک بگیرم … من خیلی مدیون گوش کن و دوستان اینجا هستم امیدوارم گوش کن هیچ وقت تنها نباشه و از روزها و سالهای رشد و زندگیش در کنار ما حسابی لذت ببره
سر بلند تر از همیشه باشید جناب خادمی و روح مادر عزیز تون قرین شادی و رحمت باد

سلام مجتبی! دوس داشتم خیلی حرف بزنم. ولی نمیتونم. تمرکز ندارم. خیلی احساساتی شدم و میترسم از روی تعصب بنویسم.
مجتبی، به نظر من بچهها تو رو دوس دارن چون خوبی، چون صادقی. چون نیتت خالصه و اینو در عمل ثابت کردی. چون مدیری. یه مدیر با معنای کامل. نه باید بگم رهبری. رهبر کسیه که افرادو وادار نمیکنه که یه کاری رو انجام بده بلکه با رفتارش با فرد باعث میشه اون با عشق و میل باطنی اون کارو بکنه. شاید این جزء ویژگیهای شخصیتی تو نباشه و تو این ترفندهای مدیریتی رو به کار گرفتی تا همه چیز خود به خود خوب و اونجوری که باید پیش بره.
همین که اعضای یه گروه بدونن مدیرشون صادقانه و خالصانه کار میکنه، عاشقش میشن و ازش پیروی میکنن و کارها رو به بهترین شکل پیش میبرن.

سلااااام سلاااام و دروووووود درووود بر مجی جون خودم آهان این شد مجی تازه برگشتی به خودت همین رو که گفتی عشقه گوش کن و گوش کنی رو عشقه اینه که گوش کن شده این همینه که منم حس میکنم که مث آهنربا چسبیدم به محله و دیگه هیچ جا نمیرم البته توی بقیه ی سایتا هم پرسه میزنم اما گوش کن رو یه جور دیگه میبینم انشالله که همیشه سایهش و سایهت روی سرمون باشه هم گوش کن رو میگم و هم مجی رو بازم مرسی از پستت اگه چرند پرند نوشتم ببخشید این رو بگذارید پای این که مجی بعد از مدتها با ما دوباره مث قدیما داره صحبت میکنه و به عالم گوش کن با صفا دراه امید میده این رو بگذارید پای ذوقی که از این پست کردم بازم مرس در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام ضمن تشکر فراوان از زحماتی که تا به حال برای من و دوستان تمام هم محله ایهای خودت کشیدی آمدم بگم شما مثل همیشه با اقتدار مدیر باش مدیر بمون و مدیریت کن گوش کن گوش کن گوش کن باید بمونه و موندنش بستگی به موندن شما داره شما باش مدیر باش من اطمینان دارم سنگر گوش کن هیچ وقت خالی نمیمونه نمیدونم این موضوع چه قدر حقیقت داره اگر نداشت قول بده بهم نخندی خخخخخ.من شنیدم سی و سه پل روی یک آجر بنا شده که کسی تا به حال نمیدونه کجای پل قرار داره میگن جوری طراحی شده اگر این آجر را بهش ضربه بزنی کل بنای پل به این عظیمی سرنگون میشه من میخوام بگم حتی اگر این موضوع خرافاتی بیش نباشه که احتمال خیلی زیاد هست و شایدم با هنرمند بودن معماران ایران زمین واقعیت هم باشه باید بگم آقا مجتبی شما برای گوش کن حکم اون آجر را داری اگر هرچند به تو ضربه وارد شد بمان اگر نمانی گوش کن نخواهد ماند تو ستون اصلی این محله هستی بودی و به امید خدا خواهی بود هرجا هستی موفق باشی و هرجا میری گوش کن را فراموش نکن رفیق

درود
با سپاس فراوان از این بیانیه ناتمام !
مجتبی این کلیات درج شده واقعی و درست هستند .این کلیات حقیقت دارند .این کلیات مورد قبول هستند .مهم بودن این مطلب هم بخاطر ناتمام بودنش است .
مجتبی هیچ وقت مسئولیت شما تمام نخواهد شد .هدف شما محدود به زمان خاص نیست .توانائی شما برای استقلال نابینایان هنوز در ابتدای راه خودش است .مجتبی عزیز ما در این مدت تنها توانسته ایم املای کلماتمان را به حد بی اشکال بودن برسانیم .ما ضمن رد تمام موارد مذهبی و سیاسی به دلایل خاص خود که همانا ندانستن و نامحدود بودن در آن زمینه هاست سعی در ورود به آن نداشتیم .اما مدیریت ، بحث و بخشی متفاوت است که به دلایل زندگی در منطقه خاص به تمامی امور و مسائل تسری می یابد و در همان امور که مایل به ورود نیستیم هم اطلاق می گردد .
مجتبی عزیز هدف باید مشخص باشد .شما تحول عظیمی را در گروه نابینایان انجام داده اید اما هنوز خلا زیادی برای خیلی وجود دارد .هر مطلب که منتشر می شود یک پیام مستقیم و بسته به نوع مطلب پیام های غیر مستقیم در آن نهفته است .در بسیاری از موارد که تنش ایجاد شده است شاید بخاطر مستتر بودن پیام های متفاوت و برداشت های افراد در زمینه های مورد توانائی اشان بوده است و اصرار بر عقاید شخصی و توانائی هائی که داریم بدون توجه به علت اصلی همواره تنش را رقم زده است .هیچ وقت نباید تصور کنیم که فرد مقابل مثل ما باید فکر کند .از حداقل ها به نفع برتری خودمان استفاده نکنیم .خلاصه تکرار مکررات را به حداقل برسانیم .برای اصلاح شاید بیان کلیت موضوع شروع خوبی باشد .همواره سعی نمائید قبل از تصمیم در مواردی که قابل انجام است کلیات موضوع را طرح و نظر خوانندگان و کاربران را به موضوع جلب نمائید .هر قانون طبعا تفسیر های بعدی به دنبال دارد .قانو و آئین نامه ای مستند است که با آگاهی و هدف و مشارکت همگانی تنظیم شود .قانونی که عاریتی باشد امکان اجرا ندارد .هنوز در برخی از مناطق کشورمان اثری از قانون نیست و هنوز اقوام و طوایفی هستند که به روش گذشته خود در حال گذران زندگی اند .مجتبی عزیز توصیه من این است که به نظرات و دیدگاه های سید علی موسوی عمیق بنگری .اینکه من و شما فکر کنیم که چیزی در لوای آن نیست ، اشتباه است .کامنت های بی ادعا هم سرشار از مطالب عمیق است .هرگز به دنبال مطالب در هم پیچیده من و روان سایرین که اکتفا به درست یا نادرست بودن می کنند نکن .در مجرای تصمیمات از چند درگاه بهره نجو . مجتبی عزی مطلب شما قبل از اینکه هر هدفی داشته باشد سرشار از سوال های متعدد در خصوص تیم مدیریت و خود شما بود .لذا در انتشار مطالب آنگونه دقت بیشتر کن .سعی کن مطالبت از نوع نوشته حاضر باشد تا نوشته های اخیر شما .
خلاصه اینکه عزت و بزرگی خودت را در لوای مدیریت لدنی خودت حفظ و از افراد بیشتر و با اعتماد واقعی تر بهر بجو .واقعا هدف گوش کن باید تربیت سالم و سازنده و به دور از تمامی هیاهو ها و من گرائی ها باشد و بدان و مطمئن هستم که می دانی و مطمئنی که گوش کن واقعی هر جا که برود و هر گونه که مستقل شود نتیجه هدف نهائی و تربیت ذاتی برای استقلال گوش کن است و مایه رشد و پیشرفت جامعه نابینا خواهد شد .
حکومت بر قلب ها فراتر از حکومت بر افراد است .
خوشحال هستم که هنوز هم حمایت های مامان عزیزتان که خدایش بیامرزد در ذهن شما نقش بسته و فراموش نشده است و من مطمئن هستم تمام آرزوهای قشنگ با جدیت و هوشیاری شما به منصه ظهور خواهد رسید .به امید حق پایدار باشی .
دیگر من هم نیازی به حضور مستقیم و کامنت نیستم گویا .
در پناه حق منصور و مانا باشید .

دیدگاهتان را بنویسید