خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سرما خوردم

سلام
وقتی برای اولین مرتبه در محله نوشتم حس نوشتن همراه با چاشنی سرما خوردگی داشتم, واقعیت اگر دست خودم بود نه حسم الآن یادم بود نه سرما خوردگیم ولی ماهیت نوشتن ماندگاری نسبی هست و یه چند وقت قبل توی نوشته های تصادفی که الآنی نداریمش تصادفا برخوردم به خودم و اولین نوشته م… بگذریم الآن هم سرما خوردم و تقریبا حس نوشتن دارم.
زیاد حال و حوصله آسمون ریسمون بافتن ندارم فقط اومدم چند دقیقه ای وقت دوستان رو بگیرم و برم که رفته باشم.
بعضی کلمات یا بهتر بگم بعضی مفاهیم برای آدم یه جور قداست خاص داره و آدم ها در این ارزش گذاری با هم متفاوتند …
برای من “دوستی” یکی از این مفاهیم و ارزش ها هست یا بهتر بگم بود و در هستی الآنش مرددم!! البته مطمئنم چند ساعت یا چند روز دیگه می بخشم و فراموش می کنم و باز “دوستی” در بین مفاهیم ذهنی من جایگاه خودش رو پیدا می کنه ولی در حال حاضر دلم نوشتن می خواد, دلم می خواد خودم به خودم یه جواب قانع کننده بدم که چرا؟ چرا فکر می کنی همه خوبند؟ همه دوست هستند؟ همه صداقت دارند؟ همه خیر خواهند؟ چرا و چرا و چرا آیا؟
چرا همیشه سعی می کنی هم سنگ بقیه و هم راهشون و هم شونه شون باشی در صورتی که گاهی قدت به مالکیت اونها به بزرگیشون و به جایگاهشون نمیرسه؟ چرا بانو نمی فهمی گاهی بزرگ بودن خودت رو و اکثرا هیچ بودنت رو؟ چرا انتظار دوستی داری در صورتی که هیچ وقت ….. بگذریم الآن اومدم بگم دوباره سرما خوردم و این بار چقدر رنگش با اون بار فرق می کنه.
پ.ن: به دوستانی که قول داده بودم چند جلسه اول کلاس کارآفرینی رو هم به صورت صوتی در محله آپ کنم رسماً عذر می خوام و مطمئن باشید در تایپ مطالب اکثریت نود پنج درصدی مطالب کلاس رو تایپ کردم همون ها تا حد زیادی جبران کننده هست.
از دوستان حقوقی هم بابت آپ نکردن ادامه کتاب آیین نگارش پوزش می خوام, همون طور که قبلتر هم جسته گریخته گفتم هارد م پرید و نتونستم با ریکاوری تخصصی هم مطالب و محتویات هارد رو برگردونم و واقعا دیگه نه انگیزه و نه وقتش رو دارم که اون کتاب رو ادیت و تقدیم دوستان کنم.

در آخر هم از همگی به خاطر همه بدی هایی که از من خواسته یا ناخواسته دیدید صمیمانه عذر خواهی می کنم و برای همگی بهترین ها رو آرزو دارم و به خدا می سپارمتون.

۱۹ دیدگاه دربارهٔ «سرما خوردم»

نع.. من نمیبخشمت… برو دیگه دوسِت ندااااااااارم… هاهاههاهاهاهاهاهها
میگم خانوم وکیل باز داری میری مشهد؟ مشهدی؟ از مشهد اومدی؟ تو راه مشهدی؟ الان دقیقاً کوجای پروسه ی مشهدی؟ هاههااهاهاهاهاه
بازگشت پیروزمندانه ی هموطن عزیز حاجیه خانوم بانو نخودی را از زیارت مشهد مقدس گرامی میداریم…خخخخخخخخخخخ…
از طرف هم محله ای ها…

سلااام سلااام و دروود دروود درودی همچو تعم یه شربت عالو اورای عالی خونگی تگری تقدیم به بانو خوبید آیا چه خبرا میگما یه کم کم پیدا نیستید آیا شنیدم رفتید مشهد خب از طرف ما هم دعا کرده و نایب الزیاره باشید میگما اون کتاب هم که شما قولش رو دادید و پرید من از کتاب خانه ی حضرت ولی عصر اصفهان گرفتم بازم مرسی بابت زحمات شما و امیدوارم که دیگر هارد کامپیوترتان دچار مرگ مغزی نشود که بد بلاییست چون دچارش شده بودم میفهمم که چه دردیه کلاً خعععععععععععععععلی عالی بودا این متن. واقعاً آیا در این روزگار نامرد دوست هم هست آیا من یکی که بعضی مواقع از کارای این دوستان که به ظاهر هم مثلاً صمیمیند به وجود دوستیشان شک میکنم دوست آنست که بگیرد دست دوست در پریشانی حالی و درماندگی نه انی که تا پول داری رفیقتم دنبال بند کیفتم و وقتی خوش و خرمی دوست هستند
میگما شما و بقیه ی دوستان دعام کنید تا این مشکلی که واسم به وجود اومده حل بشه به هر حاااال باااازم مرسییییی بااااااابت این پست مداااااااالم هم یاااادت نره در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

دخترم جملاتت و نوشته ات بوی دلتنگی و دل شکستگی میده .
اما خیلی برام گنگ بود . ای کاش ما آدمها تا زنده ایم به کسی دل نمی بستیم . روی کسی حساب باز نمی کردیم .
بعضی مواقع به قلبهای سنگی غبطه میخورم . چون اصلا نمیدونن درد چیه .
خب منم حالم مثل تو ی جورایی خوش نیست . ذات الریه گرفته . دلمو میگم . خخخخ بریم که دردهامون مسریه به گمونم

سلام خانم قاسمی امیدوارم هر چه زودتر از شما رفع بیماری بشه و هر چه زودتر در سلامتی کامل از شما مطالب شادتری رو بخونیم. خداوند به شما جزای خیر بده و اینکه انشا الله در این دنیا خیر و خوشی و عافیت برای شما مقدر بشه.

سلام.
امیدوارم سرماخوردگی رفع و رجوع بشه یا حتی شده باشه به سرعت هرچه ممکن.
اگر یادتون باشه زحمتتون دادم برای اطلاعات حقوقی؛ اگر کتاب یا منبعی رو به خاطر هاردتون از دست دادید تماس بگیرید تا همه چیز یا بیشترش رو به حالت قبلی برگردونیم.
آدم ها کلاً موجودات عجیبی هستند دوستی و قهر و آشتی و خلاصه اکثر صفات ما آدم ها یکسان و پایدار نیست و واقعاً آدم می مونه کجا باید با چه کسی چه رفتاری داشته باشه.
موفق و پیروز باشید.

سلام بانو جان
کجا؟خداحافظی مشهده؟یا…
خیر باشه باجی
قرار بود با هم یه شطرنج بزنیم بعدش هر کی باخت گرگه کنه هااا….خخخخ
نری جای دورها دلم تنگ میشه
خوش باشی و همیشه باشی
سرماخوردگی هم چیزی نیست زود خوب میشی
مراقبت خودت باش
فدای تو

سلام به بانو
وقت شما به خیر و شادی از اینکه برامون پست گذاشتین خوشحالم و از اینکه سرما خوردین ناراحت در مورد دوستی هم مطمئنم شما دوست خوبی هستید ولی هیچ کدوم از ما کامل نیستیم هیچ کس نمی تونه ادعا کنه دوستیهای بی نقصی داره به هر حال سوءتفاهم بخشی از زندگی اجتماعی ما آدماست ولی از نظر من کارهایی که ما میتونیم در عالم دوستی انجام بدیم خیلی ارزشمند هستن فقط ممکنه یک وقتی نتونیم هیچ کاری انجام بدیم و دوستان خوب در این مواقع باید گذشت داشته باشن بعضی از دوستیها هم بر اساس روابط شغلی بوجود میان و در همون محدوده هم ارزشمندن و ممکنه نخواسته باشیم بیشتر باشه و این هم طبیعیه .. انشاالله که زودتر حال شما خوب بشه در پناه حق همیشه سربلند باشید

درود
بانو منکه سرما نخوردم پس چرا حس نوشتن دارم ؟! نکنه قراره سرما بخورم ! الان زیر کولر دارم می نویسم .وایییی چقدر بده که در اواخر بهرا سرما بخوری تو هم بدی که سرما خوردی مگه نه ؟ یکی از عواملی که بد هستی و غیر قابل بخشش همانا این مسئله است که مشهدی هستی اما شک ندارم که نائب الزیاره نبودی نبودی و هرگز قابل بخشش نیستی .ای بابا دروغ گفتم من کی باشم که نبخشمت .دوستان خوبی در این محله داری و قدرشان را بدان آنقدر مجرم دیدی که معنی و مفهوم آن دوستی ها برایت عوض شده زندگی شخصی را از زندگی حقوقی و وکالتت جدا کن یادت نره حتما جدا کن این رمز موفقیت شما ست .مثلی است که می گویند آنقدر مار خوردم که افعی شدم و شما آنقدر مجرم که بله دوستی را .. .
بانو به وعده هایت عمل کن .تو می توانی هر چند که کامپیوترت اذیتت کرده باشد تو می توانی مجددا گرآوری و منتشر کنی .حتما .هر چند وقت یکبار بیا و بنویس .نوشته های پرباری داری .من با نوشته هایت آشنا هستم و می دانم که هر موقع اینگونه بنویسی در سلامت کامل هستی و حتما هم همینطور است .یاد نخودی بخیر که دستی و یدی بیضاوی همچون شما داشت واقعا ولی نمی دانم چرا از میان ما رفت و ما را در حسرت نوشتنش باقی گذاشت .

دردی اگر داری و همدردی نداری با چاه آن را در میان بگذار
با چاه!
غم روی غم انداختن دردی است جانکاه!»
گفتند این را پیش از این اما نگفتند
گر همرهان در چاهت افکندند و رفتند
آنگاه دردت را کجا فریاد کن
آه!

دیدگاهتان را بنویسید