خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دوست واقعی کیست؟!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خوب دوستان من دوباره اومدم با پرحرفی و کمی درد دل و شاید خاطره و چند سؤال که از شما دوستان خواهش میکنم کمکم کنید که بهتر بتوانم برای دوست یابی و انتخاب بهترین دوست تلاش کنم… 1-بهترین دوست باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟! 2-آیا دوستی یک طرفه دوام دارد؟! 3-دوستی دو طرفه چگونه دوستی است؟! 4-آیا تلاش برای نگهداری دوستی یک طرفه فایده ای دارد؟! 5-از کجا بفهمیم دوستی که پیدا کرده ایم دوست واقعی است و یک طرفه نیست یعنی من او را دوست دارم و میخواهم این دوستی را حفظ کنم و او مرا دوست واقعی خودش نمیداند؟! روزگاری دوستی داشتم و برای ادامه ی دوستی تلاش بسیاری کردم… حتی از پول میگذشتم تا بتوانم دوستی را حفظ کنم… اما پس از مدتی دیر متوجه شدم که این دوستی یک طرفه بوده و او مرا دوست ندارد و از من انتظاراتی دارد که از عهده ی من خارج است و من نمیتوانم به انتظاراتش جامه ی عمل بپوشانم… زمانی که من انتظار داشتم او مرا درک کند… مرا درک نکرد و از من دلگیر شد و مرا مدتها ترک کرد… اما منه ساده لوح دست از سرش برنداشتم و با چند تماس تلفنی خودم را بی شخصیت کردم و دوباره دوستی برقرار شد… اما پس از مدتی من نتوانستم انتظار دوستم را برآورده کنم و دوباره دوستی پایان یافت… باز هم منه احمق با تماس تلفنی مکرر خودم را بی شخصیت کردم تا بالاخره دوباره دوستی ادامه یافت… کم کم به خودم آمدم و متوجه شدم که این دوستی یک طرفه بوده و من نباید اینقدر احمق و بی شخصیت باشم و تلاش برای نگهداری این دوست بیفایده است… خلاصه در آخر ماجرا رابطه قطع شد و من با بدنامی کنار کشیدم…! دومین دوستم هم بارها ناراحتم کرده و گذشت کردم… ما چند دوست پایه بودیم که چند ما یک بار جایی دور هم جمع میشدیم و به دور از تشریفات و دنیای امروزی با هم دو یا سه شبانه روز به شوخی و خنده و شادی می پرداختیم… حدود ده روز پیش قرار گذاشتیم که از عصر دوازدهم خرداد برنامه در محل ما شروع شود و تا پایان پانزدهم پایان پذیرد… وقتی امروز صبح به پایه ترین دوستانم که اصلی ترین و دوست واقعی خودم میدانستمش زنگ زدم و گفتم که دو نفر برای برنامه از فلانجا می آیند جواب داد من تا ظهر خبر میدهم که هستم یا نه… من گفتم این برنامه که از قبل برنامه ریزی شده و شماره ی یکی از دوستان را پرسیدم و جواب گرفتم که او نمی آید و من بی اهمیت به حرفش به آن دوست زنگ زدم و پاسخ گرفتم که آنها برای خودشان جای دیگری برنامه دارند… من با او خداحافظی کردم و به دوست واقعیم گفتم برنامه چیه؟ که جواب داد تو امسال با آن دو دوست جدیدت برو و ما نیستیم… من با دوستم فورا خداحافظی کردم و به فکر فرو رفتم… 1-آیا واقعا این دوست واقعی من است که این برخورد را با من دارد؟! 2-آیا بهتر نبود قبل از اینکه من با او تماس بگیرم خودش به من زنگ میزد و برنامه ی جدید را اطلاع میداد و میگفت تو هم به محل برنامه ی ما بیا؟! 3-آیا بهتر نبود وقتی من خداحافظی کردم به من زنگ میزد و توضیحی برای تغییر برنامه میداد و مرا قانع میکرد؟! 4-آیا انتظارات من از این دوست بی جا بوده؟! دوست واقعی کیست؟! لطفا دست به دست هم دهید و مرا راهنمایی کنید تا بهتر بتوانم دوستانم را بشناسم و برای ادامه ی دوستی و حفظ دوست تلاش کنم… با تشکر فراوان! منتظر پیشنهادات و انتقادات و راهنمایی های سازنده شما هستم!

۲۲ دیدگاه دربارهٔ «دوست واقعی کیست؟!»

درود بر عدسی بزرگوار.اول اینکه خودتون را با این کلمات خطاب قرار ندهید چون شخصیت هر انسانی در ابتدای امر باید برای خودش عزیز و محترم باشه.شما محترم هستید و باید اول اینو باور کنید تا دیگران از دوستیتون سوء استفاده نکنن.دوم اینکه خب شاید زیادی محل گذاشتن ب ی سری از آدما نتیجه معکوس داشته باشه.من نمیگم مغرور باشین ولی برای کسی که هر وقت دلش میخواد میاد سراغتون همونقدر و در همون محدوده ارزش قائل بشین.سعی کنین دو تا دوست واقعی داشته باشین تا اینکه ده تا دوست نارفیق داشته باشین.حفظ دوستی مهمه و شما تلاشتونو کردین پس دیگه سرزنش نداره که ولی وقتی دوستیتون به هم خورده ب خودتون بگین دوستی که آدمو تو مشکلات رها کنه دوست نیست و بیخیالش شین.زندگیتونو بکنین این چیزا حتی ی دقیقه هم ارزش ناراحت شدن ما آدما رو ندارن.بی تجربه ام اما پستتون خوب بود گفتم نظرمو بگم.شاد باشید.

درود! ممنون از حضور و نظرات سازنده ات… مشکل اصلی من این است که با همه دوست میشوم و همه را دوست دارم… این منم که بیشتر جویای حال دوستان میشوم و همیشه برنامه ریزی میکنم که به هر بهانه ای با دوستان کنار هم خوش باشیم… ولی متإسفانه بعضی اوقات دوستان فکر میکنند که من به آنها نیاز دارم که اینگونه برنامه ریزی میکنم… در صورتی که ما همه به هم نیاز داریم تا مدت کوتاهی کنار یکدیگر خوش باشیم… مطمئن باش که نظرات تو برای دیگر دوستان هم کاربرد دارد و ارزشمند است…!

درود! این اولین اتفاق نبوده و بارها تکرار شده و من زنگ زدم و با خوشبینی مشکلات را رفع کردم… امروز هم دو بار زنگ زدم و خیلی صحبت کردیم و نتیجه ای بجز خرد شدن من نداشت… ایشان حتی به خودش اجازه نداد که پیشدستی کنه و به من زنگ بزنه و منو قانع کنه… و من ثابت کردم که مدتهاست که دوستی ما یک طرفه بوده و فقط من به او زنگ میزده ام و جویای حالش میشده ام…!

درود. برو بینیم با. تو که از دشمن فرضی هم میترسی بچه.
آقا من هستم تا هر جا که خودت بخوای و اصلاً به دوست به عنوان ابزار هم نگاه نمیکنم و همون جور که هست واسه خودش دوستش دارم نه واسه رفع نیازهام.
بعدشم خب تو فعلاً ۱۳ سالته پس عیب نداره حالا حالاها اشتباه بکنی عیبی نداره.
راستی یعنی به هم ریخت یا نه. وای به حالت اگه گذاشته باشیمون سر کار. یعنی اگه شده پیاده و پا برهنه میام که یه بلایی سرت بیارم. خلاصه حواست جمع باشه.
از خدا عاجزانه و ملتمسانه خواهشمندم که یا تو رو به راه راست هدایت کنه, یا راه راستو سمت تو کج کنه.
ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان.

درود! بعضی از دوستان دوست یک طرفه ی من همیشه در تلاشند که دوست مرا از من بگیرند… بخصوص وقتی بفهمند که من برنامه ریزی کرده ام و مثلا قرار است که فلان روز برنامه داشته باشیم اطراف دوستم را میگیرند و در محل زندگی دوست یک طرفه ی من دور همنشینی میگذارند و برنامه را طوری ردیف میکنند که من آخرین نفری باشم که از تغییر برنامه از دوستان دوستم بفهمم… من اگر امروز پیگیر برنامه نمیشدم هیچوقت تغییرات را به من نمیگفتند و مانند یک و دو سال پیش برنامه ی مرا لغو میکردند… مثلا اگر عصر چهارشنبه زنگ میزدم جواب میگرفتم تو چرا زودتر نگفتی؟ و چرا حالا که ما نمیتونیم بیاییم.. و کار داریم…و هرچه من میگفتم که ما فلان روز با هم صحبت کردیم و برنامه ریزی کردیم زیر بار نمیرفتند و همه ی کاسه کوزه ها را سر من میشکستند و در آخر یه چیزی هم بدهکار میشدم که چرا دو روز قبل یاد آوری نکردم…، من با این دو تجربه ی تلخ که از این دو دوست گرفتم دیگر مجبور نیستم به کسی التماس کنم که با من دوست باشد و دوستیش با من پابرجا بماند…، هرکی دوست دارد با من دوست باشد من فقط یک بار حرفمو میزنم و برای دور هم نشینی دعوت میکنم و دیگر پیگیری نمیکنم که فکر کند دارم مجبورش میکنم که بقیه ی دوستانش را رها کند و با من باشد… درضمن برنامه ی دور همنشینی چهارشنبه دوازده خرداد تا پانزده خرداد همچنان پابرجاست و هرکی دوست داره با من دوست باشه تشریف بیاره همونجا که خودت میدونی… اگر افراد دیگری هم هستند که دوست دارند با ما باشند با من تماس بگیرند… تلفن تماس من در شناسنامه ی من موجود است… من طبق برنامه ی قبلی همه جوره در خدمتم…! من فقط اینجا کمی درد دل کردم تا از تجربیات دوستان برای انتخاب دوست استفاده کنم و دیگر خودم را با دوستان یک طرفه گول نزنم… با تشکر فراوان!

سلام.عدسی چطوری؟اول بهت بگم که اگه شخصیت خودتو تقویت نکنی و احساس خوبی نسبت به خودت نداشته باشی همیشه دچار مشکل میشی.تو اول باید با خودت دوست بشی.کارهایی که آرومت میکنه رو انجام بدی.کاری که اذیتت میکنه و بهم میریزدت رو انجام نده.خودت خودت خودت و بازهم خودت رو باور کن داداش

درود! البته بعضی از اصطلاحات ناشایستی که برای خودم بکار بردم اینها نظر بعضی از دوستانم در مورد من است که فکر میکنند که من چنین هستم… ولی من خودم را باور دارم و آنقدر هم بیشخصیت نیستم که اجازه دهم از من سو استفاده کنند و فورا پاسخی به آنان میدهم که حساب کار خود را بکنند و با شخصیت من بازی نکنند… با تشکر از حضور و نظرت!

همیشه در دوستی ثابت قدم باش . ولی اگر حس کردی که دوستت از تو کناره گیری میکند و یا به قول معروف تو را سر میدواند آن موقع نوبت توست که از او کناره گیری کنی و از او دور شوی . مسلما اگر خواهان تو باشد به سراغت خواهد آمد .
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد .

درود! بله درسته… دوست اولی که با بدبینی هایش از من جدا شد و بجای صحبت با خودم به وسیله ی دیگران پیام برایم میفرستاد و من بارها دلم هوایش را میکرد و زنگش میزدم و جویای حالش میشدم و در اثر فرستادن پیامی اشتباهی با فرستادن شعری توحین آمیز به خانواده ام برایم پلهای پشت سرش را خراب کرد و راه های دوستی دوباره را برای خودش بست… من بارها از دوستان شنیدم که میخواهد دوباره رابطه برقرار کند… اما انتظار دارد که من پیشدستی کنم و زنگ بزنم… ولی من با توجه به مفهوم شعرش آنقدر احمق نبودم که بخواهم زنگ بزنم و با مردی به این بدبینی و خودخواهی رابطه داشته باشم…!

درود! منم سالها این دو دوست را میپرستیدم و از بین تمام دوستانم فقط همین دو تا را واقعی و جون جونی میدانستم و هروقت ناراحت میشدند من آنقدر زنگ میزدم و پیام شوخی میفرستادم تا دوباره و سه باره و چهار باره و پنج باره دلشان را بدست می آوردم و دوستشان داشتم… اما متإسفانه روزگار اجازه نداد که نفهمم که چه به سرم می آید…!

سلام سلام و درود بر عدسی خان محله چه طوری خوبی آیا روزگار بر وفق مراده آیا دوستی باید دو طرفه باشه دوستی یه طرفه که بدرد نمیخوره دوست آن است که بگیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی نه این که فقط در خوشیهایت دوستت باشه یا وقتی اوضاع و احوال مالیت خوبه بهت زنگ بزنه باهات رفاقت بکنه یا غیره به نظر من شما در خصوص این دو دوستی که یه طرفه بوده تمام تلاشت رو کردی دیگه نشده تقصیری نداری من الآن چند دوست صمیمی در عالم حقیقی دارم که خیلی باهاشون خوش میگذره این جا هم کلی دوست مجازی پیدا کردم به هر حال مرسی بابت پست خوبت در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام اومدم براتون ی طنز بگم بخندی و دلت شاد بشه هاهاها
البته همه بخونید و همه با هم بخندیم .
راستی ی شعر مرتبط با پست هم بگم بعد بریم سراغ طنزمون
اگر گرد کسی بسیار گردی
اگرچه بس عزیزی خوار گردی

طنز : ایرانیها در بهشت وجهنم

میگن یه روز جبرئیل می ره پیش خدا گلایه می کنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟ ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر می کنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی می خوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست می کنن. هیچ کدومشون از بال هاشون استفاده نمی کنن، میگن بدون ‘بنز’ یا ‘ب ام و’ یا ‘تویوتا لکسوز’ جائی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده… یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!
خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم… امروز تمیز می کنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم می کنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقیه می فروشن. چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت برگشته جهنم می فروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت می کنن. یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو “سرکار” گذاشتن و شیتیلی می گیرن. بقیه حوری ها هم مرتب میگن ما رو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم.

اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمی خوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو و ماسک و موس و . . . به سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه و نفقه میخوان. بعضی از اونها هم رفتن تو کار آرایش بقیه و کاسبی راه انداختن: موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن، تتو میکنن، ناخن میکارن و از این جور قرتی بازیها …
هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ایرونی هم بند کردن به حوری ها که الا و بلا بیایید دماغاتونو عمل کنیم، گونه بکاریم، ساکشن کنیم و از این کلک ها . . .

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیها هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نیست! برو یک زنگی به شیطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی چی!

جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان… دو سه بار میره روی پیغام گیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا مثل اینکه خیلی سرت شلوغه؟
شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه… این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! میخوام خودمو بازنشست کنم. شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو می کنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا می کنن!

تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!… حالا هم که… ای داد! آقا نکن! بهت میگم نکن!
جبرئیل جان، من برم …. اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش می کنن که جاش کولر گازی نصب کنن…
یک عده شون بازار سیاه مواد سوختی بخصوص بنزین راه انداختن.
چند تا پزشک ایرونی در جهنم بیمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبلیغ می کنن و این شدیدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ویزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر میکنن. بلیت جعلی یکطرفه بهشت هم می فروشن.
یک سری شون وکیل شدن و تبلیغ می کنن که می تونن پیش نکیر و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن.
چند تاشون که روی زمین مهندس بودن میگن پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ میزنن به ۱۱۸ جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمریکا رو میپرسن چون می خوان مهاجرت کنن.
هر روز هزاران ایرونی زنگ میزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی و اورژانس جهنم رو میخوان.
الان مراجعه داشتم می گفت ما کاغذ نسوز میخواهیم که روزنامه اپوزیسیون بیرون بدیم.
ببخش! من برم، بعدا صحبت می کنیم… چند تا ایرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و یخچال میفروشن… برم یه چماقی بچرخونم.

♻️
♻️♻️

درود! خوب من دوباره اینجا سرک کشیدم و دیدم که تو هم هستی… حالا دوست داری چه جوابی بگیری؟! من فکر میکنم اینجا جهنم ایرانیا باشه و من که شیطونم و باید تو را گولت بزنم و دوباره یه آزمون خودسنجی برپا کنم تا شاید تو در آزمون قبول بشی و به بهشت راه پیدا کنی و به بهشت بروی…!

سلام به جناب عدسی
اردو گذاشتین قراره با بچه های محله تشریف ببرید روستا خوش به حال شما اینهمه دوست و آشنا دارین … شما در محله خاطره بنویسید دوستان شما اضافه میشن اما کم نمی شن … جواب سوال شما هم سخته و خودم بیشتر دوستانم رو ترک کردم چون وقتی برای اونها ندارم منتظر خاطرات شما از اردو هستم سربلند و شاد باشید

دیدگاهتان را بنویسید