خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اولین پست من خاطره ای از تغییر قیافه دادنم

سلام
،من از نوجوانی علاقه داشتم که سروصورتی تمیز و مرتب و منظم داشته باشم
. قبل از عید بدلایل عاطفی احساسی و تعصبی، نیاز بود که ریشم را نگه دارم. فقط گاه گاهی کوتاهش میکردم.
منی که همیشه با صورت اصلاح شده و سه تیغ طاهر و حاضر میشدم،
حالا نیاز بود چهل شبانه روز ریش داشته باشم،

البته در گذشته چند باری تغییر قیافه داده بودم
.
مثلا چندبار در دوران تجرد و قبل از کارمند شدنم انواع ریشها رو تجربه کردم
.
یکبار ریش داریوشی،  بار دیگر ریش ستاری ، و بار دیگر مدل ریشم را مازیاری انتخاب کردم
.
البته خوشبختانه هر سه مدل به قیافه ام میاومد
و مورد تائید اطرافیان بود.
بعد از اشتغال هم شاید یکی دوبار ریش یکی دوروزه گذاشته بودم قبل از ازدواج
.

اکثرا موهای سرم را سایه بان البته نه مدل نوک مرغابی بلکه تمام سایه بان درست میکردم. بعد از سیزده بدر گفتم این چند روز باقی مانده را به احترام اطرافیان و اون مسئله ی عاطفی ریشم را کوتاه نکنم.
خلاصه زمان ریش نگه داشتنم به پایان رسید.
اطرافیان همه ریشهایشان را اصلاح کردند
منم گفتم حالا که ریش را تحمل کردم چند وقتی هم روش بیام بعد از بیست و خرده ای سال
بازم تغییر قیافه بدم ببینم چطور میشه

داشتم دوش میگرفتم وسوسه شدم ریشم رو داریوشی بزنم.
منم همیشه با خودتراشهای تیغ دار از اون قدیمیها که تیغ رو لای خودتراش میگذارند اصلاح میکنم.
شروع کردم به حالت دادن و آنکارد کردن ریشم و پیش خودم داشتم فکر میکردم که با این موهای ریخته و جوگندمی شده آیا ریش داریوشی بهم میاد یا نه و همینطور تو افکارم غوطه ور بودم، بیشتر قسمت های یک طرف صورتم را تمیز کرده بودم و داشتم خط کشی میکردم که یهوئی یادم افتاد که ای دل غافل چراغها خاموشه اما نه مثل اینکه چراغها مشکلی ندارند مشکل از خود منه.
به خودم اومدم و پیش خودم گفتم بابا من که الان مدتهاست نابینا شدم حتی نور چراغ رو هم تشخیص نمیدم پس چطوری میتونم ریش بذارم اونم مدل به این سختی و دقیقی ولی خب یک طرف صورتم را دارم تمام میکنم.
آیا ادامه بدم یا ندم؟

آخه اون موقع که موهامو حالت میدادم از سه تا آئینه استفاده میکردم.
یک آئینه تمام قد روبروم، یک آئینه ی تقریبا نسبتا بزرگ پشت سرم و یک آئینه دستی توی دستم می گرفتم و موقع اصلاح ریش هم از دو آئینه استفاده می کردم.
راستی الان من بدون آئینه و راهنما چطوری ادامه بدم؟
وای خدای من حالا چی میشه!
به خودم دلداری دادم گفتم هرچه پیش آید خوش آید آخرش اینکه بد میشه مثل سابق ریشم رو سه تیغ میزنم،

پس حالا میزنم تا آخرش میرم!
پیش خودم برخورد اطرافیان و تمسخرها و خنده هاشون رو تجسم میکردم و هی داشتم با خنده ی اونها خودم هم میخندیدم. یعنی چطور از آب در میاد؟ خرابش می کنم یا یا یا … بعدشم به خودم می گفتم آخه بچه تورو چه به این کار ها؟ نونت نیست، آبت نیست،

بالاخره با وسواس و دقت خیلی بالائی کارمو تموم کردم هم صورت و گونه هایم و هم زیر گلویم را تمیز و آنکارد کردم. لباسامو پوشیدم رفتم پشت در قایم شدم و پسرمو صدا کردم.
منتظر بودم بزنه زیر خنده،

پسرم تازه از خواب بیدار شده بود اومد پیشم یه کمی صحبت کردیم رفت.
تعجب کردم یعنی این متوجه نشده یا میخاد بره مامانشو بیاره با هم بخندند.
فورا صداش کردم گفتم زود زود بیا اینجا.
اومد توی اتاق در رو بستم گفتم پدر سوخته هرچی میخوای بگی به خودم بگو بیا باهم بخندیم!
گفت بابا در مورد چی صحبت می کنی؟
گفتم تو متوجه هیچ چیز عجیب و تازه ای نشدی؟
گفت خب ریش گذاشتی دیگه!
گفتم بهبه! فقط همین؟
گفت خب پس چی؟
گفتم برو، برو.

یه کمی اعتماد به نفسم بیشتر شد و احساس کردم که کارمو خوب انجام دادم.
رفتم پیش همسرم به محض دیدنم خندید و گفت چقدر بهت میاد.
گفتم واقعا بهم میاد؟
گفت فقط چون موهات جوگندمی شدن و جلوی سرت کم مو شده ریش نذاری بهتره.
گفتم ببین بدون نقص و اشکاله؟
خطشو درست گذاشتم کج و معوج نیستش؟
گفت مگه پسر من وقتی کمکت میکنه کارش با اشکال بوده تا حالا؟
گفتم چی چی رو پسرم کمک میکنه؟
خودم زدم و درستش کردم.
اصلا باور نمیکرد!
پسرمو صدا کردم گفتم ازش بپرس.
بعد هم دختر کوچولوم اومد و هر سه تائی با تعجب نگاهم میکردند و اصلا باور نمیکردند خودم به این تمیزی ریشمو رو آنکارد کرده باشم و به این زیبائی مدل داده باشم.
فرداش رفتیم خونه مادرم، اونجا هم برادرانم و زن داداش هام و همه ی مهمان هائی که اونجا بودند نفر به نفر از نزدیک میاومدند و دقیقا همه جای صورتم رو ورانداز میکردند.
هیچکس باور نمیکرد که خودم بدون کمک و به تنهائی ریشم را مدل داریوشی درست کرده باشم!
حالا که دیدم خوب از کار در اومده جو گیر ، و پررو شدم و چند روز بعد گفتم حالا هم یک تغیر قیافه دیگر تجربه کنم،
اونم ریش ستاری بزنم.
نه بابا اینکه خیلی سخت و دقیق‌تره!
بزنم؟ نزنم؟ بابا آخرش اینکه بد میشه!
من که همه‌شو خواهم زد این رو هم تجربه کنم.

شروع کردم به تمیز کاری بیشتر.
هی خط کشیها رو می آوردم پائین تا به ریش ستاری نزدیکتر باشه.
این رو هم تموم کردم.
اینو هم پسندیدند.
چند روز بعد گفتم حالا آخرین مرحله ی عملیات،
رفتیم مدل پروفسوری!
اما نه دیگه این کار من نیست آخه حتی در عمرم یکبار هم من این مدل رو تجربه نکردم که!
بعدشم گفتم بابا بی خیال بالاتر از سیاهی رنگی که نیست خراب میشه می زنمش دیگه.
اولین نفر دختر سه ساله ام دید و گفت بابا صورتتو بیار پائینتر پس این یکیها چی شدند؟
مامان بیا بابا صورتش عوض شده!
بعد هم رفتیم مهمانی.
شاید بیشتر از یک ساعت من شده بودم سوژه ی صحبتها!
حتی مادرم هم باور نمیکرد که خودم به تنهائی بتونم این طور دقیق و بی نقص خط کشی کنم.

از هر سه مرحله پسرم عکس برداری کرده بود!
اما متاسفانه من اشتباهی میخواستم توی گوشیم چیزیرو پاک کنم زدم کل گالری تصاویر و فیلمها پاک شدند.
حالا یکی گفته بدید من ریکاوریش کنم.
درس اخلاقی از اینهمه سردرد آوردنم:
ما می توانیم
این بود انشای من

ارادتمند
هادی مشیر آبادی

۴۵ دیدگاه دربارهٔ «اولین پست من خاطره ای از تغییر قیافه دادنم»

ههه
خعلی باحال بید هادی جان!
میگم ی چیزی، فکر می کنی اگه یکی بخواد ازت یاد بگیره، (مثلا خودمو میگم)، میتونی یادش بدی؟
نه که تمیز مثل خودت بزنم ولی حدودی ی کارایی بکنم مثلا؟
به نظرت میشه یعنی آیا؟!
واقعا کیف کردم از اعتماد به نفس که چه عرض کنم، از اعتماد به سقفت!

سلام هادی.
خخخ خخخ خخخ.
این همه دیر اومدی توی محله، حالا هم که اومدی با این خاطره ی باحال اومدی.
ببینم، تو اصلا چرا ریش گوگوشی نمیذاری خودتو راحت کنی خخخ.
به خدا از همه جورش باحال تره، صافو صوف و سه تیغه.
خوشحالم که جزو نویسندگان محله شدی.
منتظر پستهای دیگهت هم هستیم.

مهرداد جان استاد بزرگوار
من بودم توی همه ی سایتهای نابینائی
اینجا و اونجا
هم کامنت میدادم
اطاعت امر
در ضمن سرور
گوگوشی
یک مدل مو برای خانمها هستش
منم که توی پست نوشته بودم
تا قبل از این همیشه صاف و صوف میکردم
از نوع سه تیغش

سلام و درود بر عمو هادی عزیز واقعاً باید بهتون دست مریزاد گفت میگم شما قصد ندارید در خصوص آنکارد کردن خط ریش یا مدلهای مختلف ریش به ما نابیناها یاد بدید اصلاً اگه بشه به صورت متنی بهمون یاد بدید من یکی که همیشه باهاش مشکل داشتم و برای این که از شرش راحت بشم همیشه سه تیغه میکنم تا دیگه راحت باشم و یه کم با مدل گذاشتن مشکل دارم هر وقت میام مدل بذارم یا خط ریشم خراب میشه یا شقیقه هام کوتاه بلند میشه یا مواردی از این قبیل پس اگه میشه واسه ما آموزش بذار تا یاد بگیریم چه طور ریش داریوشی ریش ستاری پروفسوری و یا مازیاری بگذاریم بازم مرسی بابت این پست در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام آقا شهروز عزیز و بزرگوار
اطاعت امر میکنم آقا
ریش داریوشی
از گونه تراشیده میشه تا
روی لثه ی فک بالائی
ریش ستاری از گونه تا روی لثه ی فک پائینی
و در هر دو حالت بهتره که زیر گلو تا نیم سانت به استخوان چانه مانده تراشیده بشه
ریش پروفسوری
فقط روی چانه از گوشه ی لبها تا پائین چانه
اما ریش مازیاری
برای نابیناها خیلی سخته

چون باید علاوه بر رعایت روشهای داریوشی و ستاری
باید زیر چانه بطوریکه وسطش و اطرافش ریش داشته باشد
و وسط این خطوط تراشیده بشن
من که جرات نکردم امتحانش کنم
خخخ

سلام آقا هادی ورودتون رو به محله خوش آمد میگم و منتظر پستهای بعدیتون هستم
کاملا با حرفاتون موافقم ما اگه اعتماد به نفس داشته باشیم و خودمون رو باور کنیم از عهده ی اغلب کارهامون بر میآییم
من هم با آموزش موافقم خودم که همیشه توی گذاشتن خط ریش و مدل ریش مشکل دارم و سه تیغه میکنم موفق باشید.

رععد بزرگ به هادی شطرنجی ورودشو تبریک میگه .

میگم خوبه که تو یک نبینک نشدی خخخ و الا هر روز ی مدل خودتو درست میکردی خخخ و سالن فشن هدی خانوم برپا میکردی خخخ

پاورقی :رعد بزرگ به دختران نبین میگه نبینک . ک نشانه تحبیب است و کسی جز رععد بزرگ اجازه ندارد به دخترکانم بگوید نبینک خخخ این کلمه در انحصار رعد بزرگ است و استعمال غیر قانونی پیگرد قانونی دارد هاهاها

رعد بزرگوار
تشکر از خیر مقدم گوئیت
سپاس دارم بسی فراوان
رعد مگر عیبی داره که ما مردها هم
سر و وضعی آراسته و پیراسته داشته باشیم
دختر یا پسر مرد یا زن بودن خواست خداست
اما آدم بودن دست خودمونه
تشکر ازت رعد بارانی بزرگوار

سلام
منم به تبعیت از دیگران بهتون خوش آمد میگم اما نمیدونم چرا حس میکنم شما رو قبلا تو محله دیدم؟
شایدم کامنت گذاشتید و پست نه.
به هر حال اگه اولین پستتونه که به احتمال نود درصد هست تبریک میگم و امیدوارم پستهای دیگه ای ازتون ببینیم.
هر کاری که تو زمان بینایی انجام میدادید مطمئن باشید که میتونید الآن انجامش بدید مثل یه پیانیست بینا که بعد از مدتها حتی به نتها نگاه نمیکنه و کلیدها رو هم مثل نابیناها از حفظ میزنه.
شما هم برید به امتحان کارهایی که قبلا انجام میدادید بپردازید و با ما به اشتراکشون بذارید.
ممنون از پست خوبتون.
موفق باشید.

سلام سرکار خانم پریسیمای
محترم
تشکر و ممنون
راستی به تبعیت سایرین چرا

؟
به روی چشمم آزمایش میکنم
نتایج را به اشتراک میگذارم
و سعی میکنم از تجربیات خودم و دوستان بهره ببرم
لطف کردید نظر دادید

حیف شد.. خیلی حیف شد.. اگه ریش داعشی میذاشدین خودم به عنوان سرکرده ی گروهک تروریستی تکثیری ر ه پ گ ، پارتیدون میشدم کارت عضویت فعال میدادمتون… خخخخخخ…
اما خداوکیلی مَرده به ریشش… مَردی که ریش نداشده باشه رو باس سرشو گذاش زیر گیوتین… اوهوم: قال رهگذر غیبت السلام
ههاهاهاههااهاها

ای وای
سرمو بدزدم
گیوتین
از یه طرف زنبورهای وحشی
قاتلین مزدور از یه طرف
رهگذر کوچهها
و محلهها
خیلی لطف کردی یادی از حقیر کردی
حالا که میخوای
پارتی بشی
بیا یه وام دو سه میلیاردی ردیف کن
آخه من کم اشتهام
خخخ
تشکر از محبتت زنده باشی

رهگذر
یادم رفت بگم
متاسفانه
الان مردان لباس زنونه
سرووضع زنونه
و زنها برعکس عمل میکنند
شکر خدا من اهل این جور قرتی بازیها نیستم
اما تمیزی و مرتب بودن رو رعایت میکنم
در حد توانم
ریش هم دیگه از مد افتاده
من که الان چهار ساله
سیبیل رو هم بی خیال
شدم
هاها
اما کت و شلوار رو بدون استثنا
در تمامی مجالس و محافل رسمی یا نیمه رسمی
مخصوصا
وقتی با خانواده بیرون میرم
حتما دارمش
حتی در سوز زمستان همراهم
بر میداشتم
و بعد از پیاده شدن از ماشین قبل از ورود به محل مورد نظر تنم میکردم
آخه مرده به کت شلوارش

خانم کاظمیان محترم
باور بفرمائید
اولا
از صبح هر چقدر نظر میدادم
هر دفعه
ازم مشخصات و معادله میخواست
دوما
یکبار تقریبا ساعت هشت و نیم صبح
به همه ی کامنتها پاسخ دادم
ظهر اومدم دیدم هیچی
نیافتاده
الانم که دارم مینویسم بعد از اینتر زدن
میره صفحه ی اصلی سایت
باز h میزنم میام دونه دونه
پائین تا شمارههای باقی مونده رو
پاسخ گو باشم
به بزرگواری خودتون منو ببخشید
آخه یه خورده ناشیم

درود بر هم کیش عزیز، آقای مشیر آبادی، چه جالب! از نظر شخصیتی خیلی شبیه من هستین. من این حساسیتی که شما تو مدل دادن به ریشتون دارید رو تو ست کردن لباسام دارم و همیشه یک دست هستم. خیلیا هم از تیپ من تعریف میکنند و خوشحالم که سلیقه ام تو ست کردن لباس خاصه بین افراد نابینا، به خصوص مشهدیها. ولی خب من همیشه به قول بچه ها چپه تراش میکنم و از ریش خیلی خیلی بدم میاد. رهگذر! حواست باشه هااااااااااااا! خیلی خشنی بهت گفته باشم! خخخخخ

پوریای عزیز تشکر ممنون
راستی ناقلا
اصلا که نه خودتو و نه منو تحویل نگرفتی
خخخخ
رهگذر هم خشن نیست
فقط به قول آقای سعدالله خانی
در جهت کاهش نابینایان
حقیقتا
گام بر میدارد

اما نگران نباش من حواسم هستش
راستی تو و من مثل اینکه خوش تیپیما

دیدگاهتان را بنویسید