خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

میخوام بازم باهاتون درد و دل کنم، این دفعه طولانیتر از قبل

درود دوستان. خوبین؟ خوشین؟ روزه دارا و روزه ندارا عیدتون مبارک. من که از ماه رمضون امسال هیچی نفهمیدم، واسه من انگاری ماه رمضونی وجود نداشت، میپرسین چرا؟ خب میگم. روزه نبودم و اصلاً هم عین خیالم نبود، از نظر من ماه رمضون بدون ربنای شجریان هیچ معنایی نداره، هییییییییچ معنایی. ضمناً درست با شروع ماه رمضون امتحاناتمون هم شروع شده بود و فکر کنم خیلی از دانشجوها روزه نبودن. بیماری گوارشیم هم مزید بر علت شد. تنها شاخصه ی ماه رمضون امسال برای من، وایسادن تو صف طولانی افطار و سحر تو سلف دانشجویی بود، کلاً غذای افطار و سحر رو یه جا می دادن، اوایل ماه رمضون خیلی خیلی شلوغ میشد، از ساعت 5 عصر تا 7 و نیم. بعد دیدن خیلی اوضاع قمر در عقربه، کردنش 4 تا هفت و نیم و چند قسمت رو هم اضافه کردن که همه از یه جا کارت نزنن و ازدحام جمعیت پیش نیاد. نکته ی جالب این بود که تا سقف 12 هزار تومان اگه غذا رزرو می کردیم فقط 20 درصدش حساب و از موجودی کارت دانشجوییمون کم میشد. به همین خاطر خیلی شلوغ میشد و هر کی هر چی دوست داشت رزرو می کرد. از برنج گرفته تا پیتزا، از قیمه تا استانبولی، از آش گرفته تا پیراشکی. همه چیز بود.
اما ماه رمضون امسال واسم یه یادگار به جا گذاشت، اونم دو تا نمره ی زیر 10 و معدل زیر 12 و مشروط شدن! چه ربطی داره؟ آره راست میگین! ربطی نداره! خودم کم کاری کردم. همش تو سایتا ولگردی می کردم. یا سرم تو سایت ورزش 3 بود ببینم کی کدوم باشگاه رفته، یا تو سایت دیوار دنبال خرید و فروش بودم، یا پلی استیشن بازی می کردم، یا جام ملتهای اروپا، یا می خوردم و یا می خوابیدم. کلاً همه کار می کردم جز درس خوندن. یکی از امتانات رو هم که استادش اجازه نداد شرکت کنم و بهم 5 داد، همونی که اعصابم رو به هم ریخته بود و قبلاً باهاتون راجع بهش صحبت کرده بودم.
بگذریم از درس که حال به هم زن ترین چیزه دنیاست برای من.
اما هوای این روزای مشهد: نکته ی جالب هوای مشهد اینه که تابستونش از ماه آخر بهار خنکتر شده و باد خوبی میوزه، اما با این اوصاف بازم گرمه و من حد اقل روزی 5 بار با لباس میرم زیر دوش و بعدش تو فضای آزاد راه میرم تا خشک شم، اینجا هم تو اتاقا فقط پنکههست، یه کولر هم تو راهرو هست که بادش فقط به اتاقهای نزدیکش که درشون رو باز میکنن می خوره و به مایی که وسط مسطای راهروییم چیزی نمی رسه.
اینایی که واسه ترم تابستونی اومدن قسمت ما اکثراً آدمای مزخرفین، اتاق بغلی با اینکه می دونه دمپایی ها مال منه، تا می خوابم و بیدار میشم می بینم گذاشته جلو در اتاقش، دیگه مجبور شدم دمپاییام رو بیارم تو اتاق بذارم تو جا کفشی. اتاق سمت راستمم یهویی نصف شب مثل دیوونه ها می زنن زیر خنده و به در و دیوار جفتک می پرونن. خدا به خیر بگذرونه تا هفته ی بعد که من این جام. یکی دیگه هم وقتی داشتم از حموم می اومدم بیرون ازم پرسید: آقای مهندس سیگار خدمتتون هست؟ محل ندادم و صاف اومدم اتاقم.
همون طور که از توضیحاتم معلومه من هنوز در دانشگاه به سر می برم، منتظرم کنکورم رو هفته ی دیگه پنجشنبه بدم و با خیال راحت برم خونه. واسه کنکورم هیچی نخوندم، درست مثل 3 تا کنکور قبلی، تازه با این وضع امید دارم که عربی رو همین فردوسی یا شهرهای اطراف روزانه بیارم! آخه نتایج کنکورهای قبلی پوست کلفتم کرده. اونا رو هم نخونده دادم. سال اول 15 هزار، سال دوم 14 هزار و سال سوم که به فاصله ی یه سال از کنکور دوم شرکت کردم رتبم شد 11752 و با این رتبه خود مشهد شبانه عربی قبول شدم.
حال و هوای این روزای پوریا: بچه ها این روزا شدیداً دوست دارم خونه دار شم، زندگیم مستقل بشه، بعد هر کاری که دوست دارم و بهش علاقه دارم، از جمله خوانندگی، بدون آقا بالا سر و چوب و چماق بودن، دعوت کردن دوستان و… بپردازم.
خدایا به بزرگیت قسمت میدم، این آرزوم رو هر چه زودتر برآورده کن. خونه ی ارزون تو مشهد زیاده، از 18 میلیون هست به بالا، اما تو مناطق پایین شهر و نقاط دور دست مشهد هست. حتی من خونه ی 110 متری تو سایت دیوار دیدم زده 25 میلیون، اما اطراف خونه زمین خاکیه و آسفالت نیست.
میخوام از هر سوراخی که شده یه وام جور کنم، یه سؤال دارم از اونایی که مطلعن، به مجردا وام مسکن میدن یا نه؟ 25 میلیون وام میخوام، برای باز پرداختش هم به هر دری میزنم و کار میکنم، تدریس قرآن انجام میدم تا تو قسط واما نمونم. خدا شاهده همش تو خواب رؤیا می بینم و وقتی بیدار میشم میگم: ای دنیای واقعی، ای تنهایی، ای بی پولی و ای یک نواختی لعنت به همتون.
این روزا تو خوابگاه قسمت ما لوله ترکیده و آب گرم نداریم، مجبورم برم قسمتی که عربها ساکنند، اونجا هم که خودتون می دونید دیگه! یه کمی استرس می گیرم و قلبم به تپش می افته تا از حموم بیام بیرون!
دم سرپرست خوابگاه گرم که بهم حال داد و گذاشت اضافه بر سازمان بمونم تو خوابگاه. من در اصل باید شش تیر تخلیه می کردم اتاق رو.
غذا هم نمی تونم رزرو کنم چون ترم تابستونی برنداشتم، مجبورم خودم هی غذا درست کنم. واسه همین کلاً یه وعده غذا درست می کنم واسه سه وعدم. البته غذا خوردن من خیلی نا مرتبه و برعکس بقیه عادت ندارم سر وقت غذا بخورم. مثلاً همین دیشب 2 لیوان برنج گذاشتم کته بشه و یه تن ماهی هم جوشوندم خوردم. در حالی که صبح و ظهر هیچی نخورده بودم چون شب قبلش رو بیدار بودم و صبح خوابیدم تا عصر، اما همین یه وعده رو آی خوردم، آی خوردم که جیگرم حال اومد. بعد از استانبولی به کته با تن ماهی خیلی علاقه مندم.
همین دیروز آذوقه و وسایل مورد نظرم به سفارش خودم از خونه برام فرستاده شد. خیلی گیلاس هوس کرده بودم با زردآلو، مامانم که خدا حفظش کنه برام فرستاده، چون می دونست استانبولی خیلی دوست دارم، یه ظرف تپل پر استانبولی برام فرستاد. مامانم عزیزترینه برام تو دنیا. اگه یکی باشه که هوام رو داشته باشه تو دنیا اونم مامانمه. دلم برای ماهان عزیز، خواهرزادم خیلی تنگیده، اون بین داییها، عموها، خاله ها و عمه هاش به تنها کسی که نمیگه دایی منم، منو اسی صدا میکنه، مخفف اسماعیل. از بچگی عادت کرده و هم اون منو خیلی دوست داره، هم من خیلی دوسش دارم. دلم برای بوسیدن ابروهاش یه ذره شده، همش صداهای ضبط شدش رو می گوشم و اسپیکر گوشیم رو به نیابت از ابروهاش می بوسم، عادتم شده، اصلاً بر خلاف بقیه لپشو نمی کشم و نمی بوسم، فقط چشمها و ابروهاش. به نظر من یه معصومیت خاصی دارن. ماهان 7 سالشه.
یه کم درد و دل دیگه کنم بعدش رفع زحمت.
بچه ها خیلی دلم گرفته، یادش به خیر یه زمانی اون قدر دوست و دوست دختر دور و برم بود که نمی دونستم با کدومشون بحرفم، اما الآن دنبال یه دوست و یه دوست دخترم که باهاشون بحرفم، بگم، بخندم، برم بیرون و… شاید باورتون نشه الآن حتی یه دونه دوست صمیمی ندارم. چون به همه چیز و همه کس بی اعتماد شدم، چون چوب ساده لوحی و سهل انگاریم رو در روابط خوردم، خیال می کنم که واقعاً هیچ کی نیست که بشه باهاش درد و دل کرد، راحت بود و نمیشه کلا! الآن به خاطر همین اخلاقم دو ساله از دانشگاه میگذره و فقط 2 تا دوست نسبتاً نزدیک دارم اینجا، یکی هم کلاسیمه، یکی هم هم اتاقیه سابقم. چندتا دانشجوی دختر هم هستن که منو داداشی و من اونا رو آبجی صدا می زنم ولی هم من می دونم که این القاب تصنعی و علکیه، هم اونا. یادش به خیر، یه آبجی داشتم، اسمش آزاده بود، از سال 86 تا 93 باهاش مرتبط بودم و اگه ازدواج نمی کرد، این رابطه تا الآن هم ادامه داشت، اهل بابل بود، سال 91 که برای مسابقات قرآن رفته بودم بابلسر بعد از 5 سال رابطه ی تلفنی دیدمش، اونم خیلی خیلی کوتاه، شاید 40 ثانیه. بهش یه یادگاری دادم و برگشتم تو محل مسابقات، اونم برگشت بابل. خیلی راحت بودم باهاش. واقعاً مثل خواهر و برادر حقیقی هوای همو داشتیم، هم تو سختیها من هواش رو داشتم، هم اون هوای منو. اصلاً هم تو رفتارش نشونی از ترحم نبود و خیلی این رفتارش منو روز به روز بیشتر جذب می کرد.
تنها سال 88 تو حدود 2 ماه و نیمی که نامزد داشتم، به خاطر احترام به نامزدم باهاش قطع رابطه کردم، اونم با گریه.
بعد از جدایی از نامزدم، به تنها کسی که می تونستم پناه ببرم اون بود.
نامزدش خیلی بد جنسه، از اون فوق غیرتیا که دم به دم گوشیش رو چک می کنه، زنگ می زنه ببینه اشغاله یا نه و…
برای آزاده دعا کنید که زندگیش از هم نپاشه با این اخلاق گند نامزدش.
هنوز 1 سال و نیمه که تو عقدن.
دیگه از چی بگم؟ آهان. خیلی دوست دارم مثل خیلی از شما ها تو اسکایپ بیام، با دوستان گپ بزنم، تو واتسپ و تو گروهها باشم و فعالیت کنم، تماس تلفنی داشته باشم، تفریح کنم و مثل آقا مجتبی خادمی تو شهر واسه خودم بگردم، اما یه حس عجیبی به من میگه ساکت باش، با کسی نحرف، زیاد راه نرو و یه جا دراز بکش، فقط به رؤیاهات فکر کن، به بدبختیات، به عجول بودنت که باعث شد بری پیش استادت و ازش عذرخواهی کنی و در نهایت اون نمره ی درس 3 واحدی رو خیلی لطف کنه و نمره ی 5 رو برات رد کنه و نذاره امتحان بدی.
بچه ها پارسال یکم از امسال بهتر بود، امسال خیلی خیلی برام سال بدی بوده. خیلی ضرر کردم. واسه این 5 واحد باید دوباره 150 تومان شهریه بدم، دعا کنید روزانه قبول شم تو رو خدا سر نماز. خودمم به این باور عامه انگاری اعتقاد پیدا کردم که دل نابیناها پاکه. نمی دونم درسته یا غلط اما به نظر منم نابیناها هر چه قدر هم شرور باشن، یه پاکی پنهان یا آشکاری تو ذات و دلشون هست.
همون طور که از عنوان پست معلوم بود، هر چی تو دلم بود ریختم بیرون تا یه ذره سبک شم، کی بهتر از شما هم محله ای ها، خواستم جبران این یه ماهی که پست نزدم رو یه جا بکنم. برام دعا کنید، خیلی حالم گرفتست، خیییییییییلی خستم، خییییییلی ساکتم، صدام اصلاً درنمیاد به خدا، خیلیا فکر می کنن اتاق من خالیه، از بس که ازم صدایی نمی شنون، فقط موقع غذا خوردن سریال گوش می کنم و تمام…
منو ببخشید که از این شاخه به اون شاخه پریدم، به خدا دلم گرفته بود، الآنم با بغض و یه ذره اشک دارم می نویسم، نمی خواستم روز عیدی کامتون رو بتلخونم ولی نمی تونستم بیش از این صبر کنم.
امیدوارم حالم بهتر شه و بتونم مثل شما شاد و اکتیو باشم و سرم یه روزی مثل قبلاً دوباره شلوغ شه. راستشو بخواین برخلاف اکثریت مردم که در ظاهر خودشون رو شاد نشون میدن، نمی تونم فیلم بازی کنم و الکی بخندم، اما ذاتاً آدم شاد و خندونیم و دوستانم رو هم از بین دلقک ها انتخاب می کنم.
سریالهای طنز می گوشم. وای این اتاق بغلی ها چه قدر بی شعورن بلا نسبت شما، ساعت پنج و نیم صبحه دارن چیز میز پرت می کنند از پنجرشون بیرون و هر هر می خندن! فکر کنم مواد مخدر مصرف می کنن چون خیلی خیلی رفتارشون غیر عادیه.
ببخشید که گوشها و چشمهای نازنینتون رو اذیت کردم و وقتتون رو گرفتم، پر حرفیم رو ببخشید. به زودی با کار جدیدم می رسم خدمتتون. مشکل آپلودم که حل شد حتماً می ذارمش تو سایت.
از نظر خودم که یکی از بهترین کاراییه که خوندم، چون تقلیدی نیست و دلی خوندمش.
یه بار دیگه هم صمیمانه عید رو بهتون تبریک میگم، از طرف منم هر چی می تونید بخورید و تلافی این یه ماه رو یه جا بکنید.
دوستدار شما پوریا از مشهد

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «میخوام بازم باهاتون درد و دل کنم، این دفعه طولانیتر از قبل»

سلام.
خیلی وقت بود از این مدل پستها اینجا کسی نذاشته بود.
مشکلات برای همه هست.
تو اگه مشکلات منو بدونی کلی به خودت امیدوار میشی.
وام ۲۵ ملیونی رو نمیدونم. ولی وام برای پول پیش خونه بانکها میدن ولی مبلغش فکر نکنم انقدرها باشه.
در مورد دوست دختر هم در اکثر موارد باید یه جیب پر داشته باشی که هم به تو خوش بگذره هم به اون.
بالاخره میخواید یه بیرونی برید و یه چیزی بخورید یا تفریحی داشته باشید که همه ی اینا پول میخواد. جیب خالی و داشتن دوست دختر و این حرفا فقط بدتر اذیت کننده هست.
در مورد این که نمیایی واتساپ و اسکایپ و این حرفا هم خودت داری به خودت تلقین میکنی که همه چیز منفیه. وگرنه حد اقلش اینه که این فضاها وقتت رو میگیرن و نمیذارن انرژیهای منفی سمتت بیاد.
پست خیلی خوبی بود مرسی.
موفق باشی.

سلام آقای حسینی ، وقتتون به خیر. صحبتهاتون راجع به دوست دختر رو تأیید می کنم، اون زمانی هم که گفتم دور و برم شلوغ بود واسه این بود که دخترا این قدر پولکی نبودن، با معرفت بودن، الآن جوری شده که تقریباً اکثر دخترها مدعین که نامزد دارن و یا اگر هم مدعی نباشن با چند نفری هم زمان مرتبطن و از همه هم می کنن و واسه هم تعریف می کنن که من فلانی رو این قدر تیغ زدم. ممنون از لطفتون. راستی ببخشید یه خواهش هم اگه ممکنه اینجا ازتون بکنم و اونم اینه که اگه ممکنه مشکل آپ لود من رو حل کنید، آخه یوزر و پسی که بهم داده بودید رو میگه اشتباهه. کاش میشد یه یوزر با نام pooria برام ایجاد کنید، ممنون میشم ازتون. شاد و پیروز باشید

سلام آقای علیپور
وااای
چه دل پری
ای بابا…
خیلی زیاد بود نمیدونم دقیق راجب کدومشون نظر بدم
نمیدونم بنویسم عصبانی و ناراحت میشید یا خیر؟!
حالا می نویسم شما ناراحت نشید دیگه عه خب
اول اینکه کلا از کلمه دوست دختر و دوست پسر خوشم نمیاد خیلی مسخره است
بعد هم اینکه برو درس بخون اگه درس نخوندی و برای کنکور هم نخوندی من که برات دعا نمی کنم
هاهاهاهاهاها
خب همین بسه
ببینم میاید حالا می زنید مارو یا نه باز بنویسم
خخخخ
آهااا
فکر مستقل شدن چیز خوبیه اگه محل کار و یا محل تحصیل ادم دور باشه
ولی اگه آدم کنارخانوادش باشه و بتونه باهاشون راحت زندگی کنه مشکلی نباشه استقلال فقط برای آدم تنهایی و افسردگی به بار میاره
مخصوصا شما کی میگید بی اعتماد شدید به همه و دایره روابط خودتونو تنگ کردید
در هر صورت
امیدوارم خوب و خوش و سلامت و راحت زندگی کنید

درود بر شما سارا خانم، وقتتون به خیر. در مورد نظرتون راجع به کلمه ی دوست دختر و دوست پسر باید بگم که برای نظرتون ارزش قائلم ولی باهاش موافق نیستم، چیزیه که واقعیت داره، وقتی یه پسر با یه دختر یا بالعکس رابطه دارن، اسمش رو چی میشه گذاشت؟ در مورد نظرتون راجع به استقلال فردی کاملاً باهاتون موافقم و علت اصلی سکونتم در خوابگاه با وجود اینکه یه مشهدی هستم هم همینه. دوست دارم تا حد ممکن جدا از خونواده زندگی کنم تا مستقلتر باشم تو کارام. اگرم میگم مادرم رو خیلی دوست دارم و خیلی هوام رو داره دلیل بر وابسته بودنم نیست، محبت مادر و مهر مادر رو با هیچی نمیشه عوض کرد. حتی اگه هزاران کیلومتر باهاش فاصله داشته باشی، هم دل اون برات تنگه هم دل تو برای اون. بعدشم من کاملاً آروم آرومم و کسی رو نمی زنم. اگه قرار باشه کسی رو بزنم این اتاق بغلیا رو می زنم که خیلی رو نرو منن و اعصابم رو به هم ریختن از وقتی اومدن. شاد باشید

خودم ۵ جفت کفش دارم اینجا یکی از یکی قدرتمندتر! اما خب دمپایی شما هم گزینه ی خوبیه روی میز. لطفاً برش ندارید، مخصوصاً اینکه گفتین صورتیه رنگش، رنگ صورتی خیلی از نظر من آرامش بخشه، من که کیف می کنم وقتی که به اجسامی که رنگ صورتی، سبز فسفری، نارنجی، آبی فیروزه ای و قرمز روشن دارن نگاه می کنم. لباس هام رو هم اکثراً از طیف رنگهای روشن می انتخابم. صورتی باشین سارا خانم.

سلام در خصوص وام که سوال کردی یک پیشنهاد برایت دارم
برو از بانک رسالت وام بگیر با سود ۲ درصد
طریقه و شرحی از نحوه ی گرفتن وام را مینویسم
.
بانک رسالت وام میدهد با سود دو درصد
.
حد اکسر وامی که میتوانی بگیری ۳۵ میلیون تومان است
.
حد اکسر مدت باز پرداخت ۵ سال است
.
فقط باید با حسابت کار کنی و هیچ پولی هم در حساب مسدود نمیشه
حدود دو سه ماه با حسابت کار کن وام بگیر
با تشکر

درود بر آقا صادق عزیز. وقت به خیر. در مورد راهنماییتون باید بگم واقعاً ازتون ممنونم، ای کاش می گفتید با حسابت کار کنی یعنی دقیقاً چه کار کنم؟ من الآن ۱۱ میلیون تو بانک پارسیان پس انداز دارم که ماهی ۲۰۰ تومان تقریباً بهم سود می دادن که بعد از قضیه ی کاهش نرخ سود سپرده نمی دونم چه بلایی سر سودم میاد، اگه میشه کمی کاملتر توضیح بدین. در مورد چای خونه هم باید بگم تو مشهد فت و فراوونه، تو قاسمآباد، بلوار اندیشه. تو پنجراه نزدیک حرم، نزدیک خونه ی ما که میثم شمالی باشه هم یکی رو سراغ دارم که متأسفانه محیط سالمی نداره و هر از چند گاهی اون جا افراد مست میان در و دکور مغازه رو به هم می ریزن. من اهل قلیان نیستم متأسفانه واسه همین اطلاعاتم بیشتر از این قد نمیده. پیروز باشی

هم با خونه مجردی موافقم و هم با دوست دختر خخخ
الانس که سارای با دمپایی بیفته دنبالم خخخ
خب حتی پرنده ها هم بعد از ی مدتی میرن و از پدرو مادرشون جدا میشن چه برسه به آدمیزاد . کشورهای خارجی بچه از ۱۶ سالگی مستقل میشن .
اگه هر آرزویی داشته باشی بهش میرسی . به شرط اینکه به زمینو زمان بد و بیراه نگی و خودت هم تلاش کنی . با خوردن و خوابیدن کسی به جایی نمیرسه .
دعااااای رععععد بزرگ پشت سرته . دل قوی دار و هر روز صبح که بلند شدی بگو خدایا شکرت . از تمام کائنات هم تشکر کن که دارن خونه تو رو آماده میکنن .
آفرین بخند

مثال پرنده هارو به خاطر تایید زندگی مجردی گفتم . ولی همین حرفت هم خودش سنده .
خب اگه شرایط ازدواج بود میگفتم برو ازدواج کن . اما الان شرایط نیست . خب پس جوونها چه کار کنن ؟
نمیتونن توی این سنو سال با ننه باباهای خسته و مریض و کلافه زندگی کنن . اونا هم از زندگی با پسرهای جوون زود کلافه میشن هاهاها پسر که قد کشید باید بره لونه خودش . ولی صد حیف که در کشور ما چنین شرایطی نیست .
پوریا حتما برو و زندگی مستقل برای خودت دستو پا کن .

من زندگی مستقل داشتنو نفی نمیکنم
چیز خوبیه
ولی این موضوع بستگی به شرایط افراد مختلف داره
لزوما برای هر شخصی مستقل زندگی کردن خوب نیست.
به قولی آواز دوهل شنیدن از دور خوش است
بری توش ممکنه اصلا اونی نباشه که فکرشو می کردی.

قرار نیست زندگی مجردی بهشت برین باشه . اتفاقا کلی سختی داره .مسلما اگه فرد نابینا باشه مشکلاتش هم بیشتره .
ولی ی انسان چه دختر و چه پسر که نمی تونه تا ۵۰ سالگی پیش پدرو مادرش زندگی کنه .
اگه بچه ها الان که جوون هستن زندگی مستقلو شروع نکنن تا آخر عمر در کنار پدر و مادر باید با سختی زندگی کنن .
پدر و مادر هم ی روزی بعد از صد سال رفتنی هستن . بعد این بچه ها می خوان چه کار کنن؟ . اون زمان دیگه برای مستقل شدن جون و اعصابی نمونده .
من اگه به جای بچه های نابینا بودم چن نفریو مثل خودم پیدا میکردم و خونه اجاره میکردم .
پوریا بگرد و چن تا پسر قلچماغ اعم از بینا و نابینا جور کن و ی خونه دستو پا کن . خیلی هم خوبه . نگاه کن اون پسره که اسمش غلامع گزینه خوبیه

درود بر رعد عزیز. خسته نباشی و وقتت به خیر. باور کن من اصلاً اهل خوردن و خوابیدن صرف نیستم. پارسال زدم تو کار خرید و فروش سیم کارت، هر چند با سرمایه ی محدود اما برام ۶۰۰ ۷۰۰ تومانی سود داشت، اما همش رو صرف هزینه ی خوابگاه و شهریه کردم و هیچی ازش عائدم نشد. بعد از یه مدتی هم بازار راکد شد و الآن حدود ۱۵ تا از سیم کارتهام هم مونده تو دفتر پیش خوان دولت و میگن رایتل مشتری نداره به اون صورت تو منطقه ی ما. بعد زدم تو کار خرید و فروش فلش و مموری و ساعت، اونم سود جزءی داشت اما تو اونم زیاد به توفیقی دست نیافتم، انگاری وضع همه بده، همه ی صنوف می بالن، چه برسه به من که یه فروشنده ی خرده پا هستم! من تو زندگی تا حالا به ۹۹ درصد آرزوهایی که داشتم، هر وقت اراده کردم رسیدم، در جواب به کامنت احمد نوشتم چیا بوده، اینم مطمئنم اگه اراده کنم می نویسم، اما فعلاً باور کن حسش نیست. از اینکه اینجا اومدی و درد و دلم رو خوندی ازت ممنونم رعد گرامی. مرسی که آدم روشن فکر و امروزی هستی. غران و مرگبار باشی! خخخخخخخ

عجل سوتی ای دادم! نوشتم اینم مطمئنم می نویسم، باید می گفتم می رسم. تو متن پست هم یه ح جا انداختم و امتحانات رو نوشتم امتانات! در مورد نظرت که گفتی چند نفری جمع کنم و یه خونه اجاره کنم باید بگم که متأسفانه وضع اکثر هم دوره ای هام بده. اوناییم که ازدواج کردن دائماً میرن پیش این و اون پول قرض می کنن واسه اینکه زندگیشون بچرخه. همه بی کارن تقریباً. اونایی هم که مشغول به کارن یا خرج خونواده می کنن، یا به مخارج شخصی خودشون می رسن، خیلی دوست داشتم ۴ ۵ نفر پیدا کنم اصلاً یه گروه موسیقی بزنیم و تو مشهد افتخاری باشیم برای جامعه ی نابینایان خراسان، اما حیف که اراده و پول خیلی خیلی کم شده رعد عزیز. فقط من نیستم، این کم ارادگی و بی پولی دردیه که گریبان گیر خیلیاست. من همین الآنشم پول پیش یه خونه رو دارم، حتی پول اجارش رو، اما خونه ی بدون وسیله به چه دردی می خوره؟ راستی از مناظره ی کوتاهت با سارا خانم هم لذت بردم. پیروز باشی

واقعا واسه آدم مجرد دوست دختر از نون شب هم واجب تره. خوب از این که بگذریم بهت توصیه می کنم هرجور شده کلک این درس لعنتی رو بکن که یه لیسانس دستت باشه. مابقیش چیزی توش نیست. ضمنا اگه کمتر بخوابی میتونی نویسنده خوبی بشی.

به من از بچگی یاد دادن به حرف بزرگترهام گوش بدم.
خب وقتی میگن دوست دختر واجبه لابد واجبه دیگه خخخ.
پوریا یکی پیدا کن که خواهری، دوستی، دختر خاله ای چیزی داشته باشه وگرنه دیگه پستهاتو منتشر نمیکنماااا خخخ.
آقا دکتر مملکت لابد یه چیزی میدونه که میگه خوبه خب خخخ.

سلاااام سلااام و دروود بر داش پوریا خان عزیز وای که تو چه قد ماجرا واسه خودت داری من واسه تو دعا میکنم اول خدا بهت یه خونه با تمامی مستقلاتش بده بعد یه دوست خوب حالا دختر یا پسر بودنش فرق نمیکنه و بعدشم دانشگاه روزانه همون رشتهی و همون دانشگاه و همون شهری که دوست داری قبول بشی منم این عید سعید فطر رو بهت تبریک میگم و امیدوارم که همه ی مشکلاتت حل بشه در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام احمد آقای با معرفت. خوبی؟ از اینکه شنیدم لپ تاپ خریدی خیلی خوشحال شدم. منم یه روزی آرزو داشتم کامپیوتر داشته باشم، با سعی و تلاش بهش رسیدم، هر چند ارزون، بعد آرزو داشتم لپ تاپ بخرم، بعد بهش رسیدم، هر چند ارزون، بعد دوست داشتم یه لپ تاپ با امکانات بالا بگیرم، بهش رسیدم، امیدوارم به خونه دار شدن هم برسم. هر وقت اراده کردم به چیزی برسم رسیدم خدا رو شکر. شاد باشی و عید تو هم مبارک

سلام بر پوریای پرسپولیسی خودمون.
بابا عجب دل پری داری هااااا.
انشاالله که به زودی مستقل میشی و مشکلاتت هم به زودی زود رفع میشه.
اما راجع به دوست دختر باید بگم حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما حتما تو فکرش باش. خخخخخخخخ
اگه هم حوصلشو نداری بگو خودم برات سه سوته ردیفش کنم خخخخخخخخخخخ
خب من برم تا ناظم سایت نیومده خخخخخخخ خخخخخ
الفرااااااااااااار

درود وحید آقای عزیز. وقتتون به خیر. دم شما گرم که در این زمینه ظاهراً خبره ای. راستش تو دانشگاه خیلی موقعیتش برام پیش اومده اما خودم آدم محتاطی شدم و می ترسم حقیقتش. وگرنه از نظر روابط عمومی جذب دوست دختر وضعم خوبه! خخخخخخخخخخخخخخخ. مرسی از حضور گرمت. زنده باشی و سر حال

درود. آقا من تحقیق کردم گفتن به مجردها اصلاً و به هیچ وجه وام نمیدند به خصوص که پرسپولیسی هم باشند خَخ.
داشتن دوست دختر هم خوبه به شرط اینکه تو روابط اسراف نشه.
ولی در جواب شهروز باید بگم که دوست دختری که منو واسه پول بخواد به درد من نمیخوره. درسته که دوست دختر خوب کم پیدا میشه ولی من که دارمش, محله رو هم میخونه, و از همینجا بهش میگم که خعیییلیی دوستش دارم.
دیگه بیشتر از این کنجکاو نشین خَخ.
یکی از دوستان ببین چه شوخی باهام کرده میذارمش اینجا بخونیش حالت بهتر بشه.
بخند سخت نگیر و اینقد خودت هم محدود نکن و لذت ببر از زندگی.
این نوشته از ممل آمریکایی هستش. بخون حال کن.
آهان راستی یادم رفت بگم یعنی فقط پوریا باید حرف بزنه. یعنی ما نباید حرف بزنیم خَخ.
بخون.
موفق باشی رقیب قابل احترام.
<<< تفاوت بیشعور با علی کریمی

همه ما گاهی علی کریمی می شویم اما بیشعور هم میشویم البته دور از جون علی کریمی چون کفتار برادر شغال است و روایت داریم توبه علی کریمی مرگه
حالا بعضی کمتر و بعضی ها بیشتر… خیلی هم رگ لر بازی گل کنه گاز میگیره
حقیقتش را که بخواهید علی مجرم نیست … بیمارستانی است….
یعنی: معمولاً علی کریمی ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند… یه دفعه جفتک میزنند
خیلی از آن ها حتی فکر می کنند که خردمند و دانا هستند نه اما نه عزیزم هیچ …. نیستی
علی کریمی ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند و بخاطر همین هست که تبرم زیادتر میشه ….
علی کریمی ها داستان شان با ممل ها فرق دارد.
کسی که از منتهای سمت چپ خیابان، راه صد نفر را می برد تا به سمت راست برود بیشعور است. دقیقا داش علی ما هم همینجوری ویراژ میده تو خیابون بیشور تمام
کسی که برای دادن آب میوه صلواتی یک خیابان را می بندد بیشعور است. . آره بخاطر یه تک دانه آبرو واسه خودش نزاشته
کسی که ساعت سه صبح بوق میزند… بیشعور است. بله ساعت دو دوق میزند ساعت سه بوغ میزند ساعت چهار معلوم نیست چی میزند این بشر بیشور ما
کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد…. بیشعور است. بله دقیقا خوب شد که کور شده اگه بینا بود با چشاش چشای دختر مردم رو از کاسه در میاورد خدا خرش رو میشناسه بهش شاخ نمیده
کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند… بیشعور است. .. اینقدر گاو هست که تو پارک هم ماشین پارک میکنه
کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود… بیشعور است. آره بمولا کلی تعطیل هست سر بالایی هم نور بالا میره این
این ها بیشعورند… شک نکنید بیشعور هجده عیار میباشد
حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور…. از نوع کور بیشور هستن ایشون
احمق بودن درد ندارد…درمان هم ندارد….ربطی هم به شعور ندارد….. ولی در کل داش علی ما این سه ویژگی را دارد
بیشعوری از جای دیگری می آید… … از افکار شیطانی علی کریمی میاید
از خانه و مدرسه…از سرانه مطالعه….از خود شیفتگی…از بی وجدانی….از مرکز فرهنگ فاسد …. بله اینا هم شاملش میشن البته یه نکته مهم اینکه زمانی که بچه بوده از دست پرستار افتاده یه تختش کمه
بیشعوری واگیر دارد….هم درد دارد و هم درمان… .. بله یه علایم هم گیر زیاد میده
مشکل ما، احمق ها نیستند مشکل ما علی کریمی ها هستن
مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند ولی در آینده همین بیشور ها علی کریمی میشن
مشکل ما، بیشعور ها هستند. مشکل ما خودشون میدونن کیا رو میگن علی کریمی

" مقدمه کتاب بیشعوری نوشته خاویر کرمنت " مترجم حاج ممل امریکایی . ع .
ناشر : داداش کوچیکه ناصر
web.telegram.org/294b8b38-d286-4514-8ebc-

درود بر علی کریمی با حال و پر انرژی. وقت به خیر. نمی دونم بگم دم دوستت گرم یا نه، اما من خندیدم. خوبه که دوست دخترت به اینجا سر می زنه. دمت گرم، به نظر منم دختری که واسه پول آدم رو بخواد، میخوام صد سال سیاه نداشته باشم، درسته که دوست دختر هم از آدم توقعاتی داره ولی درست هم نیست که فقط پسر رو واسه پول بخواد، یکم محبت و صفا و دوستی هم تو هر رابطه ای باشه بد نیست. مرسی از حضور گرمت استقلالی عزیز. آخه استقلال هم تیمه علی آقا؟ خخخخخخ. بیخیال شوخی کردم، من از علیرضا منصوریان خوشم میاد، امیدوارم در استقلال موفق باشه و بعد از پرسپولیس رتبه ی دوم رو کسب کنه. الفراااااااار

سلام ببین منظورم از کار کردن با حساب این است
که با حسابت کار کنی یعنی پول بگزاری برداشت کنی
و خلاصه باید معدل حساب داشته باشی
از بانک رسالت سوال کن
یک سری از بانک ها هستند وام قرز الحسنه میدهند
مثلا
بانک مهر ایرانیان
یا صندوق کارآفرینی امید
یا بانک رسالت
یا ….

سلام چه جالب آقای علیپور چه قدر آروم شدن دوستان من با آقای علیپور سال ۸۵ تو مسابقات قرآن تو اردوگاه دعوام شد بس که ایشون همش با تلفن صحبت میکردن اجازه نمیدادن دیگران از تلفن عمومی استفاده کنن یادش بخیر اون تابستونا چقدر خوب بودنا

درود بر شما. چه جالب من خودم یادم نمیاد با کسی دعوام شده باشه سر تلفن عمومی خخخخخ. اما من رو بردید به خاطرات بسیار بسیار خوب گذشته و مسابقات قرآن دانشآموزی. کاش معرفی می کردین فقط، شاید یادم بیاد. شاد باشید

دیدگاهتان را بنویسید