درود بیکران بر شما علاقهمندان به تحقیق و پژوهش.
دانلود مقالۀ 72
و باهم میخوانیم و بهرهمند میشویم از یه خط پایینتر.
مطالعه تجارب زیسته افراد نابینا در زمینه شیوه برخورد یا مواجهه اجتماعی با آن ها (مورد مطالعه: شهر تهران)
علیرضا محسنی تبریزی[1]،
محمد توکل[2]،
زهرا علی اکبری[3]
چکیده
پژوهش حاضر در پی فهم ابعاد شیوه برخورد (مواجهه) اجتماعی با افراد نابینای شهر تهران است که به بررسی وتحلیل شیوه برخورد اجتماعی با کنشگران نابینا بر حسب ابعاد و مقوله های آنها میپردازد؛داغ ننگ پدیدهای است ساختگی و وابسته به زمان و مکان، فشار اجتماعی مضاعفی که جامعه بسته به فرهنگ مسلط، آن را خلق و بر پیشانی افرادی میزند که از هنجارهای مرسوم جامعه تخطی نمودهاند.توجه بیش از حد به نقش بینایی در جامعه ما و عوامل ناشی از آن در راستای هویت یابی افراد نابینا منجر به داغ ننگ ناشی از نابینایی برای آنها میشود. این پژوهش با هدف رسوخ به بطن دنیای نابینایان و دست یابی به واقعیت محض و ملموس تجربه زیسته آنها، به روش پدیدار شناسی در پی کاوش در خصوص شیوه برخورد اجتماعی بر اساس مفهوم داغ ننگ ناشی از نابینایی است.در این تحقیق با بهرهگیری از تکنیک مصاحبه (نیمه ساخت یافته)، سعی گردیده است تا درک عمیقی از تجربه زیسته نابینایان در زمینه شیوه برخورد اجتماعی با کنشگران نابینا، فرآیندها و دلایل آن حاصل گردد؛ بدین منظور نمونهای متشکل از 17 نفر از نابینایان به گونهای هدفمند، به روش گلوله برفی و بر اساس ویژگیهای مختلف آنها تعیین و مورد مصاحبه قرار گرفته است. در این راستا سعی گردید تا با بهرهگیری از نظر جامعه شناسانی مانند گافمن، پیر بوردیو، استوتزل به توصیف،تحلیل تجارب زیسته نابینایان پرداخته شود.نتایج تحقیق نشان میدهد اگر چه برخورد(مواجهه) اجتماعی با کنشگران نابینابر مبنای منشأ طبقاتی، عادتواره، انگاره نسبت به باور رایج(دوکسا) پیرامون معلولیت نابینایی، انواع سرمایهها و موقعیت عاملان در میدان، در ساختار خرد به طور فرایندی و به تدریج از برخورد منفی (حمایت افراطی و ترحم) به برخورد مثبت (حمایت عادی) تغییرشکل مییابد؛ اما در ساختار اجتماعی کلان، افراد نابینا، با برخوردهای منفی (ترحم، تبعیض، طرد و حذف) مواجه میباشند.
واژگان کلیدی
برخورد اجتماعی، معلولیت نابینایی،باور رایج،عادتواره، انگاره، میدان، عاملان
مقدمه
تحقیق حاضر برآن وجه از تفاوتهای انسانی متمرکز میشود که معطوف به تواناییها و قابلیتهای فردی است. تمامی انسانها توانا و نیز محدود میباشند؛ به عبارت دیگر هر انسانی در زندگی خود درصدی از معلولیت (محدودیت) را تجربه مینماید (آلبرشت و لوی، 1991 : ریترز،2006: به نقل از جبلی، 10). همچنین معلولیت را میتوان به عنوان فقدان بخش یا تمام عضوی،وجود مکانیسم یا ارگانیسم عضوی معیوب در بدن قلمداد نمود؛ حال آنکه ناتوانی، شرایط نامساعد یا محدودیت فعالیت به دلیل وجود سازمان اجتماعی معاصر میباشد که افراد دارای معلولیتهای بدنی را به عنوان شهروند محسوب نمینماید؛ بنابراین افراد معلول به ویژه نابینا را از فعالیتهای مسیر اصلی زندگی اجتماعی محروم میسازد (اولیور،1996: گودلی،2000: به نقل از جبلی، 11). بدین ترتیب معلول را باید فردی بدانیم که از لحاظ جسمی، نسبت به هنجار جامعه، حائز ویژگیها و شرایط متفاوتی (محدودیت) میباشد و ناتوان (فردی که برچسب ناتوانی خورده است) به فردی اطلاق میگردد که اغلب به دلیل این تفاوتها، قادر به زندگی مستقل و باکرامت انسانی در جامعه نمیباشد؛ به عبارت دیگر مسئله این است که از سویی آنچه گروهی را ناتوان و گروهی دیگر را توانمند میسازد؛نه تنها ناشی از تفاوتهای فیزیکی و معلولیت آنها نمیباشد؛ بلکه از آن تعریف و برساخت اجتماعی نشأت میگیرد که تفاوت را در قالب تبعیض، طَرد و حذف،متعین میسازد (ریترز، 2006: 20). از سوی دیگر در اصطلاح اقتصاد سیاسی، ناتوانی اغلب به عنوان «هزینه سربار» بر رفاه فردی و توسعه ملی محسوب میگردد (موری و لوپز1996: به نقل از جبلی، 21). همچنین وجود افراد وابسته و ناتوان در جامعه، هزینه های مادی و معنوی بسیاری را بر جامعه تحمیل مینماید. افزون بر این ناتوانی ارزشهای اجتماعی را تحتالشعاع قرارمی دهد؛ چراکه افراد و جوامع را میتوان از این طریق که چگونه با افراد معلول برخورد مینمایند، مورد قضاوت قرار داد (آلبرشت، 2006: به نقل از جبلی، 212). عدم توانایی جوامع در پاسخگویی درست و مناسب به این قشر برساخت شده، اخلاق اجتماعی را تضعیف مینماید و موجب بروز مسائل اجتماعی دیگری نظیر بی تفاوتی اجتماعی، فاصله طبقاتی، فقر، شیوع بزهکاریهای اجتماعی و نظایر آن میشود. همچنین میتوان برخورد (مواجهه) اجتماعی را شامل حمایت،ترحم، تبعیض، طَرد، حذف و به تبع آن، ناتوانی را یک مسئله جدی اجتماعی و جهانی دانست؛ بر این مبنا ریترز و آلبرشت، استدلال مینمایند که با هر مقیاسی که بسنجیم؛ ناتوانی در جهان، یک معضل بحث بر انگیز میباشد؛ چرا که بحث را برموضوعی متمرکز میسازد که مسئلهای اجتماعی را برساخت مینماید و بر جمعیت جهانی تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر،برخورد (مواجهه) اجتماعی می تواند به عنوان یک مسئله اجتماعی، وضعیتی ناخوشایند نسبت به معلولان محسوب شود که از سوی جامعه در قالب اعمال محدودیت یا محرومیت در تخصیص منابع مادی ومعنوی جامعه صورت میگیرد؛ چرا که اکثریت افراد مبتلا به معلولیت اعتقاد دارند؛ برای اصلاح این وضعیت باید اقدام نمود؛ بنابراین مطالعهی شیوه برخورد اجتماعی با افراد نابینا، به معنای کشف و بررسی مکانیسمهای تولید و بازتولید این پدیده اجتماعی، رسالتی جامعه شناختی است که مسئله و موضوع اصلی این پژوهش را تشکیل میدهد. عوامل مختلفی بر شیوه برخورد (مواجهه) اجتماعی با افراد معلول به ویژه نابینا تأثیر میگذارد که بخشی از این عوامل در ارتباط با کیفیت روابط ما با سایرین، گروهها و نهادهای رسمی است؛افزون بر این شیوه برخورد (مواجهه) اجتماعی نیز به عنوان یکی از مهمترین کنشهای اجتماعی در قرن حاضر در راستای ارتقاء روابط و تعامل اجتماعی افراد نابینا مورد توجه قرار گرفته است. گسترش و تسهیل ارتباطات و پیوندهای اجتماعی دستیابی افراد و گروهها را به منابع اقتصادی و اجتماعی ارتقاء میدهند؛ این پیوندها و ارتباطات در اَشکال متفاوت خود، یعنی درون گروهی و برون گروهی سبب میشود که عناصر موجود در جامعه به هم اتصال یابند و کنشهای جمعی از قبیل تعاون، حمایتهای اجتماعی و نظایر آن آسان گردند؛ بنابراین میتوان اذعان نمود که شیوه برخورد اجتماعی میتواند سبب ارتقاء و پیوند ارتباطات و تعاملات مثبت و مناسب تر با افراد معلول به ویژه نابینا گردد.
بیان مسئله
امروزه در جهانی زندگی میکنیم که«در حدود 450 میلیون نفر (تقریباً درصد10) از سکنهی آن به نوعی مبتلا به معلولیتهای جسمی، حسی یا روحی میباشند. همچنین طبق برآوردهای جدید سازمان بهداشت جهانی این رقم از آن نیز بیشتر (حدود درصد13) میشود. آنچه موجب نگرانی میگردد، این است که ابعاد مسئله، چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی،میلی به کاهش نشان نمیدهد؛ بر این مبنا میتوان فرض نمود که دست کم10درصد از افراد هر کشوری همواره با یک نقص جسمی، روانی یا حسی متولد شوند یا در آینده امکان دارد به آن ابتلا یابند؛ آن هم، چنان نقصی که موجب میگردد فعالیت اجتماعی آنها در مقایسه با سایر افراد همسن و همجنس خود در سطح نازلتری قرار گیرد» (گلچین، 1369: 5).
بر این اساس در کشور ما سهم افراد نابینا و نیمه بینا بر حسب حداقل تخمین ممکن، به طور قطعی بیش از 200.000 نفر و بر مبنای حداکثر تخمین ممکن، دو برابر این مقدار میباشد (گلچین، 1369: 5).در چنین شرایطی، انجام مطالعاتی پیرامون مسائل مختلف مربوط به افراد نابینا و نیمه بینا در راستای پیش بینی برنامهها و سیاستگذاریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و رفاهی مناسب این گروه از معلولین ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد؛ بر این مبنا نحوه ی برخورد اجتماعی در ابعاد متفاوت خود (برخورد اجتماعی درونگروهی، برونگروهی)تحت تأثیر کیفیت ارتباطات و پیوندهای اجتماعی است.
ضرورت و اهمیت تحقیق
مسائل برخی گروههای خاص در جامعه نظیر معلولان و بهویژه نابینایان از جمله زمینه هایی است که تا کنون بکر و دست نخورده باقی مانده و کمتر مورد توجه جدی و مستمر قرار گرفته است. دلایل این کم توجهی هر چه باشد نشان دهنده ی آن است که دولتهادر اولویت بندی ها و برنامه ریزی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به جامع هی معلولان (به خصوص نابینایان) غفلت ورزیده اند. بدین ترتیب ضرورت دارد تا به طور مستمر تلاش شود که از سویی برای پیشگیری از وقوع نابینایی و از سوی دیگر در صورت بُروز نابینایی، در راستای مواجهه و غلبه بر عوارض آن، تمامی امکانات لازم علمی، عملی و تکنولوژیکی، پیش بینی و فراهم گردد. بنابراین انجام پژوهشهای علمی در این زمینه دارای نقش ارزنده و اهمیت به سزایی هستند. همچنین در این بخش ضرورت دارد تا یادآوری شود که توجه به چنین اموری از لوازم و اجزاء مهم یک نظام رفاه و تأمین اجتماعی جامع و جهانشمول در یک اجتماع قلمداد می گردد. چرا که لزوم پرداختن به مسائل مربوط به نابینایان و در نهایت تأکید بر انجام پژوهشهاومطالعات علمی در راستای دستیابی به شناخت بیشتر و کاملتر از این مسائل رامیتوان ازطریق تکیه بر آمار نیز،اثبات نمود. بنابراین لازم است که آن را همانند هر مسئله ی اجتماعی دیگر با صرف وقت و هزینه، مورد مطالعهی جدی قرار داد. افزون بر این هر مسئلهی اجتماعی، دارای ریشههای اجتماعی و نیز واجد آثار اجتماعی متعدد و گوناگونی است، که عدم توجه به آنها در فرآیند حل آن مسئله ی اجتماعی، میتواند موجبات بروز تنشها و انحرافات بسیاری را در سطح جامعه فراهم سازد؛ به ویژه در محدودهای که آن مسئله رخ می دهد. همچنین صحیحترین شیوه ی برخورد با یک مسئله، کاملترین شناخت در باب آن مسئله، ریشهها و آثار آن می باشد. در جهان امروز کمتر پدیده ای وجود دارد که با جامعه ارتباط نداشته باشد و هر پدیده ای که با انسان سر و کار دارد به عنوان یک پدیده ی اجتماعی مطرح می گردد. بدین ترتیب میبایست بر لزوم توجه و تمرکز بر ابعاد و مؤلفه های برخورد اجتماعی نیز به عنوان یک کنش جمعی که حاصل اعتمادمتقابل می باشد تاکید شود. انجام چنین مطالعاتی به دلیل مزیت های شناختی آن، ضرورت قابل ملاحظه ای می یابد.
مطالعه ی چنین موضوعی بنابه دلایل ذیل می توانداز اهمیت به سزایی برخوردار باشد:
- مطالعه ی چنین تحقیقاتی، سیاستگذاری در زمینه ی رفاه و توسعه را آسان می نماید. این پژوهش با شناسایی اشکال شیوه برخورد اجتماعی و تشخیص مسیر تحولات آن، زمینه را برای تصمیم گیری بهتر سیاستگذاران محلی فراهم میسازد.
- بررسی چنین مطالعاتی منجر به ایجاد بستر مناسب در راستای برخورد اجتماعی صحیح مردم با نابینایان می گردد.
- چنین تحقیقی می تواند راهکارهایی مناسب جهت اجرای کارآمدتر سیاستهای اجتماعی را ارائه دهد.
- این مطالعه می تواند به ارزشیابی سیاستها، برنامه های اجرا شده یا در حال اجرا کمک نماید.
اهداف تحقیق
پژوهش حاضر، به دلیل اینکه به یک مسئله ی اجتماعی خاص می پردازد، پژوهشی عملی و کاربردی محسوب می شود که هدف از آن، بررسی مسئله ی شیوه برخورد اجتماعی (مواجهه با نابینایان) می باشد.بنابراین با توجه به موضوع پژوهش و سؤالات مربوط به آن، هدف اصلی این تحقیق مطالعه شیوه ی برخورد اجتماعی با افراد نابینا، و شناسایی ابعاد و مقوله های مربوط به آن در جامعهی مورد مطالعه است. در پی دستیابی به هدف اصلی این پژوهش، سعی می شود تا اهداف فرعی ذیل مورد توجه قرار گیرد:
- شناسایی صورواشکال نحوهی برخورداجتماعی بانابینایان درجامعهی مورد مطالعه.
- مطالعه شیوهی برخورد اجتماعی با نابینایان و تحلیل و تفسیر آن با توجه به شرایط زمینهای، دلایل و فرآیندهای مربوط به آن
سؤالات تحقیق
در این پژوهش به دنبال پاسخ به شش سؤال اصلی میباشیم؛ سؤالاتی که محقق سعی نموده است با بهره گیری از روشهای کیفی ومیدانی و فرایند کدگذاری درپی آن،پاسخی معقول و قانع کننده برای آنهابیابد. این سؤالات به شرح زیرمی باشد:
1 – شیوهی برخورد (مواجههی) اجتماعی با افراد نابینا، در جامعه ما چگونه است؟
2- در چه شرایطی کنشگران نابینا با برخورد اجتماعی منفی (طَرد، تبعیض و حذف یا انسداد اجتماعی) بیشتری رو به رو میشوند و در چه موقعیت هایی آن ها با برخورد اجتماعی مثبت (حمایت اجتماعی یا گروهی، همدلی و همدردی) مواجه می گردند.
3 – چگونه افراد نابینا، در چرخهی زندگی خود، به گونهای نظاممند در اجتماع، برخوردهای اجتماعی متفاوتی را تجربه مینمایند و این نحوهی برخوردهای متفاوت، چه تأثیری در زندگی آنها میگذارد؟
4 – چه دلایلی سبب برخوردهای اجتماعی متفاوت با کنشگران نابینا میگردد؟
5 – آیا وضعیت برخورد اجتماعی، در میان گروههای متفاوتی از کنشگران نابینا شامل افراد نابینای مطلق، نیمه بینا و کم بینا به طور عام و افراد شاغل، غیر شاغل، تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده به طور خاص، از الگوی متفاوتی پیروی مینماید؟
پیشینه ی تجربی تحقیق:
درحوزه ی برخورد اجتماعی،با معلولان به ویژه نابینایان،تاکنون هیچگونه تحقیق یا پژوهش علمی در جامعهی ما و سایر کشورهای جهان انجام نگرفته است؛بر این مبنا انجام پژوهش کیفی با رویکرد اکتشافی ضرورت بسیار دارد و +این روش ،پژوهشگر را در راه فهم بیشتر این موضوع یاری میرساند.
مطالعات انجام شده پیرامون مسائل نابینایان در ایران، تنها شامل مقالاتی میباشد که در حوزه مسائل حقوقی، روانشناسی کودکان استثنایی، توانبخشی و مددکاری اجتماعی در قالب سه بخش علوم انسانی، اقتصادی و فیزیکی صورت گرفته است. بنابراین لزوم بررسی عوامل اجتماعی موثر بر پدیده ی برخورد اجتماعی با نابینایان در حوزه ی جامعه شناسی احساس می شود.
نتایج پژوهشی که توسط رویا دارابی، با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی موثر بر نگرش افراد غیر معلول نسبت به معلولان ومعلولان نسبت به خود» انجام شده، نشان می دهد که نگرش نسبت به افراد معلول، به دو سمت مثبت و منفی گرایش دارد. همچنین افراد عادی، در برخورد با معلولان دچار دوگانگی عاطفی میباشند و میان نگرشهای افراد عادی، با متغیرهای زمینه ای از قبیل: سن، جنس، تحصیلات، تجربه اجتماعی و علل معلولیت تفاوت معنا داری وجود دارد. افزون بر این، نگرشهای افراد معلول نسبت به خود، مثبت میباشد و میان این نوع نگرش نیز، با متغیرهای زمینه ای مانند: سن، تحصیلات، شغل، پایگاه اقتصادی و اجتماعی و محل سکونت (خانه، آسایشگاه) تفاوت معنا داری مشاهده میشود. بنابراین، میان نگرش معلولان نسبت به خود و نگرش جامعه نسبت به آنها، تفاوت معنا داری مشاهده نمیگردد؛ بدین معنی که نگرش افراد معلول نسبت به خود، تحت تأثیر معانی اجتماعی این پدیده قرار دارد. (دارابی، 1377:به نقل ازجبلی).
پژوهشی دیگر با عنوان «بررسی نگرش مردم نسبت به معلولین» توسط علیرضا کلدی در سال( 1378 )انجام شده است.نتایج حاصل از این تحقیق نشان میدهد که نگرش افراد عادی نسبت به معلولان، به دو جهت مثبت و منفی گرایش دارد. همچنین میان این نگرشها، با متغیرهای زمینه ای نظیر: سن، جنس، تحصیلات، شغل و وضع تأهل پاسخگویان تفاوت معنا داری وجود دارد. بنابراین، در میان افراد عادی جامعه، نگرش منفی نسبت به معلولیتهای قابل رویت، بیشتر مشاهده میگردد که این امر دارای بیشترین میزان، در بین افراد چند معلولیتی و کمترین میزان، در میان افراد معلول دارای لکنت زبان میباشد (کلدی، 1378).
نتایج پژوهشی که توسط فاطمه صفری،(1387) تحت عنوان «معلولیت، فقر و طرد اجتماعی» انجام شده، نشان می دهد که در ایران، افراد معلول به دلایلی همچون: محرومیت درآمدی، مشخص نبودن میزان و نوع اشتغال، فقر قابلیتی در خصوص شاخص آموزش و فقدان اعتبارات لازم، در راستای اجرای قانون جامع حمایت از حقوق معلولین، در شمار فقیرترین و مطرودترین افراد جامعه قرار دارند (صفری، 1387).
نتایج پژوهشی که توسط خدیجه جبلی،(1389) تحت عنوان «تبیین جامعه شناختی تبعیض علیه معلولین» انجام شده، نشان می دهدکه در آموزش و پرورش کودکان کم بینا، اشکالی از تبعیض مشاهده میشود که توسط تمامی دانش آموزان و عوامل آموزشی و پرورشی مورد مطالعه، درک و تأیید میگردد. همچنین این تبعیض، از نوع تبعیض نهادی و ساختاری میباشد که با مکانیسم محروم سازی و نابرابری فرصتها، در تمامی بخشها و سطوح مختلف آموزش و پرورش این دانش آموزان عمل مینماید؛ به بیان دیگر، تبعیض، دارای عوامل مخرب و مشکل زایی میباشد که منجر به عدم توانمندی دانش آموزان کم بینا، در فرایند تحصیل و آموزش و پرورش آنها میگردد. بنابراین، ناتوانی، ساختاری اجتماعی دارد که توسط جامعه، تولید و بازتولید میشود وبه طور ذاتی با معلولیت ملازم نمیباشد، بلکه ساختارها و نهادهای اجتماعی تبعیض آمیز، میتوانند به عنوان متغیر واسط، میان معلولیت و ناتوانی عمل نمایند به گونه ای که معلولیت را تبدیل به ناتوانی سازند (جبلی،1389)
حسینزهداواحمدنورشفرین[4]،در پژوهشی تحت عنوان «انزوا: میل به انطباق باجامعه،چارچوب برقراری ارتباط بعدازمعلولیت به علت تصادفات» به مطالعه توانایی افرادمعلول وآسیب دیده براثرتصادف،درانطباق بامحیط اطراف خود،به ویژه ازلحاظ روابط اجتماعی می پردازند.نتایج حاصل ازاین پژوهش نشان میدهدکه افراد معلول،هنگام برقراری ارتباط،تمایل بسیاربه ایجادسدّی درمقابل خودوکناره گیری ازتعاملات اجتماعی بادیگران درجامعه دارند (زهداونورشفرین،2010).
سابو سلیمان کوراوا[5]درمقاله ای باعنوان «تأثیرمعلولیت برخودوجامعه: دستورکاری برای تحقیق برمبنای برنامه ای برای تحقیق پیرامون معلولین در نیجریه»به بررسی تغییر نگرش نسبت به معلولیت پرداخته است. نتایج تحقیق نشان می دهدکه معلولیت،به عنوان فرآیند اجتماعی شدن، جامعه پذیری مجدد و دورنمایی از چالشهای آینده محسوب میگردد که امکان دارد تنظیم برنامه ای،برای تحقیق بیشتر درباره معلولیت را در نیجریه،ضروری سازد (کوراوا، 2010).
نالیدا ای. ال. بیسان[6] درمقالهای تحت عنوان «نگرشها و سیاستها پیرامون نابینایی، معلولیت بینایی و تحصیل با خط بریل» به بررسی نگرش نسبت به معلولیت نابینایی پرداخته است. طبق نظر وی، نگرشها و پیش داوریهای منفی، برخی از عواملی میباشند که منجر به سیاست گذاریهای عمومی ضعیف در خصوص معلولان میگردند که اغلب آنها، بر انواع آموزشهای شغلی و توان بخشی که افراد معلول دریافت میکنند،تأثیر میگذارند؛ به بیان دیگر، این نگرشها، اغلب بر شیوه برخورد و رفتاری که دیگران با افراد نابینا دارند، موثر میباشد. بنابراین، میتوان بیان نمود، افرادی که نابینا یا دارای آسیبهای بینایی میباشند، همانند دیگر افراد جامعه، میتوانند از تنوع شغلی، حرفه ای و … برخوردار شوند (بیسان، 1999).
نتایج مطالعهی پروت[7] و همکاران وی در پژوهشی با عنوان «ابعاد مقیاس تماس با افراد معلول[8]» بیانگر این بود که عوامل CDP، در راستای نتایج پیش بینی شده و چند مقیاس نگرشی، از طریق دیگر ابزارهای روان شناسی اجتماعی و مجموعه متغیرهای جمعیت شناختی، تحلیل شدهاند. بنابراین، مباحثه ای پیرامون این که چگونه مقیاس فوق میتواند در تحقیق نگرشها نسبت به معلولین استفاده شود، صورت گرفته است (پروت و همکارانش، 2008).
کوئن[9] و همکارانش در پژوهشی تحت عنوان «ارتقا مقیاس نگرش سنجی در نابینایی» به این نتایج دست یافته اند که مقیاس فیتینگ[10] که برای ارزیابی و سنجش نگرش افراد نابینا، در 6 منطقه مورد استفاده قرار گرفته است می تواند توسط افراد نابینا ارتقا یابد. بنابراین، مقیاس 100 موردی استینگیسر[11]، شامل نمرات نسبتاً بزرگی از موارد مذکور میگردد که میتواند در راستای سنجش موضوع تحقیق حاضر، مفید به شمار آید (کوئن و همکارانش، 1958).
چارچوب نظری و تعاریف مربوط به آن
پژوهش حاضر با محوریت قرار دادن نظریات بوردیو، که نگاهی ساختار گرایی تکوینی به مسائل دارد و آن را حاصل تعامل فرد و جامعه در خلال روابط بین شخصی می داند، در صدد رسوخ به دنیای تعاملات روزمره کنشگران نابینا و تعریف آن ها از نحوه مواجهه اجتماعی افراد جامعه با کنشگران نابینا است. نظریه ای که می تواند تنازعات اجتماعی و رقابت بر سر جایگاه برتر در جامعه را تبیین کند نظریه پیر بوردیو است.بوردیو با فراتر رفتن از دو گانه انگاریهای عین و ذهن تلاش می کند از فاصله عین و ذهن بکاهد و نقش فرد درون این ساختارها را با توجه به عناصری چون سرمایه ها، خصلت و میدان مورد بررسی قرار دهد..
- عادتواره[12]
- عادتواره(که به خصلت، ساختمان ذهنی یا منش نیز ترجمه شده است) عبارت است از نظام خلق و خوهای پایدار و قابل جابهجایی که زمینههای پدیدآورنده و سازمان دهنده کنشها هستند(جلائیپور و محمدی، 1387: 336).بنابراین عادت واره را میتوان نظام و مجموعهای از خوی و خصلتهای نسبتاً ماندگار معرفی کرد که به صورت یک قالب مشترک در بین افرادی که در معرض تجارب مشترک قرار دارند، وجود دارد و مبنای ادراک، داوری و عمل آنان میشود. در حقیقت عادتواره یک ساخت ذهنی به شمار میرود که انسانها از طریق آن با جهان اجتماعی برخورد میکنند.عادت واره هم ساختمند است زیرا به جایگاه افراد در عرصههای اجتماعی برمیگردد و هم ساخت دهنده است؛ چرا که به فعالیت های گوناگون افراد در عرصه های مختلف شکل داده و انسجام می بخشد(استونز، 1381: 334).
- منظور از عادت واره، مجموعه طرح وارههایی است که یک انسان در طول زندگی خود از ابتدای تولد به بعد بر اساس برخورد با محیط های مختلف مانند: خانواده، رسانهها، نهادهای آموزش و پرورش و گروه همسالان کسب می کند(بوردیو، به نقل از منادی، 1385: 93 ). بنابراین، عادت واره هاالگویی هستند برای طبقهبندی و تقسیم بندی بر اساس نگرشها و سلیقهها. اهمیت این بحث در آن است که طبق نظریۀ بوردیو، نیروی محرکه اعمال و رفتار روزمره هر فرد، عادتوارههای او است( منادی، 1385: 96) و تفاوت در عادتوارهها است که تفاوت در رفتارها و عقاید میان افراد یا گروهها را باعث میشود( بوردیو، 1381: 37 ). در این جا لازم است به این موضوع اشاره شود که عادتوارهها، عمل را نه به صورت تحمیل بلکه «به صورت یک ضرورت منطقی پیش میبرد «هیچ کار دیگری نمی توان انجام داد»، «من نمیتوانم طور دیگری عمل کنم»؛ بنابراین عمل تحت تأثیر شدید عادتوارهها است اما نه به این معنی که بر شخص تحمیل میشوند. تأثیر عادتوارهها بر اعمال شخص به آن صورت است که گویی شخص «دارایِ نوعی محاسبه عقلانی» است و یا از قاعده ای تبعیت کرده است. ( همان: 300 )
- میدان[13]
- عرصه یا میدان، نوعی قلمرو زندگی اجتماعی است که دارای قواعد سازماندهی خاص خود است، مجموعهای از موقعیتها را فراهم میکند و حامی کنشهای مرتبط با آن موقعیتهااست(جلائیپور و محمدی، 1387: 320).عرصه در کار بوردیو به عنوان فضای ساختمندی از جایگاهها به کار رفته است. عرصه ها را باید شبکهای از روابط عینی درون آن عرصهها دانست (ریتزر، 1380: 724) که در طول زمان به وجود آمده، رشد کرده و تغییر شکل داده است (استونز، 1379: 337).
دوکسا:دوکسا یاباوررایج، «مجموعه ای ازباورهای بنیادین است که نیازی به تصریح آنها در قالبگزاره هایی روشن وآگاهانه نیست»(بوردیو، 2000؛به نقل ازگرنفل،1388:189). باور رایج درواقع به باورها و اعتقادات به ظاهر طبیعی ارجاع دارد که در پیوند نزدیک با میدان و-عادت واره -هاقراردارند. باور رایج مفروضات پیشینی بدیهی و پذیرفته شده یک عصر است که –در ورای ایدئولوژی -هاپنهان شده،امامی تواند موجب تعارضات عقیدتی وآگاهانه شود(گرنفل، 1388: 189). دوکساکه مجموعه -باورهای اصلی و دگمهای ضمنی است(شویره وفونتن، 1385: 65) ماراوامی¬داردکه «جهان اجتماعی رابه مثابه جهان طبیعی وبدیهی»زندگی کنیم.دوکسادرنگاه بوردیوهمه چیزهست جز از نظر سیاسی و اخلاقی خنثی و از اینرو-پدیدهای از خود بیگانه کننده است(شویره وفونتن، 1385: 82)
- انواع سرمایه: بوردیو سرمایه را منبعی میداند که قدرت به بار می آورد و آن را به چهار نوع تقسیم میکند:
- سرمایه اقتصادی[14]: این سرمایه که شامل دارایی مالی و مادی است یکی از منابع کسب قدرت در میدانهای اجتماعی محسوب میگردد. سرمایه اقتصادی به عنوان مالکیت ثروتهای مادی یا مالی عنصر مهمی در تربیت اجتماعی و روابط اجتماعی است(شویره و فونتن، 1385: 97).
- سرمایه فرهنگی[15]: سرمایه فرهنگی که مجموعه ای از کیفیات فکری است به سه شکل دیده میشود : الف)حالات درونیشده و امکانات پردوام مثل توانایی سخن گفتن در برابر جمع. ب) به صورت عینیتیافته همچون کالای فرهنگی مثل داشتن تابلو و آثار هنری. ج) به صورت نهادینه شده ، یعنی آن چه که توسط نهادها ضمانت اجرایی بیابد. مثل عناوین و مدارک تحصیلی.(زنجانی زاده،1383). «سرمایه فرهنگی ، ملکی است درونی شده که جزء لایتجزای «شخص» گردیده و تبدیل به خصلت(عادتواره) او شده است»(شویره و فونتن، 1385: 98).
- سرمایه اجتماعی[16]: سرمایه اجتماعی مجموعهای از منابع موجود یا بالقوهای است که به مالکیت شبکه پایداری از روابط کم یا بیش نهادینه شده افراد بستگی دارد، افرادی که یکدیگر را میشناسند و خود را مدیون یکدیگر میدانند؛ یا به عبارت دیگر، با تعلق به یک گروه، به عنوان مجموعه عاملانی که نه فقط صاحب حیطههای مشترک هستند، بلکه با پیوندهای پایدار و سودمند به یکدیگر وابستهاند(شویره و فونتن، 1385: 99).
- سرمایه نمادین[17]: سرمایه نمادین مجموعه آداب وابسته به افتخار یا حق شناسی است که به یک فرد یا گروه تعلق میگیرد. (زنجانی زاده، 1383). سرمایه نمادین، به هر گونه دارایی اطلاق میشود (به هر نوع سرمایه اعم از طبیعی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی) هنگامی که این دارایی به وسیله آن دسته از اعضای اجتماع درک شود که مقولات فاهمهی آنان چنان است که آنان را قادر میسازد که این دارایی را بشناسند(یعنی آن را ببینند) و به رسمیت بشناسند(یعنی برای آن ارزش قائل شوند)(بوردیو، 1381: 154). سرمایه نمادین، حاصل بازشناسی مشروعیت موضع کسی است که آن را در اختیار دارد. پس تسلط آن فرد به دیگران به دلیل همین مالکیت محرز میگردد. از این رو، سرمایه نمادین به نگاه دیگران بستگی پیدا میکند. سرمایه نمادین به اَشکالی از تسلط میدان میدهد که وابستگی ایجاد کند، وابستگی به کسانی که سرمایه اجازه تسلط را به آنها داده است: در واقع، این سرمایه جز با احترام و بازشناسی و باور و اعتبار و اعتماد دیگران وجود خارجی پیدا نمیکند(شویره و فونتن، 1385: 102و 101).
- خشونت نمادین[18]: بوردیو «خشونت نمادین»، یعنی صدمه و آسیبی را که در نتیجه دستهبندیها و برچسبهای اجتماعی به افراد وارد میشود، در کانون توجه خود قرار میدهد(جلائیپور و محمدی، 1387: 322).از نظر بوردیو، خشونت نمادین به معنای تحمیل نظامهای نمادها و معناها (یعنی فرهنگ) به گروهها و طبقات است، به نحوی که این نظامها به صورت نظامهایی مشروع تجربه شوند. مشروعیت موجب ابهام و عدم شفافیت روابط قدرت میشود و بدین ترتیب تحمیل یاد شده با موفقیت انجام میگیرد. مادامی که مشروعیت فرهنگی پذیرفته میشود، نیروی فرهنگی به روابط قدرت افزوده میگردد و در بازتولید سیستماتیک آنها سهیم میشود. این بازتولید از طریق فرآیند تشخیص غلط حاصل میشود: «فرآیندی که طی آن روابط قدرت نه به شکلی که عیناً هستند، بلکه به شکلی ادراک میشوند که آنها را در چشم بینندگان مشروع میگرداند.»( بوردیو، 1977 به نقل از جنکینز ،163:1385).
- داغ ننگ[19]: نظریه دیگری که نگاهی ساخت گرایانه به هویت دارد و آن را حاصل تعامل فرد و جامعه در خلال روابط بین شخصی می داند نظریه گافمن است. نظریه پردازانی چون گافمن توجه خود را به رفتار واقعی مردم، یعنی شیوه ای که مردم نقش های مختلف خود را ایفا می کنند و اعمال یکدیگر را شکل می بخشند و نیز به قواعد و نکات دقیق زندگی اجتماعی معطوف می کنند. گافمن با ابداع مفهوم داغ ننگ به بررسی شکاف میان هویت اجتماعی بالقوه و هویت اجتماعی بالفعل می پردازد. او مبدع این اندیشه بود که برخی انسانها شخصیتهایی تباهشده دارند. معلولیت، نیازهای خاص، نقص عضو و ناتوانیهایی که برخی افراد گرفتار آناند، همچون داغ ننگی است که شخصیت آنان را تباه میکند. بنابراین هر چیزی که مانع ادغام کامل شخص در جمع شود، داغ ننگ است(جلائیپور و محمدی، 1387: 483). گافمن علاقه مندبودکه شکاف میان آنچه که یک شخص بایدباشد،یعنی همان هویت اجتماعی بالقوه و آنچه که یک شخص واقعاً هست یعنی هویت اجتماعی بالفعل را مورد بررسی قرار دهد. هر فردی که شکافی میان این دو هویتاش برقرار باشد، داغ خورده است. در مورد داغ بی اعتباری بازیگر فرض میگیرد که حضار تفاوتها را می دانند و یا این تفاوتها برای آنها آشکار هستند. اما در مورد داغ احتمال بیاعتباری،حضار تفاوتها را نمیدانند و نمیتوانند تصورش را بکنند. کسی که از داغ بی اعتبار شدگی رنج میبرد،مسألهی بنیادین نمایشی اش،تخفیف تنش ناشی ازاین واقعیت است که دیگران قضیه رامیدانند. اماکسی که دچارداغ احتمال بیاعتباری است،مسألهی نمایشیاش،راز نگهداری است تاقضیهاش برای حضارهمچنان ناشناخته باقیبماند(ریتزر، 1385: 298).
نظریه دیگری که به بررسی نگرش و طرز برخورد به معلولین می پردازد،نظریه کاتز و گلاس است. نظریه کاتز و گلاس برمبنای این عقیده است که افراد اغلب نگرش و طرز برخورد دو گانه (احساس ترحم و دشمنی) نسبت به معلولین دارند (کاتز و گلاس، 1979 :به نقل ازکلدی ،15[20]).
نظریه دیگری که به بررسی نگرش و طرز برخورد به معلولین می پردازد، نظریه استوتزل است. به نظر استوتزل در خصوص نحوه نگرش و طرز برخورد جامعه نسبت به افراد معلول، دو نوع ساز و کار روان شناختی در فرآیند تعبیر و تفسیر در مورد معلولین تشخیص داده میشود:
- سازوکار گسترش زمانی: افراد جامعه، یک خصوصیت و ویژگی موقتی را در فرد معلول جزء خصوصیات دایمی او تلقی میکنند.
- سازوکار تعمیم تشبیهی : افراد جامعه، یک خصوصیت را در درون یکی از افراد معلول مشاهده میکنند و آن را از روی تشابه، به دیگر افراد معلول تعمیم میدهند.
با توجه به مطالب فوق به نظر میرسد افراد جامعه در تعامل و برخورد با معلولان تحت تأثیر این ساز و کارها قرار میگیرند (استوتزل،1371 :به نقل ازکلدی،20)
روش پژوهش
شیوه ی برخورد اجتماعی با نابینایان پدیدهای است که با فرهنگ، ارزشها، باورها، هنجارها، روابط اجتماعی و احساسات آدمی سروکار دارد، پدیدهای بسیار پیچیده که نگاه اتیک(نگاهی از بیرون) توانایی دیدن لایههای تو در توی آن را ندارد.بدینترتیب این پیچیدگی ایجاب میکند که برای شناخت دقیق آن و دستیابی به واقعیت تجارب نابینایان، از روش پدیدارشناسی استفاده شود. یعنی روشی که درصدد درک لایههای عمیق معنایی تجربههای زیستهی برخی افراد دربارهی یک مفهوم و پدیده است. هدف تحلیل پدیدار شناختی، درک و استخراج معنای ذاتی موجود در پدیدار یا ذات پدیدهی مطالعه شده است.
برای انتخاب پاسخ گویان از روش نمونهگیری گلولهی برفی استفاده شدکه 17 نفر زن و مرد نابینا بررسی شدند. از آنجا که هدف دستیابی به شناخت یک نوع تجربه به گونهای کاملا واقعی و بدون دستکاری بود روش مصاحبهی نیمساخت یافته برای جمعآوری اطلاعات توسط پژوهشگربهکار گرفته شد. بدین ترتیب که پژوهشگر ابتدا با یک سری اطلاعات کلی و باز در زمینهی تجربهی زیستهی معلولیت نابینایی با افراد نابینا وارد گفت و گو شد و به نرمی بحث را به مباحث مرتبط کشاند و با جلب اعتماد و ایجاد پیوند دوستانه به گونهای که به فرد نابینا القا شود که در یک روند مبتنی بر درد دل دوستانه نه بازخواستی کنجکاوانه قرار دارد، فضای مناسبی را برای طرح پاسخهای صادقانه و شخصی نسبت به سوالات پژوهش فراهم نمود. لازم به ذکر است مصاحبهها در مجموع حدود27ساعت به لحاظ زمانی طول کشیدند و در مقطعی یک ساله به انجام رسید.
برای تحلیل دادهها از روش کدگذاری مرحلهای استفاده شد. کدگذاری فرآیندی است که طی آن پژوهشگر به جداسازی، مفهوم بندی و ادغام و یکپارچه سازی دادهها می پردازد. بدین ترتیب که از مکتوب کردن کامل اطلاعات ضبط شده، تمام جملات سطر به سطر کدبندی میشوند. طی فرآیند کدگذاری، سعی بر آن شد که مفاهیم اصلی از دل جملات ابراز شده توسط پاسخ گویان بیرون کشیده شود و در قالب مفاهیمی تقلیل یافتهتر بیان شود. در مرحله بعد پژوهشگر با تاملی ژرف در کدهای توصیفی،در صدد شناسایی کدهای متداخل و مشابه و مرتبط برآمدو کدهای تفسیری حاصل گردید.در گام بعدی این مفاهیم براساس اشتراکات، تشابهات و همپوشانی معنایی در قالب کدهای تفسیری ادغام شدند و در نهایت در آخرین مرحله کدهای تفسیری به تعداد کمی کد تبیینی تقلیل یافتند. کدهای تبیینی، مفاهیم و الگوهای بنیادین معنایی هستند که از طبقهبندی و مقولهبندی مداوم دادهها حاصل شده اند. این کدها در مرحلهی انتزاعی تری نسبت به کدهای پیشین قرار دارند، دارای قدرت تحلیل زیادی هستند و شمول معنایی آنها در حدی است که دیگر مقولات را در خود میگنجانند.
اعتبار یابی پژوهش
در بحث ارزیابی پژوهش کیفی مسئله اعتبار بسیار حائز اهمیت است، بدین معنا که آیا پژوهشگر همان چیزی را مشاهده می کند که تصور می کند مشاهده می کند یا خیر؟ به عبارت دیگر مسئله این است که برساخته های پژوهشگر تا چه حد به برساخته های افراد مطالعه شده وی متکی است و این متکی بودن تا چه حد برای دیگران آشکار است(فلیک،1387:414).در این پژوهش برای اطمینان از تطابق برساخته های خاص پژوهشگر با برساخته های گروه مطالعه شده از روش «اعتبار بر پایه ی رویه ی پژوهش» استفاده شد. بدین معنا که پژوهشگر نکات ولکات، به منظور تضمین اعتبار پژوهش را رعایت کرد. فرایندانجام مصاحبه ها بر عهده ی پژوهشگر بود که در این فرایند وی سعی در عدم دخالت در گفت و گوهای پاسخ گویان داشت و تنها در حد کنترل روند صحبت و جلوگیری از خروج بحث و هدایت به بحث اصلی وارد گفت و گو می شد. به عبارت دیگر پژوهشگر بیشتر شنونده بود تا گوینده. افزون بر این یادداشت برداری ها بسیار دقیق بود و کوچک ترین مشاهدات مربوط نیز از نظر پژوهشگر دور نماند. در روند کدگذاری داده ها نهایت دقت و حساسیت به کار گرفته شد. در مرحله ی نگارش سعی گردید تا با استناد مداوم به گفته های صریح پاسخ گویان، از انحراف پژوهش از اصل موضوع (تجربه زیستهی افراد نابینای بررسی شده) در امان بماند.
یافتههای پژوهش
نمونه 17 نفری این پژوهش که در راستای هدف کشف واقعیت ناب و پیچیده زندگی کنشگران نابینا و شیوه برخورد اجتماعی با آنها در مسیر زندگی شان بررسی شدند که به لحاظ برخی ویژگیهای کلی و مشترک قابل تأمل است، جدول 1 میزان پراکندگی پاسخگویان را بر اساس سن، جنس، وضعیت تأهل، میزان تحصیلات، وضعیت اشتغال، علت نابینایی و نوع معلولیت نابینایی نشان میدهد.
جدول1جدول ویژگیهای جمعیت نمونه
فراوانی | درصد | درصد خالص | مشخصههای آماری | |||
زیر 30 سال | 163 | 47.2 | 47.2 | میانگین: 05/31
میانه: 30 نما: 30 انحراف معیار:82 /11 واریانس: 71/139 حداقل: 15 حداکثر: 63 |
||
30 تا 39 سال | 114 | 33 | 33 | |||
سن | 40 سال و بیشتر | 68 | 19.7 | 19.7 | ||
جمع | 345 | 100 | 100 | |||
جنس | پسر
دختر جمع |
182
163 345 |
52.8
47.2 100 |
52.8
47.2 100 |
نما: پسر |
|
همسر فوت شده | 103 | 29.9 | 29.9 |
نما: مجرد |
||
مطلقه | 45 | 13 | 13 | |||
وضعیت تأهل | متأهل | 33 | 9.6 | 9.6 | ||
مجرد | 164 | 47.5 | 47.5 | |||
جمع | 345 | 100 | 100 | |||
میزان تحصیلات | زیر دیپلم | 125 | 36.2 | 36.2 | نما: زیر دیپلم
میانگین رتبهای: 5/2 |
|
دیپلم | 87 | 25.2 | 25.2 | |||
فوق دیپلم | 19 | 5.5 | 5.5 | |||
لیسانس | 63 | 18.3 | 18.3 | |||
فوق لیسانس یا دکترا | 51 | 14.8 | 14.8 | |||
جمع | 345 | 100 | 100 | |||
وضعیت اشتغال | غیر شاغل | 11 نفر | 65 | 65 | نما: غیر شاغل | |
شاغل | 6 نفر | 35 | 35 | |||
جمع | 17 نفر | 100 | 100 | |||
علت نابینایی | نابینایی ژنتیکی | 11 نفر | 65 | 65 | نما: نابینای ژنتیکی | |
نابینایی غیر ژنتیکی | 6 نفر | 35 | 35 | |||
جمع | 17 نفر | 100 | 100 | |||
نوع معلولیت نابینایی | نابینای مطلق(مادرزادی) | 8 نفر | 47 | 47 | نما: نابینای مطلق (مادرزادی) | |
نیمه بینا(کم بینا) | 6 نفر | 35 | 35 | |||
دیر نابینا | 3 نفر | 18 | 18 | |||
جمع کل | 17 نفر | 100 | 100 | |||
برخورد اجتماعی در سطح خرد (درون گروهی)
از آنجایی که در جامعه ما سلامتی به عنوان یک ارزش تلقی میشود و برخورداری از آن برای کنشگران جامعه یک ارزش محسوب میگردد بر این اساس سلامتی، خود را در قالبهای مختلف و متفاوتی متجلی میسازد به عنوان مثال کنشگران همواره در تعاملات و ارتباطات خود معمولاً سلامتی را مورد سؤال و پرسش قرار میدهند که نمود آن در روابط روزمره کنشگران با همدیگر در قالب سلام و احوالپرسی و نظایر آن بارز می باشد. از سویی، می توان بیان نمود کنشگرانی که به دلایلی مانند حوادث، سوانح، بیماری، مسائل ژنتیکی و نظایر آن سلامتی خویش را از دست میدهند یا بر اثر این عوامل از سلامتی یک حس و یک عضو محروم میگردند و مبتلا به معلولیت میشوند از سلامتی برخوردار نمیباشند؛ به بیان دیگر اگر سلامتی کنشگران به خطر افتد از سوی جامعه این مسئله یک نقصان پنداشته میشود هم چنین در جامعه ما فقدان سلامتی مانند معلولیت نابینایی توسط امور دیگر جایگزین نمیگردد، به بیان دیگر می توان اذعان نمود که کنشگران به هنگام بُروز معلولیت نابینایی در همان مرحله معلولیت باقی میمانند در حالی که معلولیت نباید نقطه پایانی زندگی کنشگران قلمداد گردد افزون بر این کنشگران نابینا با اتکا بر نظامهای اجتماعی و احساس خودباوری که از سوی این نظامها به این گونه کنشگران القا میشود می توانند یک زندگی عادی و نزدیک به سایر افراد جامعه را داشته باشند. در این راستا سلامتی در جامعه ما به عنوان یک ارزش و باور رایج[21]قلمداد میگردد. بنابراین سلامتی و تندرستی یک برساخت اجتماعی می باشد و کنشگرانی که بر اثر عوامل خاصی سلامتی آنان دچار نقصان میگردد و مبتلا به معلولیتی میشوند از سوی جامعه کنار گذاشته و به حاشیه رانده میشوند و در نهایت از جامعه اکثریت طرد میگردند.
برخورد (مواجهه) اجتماعی مثبت
1- بازخورد نابینایی در میان خانواده، دیگران مهم و گروه نخستین
آنچه مسلم است، با رخداد نابینایی، تغییرات گستردهای در ابعاد مختلف زندگی کنشگران به وقوع میپیوندد. این تغییرات به خصوص در سالهای بیثبات اولیه پس از ابتلا به معلولیت نابینایی منجر به ایجاد موقعیتهای متغیر، در حال گذار و در حال شکلگیری در میدان زندگی کنشگران میگردد؛ موقعیتهایی چون تزلزل هویتی یا ایجاد هویتهای تکهپاره و ناپایدار، احساسات مثبت یا منفی نسبت به معلولیت نابینایی، چالش در مدیریت نیازها و بازخوردهای گوناگون نابینایی در میان دیگران مهم[22] و جامعه. تمامی این موقعیتهای متغیر و جدید میتواند منجر به ناسازی [23]و نوعی گسست میان ذهنیت و عینیت[24] کنشگرانگردد. به نظر میرسد هر چه تعداد سالهای بیشتری از وقوع معلولیت نابینایی میگذرد، به دلیل افزایش سن و اعتبار ناشی از آن و نیز به دلیل فرصتهای بیشتری که آنها در جهت تثبیت و ارتقاء زندگی خود در اختیار دارند، بازخورد منفیِ معلولیت نابینایی امکان دارد در میان اطرافیان آنها بیشتر کاهش یابد.
یکی از عوامل مهمی که بر نحوه مواجهه افراد با معلولیت نابینایی تأثیر میگذارد، چگونگی بازخورد نابینایی در میان خانواده، «دیگران مهم» و به طور کلی «گروه نخستین» می باشد. بر این مبنا بازخورد نابینایی در میان «خانواده»، «دیگران مهم» و «گروه نخستین» که فرد نابینا در کنار آنها احساس نزدیکی و صمیمیت میکند بسیار اهمیت دارد. این که نگاه اطرافیان نسبت به نابینایی کنشگران چگونه است تأثیر به سزایی در تفسیر و برساخت آنها از معلولیت نابینایی و نیز احساس افراد نابینا نسبت به «خود» دارد. همچنین این بازخوردها می تواند منجر به پیامدهایی چون احساس محرومیت نسبی، داغ ننگ و احساس «تأیید» یا «طرد» در کنشگران نابینا گردد.یافته های تحقیق نشان میدهد بازخوردهای نابینایی در میان گروه نخستین و دیگران مهمی که افراد را احاطه مینمایند متفاوت می باشد. این تفاوتها به عوامل گوناگونی ارتباط دارد. این عوامل شامل هویت و انگارهی کنشگران نابینا، نگاه و انگاره خانواده های آنها و دیگران مهم نسبت به معلولیت نابینایی می باشد که می تواند تأثیر بسیار مهمی بر بازخوردهای این معلولیت در میان اطرافیان کنشگران نابینا بگذارد. عوامل زمینه ای دیگر مانند متعین های زمانی، جنسیت و برخورداری از انواع سرمایه ها به خصوص سرمایه های فرهنگی، اقتصادی و خانوادگی نیز می تواند به اشکال مختلفی در این میان ایفای نقش نماید.میزان برخورداری کنشگران از سرمایه نمادین(کاریزماتیک) نیز می تواند نقش تعیین کننده ای در بازخورد نابینایی در میان اطرافیان کنشگران نابینا داشته باشد. اغلب کنشگران نابینایی که از اعتبار خاصی در میان «گروه نخستینِ» خود برخوردار می باشند کمتر موضع انتقاد و بازخوردهای منفی قرار میگیرند. این اعتبار می تواند ناشی از بازشناسی مشروعیت موقعیت آنان به دلیل برخورداری از مجموعِ سرمایه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یا ناشی از منابع مشروعیت بخش دیگری همچون میزان اعتبار و سرمایه های خانوادگی کنشگران باشد.
بازخوردهای معلولیت نابینایی در میان اطرافیان و نحوه مواجهه آنان با کنشگران نابینا، تأثیر بسزایی بر پذیرش و سازگاری آنها با معلولیت نابینایی دارد. مطابق مفهومِ خودِ آینه سان کولی، داوری افراد نسبت به کنشگران بر تصویری که آنان از خود ترسیم میکنند و نیز احساسی که نسبت به خود دارند، تأثیر عمیقی میگذارد؛ در حقیقت کنشگران اجتماعی به طور مداوم، درگیر فراگردی اجتماعی در ذهن خود می باشند که مبتنی بر نوعی مبادله ارتباطی و تأثیر متقابل افکار راجع به یکدیگر است. بنابراین دریافت بازخوردها و نظرات مثبت از سوی اطرافیان منجر به احساس تأیید در کنشگران نابینا میگردد و آنان را در مواجهه و سازگاری با معلولیت نابینایی خویش یاری میرساند؛درحالی که بازخوردهای منفی نسبت به معلولیت نابینایی و وضعیت و موقعیت جدید آنها، منجر به احساس طرد در کنشگران نابینا میگردد و چالشی مضاعف در تعاملات آنها ایجاد مینماید. بنابراین با نابینایی، اعتبار افراد نیز می توانددچارچالشهای فراوانی گردد.
تعاملات خانوادگی، بسته به تفسیر کنشگران ازنابینایی و نیز نحوه واکنش خانواده ها به آن،می تواند در گذر زمان تغییر یابد. افراد نابینایی که عاملیت مضاعف خود را عاملی تسهیل کننده در وقوع نابینایی قلمداد میکنند و از سویی، با حمایتهای خانواده پس از نابینایی مواجه میشوند، در آینده با احتمال بیشتری به تقویت تعاملات خانوادگی خود میپردازند و آنان را در تصمیمگیریهای آتی دخیل میکنند؛از سویی دیگر،کنشگرانی که عاملیت ضعیف خویش و عاملیت مضاعف عوامل واسط راعاملی مهم درنابینایی خودقلمداد مینمایند، با احتمال بیشتری به عاملیت مضاعف شده در تصمیمات آتی زندگی خویش گرایش دارند.افرادی که از نابینایی خویش عبورمیکنند،درصورت حمایتهای خانواده ازآنان به گونه مثبتتری بامعلولیت خودسازگاری مییابند و عاملیت متعادلتری را اتخاذ مینمایند.
نابینایی میتواند به عنوان یک تهدید فرهنگی برای تغییر گفتمان غالب در زمینه خانواده قلمداد گردد،ازاین روبازخوردهای اجتماعی نابینایی نه تنهاکنشگران نابینا رابه حاشیه میراندبلکه گاهی نزدیکان ودیگران مهمِ آنان نیز از گزند این فشارها در امان نمیمانند. تقبیح نابینایی و بازخوردهای منفی نسبت به آن، گاه به حدی می باشد که برخی از افراد تمایل چندانی به وصلت و انتخاب همسر از خانوادههای کنشگران نابینا ندارند و یا مشکل نابینایی یکی از اعضاء را به سایرین تعمیم میدهند که این امر خود منجر به داغدیدگی و استیگما نهتنها برای خود فرد بلکه برای سایر اعضای خانواده نیز میگردد.
صبا، 39 ساله، کارشناسی در این باره میگوید:
«برخورد اعضای خانواده با من حمایتآمیز بوده (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). فامیلام حمایتآمیزودربعضی وقتاهمدلانه بوده. مثلاً یکی از فامیلام یه پروژهای تو دانشگاه سوره داشته و از منم خواسته تو انجامش بهش کمک کنم (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز، همدلانه). برخورد دوستام بیشتر همدلانه و حمایتآمیزه (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز، همدلانه). همسایهها هم همش دربارهی معلولیتم سؤال میکنن.افراد جامعه هم خصوصاً مسنترها برخوردشون با من ترحمآمیزه، کنجکاویشون زیاده و هی از معلولیتم میپرسن.منم هی به سوالاشون جواب میدم وسعی میکنم باهاشون عادی برخوردکنم واین مسئله برای اونام جا افتاده (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم).»
شادی، 26 ساله، کارشناسی ارشد در این باره میگوید:
«برخورد خانوادم نسبت به مسئلهی نابیناییم حمایتآمیز بوده و هیچ شکایتی ندارن همیشه امیددارن که روزی خوب میشم (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز) و چون خانوادم خیلی به من و برادر نابینام توجه دارن، خواهر بزرگم به این مسئله حسادت میکرده (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، حمایت افراطی). فامیلامونم بیشتر حمایتآمیز بوده بعضی وقتام ترحم میکنن، توجه و لطفشونم نسبت به من زیاده (برخورد دوگانه در سطح خُرد،درونگروهی،برخورد مثبت و منفی،ترحم و حمایت).دوستامم برخوردشون بیشتر همدلانه و حمایتآمیزه (برخورد مثبت در سطح خُرد،درونگروهی، برخورد حمایت آمیز،همدلانه).همسایههاوهم محلهایهامونم بیشترترحم میکنن خصوصاً وقتی تو محله تردد میکنم مسیر را برام هموار میکنن و ازخیابون ردم میکنن (برخورد منفی در سطح خُرد، درونگروهی، ترحم).افراد دیگه جامعه هم عصا رو که دستم میبینن طَردم میکنن به خاطر همین برخورد طَردآمیز و تبعیضآمیز تاجایی که نیاز نباشه از عصا استفاده نمیکنم(برخورد منفی در سطح خُرد، درونگروهی، طَرد و تبعیض فردی، مستقیم و آشکار،نگرش منفی).برخورد غریبهها اذیتم میکنه چون عین بچه باهام برخورد میکنن،التماس دعا میگن و فکر میکنن آدم امامزاده است و استقلالم رو زیر سؤال میبرن (برخورد منفی در سطح خُرد، درونگروهی، ترحم، نگرش منفی).»
اسماء، 18 ساله، کارشناسی در این زمینه میگوید:
«خانواده برخوردشون واقعاً خوب بوده. فرقی بین من و بچههای دیگه نمیذاشتن. برخورد حمایتآمیز داشتن (برخورد مثبت در سطح خُرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). از امکانات سایر بچهها استفاده میکنم. توخونه خیلی بهم پروبال دادن واجازه میدادن نظرم روبگم.این باعث شد توجمعهاجرئت کنم صحبت کنم. من تا قبل اینکه بیام دانشگاه هیچ فرقی بین خودم و دیگران حس نمیکردم. فامیل هم همینطور (برخورد مثبت در سطح خُرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). دوست زیاددارم ودوستای صمیمیم هم خیلی برخوردشون خوب و حمایتآمیزه(برخورد مثبت در سطح خُرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). همکلاسیام بهم حسادت و بیاعتنایی میکنن و گاهی با تبعیض باهام برخورد میکنن (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، تبعیض و طرد فردی، آشکار و مستقیم، حذف آشکار و مستقیم). همسایهها هم ترحم میکنن (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم). افراد دیگه جامعه هم برخوردشون ضربالاجلیه و از روی ترحم حمایتم میکنن. مثلاً وقتی کرایه میخوام بدم کمتر ازم میگیرن. حمایتآمیز هست اما نه به شیوهی مثبت (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، حمایت منفی). من برخورد همدلانه رو توی مغازهدارهای محلمون دیدم (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، همدلی). برخورد آقایونم بامن یه وقتایی به سمت سوءاستفاده هم ممکنه پیش بره (برخورد منفی، درونگروهی، سوء استفاده).»
حسین، 24 ساله، کارشناسی ارشد میگوید:
«برخوردخانوادم باهام بیشتر حمایتآمیزه و همدلانه است (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت و همدلی)فامیلامذبرخوردشون باهام بیشتر حمایتآمیز و ترحمآمیزه (برخورد دوگانه در سطح خرد درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، ترحم، حمایت)، وقتی بزرگتر شدم و اومدم دانشگاه برخوردشون باهام بهتر شده بیشتر حمایتم میکنن. اونا برخوردشون با نابیناییم عادیه این معلولیتو پذیرفتن (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز، پذیرش معلولیت نابینایی). برخورد دوستان دورهی مدرسهم ترحمآمیز بوده (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم). ولی حالا برخورد دوستای دانشگاهیم عادی و همدلانهست (برخورد مثبت در سطح خُرد، درونگروهی، حمایت و هم دلی).همسایهها هم برخوردشون با من ترحمآمیزه چونکه تحصیلاتو فرهنگشون پایینه(برخورد منفی در سطح خُرد، درونگروهی، ترحم، نگرش منفی، فقر فرهنگی).»
در سطح خُرد،به طور عمده برخورداجتماعی خانواده، خویشاوندان،دیگران مهم واطرافیان کنشگران نابینا، جامعه که با آنان درارتباط میباشنداغلب بهصورت حمایتآمیزوهمدلانه بوده وبه ندرت برخوردترحمآمیز،تبعیضآمیز،طردآمیز و حذف نسبت به افراد نابینا در این سطح رخ می دهد که در قالب اشکال آشکار و پنهان، نیتمند (تعمدی یا خواسته) و غیر نیت مند (غیر تعمدی یا ناخواسته)، مستقیم وغیرمستقیم وفعال ومنفعل رخ میدهد.براین مبنا یافتههای این تحقیق نشان میدهند که برخورد حمایتآمیز خود نیز، شامل برخورد افراطی و غیر واقعبینانه (شدید)وغیر افراطی وواقعبینانه (برخورد منطقی و عادی) میشود.اگرچه مادراین ساختار، به طور عمده شاهد برخوردهای مثبت مانند همدلی و حمایت میباشیم اما برخوردهای منفی مانندحمایت افراطی، دلسوزی وترحم،طرد، تبعیض و حذف نیز نسبت به اینگونه افراد وجود دارد.در این ساختار خانواده،خویشاوندان ،دیگران مهم و اطرافیان کنشگران نابینا به نوعی، در صدد حل مشکلات آن ها بر میآیند و از این طریق آنها را مورد حمایت قرار می دهند و بدین ترتیب دوکسای جامعه (باور های رایج پیرامون معلولیت نابینایی در سطح جامعه) نسبت به افراد معلول به ویژه نابینا را به چالش کشیده و با آن به مبارزه بر میخیزند. همچنین در سطح خرد، شیوه برخورد کنشگران نابینا و خانوادههای آنها در زمینه دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی به دو گونه می باشد گروهی از کنشگران نابینادوکسای موجودرادر زمینه معلولیت نابینایی خویش نپذیرفته و آن را به چالش کشیده و به مبارزه باآن برمی خیزنددرواقع مبارزه این گروه ازکنشگران در راستای تحقق و اثبات توانمندیهای خویش نوعی مبارزه و چالش علیه دوکسای موجود در ارتباط با معلولیت نابینایی آنان می باشدو خانوادههای آنها نیز به سبب حضور فرزندان نابینای خویش در خانواده ها در مقابل دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی به مبارزه برمیخیزند ودوکسای موجودرابه چالش میکشند.این امرسبب می گرددکه نگاه وانگاره آنها درزمینه معلولیت نابینایی فرزندان خود تغییر یابد. بر این اساس، باورهای جدید خانوادهها در ارتباط با معلولیت نابینایی فرزندان خویش با آنچه که پیش از آن جامعه به عنوان دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی میانگاشته است تفاوت مییابد. همچنین دوکسای خویشاوندان، دوستان و اطرافیان افراد نابینا که با آنها ارتباط و تعامل دارند در زمینه معلولیت نابینایی به چالش کشیده می شود و به تدریج و با گذشت زمان این چالش از ساختار اجتماعی خرد به ساختارهای اجتماعی کلان و فضای عمومی جامعه انتقال مییابد. در مقابل،گروه دیگری از کنشگران نابینا دوکسای مربوط به معلولیت خویش را میپذیرند و آن را باز تولید کرده و در قوام آن میکوشند در واقع این گروه زبان گویا و سخن گوی دوکسای جامعه میگردند.وخانوادههای آنها نیز، نه تنها دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی راپذیرفته وآن رابه چالش نمیکشند بلکه زبان گویاوسخن گوی دوکسای موجود مربوط به این معلولیت در جامعه میگردند، با این تفاوت که نگاه و انگاره این گروه از خانواده ها نسبت به دوکسای موجود شکننده می باشد و هر لحظه امکان فرو ریختن آن وجود دارد. بنابراین این مسئله سبب می شود که آنان به حمایت افراطی از فرزندان نابینای خویش روی آورندوازآنان به شدت حمایت نمایند. . در نهایت افرادنابینایی که دوکسای موجود پیرامون نابینایی خود را نپذیرفته، آن را به چالش کشیده وبا آن به مبارزه برمیخیزند، با وقوع نابینایی- به خصوص در بعد اجتماعی و میانفردیِ آن- با اغماض بیشتری برخورد کرده و مسیرهای دیگری را برای جایگزینی فقدانِ حاصل از این رخداد در زندگی خود فراهم میسازند. در مقابل بسیاری ازکنشگران نابینایی که دوکسای موجود را میپذیرند و آن را بازتولید می نمایند، به دلیل ارزش بیشتری که برای حس بینایی قائل میشوند و نیز به این دلیل که برخورداری از سلامت بینایی بخش مهمی از هویت آنها بوده و با نابینایی این هویت دچار چالش گردیده است، نابینایی را واقعه بسیار دردناکتری در مقایسه با سایر افراد قلمداد می نمایند وجایگزینهای چندانی برای جبران آن در اختیار ندارند.این کنشگران به دلیل عدم تمایل به انتخاب جایگزینهای مناسب برای حس بینایی، فشار و انزوای بیشتری را پس از نابینایی متحمل میشوند. از سویی، بازخوردهای نابینایی نیز در میان «دیگران مهم» ای که پیرامون این افراد را احاطه میکنند، اغلب منفی است و این مسأله منجر به داغخوردگی، انزوای اجتماعی و فقدان «خود» های ارتباطیِ آنان میگردد.
افزون بر این دراین ساختارخانواده های افرادنابینامعمولاً فرزندان نابینای خویش را میپذیرندوازآنهاحمایت میکنند و با فرزندان معلول خویش عادی برخورد می نمایند.همچنین خویشاوندان،دیگران مهم و اطرافیان کنشگران نابینا نیز برخوردهای خویش راباآنها برمبنای شیوه برخورد خانواده های آنها، تنظیم می نمایند. در واقع آنان با مشاهده رفتار و برخورد خانواده ها با فرزندان نابینای خود میآموزند که باافراد نابینا چگونه برخورد و تعامل کنند.آنها نیز با کنش گران نابینا به گونه عادی برخورد می نمایند. هنگامی که خانواده ها با فرزندان نابینای خویش برخورد درست و مناسبی داشته باشند، خویشاوندان، دیگران مهم و اطرافیان کنشگران نابینا نیز از رفتاروبرخورداین گروه ازخانواده ها الگو میگیرند و با کنشگران نابینا به گونه ای مناسب برخورد می نمایند.در صورتیکه این حمایتها افراطی نباشند سبب افزایش اعتماد به نفس و خودشکوفایی درافراد نابینا میگردند. به عبارت دیگر آنها در خانه با اعضای خانواده و هسته اولیه آن یعنی پدر و مادر مصاحبت و تعامل دارند.این ارتباطات سبب می گردد که آن هافرصت برقراری ارتباط، تعامل و خودشکوفایی را داشته باشند.
2- برخورد دوگانه (مثبت و منفی)
یافته های تحقیق حاکی از آن است که در گروه نخستین، خانواده، خویشاوندان دیگرانِ مهم و اطرافیان کنشگران نابینا به هنگام مواجه با آنها در ابتدا به دلیل اینکه این گروه از خانواده ها در برخورد با فرزندان نابینای خویش دچار یک نوع سردر گمی و سرگشتگی میشوند از فرزندان خویش حمایت افراطی نموده و به آنها ترحم میکنند که این خود یک نوع برخورد منفی می باشد. سپس با گذشت زمان و به تدریج برخورد خانواده، خویشاوندان،دیگرانِ مهم و اطرافیان با کنشگران نابینا به سمت برخورد مثبت، از نوع حمایت های عادی و نظایر آن میل می نماید به عبارت دیگر می توان اینگونه نتیجه گرفت که در گروه نخستین،خانواده،خویشاوندان،دیگرانِ مهم و اطرافیان به هنگام برخورد با این گروه از افراد دچار نوعی سرگشتگی میشوند؛ هرچند خانواده ها قادر به انجام وظایف خوددر قبال سایر فرزندان خویش می باشند اما آنها در مواجه با فرزندان نابینای خود نمیتوانند وظایف معمول خود را انجام دهند. طبق دوکسای موجود در جامعه هنگامی که افراد بیمار میشوند از انجام بسیاری از وظایف معاف میگردند و افراد دیگر موظف می باشند در برخی از مواقع از آنها حمایت نمایند که این امر خود دارای ساز و کار اجتماعی می باشد. بدین ترتیب می توان چنین نتیجه گرفت که در گروه نخستین، دیگرانِ مهم به ویژه خانواده ها باافراد نابینا همانندیک فردبیماربرخوردمیکنندبدین معناکه دربرخورد باکنشگران نابینا دچارنوعی ابهام نقشی وناسازی میشوند.حال آنکه افرادنابینااشخاصی می باشند که دوران بیماری خویش را گذرانده و به گونه ای خاص وضعیت آنها مشخص گردیده است. بر این اساس ابتدا خانواده ها در مواجه با فرزندان معلول خویش برخوردهای منفی مانند ترحم و حمایت های افراطی اعمال می نمایند؛ سپس طبق تجارب دو گروه (خانواده ها و فرزندان نابینای آنها) برخورد منفی از نوع ترحم و حمایت های افراطی دربرخی از مواقع به برخورد مثبت و حمایت عادی تبدیل می گردد. در واقع مجموعه ای ازمکانیسمهای اجتماعی گوناگون سبب می شود که کنشگران نابینا و خانواده های آنان نوعی برخورد دوگانه، متفاوت، مثبت و منفی و یک نوع تغییر نقشی را در مواجه با معلولیت نابینایی تجربه کنند.بنابراین به مرور زمان خانواده های افراد نابینا متوجه میشوند با فرزندان نابینای خویش چگونه برخورد کنند که این امر خود می توانددرفرایندوروند زندگی اینگونه از افراد و خانواده های آنان نقش مهمی ایفا نماید. بر این اساس اغلب پاسخگویان اظهار نمودهاند که در ابتدا خانواده، خویشاوندان،دیگران مهم و اطرافیان آنها در مواجه با معلولیت نابینایی کنشگران برخورد منفی نسبت به آنان اعمال نمودهاند سپس با مرور زمان و به تدریج برخورد آنها با کنشگران نابینا مثبت و حمایت آمیز گردیده است.
احمد، 22 ساله، کارشناسی اینگونه میگوید:
«خانوادهام با نابینایی من خیلی حمایتآمیز برخورد میکنن. حمایتشون زیادیه و منو به خودشون وابسته کردن (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت به صورت افراطی و منفی، عدم استقلال، وابستگی فرد نابینا). ولی رفته رفته با این مسئله کنار اومدن و سعی کردن از وابستگیم کم کنن (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت عادی). فامیلامم بیشتر حمایت و ترحم میکردن (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، حمایت و ترحم). هم سن وسالام و دوستامم دو جور باهام برخورد میکردن. یه وقتایی تبعیض و طرد بوده. یه وقتایی هم حمایتی بوده. یعنی هم طرد بوده هم تبعیض و هم حمایتی (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، تبعیض و تفاوت فردی، مستقیم و آشکار، طرد فردی و قطع رابطه، مستقیم و آشکار، حذف مستقیم، برخورد حمایت آمیز). هم محلهایها بیشتر نقش حمایتیشون رو حفظ کردن. همسایهها بیشتر باهام رفتار ترحمی داشتن و در مواردی هم طردم کردن (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، برخورد حمایتآمیز، ترحم، تبعیض و طرد فردی، مستقیم و آشکار، حذف مستقیم).»
سایه، 31 ساله، کارشناسی دراین باره میگوید:
«مشکل نابیناییم از پنج سالگی شروع شد تا ورود به دانشگام مشکل زیادی نداشتم. میتونستم به تنهایی رفتوآمد کنم و بخونم و بنویسم. مشکل نابیناییم شبکوریه (بیماریه شبکیه). خانوادم برخوردشون با من خیلی حمایتآمیزه. نسبت به مشکل نابیناییم حمایتشون افراطیه و همش در پی مداوام بودن. حمایت و محبت بیش از حد مادرم جلوی استقلالمو میگیره، من فکر میکنم این برخورد بیش از حد باعث وابستگی من به دیگران میشه. من فکر میکنم محبت و حمایت باید مناسب با سن باشه و من احساس میکنم که مادرم عین یه بچهی 6 ساله که نمیتونه خیلی از کارا رو انجام بده باهام برخورد میکنه (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت افراطی). هرچیزی اعتدالی داره و نباید از حد اعتدالش بگذره. برخورد خواهر و برادرم به مراتب باهام بهتره و مثل مادرم نیست (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). برخورد فامیلامم به فرهنگشون بستگی داره اونایی که فرهنگشون پایینه ترحم و دلسوزی میکنن (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم، نگرش منفی، فقر فرهنگی) و اونایی که فرهنگشون بالاست حمایتم میکنن، بهم احترام میذارن و باهام همراهی میکنن.اونا با نابیناییم حمایتآمیز برخورد میکنن چون تو فامیلمون کسای دیگه هم هستن که ضعف بیناییو دارن (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز). برخورد دوستام باهام حمایتآمیز و همدلانهست و بهم احترام میذارن، برای انجام کارها به حمایت دوستام نیاز دارم (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت و همدلی).دوستام هم بهدلیل کمکهای فکری که از من میگیرن بهم نیاز دارن و باهام ارتباط دارن(ارتباط و برخورد دوسویه). با همسایههامون تعامل ندارم دوس ندارم بفهمن من نابینام (ترس از بدنامی، احساس شرمساری، ترس از انگ معلولیت). افراد دیگهی جامعه هم بهخاطر فرهنگ پایینشون باهام ترحمآمیز و بد برخورد میکنن و اگه کاری ازشون بخوام کاری رو که خودشون میخوان انجام میدن نه اون کاریو که من میخوام (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم، نگرش منفی، فقر فرهنگی).»
ناصر، 26 ساله، دکترا دراین باره میگوید:
«برخورد خانوادم باهام بیشتر حمایتآمیزه ولی بعضی وقتا شکل ترحم و دلسوزی به خودش میگیره (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، حمایت، ترحم). تو محل زندگیم به خاطر اینکه خانواده و اطرافیانم خیلی کم با نابینایان برخورد داشتن نابیناییم براشون تازگی داشت. من فکر میکنم خانوادم وقتی اتفاقی برای بچهشون بیفته نگران میشن. چون اتفاقی که برای من پیش اومده همیشگیه نگرانی اونها هم ادامه داره. این حمایت و دلسوزی از یه نوع رابطه معنوی برمیخیزه که تو خانواده هم هست و یکی هم نداشتن آگاهیه. این برخورد تقصیر خودشون نیست بیشتر ناخواستهست اونا معمولاً مرز بین حمایت و ترحم و دلسوزیو نمیدونن (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز به دلیل باور مذهبی و روحیه معنوی، عدم آگاهی، حمایت افراطی غیرنیتمند، پنهان، مستقیم). با فامیلام رابطم کمه، اونا هم برخوردشون با من حمایتآمیز و ترحمآمیزه (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، حمایت، ترحم) برخورد دوستای دانشگاهیم باهام حمایتآمیزه (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، برخورد حمایت آمیز) ولی در روابط دوران کودکی در بازی کردن برخوردشون تبعیضآمیز و طردآمیز و حذف بوده که من اونو کم تجربه کردم (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، تبعیض و طرد فردی، آشکار و مستقیم، حذف آشکار و مستقیم). همسایهها بیشتر بهم ترحم میکنن (برخورد منفی در سطح خرد، درونگروهی، ترحم).»
زیور، 38 ساله، کارشناسی ارشد دراین باره چنین میگوید:
«اولش خانوادم باهام برخورد تبعیضآمیز و طردآمیز و حذف داشتن. ولی با گذشت زمان و کم کم برخوردشون داخل فضای خونه باهام حمایتآمیز شد. ولی بیرون از خونه برخوردشون همچنان نامناسب بودش (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، فرآیندی بودن، برخورد مثبت و منفی، برخورد حمایت آمیز، تبعیض و طرد فردی، آشکار و مستقیم، حذف آشکار و مستقیم). فامیلامم اولش برخوردشون، ترحمآمیز، تبعیضآمیز، طردآمیز و بعضی وقتا حذف بوده؛ و بعد از چند وقت کم کم اوناهم مثل خانوادم رفتارشون حمایتآمیز شدش (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، فرآیندی بودن، برخورد مثبت و منفی، ترحم، تبعیض و طرد فردی، آشکار و مستقیم، حذف آشکار و مستقیم، برخورد حمایت آمیز). دوستام باهام بیشتر برخوردشون حمایتآمیز و همدلانه بوده (برخورد مثبت در سطح خرد، درونگروهی، حمایت، همدلی). همسایهها هم بیشتر ترحم میکردن و همیشه کنجکاوی میکردن که من با حوصله جوابشونو میدادم. ولی بعدها برخورد اونا هم عادی شده (برخورد دوگانه در سطح خرد: درونگروهی، فرآیندی بودن، برخورد مثبت ومنفی، ترحم، برخورد حمایت آمیز)، افراد دیگهی جامعه هم بیشتر برخوردشون باهام ترحمآمیز، تبعیضآمیز، طردآمیز و کمی هم حمایتآمیز بوده (برخورد دوگانه در سطح خرد، درونگروهی، برخورد مثبت و منفی، ترحم، تبعیض و طرد فردی، آشکار و مستقیم، برخورد حمایتآمیز).»
بنابراین در سطح خردخانواده،خویشاوندان،دیگران مهم واطرافیان کنشگران نابینا برای اتخاذ برخورد مناسب تر با کنشگران نابینا نیاز دارند که تجربیات و ترجیحات ذهنی خویش رادرارتباط بامعلولیت نابینایی آنها بازاندیشی نمایند و به گونه ای خاص معلولیت نابینایی فرزندان خویش را بپذیرند و با آن سازگار شوند.در واقع امکان دارد برخوردهای منفی خانواده ها مانند حمایت عاطفی افراطی، ترحم، بی توجهی، بی تفاوتی و حتی تبعیض، طرد و حذف فرزندان نابینا را در پی داشته باشد که این امر خود می تواند تأثیر بسزایی در فرایند اجتماعی شدن، جامعه پذیری، رشد شخصیت و فرایند زندگی آتی این گونه افراد بگذارد و در نهایت، مسیر، روند و مراحل زندگی کنشگران نابینا را تعیین نماید. هرچه ما در ساختار خرد از سوی خانواده، دیگران مهم واطرافیان کنشگران نابینا به سوی گروه همسایگان پیش میرویم برخوردها از مثبت به منفی مانند ترحم تغییر شکل مییابند به بیان دیگر در این سطح به طور عمده برخورد های اجتماعی بیشتر از نوع حمایت آمیز و همدلانه بوده و ما به ندرت شاهد برخورد های منفی مانند تبعیض، طرد و حذف میباشیم.
برخورد اجتماعی در سطح کلان (برون گروهی)
عوامل مؤثر برطرزبرخورد نسبت به افراد معلول بهویژه نابینا،دارای رابطه ای درهم تنیده وپیچیده است که به راحتی قابل بررسی نمیباشد. دراین زمینه تجارب،مشاهدات ومنابع اطلاعاتی نشان میدهندکه ارتباط اجتماعی وشیوه برخوردباکنشگران نابیناشکل ومحتوای منطقی ندارد،بلکه اغلب دردوحدافراطی دلسوزیهای ناخواسته وترحم از یکسووطردیاعدم پذیرش اجتماعی وبی توجهی به حقوق شهروندی آنان ازسوی دیگرقرارمیگیرد.در ساختار کلان، به طور عمده حمایتهایی که از افراد نابینا در قالب حمایت های مادی و مالی صورت میگیرد اغلب از سوی سازمان بهزیستی می باشد؛ به عبارت دیگر، پرداخت مستمری و حمایت های مادی از آنان براساس عواملی مانند فقدان سرپرست خانواده، عدم برخورداری از مسکن، وضعیت ضعیف مالی خانواده، عدم اشتغال افراد نابینا، فوت یکی از والدین، بیماری افراد و خانواده آنها صورت میپذیرد؛ بدین ترتیب می توان اذعان نمود میزان مستمری که سازمان بهزیستی به افراد واجد شرایط پرداخت می نماید بین سی تا پنجاه هزار تومان متغیر میباشد که اغلب با توجه به معلولیت کنشگران نابینا و هزینه های بسیار بالای زندگی آن ها پاسخگوی نیازهای کنشگران نابینا نمیباشد؛ بنابراین اکثر افراد معلول با توجه به این عوامل به ندرت تحت پوشش مستمری این سازمان قرار میگیرند.
3- بازخورد نابینایی در میان دیگری تعمیم یافته )برخورد جامعه نسبت به نابینایی(
افزون بر بازخورد نابینایی در میان نزدیکان، بازخوردهای دیگری که در سطح کل جامعه نسبت به معلولیت نابینایی و وضعیتِ کنشگران نابینا وجود دارد نیز بر فرآیند پذیرش و سازگاری با معلولیت نابینایی و نحوه برخورد با آن تأثیرمی گذارد.اگرچه میان بازخوردهای دیگرانِ مهم ودیگرانِ تعمیم یافته،عموماً ارتباط تنگاتنگی وجوددارد؛ چرا که«دیگری تعمیمیافته» یا «دیگری کلی»در حقیقت همان رویکرد کل اجتماع می باشد که افراد در فرایند تکوین خود و درفرایندجامعهپذیری بدان آگاهی مییابندو آن را درونی میکنند (کوزر، 1385: 448). اما نباید فراموش کنیم که این رویکردها و فرآیندهای موجود در جامعه، از وضعیت کاملاً ایستایی برخوردار نمیباشند و میتوانند دستخوش تغییر مداوم گردند؛ بنابراین، سخن گفتن از یک رویکرد واحد و بدون تغییر در جامعه، کاری ناصواب می باشد؛ به این دلیل که همواره در برابر گفتمان «هژمون» و مسلط در جامعه، گفتمانهای مقابلی نیز وجود دارند که حتی با وجود موضع فروتر، در صدد راه یابی خود به جامعه و یا تعدیل گفتمان رقیب می باشند. اما با ملاحظه تمامی این تفاسیر، آنچه که تأکید اصلی ما در این بخش است، تأثیراتی می باشد که افراد معلول به ویژه نابینا آن را ناشی از رویکرد مسلط در جامعه میدانند؛ رویکردی که به شیوههای گوناگون زندگی آنان را تحتالشعاع قرار میدهد. بر این اساس، یافتههای تحقیق نشان میدهد که تمامی کنشگران، تجاربی از گفتمان منفی مسلط در جامعه نسبت به وضعیت نابینایی خویش گزارش داده اند. این بازخوردهای منفی نسبت به معلولیت نابینایی و افراد نابینا، یکی از دشواریهای تمامی کنشگران به هنگام پذیرش و سازگاری و نحوه مواجهه آنان با معلولیت نابینایی می باشد.
صبا، 39 ساله، کارشناسی در این باره میگوید:
«برخورد افراد جامعه وسازمانهام با ما دوگانه است،یا مارو اونقدر بالا و باهوش و نخبه در نظر میگیرن یا ما رو اونقدر ناتوان در نظر میگیرن که توانمندیهامونو لحاظ نمیکنن و حد وسط ندارن. در حالیکه نابینا هم یک فرد عادی و معمولیه، مثل بقیه افراد جامعهست که به خاطرنقص یه حس، نمیتونه یکسری از کارهارو انجام بده. جامعه باید یه برخورد واقعی با ما داشته باشه (برخورد دوگانه در سطح کلان، برونگروهی، برخورد منفی و مثبت، نهادی–ساختاری)بارها برای پیدا کردن کار به سازمانها و نهادهای زیادی رفتم و تو آزمونهای استخدامی اونها شرکت کردم اما بعد از قبولی تو آزمون و شرکت تو مصاحبه، به محض اینکه متنی رو بهم برای خوندن میدادن و من برای خوندن از ذرهبین استفاده میکردم بهم میگفتن تو نمیتونی تدریس کنی. در حالی که توانمندیهای من مثل تحصیلاتم و غیره رو نادیده میگرفتن و این برخوردشون باعث تبعیض، طرد و حذف ما نابیناها میشه. (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف). مثلاً یه بار که برای استخدام یه کاری به سازمانی رفتم، همزمان با من یه فرد بینایی هم اومده بود که مهارت و تحصیلاتمون یکسان بود، به محض اینکه من ذرهبینم رو درآوردم و اونها متوجه مشکل کم بیناییم شدن، منو طرد و حذف کرده و برخوردی تبعیضآمیز باهام داشتن. (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف). متاسفانه جاهای دیگه هم افراد جامعه حقوق ما را تضییع کرده و به راحتی رعایت نمیکنن. بیشترین برخورد بد رو تو سازمان بهزیستی تجربه کردم و این مسئله باعث شده که دیگه تمایل و رغبتی برای رفتن به این سازمان نداشته باشم (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف)، وقتی که برای برخی از کارهام به بهزیستی میرم، رفتار اونها با من بسیار بده و انگار سازمان ارثیه پدریشونه و میزان مستمری که به من میدن از جیب خودشون میدن، انگار که صدقه میدن، درحالی که اونها برای انجام این وظایف استخدام شدن و حقوق میگیرن و باید با مددجوهاشون محترمانه برخورد کنن. برخورد مسئولان و مددکاران سازمان بهزیستی با ما مددجوها بسیار بده (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف). تو جامعه برخورد همدلانه با من خیلی کم بوده و بیشتر جاها مخصوصاً تو محل کارم برخوردها بیشتر منفیه، تبعیضه، طرد و حذفه (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف). سازمان سنجش هم به خاطر اینکه مکان و فضای مناسبی برای آزمون به ما نمیده و منشی واردی هم که بتونه سوالها رو برامون بخونه و بنویسه در اختیارمون نمیذاره و زمان زیادی هم برای جواب دادن به سوالها بهمون نمیده همیشه برخوردشون با ما تبعیضآمیز و طردآمیزه، آخرش هم حذفمون میکنن، اونها غیرمستقیم حقوق ما رو تضییع میکنن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم). وقتی هم که تو دانشگاه شاگرد اول میشیم و میخوایم بریم یه مقطع بالاتر مثلاً دکترا، میخوان باهامون مصاحبه کنن مسئولین دانشگاهمون به خاطر نابیناییمون یا از مصاحبه میندازنمون یا اصلاً باهامون مصاحبه نمیکن، هر چقدر هم که تواناییش رو داشته باشیم (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف). مسئولین کتابخونه ملی هم دو مدل برخورد میکنن: یا ترحم میکنن و خیلی کمحمایتیه، یا تبعیضه و طردمون میکنن. کتابخونه ملی از 8 صبح تا 10 شب به افراد عادی خدمات میده اما بخش مربوط به ما ساعت 3 و نیم تعطیل میشه، تو روزهای تعطیل هم هیچگونه خدماتی به ما نمیدن (برخورد دو گانه در سطح کلان، برونگروهی، برخورد منفی و مثبت، نهادی–ساختاری).»
المیرا، 30 ساله، کارشناسی ارشد در این زمینه میگوید:
«برخورد مسئولین سایر سازمانها با ما نابیناها بیشتر ترحمآمیز، تبعیضآمیز و طردآمیزه. مسئولین خوابگاه هم برخوردشون باهام بسیار افتضاحه (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف مستقیم). ولی مسئولین دانشگاه بیشتر ازم حمایت میکنن (برخورد مثبت در سطح کلان، برونگروهی، برخورد حمایت آمیز). برخورد مددکار اجتماعیم و مسئولان سازمان بهزیستی با من خیلی بد، تبعیضآمیز و طردآمیز بوده به طوری که باعث حذف من مددجو از سازمان بهزستی شده، مددکارم به من گفته توکه پدر ومادرت کارمنده و وضع مالیت خوبه برای چی اومدی بهزیستی در حالی که هر نابینایی باید به بهزیستی بره تا پروندهی مددجویی و کارت معلولیت بهش بدن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهاد، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف مستقیم). مسئولین سازمان آموزش و پرورش استثنایی هم برخوردشون با ما نابیناها و معلولا دو جوره، وقتی دانش آموزشون بودم و تو مدرسشون درس میخوندم و کنکور میخواستم بدم حمایتم میکردن ولی وقتی برا کار پیششون رفتم استخدامم نکردند و حتی باهام مصاحبهام نکردن، گفتن: چون نمیبینی نمیتونی کاری انجام بدی و نمیتونیم کار حرفهای بهت بدیم (برخورد دوگانه در سطح کلان، برونگروهی، برخورد منفی و مثبت، نهادی، ساختاری). سازمآنهای متصدی امور معلولین مثل بهزیستی، آموزش و پرورش استثنایی و… با من برخورد ترحمآمیز، تحقیرآمیز و تبعیضآمیز داشتن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار ومستقیم، حذف). سازمان سنجش هم سوالهای ما رو به خط بریل و گویا و کامپیوترینمی کنه و سوالهای تصویری بهمون میده، ما نابیناها سهمیه تحصیلی هم که نداریم سازمان سنجش شرایط ما نابیناها رو با افراد بینا یه جور در نظر میگیره، بارها من و برادرام از سازمان سنجش خواستیم که برامون سوالات آزمون رو به خط درشت تبدیل کنه اما متاسفانه تا حالا این کار نشده به خاطرهمین برخوردش با ما ترحم آمیز، طردآمیز و تبعیضآمیزه (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم).سازمان سنجش جای مناسبی برای انجام آزمون ما در نظر نمیگیره همهی معلولان در دانشکده توانبخشی جمع میشن در حالیکه این دانشگاه جای کافی و مناسب وضعیت معلولان و مخصوصاً نابینایان رو نداره فضا و مکان برگزاری آزمونمون هم کوچیکه 6 تا منشی و 6 تا نابینا رو تو یه اتاق کوچیک میذارن، سر و صدای زیادی ایجاد میشه و ما موقع آزمون تمرکز نداریم برخورد مسئولان و مراقبان محل آزمون که بیشتر مسئولان دانشگاه توانبخشیاند، با من خوب نبوده و اونا شرایط و مشکلات ما معلولان خصوصاً ما نابیناها رو درک نمیکنند. (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم)برخورد مسئولهای کتابخانهی ملی هم با ما ترحمآمیز، طردآمیز و تبعیض آمیزه، ما نابیناها بیشتر از فضای کتابخونه استفاده میکنیم تا امکاناتش (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف).»
حسین، 24 ساله، کارشناسی ارشد در اینباره میگوید:
« برخورد سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش استثنایی بسیار طردآمیز، تبعیضآمیز و ترحمآمیز بوده. بهزیستی نگاه تحکمآمیز داره و برخوردشون مناسبه یه فرد نابینا نیست. اگه لباسم مندرس نباشه طردم میکنن و نگاه تبعیضی دارن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف مستقیم).برخورد سازمان بهزیستی با من خیلی بد، تبعیضآمیز و طردآمیز بوده. اونا شهریهی دانشگامو نمیدن وقتی هم میدن خیلی اذیتم میکنن. بهزیستی به من خدماتی نداده فقط مستمری میگیرم بابت همین مستمری هم خیلی باهام بد برخورد میکنن انگار این پول رو از جیب خودشون بهم میدن یا صدقه بهم میدن، علاقهای ندارن که به ما معلولان خدمات مالی بدن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف مستقیم). به خاطر برخوردهای بد جامعهی معلولین و بهزیستی نمیخوام که دیگه باهاشون تماسی داشته باشم واین مسئله باعث افسردگیم شده. وقتی که برخورد بد مسئولان رو با خودم و بقیهی معلولین میبینم به شدت ناراحت میشم و دوست ندارم با جامعهی معلولان ارتباطی داشته باشم. همهی سازمآنهایی که من برای پیدا کردن کار بهشون سر زدم دو جوره یکی برخوردش به شدت طردآمیز و تبعیضآمیز بوده و بهم میگفتن چون تو نابینایی نمیتونیم بهت کار بدیم و برخورد دیگشون به شدت ترحمآمیز بوده، شماره تلفنمو میگرفتن ولی بهم زنگ نمیزدن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم). سازمان سنجش برخورد تبعیضی و بیتوجهی داره که از روی نداشتن آگاهی شونه (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، پنهان، غیرمستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم).»
ناصر، 26 ساله، دکترا دراین باره میگوید:
«برخورد مردم تو شهرهای بزرگ در مقایسه با شهرهای کوچیک با ما نابیناها فرق میکنه. برخورد اونا با ما متفاوته، بعضی از مردم نسبت به بعضی چیزا آگاهی دارن و سعی میکنن این مواردو وارد ذهن خودشون کنن، بنابراین سعی میکنن حمایتآمیز رفتار کنن یه سری دیگه از مردم به خاطر عدم آگاهیشون و عدم آموزش لازم، بیشتر به شکل ترحمآمیز با ما رفتار میکنن، اما من با طرد و یا تبعیض از سوی اونا مواجهه نشدم (برخورد دوگانه در سطح کلان، برونگروهی، برخورد مثبت ومنفی، نگرش مثبت و منفی ناشی از فضای اجتماعی متفاوت، ترحم ناشی از عدم آگاهی). من سازمانها را به دو دسته تقسیم میکنم، سازمآنهای مربوط به ما معلولین مثل سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش استثنایی و سازمآنهای غیر مربوط به ما معلولین، برخوردشون با ما نابیناها ترحمآمیز و در عمل تبعیضآمیز و طردآمیزه مثل سازمان سنجش یا بقیه سازمانها که به ما شغلی نمیدن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، ترحم، تبعیض نهادی، ساختاری، پنهان، غیرمستقیم، طرد نهادی، ساختاری، پنهان و غیرمستقیم، حذف غیرمستقیم). سازمآنهای مربوط به ما معلولین، هم برخوردشون با ما بیشتر تبعیضآمیز و طردآمیز همراه با بیتفاوتی، بیاعتنایی و بیتوجهیه. این سازمانها به خاطر برخورد بیشتر با معلولین و خصوصاً نابیناها براشون عادی شده و به ما کم توجهی میکنن. در نتیجه با بیاعتنایی، بیتوجهی و بیتفاوتی از کنار ما میگذرن (برخورد منفی در سطح کلان، برونگروهی، تبعیض نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، طرد نهادی، ساختاری، آشکار و مستقیم، حذف مستقیم).»
در ساختار اجتماعی کلان، اغلب برخوردهایی که با افراد نابینا صورت می گیرد از نوع برخوردهای منفی مانند ترحم، تبعیض، طرد و حذف می باشد و کنشگران نابینا معمولاً این نوع برخوردها را در قالب اشکالی شامل آشکار و پنهان، مستقیم و غیر مستقیم، نیتمند و غیر نیتمند، فعال و منفعل تجربه می نمایند.افرادنابینابا توجه به معلولیت خویش در درون چنین ساختارهایی قرار میگیرند، بدین معنا هر چند کنشگرانی که فاقد توانمندی لازم میباشند می توانند در ساختار خرد پذیرفته شوند،اما همین افراد در ساختار های کلان جامعه بر مبنای دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی پذیرفته نمیگردند و با آنها برخوردهای منفی صورت می گیرد.باید توجه داشت که قوام و قدرت دوکسای پیرامون این مسئله در سطح کلان و فضای عمومی جامعه بسیار زیاد است و در سرتاسر ساختارهای جامعه پخش می باشد.کنشگران نابینا به سختی می توانند برخوردهای منفی، انگاره های غالب و دوکسای موجود را در ساختارها متحول سازند چرا که در بسیاری از موارد مانند قانون عدم ورود افراد نابینا به مجلس شورای اسلامی، وجود شرط سلامتی در قوانین استخدامی سازمان ها ، نهادهای دولتی و نظایر آن باید قوانین تغییر یابند تا کنشگران نابینا بتوانند به این عرصه ها راه یابند. در ساختار کلان تغییر نگاه و انگاره افراد عادی و دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی بسیار پیچیده و دشوار است.در واقع نگاه جامعه اکثریت به اقلیت معلول به ویژه نابینا نگاهی از بالا به پایین همان نگاه فرادست به فرودست می باشد و در حقیقت به عنوان یک نوع برتری، تفوّق و هژمونی قلمداد می گردد.بنابراین کنشگران نابینا به دلیل وجود دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی و قدرت نمادین آن در این ساختار در قیاس با سطح خرد، در ساختار کلان پذیرفته نمیشوند.در واقع مبارزه ای که در ساختار خرد آغاز گردیده توسط خانواده ها، خویشاوندان، دیگران مهم و اطرافیان افراد نابینا به خصوص خود آن ها علیه دوکسای موجود در جامعه، به فضای عمومی جامعه کشیده می شود و به آن انتقال مییابد، یکی از نتایج این مبارزه تصویب قوانین حمایت از حقوق معلولان می باشد. به عبارت دیگر تصویب این نوع قوانین ، حاصل مبارزات پیشین کنشگران نابینا است، از سویی، این قوانین نتوانسته اند در بسیاری از موارد مسائل و مشکلات آنها را حل نمایند چرا که دوکسای موجود در درون ساختار های کلان جامعه در مقابل این قوانین مقاومت میکنند. از سوی دیگر دوکسا در درون سازمان های مربوط به معلولان نیز وجود دارد که در برخی از موارد برای افراد نابینا بیشتر ایجاد مسئله و مشکل می نماید، در حقیقت وجود این قوانین بدین معنا نمیباشد که تمامی بند های آن توسط ساختار های اجتماعی اجرا شود یا این قوانین می توانند تمامی مسائل و مشکلات کنشگران نابینا را حل نمایند.افراد نابینا همواره در برخورد با ساختارهای کلان اجتماعی و مسئولان آن ها با مشکل مواجه می باشند. آن ها از سوی این ساختارها کنارگذاشته ، به حاشیه رانده میشوند و طرد میگردند. همانگونه که استوتزل اظهار می نماید، در سطح کلان اغلب برنامه ریزان و سیاست گذاران، افراد نابینا را به هم متصل میکنند و آنها را شبیه به هم و یکسان فرض می نمایند و یک مسئله اخلاقی رابه تمامی این گروه تعمیم میدهند(استوتزل،6:1371). هرچند باید توجه داشت که این گروه از افراد از حیث معلولیت نابینایی دارای وضعیت مشابهی می باشند اما همانند افراد جامعه باید سایر تفاوتهای موجود در ارتباط با افراد نابینا را نیز در نظر گرفت و میان آنها تفاوت قائل شد.افزون بر این کنشگران نابینا دارای انگاره و نگاه متفاوت نسبت به نهادها و ساختارهای کلان به ویژه سازمان های مربوط به معلولان می باشند. سازمان های مربوط به معلولان مانند بهزیستی، آموزش و پرورش استثنایی و نظایر آن نیز همانند سایر ساختارهای اجتماعی عمل می نمایند و به طور عمده برخورد آنها با افراد نابینا برخوردهایی از نوع ترحم، تبعیض ، طرد و حذف می باشد. در واقع کنشگران نابینا بیشترین برخوردهای منفی را در سازمان های مربوط به خود تجربه می نمایند؛ این سازمانها به دلیل اینکه با افراد نابینا به طور مداوم مواجه میشوند و نیز انگاره و نگاه آنها نسبت نابینایان ، در واقع یک نوع نگاه از بالا به پایین همان نگاه فرادست به فرودست می باشد؛ بر این اساس در اثر مواجهه بسیار این مسئولان با کنشگران نابینا این طرز تلقی در کارمندان و مددکاران این نهادها شکل می گیرد که دارای طبقه وپایگاه برتر نسبت به این گروه می باشند، که این خود سبب یک نوع برتری، تفوّق وهِژمونی در مسئولان این سازمان ها می گردد و آنها سعی می نمایند که این برتری را بر افراد نابینا اعمال نمایند و آن ها را تحت سلطه و قدرت نمادین خویش قرار دهند. به دیگر سخن ساختار روابط در سازمان های مربوط به معلولان به گونه ای می باشد که مسئولان و کارمندان آن بر اساس روابط شکل گرفته در آن ها به خود القا می نمایند که نسبت به نابینایان مخاطب خویش برتری و تفوّق دارند؛ در واقع این برتری و تفوّق همان خشونت و قدرت نمادین بوردیو در گروه های ثانویه (سطح کلان) است که بزرگتر و وسیعتر از گروه های نخستین می باشد. ساختار روابط در گروه های ثانویه علیرغم گروه های نخستین، رسمی و بر مبنای قانون و مقررات قرار دارد و روابط در درون آنها نه تنها روابط از نوع چهره به چهره نمیباشد بلکه روابط رسمی و سوری در آنها وجود دارد.
4-نابینایی وداغ ننگ
گفتمان مسلط در جامعه که هژمونی خود را معمولاً به شیوهای پنهان اعمال مینماید، با ارزشمند جلوه دادنِ بینایی ، عملاً خروج افراد را از این وضعیتِ با ارزش تقبیح میکند و با آنان مانند مطرودانی اجتماعی برخورد مینماید؛ این مسئله منجر به ایجاد انگ اجتماعی در کنشگران نابینا میگردد. در واقع گفتمان غالب، طی فرآیندی از برچسب زنی منجر به ایجاد داغ ننگ در افراد نابینا میگردد و زمینه طرد و انزوای اجتماعی آنان را فراهم میسازد.
کاهش اعتباراجتماعی داغ اجتماعی حاصل از بازخوردهای منفی نابینایی در جامعه، منجر به بیاعتباری و یا کاهش اعتبار اجتماعی کنشگران نابینا در نزد دیگران میگردد.
علیرغم مشابهتها و اثرات متقابلی که میان بازخوردهای نابینایی در میان «دیگران مهم» و «دیگری تعمیمیافته» وجود دارد، تمایزاتی نیز مشاهده می شود؛ بدین معنا که تمامی نزدیکان افراد نابینا با آگاهی از علل نابینایی و موارد جزئیتر، امکان دارد خود را در وقوع نابینایی کنشگران نابینا مقصر بدانند. اما گفتمان غالب در جامعه، بدون آنکه از جزئیات زندگی افراد نابینا و علل نابینایی آنان آگاهی داشته باشد، فشارهای هنجاری خود را برای به حاشیه راندن و طرد آنها اعمال مینماید.
کاهش سرمایه اجتماعی یکی دیگر از پیامدهایی که استیگمای ناشی از معلولیت نابینایی برای کنشگران اجتماعی به همراه دارد، تضعیف شبکههای تعاملی و در نتیجه کاهش سرمایههای اجتماعی آنان است، چرا که برای عموم کنشگران نابینا، واکنش اولیه و معمول در قبال چنین وضعیتی، کنارهگیری از جمع می باشد که میتواند منجر به تضعیف شبکههای تعاملی و انزوای اجتماعی آنان گردد. هر چند گروهی دیگر نیز به شیوهای راهبردی سعی در کسب سرمایههای اجتماعی جایگزین می نمایند ، اما در حقیقت بسیاری از افراد نابینا برای گریز از بازخوردهای منفی و برچسبهای احتمالی از سوی جامعه، تصمیمی عامدانه مبنی بر کاهش ارتباطات خود در راستای تخفیف فشارهای بیرونی اتخاذ میکنند. مطابق نظر گافمن[25]، یکی از استراتژیهایی که میتواند منجر به تخفیف این تنشها گردد، ترک صحنه از سوی کنشگران نابینا می باشد که پیامدی به غیر از کاهش سرمایههای اجتماعی و انزوای اجتماعی مضاعف برای آن ها ندارد.
محدودیت در اشتغال سلطه جامعه با نگاه تبعیض آمیز به کنشگران نابینا، منجر به محدودیت آنان برای اشتغال و ورود به محیطهای کاری می شود. نگاه ابزاری به آنها منجر به آن میگردد که اکثر افراد نابینا، در جستجوی راهی باشند تا معلولیت نابینایی خود را به نوعی جبران نمایند.
به عنوان مثال کنشگران نابینا به دلیل مشکلات فیزیکی، نامناسب بودن فضاها، مشکلات در آمدی و نظایر آن ، امکان دارد سالهای بسیاری زمان ببرد تا فارغالتحصیل شوند و از قابلیتهای لازم برخوردار گردند و وارد بازار کار شوند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد اغلب در این ساختار، شیوه برخورد اجتماعی با کنشگران نابینا به صورت ترحم آمیز، تبعیض آمیز، طردآمیز و حذف انجام می گیرد و ما به ندرت شاهد برخورد حمایت آمیز و همدلانه با افراد معلول به ویژه نابینا در ساختارهای اجتماعی کلان میباشیم. برخورد اجتماعی تبعیض آمیز، طردآمیز و حذف، بیشتر در زمینه مسائل آموزشی و پرورشی، اشتغال، مسکن، تبعیض و طرد از شبکه های اجتماعی، انجمنها، جامعه ی مدنی، حقوق شهروندی، خدمات رفاهی و مانند آن اعمال می شود؛اگرچه در ساختار خرد برخورد اجتماعی از برخورد منفی و ترحم آمیز آغاز می گردد و به طور فرآیندی، به تدریج و با گذشت زمان به حمایت و همدلی تغییر مییابد؛ اما در ساختار کلان، برخورد اجتماعی همواره از ترحم آغاز شده و به برخورد های منفی مانند تبعیض، طرد و حذف منجر می گردد.
بحث و جمع بندی
نگرش و طرز برخوردهای منفی افراد جامعه نسبت به افراد نابینا می تواند بر اقدام برای رفع نیازها، ایفای نقشها و نحوه ی برخورد اجتماعی آنها تأثیرات نامطلوبی برجای گذارد.
بازخوردها نسبت به انواع معلولیت به واسطهی ارزشها و فرهنگ یک جامعه، اندیشه های مربوط به عدالت اجتماعی، منابع قابل دسترس و نظامهای رفاه اجتماعی موجود، شکل میگیرد. بازخوردهای کشورهای متفاوت نسبت به مسئله معلولیت به احتمال زیاد بازتاب زیر ساختهای ارزشی، نظامهای حکومتی و ظرفیتهای اقتصادی میباشد. کنشگران نابینا مانند دیگر افراد جامعه در ابتدا دارای شأن و کرامت انسانی میباشند که متأسفانه در جامعه ما نگاه و برخورد های ترحم آمیز، تبعیض آمیز، طرد آمیز، حذف و در برخی از مواقع حمایتهای بی مورد و درخواست نشده منجر به بروز مشکلات بی شماری برای افراد دارای معلولیت میگردد. بدین ترتیب حمایتهای غیرضروری و این برخوردها امکان دارد زمینه عدم مشارکت، رشد شخصیت، عدم اعتماد به نفس و در نهایت انزوای اجتماعی آنها را در پی داشته باشد. داغ ننگ، حاصل یک فشار اجتماعی مضاعف است که با صفات، شرایط، وضعیت سلامت و گروههای اجتماعی مختلف، مبتنی بر زمینه و بستر اجتماعی، پیوند خورده است. پدیدهای که با تفکیک افراد «عادی» از «غیر عادی» انتظاراتی را در جامعه ایجاد می نماید و آنگاه که کنش گران اجتماعی در عرصه واقعی و ملموس کنش متقابل با افرادی برخلاف انتظارات خود مواجه میشوند، به آنها انگ «غیر عادی بودن» میزنند و به جرم تفاوت و عدم قرابت با معیارهای ایدهآل و استاندارد جامعه، آنها را به یک جایگاه غیر طبیعی و بیارزش فرومیکاهند. بدین ترتیب داغ ننگ در دامن کنش متقابل تولد مییابد و مسیر خویش را برطبق مهیا بودن شرایط و با توجه به فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه، میپیماید و عرصههای گوناگونی را جولانگاه خویش قرار میدهد. نظریه «به رسمیت شناسی اجتماعی»، افراد آسیب دیده و اقلیت را بر حسب میزان بیعدالتی در فرایند به رسمیت شناسی در چهار گروه مختلف قرار میدهد:
- گروههای تحقیر شده: گروههایی که در رابطه با نظام حاکم، کوچک و بیاهمیت شمرده میشوند.
- اختلال در به رسمیت شناخته شدن: گروههایی که به رسمیت شناختن آنها مختل گردیده است یا به نحوی کامل و همه جانبه به رسمیت شناخته نمیشوند و از سوی جامعه اکثریت طرد و حذف میگردند.
- نادیده انگاشتگی: گروههایی که وجود آنها از سوی نظام حاکم انکار میگردد.
- نابرابری در به رسمیت شناسی: گروههایی که به رسمیت شناخته میشوند، اما مورد تبعیض قرار میگیرند.
بسیاری روبرو بر این مبنا، سهونت به دلالتهایی اشاره مینماید که کنشگر اجتماعی در راستای تکوین هویت خود، به کار میگیرد تا نسبت به فردی که گفتمان قدرت،در صدد هنجارمندسازی آن میباشد یا به طور پیشینی و طبیعی وجود داشته است، اعتراض نماید. بنابراین، عاملان و اجراکنندگان اصلی سیاستهای رهایی بخش، در واقع هویتهای انسانی میباشند که به منظور بازنمایی هویت خویش افزون بر نزاع در راستای دستیابی به شأن و حرمت اجتماعی، که مهمترین مؤلفه مفهوم به رسمیت شناسی قلمداد میگردد، در پی تحقق عدالت و توزیع برابر حقوق و امتیازات نیز میباشد و گفتمان قدرت را، ناگزیر از تجدید نظر در مواضع خود مینماید (فلمینگ، 2008: 44). همان گونه که هونت بیان مینماید، در جامعه ما اگرچه نظام اجتماعی حاکم، افراد معلول به ویژه نابینا را به رسمیت میشناسد؛ اما در بسیاری از موارد این گروه را مورد تبعیض، طرد و حذف قرار میدهد و اغلب حقوق و قوانین شهروندی مربوط به آنها را رعایت نمیکند، کنشگران نابینا را نادیده میانگارد ، به دلیل وجود و قوام دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه از پذیرش و مشارکت این گروه از افراد در ساختارهای اجتماعی کلان سر باز میزند و وجود کنشگران نابینا و قوانین مربوط به آنها را انکار مینماید که این امر خود منجر به تبعیض، طرد و حذف افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در سطح ساختارهای اجتماعی میگردد. بر این مبنا، تبعیض، طرد و حذف موجود، ناخواسته، بدون اراده و قصد و نیت قبلی میباشد که به طور غیرمستقیم و به شکل تبعیض ساختاری و نهادی، طرد کلان آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم و حذف انجام میگیرد؛ در واقع نظام اجتماعی و سیاسی حاکم اغلب به هنگام مواجهه با اقلیتها ، به ویژه افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص، نسبت به آنها برخوردهای منفی مانند: ترحم، تبعیض، طرد و حذف اعمال مینمایند و اغلب به دلیل وجود و قوام دوکسای پیرامون علولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه حاضر نمیشوند که به کنشگران نابینا شغل و حرفهای بدهند و افراد معلول به ویژه نابینا را استخدام نمایند و در انواع فعالیتها این گروه از افراد را مشارکت دهند و حضور آنها را در ساختارهای اجتماعی بپذیرند. مسئولان، برنامهریزان و سیاست گذاران اساساً این گروه از افراد را در برنامه ریزیها و سیاست گذاریهای مربوط به خود لحاظ نمینمایند و از کاربست نظرات مربوط به ذینفعان و مشورت با افراد معلول به ویژه نابینا امتناع میورزند همچنین آنها به ندرت میپذیرند که کنشگران نابینا نمایندهای در مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و سایر نهادهای قانونگذار داشته باشند و حضور انجمنها و مؤسسات مربوط به افراد نابینا را در برنامهریزیها و سیاست گذاریها به رسمیت نمیشناسند که این مسئله خود، نمودی از اختلال در به رسمیت شناسی این اقلیت میباشد. افزون بر این، به دلیل وجود دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی و قوام آن در ساختارهای اجتماعی جامعه، مسئولان، برنامهریزان و سیاستمداران، به ندرت میپذیرند که ادارهی امور نهادها و سازمانهای مربوط به افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص را به آنها محول نمایند که در نهایت منجر به تبعیض، طرد، حذف و انزوای اجتماعی آنها در ساختارهای کلان وفضای عمومی جامعه میشود. بنابراین تصویب قوانین حمایت از حقوق معلولان در دههی اخیر میتواند نمودی از دستاورد مبارزات کنشگران نابینا، خانوادهها، خویشاوندان، دیگران مهم و اطرافیان آنها با دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی و عدم به رسمیت شناسی افراد نابینا قلمداد گردد. در جوامع پیشرفته، ساختارهای اجتماعی و سیاسی، به هنگام مواجهه با اقلیتها، به ویژه معلولین، به طور کامل این گروه از افراد و حقوق شهروندی مربوط به آنها را به رسمیت میشناسند و قوانین مربوط به افراد معلول به ویژه نابینا را اجرا مینمایند؛ به گونه ای که افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص، میتوانند از تحصیلات، اشتغال، حقوق شهروندی و سایر امکانات رفاهی همانند افراد عادی جامعهی خویش برخوردار شوند و از حقوق و مزایای برابر با سایر افراد جامعه بهرهمند گردند. همچنین آنها همانند سایر افراد جامعه خویش میتوانند به عنوان نماینده کنگره، کاندیدای ریاست جمهوری و نظایر آن انتخاب شوند. افزون بر این، افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در جوامع توسعه یافته به سهولت میتوانند مسئولیت و مدیریت سازمانها، نهادها و مؤسسات مربوط به معلولان را برعهدهگیرند. افراد معلول به ویژه نابینا در جوامع توسعه یافته به هیچ وجه با مسائل و مشکلاتی پیرامون تحصیلات، اشتغال ، عضویت در شبکه های اجتماعی، برخورداری از حقوق شهروندی و نظایر آن مواجه نمیباشند. در مقابل، افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در کشورهای در حال توسعه به ویژه ایران در زمینه تمامی امور مربوط به زندگی روزمره خویش مانند تحصیلات، اشتغال، حقوق شهروندی، ، خدمات رفاهی و نظایر آن همواره با مشکلات میشوند.
همانگونه که استوتزل، کات و گلاس اذعان مینمایند، در ساختار اجتماعی کلان (دیگری تعمیم یافته) اغلب مسئولان، برنامه ریزان و سیاست گذاران، افرادمعلول به ویژه نابینا را به هم متصل میکنند و آنها را شبیه به هم و یکسان فرض مینمایند و یک مسئله اخلاقی را به تمامی این گروه تعمیم میدهند که این مسئله خود نیز ناشی از دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی در جامعه اکثریت میباشد ومنجر به یک نوع برتری، تفوق وهِژمونی در مسئولان این سازمانها میگردد ،آنها سعی میکنند که این برتری وتفوّق را بر افراد معلول به ویژه نابینا اعمال نمایند و آنها را تحت سلطه و قدرت نمادین خویش قرار دهند؛در واقع این برتری و تفوّق همان خشونت و قدرت نمادین بوردیو در گروه های ثانویه (دیگری تعمیم یافته) است که بزرگتر و وسیعتر از گروههای نخستین میباشد. بنابراین با توجه به چالش علیه دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی در جامعه میتوان اذعان نمود در ساختارهای اجتماعی کلان، سازمانها و نهادهای دولتی به هیچ وجه حاضر نمیشوند که آنان را در فعالیتهای این ساختار و انجام امور مشارکت دهند که این مسئله خود برخاسته از دوکسای موجود نسبت به معلولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه میباشد. بر این مبنا میتوان اذعان نمود، به دلیل وجود طرز تلقی، انگاره منفی و دوکسا در زمینه معلولیت نابینایی در ساختار اجتماعی کلان، ما به طور عمده شاهد عدم حضور و مشارکت کنشگران نابینا در سازمانها و نهادهای مدنی و نظایر آن میباشیم. بنابراین وجود چنین مسائلی، لزوم توجه به فرهنگ سازی و آگاهی بخشی در زمینه مسائل مربوط به معلولان به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص را ایجاب مینماید که پرداختن به آن همتی ملی را طلب مینماید.
mohsenit@ut.ac.ir 1. دانشیار واستاد دانشگاه
Zahraaliakbari91@gmail.com دانشجوی کارشناسی ارشد رشته عاوم اجتماعی، گرایش جامعه شناسی دانشگاه تهران. [3]
[4]Husain Zuhda, Ahmad Nor shafrin
[5]Sabo Suleiman Kurawa
[6]Nalida E.L. Besson
[7] Pruett
[8]CDP
[9]Cowen
[10]Fitting
[11]steingisser
[12]. Habitus
[13]. Champ
[14] . Economic Capital
[15] .Cultural Capital
[16]. Social Capital
[17] . Symbolic Capital
[18] . Symbolic Violence
[19]. Stigma
[20]Katz znd Glass
[21]دوکسایاباوررایج، «مجموعه ای ازباورهای بنیادین است که نیازی به تصریح آنهادرقالب گزارههایی روشن وآگاهانه نمیباشد»(بوردیو، 2000؛به نقل ازگرنفل، 1388: 189). در واقع باور رایج به باورها و اعتقادات به ظاهر طبیعی ارجاع داده میشود که درپیوندنزدیک بامیدان و عادتوارهها قراردارند. به عبارت دیگر، باور رایج،مفروضات پیشینی بدیهی و پذیرفته شده یک عصر میباشد هر چند که در ورای ایدئولوژیها پنهان شده است، اما میتواند موجب تعارضات عقیدتی و آگاهانه گردد (گرنفل، 1388: 189). همچنین دوکسامیتواند به عنوان مجموعهای از باورهای اصلی و دگمهای ضمنی تلقی شود که ما را وا میدارد در جهان اجتماعی به مثابه جهان طبیعی و بدیهی زندگی نماییم (شویرهوفونتن، 1385: 65). بر این مبنا در نگاه بوردیودوکسا میتواند به تمامی موارد به غیر از مسائل سیاسی و اخلاقی خنثی اطلاق شود بنابراین میتوان اذعان نمود که دوکسا پدیده ای از خود بیگانه کننده میباشد (شویرهوفونتن، 1385: 82 ).
[22]«دیگرانِ مهم» اشخاصی می باشند که تأثیر عمده ای بر وجه نظر کنشگران دارند و بیشتر افراد جامعه سعی میکنند که رضایت و خشنودی آنان را جلب و از نصایح و دستورات آن ها تبعیت نمایند (کوهن،78:1381).
[23]از نظر بوردیو، عادتواره، مدام در واکنش به تجربیات جدید تغییر میکند. اما در برخی شرایط خاص و در مقاطع بحرانی، عادتواره باید به تغییرات بنیادی و گاه فاجعه بار میدان(مانند تغییرات اساسی زندگی پس از ابتلا به معلولیت نابینایی) پاسخ دهد، اما چنین واکنشی زمانبر میباشد. در شرایطی که ساختار میدان به کلی تغییر میکند و پدیده ی جدیدی ظهور می یابد، موقعیتهای جدیدی در میدان، به وجود میآید. عادتواره در پاسخ به این موقعیتهای جدید تغییر مینماید، اما جاییکه موقعیتهای میدان یک فرد هنوز در حال شکلگیری(مانند سالهای بیثبات اولیه پس از نابینایی)میباشند، این تغییر، چندان قابل پیشبینی نیست. در این حالت و هنگامی که تغییرات، مشخص و تعیین نمیشوند، ناسازی، مفهومی ارزشمند برای توصیف گسست میان عادتواره، میدان و پیامدهای آن در طول زمان میباشد(گرنفل، 1388: 206).
[24]ذهنیت به هر آن چیزی اطلاق میشود که با کیفیات و جهتگیریهای ذهنی افراد نسبت به معلولیت نابینایی ارتباط دارد و عینیت به هر آن چیزی اطلاق میشود که به شرایط مادی و بیرونی یا اجتماعی زندگی افراد مرتبط می گردد.
1) هر چیزی که مانع ادغام کامل شخص در جمع شود، داغ ننگ می باشد. (جلائیپور و محمدی، 1387: 483) و کنشگری که از داغ بیاعتبارشدگی رنج میبرد،مسئلهی بنیادین نمایشی وی،تخفیف ناشی ازاین واقعیت می باشد که دیگران از تفاوت میان هویت اجتماعی بالقوه (بینا) و هویت اجتماعسی بالفعل (نابینا) او آگاهی دارند (ریتزر، 1385: 298)
۴ دیدگاه دربارهٔ «هفتاد و دومین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، مطالعه تجارب زیسته افراد نابینا در زمینه شیوه برخورد یا مواجهه اجتماعی با آن ها»
سلام عمو.
بازخورد نتیجه پاسخ یا عکس العمل نسبت به یک پیام است. نابینایان هم به واسطه حضور خود در اجتماع طبیعتا با قشر های مختلفی از مردم در ارتباط هستند که هر کدام به نوعی دارای علایق، سلایق، باور ها و نگرش های خاص خود هستند و در این راستا مردم باید سعی کنند تا طبق ارزش های انسانی خود بازخورد های مناسبی را در خصوص جامعه نابینایان و دیگر معلولان از خودشان داشته باشند.
هر چه این بازخورد ها نتیجه بهتری داشته باشد، خروجی آن برای جامعه معلولان نیز بهتر خواهد بود و چه بسا به بالا رفتن ارزش های انسانی در بین جامعه نیز منجر می شود که همین امر می تواند رفته رفته به یک عرف در جامعه تبدیل شود.
مرسی که این مقاله را با ما به اشتراک گذاشتید.
شاد و موفق باشید.
سلااام و درود بر عمو حسین خوبید آیا اردو خوش گذشت
خب عمو بازم رفت برا دانلود ببین عمو یه چهار گیگی دانلود کردم هر چی از آهنگ بگیر تا مقاله تا آموزش زبان فرزانه تا اون کتابی که فرزانه گذاشته یا کاکو وحید و غیره رو دانلود کردم اما نرسیدم بخونم حالا وقت بسیار است بعداً میرم برا خوندن بازم مرسی برا این مقاله های با حال خب فعلاً در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
سلام به عمو حسین گرامی
این مقاله رفتار جامعه ایرانی رو بخوبی دسته بندی کرده چقدر خوبه که رشته جامعه شناسی و علوم اجتماعی اختراع شده و رفتارها بصورت علمی بررسی میشن نتیجه گیری این مقاله و مقاله قبلی مثل همه و امیدوارم همه ما بخشی از همت ملی برای ارتقا فرهنگ جامعه و مردمان نیک مردم ایران زمین باشیم باز هم تشکر از شما و پژوهشگران عزیز و نویسندگان مقاله شاد باشید
از وحید عزیز و احمد گرامی و مادر بزرگمهر محترم بخاطر ابراز نظر و مشارکت در پست سپاسمند هستم. درسته مادر یبزرگمهر گرامی روانشناسی و جامعه شناسی نقش مهمی در شناخت رفتار انسان و تاثیر متقابل جامعه و انسان بر یکدیگر دارند. کاش میتوانستیم بر این علوم مسلط بشیم و استفاده بهینه از این ابزارها کنیم.
باز هم ممنون و تشکر از حضور گرمتان.